بين دو يا چند آيه يا روايت در اصول دين يا فروع دين تعارض و ناسازگاري واقع ميشود و در اين صورت، پس از اطمينان از اصل صدور و وجه صدور، چند حالت متصور است: الف- اگر دو حديث به هيچوجه قابل جمع (عرفي و عقلي) نبوده و يکي حکم به نقيض مضمون ديگري ميکند: يا به لحاظ مرجحات صدوري يا مضموني يا جهتي يکي ترجيح مييابد، و يا آنکه هيچ کدام ترجيحي بر ديگري ندارد که در اين صورت نوبت به تخيير يا توقف در فتوا (با احتياط در عمل) يا اخذ به احتياط (به حسب قاعده ثانويه) ميرسد، يا هر دو تساقط ميکنند (به حسب قاعده اوليه) چنانکه در کتب مطول اصولي طرح و بحث شده است. ب- و اگر قابل جمع مقبول باشد (نه جمع تبرعي که استحساني و دلبخواه بوده و صرفاً براي دفع تناقض مطرح ميشود) که خودداري انواعي است: 1- جمع عرفي (عقلايي): يعني حمل مطلق بر مقيد، يا حمل عام بر خاص، يا نص و ظاهر بر اظهر، يا حمل بر قدر متيقن خارج از دلالت لفظ و مانند آن که در متون و تقريرات اصولي مورد بحث قرار گرفته است. 2- جمع عقلي: به تفکيک حيثيات، بدين نحو که با دقت و تأمل ممکن است معلوم شود يکي از آيات يا روايات از يک حيثيت، عقلاً صحيح ميباشد و آيه يا روايت ديگر از حيثيت و جهتي ديگر. البته ممکن است اين وجه جمع را، به يک اصطلاح از مصاديق جمع عرفي دانست، اما به هر حال، در تعارض آيات و روايات اصول دين و معارف، اين تفکيک حيثيات از مراحل مهم عمليات حل تعارض است. از ويژگيهاي مرحوم شعراني عنايت به اين مهم در مراجعه و استفاده از روايات و آيات ميباشد که يک نمونه نقل ميکنيم: بعديت و تأخر علم از جهل حضرت علي (عليه السلام) در حديث اول در باب جوامع التوحيد اصول کافي فرموده است: «و کل عالم فمن بعد جهل تعلم»: هر عالميپس از جهل علم پيدا نمود (بخلاف حق تعالي که علمش مسبوق به جهل نيست). مرحوم شعراني در ذيل آن حديث به شبهه تعارض بين مفاد برخي آيات و روايات اشاره مينمايد که خلاصه اشکال و جواب آن چنين است: «با توجه به فرمايش حضرت علي (ع) و نيز آياتي نظير «ما کنت تدري ماالکتاب و لا الايمان» (شوري/52) يا «ما کنت تعلمها انت و لا قومک» (هود/49) که هر دو آيه خطاب به حضرت رسول (ص) است و دلالت ظاهري بر عدم علم ايشان در برههاي از زمان نسبت به برخي امور دارد، حال جمع موارد فوق با احاديث دال بر عصمت معصومين و قول شيعه به علم ايشان به جميع آنچه در جهان است، چگونه است؟». سپس در جواب ميگويد: «حقيقت اين است که علم در ماسوي الله اعم از علم انسان يا ملائکه يا معصومين بعد از جهل حاصل شده است، ليکن بايد در يک نکته دقت کرد و آن اينکه بعديت و تأخر هميشه بعديت زماني نيست، علم انسانها از حيث زمان نيز متأخر از جهل آنان است، اما در ملائکه مجرد چنين نيست، بلکه آنان از حين خلقت عالم بوده اند و البته بايد توجه داشت که علم ايشان اعطايي از جانب حق تعالي است، نه اينکه ذاتي و ضروري باشد، يعني به واسطه انتساب به حق تعالي از حين خلقت - بدون فاطمه زماني براي جهل - عالم بودهاند، در مورد معصومين نيز چنين است، و آيات مذکور اشاره به همين احتياج آنها به حق تعالي در علم دايميشان ميباشد. و اشکال مستشکل از توهم اينکه تأخر هميشه تأخر زماني است، حاصل شده، حال آنکه در عرف مردم نيز هميشه چنين نيست و بسياري موارد تأخر را در تأخر ذاتي - و نه زماني - بکار ميبرند، چنانکه گويند: دست حرکت کرد پس (يا سپس) کليد حرکت کرد، با وجودي که دو حرکت از حيث زماني متقارن اند». (ج4، ص 183) (و بدين ترتيب از ظاهر روايات و آيات نيز بدور نرفته ايم).