بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جهم كه اعتقاد به انحصار خلافت در قريش نداشت، به حركت مسلحانه معتقد بود (بغدادي، 212) ، دبير و قاضي «حارث» بود و سپاهيان او را موعظه ميكرد.1 نظرات «جهم» واكنش آن صورت از اسلام بود كه اميران خراسان در قبال موالي و اهل ذمّه از نظر سياسي و اقتصادي بكار ميبستند. و هيچ قرينهاي از علاقمندي هواداران حارث بن مباحثه پيرامون مسأله علي(ع) و عثمان گزارش نشده است، بلكه انگيزه اين حركت كوشش در مطالبه حقوق مساوي براي جماعت تازه گرائيده به اسلام و وفاي به عهد با اهل ذمّه بود. حارث «چنان نمود كه اهل ذمت را بذمت وفا كند و از مسلمانان خراج (جزيه )نستاند، و بر كس بيداد نكند.» (گرديزي، 258) او ميدان را از شر استثمارگران بسود طبقات ضعيف و كشاورزان پاك مي كرد و راه را جهت مسلمان شدن آنان فراهم ميساخت، از همين روي اكثر پيروان حارث را كشاورزان فقير و ضعفا كه از دست اشراف ايراني قديم و اشراف عرب رنج فراوان كشيده بودند، تشكيل ميدادند (الخطيب، 119). «حارث » به شدّت اين نظر امويان را كه «مصلحت اسلام از مصلحت دولت جدا نيست و بدست آوردن قدرت در حقيقت يك موفقّيت مذهبي است» مورد انتقاد قرار داد و بين منافع حكومت و منافع اسلام فرق قائل شد(پيشين، 120).[4] هرچند پيروان «حارث» پس از قتل وي و «جهم بن صفوان» دچار پراكندگي شدند و اغلب به جُنبش «ابومسلم» پيوستند، اما ظاهراً «مرجئه» روابط خوبي با ابومسلم نداشتند، زيرا درمنابع از پيكاري كه به سال 131 هـ . در مرو درگرفت و موجب اعدام دو تن از برجستگان «مرجئه » توسط ابومسلم گرديد، ياد شده است. يكي از اعدام شدگان از طرفداران برجسته جنبش برابري مسلمانان غيرعرب بود (رضازاده، 156). پس از سقوط امويان و از ميان رفتن تدريجي مسألهاي به نام «نومسلمانان» زمينههاي لازم براي فعاليت مرجئه نيز رو به كاهش نهاد و حضور ايشان در صحنه فعاليتهاي اجتماعي كم رنگتر شد، اما به هر حال نبايد سهم قابل توجه ايشان را در انتشار و توسعه دين اسلام در ميان پارهاي از اهل ذمهّ ناديده گرفت.