دولت پاسخگو در اسلام
عبدالحكيم رحمانى اشاره
از مهم ترين مسائلى كه در حوزه حقوق و علوم سياسى مطرح است، كيفيت رفتار حكومت و مناسبات دولتمردان در مراتب ادارى خود و همين طور با شهروندان است. آيا در اسلام «دولت پاسخگو» وجود دارد؟ در رويكرد اسلامى چه نوع دريافتى از مفهوم حكومت مى توان ديد؟ پيش از پرداختن به اين مسئله، بايد ديد كه در ادبيات سياسى مدرن مراد از دولت پاسخگو چيست؟ جنبه هاى اصلى پاسخگويى دولت
در ادبيات سياسى مدرن، پاسخگويى دولت سه جنبه اصلى دارد: 1
الف) پاسخگويى حقوقى:
مراد اين است كه همه مقام هاى دولتى، اعم از انتخابى و انتصابى، در صورتى كه مرتكب رفتار خلاف قانون شوند، در برابر دادگاه ها پاسخگو هستند. «حكومت قانون» نيز بيانگر اين حقيقت است كه مجريان قانون و سياستمداران بايد بر اساس قدرتى كه قانون، آن را معين و محدود كرده است و نيز مطابق قانون اساسى عمل نمايند. ب) پاسخگويى سياسى:
به اين معنا كه دولت و مسئولان اجرايى كشور بايد در برابر مجلس و مردم در خصوص سياست ها، اولويت و چگونگى اجراى آن ها پاسخگو باشند. بر خلاف پاسخگويى حقوقى كه از ارتباطات نسبتاً ساده اى برخوردار است و فقط ارتباطات بين مقامات دولتى و دادگاه هاست، پاسخگويى سياسى ساختار پيچيده ترى دارد. نهادهاى پايين تر در مقابل رئيس دولت و وزرا، و آن ها نيز به نوبه خود، در برابر مردم و نمايندگان مجلس يا قوه مقننه و نمايندگان قوه مقننه در برابر رأى دهندگان مسئوليت پاسخگويى دارند.
ج) پاسخگويى مالى:
به معناى مسئوليت دولت در هزينه كردن درآمدهاى مالياتى در جهت مقاصد مصوبات مجلس به صورت كارامدترين و با صرفه ترين شكل است. در اين جنبه نيز پاسخگويى همانند پاسخگويى سياسى است، با اين تفاوت كه در اين پاسخگويى اداره اى نيز به نام اداره حسابرسى كل وجود دارد كه در برابر مجلس قانونگذارى پاسخگو است، ولى در كار نظارت دقيق بر جزئيات هزينه هاى دولت مستقل از مجلس عمل مى كند. نكته قابل ذكر آنكه هرچند تضمين و حفظ پاسخگويى مالى و حقوقى از طريق هيئت ها و كميته هاى تخصصى، كه تا اندازه اى از نفوذ مستقيم مردم يا نفوذ سياسى در امان هستند و پاسخگويى آن ها در چارچوب اصول و ضوابط حرفه اى خاص مى باشد، صورت مى پذيرد، اما در نهايت، اين پاسخگويى سياسى است كه مافوق همه چيز قرار دارد; زيرا قوانينى كه در دادگاه ها اجرا مى شود و هزينه هايى كه اداره حسابرسى كل بر چگونگى صرف آن ها نظارت مى كند، خود در حيطه اختيارات مجلس منتخب مردم است كه تحت لواى قانون اساسى عمل مى كند. آنچه كه گفته آمد، تصوير اجمالى از دولت پاسخگو در ادبيات سياسى مدرن است. تأثير بينش در رفتار دولت ها بدون ترديد نوع رفتار حكومت به شدت متأثر از نوع دريافت از مفهوم حكومت است و رفتار دولتى برآيند نحوه فهم و درك مفهوم دولت مى باشد. اگر حكومت به معناى سلطه، تحكم و خودكامگى باشد، رفتار سلطه گرايانه و مستبدانه در مناسبات دولتمردان تجلّى مى يابد. در اين بينش، دولت و دولتمران اساساً خويشتن را در برابر ديگران مسئول نمى بينند تا نوبت به پاسخگويى برسد. و اگر حكومت به مفهوم مديريت، مشاركت، خدمت و هدايت جامعه باشد، رفتارهاى مديريتى، مشاركتى، خدمتى و هدايتى در عملكردها و مناسبات دولتى ظهور مى نمايد كه به تبع، پاسخگويى را نيز به دنبال مى آورد. بينش سلطه گرايانه
تاريخ بشر پيوسته شاهد دريافت مفهومى سلطه گرايانه از مفهوم حكومت بوده است و بسيارى از حكمرانان، حكومت را حق خويش مى دانسته اند، و بالطبع براى ديگران هيچ گونه حقى در امر حكومت و مديريت جامعه قايل نبوده اند از اين رو، اجازه انتقاد كردن، سؤال نمودن و يا نظارت به ديگران نمى دادند تا فرصت پاسخگويى فراهم آيد. قرآن مجيد در يك كلام حق مطلب را ادا كرده، مى فرمايد: (إن الملوك اذا دخلوا قرية أَفسدوها و جعلوا أَعزة اهلها اذلّة و كذلك يفعلون)(نمل: 34); پادشاهان (خودكامه) هنگامى كه وارد منطقه آبادى مى شوند، آن را به فساد و تباهى مى كشند، و عزيزان آنجا را ذايل مى كنند، و كارشان هميشه اين گونه است! تفاوتى نمى كند كه استبداد فردى باشد يا گروهى، بلكه آثار سوء استبداد گروهى چه بسا بيشتر است. روشن ترين نمونه آن استبداد حزب كمونيسم در شوروى (سابق)، استبداد حزب بعث در عراق، و حكومت سلطه گرايانه كمونيست ها و طالبان در افغانستان بود كه فجايع عظيم و بى مانندى، كه تاريخ مثل آن را كمتر سراغ داشت، به بار آورد. زيان حكومت هاى استبدادى، نظير بسيارى از حكومت هاى غربى، كه با شعار دموكراسى و مردم سالارى روى كار مى آيند نيز كمتر از حكومت هاى استبدادى عريان نيست. قرآن كريم حكومت فرعون را نمونه بارز حكومت استبدادى معرفى مى كند: (إن فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفةً منهم يذبّح ابنائهم و يستحيى نسائَهم انه كان من المفسدين) (قصص: 4); فرعون برترى جويى در زمين كرد. و اهل آن را به گروه هاى مختلف تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى كشاند، پسران آن ها را سر مى بريد، و زنان آن ها را (براى كنيزى) زنده نگه مى داشت، او مسلّماً از مفسدان بود. فقط فرعون نبود كه براى اسارت بنى اسرائيل و تداوم سلطه مستبدانه خود، مردان آن ها را مى كشت و زنان آن ها را براى خدمتكارى زنده نگه مى داشت، بلكه در طول تاريخ همه جباران چنين رفتار كرده اند، و با هر وسيله ممكن نيروهاى فعال را از كار انداخته اند. و امروز نيز آمريكا و اسرائيل و متحدان آن ها چنان استبدادى به خرج مى دهند كه روى فرعون و فرعونيان را سفيد كرده اند. رفتار مستبدانه حكومت اسرائيل غاصب با مردم مظلوم و در بند فلسطين، تجاوز آمريكا به عراق و رفتار افسران و سربازان نابكار آمريكايى با زندانيان «ابو غريب» به مراتب بدتر از رفتار فرعون با مرم بنى اسرائيل است. نو استبدادگرايان، سعى دارند مردان را بكشند و اگر نتوانند مردان را ترور نمايند، مردانگى را نشانه مى روند. ترور شخصيت هاى سرشناس كشورها دليل بر اين مدعاست. آنان با پخش وسايل و ابزار فساد، گسترش فحشا و بى بندوبارى جنسى، توزيع مواد مخدر و انواع سرگرمى هاى ناسالم روح شهامت و غيرت را در ملت ها تضعيف مى كنند تا با خيالى آسوده به حكومت استبدادى خويش ادامه دهند. اينان خودشان را مالك و فرمانرواى جهان مى دانند، چنانكه فرعون خود را مالك تمام سرزمين مصر مى پنداشت: (يا قوم اليس لى مُلك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلا تبصرون) (زخرف: 51); اى قوم من! آيا ملك و حكومت مصر از آنِ من نيست و اين نهرها زير فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟ فرعون با سفسطه بازى و مغلطه كارى تلاش مى كرد از نفوذ حقايقى كه حضرت موسى(عليه السلام) مطرح مى كرد در افكار مردم مصر جلوگيرى كند، ارزش هاى پستى را كه بر آن محيط حاكم بود، به رخ مردم مى كشيد، چنانكه امروزه نيز كسانى با يدك كشيدن واژه هاى دموكراسى، حقوق بشر و آزادى، از آن ها براى رسيدن به قدرت بهره مى جويند. فرعون حتى به حكومت خودكامه اش قانع نبود، انتظار داشت همگى او را بپرستند. از اين رو، حضرت موسى(عليه السلام) را تهديد مى كرد و مى گفت: (لئِن اتخذت الهاً غيرى لأَجعلنّك من المسجونين) (شعراء: 29); اگر معبودى غير من ا نتخاب كنى، تو را به زندان مى افكنم. در حكومت توتاليتاريستى فرعون هيچ كسى حق انتخاب ندارد، چنانكه وقتى ساحران فرعون پس از مشاهده دلايل روشن به حضرت موسى(عليه السلام)ايمان آوردند، آنان را سخت مورد نكوهش قرار داد: (قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم)آيا به او ايمان آورديد، پيش از آن كه من اجازه بدهم؟ شبيه اين رفتار را در مورد حكومت «نمرود» مى توان ديد، او نيز با صراحت به حضرت ابراهيم(عليه السلام) گفت: من كارهاى خدايى مى كنم. 2 در عصر ما نيز دولت هايى وجود دارند كه نه فقط در صحنه داخلى، بلكه در عرصه بين المللى ادعاى مالكيت دارند. لشكركشى كشورهاى غربى به سركردگى آمريكا در نقاط مختلف جهان، با شعارهاى فريبنده تأمين امنيت، دموكراسى و حقوق بشر نمادى از رفتارى مبتنى بر بينش سلطه گرايانه است. چهره واقعى فرعونيان و نمروديان را در نظام ليبرال دموكراسى غرب به خوبى مى توان ديد. در اين بينش، منش حكومت كاملا سلطه گرايانه است و پاسخگو بودن دولت معنا و مفهوم ندارد. بينش هدايت گرايانه
در اسلام، حكومت براى مردم و در راستاى احقاق حقوق مردم است و مفهومى جز مديريت، محبت، مشاركت، هدايت و خدمت ندارد. خداوند در قرآن كريم، كارگزاران حكومت اسلامى را چنين توصيف مى كند: (الّذين أن مكنّا هم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزّكوة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور) (حج: 41); ياران خدا كسانى هستند كه هرگاه در زمين به آن ها قدرت بخشيديم نماز را به پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند و پايان همه كارها از آنِ خداست. كارگزاران واقعى حكومت دينى پس از پيروزى همانند خودكامگان و استبدادگران خود را گم نمى كنند، در غرور و مستى غرق نمى شوند، پس از سلطه و حاكميت، تبديل به طاغوت جديد نمى شوند، بلكه پيروزى و موفقيت را نردبانى براى سازندگى و ديگرسازى قرار مى دهند، و همت شان اين است كه خود و جامعه را بسازند. هرگز ادعاى علو و برترى نمى كنند، ارتباطشان با خالق هستى بسيار محكم است و بر عهدشان با خداوند استوارند. چنانكه رابطه آن ها با خلق خدا نيز دوستانه و برادرانه است; چرا كه نماز نماد پيوند با خالق است و زكات رمزى براى پيوند با خلق. امر به معروف و نهى از منكر مبناى ساختن يك جامعه سالم است و در پرتو آن همه ويژگى هاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته شكوفا مى گردد. امام على(عليه السلام) چه زيبا آن را به تصوير كشيده است: «اللهم انّك تعلم انّه لم يكن الّذى كان منا نافسةً فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام، و لكن لنرد المعالم من دينك، و نظهر الاصلاح فى بلادك فيأمن المظلومون من عبادك و تقام المعطلة من حدودك.» 3 ; خدايا، تو مى دانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبود، بلكه مى خواستيم نشانه هاى حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم و در سرزمين هاى تو اصلاح را ظاهر كنيم، تا بندگان ستمديده ات در امن و امان زندگى كنند و قوانين فراموش شده تو بار ديگر اجرا گردد. و در فرمان معروفش به مالك اشتر، فرماندار مصر، مى نويسد: (اى مالك!) در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و با ميل شخصى و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن; زيرا اين نوعى ستمگرى و خيانت است. كارگزاران دولتى را از ميان مردم با تجربه و با حيا و از خاندان هاى پاكيزه و با تقوا كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند، انتخاب كن; زيرا اخلاق آنان گرامى تر و آبرويشان محفوظ تر و طمعورزى شان كمتر و آينده نگرى آنان بيشتر است. «پس رفتار كارگزاران را بررسى كن و جاسوسان راستگو و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه اين كار سبب امانت دارى و مهربانى با مردم خواهد بود. كارگزاران خائن را كيفر كن.» 4 در فراز ديگر تأكيد مى كند: «و نزد خدا براى هريك از اين طبقات (افراد جامعه) جايگاهى است كه در برگيرنده مسائل رفاهى و امكانات آن است و براى هر يك از آنان تا حد تأمين و اصلاح وضع امور زندگى بر عهده زمامدار حقى است و...» 5 يعنى دولت در قبال آنان تكليف دارد و پاسخگو است. در پرتو چنين بينش و برداشتى از دولت و حكومت است كه از يك سو مسئله پاسخگو بودن دولت در برابر مردم و يا نمايندگان قانونى آنان و رهبر و از سوى ديگر، اصل نظارت بر عملكرد دولت جايگاه اصلى خود را مى يابد. نامه اميرمؤمنان حضرت على(عليه السلام) به «اشعث بن قيس» ، فرماندار آذربايجان، در تبيين ديدگاه اسلام راجع به حكومت و پاسخگو بودن دولت درخور توجه است: «و أن عملك ليس بطعمة و لكنه فى عنقك أمانة و أنت مسترعى لمن فوقك ليس لك أن تفتات فى رعية و لا تخاطر الابوثيقة و فى يديك مال من مال الله عزّ و جلّ و انت من خزّانه حتى تسلّمه ألىّ و لعلّى الا اكون شرّ وُلاتك لك و السّلام» ; 6 همانا كارى كه به عهده توست، طعمه اى برايت نيست، بلكه امانتى است برگردنت; و آنكه تو را بدان كار گمارده، نگهبانى امانت را به عهده ات گذارده، و تو پاسخگوى آنى نسبت به آنكه فرادست توست. و اين حق براى تو نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خود رأيى عمل كنى و به كارى دشوار جز با دستاويز محكم درآيى و در دست تو مالى از خداوند عزّ و جلّ است، و تو آن را خزانه دارى تا آن را به من بسپارى، اميدوارم براى تو بدترين واليان نباشم. در اين نامه امام على(عليه السلام) مفهوم درست حكومت را به اشعث بن قيس و ديگران مى آموزد، و آن اينكه زمامداران و كارگزاران در حيطه عمل خود پاسخگو هستند. يعنى حكومت مسئوليت پذيرى است نه سلطه گرى. همچنين آن حضرت تكليف اموال و امكانات را نيز روشن مى كند تا مورد حيف و ميل قرار نگيرد، و زمامداران بايد بدانند كه اموال و دارايى ها در اصل از آنِ خداست كه به طور امانت در اختيار همه مردمان، نه گروهى، نهاده است، تا در راه رفاه و آسايش همگانى و به گونه خردمندانه و با تدبيرى درست استفاده شود. پس خزانه داران، وكيلان مردمند و حاكميت مطلقه ندارند. در اين نامه حكمت آميز پاسخگويى دولت اسلامى در تمامى جنبه هاى آن مطرح است. جالب تر از آن، امام(عليه السلام) اجازه انتقاد از خود و پاسخگو بودن خود را در هر شرايطى چنين ابراز مى دارد: «فلا تثنوا علىّ بجميل ثناء لاخراجى نفسِى الى الله و اليكم من التقية فى حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لابدمن امضائها فلا تكلّمونى بما تكلم به الجبابرة و لا تتحفّظوا منى بما يتحفّظ به عند اهل البادرة و لا تخالطونى بالمصانعة و لا تظنّوا بى استثقالا فى حق قيل لى و لا التماس اعظام لنفسى فأنه من استثقل الحق أن يقال له او العدل يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه.» 7 ; من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود ستايش نكنيد تا از عهده وظايفى كه نسبت به خدا و شما دارم برآيم و حقوقى كه مانده است بپردازم. واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد، ادا كنم. پس با زبانى كه با گردنكشان سخن مى گويند، با من سخن مگوييد، و چنانكه از حاكمان تندخو كناره مى جويند، از من كناره مجوييد. و برايم ظاهرسازى و خودنمايى نكنيد. گمان مبريد كه اگر حرف حقى بگوييد بر من گران آيد. و خيال نكنيد كه من مى خواهم كه بزرگم شماريد; چه آن كسى كه شنيدن سخن حق و يا نماياندن عدل بر او سنگين آيد، اجراى حق و عدل بر وى سنگنين تر مى نمايد. اين كلام حكيمانه از حاكم حكيم اسلامى است كه خود را در برابر مردم و اجراى حق مسئول و پاسخگو مى بيند. در باب صرفه جويى در بيت المال مى فرمايد: «ادقّوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا عنّى فضولكم و اقصدوا قصد المعانى و ايّاكم و الاكثار فأن اموال المسلمين لا تحتمل الاضرار» ; 8 قلم ها را تيز كنيد، سطرها را به هم نزديك سازيد (در نگارش)، براى من زيادى ها را حذف كنيد و به معنا بنگريد، و بپرهيزيد از زياده نويسى; چرا كه بيت المال مسلمانان زيان را بر نمى تابد. نگرانى امام على(عليه السلام) از استبداد حكومتى
در بينش اسلامى، حكومت امانت الهى است: «ان السّلطان لأمين الله فى أرضه و مقيم العدل فى البلاد والعباد» ; 9 همانا زمامدار، امين خدا در زمين و برپادارنده عدالت در جامعه و ميان بندگان است. نگرانى امام على(عليه السلام) آن است كه مبادا حكومتى بر مردم مسلط شود كه خود را پاسخگو نپندارد: «و لكننى آسى أن يلى امر هذه الامة سفهائها و فجّارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين حزب» ; 10 نگرانى من از آن است كه نا بخردان و نابكاران اين امت، زمام امور را به دست گيرند، و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگى و خدمت خود گيرند و با صالحان در پيكار باشند و فاسقان را ياران خود سازند. اسلام براى مبارزه با روحيه استكبارى توصيه مى كند كه پست و مقام در حكومت اسلامى به عنوان امانت الهى است، نه وسيله برترى جويى و استبدادگرى. قرآن كريم مى فرمايد: (أن الله يأمركم أن تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حكمتم بين النّاس أن تحكموا بالعدل) (نساء: 58); خداوند به شما دستور مى دهد كه امانت ها را به اهلش بسپاريد، هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد، از روى عدالت داورى كنيد. در ذيل آيه شريفه در تفاسير و كتاب هاى حديثى روايات متعددى آمده كه منظور از امانت، همان ولايت و حكومت و در مرحله نخست ولايت امامان معصوم(عليهم السلام)است. 11 امام على(عليه السلام) خطاب به «رفاعه» ، قاضى اهواز، مى فرمايد: «اعلم يا رفاعة أن هذه الامارة امانة فمن جعلها خيانة فعليه لعنة الله الى يوم القيامة و من استعمل خائناً فأن محمداً(صلى الله عليه وآله) برئٌ منه فى الدنيا و الاخرة» 12 بدان اى رفاعة! اين حكومت (و پست هاى مختلف آن) امانت (الهى) است. هركس در آن خيانت كند، لعنت خدا تا روز قيامت بر او باد، و هركس خائنى را به كار گيرد، محمد(صلى الله عليه وآله) در دنيا و آخرت از او بيزار است. در مورد ديگر، بسيار حكيمانه جايگاه حاكم و كارگزاران حكومت اسلامى را ترسيم مى كند: «لا يقيم أمر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع» 13 فرمان خدا را فقط كسى مى تواند برپا دارد كه سازشكار نباشد، و به روش اهل باطل عمل نكند، و پيرو فرمان طمع نگردد. آن حضرت نگران است كه مبادا كسانى به نام اسلام بر اريكه حكومت تكيه بزنند، و به روش اهل باطل عمل كنند با دشمنان سازش نمايند، و مطيع هواهاى نفسانى خود باشند. چنين حكومتى سر از استبداد و استكبار در مى آورد. افزون بر تقويت روحيه امانت، توصيه اسلام بر پيوند عاطفى حكومت با مردم است. در بعضى از روايات اسلامى به مردم توصيه شده كه حاكم را همانند پدر گرامى بدارند. مفهوم آن اين است كه او هم بايد با چشم فرزندى به مردم نگاه كند و به اين ترتيب، يك رابطه عاطفى قوى ميان مردم و كارگزاران حكومت اسلامى برقرار خواهد شد. در حديثى از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) نقل شده كه: «ان السّلطان العادل بمنزلة الوالد الرّحيم فاحبّوا له ما تحبّون لأنفسكم و اكرهوا له ما تكرهون بانفسكم» 14 براى عموم مردم چيزى را دوست بدار كه براى خود و خانواده ات دوست مى دارى و براى آن ها چيزى را ناخوش دار كه براى خود و خانواده ات ناخوش دارى، چرا كه اين كار منطق تو را قوى تر و مردم را به صلاح و اصلاح نزديك تر مى كند. به طور قطع، كسى كه با اين بينش زمامدار جامعه اسلامى شود، طرز رفتارش با كسانى كه حكومت را حق مطلقه خود مى دانند، بسيار متفاوت خواهد بود. نتيجه آنكه، اسلام دين مسئوليت است و حكومت در اسلام امانت، كارگزاران حكومت وكيلان مردمند و در برابر خدا و مردم پاسخگو. نظام مردم سالارى دينى بر خلاف حكومت هاى استبدادى و دموكراسى عوام فريب غربى، نظام خدمت رسانى خالصانه به مردم است; زيرا در اين نگرش، حاكم اسلامى و همه كارگزاران آن هر لحظه خود را در محضر خدا مى بينند و معتقدند كه در محضر خدا خيانت و معصيت روا نيست. استبداد كه بدترين نوع خيانت به خدا و خلق خداست، در اين منطق جايگاه ندارد. كسى يا كسانى كه در مقام سوء استفاده برآيند، ماندگار نخواهند بود. 1 ـ ر.ك. ديويد بيتهام و كوين بويل; دموكراسى چيست؟ ، ترجمه شهرام نقش تبريزى، تهران، ققنوس، 1376، ص 90 به بعد. 2 ـ بقره: 258. 3 ـ نهج البلاغه ، صبحى الصالح، خ 131. 4 ـ نامه 53، امام على(عليه السلام) به مالك اشتر، فراز 72. 5 ـ ر.ك: نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتى، قم، آل طه، 1379، ص 574، فراز 72 نامه امام على(عليه السلام) به به مالك اشتر. 6 ـ نهج البلاغه ، نامه 5. 7 ـ نهج البلاغه ، خطبه 216، فراز 22. 8 ـ ر.ك. نهج البلاغه ، حكمت 282. 9 ـ جمال الدين محمد خوانسارى، شرح غرر الحكم و درر الكلم ، با مقدمه و تصحيح و تعليق مير جلال الدين حسينى ارموى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ 1360، ج 2، ص 604. 10 ـ نهج البلاغه ، نامه 62. 11 ـ ناصر مكارم شيرازى، پيامبر قرآن ، ج 10، ص 137. 12 ـ نعمان بن محمد تميمى مغربى، دعائيم الاسلام ، مصر، دارالمعارف، 1385 هـ.ق، ج 2، ص 531، ح 1890. 13 ـ نهج البلاغه ، كلمات قصار، كلمه 120. 14 ـ شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه ، قم، موسسه آل البيت، 1409 هـ.ق، ج 16، ص 221.