رضاع(2)
شرايط ايجاد محرميت رضاعى
پس از بررسى حقوق مادر يا دايه و طفلشيرخوار، به چگونگى ايجاد محرميترضاعى مىپردازيم. در ماده 1046 قانونمدنى آمده است: «قرابت رضاعى از حيثحرمت نكاح در حكم قرابت نسبى است;مشروط بر اينكه: اولا - شير زن از حمل مشروع حاصلشده باشد. ثانيا - شير مستقيما از پستان مكيده شدهباشد. ثالثا - طفل لا اقل يك شبانه روز و ياپانزده دفعه متوالى شير كامل خورده باشد،بدون اينكه غذاى ديگرى يا شير زن ديگر رابخورد. رابعا - شير خوردن طفل قبل از اتمام دوسال از تولد او باشد. خامسا - مقدار شيرى كه طفل خوردهاست از يك زن و از يك شوهر باشد. (2) سادسا - زن شيرده زنده باشد پس اگر دراثناى شير دادن بميرد و نصاب، در حال مرگاوولوبايك مرتبه كاملگردد، حرامنمىشود. (3) حال به شرح هر كدام از شرايطمىپردازيم: اولا: شير زن از حمل مشروع حاصلشده باشد. در پيدايش شرط مزبور دو امربايد مورد نظر قرار گيرد: الف - شير زن از حمل باشد،
يعنى زن دراثر حاملگى شير در پستانش پيدا شود و ازآن شير به كودك بدهد. بنابراين چنانچه زنبدون آنكه حامله گردد، شير در پستانش پيداشود و از آن به كودكى بدهد - چنانچه اين امرديده شده است - قرابت رضاعى ايجادنمىگردد. (4) عدهاى از فقها بر آنند كه لزومابايستى زن شيردهنده وضع حملكرده باشد و چنانچه به صرفحاملگى شيردار شده باشد، رضاعموجب نشر حرمت نخواهد شد.درمقابل، گروهى ديگر حاملگى را كافىدانستهاند. علامه حلى در تاليفاتمختلف خود هر دو نظر را تاييد كردهو قانون مدنى پيرو نظريه اخير است. اما آيا نحوه باردارى تفاوتى را دراين مساله ايجاد مىكند؟ مثلا امروزهلقاح مصنوعى نيز موجب حملمىگردد; بدين معنى كه نطفه مرد بهطريقى غير از مقاربت و با روشهاىپزشكى در رحم زن قرار مىگيرد. اينمساله بين فقها مورد اختلاف است.صاحب جواهر در اين خصوصنظريهاى دارد كه قانون مدنى از آنمتابعت كرده است: «در اطلاقات ادلهاين اقتضا هست كه مورد را شاملباشد،پس اولى است كه معيار را برتكون ولد از نطفه مرد قرار بدهيمبطورى كه ولد به شوهر قانونىمنتسب باشد.» صاحب جواهر براى تثبيت مطلبو رفع ايرادها اضافه مىكند: «اگردر عبارات اصحاب اماميه، كلمه«وطى» آمده استبيشتر به اعتبارغلبه است نه اينكه شرط باشدكه حتما و منحصرا آميزش و وطىصورت گرفته باشد، بطورى كه غير ازوطى بقيه موارد را خارجمىسازد.» (5)ب - حمل مشروع باشد;
منظور ازحمل مشروع، حملى است كه در اثرنكاح دائم يا منقطع به وجود آيد. اينامر اجماع بين فقهاى اماميه است. درنشر حرمت و سببيت تحريم، شرطنيست كه زن شير دهنده هنگام رضاعدر حباله مرد باشد بلكه اگر زن مطلقهيا شوهر مرده باشد - در زمان حاملگىيا شيردادن به بچه - و بچه بعد ازطلاق يا مرگ شوهر شير بخورد، دراين حالت هم موجب حرمتبوده ومانند موردى است كه شوهر زندهباشد. حملى كه از شبهه حاصل شدهباشد، مورد اختلاف بين فقهاى اماميهاست و قول مشهور الحاق حكم شبههبه نكاح صحيح است; زيرا در اثر جهلبه حرمت نمىتواند رابطه نزديكى،نامشروع شناخته شود. همچنين استهر گاه حمل در اثر نزديكى با اكراهمحقق شده باشد. در صورتى كه حملبا اكراه موجود شد، فقط نسبتبههمان طرف خويشاوندى رضاعىحاصل مىگردد. پس شير حاصل اززنا، قرابت رضاعى ايجاد نمىكند. ثانيا - شير مستقيما از پستان مكيدهشده باشد. چنانچه شير را در استكان بدوشندو به كودك بدهند و يا در اثر بيمارى ازراه بينى بوسيله لوله وارد معده كودكنمايند و يا شير را در دهان كودكبدوشند، بدون آن كه طفل پستان رابمكد، ايجاد قرابت رضاعى نمىكند.قول مزبور، مشهور بين فقهاى اماميهاست. (6) مبناى فقهى موضوع مطابقنظريه مشهور فقها آن است كه كلمه«ارتضاع» از باب افتعال كه در نصوصوارد شده، اقتضاى چنين مفهومى رادارد. (7) ثالثا - طفل لا اقل يك شبانه روز ويا پانزده دفعه متوالى شير كامل خوردهباشد بدون اينكه غذاى ديگر يا شيرزن ديگرى را خورده باشد. در مورد دفعات شير، بين فقهااختلاف است. مطابق نظر "ابن جنيد"حتى يك بار شير خوردن موجبحرمت است. ابن جنيد براى اثباتنظر خود به عموم و سنت و چندحديث استناد كرده است كه همگىضعيف هستند. نظريه ديگر كه اكثرمتقدمين طرفدار آنند، مقدار دفعاتشير را كه موجب حرمت مىگردد 10بار ذكر كرده است. نظريه سوم، نظريه15 دفعه است كه بين فقهاى متاخرمقبول است. (8) رابعا - شير خوردن طفل قبل ازتمام شدن دو سال از تولد او باشد. رسول خدا «صلى الله عليه وآله» مىفرمايند: «لارضاع بعد فطام» يعنى پس از گرفتنكودك از شير رضاعى حاصلنمىشود. (9) خامسا - مقدار شيرى كه طفلخورده از يك زن و يك شوهر باشد. بنابراين هر گاه مردى دو زن داشتهباشد و طفل مرتضع از هر يك 7 و 8دفعه شير بخورد، باعثحرمتنمىشود. ثانيا 15 دفعه شير يا يكشبانه روز شير كامل، متعلق بهمرد(فحل) واحدى باشد. پس اگر طفلشيرخوار در قسمتى از مدتشبانهروز كامل يا بعضى از دفعات،شير متعلق به شوهر ديگرى را بخورد،احكام رضاع بر آن جارى نمىشود. بايد توجه داشت كه در متون فقهىكلمه «شوهر واحد» قيد نگرديده بلكهواژههاى «فحل واحد» و يا «صاحباللبن» بكار رفته است. مشهور فقها عقيده دارند، منظور از«فحل» كسى است كه حمل زن و شيراو ناشى از آن شخص باشد، هر چندكه هنگام رضاع، شوهر بالفعل زنشيرده نباشد. وضعيت زن پس از جدايى ازشوهر اول - بواسطه طلاق، فوت وعلل ديگر - براى مدتى كه شير زنمتعلق به شوهر اول استبه ترتيب زيرقابل بررسى و در اين خصوص چندفرض قابل تصور است: اول - زن پس از جدايى از شوهراول با شخص ديگرى ازدواج مىكند ونزديكى صورت مىگيرد ولى حاملهنمىشود; در حالى كه شير كماكان درپستانش است. در اين فرض، صاحباللبن همان شوهر اول است. دوم - زن بعد از ازدواج دوم حاملهشود ولى پستانش شيرى همانند سابقداشته باشد و تغييرى نكند، در اينحالت نيز به نظر اكثر فقها، صاحباللبن همان شوهر اول است. سوم : زن بعد از ازدواج جديدحامله مىشود و شير پستانش نيزدچار تغيير مىشود; يا زياد و كممىشود، يا قطع مىشود و دوباره شيرمىآورد; يعنى در مجموع نزديكى وحامله شدن از شوهر جديد در تغييرشير موثر است. در اين فرض بين فقها اختلاف نظربىشمارى به چشم مىخورد. گروهىمىگويند معيار احراز انتساب است وچنانچه احراز شود كه شير هنوزمنتسب به شوهر اول است، صاحبشير يا فحل همان شوهر اول است.ولى گروهى ديگر عقيده دارند كهمعيار، وضع حمل است و تا وضعحمل نشده، شير مربوط به شوهر اولاست و بعد از وضع حمل متعلق بهشوهر جديد است. چهارم - زن از ازدواج جديد حاملهمىشود و وضع حمل مىكند ولى شيرمستمرا در پستانش باقى است. در اينصورت ترديدى در انتساب به شوهرجديد وجود ندارد. (10) مرحوم ابوعلى طبرسى، صاحبتفسير، در كتاب تفسيريش مىگويد:«اتحاد فحل شرط نبوده، بلكه فقطلازم است مرضعه متحد باشد. دليل مابر اين گفتار آن است كه وقتى اتحادفحل شرط نباشد و مرضعه اطفالمتحد باشد، همه با هم خواهر و برادرمىشوند، اگر چه فحل متحد نباشد وبديهى است كه اخوت امى و مادرىوقتى نسبى باشد موجب حرمت تناكحيعنى نشر حرمت مىباشد.» مرحوم شهيد ثانى در جوابمىفرمايند: «اين كلام از مرحومطبرسى بسيار وجيه و متين است;منتهى چون روايات و نصوص اهلبيت «عليهم السلام» بر خلاف آن است،نمىتوان اين مقال و استقلال راپذيرفت. بنابراين نصوص ياد شدهعموم ادلهاى كه دلالتبر اتحاد رضاعو نسب داشته و بيانگر اين معناست كههر عنوان از نسب كه موجب تحريماست از رضاع نيز چنين مىباشد،تخصيص مىدهد. (11) به طور كلى شيردادنى كه علتمحرم شدن است، به دو چيز ثابتمىشود: اول : خبر دادن عدهاى كه انسان ازگفته آنان يقين پيدا مىكند. دوم: شهادت دو مرد عادل يا چهارزن كه عادل باشند. ولى بايد شرايطشير دادن را بگويند. مثلا بگويند ماديدهايم كه فلان بچه بيست و چهارساعت از پستان فلان زن شير خورده وچيزى هم در بين آن نخورده است، همچنين در رابطه با ساير شرطها. ولىاگر معلوم باشد كه شرايط را مىدانندو در عقيده با هم مخالف نيستند و بامرد و زن هم در عقيده اختلافىندارند، لازم نيستشرايط را شرحدهند. (12) شناخت اقرباى رضاعى
پس از شناختشرايط ايجادقرابت رضاعى، شايسته است كهاقرباى رضاعى را نيز بشناسيم. ماده 1046 قانون مدنى، حرمتنكاح با اقرباى رضاعى را با عبارتكوتاهى ذكر كرده است. عبارت مذكورمتذكر شده است كه نكاح باخويشاوندان رضاعى مانند نكاح باخويشاوندان نسبى حرام است ولىتصريح نكرده كه خويشاوندانرضاعى چه كسانى هستند آن گونه كهدر ماده 1045 ق.م خويشاوندان نسبىرا نام برده است. آنچه از عبارت مادهقانونى مىتوان استنباط نمود، آناست كه نكاح با هر يك از اقرباىرضاعى كه يكى از عناوين مذكور درماده 1045 ق.م براو صدق مىكند،ممنوع است. بنابراين نكاح با اقرباىذيل ممنوع است: 1) نكاح با پدر و اجداد رضاعى ومادر و جدات رضاعى هر قدر كه بالارود. 2) نكاح با اولاد رضاعى هر قدركه پايين برود. 3) نكاح با خواهر و برادر رضاعىو اولاد آنها هر قدر كه پايين برود. 4) نكاح با عمات و خالاترضاعى خود و عمات و خالاترضاعى پدر و مادر و اجداد و جداترضاعى. (13) پس به طور كلى موارد ممنوع بودننكاح اقرباى رضاعى در هفت قسمتبيان مىگردد: اول : ممنوع بودن نكاح مرضعه وفحل با مرتضع و مرتضعه 1) نكاح مرضعه با مرتضع ممنوعاست، زيرا مرضعه، مادر رضاعىمرتضع است و نكاح مادر نسبى باپسرش ممنوع مىباشد. 2) نكاح فحل با مرتضعه ممنوعاست; زيرا فحل پدر رضاعى مرتضعهاست و نكاح پدر نسبى با دخترشممنوع است. دوم : موارد ممنوع بودن نكاحاقرباى نسبى مرضعه و فحل با مرتضعو مرتضعه . 1) نكاح فروع نسبى مرضعه وفحل (يعنى پسر، دختر و اولاد آنها) بامرتضع و مرتضعه ممنوع است. 2) نكاح اصول نسبى مرضعه وفحل (پدر، مادر، اجداد و جدات آنها)با مرتضع و مرتضعه ممنوع است. 3) نكاح كسانى كه در حاشيه نسبىمرضعه و فحل هستند(برادر و خواهرآنها) با مرتضع و مرتضعه ممنوعاست; زيرا آنان عمو، عمه، دايى وخاله رضاعى مرتضع هستند. همچنيناست اعمام، عمات، اخوال و خالاتپدر و مادر يا اجداد و جدات نسبى ومرضعه و فحل. سوم : موارد ممنوع بودن نكاحاقرباى نسبى مرتضع و مرتضعه بامرضعه و فحلنكاح فروع نسبى مرتضع ومرتضعه با مرضعه و فحل ممنوعاست; زيرا فروع مرتضع و مرتضعه،اولاد اولاد مرضعه و فحل مىباشند ونكاح شخص با اولاد اولاد نسبىممنوع است، بنابر عقيده عدهاى ازفقهاى اماميه در اين امر فرقىنمىنمايد كه فروع مرتضع و مرتضعهنسبى باشند يا رضاعى. چهارم: موارد ممنوع بودن نكاحاقرباى نسبى مرضعه و فحل با اقرباىمرتضع و مرتضعه. 1) نكاح اصول نسبى مرضعه وفحل با فروع مرتضع و مرتضعه ممنوعاست، زيرا اصول آنان، اجداد وجدات رضاعى فروع مرتضع ومرتضعه محسوب مىگردند و نكاح بااجداد و جدات نسبى ممنوع مىباشد. 2) نكاح فروع نسبى درجه اولمرضعه و فحل با فروع نسبى مرتضع ومرتضعه ممنوع است. 3) نكاح حواشى نسبى مرضعه وفحل با فروع نسبى مرتضعه و مرتضعممنوع است; زيرا حواشى مزبور،عمو و عمه و دايى و خاله رضاعى پدريا مادر، اجدات يا جدات فروعمرتضع و مرتضعه مىباشند. پنجم: موارد ممنوع بودن نكاحاقرباى رضاعى هر يك از زوجين برديگرى: 1) بين مرد و مادر و جدات زن اواز هر درجه كه باشند; اعم از نسبى ورضاعى. 2) بين مرد و زنى كه سابقا زن پدرو يا زن يكى از اجداد يا زن پسر و يا زنيكى از احفاد او بوده است هر چندقرابت رضاعى باشد. 3) بين مرد با اناث از اولاد زن ازهر درجه كه باشند ولو رضاعى،مشروط بر اين كه بين زن و شوهرزناشويى واقع شده باشد. طبق قاعده«يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب»كسانى كه به اعتبار عنوان نسبى نكاحبا آن حرام مىباشد، بر دو دستههستند: الف) اقرباى نسبى مذكور در ماده1045 ق.م ب) اقرباى نسبى يكى از زوجين برديگرى، مذكور در ماده 1047 ق.م ششم: موارد ممنوع بودن نكاح بيندو مرتضع در صورتى كه صاحب لبنيا فحل يكى باشد. هفتم: موارد ممنوع بودن نكاحبين اقرباى نسبى هر يك از دومرتضع با مرتضع ديگر; زيرامرتضع عموى اولاد مرتضع ديگراست و چنانچه مرتضعه باشد،عمه اولاد مرتضع محسوب مىشود وعمه و عمو از محرمات نسبىهستند. (14) ايجاد قرابت رضاعى پس ازعقد نكاح:
رضاع همچنان كه ايجاد قرابتمىكند و مانع از نكاح مىگردد، هر گاهپس از انعقاد نكاح موجود شود، نكاحسابق را از آن زمان منحل مىگرداند;زيرا چنانكه در شرح قرابت رضاعىگذشت، رضاع ايجاد خويشاوندىمىكند و با خويشاوندان رابطهزوجيت نمىتواند بوجود آيد. از نظرقضايى قاعده مذكور در ماده 1046ق.م مطلق مىباشد و شامل هر دومورد قبل و بعد از عقد مىشود. (15) مثال مشهورى در اين رابطه دركتب فقهى و حقوقى آمده كه اگر كسىدو زن داشته باشد، يكى كبيره وديگرى صغيره و زوجه صغيره از شيرزوجه كبيره بخورد، نكاح آنان از تاريخمزبور فسخ مىشود; زيرا يكى مادرزن و ديگرى اولاد رضاعى مىگردد. (16) اگر مرد با زوجه كبيره خود قبل ازايجاد رضاع آميزش كرده باشد، همصغيره و هم كبيره براى مرد حرام ابدمىگردند، اما اگر با زوجه كبيرهاشآميزش كرده باشد، در اين صورت تنهازوجه كبيره براى مرد حرام ابدمىگردد. (17) هر گاه مرد به كبيره دخول كردهباشد، مهر كبيره ثابت مىشود ولى اگردخول نكرده باشد، مهر ندارد چونخودش باعث فسخ نكاح گرديدهاست، اما مهر صغيره برايش ثابتاست، چون عقدش به سبب جمعميان او و مادرش منفسخ مىشود وبعضى گفتهاند كه مرد حق دارد كه مهرصغيره را از زن كبيره بگيرد. (18) بعضى از حقوقدانان مثالهاىديگرى در اين باب آوردهاند; از جملههر گاه مادر زن شخص، فرزند او راشير دهد، زن بر شوهر خود حراممىگردد، زيرا شير خوردن كودكموجب مىگردد كه زن مزبور، خواهرآن كودك شود و نتيجتا آن زن، خواهررضاعى فرزند شوهر خود خواهدبود. (19) مثالهاى ديگرى نيز در اين موردآورده شده كه در اين مختصر مجالپرداختن به آنها نمىباشد. در پايان مىتوان گفت كه شناختقوانين رضاع نه تنها در سطح خانواده،در جهت آشنايى هر يك از همسرانبه حقوق و تكاليف خويش، بلكه درسطح جامعه به لحاظ شناختمحدوده ارتباطات و معاشرات موثراست. 1) خلاصهاى از تحقيق گروهى از دانشجويانمعارفاسلامى(گرايش فقه و اصول)، ورودى 73. 2) مجموعه كامل قوانين و مقرراتاساسى مدنى باآخرين اصلاحات، ص 274; ر.ك: ترجمه تحريرالوسيله،ص 477; جامع المدارك، ص 192 ; ترجمه فارسىشرايعالاسلام، ج2، ص458-461; تبصرةالمتعلمين;علامه حلى ص83. 3) ترجمه تحرير الوسيله، ج 3، ص 475; ترجمهفارسى شرايع الاسلام، ج 2، ص 461. 4) حقوق مدنى، ج 4، ص 297; وسائل الشيعه، ج 14،ص 302. 5) بررسى فقهى حقوق خانواده، ص 71; رك:المباحثالفقهيهفىشرحالروضةالدمشقيه،ص318. 6) امامى - حسن: حقوق مدنى، ج 4، ص 298;ترجمه تحرير الوسيله، ج 3، ص 475. 7) بررسى فقهى حقوق خانواده، ص 72. 8) همان منبع، ص 73. 9) من لا يحضره الفقيه، ج 5، ص 581; جامعالمدارك، ص 193. 10) ذهنى تهرانى - سيد محمد جواد: المباحثالفقهيه فى شرح الروضة البهية، انتشاراتوجدانى، ج 17، ص 354. 11) همان منبع. 12) رساله توضيح المسائل آيتا.. صانعى،ص 409; شرايع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام، ص 480. 13) به نقل از حقوق مدنى، جلد4، ص 295 ;ر.ك: جواهرالكلام، ج 29، ص309; حقوق مدنىج 1، ص 105. 14) بر گرفته از : كتاب حقوق مدنى، ج 4، ص308; روضة البهية فى شرح اللمعهص 314. 15) حقوق مدنى، ج 4، ص 313. 16) اللمعة الدمشقية، ج 5، ص 173. 17) شهيد ثانى: الروضة البهيه فى شرح اللمعةالدمشقيه، ج 5، ص 173. 18) برازش - على رضا: وسائل الشيعه الىتحصيل مسائل الشريعه، ج 13، ص 302. 19) شرايع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام،ص 511. منابع 1) قرآن مجيد 2) بررسى فقهى حقوق خانواده 3) تبصرة المتعلمين، على بن مطهر حلى (علامه حلى)، مكتبة العلمية الاسلاميه، تهران، سال 1372 ه. ق 4) ترجمه تحريرالوسيله، حضرت امام خمينى(ره)، دفتر انتشارات اسلامى، قم، سال 1368 5) ترجمه فارسى شرايع الاسلام، محقق حلى، مترجم: ابوالقاسم احمد يزدى، انتشارات دانشگاه تهران، 1368 6) تفسير روح الجنان و روح الجنان، جمال الدين شيخ ابوالفتوح رازى، تهران، اسلاميه، 1398 7) تفسير الكبير، الامام الفخر الرازى، بى جا، بىتا، بى نا 8) تفسير الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التاويل، محمود بن عمر الزمخشرى، انتشارات آفتاب 9) تفسير مجمع البيان، ابن الاسلام شيخ ابوعلى الفضل ابن الحسن ابن الطبرسى، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى، موسسهانتشارات فراهانى 10) تفسير الميزان، محمد حسين طباطبايى، مترجم: سيد محمد باقر موسوى همدانى 11) تفسير نمونه، جمعى از علماء زير نظر آيت ا.. مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، 1368 12) جامع المدارك فى شرح مختصر النافع، محقق حلى جعفر بن حسن، تهران، مكتبة الصدوق، 1405ق 13) جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام، محمد حسن النجفى، تعليقات: محمود القوچانى، لبنان، دار احياء التراث العربى، 1400 14) حقوق مدنى: خانواده، ناصر كاتوزيان، تهران، شركت انتشار بهمن برنا، 1371 15) رساله توضيح المسائل، آيتا.. صانعى، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه، قم، 1374 16) الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية، زين الدين الجبلى العاملى (شهيد ثانى)، مكتبة الداورى، قم، 1388 ه.ق 17) شرايع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، محقق حلى، تهران، المكتبة العلميه الاسلاميه، 1377 ق 18) فرهنگ عميد، حسن عميد، انتشارات امير كبير، تهران، سال 1364 19) المباحث الفقهية فى شرح الروضة البهية(يا راهنماى فارسى شرح لمعه)، سيد محمد جواد ذهنى تهرانى، انتشارات وجدانى،1366 20) مجموعه كامل قوانين و مقررات، فرج ا.. قربانى، انتشارات دانشور، تهران، 1373 21) من لايحضره الفقيه، محمد بن على بن ابن بابويه القمى، تعليق: على اكبر الغفارى، تهران، صدوق، 1369 22) وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، على رضا برازش، قم، موسسه انصاريان، 1373 23) تفسير شريف لاهيجى، شريف لاهيجى، تصحيح: جلال الدين حسينى ارموى، تهران، 1363 24) مختصر النافع، محقق حلى، قم، موسسه نشر الاسلامى، 1414 ق دو ماهنامه مشكوة النور - شماره 3