شيوه هاى دست يابى به فتواى قدما از نگاه سه خوانسارى
احمد مبلغى مقدمه
تتبع راه تنفس و تغذيه فقه است اين راه بر فقه بىتتبع بسته است خوشههاى اجماع و شهرت كه از همنشينى دانههاى زرين فتاواى قدما پديد آمده و بر شاخههاى فقاهت آويختهاند طعم اصول متلقات از امامان(ع) را در كام متتبع مىنشانند. بايد اذعان نمود امروز مسيرى فراخ را در تتبع اقوال گذشتگان پيش روى نداريم تنها كوره راههايى به چشم مىآيد كه گاه طى آنها بىنتيجه يا كم نتيجه است. صعود بر قله تتبع بدون ابزارى لازم ناميسر است تتبع موثر به روشى مدون، مسيرى روشن وآگاهى از ضوابط و قواعدى بستگى دارد كه ما را به فراز و نشيب گلوگاههاى انديشه گذشتگان آشنا سازند. غبار زمان در قرنهاى متمادى شيوهها و هنجارهاى كتابنويسى گذشتگان را پوشيده ساخته است رجوعى مجدد و نگاهى موثر و تازه به اين كتابها در چارچوب قواعدى كارآمد ضرورتى اجتنابناپذير است. جمع آورى، جمع بندى و ساماندهى ضوابط و قواعدى اينچنين به فرايند تحقيق در چگونگى دستيابى به فتاواى قدما شتابى محسوس مىبخشد و نياز استنباط را در اين زمينه پاسخ مىدهد. در اين راه آشنائى با انديشههاى متتبعان زبده تاريخ فقه ضرورتى تام و تمام مىيابد. برخى از خطوط برجسته تتبع در فقه را بايد در امتداد انديشههاى فقيهان خوانسار بويژه آقا جمال خوانسارى پىگرفت. ويژگيهاى غور علمى برخى از خوانساريها در اقوال گذشتگان راهگشا است. در اين نوشتار به ديدگاههاى دو فقيه نامدار گذشته يعنى آقا حسين خوانسارى و آقا جمال خوانسارى و يك فقيه محقق از دوران معاصر يعنى آيه اللّه سيد احمد خوانسارى خواهيم پرداخت. بحث در دو فراز كلى سامان مى گيرد: - دستيابى مستقيم به آراء قدما در اين فراز به ماهيت شناسى چهار كتاب(من لايحضره الفقيه، مقنعه، تهذيب و نهايه) مىپردازيم. نسبت به هر كتاب دو سوال را مطرح مىكنيم 1- آيا كتاب فتوايى است؟ 2-درصورت فتوايى بودن ضوابط برگرفتن فتوا از آن چيست؟ در پاسخ به هر سوال ابتدا ابعاد موضوع و ديدگاهها عالمان را ذكر مىكنيم سپس به ديدگاههاى خوانساريها مىپردازيم تا در سايه اين مقايسه ابعاد مساله و ميزان غور خوانساريها هرچه بيشتر كشف گردد.- دستيابى غير مستقيم به آراء قدما در اينجا نيز آراء خوانساريها را بعد از ارائه توضيحاتى ذكر خواهيم كرد. 1 -دستيابى مستقيم به آراء قدما:
من لايحضره الفقيه 1-آيا اين كتاب فتوايى است؟ به اتفاق همه، تدوين اين كتاب با توجه به سخن صدوق در مقدمه كتاب ((1)) به قصد افتاء آغاز شده است ولى باقى ماندن صدوق بر اين قصد تا پايان كتاب به موضوعى اختلافى بدل شده و دو ديدگاه بروز يافته است. ديدگاه اول:
بازگشت صدوق از تصميم خود، طرفداران اين ديدگاه معتقدند صدوق پس از آغاز تاليف كتاب از سخن خود در مقدمه سرباز زده، و كتاب را با كنار نهادن تصميمى كه گرفته بود به پايان رسانده است. مرحوم مجلسى و صاحب جواهر و جمعى ديگر داراى اين ديدگاه بودند ((2)) صاحب جواهر مىگويد: وقد يشهد له التتبع لكتابه. ((3)) تتبع در كتاب صدوق بر بازگشت او از سخنى كه در اول كتاب گفته گواهى مىدهد. با پذيرش اين ديدگاه نمىتوان اذعان نمود به صرف ورود يك مرسل در كتاب فقيه، صدوق به مضمون آن افتاء كرده است. ايراد الصدوق(ره) للمرسل فى كتابه لا يدل على اعتقاده بمضمونه لانه عدل عما ذكر فى صدر كتابه كما عن المجلسى. (( 4)) ديدگاه دوم:
عدم بازگشت صدوق از تصميم خويش: اين ديدگاه را بيشتر فقيهان پذيرفتهاند اين فقيهان ذكر روايت و از جمله روايتهاى مرسل را در كتاب فقيه به معناى فتواى صدوق به مضمون آن مىدانند و معتقدند صدوق خود تضمين داده است در كتاب، تنها به رواياتى بپردازد كه به آنها فتوا خواهد داد. مرحوم حكيم براى اثبات اين ديدگاه انديشه عدول را بىپايه معرفى مىكند و مىگويد: يشكل ذلك بان الواجب التنبيه منه على ذلك لئلا يكون تدليسا وهو بعيد عن مقامه الاقدس مع ان حصول البداء له فى ذلك مستبعد جدا. ((5)) پذيرش بازگشت صدوق از بناى اولى خويش مشكل مىنمايد چه آنكه اگر او عدول مىنمود به آن اشاره مىكرد تا تدليس- كه از مقام مقدس او بعيد مىنمايد- پيش نبايد و نمىتوان هم گفت براى او بعدا بداء حاصل آمده است چه آنكه اين نيز بعيد مىنمايد. ناگفته نماند برخى از فقيهان معتقد به اين ديدگاه در پارهاى از موارد ذكر روايت را در فقيه فتوا قلمداد نمىكنند از ديد اينان در اين موارد صدوق با تكيه بر يك قرينه ما را از فتوا ندادن خويش آگاه كرده است. اين ادعاى آنان به معناى قرار گرفتنشان در سلك معتقدان به انديشه (بازگشت صدوق از تصميم خويش) نيست بلكه به اين معنا است كه صدوق با گنجاندن قرينههايى مبنى بر عدم علاقه به فتوادهى در مواردى مشخص، حساب آن موارد را از روند كلى افتاء در كتاب جدا مى سازد و مخاطب را در جريان استثناء اين موارد از آن روند پايدار قرار مىدهد اشاره به نام اين گروه و توضيح قرائنى كه از ديدگاه اينان صدوق بر آنها تكيه كرده به بحث(حدود و ضوابط دريافت فتوا از كتاب فقيه) مربوط است كه خواهد آمد. ديدگاه خوانساريها
الف) آقا حسين خوانسارى، ايشان هر چند سخنى به صراحت در موضوع عدول صدوق يا عدم آن نگفته ولى تصريح كرده است كه داب صدوق در فقيه نقل مضمون روايت به عنوان فتوا بوده است ((6)) از اين سخن اعتقاد نداشتن او به عدول صدوق از تصميم خويش استفاده مىشود. ب) آقا جمال خوانسارى، ايشان نيز به عدول صدوق از تصميم خويش معتقد نيست او مىگويد: ذكر فى اول الفقيهانه لم يقصدفيه قصد المصنفىن فى ايراد جميع ما ورد بل قصد الى ايراد ما يفتى به ويحكم بصحته ويعتقدفيه انه حجه بينه وبين ربه تقدس ذكره. ((7)) صدوق در اول كتاب فقيه گفته است در اين كتاب نمىخواهد همانند ديگران به ذكر آنچه وارد شده، دست زند بلكه قصد دارد تنها رواياتى را ذكر كند كه به مضمون آنها فتوا مىدهد و به صحتشان حكم مىكند و آنها را حجت ميان خود و خداى متعال مىداند. آقا جمال خوانسارى از جمله فقيهانى است كه فتوا دادن صدوق به مضمون روايت را در مواردى مىبينند كه صدوق قرينهاى بر عدم افتاء ارائه نكرده باشد قرائن عدم افتاء از نظر ايشان بعدا(در بحث حدود و ضوابط) خواهد آمد. ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى، ايشان عدول را مىپذيرد و از آن به تخلف صدوق از آنچه در مقدمه كتاب گفته ياد مىكند ولى معتقد است از آنجا كه موارد اين تخلف اندك است ما نعى بر سر راه برگرفتن فتوا و تكيه كرد بر آن نمىشود. او مىگويد: ... ذكر الصدوق قدس سره من بنائه على ذكر الاخبار التى يعتمد عليها والتخلف عن هذا البناء نادرا لايضر فلا مانع من الاخذ بها. (8)) صدوق به بناى خويش بر ذكر اخبار مورد اعتماد تصريح كرده است. تخلف اندك او از اين تصميم، زيانى نمىرساند و مانعى ايجاد نمىكند. 2- حدود وضوابط دريافت فتوا از من لايحضره الفقيه شناخت و دريافت فتاواى صدوق از اهميت ويك نقش كار بردى جدى دراستنباط برخوردار است چه آنكه:1- باتعيين وتشخيص فتواهاى او مىتوان ديدگاههاى مدرسه قميها كه در عهد غيبت صغرى آغاز و تا اوائل عصر غيبت كبرى امتداد يافت رابهتر شناخت وروشن است كه شناخت ديدگاههاى اين مدرسه و فقيهان آن بر چند وچون ارزيابى نسبت به اجماعها سايه مى گستراند آنان كه دغدغه دستيابى به احكام دست به دست گشته از دوران امامان(ع) رادارند بايد شناخت فتاواى ققميون را جدى بگيرند در اين ميان گاه فتواهاى صدوق نقشى كليدى جهت شناخت فتاواى اين مدرسه را ايفاء مىكند.2- گاه تعيين حكم يك مساله د ر گرو پذيرش روايتى است كه صدوق در كتاب خود ذكركردهاست وازطرف ديگر پذيرش روايت او در گرو احراز عمل و فتواى صدوق به آن روايت است گفتنى است مواجه شدن فقيه بامواردى از اين دست د راستنباط فراوان انجام مى گيرد . آنچه قابل توجه است اينكه دريافت و شناخت فتواهاى صدوق دشوارتر از دستيابى به فتواهاى ساير متقدمين است به همين جهت فقيهان در بسيارى از موارد با احتياط و درحد استنباطها(فتواهاى صدوق را شناسايى و اعلام مىكنند از اين رو ضرورى است با بررسىهاى عالمانه دقيق ضوابط ىىىىبرگرفتن فتوا را از كتب صدوق به ويژه كتاب فقيه، كشف و شناسايى كنيم. ارائه قواعد زير تلاشى است در راستاى تحقق بخشيدن به اين هدف:1- از ذكر روايتى عام يا خاص يا مطلق و مقيد در كتاب فقيه نمىتوان راه به فتواى صدوق به عموم، خصوص، اطلاق و تقييد برد. همچنين در موارد ذكر روايتهاى متعارض فتواهاى او بدست نمىآيد. اين ضابطه را امام خمينى ارائه داده است. وى مىگويد: انه نقلفيه المطلق والمقيد والعام والخاص والمتعارضين ولايعقل الفتوى بعموم العام واطلاق المطلق وبما يقابلهما ولا بالمتعارضين. ((9)) صدوق در كتاب خود، مطلق، مقيد،عام، خاص و گاه دو روايت متعارض را نقل كرده است فتوا دادن به عموم روايت عام و اطلاق روايت مطلق و آنچه مقابل اين دو است- يعنى خاص و مقيد- معقول نيست همانطور كه فتوا دادن به دو روايت متعارض بىمعنا است. امام خمينى سپس بدست آوردن فتواى صدوق در اين موارد را هنگامى ممكن مىشمرد كه صدوق بعد از ذكر روايتهايى از اين دست به جمع كردن ميانشان دست زند و يا يكى را ترجيح دهد. بديهى است فتواى صدوق در اين هنگام حاصل جمعى است كه ارائه مىدهد يا مضمون روايتى است كه ترجيح مىدهد. 2- اگر صدوق مرسل را با(قدروى) ارائه كند قرينهاى بر عدم عمل و افتاى او به مضمون مرسل است. اين قاعده را برخى از فقيهان و از جمله امام خمينى ارائه كردهاند اينان معتقدند در صورتى مىتوان از ذكر مرسل فتواى صدوق را بدست آورد كه وى به صورت محكم روايت را به امام(ع) نسبتدهد.((10))
ديدگاه خوانساريها،
ا) آقا حسين خوانسارى: مىتوان از كلمات او دو قاعده را برگرفت: 1. (هرگاه صدوق، سخن پدر خود را نقل كند و به رد آن نپردازد به آن فتوا داده است.) او در يك مساله مىگويد: والظاهر ان ابنه الصدوق ايضا قائل به حيث نقل كلام ابيه فى الفقيه ولمينكره.((11)) 2-(قاعده نامعلوم بردن فتواى قدما نسبت به تفصيلى كه متاخرين در يك مساله احداث كردهاند) اين قاعده نسبت به همه قدما و از آن جمله صدوق در من لايحضره الفقيه جارى است. براساس آن اگر در مسالهاى متاخرين تفاصيلى را طرح كنند و فتواى قدما در آن به صورت مطلق مشاهده شود نمىتوان فتواى آنان را نسبت به آن تفاصيل دريافت اين قاعده را مىتوان از عبارتى در مشارقفهميد.((12)) ب) آقا جمال خوانسارى، چهار قاعده را از كلمات ايشان مىتوان استفاده كرد: قاعده اول:
(آنجا كه صدوق سخن پدر را نقل كند و به رد آن نپردازد به آن فتوا داده است قاعدهاى كه آقا حسين خوانسارى نيز آن را ارائه داده است و گذشت)قاعده دوم:
(هنگامى كه صدوق رواياتى متعارض را ذكر كند و به جمع و تاويل دستنزند فتواى او بدست نمىآيد) او مىگويد: ابن بابويه رحمه اللّه در من لايحضره الفقيه... بسيار نقل كرده احاديث متعارض و متناقض را و متعرض جمع و تاويل نشد چنانكه به تتبع آن كتاب ظاهر مىشود پس به مجرد نقل حديثى را ظاهر... نمىشود كه او عمل كرده به آن....((13)) همانگونه كه پيداست اين قاعده بخشى از قاعدهاى است كه در كلمات امام خمينى وارد شده و گذشت.قاعده سوم:
(نپرداختن صدوق به شرائط يك مساله در كتاب فقيه به معناى فتواى ايشان به عدم اعتبار اين شرائط نيست) ايشان با تكيه بر اين قاعده به رد كسانى مىپردازد كه در بحث وجوب نماز جمعه گفتهاند فتواى صدوق، وجوب نماز جمعه به صورت مطلق است زيرا به شرط بودن حضور امام و يا نائب آن نپرداختهاست.((14))قاعده چهارم:
(هرگاه صدوق بعد از ذكر روايت سخنى در قدح روايت گويد يا آن را تاويل كند يا فتواى خاصى در مخالفت با آن ارائه دهد نقل روايت بيانگر فتواى او نيست.) سخن فوق را مىتوان از مجموع دو عبارت زير بدست آورد: عبارت اول: در شرح خود بر شرح لمعه مىگويد: ان نقل الصدوق الروايات بدون تعرض لقدح فيها او تاويل ظاهره العمل بها....((15)) اگر صدوق در موارد نقل روايت به قدح روايت نپردازد. و به تاويل آن نيز دست نزند اين نقل بيانگر عمل او به روايت است. عبارت دوم: در رساله نماز جمعه در مقام رد كسانى كه صدوق را به خاطر آوردن روايتى در يك مساله، مخالف در آن مساله گرفتهاند، به سخنى از صدوق- كه بعد از روايت آورده- اشاره كرده و مىگويد: شيخ صدوق رحمه اللّه كه در اول كتاب گفته كه آنچه من در اين كتاب نقل مى كنم، عمل مىكنم به آن و حجت است ميان من و خدا، اشاره كرده كه اين حديث از آن جمله نيست. و با وجود اين، استدلال به آن ضعيف گردد و اين ظاهر است.((16))قاعده پنجم:
(توجه به مشى عملى فقيه براى درك فتواى او) آقا جمال به اين قاعده تصريح يا حتى اشاره نكرده است اما مشى او در مواردى منطبق بر قاعده است. به عبارت ديگر قاعده منسوب به او نيست توجيهگر مشى او است. بهر حال، او براى رد كسانى كه به عبارتى از كتب صدوق و از جمله من لايحضر الفقيه تمسك جستهاند تا اثبات كنند صدوق قائل به وجوب عينى نماز جمعه بوده است مىگويد: چگونه تجويز توان كرد كه او جمعه را وجوب عينى مىدانسته باشد و ترك مىكرد. باشد با همه اعزاز و احترامى كه او نزد سلاطين داشته و عدم خوف و تقيه از احدى، حتى اينكه نقل كردهاند كه سلطان ركن الدوله ديلمى او را در مجلس در پهلوى خود جاى مىداده و با او از روى كمال ادب گفتگو مىكرده و تصديق مىكرده به حقيت مذهب اماميه و صدق آنچه او مىفرموده، و با صاحب بن عباد چنان وزيرى به استقلال(كذا) شيعى كمال ربط و مصاحبت داشته، با اين همه اعتبار او و كمال استيلاى شيعه در آن زمان چگونه جايز بوده بر او ترك نماز جمعه با قول به وجوب عينى آن؟ و اگر مىگذارده و ترك نمىكرده چگونه پوشيده مانده بوده اين معنى و شيخ طائفه با وجود قرب زمان او و شاگردى شيخ مفيد كه شاگرد او بوده تا اينكه دعوى كرده تا زمان او هيچ كس نماز جمعه نگزارده بغير از خلفاء و امراء و كسانىكه نصب شدهاند از براىنماز.((17)) مقنعه شيخ مفيد
1- آيا اين كتاب فتوايى است؟ بيشتر فقيهان بر اين باورند كه مقنعه كتابى فتوايى است، چه آنكه براى دستيابى به فتاوى شيخ مفيد به اين كتاب استناد مىكنند در مقابل، ابن ادريس اعتقاد دارد اين كتاب با هدف ارائه فتاوى تدوين نشدهاست.((18)) ديدگاه خوانساريها
ا) آقا حسين خوانسارى، وى آنگونه كه از استنادهاى مكرر و فراوان او به مقنعه برمىآيد اين كتاب را فتوايى مىديده است. مراجعه به مشارق الشموس اين حقيقت را آشكار مىسازد.((19)) ب) آقا جمال خوانسارى، ايشان برخلاف آقا حسين خوانسارى اعتقاد داشت:نمىتوان از هر عبارت مقنعه فتواى مفيد را برگرفت. او در رساله نماز جمعه هنگام بررسى عينى بودن يا نبودن وجوب نماز جمعه، عبارتى از مفيد را- كه برخى از آن وجوب عينى استفاده كردهاند - ذكر مىكند سپس مىگويد: به مجرد عبارت مقنعه مذهب شيخ مفيد معلوم نمىشود.((20)) او در اثبات اين مدعى به ديدگاه ابن ادريس و سخن او اشاره مىكند و مىگويد: شيخ فاضل محمد بن ادريس رحمه اللّه در كتاب سرائر به تقريب اينكه ذكر كرده كه اصحاب ما بسيار است كه ذكر مىكنند حكمى را و اعتقادى ايشان نيست بلكه روايتى بر آن وجه وارد شد. و غرض ايشان ايراد آنست بر وجه روايت، نه از براى عمل به آن، نقل كرده كه مسائلى سوال كرده از شيخ مفيد رحمه اللّه كه چقدر مىنشيند نفساء از نماز و چند است مبلغ ايام او، شما در كتاب احكام نساء گفتهايد كه يازده روز است و در رساله مقنعه هجده روز و در كتاب اعلام بيست و يك روز به كدام يك بايد عمل كرد؟ پس جواب فرموده كه واجب بر نفساء اين است كه بنشيند ده روز و من در كتاب خود ذكر نكردهام مگر آنچه روايت شده از نشستن او هجده روز و آنچه روايت شده از اول استظهار به بيست و يك روز و عمل من برده روز است به جهت قول حضرت صادق عليه السلام كه نمىباشد خون نفاس زمانش بيشتير از زمانحيض.((21)) ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى، وى در اين زمينه سخنى به صراحت نگفته است ولى با مطالعه جامع المدارك به دست مىآيد كه به مقنعه به چشم كتابى فتوايى نگاه مىكردهاست.((22)) 2- حدود و ضوابط برگرفتن فتوى از مقنعه:
الف) آقا حسين خوانسارى، همان قاعده عامى كه از ايشان در بحث از كتاب من لايحضره الفقيه گذشت اينجا نيز جارى است. ب) آقا جمال خوانسارى، ايشان براى رد كسانى كه به سخنى در مقنعه تمسك جستهاند تا ثابت كنند مفيد قائل به وجوب عينى نماز جمعه است، به مشى عملى مفيد توجه نشان مى دهد شبيه به چيزى كه از ايشان نسبت به صدوق گذشت(و ما از آن تحت (عنوان قاعده توجه به مشى عملى فقيه براى درك فتواى او) ياد كرديم.)((23)) در اين زمينه مىگويد: شيخ مفيد رحمه اللّه كه در زمان خود در نهايت شهرت و اعتبار بوده در مجالس و محافل با علماى اهل سنت و اكابر ايشان در امامت و غيرآن گفتگو مىكرده و ايشان را الزامهاى بليغ مىداد. و اثبات حقيت مذهب اماميه مىنموده و نزد سلاطين آل بويه كه مايل به تشيع بودهاند نهايت عزت و احترام داشته... چه تقيه ضرور بوده او را در اقامت نماز جمعه كه در ميان اهل سنت شايع و متعارف است و نهايت مواظبت بر آن مىكنند؟ و بر تقديرى كه تقيه بوده و ظاهرا نمىتوانسته بكند چگونه تجويز توان كرد كه با آن همه خواص و اصحاب و تلامذه مانند شيخ فقيه محمد بن حسن بن حمزه كه خليفه او بوده و شيخ طائفه و سيد جليل سيد مرتضى و سيد بزرگوار سيد رضى الدين و شيخ نجاشى و سلار بن عبدالعزيز ديلمى و امثال ايشان نمىتوانستند كه خفىه نيز با چهار كس از ايشان اقامت اين نماز تواند كرد؟ و اگر مىكرد چگونه بر شيخ و امثال او تمام پنهان مانده و هيچ كس نقل نكرده آن را و خلاف آن را دعوىنمودهاند.((24)) ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى، از ايشان سخنى در اين باب بدست نيامد. تهذيب
1. آيا تهذيب يك كتاب فتوائى است؟ شايد براى بسيارى تهذيب به خاطر صبغه چشمگير روايتگرى، بيگانه با عالم فتوا به نظر آيد ولى واقعيت اين است فقيهان بسيارى بخشى از فتاواى شيخ را از همين كتاب برگرفتهاند ((25)) گرچه بايد اذعان نمود بيشتر به بعد روايتگرى كتاب توجه كردهاند تا به جنبه فتوائى آن. مىتوان اين كتاب را به دو دليل كتابى متضمن فتاوى به حساب آورد: دليل اول: تهذيب شرحى است كه در مستدل سازى آراء متن، بىطرف نمىماند تهذيب با اين هدف تدوين شده است كه به ذكر ادله احكامى بپردازد كه مفيد در مقنعه ارائه كرده است ولى آيا تنها به ذكر اين ادله پرداخته، يا نظر خويش را نيز نسبت به آنها آشكار كرده است؟ شواهد سهگانهاى فرض دوم را ثابت مىكنند: 1 . مقدمه كتاب، شيخ در مقدمه از اتخاذ موضع در برابر ادله سخن به ميان آورده است به اين صورت: آنجا كه دليل بودن يك روايت را براى راى مفيد نمىپسندد به تاويل آن دستمىزند و روايت را حمل بر معناى ديگرى مىكند. 2 . نام كتاب، نام تهذيب الاحكام از رويكرد شيخ در اين كتاب به مشخص كردن آراى مورد قبول در نظر خويش حكايت مىكند. 3 -مطالعه كتاب، جاى جاى تهذيب گواهى روشن بر اين واقعيت است كه شيخ دست و پاى خويش را در مواجهه با آراى مفيد نبسته است او ضمن پايبندى به ذكر و بسط دلايل آراى مفيد در مواردى كه راى خود را با اعتقاد نگارنده مقنعه ناسازگار مىيابد سكوت را مىشكند و به تاويل يا تخصيص روايات همت مىگمارد. ديدگاه خوانساريها
الف) آقا حسين خوانسارى، مراجعات ايشان به تهذيب، بيشتر از زاويه اخذ روايت انجام گرفته است تا اخذ فتوى تنها در مواردى اندك تعابيرى را بكار برده است كه دست كم ثابت مىكند وى كلماتى از شيخ كه در مواردى به دنبال نقل روايت به چشم مىخورند را حاكى از فتواى او تلقى كرده است. تعابيرىاز قبيل:(الظاهر من كلام التهذيب((26)) )،(ما يفهم ظاهرا من التهذيب ((27)) ) و( عباره التهذيب مشعره((28)) ). ب) آقا جمال خوانسارى، وى اين ديدگاه را مطرح مىكند كه عادت شيخ در موارد مخالف بودن با راى مفيد آن بوده كه بعد از ذكر احاديث دال بر كلام مفيد متعرض تاويل يا تخصيص شود و آنجا كه متعرض نشود ظهور در موافقتدارد.((29)) ايشان در صفحاتى بعد اين قاعده را به صورت فراگير- و براى همه موارد -نمىپسندد(كه در بحث حدود و ضوابط برگرفتن فتوا از تهذيب توضيح داده خواهد شد). ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى، ايشان نيز در اين زمينه شانى همسان با شان آقا حسين خوانسارى دارد يعنى بيشتر به بعد روايتگرى تهذيب توجه نشان داده است مراجعه به جامع المدارك به وضوح اين موضوع را آشكار مى كند. 2 -حدود و ضوابط برگرفتن فتوا از تهذيب:
هر چند فتوائى بودن تهذيب مسلم است ولى اذعان بايد نمود ابعاد اين موضوع يكسره روشن و شفاف نيست. با غور در تهذيب و برخورد فقيهان با آن، حيطه برگرفتن فتوا از اين كتاب را پرچالش و بحثانگيز مىيابيم و آن را به تحقيقى بايسته نيازمند مىبينيم. برخى از سوالات مطرح در اين زمينه عبارتند از:
1 . آيا ترك تاويل(توسط شيخ نسبت به مدرك قول مفيد) را در همه جا بايد نشانه موافقت او با قول مفيد انگاشت؟ 2 . آيا دست زدن شيخ به تاويل مدرك را بايد در همه جا نشانه مخالفت او با مفيد تلقى كرد؟ 3- آيا هر جمع كردنى ميان روايات توسط شيخ، فتواى او را مشخص مىكند؟ در ارتباط با اين سوال گفتنى است جمع كردن شيخ ميان روايات گاه در راستاى اثبات قول مفيد قرار مىگيرد در اين صورت اين سوال و سوال اول به يكديگر گره مىخورند و مجموع آن دو اين سوال را تشكيل مىدهند: آيا اگر شيخ از تاويل مدرك مفيد سرباز زد بلكه در راستاى اثبات قول او ميان روايات جمع نمود مى1توان فتواى او را موافق با مفيد تلقى كرد؟ گاهى هم جمع كردن شيخ در راستاى نظرى مخالف با قول مفيد انجام مىگيرد در اين صورت، سوال ياد شده- سوال 3 -زير مجموعه سوال دوم مىشود چه آنكه جمع كردنى اينچنين، از مصاديق دست زدن به تاويل مدرك قول مفيد تلقى مىشود. 4 -آيا شيخ آنجا كه دليلى بىربط را براى قول مفيد ذكر كند خواسته است با مفيد از اين طريق مخالفت ورزد؟(مخالفتى مودبانه) طرح اين سوالات براى توجه به زواياى موضوع است تا آنگاه كه سخنان خوانساريها يا فقهاى ديگر را ذكر كرديم بدست آيد به كدام زاويه نظر داشتهاند وگرنه آنچه در اينجا مىآوريم در واقع نگاهى به ابعادى از موضوع و ذكر پاسخ برخى از اين سوالها است تحقيق كامل را به مجالى ديگر وامىگذاريم: 1 . صاحب حدائق سخنى در پاسخ به سوال سوم، دارد كه مىتوان از آن، قاعده زير را فراگرفت: (نمىتوان از تمام مواردى كه شيخ به جمع كردن ميان روايات دست زده، فتواى او را برگرفت، چه آنكه در پارهاى از اين موارد او تنها خواسته احتمالهايى را در جمع كردن ميان روايات ارائه دهد.) صاحب حدائق دليل مطلب را چنين ذكر مى كند: ومثله لوعد مذهبا له لم تنحصرمذاهبه.((30)) اگر بخواهيم مثل چنين جمع كردنى را حاكى از فتواى او بگيريم، بايد به وجود فتواهاى بىحد و حصر براى او تن در دهيم. 2 . علامه مجلسى در يك مساله دليلى را كه شيخ براى راى مفيد ذكر كرده بىارتباط با آن دانسته و در آخر چنين نتيجه گرفته است: لعل غرض الشيخ فى امثال هذه المواضع انه لم يصل الينا فى هذا الباب غير هذا الخبر فىكون ايرادا على المفيد مع رعايه غايهالادب. ((31)) چه بسا غرض شيخ در امثال اين موارد كه براى راى مفيد دليل و روايتى غير مرتبط را ذكر مىكند آن است كه بگويد به ما در اين باب چيزى جز اين روايت نرسيده تا از اين رهگذر بر مفيد با رعايت نهايت ادب اعتراض كرده باشد. ديدگاه خوانساريها
الف) آقا حسين خوانسارى، 1 -ايشان نيز به مطلبى كه از كلام صاحب حدائق بر گرفتيم- و به سوال سوم پاسخ مىداد- اعتقاد داشتهاست.((32)) چنين مىنمايد صاحب حدائق مطلب را از آقا حسين گرفته است، زيرا به طرح مطلب در مسالهاى پرداخته كه آقا حسين پرداخته است. افزون بر اين، عبارت صاحب حدائق تقريبا نزديك به عبارت مشارق است. . قاعدهاى كه از ايشان در بحث كتاب من لايحضره الفقيه ذكر كرديم قاعده نامعلوم بودن فتاواى قدما نسبت به تفاصيلى كه متاخرين احداث كردهاند اينجا نيز مىآيد(مراجعه شود). ب) آقا جمال خوانسارى، در كلمات ايشان مىتوان پاسخ سوال اول را بدست آورد وى مىگويد: شيخ در تهذيب همه جا متصدى بيان اين نشده كه چه چيز موافق است با مذهب او و چه چيز مخالف است و تاويل بايد كرد بلكه در بسيارى از جاها اكتفا كرده به نقل احاديث بىآنكه متعرض مذهب خودشود.((33)) نهايه شيخ
1 . آيا نهايه يك كتاب فتوائى است؟ دو ديدگاه وجود دارد: ديدگاه اول: نهايه كتابى فتوايى است. اين، ديدگاه كسانى است كه كوشيدهاند با استناد به نهايه فتاواى شيخ را بدست آورده و گفتههاى او را در اين كتاب فتوا بخوانند بيشتر فقيهان اين ديدگاه رادارند.((34)) ديدگاه دوم: نهايه براى فتوادهى تدوين نيافته است. ابن ادريس بر اين ديدگاه سخت پاى فشرده است به گفته او مسائل نهايه ايرادا(و با انگيزه نقل و خبر دهى) صادر شدهاند نه اعتقادا(و به منظورفتوادهى((35)) ). در سرائر در چند مورد پيرامون نهايه به جمله انه كتاب خبر لا كتاب بحث و نظر برمىخوريم.((36)) به اعتقاد او شيخ در نهايه يا به ارائه مضامين روايى همت گماشته است((37)). يا كوشيده تا از مسائل مطرح در مصنفات اصحاب خبردهد.((38)) در جاى ديگرى مىگويد: كثيرا ما يوردفيه اشياء غير معمولعليها.((39)) در موارد بسيارى احكامى در نهايه وارد شده كه مورد عمل قرار نگرفتهاند. مقصود او از عدم عمل به اين احكام، عمل نكردن خود شيخ به آنها است به اين موضوع در مواردى چند با عبارتهايى از قبيل((لايعتقد صحته ولايفتى به((40))) و (مما لايعمل عليه((41)))) تصريح كردهاست.((42)) ابن ادريس براى اثبات مدعاى خود دو دليل ذكر كرده است: دليل اول: اعتراف شيخ طوسى، او مىگويد: قد افصح عن ذلك وابان واعتذر لنفسه فى خطبه مبسوط.((43)) شيخ طوسى خود در مقدمه مبسوط از اين موضوع پرده برداشته و از در پيش گرفتن اين روش اعتذار جسته است. دليل دوم: وجود فتواهاى بسيار از شيخ برخلاف مسائل مطرح در نهايه در اين زمينه مىگويد: انه رحمه اللّه قد رجع فى كتبه كتب البحث عن معظم ما ذكره فى نهايته مثل مسائل خلافه و مبسوطه و غير ذاك من كتبه.((44)) شيخ در كتابهاى استدلالى خويش همچون خلاف و مبسوط و غير آن، قسمت معظمى از مسائل مطرح در نهايه را وانهاده و برخلاف آن فتوا داده است. بازتاب ديدگاه ابن ادريس ابن ادريس بر پرسشى انگشت نهاده كه حكايت از دقت او دارد بايد ديد فقيهانى كه بعد از او آمدهاند با ديدگاه وى چگونه بر خورد كردهاند؟ مىتوان به دو دسته اشاره كرد: 1 . فقيهانى كه معترضانه به نقل سخن او پرداختهاند همچون علامه ((45))، بحرانى ((46)) و برخى ديگر.
اين گروه در برابر سخن ابن ادريس موضعگيرى كردهاند البته با استدلالهاى اينان تنها ثابت مىشود كه برخى از مسائلى كه ابن ادريس عملشيخ به آنها را نفى كرده مورد عمل شيخ بوده است و نه بيشتر يعنى به صورت كلان ثابت نمىكنند كه شيخ كتاب را براى افتاء نوشته و به مسائل مطرح در آن عمل كرده است.(براى آگاهى بيشتر، به سخنان اين دسته مراجعهشود. ((471)) ) اين سوال مطرح است كه اين فقيهان چرا اصل نظريه ابن ادريس را بىپاسخ گذاشته و دلايل او را جواب ندادهاند؟ آيا به عمق نظريه او تفطن نيافتهاند يا تفسير خاصى را از سخنان ابن ادريس در نظر داشتهاند و يا آنكه اصلا توانائى پاسخگوئى نداشتهاند؟ آنچه مسلم است اينان نهايه را كتابى فتوايى مىشمردهاند- همانطور كه گذشت.- 2. فقيهانى كه ديدگاه ابن ادريس را پذيرفتهاند: مىتوان از جمله اينان فقيهان زير را نام برد: الف) صاحب جواهر، او مىگويد: ان النهايه ليست كتابا معداللفتوى والعمل بل كثير منها مضامين اخبار بصوره الفتوى كما لايخفى على الخبير الممارس.((48)) نهايه براى فتوى دادن و عمل كردن تدوين نگشته است بلكه بسيارى از آن، مضامين روايات را تشكيل مىدهد كه به صورت فتوا ظاهر شده است اين نكته بر انسان آگاهى كه در مراجعه به كتاب ممارست داشته، پوشيده نيست. ايشان ديدگاه ابن ادريس را در برخى از موارد طرح، و آن را تاييد كردهاست.((49)) ب) مرحوم حكيم، در مستمسك مىگويد: (والظاهر من النهايه كونها مضمون روايات لافتاواى3) از نهايه بر مىآيد كه مضمون روايات است نه دربردارنده فتاوى.((50)) ج) مرحوم اراكى؟ در كتاب الطهاره مى گويد: ان النهايه مسوقه للجمع بين الاخبار دون ذكر الفتاوى.((51)) نهايه كتابى است كه به منظور جمع كردن ميان اخبار تدوين شده نه ذكر فتاوى. ديدگاه خوانساريها
الف) آقا حسين خوانسارى، ايشان نهايه را كتابى فتوائى مىشمرد چه آنكه جهت استخراج و تعيين فتاوى شيخ به كتاب نهايه استناد جسته است.((52)) وى در يك مورد هنگام طرح اين ادعا كه شيخ در نهايه به مساله فتوا داده به نفى ابن ادريس نسبت به اين موضوع اشاره مىكند و آن را نقد مىنمايد ((53)) اين نقد نيز همچون ساير نقدهاى ديگران به ابن ادريس تنها عمل شيخ را به مسائلى در نهايه ثابت مىكند و نه بيشتر- يعنى به صورت كلان ثابت نمىكند كه كتاب شيخ كتابى فتوايى بوده است.- ب) آقا جمال خوانسارى، ايشان-آنگونه كه تتبع نشان مىدهد- سخنى در اين زمينه نگفته است ولى از برخورد او با نهايه چنين برمىآيد كه كتاب را فتوايى مىشمرده و سخن نهايه را مذهب شيخ مىخوانده است نگاهى گذرا به كتاب التعليقات على شرح اللمعه و ساير مباحث فقهى ايشان ((54))، اين موضوع را آشكار مىكند. ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى، ايشان نهايه را كتاب فتوى و سخن مطرح در آن را فتواى شيخ بشمار آورده است. او در يك مورد نسبت به مسالهاى چنين مىگويد: وعن الشيخ فى النهايه الفتوىبه. ((55)) 2. حدود و ضوابط برگرفتن فتوى از نهايه:
وضعيت كتب غير تفريعى عالمانى مانند صدوق، كلينى، يا حتى مفيد با كتاب غير تفريعى شيخ طوسى- يعنى نهايه- تفاوتى ويژه دارد كه سايه آن برچند وچون قضاوت پيرامون فتاواى اين عالم وارسته پهن شده است. شيخ طوسى پس از تاليف نهايه دست به تاليف كتابهايى همچون مبسوط و استبصار و... زد. در اين كتابها بويژه مبسوط به فتاواى بسيارى بر مىخوريم كه با مسائل مطرح در نهايه تغاير دارند. سوال اين است كداميك را بايد ترجيح داد و مذهب و فتواى او بشمار آورد؟ آنان كه فتوايى بودن نهايه را از اساس نفى مىكنند با دغدغهاى اين چنين مواجه نيستند چه آنكه اساسا سخن شيخ را در نهايه فتوى نمىدانند. پرسش ياد شده فراروى كسانى قرار دارد كه به فتوايى بودن نهايه تن در دادهاند. ميان اينان دو ديدگاه وجود دارد: تعدادى از عالمان كه بر نظريه انعكاس اصول ماثوره در كتب غير تفريعى پاى مىفشرند چه بسا راى مطرح در نهايه را مهمتر ببينند و آن را در مقام تحصيل اجماع يا شهرت، كاربردىتر و قابل اعتمادتر بدانند اينان بر اين باورند كه در اين كتاب شيخ زبانافتاء به احكامى گشوده كه نسبت به آنها اين دغدغه وجود دارد اصولى برگرفته از امامان(ع) باشند. 2 . گروهى ديگر از عالمان ((56)) با توجه به تاخر زمانى كتاب مبسوط موضوع دست كشيدن شيخ از فتواى نهايه را به ميان مىكشند و سخن آخر او را دقيقتر و فتواى نهائى- كه به منزله رفع يد از فتواى نهايه است- تلقىمىكنند. ((57)) اگر اين ديدگاه را پذيرفتيم قاعدهاى اين چنين فراروى ما قرار مىگيرد در موارديكه شيخ در كتب بعدى خود بر خلاف نهايه فتوا داده است سخن نهايه فتواى نهايى نيست. ديدگاه خوانساريها
الف) آقا حسين خوانسارى، 1 . ايشان براى فتواى نهايه در صورت رجوع شيخ از آن در كتابهاى بعدى اعتبار قائلنيست. ((58)) 2 . قاعده معلوم نبودن فتواى قدما در تفاصيلى كه متاخرين احداث كردهاند كه گذشت(رجوع شود به بحث كتاب من لايحضره الفقيه) ب) آقا جمال خوانسارى، سخنى از ايشان به دست نيامد. ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى: وى نيز سخن مطرح در كتابهاى متاخر را بر فتواى مطرح در نهايه ترجيح مىدهد و فتواى نهائى شيخ تلقى مىكند. ((59)) 2 . دستيابى غير مستقيم به آراى قدما:
تاريخ با حركت زمان راههاى تازه را مىپيمايد اما با دور شدن از هر برهه قسمتى از گذشته به تاريكى مىرود برهههايى كه در قرون نزديك به ما رسيدهاند شفافتر در ديدگان تاريخ پژوه ما انعكاس مىيابند تا قطعههايى از تاريخ كه در فرا سوى قرنهاى معاصر و نزديك به ما گم شدهاند. تحليلگر تاريخ براى شناخت گذشتههاى دور مانده و تاريك راهى فراختر از پيمودن انديشههاى گذشته كاو- كه در گذشته مىزيستهاند- در پيش ندارد انديشههايى كه در انتهاى دوره تاريك و آغاز دوره روشن تاريخ تجلى يافتهاند. بر پايه اين حقيقت مىتوان نظريه علمى زير را ارائه داد: تعدادى از فقيهان هم عصر با قدما- همچون شيخ طوسى- يا نزديك به دوره آنان -همچون محقق و علامه- مىكوشيدند تا فتاوى قدما را بدست آورند از آنجا كه اين فقيهان از طرفى در فضاى هنجارى پيشينيان و از طرف ديگر در دوره اجتهاد تفريعى زيستهاند تلاششان براى درك انديشههاى آنها دقيق و نتيجه بخش بوده است. و مىتوان از گذراينان به فتاواى قدما دست يافت. اين در حالى است كه گاه براى ما دستيابى مستقيم به فتاواى قدما دشوار مىنمايد آنها گاهى در كتب خويش سخنى را بىآنكه در مقام افتاء باشند گفتهاند و گاهى نيز فتواى خود را در ميان قرائن مخفى از ديدگان كاوشگر امروز ولى آشكار در دوران خود ارائه كردهاند و گاه نيز اصلا فتواى خود را به رشته تحرير در نياوردهاند بلكه تنها بر زبان آوردهاند و شاگردان و معاصران را از آن با خبر كردهاند در مثل شيخ طوسى نسبت به مسالهاى مىگويد: ما اين را از شيوخ مذاكره شنيدهايم. ((60)) اينچنين، گفتهها، اظهار نظرها و نقل قولهاى عالمان دوره نزديك به عصر قدما يا معاصران آنها راه پژوهش در انديشههاى پيشينيان را به روى ما مىگشايند. اين عالمان چهرهاى پر رنگ از گذشته را در امتداد تاريخ بر ما آشكار مىكنند. شايد بتوان پذيرش نقل اجماع شخصيتهايى همچون شيخ طوسى يا محقق و علامه را از سوى فقيهان دوره بعد ناشى از وجود چنين ديدگاهى دانست به نظر آنها اظهار نظرها، نقل اجماعها و نقل قولهاى عالمان نزديك به عصر قدما پلى است كه مىتواند فقيه را به فتاواى پيشينيان مرتبط كند. با تتبع در كلمات برخى از فقيهان به سخنانى برمىخوريم كه از اين ديدگاه حكايت مىكنند البته به كسانى نيز مىتوان برخورد كه هر چند اين ديدگاه را داشتهاند ولى در عين حال به دلائلى به نقل اجماع چندان وقعى نمىنهادهاند بلكه بيشتر به نقل قولهاى صريح عالمان نزديك به قدما و يا شرح و تفسيرهايشان از اقوال آنها- قدما- بها مىدادهاند شايد بتوان علامه كاظمى را از زمره اين دسته- كه در عين اعتقاد به ديدگاه ياد شده چندان به نقل اجماع وقعى نمىنهند- دانست او مىگويد: هو- اى المحقق- لسان متقدمى الاصحاب و ترجمانهم ومحقق مافاتهم ومظهر ما خفىعنهم. ((61)) محقق حلى زبان متقدمين، ترجمان افكار، تحقيق كننده از دست رفتهها و آشكار كننده انديشههاى پنهان آنها است. در اين بحث بيشتر به كلماتى كه پيرامون سه شخصيت- شيخ طوسى، محقق حلى و علامه حلى- ذكر شده، اشاره مىكنيم. در مورد اين سه شخصيت سوالات قابل طرح عبارتند از: 1 . آيا اينان در پى دستيابى به آراى پيشينيان خود بودهاند؟2 . آيا جهت دستيابى به آراى آنان تتبع و دقت مىكردهاند؟
3. نزديك بودن به عصر قدما تا چه اندازه تتبع آنها را جهت دستيابى به فتاواى قدما با موفقيت مقرون نمود؟
4 . آيا مىتوان گفت اينان آراى خاصى از قدما را در اختيار داشتند كه در كتب آنها- قدما - ذكر نشده است؟
5 . آيا در آينه نقل اجماع اين سه تن مىتوان آراى قدما را ديد؟ بحث حاضر درصدد بررسى كامل و دقيق سوالات فوق نيست- كه آن مجالى ديگر مىطلبد- اين سوالات را از آن جهت طرح نموديم كه زواياى بحث از يكديگر تفكيك يافته و بازشناخته شوند تا آنگاه كه كلمات خوانساريها را ذكر كرديم بدست آيد به چه زاويههايى از بحث نظر داشتهاند.
ديدگاه خوانساريها
الف) آقا حسين خوانسارى، ايشان در رساله اجماع بدون اشاره به شيخ يا محقق و علامه به صورت كلى به كسانى كه درگذشته نقل اجماع كردهاند اشاره مىكند و به اين مضمون مىگويد: مدعيان اجماع در تتبع اقوال و تفحص آراء كوششى سخت به خرج مىدادند تا آنجا كه از ذكر قول شاذ هم دريغ نمىكردند؟ در كتاب شارق نسبت به محقق و علامه مىگويد: ...العلامه والمحقق من المتتبعين لاقوال العلماء العارفين بتفاصيل فتاويهم واختلافاتهم العالمين بداب الناقلين واستنادهم فىالنقل. ((62)) علامه و محقق از تتبع كنندگان در اقوال عالمان به شمار مىروند تتبع كنندگانى كه آشنا به تفاصيل و اختلافهاى فتاوى بودند و عالم به داب نقل كنندگان اجماع و مستندات آنها در نقل. ب) آقا جمال خوانسارى، . ايشان برال نقل اجماع شيخ اهميتى بسزا قائل است در رساله نماز جمعه سخن برخى كه فتواى صدوق را در يك مساله مخالف با ادعاى اجماع از سوى شيخ قلمداد كردهاند رد مىكند و مىگويد: چگونه تجويز توان كرد كه شيخ طائفه چنان بىدين باشد كه با اين همه بىخبرى و عدم اطلاع بر احوال مثل صدوق با قرب عهد چنين دعوى كند و اين بسيار ظاهراست. ((63)) ايشان در دفاع از شيخ تا آنجا پايبندى نشان داده كه حتى اگر علامه هم به ادعاى او بىتوجهى نشان دهد به دفاع از شيخ مىپردازد. وى در يك مورد كه علامه شيخ را به محاكمه مىكشاند و از او مستند مىطلبد مىگويد: ان الاجماع الذى اعتقده يكفى مستنداله. ((64)) در مساله، اجماعى كه شيخ به آن اعتقاد دارد براى مستند بودن نزد او كافى است. 2 . به اعتقاد آقا جمال محقق و علامه در ادعاى اجماع به (نهايت احتياط) پايبندبودهاند. ((65)) ج) آيه اللّه سيد احمد خوانسارى، وى نقل اجماع توسط شيخ را جابر ضعف روايت مىداند. ((66)) 1- من لايحضره الفقيه، ج 1، ص3 .2- ر.ك: مستمسك، ج1 ، ص303، جواهر، ج5 ، ص300 .3- جواهر، ج1 ، ص 300 .4- مستمسك، ج 1 ، ص303 .5- همان، ص 304 .6- مشارق الشموس، ص 423 .7- التعليقات على شرح اللمعه، ص 265و266 .8- جامع المدارك.9- ر. ك: مرآه العقول، ج13 ، ص63 و148، مستمسك، ج6 ، ص438 و478 .10- بيع، امام خمينى، ج2 ، ص468 .11- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص536 .12- مشارق الشموس، ص 22.13- التعليقات على شرح اللمعه، ص 35.14- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص389 .15- التعليقات على شرح اللمعه، ص265 و266 .16- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص586 .17- همان، ص536 و537 .18- سرائر، ج1 ، ص52 .19- مشارق الشموس، ص 45 ،46 ،57 ،71 ،79،122 ،127 .20- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص524 .21- همان.22- جامع المدارك، ج2 ، ص 385، ج5 ، ص 175 .23- مشارق الشموس، ص22 .24- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص526 .25- حقدائق، ج 2، ص298 ،412، ج3 ، ص36 ،126،مستمسك، ج3 ، ص 18 گلپايگانى، ج 3 ، ص206 ،281 ،284 .26- مشارق الشموس، ص137 .27- همان، ص149 .28- همان، ص176 .29- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص 520 .30- حدائق، ج2 ، ص108 .31- ر.ك: حاشيهء تهذيب الاحكام، ج1 ، ص33 . چاپ نشر صدوق.32- مشارق الشموس، ص 58 .33- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص 525 .34- ايضاح الفوائد، ج2 ، ص61، حدائق، ج2 ، ص298 ج3 ، ص156، مصباح الفقيه، ج2 ، ص 92 .35- سرائر، ج1، ص471،632، ج2، ص352 ،542 ،589، ج3 ، ص10 ،32 ،63 .36- همان، ج1 ، ص632، ج3 ، ص161 .37- همان، ج1 ، ص471 .38- همان، ج3 ، ص212 .39- همان.40- همان، ج1 ، ص632 .41- همان، ج3 ، ص10 .42- همان، ج1 ، ص471 و632، ج2 ، ص542 .43- همان، ج3 ، ص161 .44- همان، ج3 ، ص161 .45- . ر.ك: رياض، ج1 ، ص445، كشف القناع، ص289، حدائق، ج20 ، ص159 .46- الحدائق، ج13 ، ص329، ج16 ، ص62، ج18 ، ص326 .47- به مصادر گذشته مراجعه شود.48- جواهر، ج6 ، ص85 .49- همان، ج2 ، ص173 .50- مستمسك، ج3 ، ص197 .51- كتاب الطهاره، ج2 ، ص26 .52- مشارق الشموس، ص127 ،393 و395 .53- همان، ص482 .54- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص501 و 538 .55- جامع المدارك، ج4 ، ص175 .56- كتاب الطهاره شيخ انصارى، ص337 .57- گفتنى است ابن ادريس نيز سخن از رجوع شيخ ازنهايه به ميان آورده اين به معناى آن نيست كه نهايه را كتابى براى افتاء مىدانسته است او معتقد است شيخ نهايه را براىافتاء نگاشته است بنابراين در آن فتوا و غير فتوا را مىگنجانده است.58- مشارق، ص299 .59- جامع المدارك، ج5 ، ص168، ج6 ، ص254 .60- تهذيب الاحكام، ج1 ، 61- كشف القناع، ص255 .62- رسائل آقا حسين خوانسارى، ص293 .63- مشارق الشموس، ص353 .64- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص537 .65- التعليقات على شرح اللمعه، ص255 و256 .66- رسائل آقا جمال خوانسارى، ص517 . فقه اهل بيت فارسى ، شماره 18-17 ، ص 246