تاثير جهان بينى در استنباط احكام - تأثیر جهان بینی در استنباط احکام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأثیر جهان بینی در استنباط احکام - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید







تاثير جهان بينى در استنباط احكام

سئوال : آيا جهان بينى تاثيرى دراستنباط احكام دارد؟ قلمرو تاثير آن چه مقدار و نقش آن دراستنباط واجتهاد در چه حداست ؟

جواب : پاسخ اين سئوال اساسى نيازمند بحث و بررسى طولانى است ما به بررسى كوتاهى كه پاسخگوى سئوال باشد بسنده مى كنيم اميداست محققان وانديشمندان اسلامى دراين زمينه مطالب گسترده ترى را عرض بدارند.

در مرحله اول بايد منظوراز جهان بينى را فهميد و جايگاه آن را در مجموعه مكتب واصول عقيده شناخت . براى شناخت جايگاه آن در پيكره مكتب ناگزيراز بيان مقدمه اى مى باشيم .

اسلام مكتبى است منطقى و منسجم بگونه اى كه بين همه اجزاء آن رابطه و ترتب

برقراراست با تامل در مجموعه عقايد دستورات اسلام اين رابطه بخوبى مشخص و تاثير و تاثر متقابل آنها روشن مى شود.

به همين دليل چنانچه هر يك از مسائل اسلامى در جايگاه خود قرار نگيرد نتيجه مطلوب را نخواهد داد خواه در بعد عقيده و خواه در بعد عمل باشد.

همانگونه كه ايمان به بعضى از احكام اسلام و كفر به برخى ديگر محكوم است شناخت درست احكام اسلامى بدون ارتباط بااجزاء ديگراين پيكره نيز ناممكن و موردامضاء نخواهد بود زيرا همين ارتباط و پيونداحكام با يكديگر بار و معناى و يژه اى به آن حكم مى بخشد.

براين اساس اسلام را مى توان از باب مثال به درختى تشبيه كرد كه داراى ريشه و تنه و شاخه ها و نوعى ميوه است در پيكره اين درخت اجزاء چهارگانه : ريشه تنه شاخه ميوه لازم است و هر كدام نقشى ويژه را در حيات و بقاء و نمو درخت ايفا مى كنند وارتباط شگرفى را از هستى درخت بما نشان مى دهند.

ريشه آن مواد حياتى رااز زمين مكيده واز راه تنه به شاخه مى رساند شكوفه آن به شاخه نيازمنداست و در نهايت رشد ثمره در گروادامه كار و حيات شاخه هااست .

اسلام رااگر به اين درخت تشبيه كنيم و پيوند وارتباط عقايد و احكام را همچون درختى با مجموعه اركان آن بدانيم شايداشتباه نكرده باشيم زيرااسلام در مجموعه جهان بينى وايده ئولوژى خود همه اجزاء يك پيكرند و شناخت يكى ازاركان آن بدون شناخت ديگر آن مجموعه ممكن نخواهد بود چنانكه بدون وجود يكى ازاركان آن (مثلا ريشه ها) ثمر نخواهد داد.

به بيان ديگر جهان بينى بااحكام و نظامات اسلامى همانند رابطه رشته تسبيح است كه حافظ پيوستگى و هماهنگى وارتباط دانه هااست .

آيات و روايات بسيارى گواه براين اصل است . بذكر چند نمونه آن اكتفا مى كنيم :

ارتباط نماز با عقايد واخلاق :

[ياايهاالذين آمنوااركعوا واسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخيرالخير لعلكم تفلحون] 1

اى ايمان باوران : ركوع و سجود كنيد و پروردگار خود را خالص پرستيد و نيكوكار باشيد اميداست كه رستگار شويد.

اين آيه مى رساند كه در بسترايمان نماز و پرستشى كه فلاح را بدنبال داردانجام مى گيرد.

[ اتل مااوحى اليك من الكتاب واقم الصلوه ان الصلواه تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذ كرالله اكبر والله يعلم ما تصنعون] 2 .

آنچه را كه از كتاب آسمانى بر تو وحى شده تلاوت كن و نماز را به پاى دار چه اينكه نماز باز دارنده هر عمل زشتى است و بدان كه ذكر خدا بزرگتر و خدا بهرچه مى كنيد آگاه است .

نماز در دامن تلاوت كتاب و قرين بودن با وحى درست اقامه مى شود و نهى از زشتى بديها منكرات را نتيجه مى بخشد.

نه تنها نماز كه يكى از فروع دين است اخلاقيات اسلامى را بدنبال دارد و خودسازى و تزكيه را فراهم مى سازد كه موجب تثبيت و تقويت عقايد در جان مومن مى گردد.

قال على (ع)[السحودالجسمانى هو وضع عتائق الوجوه على التراب و استقبال الارض بالراحتين والكفين واطراف القدمين مع خشوع القلب و اخلاص النيه . والسجودالنفسانى فراغ القلب من الفانيات والاقبال بكنه الهمه على الباقيات و خلع الكبر والحميه و قطع العلائق الدنيويه والتحلى بالخلائق النبويه] .

سجده كردن بدنى گذاشتن جاهاى نيكوى روهاست برخاك و روى آوردن به زمين با دو

كف دست و كنارهاى دو پا همراه خشوع دل و پاكى نيت .

ولى سجده نفسانى ( كه روح سجده است ) رها بودن دل ازامور فناپذير و روى آوردن با تمام وجود به امور جاودان و كندن كبر و تعصب بى جا و قطع همه علائق دنيوى و آراسته شدن به اخلاق نبوى است.

ارتباط روزه بااخلاق و جهان بينى

[ياايهاالذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الدين من قبلكم لعلكم تتقون] 4

اى ايمان داران بر شما روزه نوشته شد همانگونه كه بر پيشينيانتان نوشته شده بود.اميداست كه[ خدا مدار] گرديد.

انسان گرويده به خدا و آخرت مى تواند روزه اى بگيرد كه[ تقوى] را نتيجه بخشد. روزه است كه با زنده كردن لامسه اجتماعى مومن و چشيدن درد گرسنگى او را آماده انفاقات مالى و نجات فقراء و مبارزه با نابسامانيهاى اجتماعى واقتصادى مى كند.

قال الصادق (ع)[انما فرض الله الصيام ليستوى به الغنى والفقير و ذالك ان الغنى لم يكن ليجد مس الجوع فيرحم الفقير لان الغنى اراد شيئا قدر عليه فارادالله عزوجل ان يسوى بين خلقه وان يذيق الغنى نيل الجوع والالم] ( الحديث ). 5

همانا روزه را خدا واجب كرد تا بوسيله او نيازمند و بى نياز مساوى گردند.از طرفى چون ثروتمندان درد گرسنگى را بخاطر رفاهى كه دارند نمى چشند تا بفكر فقرا بيفتند خداونداراده كرده است كه تساوى بين مردمان برقرار كرده : به ثروتمندان گرسنگى و درد را برساند.

ارتباط حج و ولايت

روشن است كه اذكار واعمال و آداب وارده در فروع عبادات همه در جهت تقويت

توحيد وايجاد كرامت هاى اخلاقى در وجود مومن است كه نيازى بذكر آن نيست . ما فقط دراين نوشتار به برخى نصوصى كه دراين زمينه ( ارتباط و پيوستگى بين اجزاء مكتب ) آمده است اشاره مى كنيم .

درارتباط ولايت با بقيه اجزاءاسلام آيه[ اليوم اكملت لك دينكم] كافى است كه مى رساند بدون ولايت دين ناقص و ديندارى پذيرفته نمى شود.

و در روايات بسيارى است كه نماز حج عبادات بدون ولايت پذيرفته نمى گردد واين اصل بديهى نزد شيعه است كه روايات بسيارى دراين باب آمده است . 6

همين سان است ارتباط بقيه فروع و نظامات اسلامى - كه استخراج آن كار فقيه است - بااصول عقايد واخلاق اسلامى كه با مطالعه[ آيات الاحكام] اين مطلب بخوبى فهميده مى شود.

بنابراين فقيه بايد با درك عميق و شناخت مجموعه عقايد و با توجه به اصول جهان بينى اسلامى دستور سعادت زيستى و هدايت خواهى رااز مجموعه احكام و مقررات اسلامى استنباط كند.

آنچه گفتيم درباره ارتباط حقيقى اصول عقايد واحكام واخلاق اسلامى بود.اين مجموعه اضافه بر پيوستگى حقيقى نقشى اساسى در تحقق و انجام صحيح[ ارتباط تحققى] با يكديگر دارند چرا كه نظام اقتصادى اسلامى را نمى توان بدون تحقق نظام اخلاقى پياده كرد. زيرا بسيارى از دستورات كارسازاقتصاداسلامى مبتنى بر وجود عناصراخلاقى است . و نيز نظام حكومتى سياسى اسلام را بدون نظام اخلاقى نمى توان درست پياده كرد و يا بدون نظام اقتصادى آن قابل بقاء نخواهد بود. همانگونه كه ايجاد

اخلاق درست اسلامى نيز اقتصاد صحيح را مى طلبد.

[فان الفقر منقصه للدين و مد هشه للعقل وداعيه للمقت] 7

فقر و نادارى كاهش دهنده دين سرگردان كننده خرد و كشانده به خشم خدااست .

و نيز همه اين نظامها بدون ايمان عميق مردم به اصول اعتقادات برقرار نمى شود واگر برقرار شد دوام پيدا نخواهد كرد.

براين اساس بايد فقيه نه تنها در شناخت واعتقاد به اصول دين از مقام والايى برخوردار باشد بلكه عناصر ويژه اى ازاين اصول را كه در استنباط نقش بسزائى دارد بايد بخوبى بشناسد.اين عناصر جهان بينى اسلام را تشكيل مى دهند چون جهان بينى:[قواعد برخاسته ازاصول عقايد است] نه چنانچه گمان شده خوداصول عقايد. جهان بينى نحوه نگرش شخص به جهان و موجودات است كه نتيجه شناخت واعتقادات آن مى باشد.

به عبارت ديگر جهان بينى بينشهاى كلى و سيستمهاى فكرى زيربنائى هستند كه نقش عمده را در تعيين و شكل و جهت و نيز معنادار كردن و ارزش بخشيدن به تلاشهاى زندگى يا تهى كردن آنهااز معنى وارزش بازى مى كنند.

به همين دليل جهان بينى بايد در همه اعمال وافكارانسان مراعات شود و بر مشى علمى و عملى مومن اشراف داشته باشد.

اكنون پس ازاين مقدمه وارد بحث اصلى شده و توضيح در طرح پيوند عقايد واحكام و تفاوت اصول دين و جهان بينى را در بحث جداگانه اى مى طلبيم .

دراين نوشتار به بيان برخى از قواعد كه در مشى نظرى بويژه استنباطاحكام بايد مورد توجه قرار گيرد واز جهان بينى اسلام به دست مى آيد اشاره اى گذرا مى كنيم .

عقل گرائى .

اسلام مكتبى است نزول يافته از جانب بخشنده خردها (واهب العقول )از اينرو دين عقل است و تمام موازين و دستورات آن هماهنگ با عقل است حكمى را كه خلاف عقل باشد نمى توان ازاسلام دانست . براين اساس يكى از منابع استنباط عقل است و در رديف سنت واجماع و كتاب مى باشد. و بخش مهمى از كتب اصولين را مسائل عقلى تشكيل مى دهد - حسن و قبح عقلى مستقلات عقليه ملازمات عقليه - دراين بخش به اثبات رسيده است چنانكه اصل شريعت توسط عقل باثبات رسيده توحيد و نبوت جزاز طريق عقل ثابت نمى گردد

قال الصادق (ع):[ان العاقل لدلاله عقله الذى جعل الله قوامه و زينته و هدايته علم ان الله هوالحق وانه هوربه . و علم ان لخالقه و ان له كراهيه وان له طاعه وان له معصيه] الحديث .

از طرف ديگر در بينش اسلام آنانى كه عقل شان را بكار نمى گيرند [شرالدواب] خوانده شده اند. و مهمترين عامل جهنمى شدن جهنميان تعقل نكردن آنهااست . 8

پيامبر به امام على[ ع] كه بقول شيخ الرئيس ابوعلى سينا در ياران پيامبر[ كالمعقول بين المحسوس] است مى فرمايد.

[يا على اذا تقرب الناس الى الله بانواع البر تقرب اليه بالعقل تسبقهم] 9

هنگامى كه مردم باانجام خوبيها بخدا نزديك مى شوند تو اى على - بكمك عقل بر آنها پيشى گير.

روايات دراهميت عقل و نقش عقل و بكارگيرى آن بسياراست ما به برخى از

روايات كه نمايانگر نقش عقل دراستنباط و كارهاى فكرى است اشاره اى گذرا مى كنيم .

[ انما يدرك الخير كله بالعقل لا دين لمن لا عقل له] 10

همه خوبيها - كه در راس آنه احكام الهى است - با كمك عقل درك مى شوند. آن را كه عقل نيست دين نيست .

[ العقل رسول الحق] 11

عقل پيامبر حق است از طريق عقل مى توان بحق رسيد.

[ العقوال ائمه الافكار] 12

خردها پيشوايان انديشه هااند.

[كفاك من عقلك مااوضح سبل غيك من رشدك] 13

دراهميت عقل همين بس است كه راه هادى فريب رااز رشد بتو مى نماياند.

[ اعقلواالخيراذا سمعتموه عقل رعايه لاعقل رواه العلوم كثير و رعاته قليل] 14

آن هنگام كه اخبار را مى شنويد آنرا در خور بيانديشيد نه آنكه فقط حفظ و نقل كنيد چه ناقلان علوم بسيار و نيك انديشان نادر مى باشند.

اين قسمت را با نقل روايت معروفى كه عقل را پيامبر درون و هم تراز قرآن در حجيت مى داند به پايان مى بريم .

[ الامام الكاظم : يا هشام ان لله على الناس حجتين : حجه ظاهره و حجه باطنه فاما

الظاهره فالرسل والانبيااء والائمه[ عليه السلام] و ان الباطنه فالعقول]. 15

هان هشام خدا را بر مردم دو [حجه] است:[حجه] آشكار و حجه نهان حجه آشكار خداوند پيام آوران اند و حجه نهان او خردها.

از روايات عقل چنين بر مى آيد مجتهد كسى نيست كه حفظ معلومات كند و درس زياد دهد بلكه مجتهد آن است كه در مسائل و قضايا خوب تعقل كند مرز دقيق اصول و فروع آنها در تطبيق بدرستى درك كند. و بالاتر ازاين مجتهد آن است كه حتى در يك قضيه نه تنها صحت و سقم آن قضيه را دريابد بلكه بايد صحت و سقم اجزاى قضيه و مقدار درستى و نادرستى اجزاء صغرى و كبرى را بخوبى بفهمد.

[ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لكن العاقل من يعرف خير الشرين] 16

واقع نگرى

خداوند خالق واقعيات است .انسان يك واقعيت است . دنيا كه بستر زندگى اواست پراز واقعيات است براين اساس نمى شود قانون زندگى او مجردازاين واقعيات وضع شود. حوادث و جريانهائى كه در خارج تحقق مى پذيرد گاه جنبه دومى ( عنوان ثانوى ) موثر در چگونگى حكم اند چنانچه بعنوان اوليه دخيل دراستنباط احكام اند.

استاد مطهرى در مقدمه جهان بينى دفتر

دوم واقع گرائى را جزء[ مقوم ذاتى] اسلام يعنى از عناصر مهم تشكيل دهنده جهان بينى اسلام شمرده و مى گويد:

اسلام دين حقيقت گرا و واقع گرااست لغت اسلام به معناى تسليم است و نشاندهنده اين حقيقت است كه اولين شرط مسلمان بودن تسليم واقعيت ها و حقيقت ها بودن است . هر نوع

عناد و لجاج تعصب تقليدهاى كوركورانه جانبداريها خودخوانيها از آن نظر كه بر خلاف روح حقيقت خواهى و واقعگرائى اسلام است محكوم و مطروداست

اصل ديگر كه برخاسته ازاصل بالاست زندگى گرايى اسلام است چون زندگى مادى يك واقعيت است . رهبانيت و گريزاز زندگى دراسلام محكوم شده:[لارهبانيه فى الاسلام] پيامبراكرم كه اسوه انسانهااست . بشرى همانند بقيه افراداست مى خورد مى آشامد ازدواج مى كند [ قل انماانا بشر مثلكم] 18 و در هر موردى كه انحراف[ دورى از زندگى] در جامعه اسلامى بروز مى كرده پيامبر وائمه به شدت با آن بمبارزه بر مى خواسته اند كه در جاى خود آمده است .

براين اساس اسلام رسيدن به آخرت را به اعراض از زندگى مادى نمى داند بلكه مومن مسلم بايداز متن واقعيات و زندگى به آخرت برسد و همين دنيا بستر كردار نيك مومن است واو بايداز همين واقعيات توشه برگيرد.

بنابراين مجتهد در دستيابى به احكام اسلامى بايد به اين اصل مهم توجه كند و به دوراز هرگونه پيشداورى واقعيت هاى اجتماعى و سياسى را بشناسد و آنچه را كه در استنباط مقررات اسلامى موثراست رعايت كند.

زيرا حوادث واقعه كه موضوع استنباط فقيه مى باشد چيزى جز واقعيات خارجى اجتماعى نيست . فقيهى كه با حقيقت هاى هستى و جامعه اش آشنائى ندارد چگونه مى توانداحكام آن رااستنباط كند.از طرف ديگر در استنباط[ احكام واقعه] يكى از مسائل مهم آن شناخت موضوع است به همين جهت فقيهى كه واقعيات جامعه را به خوبى مى شناسد پياده كردن احكام براى او چندان دشوار نخواهد بود.

اينكه در روايت آمده است:[مجارى الامور بيدالعلماء بالله الامناء] تا فقيه با واقعيات روزمره آشنائى نداشته باشد جريان امور را نخواهد فهميد.

جامعه گرايى

يكى ديگراز عوامل تعيين كننده در چگونگى استنباط براى مجتهد [جامعه گرايى] است . تفاوت برداشت از جهان بينى اسلام نسبت به [جامعه گرايى] يا[ فردگرايى] نقشى اساسى در فتواى مجتهد دارد.

به عبارت ديگر كسانى كه جامعه گرايى را يكى ازاصول اساسى در جهان بينى اسلام تلقى نكرده اند به شناخت كاملى ازاسلام و روح كلى آن دست نيازيده اند.

خاستگاه[ جامعه گرايى] اسلام توحيد مى باشد كه جامعه انسانى را به يگانگى و يك پارچگى در يك نظام اجتماعى و هماهنگ تكاملى دعوت مى كند.

اسلام در آن واحد كه نداى توحيد روانى و درونى در پرتوايمان به خداوند متعال و يگانه پرستى ذات يگانه او را داده است فرياد توحيداجتماعى در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواريهاى اجتماعى را بلند كرده است .

در بخش نظامات و دستورات اسلامى همين معنا بطور آشكار نمايان است نماز روزه زكات خمس حج جهاد همه و همه نشاندهنده جامعه گرايى اسلام مى باشد نماز با جمع و جماعت و جمعه و در مسجد جامع است و ترك جماعت و جمعه آن مورد مذمت است . روزه در نظام اسلامى لمس گرسنگى گرسنگان است . زكات و خمس وانفاقات مالى براى بهبوداجتماع و ريشه كن كردن نابسامانيهاى اجتماعى است .

حج آن پيوستن به درياى مواج مسلمانانى است كه در پايگاه وحدت گرد آمده اند و نداى توحيد در داده اند به همين دليل اعمالش دسته جمعى و تجربه ديگرى از نفى فردگرايى مى باشد.

در بخش هاى ديگر اين جامعه گرايى نيز مشهوداست:[ يدالله مع الجماعه] در فعاليت هاى اجتماعى و نيكوكارى ها دستور داده شده است . اذكار وادعيه اسلامى نشانى از جامعه گرايى را دارد:[براى چهل مومن دعا كنيد] [ چهل مومن آمين

بگوئيد] [ در مسجد جامع حاجت بخواهيد] و ازاين قبيل در تمام دستورات اسلامى فراوان است .استاد مطهرى دراين زمينه مى گويد:

مقررات اسلامى ماهيت اجتماعى دارد حتى فردترين مقررات از قبيل نماز روزه چاشنى اجتماعى در آنها زده شده است . مقررات فراوان اجتماعى سياسى اقتصادى حقوق جزائى اسلام ناشى ازاين خصلت است همچنانكه مقرراتى از قبيل جهاد وامر به معروف و نهى از منكراز مسئوليت اجتماعى اسلام ناشى مى شود.

براين اساس مجتهد دراستنباط اين اصل را مورد توجه قرار مى دهد و در موارد بسيارى به عنوان[ تنقيح مناط] 21 از آن استفاده مى نمايد و قاعده[ لاضرر و لاضرار] به عنوان قاعده دومى دراستنباط احكام دخالت مى دهد و حق جامعه را نسبت به حق فرد ترجيح مى دهد. واز همين رو مجتهد آگاه مصلحت جامعه را بر مصلحت فرد مقدم مى دارد و آنجا كه ميان حق جامعه و حق فرد[ تزاحم] باشد حق جامعه رااصل قرار مى دهد اگر چه براى فرد محدوديت هاى فراوانى از نظر حقوق سياسى اجتماعى اقتصادى به بار آورد. تشكيل حكومت اسلامى و نياز به رهبرى (ولى فقيه )از همين اصل سرچشمه گرفته است

آگاهى به زمان

آگاهى به زمان يا شناخت موضوعات احكام نقش بسيار مهمى در فتواى مجتهد دارد زيرا در فقه معيارهائى است كه در هر زمان احكام و مسائل مستحدثه را بان مى توان استنباط كرد اين خود نيز به آگاهى و شناخت از مسائل[ مستحدثه] دارد.ازاينرو عالمانى اجتهادگر مى باشند كه آگاه به زمان و حوادث و تحولات اجتماعات بشرى باشند و موضوعات احكام را بخوبى دريابند و نابسامانيهاى جهان بشريت رااز نظراعتقادى سياسى اجتماعى واقتصادى فهم كنند. و روابط و نظامات حاكم بر آنان را بخوبى درك

كنند در آنصورت خواهد بود كه ابهام و پيچيدگى بر آنان هجوم نخواهد آورد چنانكه امام صادق[ ع] - آنطورى كه نقل گرديده - مى فرمايد:

[ العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس] 22

آنكس كه آگاه به زمان باشد اشتباه ها براو هجوم نخواهد آورد

و در روايت ديگرى ازامام على[ ع] نقل شده است :

[حسب المرء... من عرفانه علمه بزمانه] 23

استاد مطهرى در ضرورت احاطه مجتهد بر موضوعات - كه همان شناخت زمان است - مى گويد:

[ اگر كسىفتواهاى فقهاء را با يكديگر مقايسه كند و ضمنا به احوال شخصيه و طرز تفكر آنها در مسائل زندگى توجه كند مى بيند كه چگونه سوابق ذهنى يك فقيه واطلاعات خارجى اواز دنياى خارجى در فتواهايش تاثير داشته بطورى كه فتواى عرب بوى عرب مى دهد و فتواى عجم بوى عجم فتواى دهاتى بوى دهاتى مى دهد و فتواى شهرى بوى شهرى .

اين دين دين خاتم است اختصاص به زمان معين و يا منطقه معين ندارد مربوط به همه منطقه هاى و همه زمانهااست . دينى است كه براى نظام زندگى و پيشرفت زندگى آمده است پس چگونه ممكن است فقيهى از نظامات و جريان طبيعى بى خبر باشد؟ به تكامل و پيشرفت زندگى ايمان نداشته باشد و آنگاه بتواند دستورهاى عالى و مترقى اين دين حنيف را كه براى همين نظامات آمده و ضامن هدايت اين جريانها و تحولات و پيشرفتهااست كاملا و بطور صحيح استنباط كند. 24

براى يك مجتهد عرفان به زمان آنچنان باشد كه بتواند حوادث و تحولات آينده را بخوبى پيش بينى كند و براساس آن تحولات و نيازها قوانين و دستورات لازم رااستنباط

بكند و نه آنگاه كه حوادث رخ داد از آن با خبر شود هنگامى كه نتواند هيچ عكسى العملى نشان دهد.

امام على[ ع] بنابر آنچه در[ غررالحكم] نقل شده است مى فرمايد:

[ اعرف الناس بالزمان من لم يتعجب من احداثه] 25

آگاه ترين فردبه زمان آن فردى است كه از رخدادها و حوادث تعجب نكند (يعنى آنچنان آگاه باشد و جريانات را بخوبى بشناسد كه پيش بينى همه آنها را كرده باشد).

بنابراين آگاهى به زمان براى مجتهد - بويژه در عصر حاضر كه مسائل گوناگون مجتهد رااحاطه كرده است ازاهميت ويژه اى برخورداراست . براى نمونه آگاهى مجتهداز مسائل حقوق بين الملل اقتصاد سرمايه دارى شيوه توليد توزيع استفاده جهان سرمايه دارى ازابزار توليد و نيروى انسانى نحوه بهره گيرى استكبار جهانى از دستگاههاى تبليغاتى و جنگ سرد و ديگر مسائل حاد بين المللى كه آگاهى هر يك در بخش احكام و مقررات اسلامى نقش بسزائى در نحوه استنباط مجتهداز ادله احكام دارد و چنانچه محتهدى كه اين آگاهى ها را داشته باشد از نظر فتوا و حكم تفاوت خواهد داشت و تعجب نيست كه مى بينيم بخشى ازاختلاف فتوا در مسائل مستحدثه در شرايط كنونى ناشى از همين مساله مى باشد. براى نمونه ديدگاه امام خمينى را نسبت به زنان مسلمان ارزيابى مى كنيم امام در سخنرانى اخير خود فرمودند:

[زنها مى توانند در كارهاى اجتماعى حتى اقتصادى و صنعتى دخالت كنند و وارد شوند]. 26

اين فتواى دراوج اجتهاد و فقاهت را در كنار نظريه برخى ديگر مى بينيم كه حتى شركت زنان درانتخابات را خلاف اسلام مى دانند و در مجلس شوراى اسلامى از آن سخن مى گويند و آن را براى خودافتخار مى دانند.

اين بخش از مقاله [ تاثير جهان بينى دراستنباط] را به همين جا خاتمه مى دهيم وادامه عوامل ديگر را به شماره هاى آينده به خواست خداوند موكول مى كنيم اميداست كه طرح اين بحث زمينه اى براى نقد و بررسى عوامل تاثير جهان بينى دراستنباط باشد و طرح ها و پيشنهادها و انتقادهاى بهترى را بهمراه بياورد چه اينكه طرح اينگونه مطالب مى توان زمينه رشد و شكوفائى و خلاقيت و[ ان قلت و قلت] طلبگى را با سعه صدر بيشترى فراهم آورد.

[فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه] 26





. عن سدير قال سمعت ابا جعفر( ع ) و هو داخل وانا خارج واخذ بيدى ثم استقبل البيت فقال : يا سديرانماامرالناس ان ياتوا هذه الاحجار فيطوفوا بها ثم ياتونا فيعلمونا ولايتهم لنا و هو قول الله [وانى الغفار لمن تاب و آمن و عمال صالحا ثم اهتدى] ثم اوما بيده الى صدره] الى ولايتنا ثم قال يا سدير فاريك الصادين عن دين الله ثم نظرالى ابى حنيفه و سفيان الثورى فى ذالك الزمان و هم حلق فى المسجد



1. حج .77.

2.عنكبوت .45.

3. غررالحكم ج 2.165 چاپ دانشگاه ترجمه و شرح محقق خوانسارى .

4. بقره .

7. نهج البلاغه فيض الاسلام .:1238 فقال عليه السلام لابيه محمد بن الحنفيه : يا بنى انى اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه للدين مدهشه للعقل داعيه للمقت .

8.اين قسمتى از حديث طولانى است كه در جلد 78.127 بحارالانوار آمده است مرحوم كلينى در خطبه مقدمه اصول كافى دراهميت عقل مى گويد [كان العقل هوالقطب الذى عليه المدار و به يحتبح وله الثواب وعليه العقاب .

10.الحياه ج 1.43.

11. همان مدرك .44.

12. همان مدرك .

13. همان مدرك .63.

14. همان مدرك .45.

15.اصول كافى . ج 1.25

16.الحياه .63.

17. جهان بينى از سرى مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى (2).31.

18. كهف .110.

21. تنقيح مناط: يكى از روشهايى است كه مجتهدا با بهره گيرى از دانش خود و متن دليل حكم مناط و علت يك حكم را در حكم ديگر سرايت مى دهد.

23. ميزان الحكمه 4.234.

24.اصل اجتهاد دراسلام استاد شهيد مطهرى .

25. ميزان الحكمه ج 4.234.

26. سوره زمر .18.

/ 1