استفاده از سايه و سايبان در حال احرام
احمد عابدينى حجگزار، همين كه احرام بست و به قصد محرم شدن، لبيكهاى ويژه را گفت، انجام بيست (1) و يا بيستوچهار كار (2) بر وى حرام مىشود. اكنون در اين مقال، سخن از سايه جستن (استظلال) در حال احرام است كه آن را از كارهاى حرام در حال احرام دانستهاند. مراد از «استظلال» چيست و مصداقهاى آن كدام است؟ آيا سايه جستن است و يا هر گونه پناه جستن را گويند، چه پناهگرفتن از گرماى خورشيد، چه باران و طوفان؟ آيا در حال احرام، زير سايه رفتن و... حرام است و انجام دهنده آن بايد كفاره بپردازد، يا حرام نيست و انجام دهنده آن، بايد فديهاى بدهد و يا گوسفندى كشتار كند. آيا به سايه پناه بردن و استظلال، در جايى است كه حجگزار بر مركب خود، قبه، كجاوه و هودجى بار كند و در داخل آن به استراحتبپردازد و از باد و باران و گرماى خورشيد خود را در امان بدارد، يا ماشينها و اتومبيلهاى امروزى را هم كه سقف دارند، در بر مىگيرد. در اين جا، احتمالهاى گوناگونى وجود دارد. شايد كسى بگويد: هودج و كجاوه چيزهاى زايدى بوده كه حجگزاران متمكن بر پشت مركبهاى خود مىبستهاند و در داخل آن به استراحت مىپرداختهاند و به گونهاى تشخص و رفاهخواهى بوده، از اين روى شارع مقدس آن را حرام كرده و انجام دهنده آن را واداشته كه كفاره بپردازد. اما در روزگار ما كه حجگزاران از اتومبيل استفاده مىكنند، همه آنها به طور معمول سقف دارند و چيز زايدى به آن نمىافزايند و تشخصى هم در كار نيست. بنابراين، استفاده از اتومبيل، قطار و كشتى سقفدار، استظلال نيست، تا بحثحرام بودن آن به ميان آيد. (3) به عبارت منطقى، لفظ شتر، اسب و الاغ، نه به گونه مطابقى، نه التزامى و نه تضمنى، دلالتبر كجاوه، هودج و... ندارد; از اين روى، ائمه (ع) به اصحاب خود سفارش فرمودهاند كه از اين امور زايد، كه پيامبر (ص) هم به كار نمىبرده، بپرهيزند و با مركب بدون هودج و كجاوه سير كنند و مراسم حج را از سادگى به درنياورند; اما روايات، دلالت ندارند كه اگر وسيلهاى زايد بر مركب نبود، بايد برداشته شود، در مثل، اتوبوسها و اتومبيلهاى كنونى، چيز زايدى ندارند كه لازم باشد برداشته شود. دور مىنماد كه اگر ائمه (ع) در زمان ما مىبودند، دستور مىدادند كه حجگزار پس از احرام، از مدينه تا مكه را كه مىخواهد بپيمايد، سقف اتوبوس، يا اتومبيل شخصى خود را بردارد و با اتومبيل بدون سقف اين راه را بپيمايد، در حالى كه سقف اتومبيل، چيز زايد و تشريفاتى نيست، مانند كجاوه، هودج و.... بلكه جزء اتومبيل است و برداشتن آن، كار افزون و زايد است. به بيان ديگر، «استظلال» يعنى حجگزار براى به دست آوردن سايه تلاش ورزد و چيزى را پديد آورد، اما وقتى كه كارى را انجام نمىدهد، بلكه از وسيله همگانى و كارخانهاى استفاده مىكند كه در همه مسيرها، همه زمانها و همه مردمان از آن بهره مىبرند، استظلال نخواهد بود و براى به دست آوردن سايه تلاش نشده است و كار تشريفاتى هم نيست. ائمه (ع) از تشريفات زايد باز داشتهاند و ما دليلى نداريم كه آن بزرگواران از تسهيلاتى كه جزء وسيله سوارى است و براى هدفهاى عقلايى در همه جا و در همه زمان در نظر گرفته شده بازداشته باشند. كسانى بر اين باورند كه: استظلال و استفاده از اتومبيل سقفدار براى محرم در روز و در هنگام باران، حرام است، اما اگر در شب از اتومبيل سقفدار استفاده كرد و در بين راه، باران باريد، واجب نيست از اتومبيل سقفدار خارج شود و يا سقف آن را بردارد; زيرا استظلال صدق نمىكند. (4) مىگوييم: به همين ملاك كه در شب، اگر در بين راه باران ببارد، بر شخص محرم واجب نيست از اتومبيل پياده شود و يا سقف آن را بر كند، سوار شدن بر اتومبيل سقفدار در همه حال، استظلال نيست. اشكال: با اين بيان، گزاردن حج، بسيار راحت و آسان خواهد شد و سختى نخواهد داشت، در حالى كه حج، با سختى و دشوارى و ژوليدگى و خاكآلودگى، بايد عجين باشد! پاسخ: اين سخن درست نيست. اگر چنين باشد، بايد بسيارى از ابزار و وسائل و هر آنچه جنبه رفاهى دارد و در راه آسايش و راحتى به كار بسته مىشود، برچيده شود و از آنها استفاده نشود، مانند: اتومبيل، كشتى، قطار، هواپيما، هتل، بيمارستان، آبلولهكشى، حمام، جاده آسفالت، كولر، آب سرد و.... بنابراين ديدگاه، بايد در اين روزگار، حجگزاران، بسان صدر اسلام سختى بكشند و پياده، يا سوار بر شتران لاغر و از درههاى عميق به سوى خدا بروند. «و اذن فى الناس بالحجياتوك رجالا و على كل ضامر ياتين من كل فج عميق.» (5) [اى رسول ما] مردم را به گزاردن حج فرا خوان، تا پياده و يا سوار بر شتران تكيده، به نزد تو آيند. آيا كسى ملتزم مىشود كه امروزه، بايد پياده و يا با شتر لاغر به مكه رفت، يا بايد از راههاى ناهموار و درهها رفت و از جاده آسفالت و با اتومبيل و هواپيما نرفت. آيا تنها ترك استظلال و از باد و باران و گرماى خورشيد به زير سقف و سايه پناه بردن ويژگى دارد و استثناست، يا پياده و با شتر لاغر و از درههاى عميق رفتن نيز ويژگى دارند و استثنايند؟ آيا آن گاه كه اتومبيل اختراع شد، فقيهان با آن از در ناسازگارى درآمدند و گفتند: عنوان «راجل» و «ضامر» بر آن صدق نمىكند و يا هنگامى كه جادهها اسفالتشد، فقيهى به مخالفتبرخاست كه بگويد: بر آن «فج عميق» صدق نمىكند؟ يا از اينها القاء خصوصيت كردند و ويژگى را برداشتند و گفتند: معيار رسيدن حاجى به مكه است، با هر چه و به هر گونه كه باشد. مركب، وسيله اعدادى و علت معده است؟ در اين صورت، در بحث پرهيز از سايه و در برابر خورشيد قرار گرفتن، نبايد از خود، بيش از اندازه، حساسيت نشان دهند و پاى بفشرند كه سقف اتومبيلها را ببرند، يا اتومبيل بىسقف بسازند.
استظلال چيست؟
آيا معناى استظلال، سايهجستن و پناه گرفتن از گرماى خورشيد است، كه بنابراين، در شب، حركتبا ماشين سقفدار اشكالى ندارد؟ يا خير، بنابر دليلهاى فراوانى كه وجود دارد (روايات و كاربرد عرب) «استظلال» معناى گسترده و عامى دارد و هم شب و هم روز را در بر مىگيرد. اگر پذيرفتيم حرام بودن «استظلال» را و صدق «استظلال» بر سوار شدن به اتومبيل سقفدار را، در صورت پيدا نشدن اتومبيل بىسقف و دسترسى نداشتن به آن، آيا مىتوان با اتومبيل سقفدار حركت كرد و كفاره پرداخت، يا واجب بودن حج از عهده برداشته مىشود و يا بين حج واجب و غير واجب فرق بايد گذاشت؟ دور است كسى نظر دهد به خاطر دسترسى نداشتن به اتومبيل بىسقف، واجب بودن حج از عهده برداشته مىشود و يا بايد حج مستحبى را ترك كرد!تعيين موضوع بحث
در حال احرام، استفاده از سايه درختها، ساختمانها، كوهها و... اشكالى ندارد و محرم مىتواند در بين راه، هر جا كه خواست از اتومبيل پياده شود و در زير سايه درخت و يا زير سقف مسافرخانه و... به استراحتبپردازد، در مقصد، يا در جايى كه فرود آمد، پس از اطراق، در مسيرهاى جزئى مىتواند از چتر، سايبان و... استفاده كند، تنها موردى كه به سايه پناه بردن اشكال دارد، در حال حركت است. در مثل در زمان ما، وقتى شخص از مسجد ميقات (شجره و يا جحفه) احرام بست، ماندن در زير سقف مسجد و استفاده از سايه آن، نشستن در اتوبوس سقفدار، تا زمانى كه به سوى شهر مقصد به راه نيفتد و جاده اصلى بين مدينه و مكه را نپيمايد، اشكالى ندارد، ولى همين كه در جاده اصلى قرار گرفت و خواستبه سوى مقصد به راه بيفتد، گفتهاند استفاده از اتوبوس سقفدار براى شخص محرم اشكال دارد و انجام دهنده آن، هم عمل حرام انجام داده و هم بايد كفاره بپردازد. شمارى از فقيهان، بين شب و روز، فرق گذاشتهاند و بر اين باورند كه در شب سوار شدن بر اتومبيل سقفدار و پيمودن راه بين مدينه و مكه با آن، اشكالى ندارد; زيرا سايه جستن (استظلال) آنگاه صدق مىكند كه خورشيد وجود داشته باشد و بنابر ديدگاه اينان، اگر هوا بسيار ابرى باشد، سوار شدن بر اتومبيل سقفدار و پيمودن راه بين مدينه و مكه، روا خواهد بود. (6) گروهى ديگر بر اين باورند: به سايه پناه بردن از گرماى خورشيد (استظلال) يك مصداق است، ملاك هر چيزى است كه راحتى و آسايش حجگزار را در حال سير فراهم آورد مانند به سايه پناه بردن از گرماى خورشيد، پناه گرفتن از باد و باران و گردوغبار، استفاده از كولر و.... گروهى بر اين باورند: استفاده از اتومبيل سقفدار در شب اشكالى ندارد، مگر اين كه شب بارانى و يا طوفانى باشد. اكنون، براى روشنتر شدن بحث، ديدگاههاى فقيهان را يك به يك نقل مىكنيم و دليلهاى آنان را به بوته بررسى مىنهيم و سپس نظرى مىافكنيم به «ظل» و «استظلال» و تركيبها و اطلاقهاى آن و سرانجام به نتيجهگيرى مىپردازيم. 1 . شيخ صدوق (م: 381ه.ق.) مىنويسد: «ولايجوز للمحرم ان يركب فى القبة الا ان يكون مريضا... ولاباس ان يضرب على المحرم الظلال و يتصدق بمد لكل يوم.» (7) روا نيست كه محرم به هودج و كجاوه سوار شود، مگر اين كه بيمار باشد... اشكالى ندارد كه بر محرم، سايه افكنده شود و براى هر روز يك مد طعام كفاره بدهد. همو، در جاى ديگر مىنويسد: «محرم، اگر مريض باشد، يا از باران بترسد، اشكالى ندارد بر هودج خود، سايه افكند و يا از باران جلو بگيرد و نيز، هنگامى كه خورشيد بتابد و مايه اذيت وى شود، اشكالى ندارد كه با كنار لباسش، خود را از تابش خورشيد نگهدارد.» (8) همو در جاى ديگر مىنويسد: «اشكالى ندارد كه محرم، در سايه محمل، راه بپيمايد.» (9) 2 . صاحب فقهالرضا مىنويسد: «من ظلل على نفسه و هو محرم فعليه شاة.» (10) اگر محرم بر خود سايه بيفكند، بر عهده اوست گوسفند.بررسى:
در صفحه 217 «فقهالرضا» كارهاى حرام درحال احرام، ياد شده، ولى در آن جا سخنى از پوشاندن سر و به سايه پناه بردن، به ميان نيامده، اما در باب كفارات، كفاره آن بيان شده است. شايد بتوان، به ايشان نسبت داد كه: سايه جستن، حرام نيست، ولى انجام دهنده آن، بايد گوسفند بدهد. بنابراين شايد بشود بين حرام بودن و واجب بودن كفاره، جدايى افكند و اين كه ايشان «استظلال» را با ديگر كارهاى حرام در حال احرام يادآور نشده، شايد همين ديدگاه را داشته است. 3 . شيخ مفيد (م: 413ه.ق.) مىنويسد: «ولايرتمس فى الماء ولايغطى راسه ولايظل على نفسه الا ان يخاف الضرر العظيم فيفعل ذلك، فان ظلل على نفسه مختارا فعليه فداء.» (11) محرم، در آب فرو نمىرود، سرخود را نمىپوشاند، برخود سايه نمىافكند، مگر اين كه از زيان بزرگى بترسد، كه در اين صورت، اين كارها را انجام مىدهد. پس اگر از روى اختيار بر خويش سايه بيفكند، بر عهده اوست كفاره.بررسى:
قيد «مختارا» در كلام ايشان، احتمالهاى گوناگونى دارد: الف . شايد منظور اين باشد: كسى كه به خاطر مريضى و يا ترس از زيان بزرگ، به سايه پناه برده و يا در هودج، كجاوه و... پناه برده، اختيار ندارد. بنابراين، كفاره ندارد. ب . شايد مراد ايشان اين باشد: كسى كه دسترسى به مركب بىسقف ندارد، كفارهاى بر عهدهاش نمىآيد. ج . شايد مراد ايشان اين باشد: كسى كه بىاختيار در مسير، بايد از زير سايه بگذرد، مانند گذر از تونلها و... كفارهاى برعهدهاش نيست. به هر حال، از كلام ايشان، اين اندازه به دست مىآيد كه بر حجگزار بىاختيار، سايه جستن و به زير سقف رفتن حرام نيست و كفاره نيز ندارد; زيرا اختيار از شرايط تكليف است. 4 . شيخ طوسى مىنويسد: «للمحرم ان يستظل بثوب ينصبه ما لميكن فوق راسه بلاخلاف و اذا كان فوق راسه مثل الكنيسة والعمارية والهودج، فلايجوز ذلك سائرا فاما اذا كان نازلا. فلاباس ان يقعد تحت الخيمة والخباء والبيوت و به قال مالك واحمد و قال شافعى يجوز له ذلك كيف ماستر. دليلنا اجماع الفرقه و طريقة الاحتياط لانه اذا لميسترصح احرامه كاملا بلاخلاف و اذا ستر ففيه الخلاف و روى عن ابن عمر انه قال: اضح لمن احرمت له فامره بالظهور للشمس.» (12) محرم، مىتواند با پارچهاى كه نصب مىكند، بر خود سايه افكند، مادامى كه پارچه بالاى سرش نباشد در اين مطلب، اختلافى وجود ندارد. هم شيعه و هم اهلسنت، آن را جايز مىشمارند. اگر پارچه، بالاى سرش باشد، مانند هودج و كجاوه، و او در حال حركت، جايز نيست، ولى وقتى فرود آمد، اشكالى نيست زير خيمه و سقف و مانند آن، بنشيند. مالك و احمد نيز، بر همين باورند و شافعى گفته: به هر گونه كه خود را بپوشاند، رواست. دليل ما، اجماع شيعه و طريق احتياط است. زيرا وقتى كه حجگزار خود را از تابش خورشيد نپوشاند، احرام وى به طور كامل، درست است و هيچ اختلافى در آن نيست، ولى اگر خود را بپوشاند، در آن اختلاف است. و همچنين از ابن عمر روايتشده كه گفت: خود را ظاهر كن براى كسى كه براى او، محرم شدهاى، پس او را امر كرده كه خود را براى خورشيد ظاهر كند. بررسى:
الف . ايشان، به طور دقيق محل نزاع را روشن كرده، همانگونه كه در آغاز بحث اشاره شد. ب . طريحى در مجمعالبحرين مىنويسد: «وفى الحديث: لايركب المحرم فى الكنيسه و هى للنساء جائز هى شئ يغزر فى المحل او الرحل و يلقى عليه ثوب يستظل به الراكب و يستتر به والجمع كنائس.» (13) در حديث آمده كه محرم سوار بر كنيسه نشود. در كنيسه سوار شدن، براى زنان جايز است. كنيسه، چيزى است كه در كجاوه و هودج قرار مىدادهاند و بر آن پارچهاى مىافكندهاند تا سوار به وسيله آن، خود را از تابش خورشيد بپوشاند. ج . وى، مالك و احمد را در جايز نبودن سايه جستن، هنگام حركت، همراى شيعه دانست، در حالى كه ان دو، در سايه قرار گرفتن در آن حال را مكروه مىدانند. (عبارات آن دو خواهد آمد) بنابراين، يا بايدهمراهى آنان با شيعه را تا اين پايه پايين بياوريم، يا اين نسبتى را كه شيخ به آنان داده نپذيريم و يا بگوييم شيعه نيز، در سايه قرار گرفتن محرم را در حال حركت، مكروه مىشمارد. همان گونه كه ابنجنيد مىگويد. د . شيخ دليلهايى اقامه مىكند كه عبارتند از: اجماع، طريقه احتياط و روايت ابنعمر از دليلهايى كه ايشان اقامه مىكند به دست مىآيد از نظر ايشان، شيعه، روايت مستقلى بر روا نبودن سايه جستن و زير سايه حركت كردن ندارد و گرنه مىگفت: «اجماع الفرقه و اخبارهم» بنابراين رواياتى كه پس از اين آورده مىشود، يا از ديد ايشان مخدوش هستند، يا اين كه وى از آنها غفلت كرده است، يا مىخواسته دليلى سنىپسند بياورد. اگر مقصود شيخ از «اجماع» اتفاق نظر همه عالمان شيعه باشد، آنگاه معلوم نيست كه اختلافنظر ابنجنيد، صاحب فقهالرضا و... را چه بايد كرد، مگر اين كه اجماع بر مكروه بودن باشد، يا اجماع لطفى باشد كه بىاعتبارى آن روشن است. ه . روايت ابن عمر، افزون بر استناد نداشتن آن به رسول خدا (ص) در كلام شيخ و نقل نشدن آن از طريق شيعه، اشكال اساسى دارد: فرض كنيد شخصى در آغاز شب محرم شد و پيش از طلوع فجر، خود را به مسجدالحرام رساند و اعمال عمره را انجام داد و از احرام خارج شد، آيا به جهت اين كه خودرا براى خورشيد آشكار نكرده، احرام و عمره او اشكال دارد؟ اگر دليلى بر اشكال داشتن احرام و عمره وى وجود ندارد، روشن مىشود «اضح لمن احرمت له» بر بيش از مستحب بودن ظاهر شدن در برابر خورشيد و يا مكروه بودن زير سايه قرار گرفتن، دلالتى ندارد. اگر سخن را كنايهاى بدانيم، مراد اين است كه از تشريفات بپرهيزيد و همان حالت نخستين خود را حفظ كنيد و آن پيمودن راه، با اسب، قاطر، الاغ و شتر و بدون هودج و كجاوه است. 5. ابنجنيد مىنويسد: «يستحب للمحرم ان لايظلل على نفسه لان السنة بذلك جرت فان لحقه عتب او خاف من ذلك فقد روى عن اهلالبيت، عليهم السلام، جوازه.» (14) مستحب است كه محرم، بر خود سايه نيفكند، زيرا سنتبر سايه نيفكندن جارى است. اگر به زحمتبيفتد و كار بر او دشوار شود، يا از آن بترسد، از امامان (ع) جواز در زير سايه حركت كردن، روايتشده است. 6 . سيدبن زهره مىنويسد: «ويحرم على الرجل تغطية راسه وعلى المراة تغطية وجهها بلاخلاف ويحرم عليه ان يستظل وهو سائر بحيثيكون الظلال فوق راسه كالقبة. فاما اذا نزل فلاباس بجلوسه تحت الظلال ان خيمة او غيرها. و يحرم عليه الارتماس فى الماء وذلك بدليل اجماع الطائفة وطريقة الاحتياط.» (15) بر مرد محرم، پوشاندن سر و برزن محرم پوشاندن چهره، حرام است و در اين مطلب اختلافى نيست. بر مرد محرم، در حال حركت، زير سايه قرار گرفتن، به گونهاى كه در حال حركت، سايهبانى بالاى سرش باشد، حرام است اما هنگامى كه فرود آيد، اشكالى ندارد كه زير سايهبان، بنشيند، چه خيمه باشد و يا غير آن. و حرام است كه در آب فرو رود، به دليل اجماع شيعه و طريقه احتياط. وى، حرام بودن پوشش سر براى مرد محرم و حرام بودن پوشش چهره براى زن در حال احرام را، با «بلاخلاف» مستدل مىكند و آن گاه مساله «استظلال» را مطرح مىكند و آن را در حال سير حرام مىداند و در هنگام پياده شدن از مركب، جايز مىشمارد، ولى سخنى از «اجماع» يا «لاخلاف» به ميان نمىآورد و فرو رفتن در آب را براى مرد محرم، به دليل اجماع و طريقه احتياط حرام مىداند. از سخن ايشان به دست مىآيد براى حرام بودن زير سايه حركت كردن، دليلى وجود نداشته، نه «لاخلاف» و نه «اجماع» و گرنه آن را بيان مىكرد. 7 . سيد مرتضى علم الهدى مىنويسد: «ومما ظن انفراد الامامية به ولهم فيه موافق القول بان المحرم، لايجوز ان يستظل فى محمله من الشمس الا عن ضرورة وذهبوا الى انه يفدى بذلك اذا فعله بدم ووافق مالك فى كراهية ذلك والحجة فيه اجماع الطائفة المحقه والاحتياط لليقين بسلامة احرامه وبرائة ذمته.» (16) از امورى كه گمان شده از ديدگاههاى ويژه شيعه است، ولى موافقهايى با آنان وجود دارد، آن است كه: جايز نيست محرم در محمل خود، بر خود سايه افكند، مگر از روى ضرورت. گفتهاند: اگر چنين كرد، بايد يك گوسفند كفاره بدهد. مالك در مكروه بودن زير سايه قرار گرفتن، با آنان موافق است. دليل شيعه اجماع طايفه بر حق و احتياط است; زيرا در اين صورت، يقين پيدا مىكند احرامش صحيح انجام گرفته و ذمهاش برى است. بررسى:
وى، به گونه آشكار، ادعاى اجماع كرده و بر احتياط هم تمسك جسته است. بمانند همين اجماع، پيش از اين، از شيخ طوسى نقل شده كه دور نمىنمايد شيخ طوسى (م: 460ه.ق.) اين اجماع را از سيد مرتضى (م: 436ه.ق.) گرفته باشد. به هر حال، دليل اجماع ياد شده، چه بسا همان احتياط باشد. بنابراين دليل مستقلى نيست. از روايات هم سخنى به ميان نيامده، شايد از ديد ايشان، سند، يا دلالت آنها تمام نبوده است. 8 . ابىالصلاح حلبى مىنويسد: «واما ما يجتنبه... والتظلل فى المحمل... وفى تظليل المحمل وتغطية راس الرجل ووجه المراة مختارا لكل يوم دمشاة و مع الاضطرار بجملة المدة دمشاة.» (17) اما آنچه را كه محرم مىپرهيزد... و سايه محمل... و در سايه محمل و پوشش سر مرد و پوشش چهره زن، در حال اختيار است. در اين صورت براى هر روز، يك گوسفند بايد خونش ريخته شود و در گاه ناگزيرى براى تمام مدت خون يك گوسفند بايد ريخته شود.بررسى:
از سخن ابىالصلاح بر مىآيد كه در سايه قرار گرفتن در حال اختيار، براى هر روز يك گوسفند و در حال ناچارى و ناگزيرى براى همه مدت احرام، يك گوسفند بايد كفاره بدهد. برابر ديدگاه ايشان، اگر مسافتبين مسجد شجره، تا مكه را بيستروز بپيمايد، شخص مختار بايد بيست گوسفند كشتار كند و شخص ناچار، تنها يك گوسفند، ولى اكنون كه همگان، با اتومبيل سفر مىكنند، به طور معمول، پيمودن اين مسافت، از يك روز در نمىگذرد، بين ناگزير و داراى اختيار، فرقى نيست و كفاره هر دو يك گوسفند است. ايشان در اين فتوا تنهاست. مختلفالشيعه كه فتواهاى اختلافى را روايت مىكند، ديدگاه ايشان را كه مىآورد، كسى ديدگاه او را ندارد و او در ديدگاهى كه دارد، تنهاست. (18) محقق حلى مىنويسد: «تروك الاحرام: وهى محرمات و مكروهات والمحرمات عشرون شيئا.... وتظليل المحرم عليه: سائرا ولو اضطر لميحرم.» (19) كارهاى ممنوع در حال احرام، دو گونهاند: حرامها و مكروهها. حرامهاى احرام بيست عددند.... و از جمله در زير سايه حركت كردن. اگر ناگزير باشد، حرام نيست. 10 . شهيد ثانى مىنويسد: «ويتحقق التظليل بكون مايوجب الظل فوق راسه كالمحمل فلايقدح فيه المشى فى ظل المحمل ونحوه عند ميل الشمس الى احد جانبيه وان كان قد يطلق عليه التظليل لغة وانما يحرم عليه حالة الركوب فلو مشى تحت الظل كما مر تحت المحمل والمحمل جاز. » (20) سايهافكندن، آن گاه راست مىآيد كه چيز سايهاندازى را بر بالاى سرخويش قرار دهد، مانند هودج. بنابراين، اشكالى ندارد كه در سايه هودج و مانند آن، آنگاه كه خورشيد به سويى ميل دارد، حركت كند. اگر چه از نظر لغت، بر اين هم، در سايه حركت كردن، صدق مىكند و تنها سايهاى كه بر محرم حرام است، آن سايهاى است كه در حال سواره بودن، بروى افكنده مىشود; اما اگر محمل در حال حركتباشد و محرم در زير آن راه بپيمايد، جايز است. از آنچه آورديم از گفتار عالمان و فقيهان، روشن شد كه درباره زير سايه قرار گرفتن محرم در حال حركت، ديدگاهها گوناگون وجود دارد: ابن جنيد، مستحب مىداند كه محرم در حال حركت زير سايه نرود. ابىالصلاح حلبى، حرام مىداند كه محرم زير سايه هودج، كجاوه، سايبان حركت كند و بر عهده محرم سرپيچنده از اين دستور، گوسفندى را به عنوان كفاره واجب مىداند. شيخ طوسى، حرام بودن زير سايه راه پيمودن را بر محرم، اجماعى مىداند. ابن زهره و ديگران، همان عقيده شيخ را در حكم دارند، اما سخنى از اجماع به ميان نمىآورند. شهيد ثانى و ديگران، سايه افكندن محرم بر خود را در حالى حرام مىدانند كه سايه، بالاى سر وى باشد. اين اختلاف گسترده، با ناگستردگى و محدود بودن دايره بحث، كه همانا مراد از «استظلال» سايه جستن در حال حركتباشد، در زمانى بوده كه وسيلههاى جابهجايى مسافر، گوناگون نبوده و مكه هم، اين اندازه گسترش نيافته بوده است. اكنون اگر بخواهيم به بررسى موضوع بپردازيم و اختلاف ديدگاههاى امروز فقيهان را بيفزاييم با اختلاف ديدگاههاى فقيهان پيشين، كسى ره به جايى نمىبرد، بويژه هيچ كدام از اين ديدگاهها، با سخنى درخور پذيرش از امامان (ع) مستند نشدهاند. شايد به خاطر نبود سخن درخور پذيرش از امام معصوم در اين مساله، شيخ طوسى، درخلاف، سخنى از احاديثشيعه به ميان نياورده و تنها به ياد كرد اجماع و طريقه احتياط بسنده كرده است. (21) آيت الله خويى مىنويسد بايد در امورى بحثشود: 1 . «معروف بين اصحاب، حرام بودن «استظلال» بر مردان است. روايات در اين باب مستفيض است. به طور كلى، در اصل حكم، هيچگمانى نيست. تنها سبزوارى در اصل حكم اشكال كرده، به خاطر رواياتى كه از آنها گمان مىشود زير سايه نرفتن در حال احرام مستحب است.» همو مىنويسد: «اكنون كه روشن شد سايه جستن بر محرم، آن گاه حرام است كه در حال سير باشد و در حال فرود آمدن در منزل، در سايه قرار گرفتن رواست، آيا كشتى، به حال سير ملحق مىشود، يا به حال فرود درمنزل؟ زيرا از يك سو كشتى حركت مىكند و سرنشين كشتى در حال سير است و از يك سوى، كشتى منزل اوست و قطار نيز. از استادم نقل شده كه كشتى ملحق به منزل است، پس در سايه و زير سقف قرار گرفتن، اشكالى ندارد. اين سخن درست نيست، زيرا مقتضاى اطلاق، ممنوع بودن است، مگر از روى ناچارى. 2 . آيا حكم حرام بودن در سايه قرار گرفتن محرم، ويژه سواره است، يا پياده را هم در بر مىگيرد؟ به نظر ما پياده و سواره فرقى ندارد و اگر كسى اين مسير را پياده هم بپيمايد، حق استفاده از چتر و مانند آن را ندارد. بله، اگر همراه محملى بود و در سايه آن قرار گرفت، اشكالى ندارد. 3 . آيا حرام بودن در سايه قرار گرفتن محرم، مربوط به هنگامى است كه چيز سايهدارى بالاى سرش باشد، مانند قبه و سقف اتومبيل، يا مواردى كه چيز سايهدار، مانند پارچه و سايهبان در سمت راست و چپ وى قرار گيرد را نيز، در بر مىگيرد؟ استاد ما مىگفت جايز است و به دليلهاى سستى هم استدلال مىكرد. 4 . حكم حرام بودن در سايه قرار گرفتن، مربوط به سايهاى است كه متحرك باشد، ولى قرار گرفتن در سايههاى ثابت، مانند: كوهها و درختان اشكالى ندارد.» (22)بررسى ديدگاهها
گوناگونى و بسيارى اختلاف در ديدگاهها، اين شبهه را به ذهن مىآورد كه شايد اصل حكم حرام بودن «استظلال» ثابت نباشد; زيرا حرامهاى الهى، به طور معمول، روشن و بىبگومگو و اختلاف است. وجود اختلاف زياد در مواردى، به ذهن مىزند كه اصل حكم حرام بودن سايه جستن، مكروه است و مراتب آن، بستگى به شرايط و اوضاع دارد و درجات جداگانه و گوناگونى دارد. فقيهان در جاهاى ديگر، مانند: ديه عمل همبسترى در حال حيض و... مانند همين سخن گفته شده است. بارى، از جمله دليلهايى كه انسان را به سوى ديدگاه ابنجنيد مىكشاند، همين اختلاف بسيار در ديدگاههاست. اشكال: در موارد مثال زده شده، حد قطعى و حرمت وجود دارد و بيش از آن، حمل بر كراهت مىشود، بنابراين، در بحث «استظلال» هم بايد حرامى وجود داشته باشد و ديگر موارد، حمل بر كراهتشود. پاسخ: در بحث «استظلال» نيز، جاهايى وجود دارد كه به طور يقين حرام است: محرم در حال سير باشد، مركب او، خود به خود، سقف نداشته باشد و او بخواهد بر آن سقف بزند، روز آفتابى باشد، نيازى نباشد كه در سايه قرار بگيرد، از كفاره دادن ابا داشته باشد. در چنين مواردى، در سايه قرار گرفتن محرم، حرام است، اما اگر هر يك از اين شرايط عوض شود، حرام بودن به مكروه بودن شديددگر گون مىشود. هر چه شرايط بيشتر عوض بشود، از شدت كراهتبيشتر كاسته مىشود. درمثل: در شب، درهواى معتدل، يا اگر محرم ضعيف باشد، يا وسيله نقليه، خودبهخود سقفدار باشد، يا در هنگامى كه حكومت اجازه حركتبه ماشينهاى بىسقف ندهد و... از مقدار كراهت كاسته مىشود. افزون بر اينها، دركه حرام بودن سايه افكندن به خود و به زير سايه رفتن، از دركه حرام بودن همبسترى با همسر در حال احرام كمتراست و حرام بودن صيد و حرام بودن خوردن گوشت آن، از حرام بودن خوردن گوشت مردار كمتر است و.... به هرحال، حرامها و نهيهاى خداوندى برابر نيستند، هر كدام دركهاى دارند. نكته ديگر اين كه: هيچكس نمىتواند در همه جا و همه موارد، بگويد: حرام، از واجب، اهميتبيشترى دارد و در دوران امر، بين امر و نهى، جانب نهى پيش داشته مىشود و نتيجه بگيرد اگر گزاردن حج و عمره، به رفتن به سايه بينجامد، به هيچ روى، حج واجب نيست و عمره استحبابى ندارد. بلكه اگر اين دوران وجود داشته باشد، مربوط به جايى است كه هر دو در عرض يكديگر باشند. در نتيجه از ديدگاههايى كه بر شمرديم، دليل ويژهاى به دست نيامد، جز اين كه روشن شد ديدگاه مشهور اين است كه سايه جستن و سايهافكندن به خود در حال سير، با چيزى كه بالاى سر واقع شود، حرام است و كفاره دارد.روايات استفاده از سايبان
لازم به يادآورى است كه در قرآن كريم، از كارهاى حرام درحال احرام، تنها حرام بودن صيد به گونه آشكار و روشن بيان شده است. (23) پارهاى از كارهاى حرام، با لفظ «لارفث ولافسوق ولاجدال فى الحج» بيان شده و پارهاى از آنها، از جمله حرام بودن «استظلال» در سنت پيامبر (ص) و روايات امامان (ع) بيان شدهاند. روايات باب را به گروههاى گوناگون مىتوان دستهبندى كرد: از جمله، دستهاى، كه بيشترين روايات باب را تشكيل مىدهند، ظهور ابتدايى در حرام بودن در سايه قرار گرفتن و جلوى تابش خورشيد را بر خود گرفتن، دارند و دستهاى ديگر كه شمار كمترى دارند، با كراهتسازگارترند. ثقةالاسلام كلينى، در كافى باب الظلال للمحرم، پانزده روايت مىآورد كه پس از نقل هر يك، اگر در ديگر كتابهاى روايى همانندى داشتند و يا نكتهاى اضافى، اشاره مىكنيم. 1 . «عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن جعفربن المثنى الخطيب، عن محمدبن الفضيل و بشربن اسماعيل، قال: قال لى محمد [بن اسماعيل] : الا اسرك يا ابن مثنى؟ قال: قلت: بلى وقمت اليه. قال: دخل هذا الفاسق آنفا فجلس قبالة ابى الحسن (ع) ثم اقبل عليه فقال له يا اباالحسن ما تقول فى المحرم ايستظل على المحمل؟ فقال: لا. قال: فيستظل فى الخبا؟ فقال له: نعم. فاعاد عليه القول شبه المستهزئ يضحك فقال: يا ابا الحسن فما فرق بين هذا وهذا؟ فقال: يا ابا يوسف ان الدين ليس بقياس كقياسكم. انتم تلعبون بالدين. انا صنعنا كما صنع رسول الله (ص) و قلنا كما قال رسول الله (ص) . كان رسول الله يركب راحلته فلايستظل عليها و تؤذيه الشمس فيستر جسده بعضه ببعض وربما ستر وجهه بيده واذا نزل استظل بالخبا وفيئ البيت وفيئ الجدار.» (24) جعفربن مثنى مىگويد: محمدبن فضيل به من گفت: دوستدارى خبر خوشحال كنندهاى به تو بدهم؟ گفتم: بله و به جانب او رفتم. گفت: همين چند لحظه پيش، اين مرد فاسق [ابو يوسف قاضىالقضاة عباسيان] بر امام كاظم (ع) وارد شد و در برابر ايشان به زمين نشست و رو به حضرت كرد و گفت: يا اباالحسن راى شما درباره محرم چيست. آيا در حالى كه هودج سوار است، مىتواند خود را از تابش خورشيد درامان بدارد، «استظلال» كند؟ امام پاسخ فرمود: نه. گفت: آيا مىتواند در خيمه، خود را از تابش خورشيد بر كنار بدارد و بر خود سايه افكند، «استظلال» كند؟ امام در پاسخ فرمود: بله. دوباره پرسش خود را، بسان استهزاءگران، در حالى كه مىخنديد، تكرار كرد و گفت: يا ابا الحسن! چه فرقى بين اين و آن است؟ امام فرمود: يا ابا يوسف، دين قياسى نيست، مانند قياسهاى شما. شما با دين بازى مىكنيد و ما آن گونه كه رسول خدا (ص) عمل كرد، عمل مىكنيم و آنگونه كه رسول خدا (ص) گفت، مىگوييم. پيامبر (ص) بر راحله سوار مىشد و زيرسايبان قرار نمىگرفت و وقتى كه تابش خورشيد او را مىآزرد، بعضى از بدن خود را با بعضى ديگر مىپوشاند و چه بسا صورت خود را با دستخود مىپوشاند، اما هنگامى كه از مركب فرود مىآمد با سايه خيمه و خانه، استظلال مىكرد. اين روايت، افزون بر كافى، درتهذيب الاحكام شيخ طوسى نيز ياد شده است. (25) 2 . همانند همين روايت را ثقة الاسلام كلينى، در اين باب آورده است، با اين سند: على بن محمد عن سهلبن زياد، عن ابن ابى نحران، عن محمدبن فضيل. گويا اين دو روايتيكى باشد; زيرا راوى و روايتشده از او، و محتوا و مضمون، يكى است، ولى در اين روايت، امام، نمونههايى از بدعتهاى اهلسنت را نيز به ابايوسف، يادآور مىشود. (26) 3 . مانند همين روايت را، شيخ حر عاملى در وسائل الشيعه، از عيون الاخبار نوشته شيخ صدوق و او از پدرش، از علىبن ابراهيم، از پدرش، از عثمانبن عيسى، از بعضى از اصحاب نقل كرده است. (27)بررسى:
با اين كه مضمون روايتياد شده را مشايخ سهگانه ياد كردهاند، ولى در سند آن اشكال است، در سند كلينى و شيخ، محمدبن فضيل وجود دارد كه ضعيف است. (28) سند شيخ صدوق مرسل است و افزون بر آن، وى حديث را در كتاب فتوايى خود، منلايحضره الفقيه، نياورده كه مىرساند در نزد ايشان حديث مشكل دارد.بررسى دلالى:
از سخن امام به دست مىآيد كه پيامبر (ص) در حال حركتبر خود سايه نمىافكنده و به زير سايه نمىرفته و امام كاظم (ع) از آن حضرت پيروى مىكرده و به شيعيان نيز سفارش فرموده است كه بسان پيامبر (ص) رفتار كنند. از اين روايت، در نمىآيد كه: در سايه قرار گرفتن و از تابش خورشيد خود را پوشاندن، حرام است; زيرا در نقل كافى آمده: «ايستظل على المحمل؟ فقال له: لا.» (29) در خبر شماره پانزده آمده: «المحرم يظلل؟ قال: لا. قال افيستظل بالجدار والمحمل ويدخل البيت والخباء قال نعم.» در خبر عيون آمده: «ما تقول فى التظليل للمحرم؟ قال: لايصلح.» اگر هر سه خبر را يكى بدانيم، همانگونه از ظاهر آنها بر مىآيد و اصل نبود زيادى را نيزبر آن بيفزاييمء، نتيجه اين مىشود كه صدور «لايصلح» پذيرفتنىتر از صدور «لا» است و كلمه «لايصلح» قرينه مىشود كه مراد از «لا» نفى تحريمى نيست، بلكه تنزيهى است. افزون بر اين، دستورهاى بازدارنده غيرتحريمى، در روايات بسيارند، به گونهاى كه ظهور نهى را در حرام بودن، دچار خدشه مىكند. به طور معمول، دستورهاى بازدارندهاى كه دلالتبر حرام بودن كارى مىكنند، با تاكيد ويژهاى بيان شدهاند. 4 . على بن ابراهيم، عن ابيه، عن عبدالله بن المغيره، قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظلال للمحرم؟ فقال: اضح لمن احرمت له. قلت: انى محرور وان الحر يشتد على. قال: اما علمت ان الشمس تغرب بذنوب المحرمين.29 عبدالله بن مغيره مىگويد: از امام كاظم (ع) درباره سايه براى محرم پرسيدم. فرمود: خود را در برابر نور خورشيد قرار بده، براى كسى كه براى او احرام بستهاى. گفتم: من گرما زدهام (30) و گرمى هوا براى من سخت و مرا به دشوارى مىاندازد. فرمود: آيا نمىدانى خورشيد همراه گناه محرمان غروب مىكند.بررسى:
سند روايت، صحيح است. از اين روايت، به خوبى روشن مىشود كه قراردادن محرم خود را در برابر نور خورشيد، بهتر است; اما از اين روايتبه دست نمىآيد كه خود را در سايه قرار دادن و از تابش خورشيد پناهگرفتن حرام است. اين روايت، با عبارتهاى گونهگون، در تهذيبالاحكام، منلايحضره الفقيه و عللالشرايع ياد شده است. در تهذيب: 5 . العباس عن عبداللهبن المغيره قال: قلت: لابى الحسن الاول، عليهالسلام، اظلل وانا محرم؟ قال: لا. قلت: فاظلل واكفر؟ قال: لا. قلت: فان مرضت. قال: ظلل وكفر. ثم قال: اما علمت ان رسول الله، صلى الله عليه وآله، قال: ما من حاج يضحى ملبيا حتى تغيب الشمس الا غابت ذنوبه معها. (31) عبدالله مغيره مىگويد: به حضرت امام كاظم (ع) گفتم: آيا مىتوانم در حال احرام، از سايبان استفاده كنم. حضرت فرمود: نه. گفتم: از سايبان استفاده مىكنم و كفاره مىدهم. حضرت فرمود: نه. پرسيدم: اگر مريض شدم، يا مريض بودم، چه؟ فرمود: از سايبان استفاده كن و كفاره بده. سپس فرمود: آيا نمىدانى كه رسول خدا (ص) فرمود: هيچحجگزارى نيست كه خود را برابر خورشيد، در حال گفتن لبيك، ظاهر سازد، مگر اين كه با ناپديد شدن خورشيد در افق، گناهان او نيز، از پرونده اعمالش ناپديد مىشود.بررسى:
سند اين حديث، صحيح است. به نظر مىرسد، اين روايت، همان روايت پيشين باشد كه با شرح بيشترى نقل شده است. از علتى كه حضرت فرموده: مستحب بودن سايه نيفكندن محرم بر خود، روشنتر و با نمودتر است. مرحوم مجلسى در ملاذ الاخيار، از فاضل استرآبادى نقل مىكند: «اين حديث، به گونه آشكار و روشن، دلالت مىكند بر حرام بودن جلوگيرى از تابش خورشيد در حال احرام. فرقى نمىكند كه سايبان در بالاى سر محرم و يا در يك سوى وى واقع شده باشد.» علامه مجلسى مىنويسد: «وفيه مالايخفى» يعنى اشكال سخن فاضل استرآبادى، برهيچكس پوشيده نيست. و سپس از پدرش نقل مىكند: «ربما يفهم من التعليل كراهة التظليل.» (32) چه بسا، از علت و دليل آوردن، مكروه بودن زير سايبان قرار گرفتن استفاده مىشود. به هر حال، اين روايت مهمترين دليل استبر حرام بودن جلوگيرى از تابش خورشيد، به وسيله سايبان و.... شيخ محمد حسن نجفى، صاحب وسائل الشيعه، پس از يادآورى رواياتى كه بر مستحب بودن استفاده نكردن از سايبان دلالت دارند، مىنويسد: «اين روايات را ياراى رويارويى با روايتحرام بودن استفاده از سايبان درحال احرام نيست.» وى، در هنگام عرضه روايات حرام بودن استفاده از سايبان در حال احرام، نخستين روايتى كه عرضه مىدارد همين روايتياد شده است. (33) سيد محمد بن على موسوى جبلعاملى، صاحب مدارك احكام نيز، اين روايت را به عنوان نخستين دليل بر حرام بودن استفاده از سايبان يادآور مىشود. (34) برخلاف ديدگاه بزرگان، روايت چنان آشكار و روشن، بر حرام بودن استفاده از سايبان و جلوگيرى از تابش خورشيد ندارد و تعليل روايتحرام بودن به سايه رفتن محرم را، با مشكل روبهرو مىكند، بويژه اگر كسى از تعليل، مفهوم بگيرد، نتيجهاش اين مىشود كه اگر كسى شبانه محرم شد و همان شب، با انجام اعمال از احرام خارج شد و در برابر خورشيد قرار نگرفت، وعدهاى براى آمرزش گناهان او، وجود ندارد. در تقريرات سيد محمد محقق داماد (كتاب الحج، 2/517) آمده است: «ولكنه لاشتماله على التلبية قاصر عن افادة الحكم الالزامى، اذ لايلزم ازيد من عدم التظليل واما كونه مع التلبية فلا. وحيث انها مستحبة يستفاد منه حكم غير الزامى، سيما مع التعبير بالذنوب الملائم لغيره من التعابير فى الاحكام الندبية.» اين روايت، به خاطر اين «لبيك» گفتن را در بر دارد و «لبيك» گفتن، بيش از يك بار و تنها در هنگام احرام بستن، لازم نيست، از رساندن حكم الزامى درباره جلوگيرى از تابش خورشيد و ممنوع بودن سايه گرفتن، نارساست و چون تكرار «لبيك» مستحب است، از روايت، احكام استحبابى استفاده مىشود، بويژه روايت، تعبير به آمرزش گناهان كرده كه با احكام استحبابى سازگارى دارد. 6 . محمدبن يحيى، عن محمدبن احمد، عن علىبن الريان، عن قاسم الصيقل، قال: مارايت احدا كان اشد تشديدا فى الظل من ابى جعفر (ع) كان يامر بقلع القبه والحاجبين اذا احرم.» (35) قاسمبن صيقل، مىگويد: هيچ كس را نديدم درباره پرهيز از سايه در حال احرام، از حضرت جواد (ع) سختگيرتر بوده باشد. آن حضرت، هنگامى كه احرام مىبست، دستور مىداد: سايبان كجاوه را بكنند. علامه مجلسى، در ملاذ الاخيار، از «المغرب» نقل كرده است: «القبه الخرقاهة وكذا كل بناء مدور.» (36) و چون «قبه» را بر دو چوب استوار مىكردهاند، امام جواد (ع) براى دورى از سايه دستور مىداده كه افزون بر «قبه» ، چوبها را نيز بردارند، تا سايه چوبها نيز بر وى نيفتد.بررسى:
سند حديث، خوب نيست; زيرا قاسم الصيقل، توثيق نشده است. تنها شيخ در رجال خود يادآور مىشود كه وى، از اصحاب امام هادى (ع) است. (37) حديث، بيشتر بر كراهت دلالت دارد تا حرام بودن; بويژه، امامان (ع)، از مكروهها هم، مىپرهيزيدهاند. مگر اين كه گفته شود: «اشد تشديدا» مرحلههاى بالاتر، و زيادتر از حد حرام بودن را مىرساند. پس، دورى از تابش خورشيد و در سايه قرار گرفتن، مرحله حرام دارد كه همگان، از آن پرهيز مىكردهاند و قاسم صيقل، از آن خبر داشته، ولى حضرت جواد (ع)، بيش از مقدار حرام پرهيز مىكرده است. اما اين مقدار حرام چيست از روايتبه دست نمىآيد. يعنى به دست نمىآيد آيا در حال سير است، يا در حال فرود آمدن، يا هر دو؟ بارى، آنچه حضرت انجام داده، فعل است كه گويا نيست، و لفظى نفرموده تا بتوان از آن گستره و فراگيرى فهميد و به آن استدلال كرد. آنچه از اين روايت مىشود استفاده كرد، مكروه بودن استفاده از سايبان است. حضرت جواد برخويشتن بسيار سخت مىگرفته، ولى معلوم نيست كه ديگران را نيز، دستور داده باشد، چنين رفتار كنند. اگر اصل «استظلال» حرام بود، بىگمان، حضرت ديگران را از آن باز مىداشت. 2 . روايتهاى 4، 5، 6، 7، 8، 9 باب الظلال للمحرم در كتاب كافى، استفاده از سايبان را در حال ناگزيرى و بيمارى روا مىدانند كه از مفهوم آنها مىتوان برداشت كرد كه شخص سالم و در غير حال ناگزيرى و ناچارى، حق ندارد به سايه پناه برد. روايت چهارم باب: عدة من اصحابنا، عن سهل بن زياد، عن احمد بن محمدبن ابىنصر، عن على بن ابىحمزه، عن ابى بصير، قال: سالته عن المراة يضرب عليها الظلال وهي محرمة؟ قال: نعم. قلت: فالرجل يضرب عليه الظلال وهو محرم؟ قال: نعم، اذا كانتبه شقيقة و يتصدق بمد لكل يوم. (38) ابوبصير مىگويد: از او پرسيدم آيا براى زن احرام بسته مىشود سايبان زد؟ فرمود: بله. گفتم: آيا براى مرد احرام بسته مىشود سايبان زد؟ فرمود: بله، هنگامى سر درد داشته باشد (شقيقة) (39) كه بايد براى هر روز، يك مد طعام بدهد.بررسى:
صاحب نظران رجالى برسند اين روايتسه اشكال گرفتهاند: موثق نبودن سهل بن زياد، انحراف علىبن حمزه بطائنى و مضمره بودن حديث. به نظر ما، اگر چه برخى از اشكالهاى ياد شده بر سند روايت، پذيرفته نيست; زيرا بسيارى از بزرگان، از سهلبن زياد، روايت كردهاند و اين، به گونهاى حكايت از موثق بودن وى دارد. انحراف علىبن حمزه بطائنى، در همهجا، كلام وى را از ارزش نمىاندازد و چه بسا انحرافهاى وى در اينگونه روايات، اثرى نداشته باشد. مضمره بودن روايت، آن گاه زيان وارد مىكند كه احتمال بدهيم راوى از غير امام معصوم (ع) سخن نقل كند، و چنين گمانى درباره شخصى مانند ابوبصير، نابجاست. ولى از مجموع سه اشكال، اطمينان به صودر روايت از معصوم سلب مىشود و تنها احتمال اين كه روايتياد شده از معصوم (ع) صادر شده باشد، وجود دارد و احتمال در اين موارد كار ساز نيست.دلالتحديث:
از ظاهر حديثبر مىآيد بيمار و كسى كه ناگزير باشد، رواست كه در حال احرام، زير سايبان قرار بگيرد، ولى بايد يك مد طعام بدهد. آيا از مفهوم آن بر مىآيد شخص سالم، حق ندارد در حال احرام به زير سايبان برود، يا بر مىآيد كه مىتواند به زير سايبان برود، ولى بايد بيش از يك مد طعام كفاره بدهد؟ بارى، اگر مفهوم نخستين را بپذيريم، اين روايت، مانند روايت قاسم صيقل بر حرام بودن سايبان دلالت مىكند. شايد، سپسها مفهوم دوم تقويتشود يعنى شخص سالم، حق دارد كه در حال احرام، از چتر، سايبان، هودج و... استفاده كند، ولى كفاره بيشترى بايد بپردازد. روايت پنجم باب: عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن محمدبن اسماعيل بن بزيع قال: كتبت الى الرضا (ع) هل يجوز للمحرم ان يمشى تحت ظل المحمل؟ فكتب: نعم. قال: وساله رجل عن الظلال للمحرم من اذى مطر او شمس وانا اسمع فامره ان يفدى شاة ويذبحها بمنى. (40) باز محمدبن اسماعيل بن بزيع مىگويد: به حضرت رضا (ع) نوشتم: آيا بر محرم رواست كه در سايه كجاوه حركت كند؟ حضرت نوشت: بله. محمدبن اسماعيل مىگويد: من در محضر امام بودم و مىشنيدم كه شخصى از ايشان پرسيد درباره محرمى كه براى در امان ماندن از آزار باران و خورشيد، به زير سايبان مىرود. امام دستور داد كه گوسفندى فديه دهد و در منى سر ببرد.بررسى:
سند حديث درست است. اما دلالت آن، از پرسش ابن بزيع به دست مىآيد كه وى مىدانسته سايه براى محرم اشكال دارد; از اين روى درباره اصل سايه نپرسيده، بلكه درباره استفاده از سايه كجاوه در حال حركت پرسيده است. از بخش دوم پرسش روشن مىشود، اگر عذرى غير از بيمارى وجود داشت، محرم مىتواند در سايه حركت كند، ولى كفاره آن گوسفند است. شيخ صدوق، براى اين حديث ذيلى نقل كرده (وسائل 9/288) بدين شرح: «نحن اذا اردنا ذلك ظللنا وفدينا.» ما هرگاه بخواهيم از سايه استفاده مىكنيم و كفاره مىدهيم.نتيجه:
الف . نه بر بيمار، در حال احرام قرار گرفتن در زير سايه حرام است و نه بر كسى كه از آفتاب و باران آزار مىبيند. بلكه بايد كفاره بپردازند. روشن است كه واجب بودن كفاره، ملازم و همراه با حرام بودن نيست. در مثل صيد غير عمدى، كفاره دارد، ولى برابر حديث «رفع» گناه ندارد. زنان آبستن و شير ده، مىتوانند روزه نگيرند. اگر روزه نگرفتند، گناه نكردهاند، ولى بايد كفاره بدهند. مريضى كه در تمامى طول سال مريض بود روزه نمىگيرد، ولى كفاره مىدهد. و.... ب . اگر بپذيريم كه بر شخص محرم، حرام است در حال حركت از سايبان، هودج و كجاوه استفاده كند، اين حرام، در رديف آن حرامهايى قرار دارد كه با اندك مشكلى، حرام بودن آن از بين مىرود و بر محرم اجازه داده مىشود كه آن را انجام دهد. در اين باره، دو روايت از امام كاظم (ع) داريم: در موثقه اسحاقبن عمار، حضرت در پاسخ اين پرسش كه آيا محرم، مىتواند براى خود سايبان بزند؟ فرمود: «لا، الا مريض او من به علة والذى لايطيق الشمس.» (41) نه، مگر بيمار، يا كسى كه مشكلى دارد و كسى كه توان تحمل گرماى خورشيد را ندارد. عبدالرحمن بن الحجاج در خبر صحيح از حضرت كاظم (ع) پرسيد: اگر محرمى از تابش خورشيد به سختى بيفتد و به سر درد دچار شود، آيا مىتواند خود را از خورشيد بپوشاند؟ حضرت فرمود: «هو اعلم بنفسه. اذا علم انه لايستطيع ان تصيبه الشمس فليستظل منها.» (42) او، به حال خود داناتر است. وقتى بداند كه توان تحمل تابش خورشيد را ندارد، بر خود سايه بيفكند. اگر مقايسهاى بين روايات باب استظلال با روايات صيد، مردار و خمر بشود، روشن مىشود برخورد با محرمى كه به صيد پرداخته و يا مردارخورده يا خمر نوشيده بسيار شديدتر و تندتر از محرمى است كه در حال حركت، چترى بر روى سرخود گرفته و يا از سايبان استفاده كرده است و چون ما تابع دلالت الفاظ هستيم به روشنى درمىيابيم كه نهىهاى اين جا برابر با آن نهىها نيست. بنابراين، نهىهاى غيرشديد را بر كراهت و نهىهاى شديد را بر حرمتحمل مىكنيم. روايتششم باب: احمد، عن علىبن احمدبن اشيم، عن موسىبن عمر، عن محمدبن منصور، عن ابىالحسن (ع) قال: سالته عن الظلال للمحرم. قال: لايظلل الا من علة مرض. (43) محمدبن منصور مىگويد: از امام رضا (ع) درباره سايبان براى محرم پرسيدم. امام فرمود: محرم براى خود سايبان نزند، مگر به خاطر بيمارى.بررسى:
سند حديث، به خاطر ناشناخته بودن محمدبن منصور (44) ، ضعيف است. موسىبن عمر، نامى است مشترك بين چندنفر كه بيشتر آنان، توثيق نشدهاند (45) . علىبن احمدبن اشيم نيز، ناشناخته است. (46)يادآورى:
اگر مراد از احمد، در آغاز حديث احمدبن محمد باشد كه در حديث پيشين كافى نيز بود، وى، با يك واسطه مىتواند از امام هشتم (ع) روايت كند و نقل او از امام كاظم (ع) با همان يك واسطه و دستبالا، دو واسطه ممكن است و آمدن اشخاص ناشناخته اضافى در سند، بر ضعف آن مىافزايد. البته در جاى خود بررسى شده كه ضعف سند، در ضعف متن، اثر مستقيم دارد. در متن اين روايت آمده: تنها براى علت مريضى، محرم مىتواند سايبان بزند. حال اگر كسى مريض نبود، ولى گذرش به دريا و كشتى افتاد، يا اتومبيل بىسقف نيابيد، يا ناگزير از سوار شدن بر هواپيما شد، مفهوم اين متن مىگويد: جايز نيست. و وسائل (48) اينگونه آمده است: «لايظل الا من علة او مرض. » كه از متن كافى بهتر و درخور مفهومگيرى است كه محرم، به خاطر بيمارى، يا انگيزههاى ديگرى، مىتواند در زير سايبان قرار گيرد، ولى بدون وجود علتيا بيمارى، نمىتواند زير سايبان قرار بگيرد. برابر متن تهذيب، جاى اين پرسش وجود دارد كه آيا واژه «او» ترديد راوى است، يا امام (ع) تقسيمبندى فرموده؟ يعنى آيا امام (ع) فرموده سايبان زده نشود، مگر براى علتى و يا بيمارى و يا اين كه امام، يكى از اين دو را فرموده، ولى راوى نمىداندكه امام، كدام يك را فرموده است؟ روايت هفتم باب: احمد، عن عثمان بن عيسى الكلابى قال: قلت: لابى الحسن الاول (ع) : ان على بن شهاب يشكو راسه والبرد شديد و يريد ان يحرم؟ فقال: ان كان كما زعم فليظلل واما انت فاضح لمن احرمت له. (49) عثمان بن عيسى مىگويد: به حضرت كاظم (ع) عرض كردم: علىبن شهاب از سردرد مىنالد و سرما شديد است. و مىخواهد احرام بندد [چه كند؟ ] امام (ع) فرمود: اگر اين گونه است كه گمان مىكند، بايد سايبان درست كند، ولى تو خود را آشكار ساز براى كسى كه براى او احرام بستهاى. بررسى: عثمان بن عيسى از سران واقفيه است. او نماينده امام كاظم (ع) در مصر، و اموال زيادى از امام، در نزدش بوده وقتى امام به شهادت مىرسد، با همدستان خود: علىبنابى حمزة بطائنى و زيادبن مردان قندى، مرگ حضرت را منكر شدند، تا اموال را به امام رضا (ع) تحويل ندهند و دنياخواهى آنان را به كژراهه كشاند و امام كاظم (ع) را امام غايب پنداشتند و امامت امامان پس از آن حضرت را نپذيرفتند. بارى، وى شخص فاسد العقيده و عمل بوده است. (50) متن حديث، با احاديث قبل و بعد، ناسازگارى ندارد و دلالت مىكند: اگر كسى بيمار بود، مىتواند از سايبان بهره برد و عذر يكى از همراهان، دليل نمى شود كه ديگران هم از سايبان استفاده كنند. روايت هشتم باب: عدة من اصحابنا، عن سهلبن زياد، عن بكربن صالح قال: كتبت الى ابى جعفر (ع) ان عمتى معى وهى زميلتى والحر تشتد عليها اذا احرمت فترى لى ان اظلل على و عليها فكتب (ع) ظلل عليها وحدها.» (51) بكربن صالح مىگويد: به امام جواد (ع) نامه نوشتم كه: عمهام همراه من و هم كجاوه من است. شدت گرماى خورشيد، عرصه را بر او تنگ مىكند، آيا هنگامى كه محرم مىشوم، رواستبراى او و خودم سايبان درست كنم. حضرت در جواب نوشت: تنها براى او سايبان درست كن.بررسى:
بكربن صالح ضعيف است. (52) شيخ طوسى، او را از اصحاب امام رضا (ع) و نجاشى از اصحاب امام كاظم (ع) مىدانند. گاهى از ابىجعفر ثانى روايت دارد. اما متن: روشن است كه سايه جستن و پناهگرفتن از گرما، سرما و طوفان، براى زنان، اشكالى ندارد. دور است كه بكربن صالح، اين مساله را نداند. بنابراين، او مىتوانستبدون پرسش از امام، براى عمهاش سايبان بزند. آيا مىخواسته به بهانه عمهاش، خود را از گرما برهاند، يا در واقع نمىدانسته در اين صورت به سايه رفتن و سايبان زدن چه حكمى دارد. يا به طور كلى، سايبان را براى زن نيز حرام مىدانسته است؟ بارى، پرسش هر چه باشد و با هر ذهنيتى كه پرسيده باشد، از پاسخ امام حرام بودن سايبان براى مرد، استفاده نمىشود. از روايت استفاده مىشود كه بر او رواستبراى عمهاش سايبان بزند، ولى آيا سايبان زدن بر مرد حرام است، يا مكروه و يا تنها كفاره دارد، از روايتبه دست نمىآيد. روايت نهم باب: احمدبن محمد، عن ابراهيم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم يظلل على محمله ويفتدى اذا كانت الشمس والمطر يضران به؟ قال: نعم. قلت: كم الفداء. قال: شاة. (53) ابراهيم بن محمود مىگويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: آيا محرم حق دارد هنگامى كه خورشيد و باران به وى زيان مىرساند، بركجاوه خود سايبان بزند و كفاره بدهد؟ فرمود: بله. عرض كردم: فديهاش چقدر است؟ / P > فرمود: يك گوسفند. بررسى: سند اين حديث صحيح است. از اين پنجحديث، چند نكته به دست مىآيد: 1 . راوىهاى حديثها، مىدانستهاند سايبان براى محرم، اگر عذرى نداشته باشد، اشكال دارد. 2 . از اين روايت و روايت عثمان بن عيسى و روايت محمدبن اسماعيلبن بزيع به دست مىآيد سايبان تنها براى جلوگيرى از تابش خورشيد به كار نمىرفته، بلكه براى جلوگيرى از سرما و باران هم، به كار مىرفته است. 3 . از اين حديث و حديث محمدبن اسماعيلبن بزيع استفاده مىشود، به كار بردن سايبان، در صورتى كه زيانى متوجه محرم از تابش آفتاب و باران باشد، جايز است، ولى بايد يك گوسفند كفاره بدهد. 4 . اگر دليلى بر حرام بودن زير سايه رفتن محرم يابيده نشد، از روايات ياد شده حرام بودن استفاده محرم از سايبان، استفاده نمىشود. تنها چيزى كه از اين روايات در اينباره به دست مىآيد، استفاده محرم از سايبان، اشكال دارد، كه احتمال مىرود آن اشكال هم، با كفاره بر طرف بشود. بنابراين، دليل ديگرى بايد باشد كه بشود حكم به حرام بودن استفاده محرم از سايبان كرد و اين چنين دليلى در دست نيست. البته از اين روايات، به طور قوى، استفاده مىشود كه استفاده محرم از سايبان، مكروه است و گرنه، لازم مىآيد كسى كه استفاده از سايبان براى وى ضرورت دارد، با كسى كه سالم است، هيچ فرقى نداشته باشند و تنها بر عهده آنان كفاره باشد، در حالى كه از نگاه روايات، بين آنان فرق بود. مگر اين كه مقدار كفاره، براى شخص ناگزير، مريض، شخص سالمى كه از تابش خورشيد، آزار مىبيند و سالم مختار، فرق مىكند. صحيحه علىبن جعفر كه اكنون آن را يادآور مىشويم، شاهد خوبى ستبر مطالب ياد شده: باسناده عن موسىبن القاسم، عن علىبن جعفر، قال: سالت اخى (ع) اظلل وانا محرم؟ فقال: نعم و عليك الكفارة. قال: فرايت عليا اذا قدم مكة ينحر بدنة لكفارة الظل. (54) على بن جعفر مىگويد: از برادرم (ع) پرسيدم: مىتوانم سايبان بزنم و كفاره بدهم؟ فرمود: بله. و كفاره بر تو واجب مىشود. راوى مىگويد: على بن جعفر را ديدم هنگامى كه وارد مكه شد، براى كفاره استفاده از سايبان در حال احرام، شترى قربانى كرد. درست است كه علىبن جعفر، معصوم نيست، ولى بىگمان كار حرام روشن انجام نمىداده است و امام هم كار حرام را روا نمىداند. اين كه شيخ حر عاملى، صاحب وسائل، روايت را حمل بر ضرورت كرده، بىدليل است; زيرا اگر علىبن جعفر بيمار بوده، يا عذرى داشته در مقام نقل روايت، بيان مىكرد. شگفتتر از توجيه صاحب وسائل، توجيه صاحب تفصيلالشريعه است. ايشان، در ذيل روايت مىنويسند: «وحيث ان مورد السؤال، هو تظليل شخص الراوى، لاعنوان المحرم مطلقا، فيمكن ان يكون الحكم بالجواز لاجل الخصوصية الموجودة فيه من المرض وغيره.» (55) چون مورد پرسش، استفاده كردن شخص راوى از سايبان است، نه عنوان محرم، بهطور مطلق، امكان دارد حكم روا بودن به خاطر ويژگىاى بوده كه وى داشته است، مانند بيمارى و غير آن.... با اين كه خود ايشان، پس از چند سطر، نخستين روايتى كه براى حرام بودن استفاده از سايبان نقل مىكند، بدون هيچ كموزياد، همانند: پرسش علىبن جعفراست و پرسش، روى عنوان محرم، بما هو محرم، نرفته است.نكته 1:
از حديث علىبن جعفر معلوم مىشود كه اگر محرم، هيچ عذرى نداشت، ولى زير سايبان رفت، به جاى گوسفند، شتر قربانى كرد، كراهت از بين مىرود، مانند آنچه علىبن جعفر انجام داد. بدين جهتبود كه امام كاظم (ع)، وى را از حركت در زير سايبان در حال احرام و سپس تقديم قربانى، باز نداشت.نكته 2:
از روايتبه دست مىآيد كه او، پيوسته در سفر حج، در هودج و زير سايبان حركت مىكرده و پس از ورود به مكه شترى مىكشته است: «اذا قدم مكه ينحر بدنه.» اين كه راوى از كلمه «ينحر» مضارع، به جاى «نحر» ماضى، با اين كه فعل «رايت» و «قدم» سازگارتر بود، استفاده كرده، مىتواند بيانگر پياپى بودن عمل علىبن جعفر باشد. نه اين كه تنها در طول زندگانى، يك بار، زير سايبان حركت كرده و يا هر بار شتر كشته است كه حمل بر ضرورت و بيمارى بشود. 8 . احمد بن محمد، عن علىبن الحكم، عن اسماعيل بن عبدالخالق، قال: سالت ابا عبدالله (ع) هل يستتر المحرم من الشمس قال: لا، الا ان يكون شيخا كبيرا (او قال: ذا علة) . (56) اسماعيل بن عبدالخالق مىگويد: از امام صادق (ع) پرسيدم آيا محرم مىتواند خود را از تابش خورشيد بپوشاند؟ فرمود: نه، مگر اين كه پيرمرد باشد (يا فرموده: مگر اين كه مريض باشد) . در اين روايت، متن مردد است. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان يكون شيخا كبيرا» معلوم مىشود، حضرت تنها پيرى را علت جايز بودن حركت محرم در زير سايبان قرار داده و باقى را بايد از روايات ديگر استفاده كرد. اگر حضرت فرموده باشد: «الا ان يكون ذا علة» ، هر علتى، مانند: بيمار، باران، سختى، زيان و... را در بر مىگيرد و هر كدام علتى خواهند بود براى جايز بودن استفاده از سايبان در حال احرام. بارى، از اين روايت استفاده مىشود كه پوشيدن خود از تابش خورشيد، درحال احرام، اشكال دارد; اما كرانه و مرز آن روشن نيست; از اين روى، مانند روايتمعلى بن خنيس است: عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن الحسينبن سعيد، عن النضربن سويد، عن يحيى الحلبى، عن المعلى بن خنيس، عن ابىعبدالله (ع) قال: لايستتر المحرم من الشمس بثوب ولاباس ان يستتر بعضه ببعض. (57) امام صادق (ع) فرمود: محرم، خود را از خورشيد، با پارچه نمىپوشاند، ولى اشكال ندارد كه با بعضى از بدن، بعض ديگر را بپوشاند. به نظر مىرسد اين بازداشتها (نهىها) بازداشتهاى تحريمى نباشند و از آنگونه بازداشتهايى نيستند كه وعده عذاب و عقاب بر انجام آنها بيان شده باشد. (58) بنابراين، حمل بر كراهتسزاوارتر خواهد بود. شدت اين كراهت، با كشتن گوسفند، كاهش مىيابد و يا اگر ضرورتى با آن همراه شد، كراهت را از بين مىبرد. 9 . محمدبن يحيى، عمن ذكره، عن ابى على بن راشد، قال: سالته عن محرم ظلل فى عمرته. قال: يجب عليه دم. وقال: ان خرج الى مكة وظلل وجب عليه ايضا دم لعمرته ودم لحجته. (59) از او درباره محرمى كه در عمره، سايبان زده، پرسيدم. فرمود: بر او قربانى واجب است. و فرمود: اگر به سوى مكه خارج شد و سايبان زد، قربانى ديگرى بر عهدهاش قرار مىگيرد: قربانى براى عمره و قربانى براى حجخود. اين روايت، هم مرسل است و هم مجمل و احتمال زياد دارد با روايتى كه شيخ طوسى نقل كرده يكى باشد: 10 . محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن ابى علىبن راشد، قال: قلت له عليهالسلام: جعلت فداك انه يشتدعلى كشف الظلال فى الاحرام لانى محرور تشتد على الشمس. فقال: ظلل وارق دما. فقلت له: دما او دمين؟ قال: للعمرة؟ قلت: انا نحرم بالعمرة وندخل مكة فنحل ونحرم بالحج. قال: فارق دمين. (60) علىبن راشد مىگويد: به ايشان عرض كردم: جانم فداى شما بادا. برداشتن سايبان در حال احرام، بر من سخت است; زيرا من گرما زدهام و تحمل خورشيد براى من سخت است. فرمود: از سايه استفاده كن و گوسفندى بكش. گفتم: يك گوسفند و يا دو گوسفند؟ فرمود: براى عمره؟ گفتم: ما براى عمره محرم مىشويم و داخل مكه مىشويم و از احرام خارج مىشويم و براى حج، احرام مىبنديم. فرمود: پس دو گوسفند قربانى كن.بررسى:
از ظاهر روايتبر مىآيد كه راوى هنگام مراسم حج، با احرام عمره تمتع وارد مكه مىشده و پس از انجام اعمال عمره، از احرام خارج مىشده و دوباره براى حج احرام مىبسته و براى رفتن به عرفات و منى از سايبان استفاده مىكرده است. اين روايت افزون بر سند صحيح، اجمال هم ندارد. راوى آن، حسنبنراشد (61) ، ثقه است و مضمره بودن اشكالى ندارد. روايت، دلالت ميكند كه محرم، اگر مشكلى داشته باشد، مىتواند از سايبان استفاده كند، ولى بايد براى هر احرامى كفارهاى بدهد.جمع بين روايات
از مجموع روايات ياد شده، به دست آمد كه استفاده از سايبان در حال احرام براى مردان نهى شده، اما حرام نيست، بلكه كراهتشديد دارد. اگر كسى مريض بود، كراهت از او برداشته مىشود يا اگر بيمار نباشد، ولى از تابش آفتاب به اذيت مىافتد، باز مىتواند از سايبان استفاده كند و گناهى بر او نيست، ولى بايد كفاره بدهد. محقق سبزوارى در اين باره مىنويسد: «ويمكن الجمع بين الاخبار بوجهين: احدهما حمل اخبار المنع على الافضليته ويويده ان النهى وما فى معناه غيرواضح الدلالة على التحريم فى اخبار اهل البيت كما ذكرناه كثيرا فهو قريب، بل ليس فيه عدول عن الظاهر.... وثانيهما، حمل الاخبار المذكورة على التحريم ويحمل قوله «مايعجبنى» (62) على المعنى الشامل للتحريم و يحمل صحيحة علىبن جعفرعلى انه كان به علة يتضرر من الشمس. وفيه ان الظاهر لو كان كذلك لذكر ذلك فى مقام نقل الحكم المذكور او ذكر الراوى عنه حيث نقل عمله فى هذا الباب.... (63) ممكن استبه دو گونه بين اخبار جمع كرد: 1 . اخبارى كه محرم را از سايبان باز مىدارد، حمل كرد بر اين كه شايستهتر است استفاده نكند. تاييد بر آن، دلالت نهى و مانند آن در اخبار اهلبيت، همانگونه كه بارها يادآور شديم، بر حرام بودن، روشن نيست. و اين توجيه نزديك به واقعى است، بلكه توجيه نيست; زيرا از ظاهر لفظ، عدول نشده است. 2 . اخبار بازدارنده، بر حرام بودن استفاده از سايبان، حمل شود و سخن امام (ع) كه فرمود: «خوشم نمىآيد» بر معنايى كه با حرام بودن سازگار باشد، حمل شود و صحيحه علىبن جعفر، حمل شود بر اين كه وى ناراحتى داشته كه تابش خورشيد بر او زيان مىرسانده است. اين توجيه اشكال دارد; زيرا اگر چنين بود و على بن جعفر، مشكلى داشت، در مقام نقل حكم، بيان مىكرد، يا راوى بيان مىكرد، همانگونه كه عمل وى را روايت كرده است. محقق داماد در اينباره مىگويد: «از مجموع روايتهايى كه در اين فرع نقل شد، به دست آمد، استفاده از سايبان كه در حال احرام ممنوع است، در هرگونه عذرى و دشوارى و زحمت و سختى، جايز مىشود، گرچه اين عذر و سختى و دشوارى، به حد اضطرار نرسد; زيرا دور است تمام روايتهاى مطلقى كه استفاده از سايبان را در حال سختى و رنج اجازه مىدادند، بر اضطرار كه تحقق آن بسيار كماست، حمل شود، همانگونه كه انصراف آن از عذرهاى كوچك، روشن است. مانند اجازهاى كه به مرد و زن پير براى افطار روزه داده شده كه در اين جا لازم نيست اضطرارى كه حكم روزه را بردارد، پيش بيايد [ چون در اين صورت، فرقى بين پير و غيرپير وجود ندارد. در حال اضطرار هيچكس حكم روزه ندارد] . از سويى، نمىتوان به هرگونه عذرى، در مثل ضعف و سستى، بسنده كرد، بلكه بين اين دو، مراتب عذر عقلايى و مشقت عرفى فراوانى وجود دارد.» (64) بارى، به نظر ميرسد، روايات بازدارنده از استفاده محرم از سايبان، بيش از كراهت را نمىرساند و رواياتى نيز وجود دارد كه صراحتبيشترى به اين مطلب دارند، از جمله: 1 . وعنه، عن ابنسنان، عن ابن مسكان، عن الحلبى، قال: سالت ابا عبدالله (ع) عن المحرم يركب فى القبه. قال: ما يعجبنى الا ان يكون مريضا. قلت: فالنساء؟ قال: نعم. (65) حلبى مىگويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم كه آيا محرم مىتواند بر هودج سوار شود؟ فرمود: خوشم نمىآيد، مگر اين كه بيمار باشد. گفتم: زنان چطور؟ فرمود: بله. 2 . و باسناده عن سعد، عن ابىجعفر، عن محمد بن ابى عمير، عن جميلبن دراج، عن ابىعبدالله (ع) قال: لاباس بالظلال للنساء، وقد رخص فيه للرجال (66) . امام صادق (ع) فرمود: سايبان براى زنان اشكال ندارد و به مردان نيز اجازه داده شده است. به نظر مىرسد كه اين پاسخ، پيشينهاى داشته و گويا در ذهن راوى، درباره سايبان براى زنان، اشكال بود و فكر مىكرده سايبان بر آنان حرام است. حضرت در پاسخ مىفرمايد: نه تنها براى آنان اشكالى ندارد كه مردان نيز اجازه دارند از سايبان استفاده كنند. اين روايت، بر ديگر روايتها، حكومت دارد. يعنى اگر به گوش شما رسيده كه مردان از سايه قرارگرفتن بازداشته شدهاند، اين بازداشتن، از اين باب نيست كه در سايه قرار گرفتن بر محرم حرام است و مردان اجازه دارند در سايه قرار بگيرند، چه رسد به زنان كه در هيچ سخنى از معصوم (ع) از در سايه قرار گرفتن بازداشته نشدهاند. اين توجيه، بهتر از توجيه صاحب مدارك است كه پس از برترى دادن قول به حرام بودن استفاده از سايبان، به توجيه روايات ترخيص بر آمده، از جمله روايت جميل را اينگونه توجيه مىكند: «انما تضمنت الرخصة فيه الرجال ونحن نقول به لكن مع الضرورة فان الرخصة انما تطلق غالبا على مامنع منه اولا ثم اذن فيه للضرورة كاكل الميتة.» (67) صحيحه جميل، در بردارنده اجازه براى مردان است و ما هم بر همين باوريم; زيرا اجازه، بيشتر، در جايى اطلاق مىشود كه پيش از اين بازداشتى انجام گرفته باشد، سپس به خاطر ضرورتى اجازه داده شده باشد، مانند خوردن مردار.
بررسى:
روشن نيست كه مطلب را ايشان، از كجا استفاده كرده است. آيا در حديث نداريم: «والله يحب ان يؤخذ برخصة كما يحب ان يوخذ بعزائمه.» (68) خداوند دوست دارد به اجازههايش توجه و عمل شود، همانگونه كه دوست دارد به تصميمها و دستورها توجه و عمل شود. اجازه، هميشه سابقه بازدارندگى ندارد، بلكه به طور معمول، نشانگر اين است كه اذن گيرنده، استقلال ندارد و مكان، يا حالتى كه مىخواهد بر آن داخل شود، زير نظر، يا ملكيت ديگرى است. ازسوى ديگر، اگر روايت، آنگونه كه صاحب مدارك ادعا مىكند، مىخواستبگويد، قيد اضطرار يا ضرورت را مىافزود و مىفرمود: «قد رخص للرجال المضطرين» . آقاى مدنى كاشانى، صاحب براهين الحج مىنويسد: «لايقال لعل الترخيص فى الحديث لاجل الضرورة... لانه يقال هذا خلاف الظاهر وذلك لقوله (ع) : «وقد رخص فيه للرجال» والا لقال: «وقدرخص للمضطر» كما قال فى الميتة فانها رخصت للمضطر ولميسند الترخيص فيه الى مطلق الانسان.» (69) گفته نشود: اجازه در روايت، براى آن جايى است كه محرم ناچار باشد. پاسخ داده مىشود: اين سخن، خلاف ظاهر روايت است; زيرا حضرت فرمود: «بر مردان اجازه داده شده است.» امام اگر مىخواست مضطر را بفرمايد، مىفرمود: «به مضطر اجازه داده شده است.» همانگونه كه در مردار گفته شده و به شخص ناگزير و درمانده اجازه داده شده و حكم اجازه را به مطلق انسان اسناد نداده است. از بررسى روايات، روشن شد كه به طور معمول، امامان (ع) در حال احرام، از سايبان استفاده نمىكردهاند و دو دسته روايت از آن بزرگواران به ما رسيده است: در دستهاى از سايبان و در سايه قرار گرفتن، بازداشتهاند و در دسته ديگر آن جا را روا دانستهاند كه محرم، مريض باشد يا تابش خورشيد آزار دهنده باشد و يا... ولى بايد كفاره بپردازد. دقتكننده در روايات به خوبى درمىيابد كه موارد جواز استفاده از سايبان، منحصر به علتخاصى نيست و عذرهاى ياد شده در روايات مشكلاتى بوده كه مردم آن زمان با آن روبهرو بودهاند. بنابراين، وقتى در روزگار ما عذرهاى جديدى مانند: نبود اتومبيل سالم بىسقف، جلوگيرى پليس، انگشتنما شدن و مورد تمسخر ديگران قرار گرفتن، خطر استفاده از اتومبيلهاى بىسقف و... پيش بيايد اينها نيز مشكلات و سختيهايى است كه هر يك براى جايز بودن استفاده از سايبان و پرداخت كفاره، بسنده ميكند. پس حجگزارمىتواند، در هر وقت از شب و يا روز، از مسجد شجره، جحفه و... احرام ببندد و بر اتومبيل سقفدار سوار شود و اين كار به هيچ روى، حرام نيست، بلكه تنها كفاره دارد. اين ديدگاه بر گزيده، با فتواى شيخ مفيد (70) ، صاحب فقهالرضا (71) و برخى ديگر (72) هماهنگى دارد. حكم استفاده از سايبان در شب
سخن در اين است كه «استظلال» چيست؟ آيا اگر كسى در شب، داخل هودج و كجاوه قرار بگيرد و يا به اتومبيل سقفدار سوار شود، در حالى كه احرام بسته، استظلال كرده است؟ شمارى بر اين باورند: چون «استظلال» ، «ظلال» ، «تظليل» و... از ماده «ظل» گرفته شدهاند و «ظل» به معناى سايه است و سايه وقتى به كار مىرود كه چيزى از تابش خورشيد جلو بگيرد. بنابراين، در شب چون خورشيد نيست، «ظل» معنى ندارد. (73) در اين بخش از نوشتار، براى روشن شدن بحث، نگاهى مىافكنيم به ديدگاههاى اهللغت. راغب اصفهانى مىنويسد: «الظل ضد الضح وهو اعم من الفئ. فانه يقال: ظل الليل وظل الجنة ويقال لكل موضع لمتصل اليه الشمس ظل ولايقال الفئ الا لما زال عنه الشمس ويعبر بالظل عن العزة والمنعة وعن الرفاهة، قال: «ان المتقين فى ظلال» اى فى عزة ومناع. قال: «اكلها دائم و ظلها» ، «هم وازواجهم فى ظلال» .... اظلنى فلان، حرسنى وجعلنى فى ظله وعزه ومناعته.... وقوله: «وندخلهم ظلا ظليلا» كناية عن غضارة العيش.» (74) ظل، ضد آفتاب است و فراگيرتر و شاملتر از «فئ» ; زيرا گفته مىشود سياهى شب، سياهى بوستان.... از عزت، قوت و رفاه نيز، با «ظل» تعبير مىشود مانند آيه شريفه: «تقواپيشگان در عزت و قوتاند.» و آيه شريفه «خوراكيها و عزت بهشت، جاودانه است.» و آيه شريفه «آنان و همرانشان در عزت و قوتاند....» «اظلنى فلان» ، يعنى مرا نگهبانى كرد و در كنف حمايتخود قرار داد.... و آيه شريفه «ندخلهم ظلا ظليلا» كنايه از زندگى خرم و شاداب است. فخرالدين طريحى مىنويسد: «الظل، الفئ الحاصل (75) من الحاجز بينك وبين الشمس اى شىء كان. قوله: «وظل ممدود» اى دائم.... وفى الحديث: «السلطان ظل الله فى الارض.» هو على الاستعارة لانه يدفع الاذى عن الناس كما يدفع الظل اذى الشمس وفيه «ايها الناس قد اظلكم شهر رمضان» اى دنا منكم وصار ظلاله عليكم.... والظلة بضم المعجمة شىء كالصفة يستتر به من الحر والبرد. ومنه ظلة بنى ساعدة ونحوها.... وظل النزال المنهى عن التخلى فيه. ليس المراد كل ظل وانما هو الظل الذى يستظل به الناس، او يتخذونه مقيلا ومناحا واظلنى الشئ غشينى. ظل الليل: سواده. يقال اتانا فى ظل ليل وفى ظل العرش اى فى ظل رحمته.» (76) ظل، سايهاى است كه پديد مىآيد از چيزى كه بين تو و خورشيد قرار گيرد، هر چيز كه باشد. فرموده خداوند: «ظل ممدود» يعنى سايه دائم.... در حديث آمده: «پادشاه، سايه خداست در زمين.» اين، استعاره است; زيرا پادشاه، آزارها را از مردم برطرف مىكند، همانگونه كه سايه آزار خورشيد را. در حديث آمده: ماه رمضان، به شما نزديك شد و سايهاش بر شما افكنده شد.... ظله، چيزى است مانند ايوان سقفدار و سكوى بلند و باريك كه جلوى سرما و گرما را مىگيرد. ظله بنىساعده از همين گرفته شده است. ظل النزال كه آلوده كردن آن نهى شده است، هر سايهاى نيست، بلكه مراد سايهاى است كه مردم از آن استفاده مىكنند، يا آن جا را استراحتگاه و بارانداز خود قرار مىدهند. اظلنى الشئ: مرا فرا گرفت. ظل الليل: سياهى شب. در سياهى شب، پيش ما آمد. فى ظل العرش; يعنى در سايه رحمتخدا. دكتر خليل جر مىنويسد: ظل اليوم: روز سايهدار شد. ظل الشئ: سايه آن چيز دراز شد. ظلالة النهار: سايه روز داراز شد. الظل: اسم است از اظل، سايه، ضد ضح (آفتاب) است. ظل از صبح تا ظهر، به ماننده فىء از ظهر تا شام است. الظل: سياهى شب، قدرت، نيرو، عزت، بزرگى، رفاه، آسودگى. الظل من كل شئ: كالبد هر چيز. الظل من الشباب. والشتاء: آغاز جوانى و زمستان. الظل من القيظ: سختى گرما. الظل من الثواب: پر زجامه. الظل من السحاب: ابرى كه جلو خورشيد را بگيرد. الظل من النهار: آفتابى كه روز را روشن كند. ج: ظلال و اظلال و ظلول.
ظلل تظليلا: آن را فرو پوشانيد و بر آن سايه افكند. «ظللنا عليهم الغمام» ابر را بر سر آنان سايبان كرديم. الظلة: پوشش، سايبان، چتر، درخت، يا ابر كه بر تو سايه افكند، صفه مانندى كه در سرما و گرما، بدان پناه گيرند. باران گريز. ج: ظلل وظلال.» (77) فيومى از رؤبة بن العجاج نقل مىكند: «هر چه خورشيد بر آن بتابد و از آن برگردد، ظل و فئ است و هر چه كه خورشيد بر آن نتابد، ظل است. از همين جا گفتهاند: خورشيد، ظل را نسخ مىكند و فئ خورشيد را.» سپس نوشته است: «انا فى ظل فلان، اى فى ستره و ظل الليل سواده لانه يستر الابصار عن النفوذ.... المظلة، البيت الكبير من الشعر و هو اوسع من الخباء.» (78) من در سايه فلانى هستم، يعنى در پناه و پوشش وى هستم. و ظل الليل، يعنى سياهى شب; زيرا چشمها را از نفوذ مىپوشاند و باز مىدارد.... المظلة: اتاق بزرگى كه از مو درستشده و از خيمه بزرگتر است. فارسبن زكريا در معجم مقاييس اللغة مىنويسد: «ظل، الظاء واللام، اصل واحد، يدل على ستر شئ لشىء، وهو الذى يسمى الظل و [كلمات] الباب عائدة اليه. فالظل: ظل الانسان و غيره ويكون بالغداة والعشى والفئ لايكون الا بالعشى وتقول اظلتنى الشجرة وظل ظليل [دائم] والليل ظل.... والمظلة معروفة.... ومن الباب، قولهم ظل يفعل كذا وذلك اذا فعله نهارا.... ولايقال ظل يفعل كذا ليلا، لان الليل نفسه ظل.» (79) ظ و ل. ريشه يگانه است و دلالت مىكند بر پوشش چيزى براى چيزى و آن، سايه ناميده مىشود و همه كلمات باب، به همين يك معنى بر مىگردد. پس سايه، مانند سايه انسان و غير انسان.... و مىگويد: درختبر من سايه افكند. و ظل ظليل، يعنى سايه دائم و شب، خود، سايه است. مظله، سايبان معروف است. حسن مصطفوى در التحقيق فى كلمات القرآن الكريم مىنويسد: «ان الاصل الواحد فى المادة: هو انبساط آثار الوجود والشخصية، ماديا او معنويا فظل كل شئ انبساط آثار وجوده، محسوسا كما فى.... «فسقى لهما ثم تولى الى الظل» 28/24. ومعنويا كما فى .... «ندخلهم ظلا ظليلا.» 4/57 وفى الاعم منهما كما فى: «الم تر الى ربك كيف مد الظل» 25/45. يراد الانبساط فيضه العام و امتداد آثار رحمته المطلقه.» (80) يگانه ريشه در اين ماده، گسترش آثار مادى و معنوى وجود شخصيت است. پس سايه هر چيز، گسترش آثار وجود آن است، كه يا محسوس است همانگونه كه خداوند در آيه شريفه مىفرمايد: «گوسفندانشان را آب داد، سپس به سايه بازگشت.» و يا آثار معنوى آن است، همان گونه كه خداوند در آيه شريفه مىفرمايد: «آنان را در زندگى خرم و شادى داخل كرديم.» يا در برگيرنده آثار مادى و معنوى، همانگونه كه خداوند مىفرمايد: «آيا پروردگارت را نديدى كه چگونه سايه را امتداد داد.» گسترش فيض فراگير و شامل خداوند و امتداد آثار رحمت او، اراده شده است. بررسى:
در كتابهاى لغوى و ديدگاههاى ارائه شده از سوى اهللغت، روشن شد كه در معناى اصلى «ظل» ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد. گروهى بر اين باورند: سايه ضد آفتاب، يا آنچه كه بر اثر مانعى كه در برابر خورشيد قرار دهند. گروهى بر اين باورند: پوشش واقع شدن چيزى براى چيزى. گروهى بر اين باورند: آثار وجودى يك چيز، سايه آن است. پس تنها معناى «ظل» سايه در برابر آفتاب نيست. بنابراين ديدگاه صاحب تفصيلالشريعه كه مىنويسد: «ان المستفاد من اللغة ان مادتها (التظليل والاستظلال) هى الظل لايتحقق الا فى النهار.» (81) «آنچه از لغت استفاده مىشود ظل يعنى ماده تظليل و استظلال، فقط در روز محقق مىشود.» در خور مناقشه است. گيريم كه سايه در برابر آفتاب، اصلىترين معنى، يا به گفته ايشان، تنها معناى آن باشد، باز بسيارى به كار بردن آن در غير سايه آفتاب، هيچ ظهورى براى معناى اصلى باقى نمىگذارد. بنابراين، براى فهميدن معناى «ظل» و مشتقات آن، بايد راهى ديگر در پيش گرفت و از نشانههاى لفظى، حالى و مقامى، بهره برد. از لغتنامههاى فارسى و عربى به دست مىآيد، همان گونه كه معناى «ظل» گسترده است، معناى «سايه» نيز گسترده است. (82) راه ديگرى كه مىتوان به معناى «استظلال» و «تظليل» پى برد، رجوع به روايات و موارد كاربرد اين ماده است. در اين بخش، نيازى به بررسى اسانيد روايات وجود ندارد، بلكه روى كاربرد آنها درنگ مىشود و نكته مهمتر اين كه كارى به «ظل» و «استظلال» نيز نداريم، بلكه سخن در اين است كه اگر استفاده از اتومبيل سقفدار بر محرم در روز اشكال دارد (همانگونه كه مشهور برآنند و آن را حرام دانستهاند، يا اين كه مباح است، ولى انجام دهنده آن، بايد كفاره بپردازد) آيا در شب نيز اشكال دارد؟ يا خير همين كه روز به پايان رسيد، ديگر هيچ حرمتى و يا كفارهاى در كار نيست. آيتالله خوئى مىنويسد: «بازداشتن از پناه گرفتن و زير سايبان رفتن، ويژه جلوگيرى از تابش خورشيد نيست، بلكه هرگونه پوشش و پناهگيرى و پناهجويى در حال احرام، نارواست، گرچه از غير خورشيد باشد، مانند; سرما، گرما، باران، باد و مانند آن; زيرا «تظليل» بر گرفته از «تستر» است، گرچه از غير خورشيد باشد و از ظله برگرفته شده و آن هر چيزى است كه از سرما و گرما نگهدارد. بنابراين در مفهوم «استظلال» استتار و پوشيدگى نهفته است، چه پوشيدگى و نگهدارى از خورشيد باشد و چه از غير آن. از همينگونه است «الشمس مستظله» . پس فرقى بين شب و روز نيست و رواياتى كه از سوار شدن بر كجاوه و هودج باز مىدارند، اطلاق دارند و اقتضا مىكنند كه بين شبوروز، فرقى نباشد. اين اطلاق روايات، مطلب ما را تاكيدمىكند، بويژه در سرزمين گرمسير حجاز، حركت در شب رايجاست. بنابراين معيار در حرام بودن در زير سايبان قرارگرفتن و استفاده از سرپناه در حال احرام و نگهدارى خويش است از آنچه كه آزار ميرساند، مانند: تابش خورشيد، سرما، گرما و....» (83)بررسى:
ايشان براى ثابت كردن ديدگاه خود، از سه دليل استفاده كرده است: 1 . از لغت. در پاورقى، به نقل از اقربالموارد مىنويسد: «الظله: الغاشيه والبرطله اى المظلة الضيقة وشئ كالصفة يستتر به من الحر والبرد والمظلة الكبير من الاخبية.» (84) ولى با مراجعه به اقربالموارد، روشن مىشود كه مصاديق گوناگونى براى «ظل» مطرح شده و نخستين معنى را برابر آفتاب دانسته، بنابراين استفاده از لغت، به تنهايى، همانگونه كه پيش از اين گفته شد، كارساز نيست. 2 . استفاده از اطلاق روايات: قبة. كنيسه، عماريه و مانند آنها. الف . صحيحة محمدبن مسلم عن احدهما (ع)، قال: سالته عن المحرم يركب القبة؟ فقال: لا. (85) راوى مىگويد از امام باقر يا امام صادق (ع) پرسيدم: آيا محرم مىتواند بر قبه و كجاوه سرپوشيده سوار شود؟ فرمود: خير. ب . صحيحه حلبى، سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم يركب فى القبة؟ قال: مايعجبنى الا ان يكون مريضا. (86) از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا محرم مىتواند بر كجاوه سرپوشيده قرار گيرد؟ فرمود: تعجب مىكنم، مگر اين كه بيمار باشد. ج . صحيحه هشام بن سالم: سالت: ابا عبدالله (ع) عن المحرم يركب فى الكنيسه؟ قال: لا. (87) از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا محرم مىتواند بر هودج سرپوشيده سوار شود؟ فرمود: خير. د . صحيحه حريز عن ابىعبدالله (ع)، قال: لاباس بالقبة على النساء والصبيان و هم محرمون.... (88) امام صادق (ع) فرمود: اشكالى ندارد كه بانوان و كودكان در حال احرام، در كجاوه سرپوشيده قرار بگيرند. ه. احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى فى الاحتجاج عن محمدبن عبدالله بن جعفر الحميرى انه كتب الى صاحب الزمان (عج) يساله عن المحرم يرفع الظلال هل يرفع خشب العمارية او الكنيسة ويرفع الجناحين ام لا؟ فكتب اليه فى الجواب: لاشئ عليه فى تركه رفع الخشب. (89) محمدبن عبدالله بن جعفر حميرى به حضرت صاحبالزمان (عج) نامه نوشت و از آن حضرت درباره حكم محرمى كه سايبان را برداشته پرسيد كه آيا چوبهاى سايبان و هودج را نيز بردارد؟ حضرت در جواب نوشت: در برنداشتن چوبها، چيزى بر او نيست.بررسى:
در اين جا، كارى به پاسخهاى امام (ع) و دلالت كردن و يا نكردن روايات ياد شده بر حرام بودن برافراشتن سايبان در حال احرام نداريم. به بيان ديگر، گيريم كه پاسخهاى امام (ع) در تمام اين روايات اين باشد كه سايبان زدن حرام است و انجام دهنده آن، به كارى حرام دستزده و عقاب دارد، آيا نمىتوان گفت: پرسشها رهاى از قيد است و اطلاق دارد و جدايى بين شب و روز نيفكنده و در ذهن راوى هم چنين نبوده كه بين شب و روز فرق بگذارد; از اين روى، آن را در پرسش خود نگنجانده است؟ آيا نمىتوان گفت: سخنهاى امام (ع) از قيد رها است و اطلاق دارند و فرقى بين شب و روز، هواى گرم و سرد، بارانى يا آفتابى و... نگذاشتهاند؟ به نظر ما، پرسشها و پاسخها اطلاق دارند و به آسانى مىتوان از اين اطلاق استفاده كرد و اعلام داشت كه هرحكمى بر محرم كجاوهنشين در روز بار است، در شب هم، بار است. هر حكمى در آفتاب وجود دارد، در حال باران و... نيز وجود دارد. پس، آنان كه مانند صاحب تفصيلالشريعه، كه ظهور اين روايات را بر حرام بودن سايبان بر محرم باور دارند (90) ، نبايد در حرام بودن استفاده از اتومبيل سرپوشيده در شب مناقشه كنند; زيرا اين اطلاق، جاى هيچگونه مناقشهاى را باقى نمىگذارد. به ديگر بيان: مىتوان گفت: حرام بودن استفاده از كجاوه و هودج سرپوشيده، ربطى به حكم در سايه قرار گرفتن محرم ندارد، گرچه در روز، امكان دارد مصاديق آنها، تداخل كنند و هر كس سوار بر اتومبيل سرپوشيده شود، هم از سايه استفاده كرده و هم از وسيلهاى مانند قبه، عماريه و كنيسه. و روايات «استظلال» و روايات «قبه» و «عماريه» او را در بر مىگيرند، ولى اگر در شب از اتومبيل سرپوشيده استفاده كند، قدر متيقن اين است كه روايات قبه و عماريه او را دربرمىگيرند. بنابراين، از ديدگاه اين گروه از روايات، نبايد فرقى بين شب و روز قائل شد و همين اطلاق كافى است. 3 . رواياتى كه در آنها حفظ كردن و در امان نگهداشتن خود از سرما و گرما، باد و باران و... مطرح شده است: الف . عن عدة من اصحابنا، عن احمدبن محمد، عن عثمان بن عيسى الكلابى، قال: قلت لابى الحسن الاول (ع) ان على بن شهاب يشكو راسه والبرد شديد و يريد ان يحرم، فقال: ان كان كما زعم فليظلل و اما انت فاضح لمن احرمت له. (91) عثمان بن عيسى مىگويد: به امام كاظم (ع) عرض كردم: علىبن شهاب از سردردش، شكوه دارد و هوا بسيار سرد است و مىخواهد محرم شود. حضرت فرمود: اگر اينگونه است كه گمان مىكند، پس سايبان بزند، ولى تو، خود را براى كسى كه احرامتبراى اوست، آشكار ساز. ب . وعنه انه سئل عن المحرم يستظل من المطر بنطع او غيره حذرا على ثيابه وما فى محمله ان يبتل، فهل يجوز ذلك؟ الجواب: اذا فعل ذلك فى المحمل فى طريقه فعليه دم. (92) محمدبن عبدالله بن جعفر، حميرى از حضرت حجت (عج) مىپرسد: آيا محرم مىتواند با سفره چرمى و غير آن، خود را از باران در امان بدارد، تا لباس و آنچه در هودج دارد، خيس نشوند؟ حضرت در پاسخ مىفرمايد: اگر چنين كرد، يك گوسفند بر عهدهاش مىآيد كه بايد كشتار كند. ج . محمدبن الحسن الطوسى، باسناده عن محمدبن الحسن الصفار، عن علىبن محمد قال: كتبت اليه: المحرم هل يظلل على نفسه اذا اذته الشمس او المطر او كان مريضا ام لا؟ فان ظلل هل يجب عليه الفداء ام لا؟ فكتب يظلل على نفسه ويهريق دما ان شاء الله. (93) على بن محمد مىگويد: به حضرت نوشتم: آيا محرم، هنگامى كه تابش خورشيد و يا باران او را اذيت مىكند و يا بيمار است، مىتواند براى خود سايبان بزند يا خير؟ اگر سايبان زد، بر او واجب مىشود گوسفند قربانى كند، يا خير؟ حضرت در پاسخ نوشت: براى خود سايبان بزند و گوسفندى هم كشتار كند. د . وعنه، عن محمدبن اسماعيل قال: سالت ابا الحسن (ع) عن الظل للمحرم من اذى مطر او شمس. فقال: ارى ان يفديه بشاة و يذبحها بمنى. (94) محمدبن اسماعيل بزيع مىگويد از امام كاظم (ع) پرسيدم: آيا جايز است كه محرم به خاطر آزار و اذيت از خورشيد و باران از سايه استفاده كند؟ حضرت فرمود: به نظر مىآيد بايد گوسفندى فديه دهد و آن را در منى كشتار كند. ه . وعنه عن ابراهيم بن ابى محمود قال: قلت للرضا (ع) المحرم يظلل على محمله ويفدى اذا كانت الشمس والمطر يضران به؟ قال: نعم. قلت: كم الفداء. قال: شاة. (95) ابراهيم بن محمود مىگويد: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: آيا محرم، هنگامى كه خورشيد و باران به او زيان مىرساند، مىتواند سايبان بزند و كفاره بدهد؟ فرمود: بله. گفتم: كفاره چقدر است؟ فرمود: يك گوسفند.بررسى:
از اين گونه روايات روشن مىشود كه «ظل» مىتواند به معناى گستردهتر و فراگيرترى از سايه مقابل آفتاب باشد. در اين جا فرقى نمىكند كه گفته شود «ظل» به طور كلى معناى گستردهترى از سايه دارد، يا اين كه گفته شود در اين جا به خاطر نشانههاى موجود، در معناى گستردهترى به كار رفته است. مهم اين است كه «سايه» يا «ضد آفتاب» بيانگر كامل معناى «ظل» نيستند، بلكه «نگهدارى از عوامل طبيعى» ، يا «پوششى بين چيزى با عوامل طبيعى» مراد است. اما نمونه بارز اين پوشش و نگهدارى، در سرزمين حجاز، پوشش از تابش آفتاب است; زيرا ديگر پديدهها، خود را كمتر نشان مىدهند. اما اين بدان معنى نيست كه سرما و باران حجگزار را آزار نمىدهد. كسانى كه با اتومبيلهاى بدون سقف، در شب حركت كنند، سرما را به طور كامل، حس خواهند كرد و اين نه از سرعت اتومبيل ناشى بشود كه خودبهخود، گاهى شبها حجاز بسيار سرد مىشود و تحمل آن دشوار. بارى، مراد از «استظلال» در همه جا، يا در اين روايات، پوشاندن خود از عوامل طبيعى است. برابر ديدگاه مشهور، محرم از اين گونه جان پناهانى منع شده، ولى برابر بررسى و تحقيق ما، محرم، اگر خود را از عوامل طبيعى بپوشاند و نگهدارد، حرام تكليفى انجام نداده است، تنها بايد گوسفندى كفاره بدهد.يادآورى:
1 . سه دليلى كه صاحب «المعتمد» براى فرق نداشتن «استظلال» در روز و شب آورده بود، به شرح يادآور شديم و روشن شد دليل دوم و سوم ايشان، تمام است، ولى دليل نخست ايشان، كه ديدگاه اهللغتباشد، اجمال داشت و از آن به دست نمىآمد كه «ظل» به معناى سايه است، يا هر پوشش و مانعى از هر چيزى؟ اما با كمك سومين دليل و توجه به اين كه امامان (ع) از فصحاى عرب بودهاند و راويان نيز عرب بودهاند و هيچ كس بر اين روايات حاشيه نزده و كسى سخن از مجازگويى در اين عبارات به ميان نياورده، شايد بتوان معناى مقاييساللغه را كه آورده بود: «ستر شىء لشىء» را برترى داد و هر سه دليل را تمام دانست. 2 . فرق بين شب و روز در روايى و ناروايى استفاده از سايبان و جان پناه، مطرح نبوده است و در كتابهاى فقهى پيشين، خبرى از آن نيست; زيرا مهم در مساله احرام، احرام بستن از مسجد شجره و ميقاتهاى همانند آن و پيمودن مسير طولانى بين مدينه و مكه بوده كه در آن روزگار، چندين شبانهروز به درازا مىكشيده است. اهل سنت كه سايبان را حرام نمىدانستهاند بر هودج و كجاوه سرپوشيده سوار مىشدهاند و راه را مىپيمودهاند و اما شيعه كه چنين عملى را روا نمىدانسته، از كجاوه و هودج استفاده نمىكرده و فرق گذاردن بين شب و روز، مشكلى را از براى آنان حل نمىكرده، تا درباره آن پرسش كنند و از زاويههاى گوناگون آن را به حثبگذارند. اما در روزگار ما، كه مسافرتها با اتومبيل، قطار و هواپيما انجام مىگيرد و اين مسير طولانى، در چند ساعت پيموده مىشود، اين بحث مطرح شده كه آيا از اتومبيل سرپوشيده مىتوان در شب استفاده كرده يا خير؟ بنابراين، در اين مساله از ديدگاههاى فقيهان پيشين نمىتوان استفاده كرد و همچنين ادعاى اجماع بر روايى و ناروايى استفاده از اتومبيل سرپوشيده در شب، سخن نادرستى است. بله، مىتوانيم ديدگاههاى فقيهان روزگار خودمان را بيان كنيم كه اينان نيز، دليلى افزون بر دليلهاى سهگانه پيشين براى يگانگى حكم سايبان در روز و شب، بيان نكردهاند، از جمله: آيتالله سيد احمد خوانسارى مىنويسد: «ثم ان الامر ليس دائرا مدار وجود الشمس حتى يجوز كون المحرم تحت القبة بالليل والشاهد صحيح ابن بزيع... و خبر ابراهيم....» (96) مساله حرام بودن استفاده از سايبان، بستگى به وجود خورشيد ندارد تا جايز باشد كه هنگام شب، محرم زير سايبان و قبه قرار بگيرد و شاهد بر اين كلام، صحيحه ابن بزيع... و خبر ابراهيم است. صاحب «الفقه» پس از بحث كلى درباره حرام بودن استفاده از سايبان درحال احرام، چندين فرع مطرح مىكند و در دهمين آنها مىنويسد: اگر جسم سايهدارى بالاى سر شخص محرم باشد، ولى آفتاب از جوانب بر او بتابد، مانند صبحگاهان و اواخر روز، از ظاهر دليلها بر مىآيد در اين حال نيز، قرار گرفتن در زير سايبان حرام است. سپس مىافزايد: «ومنه يعلم عدم جواز التظليل و ان كان فى الليل او فى يوم الغيم او آخره حيث لاسس كما افتى بذلك الجواهر... وكذا المستند، بل هو ظاهر المشهور وصريح غير واحد من المعاصرين و من قارب عصرنا وذلك لما تقدم من دلالة الاخبار المطر و رفع سقف القبة ونحوها عليه.» (97) از همين جا روشن مىشود كه استفاده از سايبان و به سايه رفتن، هيچگاه، حتى در شب، يا روز ابرى، يا اواخر روز، كه خورشيد وجود ندارد نيز، جايز نيست. صاحبجواهر هم، همين فتوا را داده است.... و مستند نيز همينطور، بلكه ظاهر مشهور نيز همين است و چند تن از معاصران و كسانى كه نزديك به عصر ما هستند نيز، اين مطلب را به گونه آشكار و روشن بيان كردهاند. علت اين فتواها، رواياتى است كه در آنها باران و برداشتن قبه و مانند آنها مطرح شده است. ايشان، گرچه حرام بودن استفاده از سايبان را در شب، به مشهور استناد داده، ولى مستند حكم را غير از روايات، چيز ديگرى ندانسته است. استنادى هم كه به مشهور داده درست نيست; زيرا فقيهان پيشين، اين مساله را در كتابهاى خود مطرح نكردهاند و تفاوت بين شب و روز مورد ابتلاى آنان نبوده است. نراقى در مستند مىنويسد: «وكما يجب ترك التستر عن الشمس كذلك يجب ترك التظليل عن السماء ايضا فلايجوز الجلوس فى نحو المحمل المسقف فى الليل ولا فى اليوم الغيم وكذا فى يوم الضحو فى اول النهار وآخره اذ اجلس مواجها للشمس، لان المراد من التظليل اعم منها كما يفصح عنها طائفة من الاخبار المتقدمة المتضمنة للاستظلال من المطر ولان الاضحاء المامور به بل التظليل ايضا محتمل لارادة الابراز للسماء وللابراز للشمس وقاعدة استصحاب الشغل اليقينى يقتضى وجوب الاجتناب عن الامرين.» (98) همانگونه كه بر محرم ترك پوشش از خورشيد واجب است، واجب است كه بين خود و آسمان مانعى قرار ندهد. پس جايز نيست در شب بر هودج و كجاوه سرپوشيده سوار شود و نه در روز ابرى و نه آغاز و پايان روز، در روزهاى آفتابى، هنگامى كه روبهروى خورشيد نشسته باشد; زيرا مراد از تظليل، اعم از اينهاست، همانگونه كه روشن است از دستهاى از اخبارى كه پيش از اين بيان شد كه دربرداشتند «استظلال» از باران را. و همچنين براى اين كه آفتابى شدن (اضحاء) كه بدان امر شده و تظليل نيز، احتمال دارد هر يك از ظاهر شدن براى آسمان و ظاهر شدن براى خورشيد از آن اراده شده باشد و قاعده «الاشتغال اليقينى يقتضى البرائة اليقينية» حكم مىكند كه از هر دو پرهيز شود.نتيجه:
ديدگاههاى ياد شده، دليلى افزون، بر دليلهاى سهگانه كه به طور كامل بيان شد، ياد نكردهاند و به نظر ما، دليلهاى سهگانه براى ثابت كردن مطلب، كه همانا يگانگى حكم سايبان در شب و روز است كافى بود. با اين حال، صاحب تفصيلالشريعه به پيروى از امام خمينى، به راهى ديگر رفتهو بين روز و شب فرق گذاشته و از دليلهاى سهگانه پاسخ داده است كه با درنگ در بررسى ما از روايات، پاسخ ايشان روشن مىشود. پس تا اين جا چند مقوله در «استظلال» مطرح شد: 1 . مشهور فقيهان بر اين باورند كه «استظلال» در حال احرام و سير، حرام است، ولى نگارنده بر اين باور است كه استفاده از سايبان، بدون هيچ عذرى داراى كراهتشديد است و حرمت وضعى دارد و انجام دهنده آن، بايد گوسفندى كفاره بدهد. 2 . فرقى بين شب و روز وجود ندارد و حكم استفاده از سايبان و واجب بودن پرداخت كفاره و... در شب و روز يكى است. 3 . گيريم كه استفاده از سايبان حرام تكليفى باشد، در حال عذر و ضرورت، آن حكم برداشته مىشود. و عذر و ضرورت در اين جا، با اضطرار فرق مىكند; زيرا در حال اضطرار، هر چيزى حلال مىشود و نياز به دليل هم ندارد. ولى با مراجعه به روايات درمىيابيم كه عذرهاى مطرح شده، همه، عذرهاى عرفى است: بيمارى، سردرد، باران، ترشدن اثاثيه، عرقسوز شدن و.... 4 . گفته شد: عذرها منحصر به عذرهاى منصوص نيست و بلكه منحصر به عذرهاى شخصى نيز نيست. بنابراين، عذرهاى عمومى و اجتماعى نظير در دسترس نبودن اتومبيل سر باز، گران بودن كرايه اتومبيلهاى بدون سقف، انگشتنما شدن، مورد مسخره واقع شدن، جلوگيرى پليسراه، خطرناك بودن آن و... عذر به شمار مىآيند و با وجود چنين عذرهايى حرام بودن مفروض استفاده از اتومبيلهاى با سقف از بين مىرود و تنها حرام بودن وضعى مىماند. 5 . آيا سوار شدن بر خودروهاى سرپوشيده، مصداق استفاده از سايبان و در سايه قرار گرفتن است، تا حكم تكليفى و يا وضعى گذشته را داشته باشد؟ گفتيم: شايد امامان (ع) كه استفاده از كجاوه، هودج و... را ممنوع اعلام كردهاند، به خاطرجلوگيرى از فخرفروشى، كبر و خودبرتربينى باشد. وشايد امامان بر آن بودهاند كه از روىآورى مردم به رفاه، آسايش و راحتى و خوشگذرانى در روزهاى انجام فريضه مهم حج، كه كنده شدن از دنيا جلوههاى آن، دورى از آسايش و رفاه و تحمل رنجها و سختيها، در آن لحاظ شده، جلو بگيرند؟ اگر علت و حكمتحكم اين چيزها باشد، در اين روزگار، اينگونه حكمتها و علتها جايى ندارند و به هيچروى، به كار گرفتن اتومبيلهاى سرپوشيده سبب فخرفروشى و تكبر سرنشينان آنها نمىشود. امروز، اتومبيل، قطار و... وسيلههاى همگانى و همهجايى حمل و نقل مسافر است كه دارا و نادار، از آن استفاده مىكنند و هيچگونه برترى و امتيازى براى سرنشينان آنها ندارد. افزون بر اين، آنچه را كه شايد شارع در سفر حج در آن زمان جلو گرفته، ساختن چيز اضافى بر روى مركبها بوده و پيامبر (ص) و ائمه (ع) خود، با مركبهاى بدون كجاوه و هودج و سايبان سفر مىكردهاند، ولى در اين زمان كه سقف براى اتومبيل، چيز اضافهاى نيست و برداشتن آن، يك كار زايد و فوق برنامهاست. روايات، برممنوع بودن امورى كه محرم براى فرار از آفتاب، باد، سرما، باران و... ايجاد مىكنند، دلالت دارند، نه بر ممنوع بودن امورى كه به خودى خود، به طور طبيعى، وجود دارند، يا به قصد و هدف ديگرى ساخته شدهاند; از اين روى، عبور محرم از زير پلها، زير سقف بازارها و... اشكالى ندارد، زيرا نه خود محرم آنها را به وجود آورده و نه به قصد سايه انداختن به روى محرم ايجاد شدهاند. پس، دليل پابرجا و روشنى بر حرام بودن استفاده از اتومبيل سرپوشيده در حال احرام نداريم و تنها از اطلاق كلمه «ظل» و «سايه» نمىتوان استفاده كرد كه داخل اتوبوس چون سايه است، محرم از آن بازداشته شده است.1 . «شرايعالاحكام» ، محقق حلى، ج1/248، موسسة اعلمى، تهران. 2 . «مناسك حج و عمره» ، مطابق با فتاواى مراجع تقليد 139/ 177، نشر تفكر. 3 . «المعتمد فى شرح المناسك» ، تقريرات درسى ايت الله خوئى، مقرر: سيد رضا خلخالى، ج4/235، منشورات مدرسة دارالعلم. 4 . «تفصيل الشريعة فى شرح تحرير الوسيله» ، آيتالله محمد فاضل لنكرانى، ج3/299، مكتب الاعلام الاسلامى. 5 . سوره «حج» ، آيه 27. 6 . «تفصيل الشريعه» ، ج3/299. 7 . «المقنع» ، شيخ صدوق234/، مؤسسه امام الهادى. 8 . همان مدرك235/. 9 . همان مدرك236/. 10 . «فقهالرضا» ، 272/. 11 . «مقنعة» ، شيخ مفيد432/، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، قم. 12 . «خلاف» ، شيخ طوسى، ج2/318، مساله 118، انتشارات اسلامى، قم. 13 . «مجمعالبحرين» ، طريحى، ج4/100، مكتبة المرتضويه. 14 . «مختلف الشيعه» ، علامه حلى115/، چاپ سنگى. 15 . «الغنيه» ، ابنزهره، چاپ شده در «الجوامع الفقهيه» 513/. 16 . «الانتصار» ، سيد مرتضى علم الهدى245/، انتشارات اسلامى، قم. 17 . «الكافى» ، ابىالصلاح حلبى 202/ 203، مكتبة الامام اميرالمؤمنين. 18 . «مختلف الشيعه» ، علامه حلى115/، چاپ سنگى. 19 . «شرايعالاحكام» ، محقق حلى، ج1/248 251. 20 . «مسالك» ، شهيد ثانى، ج1/111. 21 . «خلاف» ، شيخ طوسى، ج2/318، مساله 18. 22 . «المعتمد فى شرح المناسك» ، ج4/233 239. 23 . سوره «بقره» ، آيه 197. 24 . «الفروع من الكافى» ، ثقة الاسلام كلينى، ج4/350، دارالكتب الاسلاميه، روايت 1. 25 . «تهذيب الاحكام» ، ج5/309، دارالكتب الاسلاميه. 26 . «الفروع من الكافى» ، ج4/352، ح15. 27 . «وسائل الشيعة» ، شيخ حر عاملى، ج9/150، ح4، المكتبة الاسلاميه. 28 . «معجم رجال الحديث» ، سيد ابوالقاسم خوئى، ج17/144، دار الزهراء، بيروت. 29 . «الفروع من الكافى» ، ج4/350; «تهذيب الاحكام» ، ج5/350; «وسائل الشيعه» ، ج9/148، ح11. 30 . المنجد. «المحرور من داخلته الحراره» او «من داخلته حرارة الغيظ ونحوه» . 31 . «تهذيب الاحكام» ، ج5/313، ح1075; «وسائل الشيعه» ، ج9/146، ح3. 32 . «ملاذ الاخيار» ، علامه مجلسى، ج8/215 216. 33 . «جواهر الكلام» ، شيخ محمد حسن نجفى، ج18/395، دارالكتب الاسلاميه. 34 . «مدارك الاحكام» ، سيد محمد موسوى جبل عاملى، ج7/362. 35 . «الفروع من الكافى» ، ج4/350، ح3; «وسائل الشيعه» ، ج9/148، ح12. 36 . «ملاذ الاخيار» ، ج8/209. 37 . «معجم رجال الحديث» ، ج14/70. 38 . «الفروع من الكافى» ، ج4/351. 39 . گونهاى از سردرد است كه بر جلو سر و يكى از دو سوى سر پديدار مىشود. ر.ك. «نهايه» ابناثير; حاشيه «الفروع من الكافى» ، ج4/351. 40 . «الفروع من الكافى» ، ج4/351. 41 . «تهذيب الاحكام» ، ج5/309، ح55. 42 . همان مدرك، ج5/309، ح58. 43 . «الفروع من الكافى» ، ج4/351، ح6. 44 . «معجم رجال الحديث» ، ج17/275. 45 . همان مدرك، ج19/56 به بعد. 46 . همان مدرك، ج11/248 به بعد. 47 . «تهذيب الاحكام» ، ج5/309، ح58. 48 . «وسائل الشيعه» ، ج9/147، ح8. 49 . «الفروع من الكافى» ، ج4/351، ح7; «وسائل الشيعه» ، ج9/148، ح13. 50 . «معجم رجال الحديث» ، ج11/117 124. 51 . «الفروع من الكافى» ، ج4/352، ج12; «وسائل الشيعه» ، ج9/153، ح1. 52 . «معجم رجال الحديث» ، ج3/346. 53 . «الفروع من الكافى» ، ج4/351، ح9. 54 . «وسائل الشيعه» ، ج9/287، ح2. 55 . «تفصيل الشريعه فى شرح تحرير الوسيله: ، ح3/276. 56 . «الفروع من الكافى» ، ج4/351، ح8; «تهذيب الاحكام» ، ج5/310، ح60. 57 . همان مدرك352/، ح11. 58 . «ذخيرة العباد» 598/. محقق سبزوارى مىنويسد: «النهى وما فى معناه غيرواضح الدلالة على التحريم فى اخبار اهلالبيت كما ذكرناه كثيرا.» همانگونه كه بارها گفتهايم: نهى و مانند آن، در اخبار اهلبيت، دلالتش بر تحريم روشن نيست. 59 . همان مدرك352/، 14; «وسائل الشيعه» ، ج9. 60 . «تهذيب الاحكام» ، ج5/311، ح65. 61 . «معجم رجال الحديث» ، ج21/248; ج4/324. 62 . اشاره به حديث صحيح حلبى است كه در «وسايل الشيعه» ج9/146، حديث2 نقل شده و به زودى خواهد آمد. 63 . «ذخيرة العباد» ، محقق سبزوارى 598/. 64 . «كتاب الحج» ، تقرير درسى آيت الله سيد محمد محقق داماد، مقرر آيت الله جوادى آملى، ج2/526. 65 . «وسائل الشيعه» ، ج9/146، ح2. 66 . همان مدرك147/، ح10. 67 . «مدارك الاحكام» ، ج7/363. 68 . «اقرب الموارد» ، ماده رخص. 69 . «براهين الحج» ، مدنى كاشانى، ج3/162، مكتبة، الاسلامية. 70 . «مقنعه» 432/. 71 . «فقه الرضا» 272/. 72 . از «انصار» و «الكافى» مىتوان همين مطلب را استفاده كرد. 73 . «مناسك حج و عمره» مطابق با فتاواى مراجع معظم تقليد 170/، مساله 8، چاپ باقرى، قم. «نشستن در زير سقف، در حال طى منزل در شب، خلاف احتياط است، گرچه جايزبودن آن بعيد نيست.» اين فتواى امام خمينى است و حضرات آيات: گلپايگانى و اراكى نيز، با ايشان موافقند، چون حاشيه ندارند. 74 . «معجم مفردات الفاظ القرآن» ، راغب اصفهانى، ماده ظل. 75 . الفئ الحاجز، اشتباه است. بنابرآنچه در نهايه آمده است، متن اصلاح شد. در نهايه آمده: «الفئ الحاصل من الحاجز بينك و بين الشمس اى شئ كان» ، ج3/159. 76 . «مجمعالبحرين» ، فخرالدين طريحى، ماده ظل. 77 . «فرهنگ لاروس» ، دكتر خليل جر، ترجمه سيد حميد طبيبيان، ماده ظل. 78 . «مصباح المنير» ، احمدبن محمد الفيومى386/. 79 . «معجم مقاييس اللغه» ، احمدبن فارسبن زكريا، ج3/461، مكتب الاعلام الاسلامى. 80 . «التحقيق فى كلمات القرآن» ، حسن مصطفوى، ج7/166. 81 . «تفصيل الشريعه» ، ج3/295. 82 . لغتنامه دهخدا، ج9/13785، چاپ جديد. 83 . «المعتمد فى شرح المناسك» ، ج4/240 241. 84 . همان مدرك. 85 . «وسائل الشيعه» ، ج9/146، ح1. 86 . همان مدرك، ح2. 87 . همان مدرك، ح4. 88. همان مدرك 149/، ح5. 89 . همان مدرك 153/، ح6. 90 . «تفصيل الشريعه» ، ج3/282. پس از نقل روايت نگاشته: «وظهورها فى الحرمة على الرجال المحرمين لامناقشه فيه» اگر چه ممكن است ضمير «ها» در «ظهورها» به مجموع روايات بر گردد. 91 . «وسائل الشيعه» ، ج9/148. 92 . همان مدرك153/. 93 . همان مدرك، 5. 96 . «جامعالمدارك» ، آيت الله سيد احمد خوانسارى، ج2/412، مؤسسة اسماعيليان. 97 . «الفقه» ، سيد محمد شيرازى، ج5/200، كتاب الحج، دارالقرآن الكريم، 98 . «المستند» ، سيد احمد نراقى، ج2/219، كتابخانه مرعشى نجفى. × اگر شك شود كه آيا كلامى را امام فرموده يا روايت كننده خود آن كلمه را افزوده، مىگويند: اصل اين است كه روايت كننده چيزى را نيفزوده است.