شهيد مطهرى در درس اول دانستيم كه علم اصول فقيه، به ما راه و روش و دستور صحيح استنباط احكام شرعى را از منابع اصلى مىآموزد. پس بايد بدانيم كه آن منابع چيست و چند تا است؟ و آيا همه مذاهب و فرق اسلامى درباره آن منابع از هر جهت وحدت نظر دارند يا اختلاف نظر دارند؟ اگر اختلاف نظرى هست چيست؟ اول نظر علماء و فقهاء شيعه را درباره منابع فقه بيان مىكنيم و ضمن توضيح هر يك از منابع، نظر علماء ساير مذاهب اسلامى را نيز بيان مىكنيم: منابع فقيه از نظر شيعه (به استثناء گروه قليلى به نام «اخباريين» كه بعدا درباره نظريات آنها بحثخواهيم كرد) چهار تا است: 1. كتاب خدا «قرآن» (و از اين پس به تعبير فقهاء و اصوليين به طور اختصار با عنوان «كتاب» ياد مىكنيم). 2. سنت. يعنى قول و فعل و تقرير پيغمبر يا امام. 3. اجماع. 4. عقل. اين چهار منبع در اصطلاح فقهاء و اصوليون «ادله اربعه» خوانده مىشوند. معمولا مىگويند علم اصول در اطراف ادله اربعه بحث مىكند. اكنون لازم است درباره هر يك از اين چهار منبع توضيحاتى بدهيم و ضمنا نظر ساير مذاهب اسلامى و همچنين گروه اخباريين شيعه را نيز بيان نمائيم. بحثخود را از كتاب خدا آغاز مىكنيم.
قرآن
بدون شك قرآن مجيد اولين منبع احكام و مقررات اسلام است. البته آيات قرآت منحصر به احكام و مقررات علمى نيست، در قرآن صدها گونه مساله طرح شده است، ولى قسمتى از آنها كه گفته شده در حدود پانصد آيه از مجموع شش هزار و ششصد و شصت آيه قرآن، يعنى در حدود يك سيزدهم [ايات قرآن است] به احكام اختصاص يافته است. علماء اسلام كتب متعددى درباره خصوص همين آيات تاليف كردهاند. معروفترين آنها در ميان ما شيعيان كتاب «آيات الاحكام» مجتهد و زاهد متقى معروف ملا احمد اردبيلى معروف به مقدس اردبيلى است كه در قرن دهم هجرى مىزيسته است و معاصر با شاه عباس كبير است، و ديگر كتاب «كنز العرفان» تاليف فاضل مقداد سيورى حلى از علماء قرن هشتم و اوايل قرن نهم هجرى است. در ميان اهل تسنن نيز كتابهايى در خصوص آيات الاحكام نوشته شده است. مسلمين از صدر اسلام، براى استنباط احكام اسلامى در درجه اول به قرآن مجيد رجوع كرده و مىكنند، ولى تقريبا مقارن با ظهور صفويه در ايران جريانى پيش آمد و فرقهاى ظاهر شدند كه حق رجوع مردم عادى را به قرآن مجيد ممنوع دانستند، مدعى شدند كه تنها پيغمبر و امام حق رجوع به قرآن دارند، ديگران عموما بايد به سنتيعنى اخبار و احاديث رجوع كنند. اين گروه همانطور كه رجوع به قرآن را ممنوع اعلام كردند، رجوع به اجماع و عقل را نيز جايز ندانستند زيرا مدعى شدند كه اجماع ساخته و پرداخته اهل تسنن است، عقل هم به دليل اينكه جايز الخطا است قبل اعتماد نيست، پس تنها منبعى كه بايد به آن رجوع كرد اخبار و احاديث است. از اين رو اين گروه «اخباريين» خوانده شدند. اين گروه به موازات انكار حق رجوع به قرآن و انكار حجيت اجماع و عقل، اساسا اجتهاد را منكر شدند، زيرا اجتهاد چنانكه قبلا گفته شد، عبارت است از فهم دقيق و استنباط عميق، و بديهى است كه فهم عميق بدون به كار افتادن عقل و اعمال نظر ناميسر است. اين گروه معتقد شدند كه مردم مستقيما - بدون وساطت گروهى به نام مجتهدين - بايد به اخبار و احاديث مراجعه كنند، آن چنان كه عوام الناس به رسالههاى عمليه مراجعه مىكنند و وظيفه خود را در مىيابند. سر دسته اين گروه مردى است به نام «امين استرآبادى» كه در كليات منطق، فصل «ارزش قياس» از او نام برديم. كتاب معروفى دارد به نام «فوائد المدنيه» و عقايد خود را در آن كتاب ذكر كرده است. اهل ايران است اما سالها مجاور مكه و مدينه بوده است. ظهور اخباريين و گرايش گروه زيادى به آنها در برخى شهرستانهاى جنوبى ايران و در جزاير خليج فارس و برخى شهرهاى مقدس عراق ركود و انحطاط زيادى را موجب گشت، ولى خوشبختانه در اثر مقاومتشايان و قابل توجه مجتهدين عاليمقامى، جلو نفوذشان گرفته شد و اكنون جز اندكى در گوشه و كنار يافت نمىشوند.
سنت
سنتيعنى گفتار يا كردار يا تاييد معصوم. بديهى است كه اگر در سخنان رسول اكرم يك حكمى بيان شده باشد، و يا ثابتشود كه رسول اكرم عملا وظيفهاى دينى را چگونه انجام مىداده است و يا محقق شود كه ديگران برخى وظائف دينى را در حضور ايشان به گونهاى انجام مىدادند و مورد تقرير و تاييد و امضاء عملى ايشان قرار گرفته است، يعنى ايشان عملا با سكوت خود صحه گذشتهاند، كافى است كه يك فقيه بدان استناد كند. در مورد «سنت» و حجيت آن، از نظر كلى بحثى نيست و مخالفى وجود ندارد. اختلافى كه در مورد سنت است در دو جهت است: يكى اينكه آيا تنها سنت نبوى حجت استيا سنت مروى از ائمه معصومين هم حجت است؟ اهل تسنن تنها سنت نبوى را حجت مىشمارند ولى شعيان به حكم برخى از آيات قرآن مجيد و احاديث متواتر از رسول اكرم كه خود اهل تسنن روايت كردهاند و از آن جمله اينك ه فرمود: «دو چيز گرانبها بعد از خود براى شما باقى مىگذاريم كه به آنها رجوع كنيد و مادام كه به اين دو رجوع نمائيد گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم» به قول و فعل و تقرير ائمه اطهار نيز استناد مىكنند. جهت ديگر اين است كه سنت مرويه از رسولخدا و ائمه اطهار گاهى قطعى و متوارت است و گاهى ظنى است و به اصطلاح «خبر واحد» است. آيا به سنن غير قطعى رسول خدا نيز بايد مراجعه كرد يا نه؟ اينجا است كه نظريات تا حد افراط و تفريط نوسان پيدا كرده است. برخى مانند ابو حنيفه به احاديث منقوله بى اعتنا بودهاند. گويند ابو حنيفه در ميان همه احاديث مرويه از رسول خدا تنها هفده حديث را قابل اعتماد مىدانسته است. برخى ديگر به احاديث ضعيف نيز اعتماد مىكردهاند. ولى علماء شيعه معقتدند كه تنها حديث صحيح و موثق قابل اعتماد است، يعنى اگر راوى حديثشيعه و عادل باشد، و يا لا اقل شخص راستگو و مورد وثوقى باشد به روايتش مىتوان اعتماد كرد. پس بايد راويان حديث را بشناسيم و در احوال آنها تحقيق كنيم، اگر ثابتشد كه همه راويان يك حديث مردمانى راستگو و قابل اعتماد هستند به روايت آنها اعتماد مىكنيم. بسيارى از علماء اهل تسنن نيز بر همين عقيدهاند. به همين جهت «علم رجال» يعنى علم راوى شناسى در ميان مسلمين به وجود آمد. ولى اخباريين شيعه كه ذكرشان گذشت تقسيم احاديث را به صحيح و موثق و ضعيف ناروا دانستند و گفتند همه احاديثخصوصا احاديث موجود در كتب اربعه يعنى «كافى»، «من لا يحضره الفقيه»، «تهذيب الاحكام» و «استبصار» معتبرند. در ميان اهل تسنن نيز برخى چنين نظريات افراطى داشتهاند.
اجماع
اجماع يعنى اتفاق آراء علماء مسلمين در يك مساله. از نظر علماء شيعه، اجماع از آن نظر حجت است كه اگر عموم مسلمين در يك مساله وحدت نظر داشته باشند دليل بر اين است كه اين نظر را از ناحيه شارع اسلام تلقى كردهاند. امكان ندارد كه مسلمين در يك مسالهاى از پيش خود وحدت نظر پيدا كنند. عليهذا آن اجماعى حجت است كه كاشف از قول پيغمبر يا امام باشد. مثلا اگر معلوم گردد كه در يك مسالهاى همه مسلمانان عصر پيغمبر بلا استثناء يك نوع نظر داشتهاند و يك نوع عمل كردهاند دليل بر اين است كه از پيغمبر اكرم تلقى كردهاند. و يا اگر همه اصحاب يكى از ائمه اطهار كه جز از ائمه دستور نمىگرفتهاند در يك مساله وحدت نظر داشته باشند دليل بر اين است كه از مكتب امام خود آن را فرا گرفتهاند. عليهذا از نظر شيعه اجماعى حجت است كه مستند به قول پيغمبر يا امام باشد، و از اين، دو نتيجه گرفته مىشود: الف: از نظر شيعه تنها اجماع علماء معاصر پيغمبر يا امام حجت است. پس اگر در زمان ما همه علماء اسلام بدون استثناء بر يك مساله اجماع نمايند به هيچ وجه براى علماء زمان بعد حجت نيست. ب: از نظر شيعه، اجماع اصالت ندارد. يعنى حجيت اجماع از آن نظر نيست كه اجماع و اتفاق آراء است، بلكه از آن نظر است كه كاشف قول پيغمبر يا امام است. اما از نظر علماء اهل تسنن اجماع اصالت دارد. يعنى اگر علماء اسلامى (و به اصطلاح اهل حل و عقد) در يك مساله در يك زمان (هر زمانى ولو زمان ما) وحدت نظر پيدا كنند حتما نظرشان صائب است. مدعى هستند كه ممكن است بعضى از امتخطا كنند و بعضى نه، اما ممكن نيست همه بالاتفاق خطا نمايند. از نظر اهل تسنن توافق آراء همه امت در يك زمان در حكم وحى الهى است، و در حقيقت هم امت در حين توافق در حكم پيغمبرند كه آنچه بر آنها القاء مىشود حكم خدا است و خطا نيست.
عقل
حجيت عقل از نظر شيعه به اين معنى است كه اگر در موردى عقل يك حكم قطعى داشت، آن حكم به حكم اينكه قطعى و يقينى استحجت است. اينجا اين پرسش پيش مىآيد كه آيا مسائل شرعى در حوزه حكم عقل هست تا عقل بتواند حكم قطعى درباره آنها بنمايد يا نه؟ ما به اين پرسش آنگاه كه به تفصيل درباره كليات مسائل علم اصول بحث مىكنيم پاسخ خواهيم گفت. گروه اخباريين شيعه چنانكه قبلا هم بدان اشاره كرديم عقل را به هيچ وجه حجت نمىشمارند. در ميان نحلههاى فقهى اهل تسنن يعنى مذاهب حنفى، شافعى، مالكى، حنبلى، ابو حنيفه قياس را دليل چهارم مىشمارد. از نظر حنفيها منابع فقه چهار است: كتاب، سنت، اجماع، قياس. قياس همان چيزى است كه در منطق به نام تمثيل خوانديم. مالكيها و حنبليها، خصوصا حنبليها، هيچگونه توجهى به قياس ندارند، اما شافعيها به پيروى از پيشواشان محمد بن ادريس شافعى حالت بين بين دارند، يعنى بيش از حنفيها به حديث توجه دارند و بيش از مالكيها و حنبليها به قياس. در اصطلاح فقهاء قديم گاهى به قياس «راى» يا «اجتهاد راى» هم اطلاق مىكردهاند. از نظر علماء شيعه، به حكم اينكه قياس صرفا پيروى از ظن و گمان و خيال است، و به حكم اينكه كلياتى كه از طرف شارع مقدس اسلام و جانشينان او رسيده است وافى به جوابگوئى است، رجوع به قياس به هيچ وجه جايز نيست. آشنايى با علوم اسلامى (3)