ولایت فقیه و رد شبهه ها (04) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ولایت فقیه و رد شبهه ها (04) - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيشينه بحث ولايت فقيه

حجة الاسلام و المسلمين محمد محمدى اشتهاردى

اشاره:

بعضى در مقام شبهه افكنى در اذهان مى‏گويند: ولايت فقيه ازانديشه سياسى امام خمينى قدس سره سرچشمه گرفته است و يك‏امر تازه‏اى است، به تعبير گستاخانه بعضى، از اختراعات اواست... يكى از عناصر مخالف در اين باره مى‏گويد: «ولايت فقيه‏يك كلمه‏اى است كه در فقه در قسمت فرعيات بوده، مثلا در جوامعى‏كه قبلا حكومت مركزى «سانتراليسم‏» وجود نداشته، يعنى حكومت‏مركزى نبوده. .. در قديم به اين ترتيب مى‏گفتند: اگر يك انسان‏مرد، بچه‏دار و صغير است، سرپرستى اين بچه با كيست؟ گفتند كه‏فقيه، يك مجتهد جامع الشرايط مى‏تواند سرپرستى اموال او را برعهده بگيرد، از اين رو براى حكومت اسلامى... اين را نمى‏شودتعميم داد، هيچ كس در فقه، و هيچ فقيهى تاكنون نيامده، نگفته‏كه ولايت فقيه به معنى حكومت است.» (1)

اتفاقا حضرت امام خمينى‏قدس سره در همان هنگام كه در حوزه علميه نجف اشرف، بحث‏ولايت فقيه را در تاريخ 1/11/1348ش تا 20/11/1348 در جلسات درس‏خارج فقه خود مطرح نمود، به اين شبهه توجه داشت، و در آن جاچنين فرمود:

«موضوع ولايت فقيه چيز تازه‏اى نيست كه ما آورده باشيم،بلكه‏اين مساله از اول مورد بحث‏بوده است، حكم مرحوم ميرزاى‏شيرازى (آيه الله العظمى ميرزا محمد حسن شيرازى معروف به‏ميرزاى بزرگ، وفات يافته 1312 ه.ق، مرجع تقليد بعد از استاداعظم شيخ انصارى) در حرمت تنباكو، چون حكم حكومتى بود، براى‏فقيه ديگر نيز واجب الاتباع بود، و همه علماى بزرگ ايران جزچند نفر از اين حكم متابعت كردند، حكم قضاوتى نبود كه بين‏چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد، و ايشان روى تشخيص خود،قضاوت كرده باشد، بلكه روى مصالح مسلمين و به عنوان ثانوى،اين حكم حكومتى را صادر فرمودند، و تا عنوان (ادامه استعمارانگلستان در رابطه با دخانيات) وجود داشت، اين حكم نيز بود، وبا رفتن عنوان، حكم هم برداشته شد. و هم چنين مرحوم ميرزامحمد تقى شيرازى (وفات يافته 1338ه. ق معروف به ميرزاى كوچك‏از مراجع بعد از ميرزاى شيرازى) كه حكم جهاد دادند البته‏اسم آن دفاع بود و همه علما تبعيت كردند، براى اين است كه‏حكم حكومتى بود. به طورى كه نقل كردند مرحوم كاشف الغطا(معروف به آيه الله شيخ جعفر كاشف الغطاء وفات يافته 1228ه.ق صاحب كتاب كشف الغطاء در فقه استدلالى) نيز بسيارى از اين‏مطالب را فرموده‏اند، و از متاءخرين مرحوم نراقى (ملا احمد،وفات يافته سال 1245ه.ق) همه شوون رسول الله(ص)را براى فقهاءثابت مى‏دانند، و مرحوم آقاى نائينى (آيه الله حاج ميرزا حسين‏نائينى وفات يافته سال 1355 ه.ق) نيز مى‏فرمايند كه اين مطلب‏از حديث مقبوله عمر بن حنظله استفاده مى‏شود. در هر حال طرح‏اين بحث تازگى ندارد، و ما فقط موضوع را بيش‏تر مورد بررسى‏قرار داديم، و شعب حكومت را ذكر كرده و در دسترس آقايان‏گذاشتيم تا مساله روشن‏تر گردد. (2)

پس از اين اشاره، نظر شمارا به پاسخ مشروح اين شبهه، كه در اين بحث، بسيار مهم است جلب‏مى‏كنيم:

مساله ولايت فقيه به معناى اعمال امورى كه جنبه‏حكومتى داشته، در همان سال‏هاى آغاز «غيبت كبرى‏» در گفتارفقها و علما مطرح بوده است، به عنوان نمونه:

نظريه شيخ مفيد

عالم بزرگ محمد بن محمد بن نعمان، معروف به شيخ مفيد، وفات‏يافته سال‏413 ه.ق كه از فقهاى بزرگ قرن چهارم و پنجم هجرى‏قمرى بود، در كتاب «المقنعه‏» در مساله امر به معروف و نهى‏از منكر، در بيان مراحل و مراتب امر به معروف و نهى از منكر،هنگامى كه به مرحله قتل يا زدن و مجروح نمودن مى‏رسد مى‏گويد:

«و ليس له القتل والجرح الا باذن سلطان الزمان المنصوب لتدبيرالانام; براى كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند وقتى به‏مرحله قتل و ضرب رسيد، براى او چنين كارى جايز نيست، مگر اين‏كه از سلطان زمان كه براى تدبير امور مردم نصب شده اجازه‏بگيرد.» سپس سلطان منصوب را در عبارت ديگر شرح داده ومى‏گويد: «فاما اقامه الحدود فهو الى سلطان الاسلام المنصوب من‏قبل الله تعالى و هم ائمه الهدى من آل محمد(ص) و من نصبوه‏لذلك من الامراء والحكام، و قد فوضوا النظر فيه الى فقهاءشيعتهم مع الامكان; اما مساله اجراى حدود الهى، مربوط به‏سلطان و زمام‏دار اسلام است كه از جانب خداوند نصب شده است،اين‏ها همان امامان آل محمد(ص) و كسانى از امرا و حاكمان هستندكه از طرف امامان(ع) براى اين امور نصب شده‏اند، امامان(ع)اظهار نظر در اين امور را به فقهاى شيعه خود، در صورت امكان،واگذار نموده‏اند.» (3) شيخ مفيد، چنان كه از عبارت فوق نيز به‏دست مى‏آيد، در عصرى قرار داشت كه به شدت تحت كنترل سلاطين جوربود، و مطرح كردن و شرح و بسط چنين مسايلى، بسيار خطر داشت،در عين حال، مساله «ولايت‏فقيه‏»را به طور فشرده و اشاره بيان‏نموده است.

نظريه سلار بن عبدالعزيز ديلمى

فقيه برجسته قرن پنجم ه.ق سلار بن عبدالعزيز[كه به قول بعضى‏نامش حمزه است و لقبش سلار مى‏باشد.] از شاگردان برجسته شيخ‏مفيد بود. كتاب‏هاى «مقنع‏» در علم كلام، «التقريب‏» در علم‏اصول، و «المراسم‏» در علم فقه را تاليف كرد، و سرانجام درسال 448 ه.ق درگذشت، اين فقيه محقق در كتاب فقهى «المراسم‏»مى‏نويسد: «فقد فوضوا الى الفقهاء اقامه الحدود والاحكام بين‏الناس بعد ان لايتعدوا واجبا، و لايتجاوزوا حدا، امروا عامه‏الشيعه بمعاونه الفقهاء على ذلك ما استقاموا على الطريقه; (4) امامان معصوم(ع) اجراى حدود و برپا داشتن احكام انتظامى بين‏مردم را به طور دقيق به فقهاى شيعه واگذار كردند، و به عموم‏شيعيان دستور دادند كه فقها را در اين راستا پشتيبانى كنند، وآنان را در موارد اجرايى كمك نمايند.»

نظريه شيخ طوسى

ابو جعفر، محمد بن حسن طوسى قدس سره موسس حوزه علميه‏هزار ساله نجف اشرف، از شاگردان برجسته شيخ مفيد بود، اومتكلم و فقيه بزرگى بود كه صدها شاگرد برجسته از حوزه درس اوبه پا خاستند. دو كتاب از كتب اربعه به نام تهذيب و استبصاراز تاليفات او است. او كتاب‏هاى ديگرى به نام النهايه، خلاف ومبسوط را در فقه تاليف نمود و سرانجام در سال 460 ه.ق ازدنيا رفت. اين عالم ربانى و فقيه صمدانى كه به عنوان شيخ‏الطائفه (رئيس شيعيان) خوانده مى‏شد در كتاب النهايه مى‏نويسد:

«و اما الحكم بين الناس والقضاء بين المختلفين، فلايجوز ايضاالا لمن اذن له سلطان الحق فى ذلك، و قد فوضوا ذلك الى فقهاءشيعتهم; (5) حكم نمودن و قضاوت بر عهده كسانى است كه از جانب‏سلطان عادل (امام معصوم) به آن‏ها اذن و اجازه داده شده باشد،و اين وظيفه از جانب امامان(ع) به فقهاى شيعه واگذار شده‏است.»

نظريه محقق اول

ابوالقاسم نجم الدين جعفر بن حسن حلى معروف به «محقق حلى‏»يا «محقق اول‏» از فقهاى بزرگ شيعه در قرن هفتم و از مراجع واساتيد سترگ شيعه از اهالى حله عراق بود، بعضى از تاليفات اوعبارت است از: مختصر نافع، المعتبر و شرايع الاسلام كه ازعالى‏ترين متن‏هاى فقهى است. وى در سال‏726 ه.ق در حله درگذشت‏و در همان جا به خاك سپرده شد، او درباره ولايت فقيه مى‏نويسد:

«يجب ان يتولى صرف حصه الامام عليه السلام الى الاصناف‏الموجودين من اليه الحكم بحق النيابه كما يتولى اداء ما يجب‏على الغائب; واجب است مصرف سهم امام(ع) در راه مستحقين را كسى‏بر عهده بگيرد كه از امام معصوم(ع) نيابت دارد، همان گونه كه‏او عهده‏دار واجبات افراد غايب است.» شهيد ثانى (زين الدين‏على بن احمد عاملى جبعى، فقيه بزرگ قرن دهم ه.ق وفات يافته‏سال 965 ه.ق) در شرح عبارت فوق مى‏نويسد: «المراد به، الفقيه‏العدل الامامى الجامع لشرائط الفتوى، لانه نائب الامام ومنصوبه; (6) منظور محقق حلى از نايب به حق، فقيه عادل دوازده‏امامى است كه داراى همه شرايط فتوا است، زيرا چنين شخصى نايب‏امام معصوم، و نصب شده از سوى آن امام است.» از اين عبارت به‏روشنى فهميده مى‏شود كه مجتهد جامع الشرايط، در امور مختلف، ازجمله مصرف سهم امام(ع) (كه از احكام حكومتى است) ولايت دارد.

نظريه علامه حلى

جمال الدين، حسن بن يوسف بن مطهر حلى معروف به علامه حلى وفات‏يافته سال‏726 ه.ق كه سرآمد متكلمين و فقها و مراجع قرن هشتم‏بود، و بالغ بر دويست جلد كتاب در رشته‏هاى مختلف اسلامى نوشت‏كه هر كدام از آن‏ها نشانه تبحر او در همه علوم به ويژه فقه وكلام است، مانند تذكره، الفقهاء، ارشاد الاذهان، قواعد الاحكام،مختلف الشيعه و... در كتاب قواعد مى‏نويسد:

«و اما اقامه‏الحدود فانها الى الامام خاصه، او من ياذن له، و لفقهاءالشيعه فى حال الغيبه ذلك، و للفقهاء الحكم بين الناس مع الامن‏من الظالمين، و قسمه الزكوات والاخماس; (7) اما اجراى حدود(احكام جزايى) در عصر حضور، مخصوص امام معصوم(ع) يا كسى است‏كه امام معصوم(ع) به او اذن داده باشد، و در عصر غيبت‏بافقهاى شيعه است، و بر عهده فقها است كه در صورت امن از گزندظالمان، بين مردم حكم و قضاوت كنند، و زكات‏ها و خمس‏ها رابگيرند و به مصرف برسانند.»

نظريه شهيد اول

محمد بن مكى دمشقى عاملى، معروف به شهيد اول صاحب كتاب‏«لمعه‏» محقق و فقيه بزرگ شيعه در قرن هشتم، در گذشته سال‏786ه.ق در كتاب دروس مى‏نويسد: «والحدود والتعزيرات الى‏الامام و نايبه ولو عموما، فيجوز فى حال الغيبه للفقيه اقامتهامع المكنه، و يجب على العامه تقويته، و منع المتغلب عليه مع‏الامكان و يجب عليه الافتاء مع الامن، و على العامه المصير اليه،والترافع فى الاحكام; (8) اجراى حدود و تعزيرات (احكام حكومتى)بر امام و نايب او گرچه نايب عام او وظيفه واجب است، و درعصر غيبت وظيفه واجب فقيه است كه در صورت امكان، به اجراى آن‏بپردازد. و بر مردم واجب است تا از فقيه جامع الشرايطپشتيبانى كنند، و در صورت امكان از آنان كه شايستگى براى‏اجراى احكام ندارند، جلوگيرى نمايند، و نيز بر فقيه واجب است‏كه در صورت امنيت، فتوا دهد، و بر مردم لازم است كه در مرافعات‏و حل اخلاف‏هاى خود نزد فقيه جامع شرايط بروند.»

نظريه محقق كركى

نورالدين على بن عبدالعالى عاملى، معروف به محقق كركى و محقق‏ثانى، فقيه و مرجع تقليد شيعيان در قرن دهم، در گذشته سال‏940ه.ق مى‏نويسد: «فقيهان شيعه اتفاق نظر دارند كه فقيه جامع‏الشرايط كه از آن به «مجتهد» تعبير مى‏شود، از سوى امامان‏معصوم(ع) در همه امورى كه نيابت در آن دخالت دارد، نايب است.

پس دادخواهى در نزد او و اطاعت از حكم او واجب است. وى درصورت لزوم مى‏تواند مال كسى را كه اداى حق نمى‏كند بفروشد. اوبر اموال غايبان، كودكان، سفيهان، ورشكستگان، و بالاخره بر آن‏چه كه براى حاكم منصوب از سوى امام(ع) ثابت است، ولايت دارد،دليل اين مطلب، روايت مورد قبول عمر بن حنظله، و روايات ديگركه همان محتوا را دارند مى‏باشد.» سپس محقق كركى مى‏گويد:

«اگر كسى از روى انصاف سيره بزرگان علماى شيعه مانند سيدمرتضى، شيخ طوسى، بحرالعلوم، و علامه حلى(ره) را مورد مطالعه‏قرار دهد درمى‏يابد كه آن‏ها همين راه را پيموده و برپاداشته‏اند و به آن معتقد بوده‏اند.» (9)

نظريه شهيد ثانى

زين الدين على بن احمد عاملى، معروف به شهيد ثانى، در كتاب‏مسالك الافهام پس از ذكر اين كه فقها مى‏توانند به اجراى حدود وحكم و قضاوت بين افراد بپردازند مى‏نويسد: «هذا القول مذهب‏الشيخين و جماعه من الاصحاب; اين نظريه، ديدگاه شيخ مفيد(متوفى‏413 ه.ق) و شيخ طوسى (متوفى 460 ه.ق) و گروهى ازفقهاى شيعه است.» سپس مى‏نويسد: «روايت مورد قبول عمر بن‏حنظله (10) اين مطلب را تاييد مى‏كند، زيرا اجراى حدود، بخشى‏از حكم و قضاوت به شمار مى‏آيد، به علاوه مصلحت نظام آن رااقتضا مى‏كند و اين لطفى از جانب خدا است كه موجب جلوگيرى ازمفاسد و گمراهى‏ها مى‏گردد، بنابراين اين ديدگاه، قول قوى ومورد تاييد است. » (11)

نظريه محقق اردبيلى و حاج آقا رضا همدانى

مولا احمد بن محمد اردبيلى مشهور به محقق اردبيلى، كه در بين‏مردم به مقدس اردبيلى معروف است از مجتهدين و اعاظم دانشمندان‏قرن دهم، وفات يافته سال‏993 ه.ق، در مساله استحباب دادن‏زكات به فقيه، در ضمن گفتارى مى‏نويسد: «انه خليفه الامام،فكان الواصل اليه، واصل اليه عليه السلام; فقيه جامع شرايط،خليفه و جانشين امام معصوم است، پس رساندن مال به دست فقيه،همانند رساندن آن به دست‏شخص امام معصوم(ع) است.» (12) فقيه‏معروف حاج آقا رضا همدانى (وفات يافته سال 1322 ه.ق) نيزهيمن مطلب را فرموده است. (13)

نظريه صاحب مفتاح الكرامه

فقيه بزرگ، آيت‏سترگ جواد بن محمد حسينى عاملى صاحب كتاب فقهى‏استدلالى مفتاح الكرامه كه از كتب معتبر فقهى است در كتاب‏القضاء اين كتاب چنين مى‏نويسد:

«فقيه از طرف صاحب امر(عج) منصوب و گمارده شده است، و بر اين‏مطلب عقل و اجماع و اخبار دلالت مى‏كنند: اما عقل; اگر فقيه‏چنين اجازه و نيابتى از سوى امام زمان(عج) نداشته باشد، امربر مردم مشكل مى‏شود، و آن‏ها در تنگنا قرار مى‏گيرند، و نظام‏زندگى از هم مى‏گسلد. اما اجماع (اتفاق نظر فقهاء) پس از تحقق‏آن همان گونه كه اعتراف شده مى‏توانيم ادعا كنيم كه در اين‏امر، علماى شيعه اتفاق نظر دارند، و اتفاق آنان حجت است. امااخبار، دلالت آن‏ها بر مطلب، كافى و رسا است، از جمله روايت‏شيخ‏صدوق (توقيع مبارك كه قبلا ذكر شده كه امام عصر(عج) به اسحاق‏بن يعقوب نوشت، در حوادث پديد آمده، به راويان حديث ما رجوع‏كنيد، زيرا آنان حجت‏بر شمايند و من حجت‏خدا هستم) بر اين‏مطلب دلالت دارد. (14)

نظريه ملا احمد نراقى

فقيه عارف، ملااحمد نراقى كاشانى وفات يافته سال 1245، فرزند ملا مهدى نراقى(ره) است، كه از فقهاى نامدار قرن سيزدهم است و كتاب‏هاى:

مستند الشيعه، عوائد الايام در فقه، و مفتاح‏الاحكام در اصول، ازتاليفات او است، اين عالم بزرگ در كتاب عوائدالايام (15) چنين‏مى‏نويسد:

«فقيه عادل بر دو امر ولايت دارد:

1- بر آن چه پيامبر(ص) و امام معصوم(ع) كه سلاطين مردم و دژهاى‏استوار اسلام هستند ولايت دارند، فقيه عادل نيز آن ولايت رادارد، جز مواردى كه به وسيله دليل از اجماع و روايات و... خارج شده است.

2- هر كارى كه با دين و دنيا رابطه دارد، و ناچار بايد انجام‏شود يا عقلا و يا عادتا از جهت اين كه امور معاد و معاش فردى وگروهى به آن بستگى دارد، و نظم دين و دنيا وابسته به آن است،يا شرعا از اين جهت كه به آن امر شده، يا فقها به آن اجماع‏نموده‏اند و به اقتضاى حديث نفى ضرر و نفى عسر و حرج يا نفى‏فساد بر مسلمانى يا به دليل ديگر واجب شده، و يا شارع به‏انجام يا ترك آن اجازه داده، و بر عهده شخص معين يا غير معين‏نهاده نشده، و مى‏دانيم كه شارع اجازه داده كه بايد انجام‏گيرد، يا اجازه انجام آن داده شده، ولى اجراى آن به شخص معينى‏واگذار نشده در همه اين موارد بايد فقيه عهده‏دار آن گردد. سپس‏مرحوم نراقى براى هر كدام از اين دو امر به ذكر دليل پرداخته‏است.» (16)

نظريه كاشف الغطا

فقيه نامى علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطا (وفات يافته سال‏1373ه.ق) پيرامون ولايت عامه فقيه جامع الشرايط مى‏نويسد: «ان‏له الولايه على الشئون العامه و مايحتاج اليه نظام الهيئه‏الاجتماعيه; همانا فقيه جامع الشرايط بر همه شوون عمومى ونيازهاى اجتماعى مردم، ولايت دارد.» سپس مى‏نويسد: «و بالجمله‏فالعقل والنقل يدلان على ولايه الفقيه الجامع على هذه الشوون،فانها للامام المعصوم اولا، ثم للفقيه المجتهد ثانيا المجعوله‏بقوله(ع): و هو حجتى عليكم و انا حجه الله عليكم (17) كوتاه‏سخن آن كه عقل و نقل بر مشروعيت ولايت فقيه جامع الشرايط، براين شوون اجتماعى دلالت دارند، اين ولايت نخست از آن امام‏معصوم(ع) است‏سپس براى فقيه مجتهد با جعل امام معصوم(ع) باقول خود: «فقيه حجت من بر شما است و من حجت‏خدا بر شماهستم‏» برقرار مى‏باشد.»

نظريه استاد اعظم، صاحب جواهر

مرجع بزرگ آيه الله العظمى شيخ محمد حسن نجفى صاحب كتاب‏ارزشمند جواهر الكلام (يك دوره مفصل فقه استدلالى) وفات يافته‏سال‏1266 ه.ق از فقهاى بزرگى است كه مساله ولايت فقيه را به‏طور مطلق و عام مطرح كرده، و با استدلال‏هاى قوى آن را ثابت‏نموده است (چنان‏كه قبلا ذكر شد) اين فقيه بزرگ پس از ذكرمطالبى پيرامون گستردگى حوزه اختيارات ولايت فقيه، مى‏نويسد:

«و بالجمله فالمساله من الواضحات التى لاتحتاج الى ادله;كوتاه سخن آن‏كه; مساله ولايت فقيه و حوزه گسترده اختيار او ازامور روشنى است كه نيازى به دلايل ندارد.» (18)

و از گفتارمختلف او در موارد گوناگون كتاب‏هاى فقه فهميده مى‏شود كه‏گستردگى اختيارات ولى فقيه، از ديدگاه ايشان از امور قطعى وواضح بوده است.

نظريه استاد اعظم شيخ انصارى

استاد اعظم مرجع بزرگ شيخ مرتضى انصارى صاحب مكاسب و رسائل،وفات يافته سال 1281ه.ق در كتاب مكاسب در بحث‏بيع، پيرامون‏ولايت فقيه بحث كرده و چنين نتيجه مى‏گيرد: «ان المستفاد من‏مقبوله عمر بن حنظله كونه كسائر الحكام المنصوبه فى زمان‏النبى والصحابه فى الزام الناس بارجاع الامور المذكوره اليه،والانتهاء فيها الى نظره، بل المتبادر عرفا من نصب السلطان‏حاكما وجوب الرجوع فى الامور العامه المطلوبه للسلطان اليه;همانا آن چه از روايت مورد قبول عمر بن حنظله استفاده مى‏شوداين است كه فقيه جامع شرايط مانند ساير حاكمانى است كه در عصررسول خدا(ص) و صحابه منصوب مى‏شدند، و مردم ملزم بودند كه درشوون مذكور به او مراجعه كنند، و سرانجام، نظر او را بپذيرند،بلكه آن‏چه در عرف به ذهن‏ها پيشى مى‏گيرد اين است كه هرگاه كسى‏را به عنوان سلطان حاكم نصب كردند، بر مردم واجب است در همه‏امور مطلوب و مورد نظر سلطان، به او رجوع كنند.» (19)

گرچه‏شيخ انصارى در كتاب مكاسب، اختيارات فقيه را همانند امام‏معصوم(ع) به طور قاطع نپذيرفته، ولى در كتاب قضاء همان راى‏صاحب جواهر (گستردگى اختيارات فقيه) را مى‏پذيرد، به گفته آيه‏الله جوادى آملى «تحولى كه صاحب كتاب جواهرالكلام در شيخ‏انصارى قدس سره ايجاد كرد، باعث‏شد كه مرحوم شيخ انصارى‏ولايت فقيهى را در كتاب مكاسب تدوين كرد، با مطالبى كه در كتاب‏قضا تدوين نمود، خيلى فرق كند.» (20)

پس از شيخ انصارى قدس‏سره نيز علما و مراجع ديگرى مانند آيه الله العظمى حاج‏ميرزا حسين نائينى وفات يافته سال 1355 ه.ق چنان‏كه در كتاب‏منيه الطالب (ج‏1، ص‏327) آمده، و آيه الله العظمى حاج آقا حسين‏بروجردى، وفات يافته سال 1380ه.ق (كه قبلا ذكر شد) و حكيم‏فرزانه علامه سيد محمد حسين طباطبايى (21) و علامه ميرزاابوالحسن شعرانى (22) و... از مشروعيت ولايت فقيه و لزوم اطاعت‏از آن سخن به ميان آورده‏اند، بنابراين اولا بحث ولايت فقيه‏تازگى ندارد، و ثانيا انحصار به فتواى حضرت امام خمينى قدس‏سره نيست.

و به طور كلى از بررسى گفتار و عملكرد فقهاى بزرگ‏شيعه در قرن‏هاى مختلف به دست مى‏آيد كه بسيارى از آن‏ها به ولايت‏فقيه به عنوان سرپرستى امت و رتق و فتق امور، اعتقاد داشتندمانند: خواجه نصير طوسى و محقق حلى در قرن هفتم، علامه حلى، فخرالمحققين و شهيد اول در قرن هشتم، فاضل مقداد و احمدبن فهدحلى اسدى در قرن نهم، محقق اردبيلى، محقق ثانى و شهيد ثانى درقرن دهم، كه بررسى هر كدام از آن‏ها به طور مبسوط از حوصله اين‏مقاله خارج است. قابل ذكر است كه عالم بزرگ سيد مرتضى علم‏الهدى (وفات يافته سال‏436ه.ق) كه از شاگردان برجسته شيخ‏مفيد (ره) و در عصر خود از مراجع بزرگ تقليد بود، مدت سى سال‏امير حاج و حرمين، نقيب الاشراف و قاضى القضات، مرجع تظلمات وشكايات مردم بوده است. (23) قبول اين مناصب از جانب او بيان‏گرآن است كه او به ولايت فقيه به نيابت از امام عصر(عج) اعتقادداشته است.

نتيجه اين كه: مساله ولايت فقيه و حكومت دينى در پرتو حاكم‏صالح كه در وجود فقيه جامع الشرايط متبلور است، انديشه و طرح‏جديد نيست، بلكه از متن قرآن و گفتار پيامبر(ص) و امامان(ع)نشاءت و الهام گرفته و به عصر امامان معصوم(ع) باز مى‏گردد،نهايت اين كه انزوا و در تنگنا قرار گرفتن شيعيان در برابرفشارهاى شديد خلفاى جور و حاكمان ستم‏گر موجب شد كه اين انديشه‏مترقى و بالنده، به صورت مساله جنبى و كمرنگ در كتاب‏ها مطرح‏گردد، و گه‏گاهى در جامعه جلوه نمايد، و بحمدالله مجاهدات‏قهرمانانه و مخلصانه امام خمينى قدس سره و يارانش باعث‏شدكه مساله ولايت فقيه در عرصه‏ها ظهور يابد و از انزوا خارج‏شود، و بركات مشعشع و طلايى خود را در اين عصر، آشكار نمايد.

با اين تجزيه و تحليل روشن مى‏شود كه چقدر مضحك و بى‏شرمانه ودور از انصاف است آن چه را كه در تحليل‏هاى غير منطقى نهضت‏آزادى آمده، و با ناديده گرفتن آن همه گفتار فقهاى بزرگ‏پيرامون ولايت مطلقه فقيه، آن را، از معتقدات شخصى امام‏خمينى(ره) دانسته، و نشاءت گرفته از اختلافات درونى هيئت‏حاكمه‏جمهورى اسلامى پنداشته‏اند و گستاخانه گفته‏اند: «ولايت مطلقه‏فقيه در عين آن كه ريشه در معتقدات دينى شخص آقاى خمينى دارد،اعلام آن به صورت مطلقه با حواشى و تبعات مربوطه ناشى از يك‏اشكال و اختلاف درونى هيئت‏حاكمه و متوليان خط امامى جمهورى‏اسلامى بوده كه براى خروج از اين بن‏بست‏هاى اجتماعى، اعتقادى‏موجود متوسل به آن شده‏اند.» (24) زهى بى‏انصافى و خلاف گويى.


1- مجله بصيرت بسيجى، آذرماه‏76، ص‏12 يكى از القا كنندگان‏شبهه گويد: «فقط كمتر از دو قرن پيش مرحوم ملا احمد نراقى‏معروف به فاضل كاشانى، معاصر فتحعلى شاه قاجار براى نخستين‏بار به ابتكار اين مطلب پرداخت.» سپس علت آن را پشتيبانى ازپادشاه وقت دانسته است. (حكمت و حكومت، تاليف مهدى حايرى،ص‏178)

2- امام خمينى، ولايت فقيه، چاپ ششم، ص‏113 و 114.

3- شيخ مفيد، المقنعه، ص‏810، و صفحات 522،537،616 و 675.

4- سلار بن عبدالعزيز، المراسم العلويه، ص‏263و 264.

5- شيخ طوسى، النهايه، ص‏301، مطابق نقل آيه الله محمد هادى‏معرفت، ولايت فقيه، ص‏45.

6- شهيد ثانى، مسالك الافهام، ج‏1، ص‏53، ولايت فقيه تاليف مهدى‏هادوى، ص‏81.

7- فخر المحققين، ايضاح الفوائد، ج‏1،ص‏398 و399.

8- شهيد اول، الدروس، ص‏165 (باب الحسبه) مطابق نقل ولايت فقيه‏محمد هادى معرفت، ص‏45 و46.

9- مهدى هادوى، ولايت فقيه، ص‏82 به نقل از وسائل المحقق‏الثانى، رساله صلاه الجمعه، ج‏1، ص‏142، جواهر الكلام ج‏21، ص‏397393.

10- اين روايت در اصول كافى، ج‏1، ص‏67، وسائل الشيعه، ج‏18كتاب ابواب صفات القاضى، باب 11 حديث 1، ذكر شده است.

11- شهيد ثانى، مسالك الافهام، كتاب الحدود.

12- محقق اردبيلى، مجمع الفائده والبرهان، ج‏4، ص‏205.

13- حاج آقا رضا همدانى، مصباح الفقيه، كتاب الخمس، ص‏160.

14- جواد بن محمد حسينى عاملى، مفتاح الكرامه، (كتاب القضاء)ج‏10، ص‏21، مهدى هادوى، ولايت فقيه، ص‏84.

15- كتاب عوائد الايام، پيرامون فقه استدلالى است، فصل بحث‏ولايت اين كتاب به فارسى ترجمه شده و به نام «حدود ولايت‏حاكم‏اسلامى‏» از طرف وزارت ارشاد، انتشار يافته است.

16- مولا احمد نراقى، عوائد الايام، ص‏187، آيت الله مكارم،انوار الفقاهه، كتاب البيع، ج‏1، ص‏453.

17- كاشف الغطاء، الفردوس الاعلى، ص‏54، آيت الله مكارم، انوارالفقاهه، كتاب البيع، ج‏1، ص‏453 و 454.

18- شيخ محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج‏21، ص‏397 و 11.

19- شيخ انصارى، المكاسب، مبحث ولايت الفقيه.

20- ولايت فقيه و رهبرى، ويژه نامه انتخابات خبرگان، شماره‏2،ص‏65.

21- شهيد مطهرى، معنويت تشيع، ص‏55،73و76.

22- در كتاب‏هاى خود; شرح تبصره علامه حلى و نثر طوبى و...

23- رجال علامه حلى، ص‏95، ريحانه الادب، ج‏4، ص‏184.

24- تفصيل و تحليل ولايت مطلقه فقيه از نشريات نهضت آزادى،ص‏133.

ماهنامه پاسدار اسلام شماره 3

/ 1