بررسى اجمالى مهريه(روايى، فقهى، حقوقى)
فائزه عظيم زاده اردبيلى مقدمه:
پيش از ورود به اصل مطلب كه بحثىاست اجمالى پيرامون مهريه و اقسام آنبهتر استبه توضيح مهر و اقسام آنبپردازيم . تعريف مهريه:
مهريه يا صداق (1) مالى است كه بهوسيله عقد ازدواج بطور متزلزل بهملكيت زن (همسر) در مىآيد و با چهارچيز ملكيت آن مستقر مىشود: 1- مرتد شدن شوهر به ارتداد فطرى2- مرگ شوهر
3- نزديكى
4- مرگ زن بنابه مشهور و اين تملك براىزن ناشى از حكم شرع و قانوناست. اساس مهريه در حقوق ايران مبتنى برسنت و مذهب است و نظير آن را درحقوق غربى نمىتوان يافت. رابطه مهر باتمكين زن را نمىتوان با رابطه عوض ومعوض در قراردادهاى مالى قياس كرد. زندر برابر مهر، خود را نمىفروشد بلكه بامرد پيمانى مىبندد كه اثر قهرى آن، التزاممرد به پرداخت مهر و تكليف زن بهتمكين اوست. به همين جهت است كهفسخ و بطلان مهر، عقد نكاح را از بيننمىبرد و زن را از انجام وظايفى كه بهعهده دارد، معاف نمىكند. ما در ابتدامختصرا به بيان تعريف و ماهيتحقوقى مهريه مىپردازيم.
مهريه، تعريف و ماهيتحقوقى آن:
در ماده 1087 قانون مدنى آمدهاست: «مهر عبارت از مالى است كه بهمناسبت عقد نكاح، مرد ملزم به دادن آنبه زن است.» الزام مربوط به تمليك مهر،ناشى از حكم قانون است و ريشهقراردادى ندارد. به همين جهت، سكوتدو طرف در عقد و حتى توافق بر اين كهزن مستحق مهر نباشد، نمىتواند تكليفمرد را در اين زمينه از بين ببرد. درستاست كه انعقاد نكاح به تراضى طرفيناست ولى آثار آن را زن و شوهر به وجودنمىآورند. همين كه زن و مرد، با پيوندزناشويى موافقت كردند در وضع ويژهاىقرار مىگيرند كه بناچار بايد آثار و نتايجآن را متحمل شوند. بنابراين مهر، نوعىالزام قانونى است كه بر مرد تحميلمىشود و فقط زوجين مىتوانند هنگامبستن عقد يا پس از آن، مقدار مهر را بهتراضى معين سازند. (مواد 1080-1087قانون مدنى ). (2) اقسام مهر:
در فقه شيعه و قانون مدنى جمهورىاسلامى ايران از سه نوع مهر نام برده شدهاست: 1- مهرالمسمى (3)2- مهرالمثل
3-مهرالمتعه
1- مهرالمسمى:
مهريهاى است كه ميزان آن بهنگام عقدنكاح، معين و از آن نام برده شده است. (4) 2- مهرالسنة: در لمعه آمدهاست: (5) اگر مرد زن را به كتاب خدا وسنت پيغمبر«صلى الله عليه وآله» تزويج كند مهريه اوپانصد درهم است. در شرح لمعه قيمت پانصد درهم (6) را پنجاه دينار تعيين مىكند. در جاهاىديگر آمده است كه دينار برابر استبا يكمثقال شرعى طلا. علت آنكه اين مبلغ رامهرالسنة گويند اين است كه رسولخدا«صلى الله عليه وآله» اين مبلغ را مهر زنان خود(دختر) خود قرار دادهاند. مهرالمثل، اگر درنكاح دائم مهر ذكر نشود، نكاح، درستاست و طرفين مىتوانند پس از آن بينخود بصورتى، در مورد آن سازش كنند، وهرچه را خواستند معين نمايند و اگر پيشاز تراضى در مورد مهر نزديكى واقع شود،زن مستحق مهرالمثل استيعنىمهريهاى مثل مهريه زنان همشان وهمرديف او (7) . مهرالمثل در زبان حقوقىبه مهرى گفته مىشود كه مقدار آن، بارعايتحال زن از يثشرافت و سايرصفات و وضعيت او نسبتبه اماثل واقران و اقارب و همچنين معمول محل وغيره در نظر گرفته شود. ملامحسن فيض در مفاتيح الشرايعمىگويد: «آنچه در مهرالمثل معتبر است، حالزن است در شرافت و زيبايى و عقل وبكارت و حسب و نسب و دارايى وكاردانى و حسن و نظاير اينها و از جملهعادت خويشاوندان او در آن شهر يانزديك به آن شهر كه با آن شهر در عادت وعرف تفاوتى نباشد....» (8)3- مهرالمتعه:
در ماده 1093 قانونمدنى آمده است: هرگاه مهر در عقد ذكر نشده باشد وشوهر قبل از نزديكى و تعيين مهر زنخود را طلاق دهد، زن مستحق مهرالمتعهاست و اگر بعد از آن طلاق دهد، مستحقمهرالمثل خواهد بود. در جامع عباسىآمده است : متعه (مهرالمتعه) آن است كهاگر شوهر مالدار باشد، جامه اعلى(گرانبها) يا اسب كه ده مثقال طلا ارزد، ياده مثقال طلا به او دهد، و اگر مفلسباشد، انگشترى طلا يا نقره، اگر متوسطالحال باشد پنج مثقال طلا. (9) معنى كلمه نحله:
نحله در لغتبه معنى بدهى و دينآمده است و همينطور به معنى بخشش وعطيه. راغب در كتاب مفردات مىگويد:به عقيده من اين كلمه از ريشه نحل بهمعنى زنبور عسل آمده است، زيرا بخششو عطيه شباهتى به كار زنبور عسل در دادنعسل دارد. (10) در تفسير عاملى، به نقل ازمجمع آمده است: «چون مرد و زن در استفاده از يكديگرشريك و مساوى هستند، خداوند براىزن بر مرد مهر قرار داده تا بخشش وعطيهاى باشد از خداوند نسبتبه زن.» (11) در تفسير عاملى به نقل از طبرى آمدهاست: منظور از نحله يعنى مهر به طوربخشش الزامى. معنى اين كلمه در آيهچنين است كه: ازدواج نبايد انجام شودمگر با مهر معين و ناگزير. (12) خداوند متعال در سوره نساء آيه 4مىفرمايد: «واتوا النساء صدقاتهن نحلة فانطبن لكم عن شىء منه نفسا فكلوههنيئا مريئا»و مهر زنان را در كمال رضايت و طيبخاطر به آنان بپردازيد اگر چيزى از مهرخود را از روى رضا و خشنودى به شمابخشيدند از آن بر خوردار شويد كه حلالو گواراست. آيه فوق به دنبال بحثى درباره انتخابهمسر آمده و اشاره به يكى از حقوقمسلم زنان مىكند و تاكيد مىنمايد كهمهر زنان را به طور كامل همانند يكبدهى بپردازيد يعنى همان طور كه درپرداختساير بدهيها مراقب هستيد كه ازآن چيزى كم نشود در مورد پرداخت مهرنيز بايد همان حال را داشته باشيد. (13) قران كريم در اين جمله كوتاه به 3نكته اشاره كرده است. اولا" با نام صدقه«با ضم دال» ياد كرده است. نه با نام مهر، ازماده صداق است و بدان جهتبه مهر،در مفردات غريب القرآن علت اينكهصداق را صدقه گفتهاند اين است كهنشانه صدق ايمان است. ديگر اينكه باملحق كردن ضمير «هن» به اين كلمهمىخواهد بفرمايد كه مهريه به خود زنتعلق دارد نه به پدر و مادر. مهر، مزدبزرگ كردن و شيردادن و نان دادن به اونيست. صداق يا صدقه گفته مىشود كه نشانهراستين بودن علاقه مرد است. بعضى ازمفسران مانند صاحب كشاف به اين نكتهتصريح كردهاند. همچنانكه بنابه گفته راغب اصفهانىدر مفردات غريب القرآن علت اينكهصدقه را صدقه گفتهاند اين است كه نشانهصدق ايمان است. ديگر اينكه با ملحقكردن ضمير «هن» به اين كلمه مىخواهدبفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نهبه پدر و مادر. مهر، مزد بزرگ كردن وشيردادن و نان دادن به او نيست. سوماينكه با كلمه «نحله» كاملا" تصريح مىكندكه مهر هيچ عنوانى جز عنوان تقديمى وپيشكشى و عطيه و هديه نيست. (14) اين در حاليست كه در جاهليت رسمبر اين بود كه اگر كسى مىمرد، فرزندى كهاز همسرى ديگر مىبود و يا ولى ميتسرمىرسيد و همسر او را مانند اموالش بهارث مىگرفت و جامهاى بر سر اومىافكند. آنگاه يا او را با همان مهريه اولبه همسرى خويش در مىآورد و يا وى رابا همان مهريه نخست در حباله نكاحديگرى قرار مىداد و كابين او را از اينشوهر جديد دريافت مىكرد. اسلام بانزول اين آيه، چنين رسم سخيفى راممنوع ساخت. (15) همچنين آيه 20 سوره نساء، مؤيد اينمساله است: «و ان اردتم استبدال زوج مكان زوجو آتيتم احداهن قنطارا، فلا تاخذوامنه شيئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبينا» اگر خواستيد زنى را رها كرده و زنىديگر به جاى او اختيار كنيد و حالبسيارى مهر او كردهايد، البته نبايد بازگيريد چيزى از مهر او، آيا بوسيله تهمتزدن به زن مهر او را مىگيرد و اينگناهى آشكار است. پيش از اسلام رسم بر اين بود كه اگرمىخواستند همسر سابق را طلاق گويندو ازدواج جديدى كنند براى فرار ازپرداخت مهر، همسر خود را به اعمالمنافى عفت متهم مىكردند و بر او سختمىگرفتند تا حاضر شود و مهر خود را كهمعمولا قبلا دريافت مىشد، بپردازد وطلاق گيرد و همان مهر را براى همسر دومخود قرار مىدادند، آيه بشدت از اينكارزشت جلوگيرى كرده و آن را موردنكوهش قرار مىدهد. (16) اقسام مهريه:
همان طور كه ذكر شد اقسام مهريهدر روايات و كتب حقوقى عبارتنداز: 1- مهرالسنة:
مهرالسنه 500 درهماست كه معادل 262 مثقال نقره خالصاست. وجه تسميه آن اين است كهپيامبراكرم «صلى الله عليه وآله» اين مبلغ را مهريهصبيه و همسران خود قرار دادهاند. درمنتهى الادب آمده است: آنچه بعد ازطلاق از نفقه به همسر مرد مىدهند ازقبيل پوشاك، خوراك... اين مهر رامهرالمتعه گويند. به عبارتى هرگاهمهر در عقد ذكر نشده باشد و شوهر قبل ازآميزش و تعيين مهر، همسر خود را طلاقدهد، زن مستحق مهرالمتعه مىشود. (17)2- مهرالمثل:
اگر در نكاح دائم، مهرذكر نشود نكاح درست است و طرفينمىتوانند پس از آن بين خود به صورتىدر مورد آن سازش و چيزى را معين كنندو اگر قبل از تراضى نسبتبه آن، نزديكىواقع شود، زن مستحق مهرالمثل است. (18) مقادير و مصاديق مهريه:
براى مهريه مقدار حداقل و حداكثرمعينى ذكر نشده بلكه هرقدر كه طرفين برآن توافق كنند آن را مىتوان مهريه قراردادولى روايات، حد مستحبى را مشخصمىنمايد كه بهتر است از مهرالسنه بيشترنباشد. «و عن على بن الحسن بنفضال... ابى جعفر«عليه السلام» قال:الصداق ما تراضيا على قلةاوكثرة...). (19) على بن الحسن بن فضال از زراره ازابى جعفر روايت كرده كه گفت: مهريه ياصداق چيزى است كه هر دو نفر بر آنرضايت مىيابند كم باشد يا زياد، بهعبارت ديگر ميزان مهريه حداكثر واقعىتعيين نشده است. عن على بن ابىبصير عن عمر بن اذينه عن فضيل بنيسارعن ابى جعفر «عليه السلام» قال:الصداق ما تراضى عليه الناس قليلا"كان او كثيرا فهوالصداق. و از جمله على بن ابراهيم از پدرش ازابن ابى بصير از عمر بن اذينه از فضيل بنيسار از ابى جعفر«عليه السلام» نقل كرده است:مهريه چيزى است كه مردم (زن و شوهر)در آن توافق بر رضايت داشته باشند وفرقى نمىكند كه كم باشد يا زياد. مقدار مهريه:
در همين رابطه حضرت امام خمينى(قدس سره الشريف) در تحريرالوسيلهمىفرمايند: آنچه كه در بعضى از شهرها متعارفشده كه بعضى از فاميلهاى دختر مانند پدرو مادر، چيزى از شوهر مىگيرد و در زبانبعضى «شيربها» گويند و در زبان بعضىديگر به چيز ديگر ناميده مىشود، بعنوانمهر و جزء مهر نمىباشد. بلكه چيززيادتر از مهر است كه گرفته مىشود وحكم آن است كه اگر دادن و گرفتن آنبعنوان جعاله براى عمل مباحى است، درجواز و حلال بودن آن اشكالى نمىباشد،اگر بعنوان جعاله نباشد پس اگر شوهر بهطيب نفس به نزديكان دختر مىدهد،اگرچه، به خاطر جلب خاطر او و جلبمحبت او و راضى نمودن اوباشد، چونكهرضايت او ذاتا مقصود استيا آنكهرضايت دختر بستگى به رضايت او داردپس به ملاحظه اين جهات شوهر به طيبخاطر آن مال را بذل مىنمايد. ظاهر آناست كه گرفتن آن جايز است ليكن براىشوهر مادامى كه آن مال موجود است،جايز است آن را برگرداند و اما با عدمرضايتشوهر و دادن آن فقط به اينجهت كه دختر به آنچه كه زوج از مهر بذلمىنمايد راضى به ازدواج است و خوردنآن حرام است و براى شوهر جايز است كهدر آن رجوع كند گرچه تلف شده باشد. (20) دعائم الاسلام عن جعفر بن محمد«عليه السلام»: انه قال للرجال انيتزوج المراة على ان يعلمها سورة منالقرآن او يعطيها شيئا ماكان. دعائم الاسلام عن جعفر بنمحمد«عليه السلام»: گفتبراى مردى كه بهازدواج در آورد زنى را بر تعليم سورهاى ازقرآن يا بدهد به او چيزى هر چه كه باشد. از پيامبر«صلى الله عليه وآله» روايتشده كهحضرت فرمودند چنانچه مردى صداقهمسرش را كم يا زياد قرار دهد اشكالىندارد مثلا" اگر بخواهد به 2 درهم حلال«ذكر مهر در صحت عقد دائمشرط نيست پس اگر تصريحبه عدم مهر كند صحيحاست وبه اين، يعنى به واقع ساختنعقد بدون مهر «تفويض بضع»گفته مىشود و به زنى كه مهرىدر عقدش ذكر نشده و مفوضهبضع ، گفته مىشود»شود پس حلال مىشود و صداق چيزىاست كه هم در عقد متعه وجود دارد و همدر ازدواج غير متعه و ركن صحت آننيزمىباشد. (21) شيخ مفيد در «رساله مهر،» از ابىجعفر محمد بن علىالباقر«عليه السلام» كهفرمود: صداق هر چيزى است كه هردوبرآن رضايت دهند چه در عقد متعه و چه درازدواج غير متعه. حال ممكن است اينسوال مطرح شود كه:از آنجايى كه درتعيين مهريه صرفاتراضىكافىاست پسآيا هر چيزى را مىتوان صداق زنقرارداد؟ حتى شراب و خوك و هرچيزنجسى را؟ (22) در مورد ماليت داشتن مهريه همچنينروايتشده از احمدبن محمد بن عيسىاز عبدالله بن مغيره از طلحه بن زيد كهگفت: پرسيدم از امام معصوم«عليه السلام»درباره دو مردى از اهل ذمه و كافر حربىكه هر كدام از آنها با زنى ازدواج كردند وشراب يا خوكى را مهر قراردادند و پسمردان اسلام آوردند. حضرت فرمود: آننكاح جايز است و از جهتشراب وخوك حرام نمىشود و هنگامى كه اسلامآوردند بر آنها حرام است كه چيزى از آن رابه آن دو زن بدهند و آن را به عنوان صداققرار دهند. (23) در قانون مدنى ماده 1082آمده است: به مجرد عقد، زن مالك مهرمىشود و هر گونه تصرفى بخواهد،مىتواند بكند. ثبوت و بطلان مهريه:
حضرت امام خمينى(ره) در مساله(2419) توضيح المسائل مىفرمايند: «اگر در عقد دائمى مهر را معين نكنندعقد صحيح است و چنانچه مرد با زننزديكى كند بايد مهر او را مطابق مهرزنهايى كه مثل او هستند بدهد.» (24) ذيل همين مساله حضرت آيت اللهاراكى(ره) فرمودند: «ذكر مهر در صحت عقد دائم شرطنيست پس اگر تصريح به عدم مهر كندصحيحاست و به اين ، يعنى به واقعساختن عقد بدون مهر «تفويض بضع»گفته مىشود و به زنى كه مهرى در عقدشذكر نشده و مفوضه بضع ، گفتهمىشود» (25) اگر عقد بدون مهر واقع شودجايز است كه بعد از آن به چيزى راضىشوند چه به اندازه مهرالمثل يا كمتر از آنو يا بيشتر از آن باشد، به عنوان مهر تعيينمىشود و مانند اين است كه در عقد ذكرشده است اگر مرد مهر زن را در عقد معينكند و قصدش اين باشد كه آن را ندهدعقد صحيح است ولى مهر را بايدبدهد (26) . مهر باطل
همان طور كه ذكر شد مهريه بايدبطلان مهريه: مهريه نقشى را كه عوضدر معاملاتى مثل بيع دارد ايفا نمىكندچرا كه در حقوق كنونى، انسان موضوعهيچ قراردادى واقع نمىشود و اينطورنيست كه زن حتما با گرفتن مهريه تن بهزناشويى بدهد بلكه مهرالزامى است كهقانون بر عهده شوهر نهاده و فرع براصل نكاح است لذا اگر خللى در مهريهواقع شود به اصل نكاح صدمه نمىزند. ماليت داشته باشد. اگر چيزى را كه كسىمالكش نمىشود مهر قرار دهد مانندشخص حر، يا چيزى را كه مسلمانمالكش نمىشود مانند شراب و خوك،عقد صحيح است ولى مهر باطل است وزن به آميزش مستحق مهرالمثل مىشودو همچنين استحال در موردى كه چيزىمهر قرار داده شود به اين اعتقاد كه ركهاستسپس معلوم شود كه شراب استيامال ديگرى مهر داده مىشود به اعتقاداينكه مال خودش است آنگاه خلاف آنمعلوم شود. (27) استحقاق و عدم استحقاق مهريه:
اگر عقد بدون مهريه واقع شود زن قبلاز آميزش چيزى را مستحق نمىشود مگراينكه او را طلاق دهد، سپس زن استحقاقدارد كه مرد به حسب حالش از غناو فقر و باز بودن دست و تهى بودنآن چيزى را دينار يا درهم يا لباسيا چهارپا يا غير اينها به او بدهد و بهاين چيز، «متعه» گفته مىشود و اگر عقدقبل از دخول به چيزى غير از طلاق فسخشود، مستحق چيزى نمىباشد. همچنيناست اگر يكى از آنها قبل از آميزشبميرد، اما اگر به او آميزش نموده باشد بهسبب آن مستحق مهرامثال خودشمىباشد. (28) استحقاق مهريه و تسليم آن:
در دو حالتبررسى مىشود: 1- حالتى كه مهر عين معينى باشد. 2- حالتى كه مهر كلى باشد. اگر مهر عين معينى باشد، شوهروظيفه دارد آن را به زن تسليم كند و تازمانى كه به اين تكليف عمل نكرده عيبو نقص را ضامن است. و ضمان شوهربدين ترتيب است كه هرگاه عينى مهرتلف شود او بايد مثل يا قيمت مال تلفشده را به زن تسليم دارد و در صورتى كهمهر معيوب باشد زن حق دارد يكى از ايندو راه را انتخاب كند: 1- توافق انجام شده را فسخ كند و مهررا برگرداند و يا مثل يا قيمت آن را ازشوهر بخواهد. (29) 2- عين مهر را نگه دارد و تفاوتقيمتبين مهر صحيح و معيب را بعنوانارش مطالبه كند، همچنين است درموردى كه عيب در زمان عقد موجودنباشد ولى پيش از تسليم به زن حادثشود. مهر زوجه در قبال مهر معيوب: در مورد معيوب بودن صداق چندحالت قابل فرض است: الف) عيب قبل از عقد نكاح وجودداشته و بعد از عقد معلوم شده كه مهر درزمان عقد معيوب بوده است. ب) عيب بعد از عقد نكاح و قبل ازتسليم حادث شده است. توضيح: اگر بعد از عقد معلوم شودكه مهر (عين معين) در زمان عقد معيوببوده، شوهر ضامن عيب است و زنمىتواند قرارداد مهر را فسخ كند و مثل ياقيمت آن را دريافت دارد يا مهر را نگه داردو ارش را مطالبه كند كه در چنين حالتى كهصداق (عين معين) قبل از عقد نكاحمعيوب بوده است اولا" زن، حق فسخصداق را ندارد. ماده 1084 ق.م هم اينحق را به او نداده است. ثانيا حق اخذ ارشمابهالتفاوت صحيح و معيوب را دارد. صاحب جواهر نيز به اين نظريه كه زنمىتواند قرارداد مهر را فسخ كند ومثل يا قيمت آن را دريافت دارد ياارش را بگيرد ايراداتى وارد كردهاست. مهريه زنان مطلقه:
در اين بحث دو حالتبايد موردبررسى قرار گيرد: الف) قبل از آميزش ، طلاق صورتگرفته و مهر تعيين شده بود. ب) قبل از آميزش، طلاق صورتگرفته ولى مهر تعيين نشده بود. حال اگر در مورد حالت الف بهروايات رجوع كنيم، در مىيابيم كه مردىكه براى زنى در عقد نكاح صداقى قرار دادهو سپس قبل از آميزش، او را طلاق دادهبايد نصف مهريه او را بپردازد و زن عدهاىنگه نمىدارد و مىتواند همان ساعتازدواج كند. «دعائم الاسلام:
عن جعفر بنمحمد«عليه السلام» انه قال فى رجل تزوجامراة الى ان قال و ان كان قد فرضلها صداقا ثم طلقها قبل ان يدخلبها فلها نصف الصداق» (30)دعائم الاسلام :
از جعفر بنمحمد«عليه السلام»، همانا فرمود در موردمردى كه زن گرفت ... تا اينكه فرمود و اگربراى آن صداق فرض شده بود سپسطلاقش داده قبل از آميزش پس براى زن،نصف صداق است. فقه الرضا«عليه السلام»: «كل من طلقامرته من قبل ان يدخل بها فلا عدهعليها منذ فان كان سمى لها صداقافلها نصف الصداق الخ ...» (31) - اما حالت «ب» آن است كه براى زنصداقى معين نشده است و قبل از آميزشطلاق داده مىشود كه در اين حالت مرد بهزن متعه مىدهد (مهرالمتعه) و دادن متعهواجب است. العياشى در تفسيرش ازحفص بن البخترى از ابى عبدالله«عليه السلام»در مورد مردى كه طلاق مىدهد زنش رامتعه مىدهد به آن زن گفت: بله آيا دوستندارى كه از نيكوكاران باشى.«العياشى فىتفسيره عن حفص بن البخترى عنابىعبدالله «عليه السلام» فى الرجل يطلقامراته يمتعها قال نعم ام تحب ان تكونمن المحسنين؟» همچنين محمد بن حسن به اسنادشاز ... از ابى جعفر گفت: پرسيدم از او درمورد مردى كه طلاق مىدهد زنش رافرمود: متعه مىدهد قبل از اينكه طلاقدهد، گفتخداوند تعالى: «و بهرهمندشانكنيد! برتوانگر استبه اندازه قدرتش وبرتنگدستبه اندازه تواناييش.» (32) مهريه زنان مطلقه بعد از آميزشدر صورت عدم تعيين صداق
اگر براى زن صداقى مشخص نشدهباشد و آميزش صورت گيرد و سپس زنطلاق داده شود، براى زن مهرالمثل قرارداده مىشود. مهريه زنانى كه همسرانشان فوتكردهاند
در اينجا دو مطلب قابل بررسى استو دو حالت قابل فرض است: الف) قبل از آميزش همسر فوت كردهو براى زن صداقى مشخص نشده باشد. ب) قبل از آميزش همسر فوت كرده وبراى زن صداقى مشخص شده باشد. توضيح:
در مورد حالت اول كه همسرقبل از آميزش فوت مىكند و براى زوجههم صداقى مشخص نشده است، هيچچيزى براى زن نمىباشد و هيچ صداقىنمىگيرد ولى بر عهدهاش عده كاملهاست. «و باسناده عن على بن الحسنبن فضال، عن العباس بن عامر عنابان بن عثمان عن على بن منصور بنحازم قال: ابى عبدا.. فى رجل يتزوجامراة و لم يفرض لها صداقا قال: لاشى لها من الصداق، فان كان «دخلبها، فلها مهر نسائها (33) «و به اسنادش از على بن الحسن ..گفت: «عرض كردم به ابى عبدا.. در موردمردى كه زن گرفت و فرض نكرد براى اومهرى را،» فرمود: «هيچ چيزى از صداقبراى او نمىباشد پس اگر آميزش صورتگرفته پس براى آن زن مهر زنان مثلاوست.» «و باسناده عن عبيد بن زرارهقال: سالت ابا عبدا.. «عليه السلام» عنامراة هلك زوجها و لميدخل بها قال:لها الميراث و عليها العدة الكاملهوان سمى بها مهرا فلها نصفالمهر وان لم يكن سمى لها فلا شى لها» (34) و به اسنادش از عبيده بن زراره گفت:پرسيدم از ابا عبدا..«عليه السلام» از زنى كهشوهرش مرده و آميزش صورت نگرفتهاست: فرمود براى او ميراث است و برعهدهاش عده كامل است و اگر مهرمعين شده پس نصف مهر برايشمىباشد و اگر مهرى برايش فرض نشدهبود پس هيچ چيزى براى زن ثابتنمىباشد.» - مهر در ازدواج موقتيا متعه :
ذكر مهر در ازدواج موقتشرط استپس اگر اخلال به آن نمايد باطل است ومعتبر است كه ماليت داشته باشد چه عينخارجى باشد يا كلى در ذمه يا منفعتياعملى باشد كه براى عوض قرار دادنصلاحيت داشته باشد يا حقى از حقوقمالى باشد مثل تحجر و مانند آن و معتبراست كه با كيل يا وزن در مكيل و موزونو شمردن در معدود يا مشاهده يا وصفىكه رافع جهالتباشد، معلوم باشد و بارضايت هم تقدير مىشود، كم باشد يازياد. (35) در فقه، نكاح منقطع اعتبار نكاح دائمرا ندارد و بطور مكرر در كتابهاى فقهىآمده استيكى از اهداف اين زناشويىتمتع و انتفاع است نه ايجاد نسل. شوهرتامين معاش خانواده را بر عهده ندارد وميراث او به زن نمىرسد، مهرى به زنداده مىشود كه عوض انتفاع مرد ازاوست. ولى با اعتقادى كه امروزه نسبتبه مقام انسانيت و حقوق او وجود دارد،نمىتوان زنى را براى مدت معين كهشوهر كرده است در حكم اجير به شمارآورد پس در مقام تفسير قانون مدنى بايدبه اراده قانونگذار كنونى و مصالحاجتماعى، بيش از مبناى تاريخى آنتوجه داشت. 1- در نكاح منقطع بايد مهر و ميزانآن در عقد معين شود. از اين حكم چنين برمىآيد كه توافق درباره مهر و نكاح با همارتباط دارد و بطلان هر يك در ديگرى اثرمىگذارد. به همين جهت ماده 1095 بهآن اشاره دارد. (36) 2- مهرالمتعه ويژه نكاح دائم است ودر نكاح منقطع عدم ذكر مهر موجببطلان آن است و خواهيم ديد كه طلاق درنكاح منقطع راه ندارد. (37) 3- مهرالمثل نيز بطور معمول درنكاح منقطع مورد پيدا نمىكند زيراضرورت تعيين مهر مانع از اين است كهبعد از نزديكى نيازى به تعيين مهرالمثلپيدا شود با وجود اين، در هر مورد كهنكاح باطل و زن جاهل به فساد باشد پساز وقوع نزديكى زن مستحق مهرالمثلاست. (38) همچنين است اگر شوهر تا آخر مدتبا او نزديكى نكند. يعنى مهر نسبتبهازدواج «شغار» باطل است و آن عبارت استاز اينكه دو زن با دو مرد بنابر اينكه مهريكى از آنها ازدواج ديگرى باشد،ازدواج نمايند و بين آنها مهرى غير از دوازدواج نباشد. تمكين در سراسر مدت تجزيه نمىشود.و نيز، چنانكه در نكاح دائم گفته شدشوهر، حق حبس ندارد و نمىتواندتسليم تمام يا بخشى از مهر را موكول بهتمكين سازد. 4- فقط در صورتى كه قبل از آميزشتمام مدت نكاح را ببخشد بايد نصف مهررا بدهد. بنابراين اگر بعد از چند ماه شوهرباقى مدت را به زن ببخشد در صورتى كهنزديكى واقع نشده باشد، زن مستحقنصف مهر است. 5- شرط خيار نسبتبه مهر در نكاحمنقطع درست نيست زيرا نفوذ آن موجبمىشود كه فسخ مهر، سبب بطلان نكاحشود. بنابراين شرط خيار در مهر به منزلهشرط خيار در نكاح است. (39) نكته: «پس از آميزش، تمام مهرمستقرا از آن زوجه است. لكن استقرارمالكيت زوجه در اين موقع مشروط براين است كه زوجه تا آخر مدت، تعهدخود را انجام دهد. اگر تخلف كند به هماننسبت، شوهر مىتواند از مهر او كسر كند(البته ايام حيض مستثنى مىشود). در نكاح منقطع، سپرى شدن مدتنكاح قبل از آميزش، موجب سقوط مهر -كلا يا بعضا - نمىشود زيرا اين نكاح درحكم عقد معوض مالى است. اگر زوج ازحق خود بهره نبرد، دليل سقوط حقزوجه نمىشود. نكات مختلفى درباره مهر
شغار و مهريه
ازدواج «شغار» باطل است و آنعبارت است از اينكه دو زن با دو مرد بنابراينكه مهر يكى از آنها ازدواج ديگرىباشد، ازدواج نمايند و بين آنها مهرى غيراز دو ازدواج نباشد - مثل اينكه يكى از دومرد به ديگرى بگويد: «زن تو قرار دادمدخترخود يا خواهر خود را بنابراينكهدختر يا خواهرت را به من تزويجنمايىوصداق هر يك از آنها ازدواج ديگرىاست» و ديگرى مىگويد: «قبول كردم. وزوجه تو قرار دادم دختر يا خواهر خود رااين چنين» و اما اگر يكى از آنها به مهرمعلومى تزويج نمايد و بر او شرط كند كهديگرى به مهر معلومى به ازدواج او دربيايد هر دو عقد صحيح مىباشند وهمچنين است كه اگر شرط كند ديگرى رابه ازدواج او در بياورد و اصلا مهر را ذكرنمىكند مثل اينكه مىگويد: « زوجه تو قرار دادم دختر خودم رابنابر اينكه دخترت را به من تزويج نمايى،پس مىگويد: قبول كردم و زوجه تو قراردادم دختر خود را. پس هر دو عقد صحيحمىباشد و هر كدام مستحق مهرالمثلمىباشند. (40) رجوع به مهر:
كسى كه تدليس او موجب رجوع بهمهر بر اوست، همان كسى است كه تزويجبه او استناد دارد از ولى شرعى يا عرفىاو، مانند پدر و جد و مادر و برادر بزرگ وعمو و دايىاش، از كسانى كه فقط با راىاو و در عرف و عادت به آنها رجوع و درآنچه مربوط به زن استبه آنها اعتمادمىشود. بلكه بعيد نيست كسى كه نزد هردو طرف در رفت و آمد است و در ايجادوسايل ائتلاف بين آنها تلاش مىكند بهكسى كه ذكر شده، ملحق مىشود. (41) افزايش بهاى مهر :
ممكن است در فاصله بين عقد وطلاق، ارزش مهر افزايش يافته باشد.اين افزايش قيمتبه چند دليلمىتواند باشد: 1- گاهى ناشى از عمل زناست كه زن مستحق افزايش (نصف)مىباشد. 2- گاهى ناشى از بالا رفتن سطحقيمتها در بازار است و ناشى از عملنيست. لذا زن هيچگونه حقى در افزايشندارد. 3- گاهى افزايش قيمت ناشى از ايناست كه زن، مال معينى بدان افزوده استچنانكه در زمين درخت كاشته ياساختمان كرده است كه در اين حالتشوهر در اموال افزوده حقى ندارد. شوهرنمىتواند زن را به كندن رختيا خرابكردن بنا، مجبور كند زيرا تصرف زندر مهر، تصرف مالكانه و با اجازه قانونبوده است و زن در حكم غاصب نيستليكن شوهر مىتواند براى بقاى اموالزن روى زمين خود، از او اجرت مطالبهكند و زن بايد به او اجرت المثلبدهد. مهر در وطى به شبهه:
وطى به شبهه عبارت از آميزشىاستبين زن و مرد كه به تصور وجودرابطه زوجيتبه عمل مىآيد و حال آنكهرابطه زوجيت موجود نمىباشد، خواهجهل آنان نسبتبه موضوع باشد مانندآنكه كسى با زنى ازدواج كند و نزديكىنمايد و سپس معلوم گردد كه خواهررضاعى، زن اوست و يا آنكه جهل آناننسبتبه حكم باشد مانند آنكه كسىبدون دانستن حكم قانونى به بطلان نكاح،با زنى كه قبلا در زمان شوهر داريش با اونزديكى نموده باشد، پس از انحلال نكاحمزبور با او ازدواج و نزديكى نمايد. شبههممكن است از ناحيه طرفين و يا از طرفزن يا مرد باشد. زنى كه در حال جهل بهحرمتبا او نزديكى شود مستحقمهرالمثل مىگردد زيرا جهل زن به حرمترابطه جنسى، نقص را كه در اثر نبودنرابطه زوجيتبه وجود آمده جبران نمودهاست. بنابراين مردى كه از نزديكى با اومتمتع شده استبايد عوض آن را كهمهرالمثل استبه زن بدهد. در اين موردجهل يا علم مرد تاثيرى ندارد ولى هر گاهمردى با زنى نزديكى نمايد و زن عالم بهحرمت نزديكى او باشد مستحق چيزىنخواهد بود اگر چه مرد جاهل به حرمتآن است زيرا نزديكى نسبتبه زن زنامىباشد پس براى امر ممنوع، عوضىنيست. (42) آيا ممكن است مهر به عهدهشخصى غير از شوهر باشد؟ بعضى گفتهاند: مال معينى كه مهر قرارداده مىشود بايد متعلق به شوهر باشد واگر شخصى به جز شوهر مانند پدر اوبخواهد مال خود را مهر قرار دهد، بايدنخست آن را به شوهر منتقل كند تا شوهربتواند آن را بعنوان مهر تعيين نمايد. اگرمهر كلى باشد خود شوهر مىبايد آن راتعهد كند و شخص ديگر نمىتواندمستقيما متعهد آن باشد مگر اينكه ازشوهر ضمانت نمايد يا دينشوهر بعنوان ديگرى به او منتقل گردد.ليكن اين نظريه قابل خدشه استزيرا: اولا: نكاح، يك معاوضه حقيقيه ويك قرارداد مالى نيست تا احكاممعاوضات و قرار دادهاى مالىدرباره آن اجرا شود. ثانيا: در معاوضات و معاملات هماشكالى به نظر نمىرسد كه با توافقطرفين يكى از عوضين در ملك شخصىداخل گردد كه عوض ديگر از مال او خارجنشده است چنانكه پدرى براى پسر خودمالى بخرد و ثمن را از مال خود بپردازد.اصل حاكميت اراده و آزادى قراردادهااقتضا مىكند كه اين گونه قراردادها درستو نافذ باشد و ماده197 قانون مدنىمتضمن يك قاعده تفسيرى است كهتوافق بر خلاف آن معتبر است. بنابراينشخصى به جز شوهر مىتواند مال خودرا مهر قرار دهد يا تعهدى بعنوان مهربنمايد كه مىتوان آن را تعهدىناشى از يك قرارداد چند جانبهدانست. حق حبس (43) : - مبناى حق حبس اين است كه نكاحدر فقه اسلامى يك عقد معاوضى يا شبهمعاوضى به شمار آمده و در معاوضاتحق حبس در حقوق امروز يكقاعده استثنائى است كه بهپيروى از فقه اماميه براىحمايت از حقوق زن پيش بينىشده و قانون آن را فقطبراى زن ذكر كرده است. هر يك از طرفين مىتواند از اجراى تعهدخود امتناع كند تا طرف ديگر تعهد خود راانجام دهد. اگر نكاح يك عقد معاوضىباشد چنانكه بعضى از فقهاى اماميهگفتهاند بايد شوهر نيز حق حبس داشتهباشد. ليكن قبول اين نظر خالى از اشكالنيست. پس حق حبس در حقوق امروزيك قاعده استثنائى است كه به پيروى ازفقه اماميه براى حمايت از حقوق زن پيشبينى شده و قانون آن را فقط براى زن ذكركرده است و نبايد شوهر را در اين زمينه بهزن قياس كرد چرا كه تفسير موسع از يكقاعده استثنايى روا نيست. به هر حال بهنظر مىرسد كه اصولا نكاح را كه يكقرارداد شخصى و هدف اساسى آن شركتدر زندگى است نبايد يك قراردادمعاوضى يا حتى شبه معاوضى تلقى كرد.بنابراين شناختن حق حبس براى زن درنكاح قابل ايراد است. مفاد حق حبس :
مفاد حق حبس عبارت از خوددارى ازهمخوابگى با شوهر است و شامل سايروظايفى كه زن در برابر شوهر دارد مانندتكليف به حسن معاشرت با او نمىشود.به بيان ديگر حق حبس ناظر به تمكين بهمعنى خاص آن است. پارهاى از استادانحقوق مدنى از جمله مرحوم دكتر امامىاز همين نظر پيروى كردهاند ولى بعضىديگر همچنين مرحوم دكتر سيد علىشايگان نظر دادهاند كه زن مىتواند بهاقامتگاه شوهر نرود. ولى بايد اعتراف كردكه جدا كردن وظايف زناشويى از يكديگردر پارهاى امور دشوار استبراى مثالچگونه مىتوان از زنى انتظار داشت كهبه خانه شوهر برود و با او زندگى كندو بتواند از تمكين امتناع ورزد. پسدادگاه مىتواند دست كم امتناع از رفتنبه خانه شوهر را به عنوان لازمهعرفى حق زن در خوددارى از تمكينبپذيرد و آن را نشوزبه حسابنياورد. (44) موارد استفاده از حق حبس : (45) در حالات ذيل زن مىتواند از ماده1085 ق.م استفاده كند : الف) هر گاه مرد تمكن از دادن مهرداشته باشد كه او را در اين حال «مو سر»مىنامند. ب) هر گاه مرد «معسر» باشد خواه زندر حين عقد نكاح علم به اعسار او داشتهباشد خواه نه. (البته در حال اعسار، حقمطالبه مهر ندارد). لكن اين امر مانعنمىشود كه از حق امتناع از وظايفزناشويى تا وصول صداق استفاده نكند. - هر گاه مهر در عقد تعيين نشدهباشد آيا زن مىتواند تا تعيين مهر وتسليم آن از انجام وظايف امتناعكند؟ بعضى از فقهاى اماميه پاسخ مثبتدادهاند كه در توضيح بايد گفت: اگر درعقد نكاح مهر تعيين نشده باشد، دليلىبر وجود حق حبس نيست چه در اينصورت نكاح يك عقد معاوضى به شمارنمىآيد تا بتوان حق حبس را در آن جارىدانست زيرا حق حبس يك قاعدهاستثنائى است و نبايد آن را به مواردمشكوك گسترش داد و شرط حال بودنمهر هم دليل بر آن است كه قانونگذارموردى را در نظر داشته كه مهر در نكاحتعيين شده باشد. - هر گاه زن در اثر اكراه از شوهرتمكين نمايد قبل از اينكه مهر خود رادريافت كرده باشد آيا مىتواند پساز رفع اكراه از انجام وظايف زناشويىامتناع كند تا مهر خود را دريافتكند؟ پاسخ مثبت است زيرا حق حبسبراى زن ايجاد شده و حق با اراده صاحبآن يا به حكم قانون ساقط مىشود و درمورد اكراه موجبى براى سقوط حق نيستو بقاى حبس، استصحاب مىشود. اما اگرشوهر مجبور به تسليم مهر شود پس ازرفع اكراه، نمىتواند آن را پس بگيرد. - هر گاه شوهر به علتى مانندمسافرت يا بيمارى با زن نزديكىنكند آيا حق حبس ساقط مىشود يازن مادام كه نزديكى واقع نشدهمىتواند حق حبس خود را جهتدريافت مهر اعمال نمايد؟ صاحب جواهر مىفرمايند: حاضرشدن زن به تمكين در واقع اسقاط حقحبس است و در ادله سقوط حق معلق بهوطى نشده است. در فقه نكاح را به سايرعقود معوضه، مانند كردهاند و حق حبسمهر را براى شوهر نيز شناختهاند منتهى درمقام جمع بين حق شوهر و زن به ايناشكال برخوردهاند كه اگر زن پيش ازگرفتن مهر اجبار به تمكين شود و بهدليلى نتواند آن را از مرد بگيرد، حقى را ازدست مىدهد كه جبران پذير نيست درحالى كه از بين رفتن مهر را با دادن پولجبران سازند يا امينى با توافق زوجينبرگزينند كه مهر به او تسليم شود و ياشوهر را به دادن مهر مجبور سازند و پساز تمكين زن، امين مهر را به او بدهد. 1) مهر يا صداق مالى است كه شوهر در مقابل حقتمتع بايد بدهد و زن آن را به عقد مالك مىشود. 2) كاتوزيان، ناصر، حقوق مدنى خانواده، چاپسوم، ج 1، ص 138 3) مهرالسنه را مىتوان از مهر المسمى دانست. 4) فيض، عليرضا، مبادى فقه و اصول، چاپ 7،ص 377 5) همان منبع، چاپ اول، ص 259 6) هر درهم معادل دوگرم و نيم نقره خالص استچون هر درهم 6/12 نخود است7) ترجمه لمعه، ج 1، ص 259، عليرضا فيض، همان منبع، چاپ 7 ، ص 377 8) فيض، ملامحسن، مفاتيح الشرايع، ج 3،ص278 9) ترجمه لمعه، چاپ يكم ، حاشيه صفحه 259 10) تفسير نمونه، ج ، ص 262 11) تفسير عاملى ، ج 2، بهنقل از مجمع ، ص327 12) عاملى، تفسير، ج 2، بهنقل از طبرى ، ص327 13) تفسير نمونه، ج 3، ص 262 14) مطهرى ، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام ،ص 187 15) ر.ك: تفسير كشاف، ج 2، ص 299،تفسيرالميزان، ج 8، ص 76 - تفسيرعاملى، ج 2،ص 365، 364- مجمع البيان، ج 3، ص 24 -تفسيرابوالفتوح 16) تفسيرالميزان، ج8، ص 79 17) براى دلجويى زن، مالى به او بدهد كه نام آنمهرالمتعه مىباشد. 18) به مهرى گفته مىشود كه مقدار آن با رعايتحال زن از حيثشرافتخانوادگى و ساير صفات ووضعيت او نسبتبه اماثل و اقارب و همچنينمعمول محل و غيره در نظر گرفته شود. (ماده1091) (كاتوزيان، همان منبع، ج1 ، ص 150) ماده 1093 قانون مدنى مىگويد: هرگاه مهر درعقد ذكر نشده باشد و شوهر قبل از نزديكى و تعيينمهر، زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهرالمتعهاست، اگر بعد از آن طلاق دهد مستحق مهرالمثلخواهد بود.(جعفر لنگرودى، حقوق خانواده،ص145) 19) روايت ديگر اينكه «باسناده عن الحسينى عنفضاله عن محمد بن مسلم عن احدهما عليهما السلام:سئل عن المهر ما هو قال: ما ترضى عليه الناس»مستدرك الوسايل، ج2، ص 604، حديث 2 و 3 -تهديب الاحكام، ج 7، ص 353 20) تحريرالوسيله امام خمينى، ج 3 ، ص 533،مساله 9 در ماده 1080 آمده است كه : تعيين مقدار مهريهمنوط به رضايت طرفين است. تراضى طرفين مقدارجنس و وصف مهر را معين مىكند. هرگاه پدر يا جدبدون رعايتحقوق خانواده براى فرزند صغير خودزن بگيرد، مهر بر عهده صغير است مگر اينكه مولىعليه بعضا يا كلا" در دادن مهر تكمين نداشته باشدكه در اين صورت بايد آن را مولى صغير بدهد. 21) يكى از اركان متعه وجود صداق است. 22) مستدرك الوسايل، ج 2، ص 604 23) تهذيب الاحكام شيخ طوسى، ج 7، ص 355- شرايط مهرالمسمى: الف - مهر بايد ماليتداشته باشد يعنى داراى ارزش داد و ستداقتصادى باشد پس آب دريا، يا هوا ... كه ارزشاقتصادى ندارند مهر قرار نمىگيرند. ب - مهر بايدقابل تملك باشد بوسيله زن. ج - مهر بايد در ملكيتشوهر باشد. د - مهر نبايد مجهول باشد يعنى بايد مقدار و جنس ووصف آن براى طرفين مشخص باشد. در قانونمدنى آمده كه مهر بايد بين طرفين تا حدى كه رفعجهالت آنها بشود معلوم باشد، مشاهده كافى است ووزن كردن ضرورتى ندارد. ه - مهر بايد معين باشد ونمىتوان يكى از چند چيز را بعنوان مثال يكى از دوخانه را بطور نامعين مهر قرار داد. مهرالمسمى اگرعين معينى باشد بايد در زمان عقد موجود باشد وماليت داشته باشد و قابل نقل و انتقال باشد، معلوم ومعين باشد تا براى طرفين رفع جهالتبشود و مرد نيزبايد مالك آن بوده و قدرت تسليم آن را داشته باشدماده 1087 قانون مدنى مىگويد: هر چيزى كهماليت داشته باشد و قابل تملك نيز باشد مىتوان مهرقرار داد. و مهر بايد منفعت عقلايى داشته باشد پسمواد مخدر مهر قرار نمىگيرد. ز شوهر بايد قدرتبر تسليم مهر را داشته باشد و اگر تعيين مهر درستنيست مثلا" انگشترى كه در دريا غرق شده و دستيافتن به آن غيرممكن است نمىتواند مهر قرار گيرد.ح - اگر مهر عين معينى باشد بايد در زمان عقدموجود باشد. 24) همچنين است در رساله آيات عظام مكارمشيرازى مساله «2068» گلپايگانى مساله «2428»،اراكى مساله «2433» 25) تحريرالوسيله امام خمينى قدس سره الشريف ،ص 531، مساله 4 26) توضيح المسائل يا رساله آيتالله العظمى اراكىمساله 2460 - اگر طرفين خواسته باشند نكاحشانبدون مهر باشد در اين صورت نكاح بدون مهرشمرده مىشود و تنها در اين صورت زن پيش ازآميزش استحقاق گرفتن مهرالمثل را ندارد. 27) تحريرالوسيله امام خمينى، ج 3، ص 531،مساله 7 28) ترجمه تحريرالوسيله، ج 3، ص 531،مساله5. - بطلان مهريه: مهريه نقشى را كه عوض در معاملاتىمثل بيع دارد ايفا نمىكند چرا كه در حقوق كنونى،انسان موضوع هيچ قراردادى واقع نمىشود واينطور نيست كه زن حتما با گرفتن مهريه تن بهزناشويى بدهد بلكه مهرالزامى است كه قانون برعهده شوهر نهاده و فرع بر اصل نكاح است لذا اگرخللى در مهريه واقع شود به اصل نكاح صدمهنمىزند همان طور كه در ماده 1081 آمده: اگردر عقد نكاح شرط شود كه در صورت عدم تاديهمهر در مدت معينى، نكاح باطل خواهد بود، نكاح ومهر صحيح ولى شرط باطل است. (كاتوزيان، حقوقمدنى خانواده، ج 1، ص 142) 29) در ماده 1084 ق.م آمده است: هرگاه مهرعينى معينى باشد و معلوم گردد قبل از عقد معيوببوده يا بعد از عقد و قبل از تسليم معيوب يا تلفشده شوهر ضامن عيب و تلف است. 30) ر.ك: مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 611،حديث 1 و 2 و 3 - وسايل شعيه ، ج 15، ص 61 31) ر.ك: مستدرك الوسايل ، ج 2، ص 611،حديث 1 و 2 و 3 - وسايل الشيعه ، ج 15، ص 61 32) طبق روايتى ، مهرالمتعه هم بايد در طلاقهاىرجعى داده شود و هم در طلاقهايى كه براى زوجحق رجوع ندارد.ماده 1092 قانون مدنى مىگويد: زوج اگر بعد ازآميزش و قبل از علم به عيب ، نكاح را فسخ كند بايدمهرالمسمى را بدهد زيرا به علت آميزش صداقمستقر مىشود» اگر تدليس در حين عقد از جانبزوجه صورت گرفته باشد استحقاق مهر را ندارد،اين قول در فقه مشهور است. و اگر تدليس را كسانو اطرافيان زوجه داده باشند مدلس بايد خسارتزوج را بدهد و زوج بايد مهرالمسمى را به زوجهبپردازد. 33) وسايل الشيعه، ج 15، ص 24- گر چه خودروايتسخنى از فوت به ميان نياورده ولى عنوانبحث در كتاب وسايل الشيعه به صورت زيراست:"من تزوج امراة و لم يسم لها مهرا و دخل بها كان لهامهر مثلها فان مات قبل الدخول فلا مهر لها" 34) وسايل الشيعه، ج 15، ص 72، حديث 4 35) تحرير الوسيله ، ج 3، ص 515، مساله 5 36) در ماده 1095 آمده است كه در نكاحمنقطع، عدم ذكر مهر در عقد، موجب بطلان است. 37) تلخيص از حقوق مدنى خانواده، صص175-173 - مهر يكى از اركان اصلى عقددر نكاح منقطع استچنانكه ماده 1095 ق.م مقرر مىدارد. فصلنامه نداى صادق - شماره 4