ضرورت آموزش تاريخ در حوزه هاى علميه - ضرورت آموزش تاریخ در حوزه های علمیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ضرورت آموزش تاریخ در حوزه های علمیه - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





ضرورت آموزش تاريخ در حوزه هاى علميه

1- معارف تاريخى و نقش آن در زندگى بشر:

انسانى را در نظر بگيريد كه در گذرگاه پرپيچ و خم و تاريك مجبور به پيشروى مى باشد. لكن باو گفته و آموخته اند كه در جاى جاى اين گذرگاه خطرناك كليدهايى وجود دارد كه او مى تواند با شناسائى و كنترل و فشار دادن آنها چراغهاى متعددى را روشن ساخته و به آسانى راه مقصود را در پيش بگيرد واز خطرات احتمالى اين راه پر پيچ و تاريك خود را نجات دهد. واگراين كار را انجام ندهد نه تنها موفقيت در پيشروى خود را تضمين نكرده بلكه به يقين در يكى از همين پيچ و خمها سقوط كرده و به هلاكت خواهد رسيد.

آيااگراين شخص از كوشش براى كشف و شناسائى كليداين چراغها خوددارى كرده و در تاريكى كامل راه پيمائى كند خردمندان به او چه خواهند گفت ؟ آيااو را يك فرد نادان بيمار و بى بهره از خرد و شعور معرفى نخواهند كرد؟ بديهى است بطور مسلم چنين خواهد بود كه همگان كاراو را تقبيح خواهند كرد.

رابطه جوامع بشرى با[ تاريخ] نيز بطور دقيق همينگونه است . مسيرى كه بشرالزاما در گذشته هاى دور در تجريه زندگى فردى واجتماعى خود پيموده و در حال حاضر و آينده هاى دور و نزديك نيز مجبوربه پيمودن آن مى باشد در مجموع [تاريخ] نام دارد كه به مثابه يك رودخانه مهار نشدنى در بستر زمان جارى است و يا همچون يك گذرگاه پيچ و خمدار و تاريك در جارى زمان گسترده است .

عابر اين رودخانه و گذرگاه تاريك انسان و جوامع بشرى است . چراغهائى كه در جاى جاى اين گذرگاه خطرناك نصب شده است همان قوانين و سنتهاى الهى است كه تاريخ براساس آنها شكل مى گيرد و حركت مى كند. كليدهاى ناشناخته اين چراغها نيز همانا[ علم تاريخ] و يا به تعبير بهتر و گوياتر[ معارف و علوم تاريخى] است .

بشرامروز در طى مسير زندگى فردى واجتماعى خود بايد به جوامع پيشين تاريخ توجه كند و زندگى آنها و علل و عوامل رشد وانحطاطشان را بشناسد. واز مجموع اين مسائل در زندگى امروز خود بهره بردارى كند و يا به تعبير زيباى خداوند در قرآن مجيد[ از آنها عبرت بگيرد]. 1 و در سمايه بياندوزد تا تجربه هاى آنان را تكرار نكند و در پرتگاههائى كه برخى از آن جوامع گناهكار و منحرف در آن سقوط كرده و نابود شدند نه غلتد كه سرانجام چنين كارى دچار شدن به[ عذاب و ياس] الهى و گرفتارى در زير تازيانه هاى[ تدمير]اوست. 2 .

خداوند در قرآن مجيد درباره ارزش توجه به تاريخ و سرگذشت ملتهاى پيشين و پند و عبرتى كه مى توان از آنها در زندگى امروز گرفت چنين فرموده است :

ولقد جالهم من الانباء ما فيه مزد جر حكمه بالفه. فما تغن النذر فتول عنهم ... 3
[در قران ازاخبار و تاريخ پيشينيان گزارشهاى زيادى آمده است كه اگر معاندين پندپذير بودند براى بازداشتشان از گناه و گمراهى كافى بود اخبار قرآن حكمت
رسا و درس آموزنده اى است لكن معاندين لجوج از سرگذشت واخبار گذشتگان عبرت نمى گيرند و گوش به هشدارها وانذارها فرا نمى دهند. تواى پيغمبر!ازاين گروه خود سر و تربيت ناپذير اعراض كن.]
خداوند بزرگ در جاى ديگر قرآن مى فرمايد:

[اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانواشد منهم قوه واثاروالارض و عمروهااكثر مما عمروها وجائتهم رسلهم بالبينات فما كان الل ليظلمهم ولكن كانوانفسهم يظلمون] . 74
[چرا مردم در روى زمين گشت و تفحص نمى كنند و در تاريخ ملتهاى پيشين بدقت نمى نگرند تا دريابند چگونه شد سرانجام كار آنانكه پيش از آنها بودند و بمراتب توان و نيروى بيشتراز آنها داشتند آنان چهره زمين را دگرسان ساخته و آن را بسى آباد نمودند بيش از آنچه كه نسلهاى بعدى آباد كردند لكن وقتى پيامبران خدا با حجتها و براهين قطعى بسوى آنان مبعوث شدند آنان به خويشتن خويش ستم روا داشته و به راهنمائيهاى پيامبران اعتناء نكردند پس خدا نابودشان كرد خداوند به آنها ظلم نكرد آنان به خود ستم كردند ]
اميرالمومنين على (ع) نيز خطاب به فرزندش حسن (ع) مى فرمايد:

[براى امور واقع نشده با آنچه واقع شده است استدلال كن و با مطالعه قضاياى تحقق يافته حوادث يافت نشده را پيش بينى كن زيرا امور جارى جهان همانند يكديگرند.از آن اشخاص نباشد كه موعظه سودش ندهد مگر توام با آزار و رنج باشد زيراانسان عاقل بايداز راه انديشه و آموزش پند پذيرد اين بهائم و چار پايان هستند كه جز با كتك تربيت نمى شوند]. 5
آن بزرگ مرد تاريخ باز هم در جاى ديگرى ازاين وصيتنامه درباره اهميت وارزشمندى آگاهى از تاريخ امتهاى پيشين و كارآئى آن در حل مشكلات كنونى چنين فرموده است :

[ اى فرزند من ! گر چه عمر من همزمان با عمر گذشتگان نبوده است ولى در كارهاى آنان نظرافكنده و در تاريخ شان بدقت انديشيده ام و در آثارشان
سير و تفحص نموده ام تا جائيه از كثرت آگاهى هاى تاريخى نسبت بانان مانند يكى از آنان به حساب مى آيم . اخبارى را كه از گذشتگاه دريافت كرده ام بقدرى مرا بوضع آنان آگاه ساخته كه گوئى شخصا بااولين تا آخرين آنها زندگى كرده ام و جريان امورشان رااز نزديك شاهد بوده ام ! براثر تعمق در تاريخ آنان روشنى و تيرگى را شناختم و سود و زيان اعمال شان را تشخيص دادم آنگاه مجموع آگاهى هاى تاريخى خود را غربال كردم آنچه كه مفيد و آموزنده بود دراختيار تو گذاردم و تنها مطالب زيبا و دلپذير وقايع را براى تو برگزيدم و ذهنت رااز قضاياى مجهول و بى فائده كه اثر خارجى ندارد بر كنار نگاه داشتم6 ].

امام على[ ع] در جمله كوتاه و پرمعناى ديگرى درباره تاريخ باز هم فرموده است :

الايام تفيد التجارب . 7
يعنى: [توجه به حوادث روزگار انسان رااز تجربه هاى گوناگون برخوردار مى سازد].

با توجه به اين مطالب مى باشد كه در مى يابيم كه[ مباح] دانستن مطالعه و آموزشها تاريخى از نظر دليل سست پايه و سطحى مى باشد. 8
چرا كه از متن اين آيات شريفه و فرمايشات مولى على (ع) چنين بدست مى آيد كه در تاريخ واخبار گذشتگان حكمتها و عبرتهاى رسا و پندهاى رهگشاى فراوانى وجود دارد كه نسلهاى بعدى بشر بمنظور هدايت يابى خود در زندگى لازم است از آنهااستفاده كنند.اميرالمومنين[ ع] خود به عنوان يك امام و رهبر توجه به تاريخ چكيده آگاهيهاى تاريخى خود را دراختيار فرزند بزرگوارش امام حسن[ ع] مى گذارد و بدينوسيله سيره و روش خود را درباره كيفيت برخورد با علم تاريخ براى مسلمين روشن مى گرداند
كمترين مطلبى كه ازاين سيره علوى[ ع ] - با توجه به روايات و آيات متعدد
ديگر دراين زمينه - بدست مى آيد روشن شدن ضرورت و وجوب كفايى پرداختن به علم تاريخ جهت عبرت آموزى و تجربه اندوزى براى جامعه اسلامى مى باشد.

بنابراين آموزش علم تاريخ با وجوداين همه فوائد و مرحجات از حالت [مباح] بودن در مى آيد و عنوان لازم و ضرورى به خود مى گيرد. بويژه در عصر كنونى كه تاريخ حربه اى است در دست كفر جهانى براى تحريف واقعيات زندگى بشر و مقابله با آرمان توحيد و خداپرستى . روى همين جهت مى باشد كه رهبرانقلاب اسلامى ورمجع مسلمين جهان امام خمينى مدظله العالى در زمان ما پرداختن به علم تاريخ بويژه اهتمام به ضبط و نگارش تاريخ معاصر و حوادث انقلاب اسلامى را كارى[ لازم] و ضرورى معرفى كرده و مى فرمايد :

لازم است براى بيدارى نسلهاى آينده و جلوگيرى از غلط نويسى مغرضان نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسى دقيق تاريخ نهضت اسلامى بپردازند. روشن شدن مبارزات اصيل اسلامى درايران ازابتداى انعقاد نطفه اش تا كنون و رويدادهايى كه در آينده اتفاق افتد از مسائل مهمى است كه بايد نويسندگان و عالمان متفكر و متعهد بدان بپردازند.

[درست آنچه امروز براى ما روشن و واضح است براى نسلهاى آينده مبهم مى باشد و تاريخ روشنگر نسلهاى آينده است .امروز قلمهاى مسموم در صدد تحريف واقعيات هستند بايد نويسندگان امين اين قلمها را بشكنند]. 9
آيه الله العظمى منتظرى نيز كه يكى ديگراز فقهاى بنام عالم تشيع هستند توجه ويژه اى به ضرورت آموزش تاريخ و تاريخ اسلام وانقلاب اسلامى دارند. روى همين اصل است كه به پيشنهاد وامرايشان كرسى تاريخ در مدرسه تخصصى حوزه علميه قم پى ريزى شده است .

بخشى از سخنان معظم له درباره ارزش علم تاريخ و ضرورت به معارف تاريخى چنين است :

چنانچه شما زحمت نكشيد و تاريخ را ضبط و حفظ نكنيد آن وقت دروغهاى
شاخدار عناصر صهيونيست وابرقدرتها ملاك تاريخ آينده مى شود. بنابراين تاريخى از سازنده باشد براى نسل آينده مااين را بايد بدست خود پايه گذارى كنيم .

هر چقد زحمت بكشيد كمك به علم است . و بدانيد كه مورد لطف خدا خواهيد بود:الاوان الله يحب بغاه العلم شماره تاريخ نويسان اسلام و انقلاب نيز بغات علم هستيد علم شعبى دارد تاريخ آموزنده و سازنده خودش علم است . 10
امام امت ياز هم در مقام ازريابى ميراث تاريخى گذشته و ضرورت پرداختن به تاريخنگارى در حال حاضر چنين فرموده است :

تاريخ مع الاسف در گذشته به دست دشمن نوشته شده است اميداست كه نگذاريد تاريخ اين نهضت را نيز دشمن بنويسد . 11
دانشمند تلاشگر و نستوه مرحوم علامه عبدالحسين احمدامينى صاحب [ الغدير] نيز ضمن مقدمه اى كه بر آن كتاب شريف زده هيچ انسان متمدنى رااز آموزش تاريخ و مراجعه به برخياز شاخه ها و شعبه هاى آن بى نياز نمى داند.از حكام و سياستمداران گرفته تا علماءاخلاق مربيان ادباء شعرا مفسران قرآن و فقهاء همه و همه نيازمند بهره بردارى از خوان گسترده و پر بركت علم تاريخ مى باشند. 12
بنابراين از ديدگاه اسلام[ تاريخ] دانش بسيارارزشمندى مى باشد كه پرداخت به آن و تعليم و ترويجش ضرورت دارد بويژه كه تاريخ اسلام و مسلمين كه حتما بايد آن را خود مسلمانان باايمان آگاه و صادق بنويسند تا دچار آفت جعل و تعريف نشود.

اصولا علم تاريخ (با توجه به شاخه ها و شعوب مختلف آن ) يك دانش ابزارى و پايه است كه بسيارى از علوم ديگر مانند تعليم و تربيت علم كلام جامعه شناسى حقوق علم فقه علوم سياسى و غيره به آن نيازمند است و بدون علم تاريخ اهداف آنها صد در صد تكميل نمى شود.

علاوه بر نيازمندى اين قبيل علوم به علم تاريخ اساسا زندگى اجتماعى و مدنى بشر بسيارى از مواد خوراكى خود رااز تاريخ تغذيه مى كند كارآيى ها و فوائد فراوان علم تاريخ و نقش بنيادين آن در نوع بافت شكل گيرى و جهت گيرى فكرى تربيتى سياسى واجتماعى آن چنان ارزشمند واصولى است كه عدم توجه به آن ممكن است نظام صحيح جامعه اى را دچاراختلال نموده و يااز مسير طبيعى خود خارج گرداند.

اكنون به برخى از[ فوائد] واثرات بنيادين علم تاريخ كه بيانگر ميزان نقش آن در جامعه نيز هست فهرست واراشاره مى كنيم تا هر چه بيشتر باارزش آن آشنا شويم :

1- پرورش عواطف واستعدادهاى انسان:

آموزش و مطالعه تاريخ بويژه سيره نبوى سرگذشت و زندگينامه هاى ائمه صلحاء دانشمندان و نوابغ موجب رشد و شكوفائى استعدادهاى نهفته افراد و پرورش و تهذيب عواطف واخلاق انسان مى گردد. در واقع تربيت افراد وايجاد توان و طرافيت وكارآئى بيشتر در فهم و منش اشخاص از طريق توسل به علم تاريخ به عنوان آئينه تمام نماى اضداد و كشمكشها و تنازعات و درگيرى گرايشهاى گوناگون انسانها امكان پذيراست .

چرا كه تاريخ دان و آگاه ازاخبار پيشينيان بقول امام على (ع) گو اينكه[ با همه ملتهاازاول تا آخرين آنها زيسته و جريان امور زندگى شان را شاهد بوده است] .

بديهى است چنين فردى از نظر داشتن ابتكارات آشنائى با بن بستها و راه حلهاى مختلف و نيز داشتن شرح صدر و آگاهيهاى چند جانبه نسبت به امور واقعگرائى وانعطاف پذيرى منطقى و دورانديشى داراى ميزان فوق العاده از رشد
و كمال است .

چنانكه لذت روحى كه انسان از مطالعه تاريخ مى برد واز آن طريق روح خود را فرحناك و شادمان مى گرداند از مطالعه هيچ چيز جز رمانها و داستانهاى خيالى وافسانه اى براى او حاصل نمى شود بااين تفاوت كه رمانهاى خيالى و غير متكى بر واقعيات آثار خارجى وقايع محقق الوقوع تاريخى را دارا نمى باشند. !

به اين نوع نقش علم تاريخ در پرورش منش افراد دانشمندان علوم انسانى غرب نيز پى برده اند لذا در نوشته هاى خود بكارگيرى تاريخ را در تربيت افراد توصيه مى كنند. 1البته روشن است كه نظام فرهنگى و اجتماعى غرب با توجه به انحرافات اصوليى كه در مبانى فكرى خود و نيز آموزش علوم نظامى وانسانى دارد واين نوع دانشها را در خدمت تخدير توده هاى جهان به كار مى گيرد بهره بردارى اواز نقش تربيتى نيز هماهنگ بااصول خود معكوس هدف اسلامى ما خواهد بود

الگوسازى:

خاصيت ديگر تاريخ انسان اينست كه[ الگوساز]است . يعنى هم براى نمايش چهره كاملترين انسانها و هم براى نمايش چهره پست ترين و زشتخوترين انسانها نمونه مدل والگو دارد.

سطرسطر صفحات كتابهاى تاريخى گويا نمايشگاه مجسم و زنده اى است از انواع چهره ها و شيوه هاى متضاد زندگى الهى و شيطانى . دراين نمايشگاه هم مى توان چهره ملكوتى مانندامام حسين[ ع] نمونه ممتاز ايثار و فداكارى وانسانيت را سراغ گرفت وهم موجودانسان نماى مسخ شده و پستى همچون[ يزيدبن معاويه] وامثال وافران او را. هم چهره الهى عيسى بن مريم در
آن خودنمائى مى كند و هم[ قيصر] قصرنشين و خودكامه و قصاب انسانها. در هيچ دانش ديگرى نمى توان نمونه هاى برجسته و مشخص قداست وانسانيت و قيافه هاى زشت و تهوع آور شيطنت را اينگونه متمايز و مشخص مشاهده كرد.

بنابراين انسان بدون مراجعه به دانش تاريخ در حوزه فردى و اجتماعى نمونه والگوئى براى زندگى ندارد.

زندگى اجتماعى انسان جدااز گذشته و آينده يعنى بصورت مجزا و بريده از تاريخ همچون آب دست ريزى در قلب سوزان كويراست كه از نظر ادامه حيات نه تنها ناموافق بلكه ابتر و محكوم به مرگ مى باشد.

3- ارائه نجارب فكرى سياسى وافزايش توان تحليل مسائل :

همانگونه كه قرآن مجيداشاره دارد و على[ ع] نيز ضمن وصيت خود به فرزندش حسن[ ع] به آن تصريح مى كند تاريخ فايده مهم ديگرى نيز دارد.

و آن اينكه تاريخ تجارت همه ملتهاى گذشته را در همه ابعاد و زمينه هاى زندگى و عوامل و موجبات رشد و تنزل و سقوط جوامع بشرى دراختيار آيندگان قرار مى دهد.

با توجه به همين خصوصيت تاريخ است كه گفته مى شود مورخ و تاريخ شناس عمرى به قدمت همه اقوام و ملتهاى گذشته پيدا مى كند چرا كه چكيده و غربال شده مطالب مربوط به آنان را دراختيار مى گيرد. ازاين طريق نه تنها زمينه هاى رشد شخصيت فردى او فراهم مى آيد بلكه به مجموعه اى از آگاهيهاى ارگانيك دست پيدا مى كند كه او را با ابعاد مختلف وجود تكوينى انسان آشنا ساخته توان تحليلش را در مسائل پيچيده روز افزايش مى دهد.

بهمين دليل است كه مى بينيم در طول تاريخ همه سياستمداران برجسته ( اعم از سياستمداران موحد والهى و مشرك و شيطانى ) و مربيان ماهر
دربارها به اين دانش با چشم ابزار مناسب براى تحصيل آگاهيهاى سياسى و بسط قدرت و حكومت خود مى نگريسته اند.

ازاين روست كه اميرالمومنين[ ع] چكيده اطلاعات تاريخى خود را به عنوان[ وصيت نامه] دراختيار فرزند خود حسن[ ع] قرار مى دهد واو را به كاوش تاريخ و عبرت آموزى از سرگذشت گذشتگان فرا مى خواند. و به موازات بهره بردارى تربيتى پاكان از تاريخ امراء و حكام خودكامه و جاه طلب حاكم بر سرنوشت مسلمين در طول قرون پيشين نيز در جهت اهداف خاص خوداز تمسك بان عفلت نمى ورزيده اند. و دراين زمينه روايات تاريخى مويد ماست :

[در سرزمينهاى مسلمين امراء و حكام فرزندان خود را بااستفاده از آموزشهاى معارف تاريخى پرورش مى دادند. آنان از نزديكان و كسان خويش افراد جاه طلب و بلند پرواز مورد نظرشان را به آموزش تاريخ و پژوهش در سيره و تجارب ملتهاى گذشته تشويق مى كردند. بگونه اى كه آموزش تاريخ بهترين وسيله بود براى كسانيكه مى خواستند حكمت ياسى بياموزند تا در آينده به مناصب حكومتى برسند. و ... چنانكه گزارش شده خلفاى عباسى براى تربيت سياسى فرزندان خوداز دانش تاريخ استفاده مى كردند.]
شخصى بنام صولى كه مربى فرزندان مقتدر عباسى بود به دو بچه او هارون واحمد ( الراضى ) در كنار فقه و شعر اخبار و تاريخ نيز ياد مى داده است. 14
بطور كلى چنانكه[ صولى] در كتاب خود گفته است :

[ اصولا دانش حكام و پادشاهان عبارت بوداز آموزش انساب تاريخ و فشرده فقه] . 15
در مورد كيفيت زندگى شخصى معاويه بن ابى سفيان و هارون الرشيد در دوران حاكميتشان و ميزان بهره بردارى آنان از تجارب تاريخى نقل شده است :

[آنان معاويه و هارون بخشى ازاوقات شبانه خود را بطور منظم اختصاص داده بودند به گوش فر دادن به قرائت كتابهايى در زمينه زندگى امراء و پادشاهان تاريخ جنگها شيوه ها و حيله هاى گوناگون آنان افراد ويژه اى را
براى تهيه و قرائت اين گونه كتابها مامور كرده بودند]. 16
خلفاى فاطمى مصر نيز به آموزش تاريخ و گردآورى و نگهدارى كتابهاى ارزنده تاريخى اهميت مى داده اند چنانكه بگونه مبالغه آميز روايت شده است :

در كتابخانه فاطمينان هزاران مجلد كتاب موجود بود كه از آن ميان بكهزار دوست و بيست نسخه به نسخه هاى تاريخ طبرى اختصاصى داشت . 17
در عصر كنونى نيز سلطه جويان جهانى بويژه در باختر زمين و روسيه شوروى مدتهاست به اين مسئله پى برده اند كه بااستفاده از تاريخ و تاريخنگارى به خوبى مى توانند درافراد و جوامع نفوذ فرهنگى و سياسى برقرار كرده و در بيرون و درون مرزها به تسلط جابرانه خود ادامه دهند .

يكى از مورخين انگليس بنام پروفسور[ ف .ج .س .هرنشو] دراين باره مى نويسد:

[در بزرگترين كشورهاى جهان سران امر آموزش تاريخ را مهم تلقى مى كنند لذا كوشش دارند برنامه هاى تدريس تاريخ مدارس معلمين و استادان آنهارا تحت نظر خود داشته باشند تا بگونه اى كه خود مى خواهند معارف تاريخى آموزش داده شود]. 18
آنگاه ايشان نمونه اى از فرانسه پيش از جنگ جهانى اول را مى آورد و نشان مى دهد كه چگونه از طريق آموزش تاريخ براى تثبيت پايه هاى رژيم سلطنتى در فرانسه كوشش مى شد.

در طول تاريخ همانگونه از معارف تاريخى به منظور بالا بردن سطح فكر افراد تحصيل تجارب سياسى و فكرى و تلقين خط فكرى فرهنگى و سياسى ويژه در جامعه استفاده مى شده از[ تحريم آموزش و مطالعه تاريخ] نيز براى غافل نگه داشتن جماعتها و ملل وافراد بويژه افراد صاحب نفوذ و موثراستفاده بعمل مى آمده است و مى آيد در واقع از طريق تحريم تاريخ و بيگانه ساختن گروه ها وافراد با حوادث و تجارت تاريخى خود و ديگران [ حافظه
تاريخى] آنان را دچار بيهوشى و فلج زدگى مى ساختند.

ازاين نمونه ها گزارش جالب و تكان دهنده اى است كه مورخ معروف[ ابن طقطقى] درباره خليفه عباسى بنام[ المكتفى] و وزير زيرك و حيله گر او گزارش كرده است او مى گويد:

[در زمانهاى گذشته وزير آن دوست نداشتند كه حكام و پادشاهان بر چيزى از زندگينامه و تواريخ آگاهى پيدا كنند چون مى ترسيدند پادشاهان نسبت به امورى حساس و تيزهوش شوند كه وزرا دوست نداشتند آن را.

چنانكه خليفه المكتفى از وزير خود درخواست نمود شمارى كتاب براى او فراهم آورد تا بدان وسيله خود را مشغول داشته و زمان را بگذراند. وزير به خدمتگذاران دستور داداين كتابها را تهيه كرده و پيش از ارائه كردن آنها به خليفه از نظر وزير گذرانند.

آنان شمارى كتاب در زمينه تاريخ واخبار گذشتگان فراهم آوردند كه در آنها خبار مربوط به برخى پادشاهان وزرا و شيوه محاسبه صورت حساب اموال و غيره نوشته شده بود.

آنگاه كه وزير آن كتابها را ديد گفت : بخدا سوگند كه شماها دشمن ترين مردم براى من هستيد من به شما گفتم كتابهائى فراهم آوريد كه خليفه را مشغول كند تا كارى به كار ما و ديگران نداشته باشد اما شما چيزهائى را فراهم آورده ايد كه به او شگردهاى وزيران را ياد مى دهد و محاسبه اموال را مى آموزد و باو مطالبى كه از آن طريق بتواند آبادى كشور رااز ويرانى و آشفتگى آن باز بشناسد.

اينها را باز پس بدهيد به كسى كه ازاو خريدند و براى خليفه كتابهائى را تهيه كنيد كه در آن داستانهاى مشغول كننده واشعارى عاشقانه و طرب انگيز وجود داشته باشد]. 19
در عصر حاضر مستكبرين جهانى درست به همين دليلى كه وزير خليفه المكتفى با مطالعه و آموزش تاريخى او مخالف بوده با رواج و تحصيل
و تدريس تاريخ درست و عارى از تحريف و خارج از چارچوب برنامه هاى استعمارى آنان در سرزمينهاى اسلامى و كليت هان سوم مخالف مى باشند.

چون آنان تحصيل عمل تاريخ بويژه تاريخ اسلام و سيره پيامبر وائمه معصومين را مقدمه پيدايش[ خودآگاهى تاريخى] و استقلال بينشى و فرهنگى در ميان مسلمين مى دانستند.

بدليل اينكه بقول نويسنده آگاه كتاب] تلفيق الاخبار و]... عمده ترين دليل فرهنگى و روانى سلطه پذير بودن مسلمين در برابر بيگانگان در[ جهل تاريخى] نسبت به استقلال وافتخارات اسلامى ديروز آنان خلاصه مى شود. 20اكنون اثرات فرهنگى - سياسى ويرانگراين سيره [سيئه] و شوم استعمار در همه سرزمينهاى اسلامى به روشنى قابل لمس و درك مى باشد.

آنان ازاين رهگذر توانسته اند ما دراصيل و واقعى ملتهاى مسلمان را كه همان[ اسلام] باشد از ياد آنان ببرند واز صفحه ذهنشان محو نمايند و در عوض[ دايه هاى] دروغينى را بنام مادر بر آنان تحميل و معرفى كنند كه پناه بردن بدامن آنها معنايى به جز خودكشى ندارد.

2- ضرورت آموزش تاريخ در حوزه هاى علميه :

با توجه به مطالبى كه درباره كارآئى و فوائد حيايت علم تاريخ گفته شد ضرورت تدريس و تحصيل آن در حوزه هاى علميه بروشتى آشكار مى گردد. يادآورى اين نكته ظريف نيز لازم به نظر مى رسد كه وقتى مى گوئيم[ علم تاريخ] بايد تدريس و تحصيل شود منظور همه شاخه ها و شعبه هاى اساسى آن مى باشد.

[علم تاريخ] در درجه اول به دو بخش[ مسائل نظرى تاريخ] و [تاريخنگارى] تقسيم مى شود كه در بخش نخست مسائل فلسفى تاريخ و نيز نقد تاريخى و نقد مكتبهاى تاريخى مورد بحث قرار مى گيرد چنانكه جاى
بررسى و نقدانواع اسلوبهاى تاريخنگارى نيز در همين بخش قرار دارد.

بخش دوم يعنى[ تاريخنگارى] كه خود در واقع از مقوله ادبيات و هنر مى باشد به ضبط و گزارش و پردازش وقايع و حوادث تاريخى اختصاص دارد. كه خود بخش اخير نيز در ديگاه ما به قسمتهاى متمايزى مانند زندگينامه نويسى خاطره نويسى و تاريخ نويسى و... تقسيم مى گردد. مهمتراز همه اينكه[ تاريخنگارى] با همه شاخه ها و شعبه هاى خود يا به عالم اسلام اختصاص دارد كه[ تاريخ اسلام] ناميده مى شود و يا منحصر به جهان اسلام و حوادث مربوط به مسلمين نمى باشد بلكه موضوع آن حوادث وامور جارى و حادث در تمام جهان و كره زمين است كه دراين صورت آن رااصطلاحا[ تاريخ عمومى] مى نامند.

وقتى گفته مى شود تدريس و تحصيل تاريخ در حوزه هاى علميه ضرورت دارد هم مسائل نظرى تاريخ منظوراست و هم تاريخ اسلام و هم تاريخ عمومى واز نظر ضرورت نمى توان ميان آنها تفكيك قائل بود به جزاز اين ديدگاه كه گفته شود آموزش تاريخ اسلام به عنوان بخشى از سنت و يكى از منابع فقه بر فقهاءاسلام و نيز خطباء و وعاظ[ واجب توصلى عينى] است . در حاليكه آموزش مسائل نظرى تاريخ و تاريخ عمومى[ واجب كفايى] بر همه مسلمين است .

بنابراين شايسته تراين است كه اين مسئله را در ذيل دو عنوان جداگانه[ ضرورت آموزش تاريخ اسلام] و[ ضرورت آموزش تاريخ نظرى و تاريخ عمومى] بررسى كنيم :

1- ضرورت آموزش تاريخ اسلام در حوزه ها:

چنانكه توجه داريد[ سنت معصومان] بعداز قرآن مجيد دومين منبع فقه واحكام اسلامى است . و سنت و حديث يعنى[ سنت گفتارى] آنان منحصر
نيست بلكه[ سيره] يعنى[ سنت كردارى : فعل و تقدير] آن بزرگواران را نيز در بر مى گيرد.

بنابراين فقهاءاسلام همانگونه كه وظيفه دارند براى استنباط احكام شرع به احاديث (سنت گفتارى ) مراجعه كرده واز آن بهره بردارى نمايند موظف مى باشند كه براى همين منظور بر[ سيره] نيز تسلط كامل داشته باشند واين در حالى است كه[ سيره پيامبر وائمه معصومين] باضافه زندگينامه اصحاب و روايتگران احاديث (رجال ) طبقات فقهاء و سيره متشرعه مجموعا تاريخ اسلام نام دارد.

بنابراين وظيفه شرعى فقيه است كه جهت استنباط احكام بر تاريخ اسلام مسلط باشد بدون آگاهى از سيره و تاريخ اسلام كسى نمى توانداجتهاد فقهى كامل و بى دغدغه اى انجام بدهد.

با تاسف بايد گفت كه در تاريخ دوران اخير حوزه هاى علميه علماء و طلاب بين سنت گفتارى (حديث ) و سنت كردارى (سيره و تاريخ اسلام ) تفكيك نموده و در مقام اجتهاد واستنباط احكام دومى را عملا ناديده انگاشته اند وازاين طريق ضربه جبران ناپذيرى بر رونداجتهاد وارد شده است .

اكنون زمان آن است كه جلواين كجروى گرفته شود و تنها راه عملى جلوگيرى ازاين كجروى الزامى و رسمى كردن تدريس تحصيل تاريخ اسلام با همه شاخه ها وابعاد آن در حوزه هاى علميه مى باشد.

فقيه بايد آگاهى تفصيلى از تاريخ اسلام (سيره ) داشته باشد و آن را يكى از علوم ابزارى و پايه اجتهاد فقهى تلقى كند.

دراين ميان عذر تراشى ازاين قماش كه اسناد روايتى اين قبيل گزارشهاى تاريخى چندان مهذب و موثق نيست نمى تواند رفع تكليف شرعى كند چون بدون پرداختن به سيره و تاريخ اسلام كه نمى توان گفت اين مسائل خودبخود واز طريق معجزه حل شود. بايد تعدادى دراين فن خبره شوند تا مطلب واسناد آنها را با بررسى دقيق علمى مهذب نمايند.

تدريس و تحصيل سيره و تاريخ اسلام در حوزه هاى علميه[ فرض] و تكليف است در حاليكه در فرهنگ و بينش كنونى حوزه ها آن را[ فضل] مى شمارند!

در عصر حاضر مسائل زيربنائى و حياتى مانند سيره و تاريخ اسلام و طبقات رجال قرباين تورم بيش از حد علم اصول ه فقه و تقنن طلبى افراد دراين دانش مقدماتى گرديده است . عكس العمل چنين افراط و تفريطى پيدايش تفكرات و مكاتب انحرافى و گمراهى از نوع[ اخباريگرى] خواهد بود.

همينطوريكه تحصيل تاريخ اسلام بر فقهاء فرض است براى خطيبان واعظان نويسندگان و مبلغان مذهبى نيز فرض مى باشد چون اينها چگونه مى تواننداسلامى را كه از گذشته ها و شناسنامه تاريخى آن خبر ندارند تبليغ و ترويج كنند؟!

يكى از عوامل و علل بنيادين موفقيت فقهى و فقيه سترگ و جامع شيعه مرحوم حضرت آيه الله العظمى بروجردى (قدس سره ) در گرواطلاعات همه جانبه و دقيق معظم له نسبت به تفسير و تاريخ اسلام رجال و طبقات روات و بالاخره تاريخ وادوار فقه بوده است . همين ويژه گى و شيوه است كه ايشان رااز ديگران ممتاز ساخته است .

استاد گرانقدر شهيد مرتضى مطهرى[ قدس سره] كه هشت سال در پاى درس آيه الله بروجردى شركت مى كرده درباره روش فقهى ايشان وامتيازات آن كه علاوه براصول فقه بر پايه تاريخ و رجال نيزاستوار بوده است چنين مى فرمايد:

يكى از مزاياى برجسته معظم له آيه الله بروجردى سبك و روش فقهى ايشان بود كه شايسته است پيروى شود و فراموش نگردد.اينبنده در مدت هشت سال آخر اقامتم درقم كه مصادف بود با سالهاى اول ورود معظم له به آن شهر از درسهاى ايشان بهره مندتر مى شدم و چون به روش فقاهت ايشان ايمان دارم معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل شود. آنچه دراين گفتار خلاصه مى شود كرد مقايسه مختصرى است بين روش فقهى ايشان و روش فقهى متاخرين درقرون اخير و براى اين مقصود يك مقدمه كوچك ذكر مى كنيم
بايد دانست كه روش فقهى فقها همه يكسان نبوده اسلوبهائى متفاوت دراجتهاد و فقاهت دراسلام پديد آمده است . هم در ميان اهل سنت و جماعت روشها واسلوبهاى مختلف بوجود آمده است . و هم در ميان خود ما. اسلوب فقهى ما تدريجا تنوع پيدا كرده و مختلف شده بطورى كه به دورهاى مختلف تقسيم مى گردد. خود معظم له كه به تاريخ فقه آشنا بودند واسلوبهاى مختلف فقهى را مى شناختند و يكى از مزايا و امتيازات شان همين آشنائى با روشهاى مختلف فقهى شيعه و سنى بود فقه را تقريبا به چهار دوره تقسيم مى كردند به اين ترتيب
1. دوره ماقبل شيخ طوسى .

2.از زمان شيخ طوسى تا قرن دهم كه تقريبا مقارن با زمان شهيد ثانى است .

3.از زمان شهيد ثانى تا يك قرن اخير.

4. يك قرن اخير . 22
البته بحث دراين مطلب از جبنه نظرى كه آيا روش متاخرين صحيح است يا نه از حدوداين مقاله خارج است . آنچه گفته شد فقط به منظور مقايسه بين
روش فقهى شخصيت بزرگى است كه موضوع مقاله ماست با روش فقهى كه غالب متاخرين دارند. معظم له عملااين چنين مانند متاخرين نبود.

او همانطوريكه اشاره كردم به تاريخ فقه آشنا بود و سبك فكرهاى مختلف قدما و متاخرين را مى شناخت و بعضى را تائيد مى كرد و نسبت به بعضى انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه مى دانست .

ثانيا بر حديث و رجال تسلط كامل داشت طبقات روات و محدثين را كاملا مى شناخت و خود يك طبقه بندى مخصوصى كرده بود كه بى سابقه بود با يك نگاه به سند حديث اگر خللى در سند آن حديث وجود داشت درك مى كرد.

ثالثا بر فقه ساير فرق مسلمين و روش و مسلك آنها تااندازه اى محيط بود كتب حديث و رجال را مى شناخت .

معرفت رجال حديث شيعه و سنى از يك طرف واطلاع برفتاواى و فقه ساير فرق اسلامى از طرف ديگر موجب مى شد كه گاه اتفاق مى افتاد كه حديثى طرح مى شد وابتدا يك معنا و مفهوم از آن به نظر مى رسيد ولى بعد معظم له تشريح مى كرد كه اين شخصى كه اين سئوال راازامام كرده اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتواى فلان فقيه از فقهاى عامه بوده اند و فتواى آن فقيه اين بوده است و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آن محيط شايع بوده پس ذهن وى مسبوق به چنان سابقه اى بوده پس مقصود وى از سئوال اين بوده كه سئوال كرده و جواب شنيده است
وقتى معظم له اين جهات را كه همه مفارف تاريخى هستند بيان و تشريح مى كرد و به اصطلاح روحيه راوى را تحليل مى كرد مى ديديم كه معنا و مفهوم سئوال و جواب عوض مى شود و شكل ديگرى به خود مى گيرد.

با قران و تفاسير آشنائى كامل داشت قران را هر چند به تمامه حافظ نبود اما نيمه حفظ داشت تاريخ اسلامى را ديده و خوانده و آشنا بود. در نتيجه همه اينها جو و محيطى را كه آيات قرآن در آن نازل شده و همچنين جو و محيطى را كه اخبار واحاديث در آن صدور يافته و محيطهائى كه فقه در آنجاها تدريجا رشد
كرده و پرورش يافته كاملا مى شناخت و بديهى است كه اين جهان بينى بوى روشن بينى خاصى داده بود. و ... 23
به هر حال بدون آشنائى به تاريخ و رجال و زندگينامه ها نمى توان دست به اجتهاد لازم كامل زد. بنابراين براى اينكه كسى بتوانداهل فتوا واستنباط احكام شود لازم است كه[ معارف تاريخى اسلام] را آموزش ببيند و به مطالعه و بررسى بنشيند.ازاين ميان تحصيل سيره معصومين زندگينامه هاى راويان حديث و طبقات آنها تاريخ علم حديث و علم فقه از بيشترين اهميت واولويت برخوردار مى باشند. نظام آموزشى كه فاقداين مواد درسى باشد مجتهدپرور نخواهد بود.

ازاينرو برگردانندگان حوزه علميه قم و ديگر حوزه هااست كه وظيفه شرعى خود را دراين موردانجام بدهند و تاريخ اسلام و دانش رجال را به عنوان درس رسمى واز علوم پايه و مقدمات اجتهاد فقهى بشمار بياورند.

آموزش صحيح تاريخ اسلام و آنچنان در سرنوشت مسلمين نقش اساسى دارد كه لازم است در مدارس عمومى و دولتى و موسسات دانشگاه ها نيز نسبت به آموزش آن به فرزندان ميهن اسلامى مان كوششهاى درست و سازنده به عمل بيايد.

2- ضرورت آموزش تاريخ نظرى و عمومى در حوزه ها:

تااينجااستدلال فشرده و شتابزده اى بود براى اثبات و تبيين ضرورت تدريس و تحصيل رسمى تاريخ اسلام در حوزه هاى علميه .اكنون با نتيجه گيرى از آن بحث مى پردازيم به تبيين ضرورت آموزش تاريخ نظرى و تاريخ عمومى تا آن اندازه كه در حوزه هاى علميه بويژه حوزه قم كفايت شود.

بنظر مى رسد كه تحصيل اين معارف تاريخى در حوزه ها[ واجب كفائى] است . مسائل نظرى تاريخ و مباحث مربوط به تاريخ عمومى در گذشته چندان
اهميت وارزش عملى نداشت زيرا كه كربرد آن در صحنه هاى فرهنگ و سياسى براى همگان شناخته نبود روى همين اصل است كه مى بينيم فقيه و عالم زمان شناسى چون شهيد ثانى فقط به مباح بودن تعلم آن فتوا مى دهد و نه ضرورتش . 24
لكن در حال حاضر وضعيت كاملا تفاوت پيدا كرده و بنابر ضرورت زمان بسيارى از مباحات تبديل به واجب گرديده اند.از جمله آنها يكى نيز [علم تاريخ و تاريخنگارى] است .

بخش غير مختص باسلام علم تاريخ يعنى مسائل فلسفى و نظر تاريخ و تاريخ جهان اكنون يكى ازابزارهاى برنده و پر كاربرد سردمداران كفر جهانى در به زير ستم كشيدن ملتها گمراه سازى افكار آنان و مقابله بااسلام است .

بهمين دليل است كه انواع مختلف موسسات و آگادمى هاى ايران شناسى عرب شناسى واسلامى شناسى و ... در غرب و روسيه شوروى بوجود آمده و صدها پژوهشگر به نام[ خاورشناس] مشغول تحقيق در تاريخ ملتهاى مشرق زمين و بويژه مسلمين مى باشند.

اكنون بلوك غرب و نظام چپاولگر سرمايه دارى از طريق معاريفى همچون تاريخ و تاريخنگارىاست كه در جهان سوم تلقين ايدئولوژى مى كنند و زمينه سلطه خود را آماده مى سازند.

چنانكه بلوك شرق و سردمداران ملحد و ماده پرست آن نيز با منطق شيطانى و باطل و به ظاهر آراسته و سحرگونه اى بنام[ ماديت تاريخى] ماترياليسم تاريخى است كه به جنگ فرهنگى اسلام و بينش وحى و خداپرستى آمده است و بر پايه چنين شگردهاى است كه كتابهاى مغرضانه و پراز كينه اى همچون[ اسلام درايران] پطروشفسكى را براى رد ريشه اى دين اسلام مى نويسند و ترجمه و نشر مى دهند و جوانان ناآگاه و مسلمان راازاين طريق است كه تا عمق پرتگاه خطرناك[ ارتداد] و ماركسيست شدن سوق مى دهند. آنان چنينى وانمود مى كنند كه[ علم تاريخ] در دست آنهاست و تاريخ صحيح را فقط
آنان بلدند بنويسند!! .

آيا براى مقابله ريشه اى بااين سحر زمانه ما حوزه هاى علميه اسلام و علماء و روحانيون اسلام و تشيع نبايد يك فكر بنيادين و ريشه اى بيانديشند؟ و آيا نبايد و واجب نيست كه شمارى از دانشمندان و طلاب فاضل واسلام شناس را به اسلحه علم تاريخ و فلسفه تاريخ مجهز و مسلح كرده به جنگ و مقابله اين جادوگران دروغگوى زمانه مان بفرستيم تا بدينوسيله سحرشان را باطل ساخته واهداف پشت پرده آنان راافشا و رسوا نمائيم ؟
آيا بنظر شما راه از بين بردن زمينه انحراف وارتداد برخى از جوانان ناآگاه و معصوم ميهن اسلامى نه تنها درايران بلكه در همه سرزمينهاى گسترده جهان اسلام اين نيست كه اصالت تاريخى اسلام را بثبوت رسانده و دروغ بودن ديدگاه[ ماديت تاريخ] را بنمايانيم ؟ و آيا اين كار بجزاز طريق آشنا شدن دقيق و در حد تخصص با علم تاريخ ميسر مى شود؟ آيا در وضعيتى كه مستكبرين جهانى از علم تاريخ بمنظور تحريف حقايق و تخدير فكرى عقيدتى و فرهنگى مسلمين و مردمان جهان بهره بردارى مى كنند وظيفه شرعى حوزه هاى حد[ واجب كفايى] نيست كه خود را مسلح به اين اسلحه نموده و دشمنان خداپرستى وانسانيت را خلع سلاح نمايد؟
شما با يك مراجعه تند و گذرا به كتاب[ فرهنگ خاروشناسان] شمار و ميزان فعاليت كسانى را كه بنام مستشرق و خاورشناسى درباره تاريخ ايران واسلام كار كرده و مى كنند را ملاحظه كنيد نا خود شگفتزده گرديد. 25
و نيز با يك نظراجمالى در فهرست عناوين كتب تاريخى تاليف و ترجمه شده در يكصد ساله اخير مى توان به حجم فعاليت فرهنگى استعمارگران و عوامل بومى آنها دراين زمينه پى برد. كه در مقابل آنها كتب تاريخى كه با ديدگاه اسلامى نوشته شده باشد تقريبا در حد صفراست !

بلوك شرق كه مروج بينش الحاد و خدا ستيزى مى باشد در شصت سال اخير ده ها موسسه و آكادمى و دانشكده ايران شناسى واسلام شناسى در
جمهوريهاى خود بوجود آورده تاازاين طريق رمز و شيوه تحريف ايدئولوژى و تاريخ اسلام فرا گرفته و نشر دهند.

از طريق همين دانشكده ها و موسسات صدها كتاب رساله جزوه و مقاله درباره تاريخ اسلام واقوام مسلمان بااعمال بيشن ضد خدائى ماركسيسم نوشته و نشر يافته و بزبانهاى زنده جهان نيز ترجمه شده است . براى اينكه بااين واقعيت بطور ملموس آشنا شويد لازم است كه كتاب[ ايران شناسى در شوروى] را - بويژه مقاله دوم و سوم آن را - مطالعه كنيد تا گوشه اى از حج انبوه كار تاريخى ماركسيتها فقط درباره اسلام و مسلمانان ايران را ببينيد! 26
آيا با توجه به اين حقايق باز هم مى توان دراين زمان به[ مباح] بودن مطالعه و آموزشهاى تاريخى فتوا و نظر داد؟ يااينكه بايد صريح و آشكارا گفت : تحصيل معارف تاريخى در حد رفع كفايت براى حوزه هاى علميه واجب مى باشد.

آيا درصورتيكه حوزه هاى علميه با بسيج امكانات خود مى توانند تاريخدان متخصص تربيت كرده و بااين سموم فكرى و عقيدتى مقابله كنند اين كار راانجام ندهند گناه ناآگاهانى كه از طريق مطالعه اين نوع كتابها گمراه گرديده و[ مرتد] مى شوند بر عهده چه كسى است ؟
ممكن است گفته شود: راه حل آن جمع آورى اين قبيل كتابهاى گمراه كننده جلوگيرى از نشر و پخش آنهاست . لكن عقل سليم مى گويد:اين شيوه راه حل اساسى نيست ماننداينست كه كسى بخواهد با ريختن چند مشت خاك لجن زار ژرف و بزرگى را بخشكاند. آيااين كار عملى است ؟
توليد و پخش اين مفاسد فكرى و فرهنگى درايران و جهان اسلام نيست كه بتوان با آنها مقابله فيزيكى كرد مركزاصلى آن در واشنگتن لندن ليدن مسكو و تاشكنداست .

بنابراين بايد ما به دانش و منطقى مسلح شويم كه بتوانيم جادوى پر زرق و برق و بى اساس آنان را باارائه حقايق ابطال كنيم و آن راه منحصر به فرد نيز آشنايى با عقيده اسلام و رسميت بخشيدن به[ تدريس و تحصيل علم تاريخ در
حوزه هاى علميه] مى باشد. 27مراكزاصلى




1. ر.ك : قرآن آل عمران .13 يوسف .111 نحل .66و...

2. ر.ك : قرآن اعراف .137 اسراء.16 فرقان 36 انعام .43و..

3. سوره قمر.3 4.

4. سوره روم /08

5. قال على (ع) : استدل على ما لم يكن بماقد كان فان الاموراشياه ولاتكونن ممسن لاتنفقه العظه الااذا بالغت فى ايلامه فان العاقل يتعظ بالادب والبهائم لا تتعظالا بالضرب . نهج البلاغه فيض .926.

6.اى بنى !انى وان لم اكن عمرت عمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فكرت فى اخبارهم و سرت فى آثارهم حتى عدت كاحدهم بل كانى بماانتهى الى من امورهم قد عمرت مع اولهم الى آخر هم فعرفت صفوذالك من كذره و نفعه من ضرره فاستخلصت لك من كل امر نخيله و توخيت لل جميله و صرفت عنك مجهوله . نهج البلاغه فيض .904.

7. غررالحكم .17.

8. مرحوم شهيد ثانى در كتاب ارزشمند منيته المريد كه توسط دكتر محمدباقر حجتى به گونه بسيار جالب بنام[ آداب تعليم و تعلم دراسلام] به فارسى ترجمه شده و نشر يافته است در تعيين مراتب علوم مختلف مى فرمايد:

9.از سخنان امام روح الله الخمينى در 21 شعبان .1398ق و 5 تيرماه .1357 ه.ش . نقل از كتاب نهضت امام خمينى ج 2.صفحه هفت چاپ اول سيد حميدزيارتى .

10. همان مدرك صفحه نه .

11. همان مدرك صفحه نوزده .

12. ر.ك :الغدير ج .3 چاپ سوم اعلمى بيروت . تحت عنوان[ . التاريخ الصحيح] .

13. ر.ك : علم التاريخ .155 ببعد تاليف پروفسور هرنشو تعريب عبدالحميدالعبادى چاپ مصر.

14. علم التاريخ عندالمسلمين .69 70 فرانس روزنتال تعريب دكتر صالح احمدالعى چاپ بيروت موسسه الرساله بنقل ازاين النجار در ذيل تاريخ بغداد مخطوط پاريس و مقبس تاريخ معتضد چاپ افست قاهره . (نقل به تلخيص) .

15. همان مدرك .71 بنقل از كتاب[ : اخبارالراضى والمتقى بالله] صولى صفحه 25 چاپ دن وافست قاهره در سال 1935 ميلادى .

16. همان مدرك .72 73 (نقل به تلخيص) .

17. همان مدرك .73 بنقل ازالبدايه ان كثير ج 12.266 حوادث سال 567 ه.

18. علم التاريخ .160 پروفسور هر نشو تعريب عبدالحميدالعاد چاپ مصر.

19.الفخرى .5 ازابن طقطقى چاپ گوته علم التاريخ علم التاريخ عندالمسلمين .75.

20. به مقدمه كتاب پرارج[ تلفيق الاخبار و تنقيح الاثار فى وقايع قزان و بلغار و ملوك اثتتار]از[ م .م .الرمزى] چاپ اورنيورگ افست ايران در سال 1355ه.ش مراجعه شود.او در مقدمه كتاب خود ضمن بررسى علل تمكين سياسى ملل مسلمان آسياسى مركزى به روسها مطالب مفيدى را دراين زمينه مطرح كرده است .

22. تكامل اجتماعى انسان .196 شهيد مظهرى انتشارات صدرا چاپ اول بهمن 1363 (مقاله پيوستى مزايا و خدمات آيه الله بروجردى) .

23. همان مدرك .201.23.

24. به زيرنويس شماره 8 همين مقاله مراجعه شود.

25. فرهنگ خاورشناسان نوشته ابوالقاسم سحاب چاپ (موسسه جغرافيائى و كارتوگرافى سحاب ) نشريه شماره 3008.

26.ايرانشناسى در شوروى نوشته ا.ب . پطروشفسكى اى .ام ارانسكى ترجمه يعقوب آژند تهران انتشارات نيلوفر زمستان 1359 ه.ش .

27.البته جاى خوشوقتى است كه پايه هاى اوليه رسميت يافتن تاريخ در حوزه ها به عنوان يك رشته تخصصى با پيشنهاد وامر آيت الله العظمى منتظرى نهاده شده است . چون رشته تاريخ يكى از رشته هاى مدرسه تخصصى حوزه علميه قم است كه به امرايشان تاسيس شده است واكنون مراحل نمو خود را مى گذراند.

/ 1