درسها و عبرتهاي جنگ نهروان
نويسنده: حجّةالإسلام والمسلمين سيّد احمد خاتمي از جريانهاي مخالف اميرمؤمنان علي(ع) كه از قبل پيامبراكرم پيشبيني درگيري آنها را با آن حضرت كرده بود جريان خوارج بود. در مقاله قبل بخشي از ويژگيهاي مهم خوارج را آورديم. در اين مقاله به ياري خداوند از نبرد مولي با آنان و درسهاي آموزنده سيره حضرت در اين رابطه سخن خواهيم گفت.نگاهي كوتاه به نبرد نهروان
كوتاه مدتترين جنگهاي اميرمؤمنان جنگ نهروان بود كه آغاز و پايان آن يك روز بود؛ روز نهم صفر 38 هجري قمري!اين جنگ نبرد با سپاه انشعابي و ياغي از لشگر مولي بود كه در پي ماجراي تحكيم و قرآن بر سر نيزه كردن از سوي معاويه پديد آمد. در آغاز شورشيان دوازده هزار نفر بودند كه با نصايح مولي و يارانش اكثريت آنها از انحراف برگشتند ولي تعدادي همچنان بر مخالفت خويش با مولي اصرار ورزيدند. سرانجام كار به جنگ كشيده شد و جز 9 نفر كه با فرار از معركه جان سالمي بدر بردند بقيه همگي كشته شدند و به اين ترتيب جنگ نهروان خاتمه يافت.طبري ميگويد:«و كانت مدّة الحرب قصيرة جدّا و ما لبثت ان خمدت علي وجه السرعة»1 مدت جنگ بسيار كم بود و در اندك زماني خاموش شد.يعقوبي گويد: التحمت الحرب بينهم مع زوال الشّمس فاقامت مقدار ساعتين من النّهار»2جنگ به هنگام ظهر آغاز شد و بيش از دو ساعت بيشتر طول نكشيد در اين جنگ تعداد لشكريان اميرمؤمنان علي(ع) 68 هزار نفر بوده است زيرا كه آماده نبرد با شاميان بودند كه تحرّكات شيطاني خوارج مسير جنگ را عوض كرد و عدد خوارجي كه به نبرد با مولي درآمدند طبق نقلي چهار هزار نفر3 و طبق نقل ديگر 2800 نفر بودند.4ولي اين آغاز و پايان كوتاه درسها و عبرتهاي فراوان با خود دارد كه برخي را در اينجا ميآوريم:تفرقه توطئه دشمنان
1ـ بايد ديد كه «خوارج» را چه جرياني به وجود آورد؟ زمينهساز بروز اين جريان چه بود؟ پرواضح است كه توطئه شيطاني معاويه زمينه ساز اين جريان انحرافي بود مسئله تحكيم و قرآن بر سر نيزه كردن! و عوامل و ايادي معاويه در داخل لشگر مولي در پروريدن و رشد اين جريان انحرافي نقش اساسي داشتند. عبرت مهم اين ماجرا اين است كه جريان باطل بيش از آن كه براي بقاء خود اميدوار به حركات نظامي و سياسي خود باشد، اميد به اختلاف در جبهه خوديها دارد. اگر بگوئيم اين حربه در پيروزي ظاهري معاويه بيش از حركات نظامياش نقش داشت سخني به گزاف نگفتهايم از اين رو است كه ميبينيم حضرت در برخورد با خوارج پيوسته از تفرقه برحذر ميدارد در سخني خطاب به آنان فرمود: «والزموا السواد الاعظم فان يداللّه مع الجماعة و ايّاكم والفرقة فانّ الشاذ من الناس للشيطان كما انّ الشاذ من الغنم للذئب الا و من دعا الي هذا الشعار فاقتلوه ولو كان تحت عمامتي هذه»5 هماهنگ با توده عظيم مردم باشيد كه دست خدا ياور تودههاست از تفرقه بپرهيزيد كه بريده از جماعت مسلمانان و تنيده به گروهكها طمعه شيطان است همانگونه كه گوسفند تكرو خوراك گرگ است، هان هر كسي كه به اين شعار تفرقه و گروهك خوارج دعوت كند بكشيدش گرچه زير اين دستار من باشد.در سخن ديگر فرمود: «انّ الشّيطان يسني بكم طرقه و يريد ان يحلّ دينكم عقدة عقدة و يعطيكم بالجماعة الفرقة و بالفرقة الفتنة» بيترديد شيطان راههاي خود را برايتان هموار ساخته و ميخواهد پيوند دينتان را كم كم بگسلد و اجتماعتان را بپراكند و آنگاه در فتنه را بگشايد.6مثل معروف «فرّق تسد» تفرقه بيانداز حكومت كن! يك اصل تجربه شده است. از اين رهگذر است كه از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون پيوسته دشمنان آن از اين حربه استفاده كرده و در هر مقطعي با استفاده از تحريك احساسات، شعارهاي انحرافي و... جامعه اسلامي ما را گروه گروه كردهاند. آخرين كار آنها در اين رابطه ايجاد تفرقه در جامعه اسلامي با شعارهاي وارداتي راست، چپ، محافظه كار، اصلاح طلب است!! همه اين واژهها ابزار بازي دشمنان با انقلاب اسلامي است، بدين جهت است كه ميبينيم آنگاه كه چشم بيدار امّت، مقام معظّم رهبري مدّظلّهالعالي، امت را از اين توطئه آگاه كرده و تقسيم بندي خودي و غيرخودي را مطرح ميكنند كه بهترين محور وحدت امت و رهيدن از تقسيم بنديهاي مصنوعي دشمنان است، بيشترين موضع گيريها را عليه آن صورت ميدهند.* امام علي(ع):«إيّاكَ وَ مُصادَقَةَ الكَذّابِ؛ فَانَّهُ كَالسَّرابِ يُقَرِّبُ عَلَيكَ الْبَعيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَريبَ»(نهج البلاغه، حكمت 38)از دوستي با دروغگو بپرهيز، زيرا دروغگو چون سراب است. دور را در نظر تو نزديك و نزديك را براي تو دور جلوه ميدهد.روشنگري و نصيحت
2ـ امام علي(ع) در هر سه نبرد خويش تمام توان خود را به كار برد تا با نصيحت، موعظه، آگاهي رساني بدنه مخالفان را به راه هدايت بكشاند. ليكن در نبرد با خوارج تلاش گستردهاي را در اين راستا صورت داد زيرا مولي معتقد بود كه بدنه خوارج نه سران آنها افرادي ناآگاهاند، انگيزه مغرضانه ندارند در پي حق اند لكن به خطا رفتهاند بر اين اساس فرمود: «لاتقاتلو الخوارج بعدي، فليس من طلب الحقّ فاخطأه كمن طلب الباطل فادركه»7بعد از من با خوارج نبرد نكنيد! زيرا كسي كه در جستجوي حق بوده و خطا كرده همانند آن كس كه طالب باطل بوده و آن را به دست آورده است نميباشد.از اين كلام نوراني به وضوح استفاده ميشود كه حساب حقطلبان گمراه و باطل گرايان آگاه، از يكديگر جداست، برخورد با گروه دوم اقدام قهرآميز لازم دارد و برخورد با گروه اول اقدام روشنگرانه.ممكن است سؤال شود كه چگونه است كه خود امام علي(ع) به نبرد با خوارج پرداخت ولي يارانش را از مبارزه با خوارج بعد از خود باز ميدارد؟ پاسخ آن است كه شرايط زمان امام(ع) با شرايط دوران بعد از او متفاوت بود. و اين سخن امام را ميتوان الهامي غيبي دانست كه بر زبان مولي علي(ع) جاري شد. مبناي تحليل مولي اين است كه:بعد از امام (ع) خوارج همچون خاري در چشم امويان خواهند بود و جنگيدن با آنان به معناي بازگذاردن دست حكّام ظالم اموي و تقويت جبهه آنها ميباشد.در حديثي ميخوانيم كه: بعد از شهادت اميرمؤمنان علي(ع) افرادي از سران خوارج با همكاري پيروان خود بر معاويه شوريدند و اين در حالي بود كه معاويه در كوفه بود و امام حسن از كوفه خارج شده و عزم مدينه داشت، معاويه كسي را به خدمت امام حسن(ع) فرستاد كه مبارزه با خوارج را بر عهده گيرد. امام حسن(ع) در جواب فرمود: «من جهت حفظ خونهاي مسلمين از جنگ با تو خودداري كردم آيا از طرف تو با گروهي جنگ كنم كه تو به كشتن از آنها سزاوارتري.»8درگيري خوارج با بنياميه سبب تخفيف ظلمهاي بنياميه بر شيعيان ميشد، زيرا كه خوارج اساس حكومت آنها را تهديد ميكردند و درگيري امويان با آنان سبب ميشد كه شيعيان نفس راحتي بكشند و همين درگيري مداوم خوارج با بنياميه از جمله عوامل سقوط بنياميه گرديد.سخن پيرامون شرح اين كلام مولي قدري به درازا كشيد. اصل سخن اين بود كه اميرمؤمنان علي(ع) برخوردي ناصحانه، روشنگرانه با بدنه خوارج داشت، گرچه در پايان كار وقتي روشنگريها ثمر نبخشيد با آنان برخوردي قاطع نمود.امام علي(ع) از آغاز جدايي خوارج و اجتماع آنان در حروراء كار ارشادي خويش را آغاز كرد. ابتدا دوستان و همراهان خويش را براي اين كار برگزيد سپس خود وارد صحنه شد.عمدهترين شبهه خوارج اين بود كه چرا علي(ع) «حكميّت» را پذيرفت؟ابن عباس در پاسخ آنها گفت: اولاً حكميت ريشه قرآني دارد. در مسئله شكار در حال احرام كه از پيچيدگي كمتري برخوردار است به تحكيم فرمان داد.«و من قتله منكم متعمدا فجزاؤ مثل ما قتل من النعم يحكم به ذو اعدل منكم»9 اي افراد با ايمان شكار را در حال احرام به قتل نرسانيد، و هر كس از شما عمدا آن را به قتل برساند، بايد كفّارهاي معادل آن از چهارپايان بدهد. كفارهاي كه دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصديق كنند.نيز در نزاعهاي كوچك خانوادگي مسئله تحكيم را تأييد كرده است:«و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من أهله و حكما من أهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما انّ الله كان عليما خبيرا».10اگر از اختلاف زوجين بيم داريد داوري از خانواده مرد و داوري ديگر از خانواده زن برانگيزيد اگر خواهان اصلاح باشند خدا آن دو را براي رسيدن به هدف موفق ميگرداند كه خداوند دانا و آگاه است.علاوه بر اين پيامبر در نبرد بنيقريظه «حكميت» سعد بن معاذ را پذيرفت و «حكم» او را هم تأييد كرد. اين اولاً.ثانيا: امام علي(ع) با حكميت ابوموسي اشعري كه بيتدبيري او فتنهها آفريد مخالف بود حضرت ميخواست كه من حكم باشم شما مخالفت كرديد و گفتيد فقط ابوموسي اشعري باشد.آنگاه ناصحانه به آنها گفت دست از مخالفت مولي برداريد حضرت در كوتاه مدت دست از جنگ كشيده ليكن با توجه به آنكه آنان خدعه كرده و قرار داد را شكستند مجددا عازم جنگ عليه آنان شد. خوارج وقتي پاسخي براي بيانات مستدل و منطقي ابن عباس نيافتند رو به غوغاسالاري آورده و با بدگويي از ابنعباس گفتند خود امام علي(ع) بايد با ما سخن بگويد!11آنگاه اميرمؤمنان علي(ع) به همراه صد نفر از اصحابش براي گفتگو با خوارج به حروراء رفت و عمده محورهايي كه اميرمؤمنان(ع) بر آن تكيه كرد عبارت بود از:1 ـ من از آغاز اعلام كردم كه بردن قرآنها بر سر نيزه شيطنت است و ميخواهند شما را بفريبند شما نپذيرفتيد. گفتم اينان از جنگ خسته شده و ترسيدهاند بيائيد كارشان را يكسره كنيم شما گفتيد آنان ما را دعوت به كتاب خدا كردند بايد اين دعوت را بپذيري وگرنه با تو نخواهيم جنگيد و تو را تحويل معاويه خواهيم داد!!2 ـ بعد از آنكه حكميت بر من تحميل شد من گفتم حكم عبدالله بن عباس باشد كه مردي دنياپرست نيست و زيرك است نميتوانند او را بفريبند. شما قبول نكرديد و گفتيد فقط ابوموسي اشعري بايد حكم باشد، باز چارهاي جز پذيرش نداشتم!3 ـ با اينكه «حكميت» و «حَكَم» را بر من تحميل كرديد آيا من بر حكمين شرط نكردم كه از آغاز تا پايان حكميّت به قانون خدا در قرآن و سنّت پيامبر عمل كنند؟در تمام اين موارد سران خوارج امام علي(ع) را تصديق كردند و گفتند همه فرمايشات شما صحيح ما مرتكب گناه شديم توبه ميكنيم، تو هم بايد توبه و استغفار كني!! حضرت فرمود: استغفر الله من كلّ ذنب!اين برخوردها سبب شد شش هزار نفر از اردوگاه خوارج خارج شده و به امام بپيوندند.12ابن ابي الحديد در تفسير استغفار حضرت ميگويد:«تو به امام يك نوع توريه و از مصاديق «الحرب خدعة» بوده است، او سخن مجملي گفت كه تمام پيامبران آن را ميگويند و دشمن نيز به آن راضي شد بدون آنكه امام به گناهي اقرار كرده باشد.»13تحمل مخالفان
3ـ امام علي(ع) در كنار اين روشنگريها صبر و تحمّل فراواني در برابر حركات ايذايي خوارج به خرج داد.اينان بعد از بازگشت از صفين ديگر در نماز جماعت امام(ع) حاضر نميشدند، شعارهاي تند و زننده در مسجد عليه امام(ع) ميدادند و امام(ع) و كليه كساني را كه پيمان صفين را محترم ميشمردند تكفير كردند، ولي امام علي(ع) با بزرگ منشي مخصوص خود با آنان رفتار كرده و تا وقتي كه آنها دست به ترور و مقابله مسلحانه با نظام علوي(ع) نزدند حضرت متعرّض آنان نشد.14 به آنان فرمود: «لانمنعكم مساجد الله ان تذكروا فيها اسمه» از ورود شما به مساجد خدا جلوگيري نميكنيم تا در آنها ياد خدا كنيد.«لانمنعكم من الفيء ما دامت ايديكم معنا» شما را از بيتالمال محروم نميكنيم مادامي كه دستتان در دست ماست، «به دشمن نپيوستيد»«لانقاتلكم حتّي تبدؤنا» تا آغاز به جنگ نكردهايد با شما نبرد نميكنيم.15اين سيرت و رفتار علوي(ع) است.تحمّل مخالف از اصول پذيرفته شده امام(ع) در سياست داخلي است حضرت هم مخالفان پيمان شكن را تحمل كرد تا آنجا كه حتي اجازه خروج به مدينه را به آنان داد و هم مخالفان خارجي را.اما نكتهاي را كه برخي از آن غفلت ميكنند اين است كه تحمّل مولي تا كجا بود؟مرز تحمل تا كجاست؟هم گفتار حضرت، هم سيرت حضرت ميگويد مرز تحمل تا آنجاست كه كار به براندازي نكشد. كه براندازي خط قرمز است. وقتي خوارج دست به ترور و مقابله مسلّحانه با حضرت زدند حضرت به صورت قهرآميز با آنان برخورد كرد. كساني مداراي حضرت با خوارج را به رخ ميكشند، اما برخورد قاطعانه حضرت با خوارج محارب و برانداز را كه در حدود دو ساعت 3991 نفر از آنان را كشت طبق يك نقل و به جهنم فرستاد، سخن به ميان نميآورند. اين تحريف سيماي ملكوتي امام علي(ع) است. امام در جاي خود مدارا داشت و در جاي خود قهر و مقابله كه امام علي(ع) اخلاق الهي را دارد كه ذات مقدس ربوبي در جاي خود «ارحم الراحمين» است و آنجا كه جاي خشم است «اشدّ المعاقبين» است.جهالت و حماقت خوارج
4 ـ در متن قرارداد اميرمؤمنان علي(ع) آمده بود كه اگر حكمين برخلاف قرآن و سنت پيامبر(ص) داوري كردند امام(ع) در موضع نخست خود باقي خواهد بود:«و انّ كتاب الله سبحانه بيننا عن فاتحته الي خاتمته نحيي ما احيي القرآن و نميت ما امات القرآن فان وجد الحكمان ذلك في كتاب الله اتبعناه و ان لم يجداه اخذا بالسنة العادلة و غير المفرّقة»16يعني كتاب خدا از آغاز تا پايانش نزد ماست ما برآنيم كه همان را زنده بداريم كه قرآن زنده نگاه داشته و بميرانيم همان را كه قرآن ميرانده است اگر دو حكم در اين زمينه از قرآن سخني گفتند پيروي ميكنيم و اگر از قرآن نيافتند سنّت مورد قبول طرفين محور است.ولي در ماجراي حكميت عمروعاص خيانت كرد و حكم به عدل نشد اميرمؤمنان علي(ع) تصميم جدّي بر مقابله با معاويه و خشكاندن ريشه اين شجره خبيثه برآمد، امام علي(ع) در اين زمينه ميفرمايد:«و قد سبق استثناؤنا عليهم في الحكم بالعدل والعمل بالحقّ سوء رأيهما و جور حكمهما والثقة في أيدينا لانفسنا حين خالفا سبيل الحقّ و اتيا بما لايعرف من معكوس الحكم»17ما پيش از آن كه اين رأي داده و حكم جائرانه را صادر كنند با آنها شرط كرده بوديم كه به عدل حكم كنند و به حق عمل نمايند بنابراين هنگامي كه اين دو نفر از راه حقّ منحرف گرديدند و حكم غيرصحيحي عكس حكم خداوند را صادر كردند، حجت در اختيار ما و براي ماست (بنابراين نظر آنها براي ما هيچ اثري ندارد زيرا آنها با شرط مخالفت كردند.)در همين حال كه حضرت آماده نبرد با معاويه ميشد، ناگاه خبر وحشتناكي منتشر شد كه خوارج نهروان با وضع فجيعي عبدالله بن خباب بن ارت و همسرش را به جرم وفاداري به اميرمؤمنان علي(ع) كشتهاند.اين جنايت سبب شد كه اميرمؤمنان به مقابله با شجره خبيثه جهالت و رذالت خوارج برآمده به سوي نهروان حركت كرده با آنان بجنگد و اين خواست عمومي اصحاب امام علي(ع) بود.داستان عبدالله بن خباب كه او از ياران با وفاي امام علي(ع) و پدرش از وفاداران به نبي اكرم(ص) بود چنين است:وقتي خوارج با او روبرو شدند گفتند تو كيستي؟ گفت: بنده خدا!گفتند: نظر تو درباره علي(ع) چيست؟گفت: او اميرمؤمنان و نخستين مؤمن به رسول خداست.گفتند: اسم تو چيست؟گفت: عبدالله بن خباب بن ارت!گفتند: پدر تو همان صحابي پيامبر است؟گفت: آري.* امام علي(ع):«لاتَصْحَبِ الْمالِقَ فَيُزَيِّنَ لَكَ فِعْلَهُ وَ يَوَدَّ أَنَّكَ مِثْلَهُ»(نهج البلاغه، حكمت 293)با چاپلوس رفاقت نكن كه او با چرب زباني تو را اغفال ميكند، كار نارواي خود را در نظرت زيبا مينمايد و دوست دارد كه تو نيز مانند وي باشي.گفتند: تو را ناراحت كرديم؟گفت: آري.گفتند: حديثي كه پدرت از پيامبر(ص) شنيده براي ما نقل كن!گفت: پدرم نقل كرد كه پس از من فتنهاي رخ ميدهد كه قلب مؤمن در آن ميميرد، نشستن در آن بهتر از ايستادن است، ايستادن بهتر از راه رفتن است و راه رفتن بهتر از دويدن است، اگر آن زمان را درك كردي، شهادت را بجان بخر.در نقلي ديگر آمده است كه ويژگي اين فتنه آن است شب را با ايمان ميخوابد صبح كافر ميشود، يا صبح كافر است ، شب مؤمن ميشود.آنگاه نظر او را در رابطه با ابوبكر و عمر و عثمان پرسيدند جواب داد. سپس گفتند: نظرت در رابطه با امام علي(ع) قبل از تحكيم و بعد آن چيست؟ او گفت: «انه اعلم باللّه منكم و اشدّ توقيا علي دينه و انفذ بصيرة» آگاهي او نسبت به خداوند از شما بيشتر بوده و دفاعش از دين بيش از شماست و بصيرتش از شما عميقتر است.به او گفتند تو هواپرستي! و به نام مردان مينگري نه رفتارشان! به خدا قسم تو را به گونهاي ميكشيم كه تاكنون كسي را چنان نكشتهايم پس فورا دست وپاي او را بستند و همراه زن باردارش به زير نخلي آوردند. سپس او را به كنار نهر آورده و بسان گوسفند سر بريدند، سپس سراغ همسرش آمده آن زن مظلومه گفت من يك زنم آيا از خدا پروا نميكنيد؟ به او هم رحم نكرده شكم او را دريدند و جنين او را سر بريدند، به اين هم اكتفا نكرده سه زن ديگر را كه يكي از آن صحابيه، و نامش امسنان بود!!در اين فاصله كه عبدالله را براي اعدام ميآوردند يك دانه خرما از درخت افتاد و يكي از خوارج بلافاصله آن را در دهان گذارد فورا اعتراض همفكران او بلند شد كه از مال مردم بدون رضايت يا بدون پرداخت قيمت آن استفاده ميكني؟! فورا خرما را از دهان خود درآورد و به دور انداخت!!نيز در مسير به خوكي برخوردند كه از آنِ يك ذمي بود، يكي از آنها با شمشيرش خوك را كشت، همراهانش گفتند اين فساد در زمين است!! رفتند و صاحب خوك را راضي كردند!18«فاعتبروا يا اولي الابصار!!» از يك دانه خرماي حرام استفاده نميكنند!از كشتن يك خوك معذرت خواهي كرده صاحبش را راضي ميكنند!! آنگاه با كمال شقاوت يك مسلمان وفادار مؤمني را كه پدرش و خودش سوابق فراوان در خدمت به دين دارند وحشيانه ميكشند! همسر حاملهاش را شكم ميدرند! و جنينش را هم سر ميبرند!!ريشه اين دوگانگي در برخورد چيزي جز جهالت و حماقت نيست، همان كه اميرمؤمنان از آن تعبير به درد بيدرمان ميكند:«... ان أداوي بكم و انتم دايي كنا قش الشوكة بالشوكة و هو يعلم ان ضلعها معها، اللهمّ قد ملّت اطباء هذا الداء الدّوي و سحلت النزعة باشطان الركيّ.»19... من ميخواهم به وسيله شما ديگران را درمان كنم، اما متأسفانه خود شما براي من درديد همانگونه كه بخواهند به كمك خاري، خاري را برون كنند در حالي كه از خار جز دريدن نيايد خدايا، پزشكان اين درد بيدرمان درمانده شدهاند و آب رسانان به تشنه كامان از اين چاه و با اين ريسمان ناتوان گشتهاند.وقتي جهالت و حماقت، با خودمحوري و غرور و ولايتناپذيري همراه شد سرانجامي جز اين گونه حركات سردرگم و متناقض و وحشيانه ندارد و اين عبرتي است براي همه دين باوران كه پيوسته درصدد عمق بخشيدن به دين خود باشند همان كه نامش در روايات «تفقّه در دين» است، همان كه نامش در روايات «بصيرت» است و بكوشند كه راه خود را از ولايت جدا نكنند كه جدايي از ولايت همان و افتادن در لجنزارهايي اين چنين همان!در اين ماجرا عبرتها و درسهاي ديگري نيز هست كه به ياري خداوند در مقاله آينده ذكر ميكنيم ان شاء اللّه.1- تاريخ طبري، ج5 / 86.
2- تاريخ يعقوبي، ج2 / 193.
3- مروج الذهب ج2، ص415، انساب الاشراف 3 / 146؛ الفتوح ج4، ص270؛ تاريخ يعقوبي، ج2 / 193؛ موسوعة الامام علي بن ابيطالب ج6، ص317.
4- الكامل از مبرد 3 / 1105؛ تاريخ طبري ج5، 86.
5- نهج البلاغه، خطبه128.
6- همان، خطبه120.
7- همان، خطبه61.
8- شرح نهج البلاغه خويي، ج4، 383؛ الكامل مبرد 2 / 1164.
9- سوره مائده، آيه95.
10- سوره نساء، آيه35.
11- موسوعة الامام علي بن ابيطالب ج6، از ص324 تا 333.
12- همان، ج6 از صفحه 333 تا 340.
13- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد معتزلي، ج2، ص380؛ فروغ ولايت، ص635.
14- موسوعة الامام علي بن ابيطالب، ج6، از ص 340 تا 343.
15- تاريخ طبري، ج4، ص53.
16- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج2، ص234.
17- نهج البلاغه خطبه177، نيز خطبه 127.
18- موسوعة الامام علي بن ابيطالب، ج6، ص346 و 347 و ص348 به نقل از مصادر متعدد.
19- نهج البلاغه، خطبه120.