كاوشي در مفردات سورة حمد1
نويسنده: سيد محمد باقر حجتي٭چكيده
نگارنده در ابتدا لغات و واژههاي متعدد دربارة اسم را بر ميشمارد، سپس از مبدأ اشتقاق اسم ياد ميكند. در اين باره به دو احتمال اشاره مينمايد:1 - سمّو يا سِمْوْ 2 - وَسْم يا سِمَة. ادلّة متعددي را كه واژهشناسان در بطلان اشتقاق اسم از وسم يا سمه اقامه كردهاند مطرح نموده و نتيجه ميگيرد كه احتمال نخست صحيح است. در ادامه نكاتي دربارة عينيّت يا تغاير اسم با مسمّي ذكر شده و در پايان شبهات قائلان عينيّت اسم و مسمّي بر طرفداران تغاير آنها مطرح ميگردد. اسم لغات و واژههاي متعدد دربارة اسم: در مورد واژة "اسم" لغات متعدد و گوناگوني ياد كردهاند كه يكي از علماي لغت, شمار آنها را به هيجده واژه رسانده, و در دوبيتي كه آنها را ياد ميكنيم به گونهاي فشرده ذكر كرده است (آلوسي, بيتا, ج1,ص 108): الاسْمِ عَشْرُ لْغاتٍ مَعْ ثَمانَيّهٍ بِنَقْلِ جَدِّيَ شَيْخِ النّاسِ أكْمِلُها سمٌ سماتٌ, سما, واسمٌ, وَزِدْسمهً كَذا سَماءً بِتَثْليثٍ لأَ وَّ لِها - براي واژة اسم, دَهْ- به اضافة هشت- ]يعني هيجده[ لغت وجود دارد, و اين سخن را از جدم كه استاد و شخصيتي بزرگ درميان مردم بوده اين واژه را به گونهاي كامل بازگو ميكنم:1 -سم 2 - سمات 3 - اسماء 4 - اسم 5 - سمه را بر اينها بيفزاي 6 - بدينسان "سما" را اضافه كن ، كه اولِ هر يك از آنها را ميتوان به سه وجه فتح و ضم كسر بخواني ]و مجموعاً شش لغت[- و هر يك به سه وجه در آغاز و آنها بروي هم به هيجده لغت ميرسد.يكي از شعرا, "سُم" را به عنوان يكي از واژههاي "اسم" و به معناي آن به كار برده و گفته است: بِاسْمِ الَّذي في كُلِّ سُورَةٍ سُمُهُ (رازي, بيتا, ج1, ص 108): به نام آنكه در هر سورهاي اسم و نام او آمده است اين سيده ميگويد: اسم واژهاي است كه در مقام اطلاق بر جوهر و عرض, وضع شده تا پارهاي از آنها از پارهاي ديگر جدا و باز شناخته شوند, چنان كه – به عنوان مثال- ارتجالاً ميگوييم: "إسم هذا كذا" : (اسم و نام اين, چنين است). و اسم را به كسر همزه به كار ميبريم؛ و نيز ميتوانيم بگوييم "أُسْمُ هذا كذا" و همزة آن را به ضم بخوانيم. لحياني گفته است: اسمه فلان" به كسر همزه كلام و سخن عرب است؛ لكن از قبيلة بني عمر وبن تميم آوردهاند كه آنان "اُسمه فلان" را به ضمِّ همزة "اسم" ميخواندند. لحياني يادآور ميشود قرائتِ "اسم" به ضم همزه در ميان قبيلة قضاعه رايج و داراي كاربرد فراواني بوده است. اما "سِمٌ" طبق استعمال اهل لهجه است كه "اسم" را به كسر همزه به كار ميبرند, و الف ]يعني همزه[ را حذف كرده و حركت آن را كه كسره است بر سين ميافكنند و در آن, جابه جا ميسازند. كسائي, مصرع "بِاسْمِ الَّذي في كُلِّ سورة سمة را در نقل و روايت بني قضاعه, به ضمن سين "سمه" بازگو كرده, در حالي كه همين مصرع را از قبايل ديگر به كسر سين "سمه" انشاء نموده و سرودن آن را برگزار كرده است (ابن منظور, بيتا, ج2, ص212). ابوزيد و دانشمنداني ديگر همين نكته را يادآور شدهاند. هر چند اصل و ريشة "سُمُوّ" عبارت از " سِمْو " است و به قول ابوالفتوح رازي: "فأما اسم" اصل اين كلمه, "سِمْو" ]به كسر سين و سكون ميم[ است علي وزن "فِعْل" از آنكه جمعش "اَسْماء" كردند كَقِنْو2 و أَقْناء, و حِنو3 و أحْناء, لام الفعل از آخرش بيفكندند؛ پس حركت واو با ميم دادند, ابتدا كردنِ به ساكن متعذر شد, همزة وصل در آوردند تا نطق, ممكن بُوْد, "اسم" گشت (رازي, 1324 -1325, ج1, ص531؛ راغب اصفهاني, بيتا, ص 244). مبدأ اشتقاق "اسم" :1 - سُمُوّ, ياسِمْو: اكثر علما برآنند كلمة "اسم" از ريشه "سُمُوّ "- كه مصدر "سَما, يَسْمُو" است اشتقاق شده است, و "سُمُوّ" به معناي رفعت و بلندي و افراشتگي است؛ از آن جهت كه مسمي از رهگذرِ اسم, بلند آوازه و بدان شناخته ميشود" (راغب اصفهاني, بيتا, ص 244) در روض الجنان آمده است: "اگر گويند: اسم را- چون اشتقاق از سُمُوّباشد- چه معنا دارد كه معنا, سِمَت بر اسم مخيل است كه اسم, مسمي را علامت باشد؟ گوييم: معناي "سُمُوّ " ظاهرتر است و آن, آن است كه ]مسمايي[ كه اسم ندارد حامل و پوشيد و مُتَّضِع ]و پست و فروهشته[ بود, چون اسم بر او نهند پنداري كه"رُفِِّع وَ نُوِّهَ بِذِكْرِه" : رفعتي دارد آن را و تنويه ذكري؛ پس معناي "سُمُوّ " در او ظاهرتر است" (رازي, 1334 -1335, ج1, ص31؛ آلوسي, بيتا, ج1, ص 52) و نيز فخررازي گويد: "بصريون گفتهاند: اسم از "سَما, يَسْمُو" اشتقاق شده, و معناي آن بلند شدن و پديدار گشتن است. بنابراين اسم و نام هر چيز, برافراشته و بلند است به گونهاي كه آن چيز به وسيلة اسم و نامش پديدار ميشود. وين بر اين مطلب ميافزايم كه لفظ, مُعَرِّفِ معنا است, و مُعَرِّفِ هر چيزي از نظر معلوميت بر مُعَرِّف تقدم دارد؛ بنابراين اسم داراي بلندي بر معنا و مسمّي و مقدم بر آن است" (رازي, بيتا, ج1, ص 108).2 - وَسْم, يا سمة: برخي را عقيده بر آن است كه "اسم" از و " سم " يا "سمه" اشتقاق يافته ]به اين معنا كه واو از آغاز آن حذف, و همزه به جاي آنها نهاده شده است [ كوفيون به چنين اشتقاقي دربارة اسم قائل بوده و ميگفتند: وَسْم به معناي داغ نهادن, و "سمة" به معناي علامت و نشانه است: اسم نيز به سان داغ و علامت و نشانهاي است كه به مسمّي رهنمون است. طبق اين نظريه, اسم داراي مبدأ اشتقاقي است كه از باب مثال واوي به شمار ميآيد, و مثال واوي نيز داراي دو ساختمان مصدري است مانند" وعِد, يعد ، وَعْداً, عِدةً " و "وصل, يصل, وصلاً, صِلَةً " اسم نيز مشتق از: "وَسَم, يَسِمُ, وَسْماً, سِمَة ميباشد. نادرستي اشتقاق اسم از وَسْم و يا سِمَة: اكثر قريب به تمام علماي لغت و واژه گزاران زبان عربي و مفسران, رأي كوفيين را- كه قائل به اشتقاق اسم از "وسم" و يا "سمة" بودهاند- با ادلة متعددي نادرست اعلام كردهاند و ترجيح دادهاند كه بگويند: "اسم" از "سُمُوّ"- كه در اصل "سِمْو" بوده- اشتقاق شده است. ادلههايي كه ز اين پس ياد ميشود چنيني ترجيحي را تأييد مينمايد.1 - اگر يگوييم: اسم از "وسم, سمة" اشتقاق يافته از باب مثال واوي خواهد بود, و در مثال واوي از قبيل: "صِلَة, وَصْل" , عِدَة, وَعْد" و امثال آنها كه در "صِلَة" وعِدة"- به عنوان مصدر "وَصَلَ" و وَحَدَ" –به جاي "وَصْلاً" ."وَعْداً" به كار ميروند, فاءالفعل يعني واو "وَصْلاً " و "وَعْداً" را حذف ميكنند, و به جاي آنها ميگويند "صِلَةً" و عِدَةً." و در چنين مواردي به جاي واو, نميتوان همزة وصل را جايگزين آن ساخت. به عبارت ديگر: نميتوانيم با حذف واو "وَصْل" و "وَعْد" به جاي آن بگوئيم "إصْل" و إعْد" ,و همزه را در مصدر آنها جايگزين "واو" سازيم4.2 - دليل ديگر در اشتقاق "اسم" از "سُمُوّ" و نادرستي اشتقاق آن از "وسم يا سمه" اين است كه اگر اسم , مشتق از "وسم" يا "سَمِة" ميبود بايد جمع اسم, ؛ و مَصَغِّر آن, باشد؛ چنان كه مَصَغَّر به صورت است, در حالي كه مَصَغَّرِ اسم نميتواند باشد؛ همان گونه كه در مصادر و مآخذ لُغَوي ميبينيم, مصغر آن, سُمَيّ> است (طبرسي, بيتا, ص 19). ابن منظور را در اين باره گفتاري است كه ابوالفتوح رازي, مفسر بزرگوار شيعي- پيش از او- جامعتر و رساتر دليل اخير را در اشتقاق اسم از بيان كرده و ميگويد:وقول آن كس- كه گفت: اشتقاق او: ]اسم[ از وَسْم باشد, وَسْم, علامت بُوَد- درست نيست؛ براي آنكه اگر چنين بودي در جمعش گفتي, و در تصغرش, ؛ و الف وصل حاجت نبودي آوردن (رازي, 1334 -1335, ج1, ص31؛ طبرسي, بيتا, ج1ص19؛ ابن منظور, بي,تا, ج2, ص212) ]و با توجه به قاعدة يعني جمع و تصغير, اسما را به ريشههاي آنها بر ميگرداند و جمع اسم, اسماء, و مصغّر آن است, بايد گفت اشتقاق اسم از نادست ميباشد[ 3 - راغب اصفهاني در ذيل كه مصدر آن است از كلمة سخن به ميان ميآورد و شواهدي از آيات و كلام عرب را ياد ميكند مبني بر اينكه از اين مادّه بايد مفهوم علو و ارتقاع را جستجو كرد؛ و علو و ارتفاع هيچ ارتباط و پيوندي با مفهوم ندارد. آن گاه همو در ذيل , از اسم و أسماء ياد ميكند و با توجه به آياتي كه كلمة در آنها آمده است, به گونهاي نسبتاً مبسوط به گفتگو ميپردازد (راغب اصفهاني, بيتا, صص 234, 244). نكاتي سودمند دربارة عينيت يا مغايرت اسم با مسمّي در اين مقام ابوالفتوح رازي نكاتي جالب و مفيدي دارد كه ما براي اينكه بيانش گسترده و طولاني و در قالب نثر فارسي سدة ششم هجري است, و براي فارسي زبانان امروز ثقيل مينمايد محتواي آن را گزارش ميكنيم. وي ميگويد: - مثال براي نخست يعني اسم بدون مسمّي, آية (مريم,7) است كه ] اي زكريا[, ما تو را به زادن نوجواني از همسرت مژده ميدهيم كه نام او است .بشارت پيش از آنكه كسي به نام يحيي زاده شود و پا به عرصة وجود نهد, انجام گرفته, و اين اسم فقط در عالم لفظ و تعبير تحقق يافته, و مسمّايي به هنگام بشارت وجود نداشته است. - - مثال و نمونه براي صورت دوم, يعني يك عبارت از آن بخش از پديدههاي وجودي است كه هنوز نام و عنواني براي خود احراز نكردهاند. -مثال براي صورت سوم, يعني يك مسمّي و چند اسم, خداوند متعال است؛چرا كه خداي تعالي را در قرآن و اخبار, هزار و يك نام است. اگر اسم و مسمّي عين يكديگر باشند, يا هر اسمي, مسمايي باشد بايد كه هزار و يك خدا باشد!. در اينجا دليل ديگري براي اثبات تغاير اسم و مسمّي سزاي ذكر ميباشد, و آن اين است كه اسم قابل شنيدن و نوشتن و خواندن است؛لكن مسمّي به هيچ وجه اين چنين نيست. و نيز مسمّي- با وجود اينكه ميتواند در يك جا باشد- اسم و نام آن در جايهاي مختلف و متعدد و منتشر و پراكنده است. علاوه بر اينها اگر اسم عين مسمّي باشد بايد با تلفظ آتش زبان و دستگاه صوتي و ابزار سخن گفتن بسوزد, و .و اما مثال براي صورت چهارم يعني يك اسم و چند مسمّي عبارت از اسماي مشترك است؛ از قبيل عين ]كه گويند داراي هفتاد و دو معنا است[6 و1 - مقالهاي كه مطالعه ميكنيد، يادداشتهايي است كه سال 1365 ضمن تدريس درس" مفردات قران كريم" براي دانشجويان دورة كارشناسي ارشد گروه علوم قرآن و حدبث د ردانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران فراهم آوردم.2 - خوشة خرما، ناظم الاطباء 1343، ج4، ص 2716، ابن منظور، بي تا ، مادة «قنو»
3 - كژي و جانب ، نام گياهي و موضعي ، ناظم الاطباء 1343، ج2، ص 1290، اين منظور ، بي تا ، ج1،ص 744
4 - چنانچه در فعل مضارع آنها و او كه فاءالفعل است، حذف ميشود.5 - ابوالفتوح رازي با ترتيبي ديگر ، اين صور را شرح ميدهد، و ما آن را به خاطر رعايت ارقام اين صور، دگرگونه گزارش ميكنيم.6 - شمار و ارقامي از معاني هفتاد و دوگانه،عين را بنگريد د رناظم الاطباء 1343، ج4،ص 2439
9 - با اشاعره، پيروان ابولحسن علي بن اسماعيل بصري، معروف به «اشعري» ( متوفي 324 هـ . ق) در نقطة مقابل معتزليان كه با مساعي دانشمنداني چون ابوبكر باقلاني، ابن فورك، جويني، غزالي، فخررازي، جرجاني و ديگران –