انا المهدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انا المهدی - نسخه متنی

رضا بابایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اناالمهدى...

پيشكش به آنان كه با آرزو زيستند

و از درس انتظار،

يك جمعه غيبت نكردند...

كاش هر چه زودتر بانگ اناالمهدى به گوش همگان مى‏رسيد و اين نوا مرهمى بر دلهاى پريشمانمان مى‏گرديد...

به ياد آن روز، دلهاى خود را آماده و گوشهاى خود را منتظر براى شنيدن نوايى روح‏بخش مى‏كنيم. گوش كنيد! صداى او را مى‏شنويد كه همگان را به نداى الهى دعوت مى‏كند و در اوج تنهايى‏اش دنبال همراهان و ياورانى مى‏گردد كه او را از اعماق وجود پذيرفته‏اند.

خوشا آنان كه دلهاى خود را آماده و پذيراى قدمهاى آن نازنين كردند و هر لحظه آمدنش را انتظار مى‏كشند... اگر كمى دلهاى خود را آماده كنيم صدايش را مى‏شنويم.

صدايى كه در اوج تنهايى و مظلوميت است...

گوش كنيد!




  • منم آن ساقى مه رو كه به هر بزم طرب
    هر دلى را به يكى موى، برآويخته‏ام



  • هر دلى را به يكى موى، برآويخته‏ام
    هر دلى را به يكى موى، برآويخته‏ام



اناالمهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

من مهدى، قائمه گيتى، خرد هستى و ادامه خدايم.

شكيب شما در سراشيب عمر. ميوه باغ آفرينش، فراخى آسمانها و نجابت زمين.

من گريه‏هاى شما را مى‏شناسم.

با انتظار شما هر شام ديدار مى‏كنم.

نغمه‏گر ندبه‏هاى شما در ميان كاجهاى غيبتم.

اشكهاى شما آيندگان من است.

دلتنگيهاى من، گشايش بخت شماست.

من موى گره در گره‏ام را نذر پريشانى شمايان كرده‏ام.

اناالمهدى؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

با من از هر آنچه در دل داريد بگوييد.

از گرانى بار انتظار؛

از تيرگى شبهاى غيبت؛

از هيمنه جور.

از هيبت گناه، از فريب سراب، از دروغ خنده‏ها و از دورى اقبال.

من با ندبه‏هاى شما مى‏بالم.

من دلتنگى دل شما را مى‏شناسم.

من برق چشم شما را مى‏مانم.

گرمى دستهاى شما، چراغ خيمه صحرايى من است.

اناالمهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

از دورى و ديرى، با من بگوييد. جز من كسى حرف شما را باور نمى‏كند.

جز من كيست كه بداند روزگار شما چگونه روزگارى است؟

جز من كيست كه بداند زخم شما، شكوفه كدام غم است؟

گريه شما، جارى چه اندوهى است؟

و خنده شما تا كجا شكوهمند است؟

مرا باور كنيد.

من «تنهايى» شما هستم.

اسب آرزوهاى شما، تنها در چمن ظهور من چابك است.

پرنده اميد شما را من پرواز مى‏دهم.

و آشناترين رهگذر شهر شما منم.

اناالمهدى؛ من موعود زمانم، پرورده دامن نرگس و آورنده عدل خدا.

مرا بخوانيد و بخواهيد.

مرا تا صبح ظهور، انتظار كشيد.

مرا كه چون پدران روستايى، با دستمالى از مهربانى به سوى شما مى‏آيم.

با يك سبد انار؛

يك طبق سيب.

و يك سينه سخن.

من شما را از گريه‏هاى شما مى‏شناسم و شما مرا از اجابتهايم.

امسال، باران گرسنه خاك است.

ابرها ديگر نمى‏بارند.

خورشيد به ناز نشسته است.

بهار خرمى نمى‏كند.

آيا از ياد برده‏اند كه شما جمعه شناسان هفته انتظاريد؟

نمى‏دانند شما شبها مرا، در گهواره روياهاى خود مى‏خوابانيد؟

و روزها، زمين را با آهن اندوه مى‏شكافيد؟

امسال زمين ركاب نمى‏دهد،

و گريه انتظار شما را امان.

من مى‏آيم، كه هر سال بهار آمدنى است.

من مى‏آيم كه سفره شما بى‏نان نباشد و هفته شما بى‏جمعه.

اناالمهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، قائمه گيتى، خرد هستى، پرورده دامن نرگس، و آورنده عدل خدا.

هيچ روز نيست كه مرا نديده باشيد؛ كه شام و سحر در هم آميخته‏اند.

كدام عندليب است كه بى‏گلزار بخروشد، و كدام بيداريست كه در غيبت خورشيد، هيمنه خواب را از خود رُفته باشد؟

و شما در خروشيد و به تازيانه انتظار، خواب را چند فرسخ از خود، دورباش داده‏ايد.

من شما را به محكمه عاطفه‏ها مى‏برم؛ اگر وصله غيبت را به نخ افترا بر قباى سبز من بياويزيد.

من ميان شما هستم و شما آغاز من...

اناالمهدى؛ من موعود زمانم، صاحب عصر، قائمه گيتى، خرد هستى، پرورده دامان نرگس و ادامه اللّه‏.

بدانيد اگر دشت آسمان را آهويى است، در چمن من مى‏چرخد. و اگر كهكشان را باز سپيده است، گرد سر من مى‏پرد.

اناالمهدى...




  • سينه مالامال درد است اى دريغا مرهمى
    دل ز تنهايى به جان آمد خدا را همدمى



  • دل ز تنهايى به جان آمد خدا را همدمى
    دل ز تنهايى به جان آمد خدا را همدمى



/ 1