آسيبشناسي ظلم درانديشه آيةالله سيّد عبدالحسين لاري
خلاصه
بررسي تحقيقي زندگاني مرحوم آيةاللّه العظمي سيد عبدالحسين لاري نشان ميدهد كه ظلم ستيزي بارزترين ويژگي شخصيتي او بوده است. مقاله حاضر به بررسي مباني فكري و تربيتي او در اين زمينه ميپردازد و روششناسي اعتمادپذيروي را در آسيبشناسي ظلم و جامعنگرياش به اين معضل بزرگ جوامع اسلامي را تبيين ميكند. او با مداقّه موشكافانه در آيات قرآن كريم و سنت معصومان عليهمالسلام ظلم را بزرگترين آسيب اجتماعي ميداند و با نشانهشناسيِ آن، به ارتقاي فرهنگ ظلمستيزي در جوامع اسلامي ميپردازد، كه در نوع خود بيبديل بوده و مسؤوليت آفرين است. آن مرحوم، تصوير روشني از سيماي ستمكاران را در قرآن و سنت ترسيم و فريبكاريهاي ظالمان را تبيين و شگردهاي آنها را روشن ميكند و با ادلّه شرعي ثابت ميكند كه ستمكاران از شمول رحمت و بخشايش و شفاعت الهي خارج هستند. او بنياد نظري و اعتقادي را با برخورد خرد و كلان اين آسيب بزرگ اجتماعي و راهكارهاي رؤيايي با آن را فراهم ميآورد كه به پيشگيري از ظلم و استبداد هم در بُعد فردي، هم در بُعد خانواده و هم در بعد اجتماعي و سياسي منجر ميگردد. اين مقاله با بررسي پيشامدهاي زمان او و موضعگيريهايش در برابر ستمكاران عصر، روش كاربردي و كاراي او را تحليل كرده و به ترسيم شيوههاي مجربانه مبارزاتي او ميپردازد. اعمال راهكارهاي پيشنهادي او در اين زمينه، كه از تعميمپذيري زماني و مكاني برخوردار بوده و از قرآن و سنت نشأت گرفته است، راهگشاي جوامع اسلامي امروز در ريشه كني اين آسيب بزرگ خواهد بود.پيش سخن
انديشه مدوّن مرحوم آيةاللّه العظمي سيد عبدالحسين لاري (كه از اين پس براي رعايت اختصار "سيد" به كار ميرود) در آسيبشناسي ظلم در كتاب آيات الظالمين از تأليفات ارزشمند او مطرح شده است. گرچه در آثار ديگر او نيز اين نكته بارز است. اين كتاب در سال 1314 هجري قمري (1275 هجري شمسي) يعني تقريبا ده سال پيش از آغاز نهضت مشروطيت و در اوج استبداد قاجار، با چاپ سنگي به چاپ رسيده است. در اين اثر به نگارش ترجمهاي و تبويب مطالب آن ميپردازيم و آنگاه موارد بارزي را از شيوه كاربردي او در ظلم ستيزي با استفاده از رويدادهاي زمان او شرح ميدهيم.درآمــد
ستايش خدايي را سزاست كه در مقام بخشايشگري و رحمت، بخشندهترين بخشايشگران است و در مقام كيفر و مجازات، شديدترين انتقام گيرندگان و در مقام كبريايي و عظمت، بزرگترين بزرگواران بوده و از ستمكاران به زودي انتقام ميگيرد.به روزگار فتنه و رنج و اندوه درآمدهايم. روزگاري كه از غيبت كبراي امام مهدي(عجّلاللّهتعاليفرجه) دير زماني ميگذرد. آثار و احكام پيامبران و امامان عليهمالسلام و نايبان و جانشينان امام زمان(عجلاللّه تعالي فرجه) از ميان رفته است. امر به معروف و نهي از منكر، به بوته فراموشي سپرده شده و از ميان جامعه رخت بر بسته است. مردم، در دنيا دوستي، بسيار سختكوش شدهاند. اركان و اساس كار در دست قدرت كفار و گناهكاران و دروغگويان و ستمكاران قرار گرفته است و اينها بر مركب كارها سوارند. شاهد راستين از كلام خدا را ميبينيم كه:«فخلف من بعد هم خلف أضاعوا الصّلوة واتّبعوا الشّهوات فسوف يلقون غَيّا1»سپس، قومي جانشين آن مردم خداپرست شدند كه نماز را ضايع گذارده و هواي نفس را پيروي كردند و اينها به زودي (كيفر) گمراهي را خواهند يافت.«فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب يأخذون عرض هذا الأدني و يقولون سيغفرلنا»2.پس از آن كه پيشينيان آن ها در گذشتند، اخلاف و بازماندگانشان، كه وارث كتاب آسماني شدند (خدا و آخرت را فراموش كرده) و متاع پست دنيا را گزيدند، (و هر گناه كه كردند) گفتند: «ما بخشيده خواهيم شد».اين عوامل، يعني طول غيبت كبري، محو آثار شريعت اسلامي، ترك امر به معروف و نهي از منكر، سختكوشي مردم در دنيا دوستي و بالأخره حاكميت كافران و ستمكاران، موجب بروز و ظهور ستم و جورِ بيش از حد و اجحاف بياندازه در سراسر شهرها و استانها و درودشت گرديده است، كه لا يحدّه قلم ولا يبقي بنيانه رقم؛ نه حدي بر آن متصور و نه قلم را ياراي رقم زدن آن است. اين گونه ستم و جور بيش از اندازه و اجحاف همگاني به مصداق «الناس علي دين ملوكهم»؛ مردم بر آيين فرمانروايان خود هستند، از پادشاهان و فرمانروايان جامعه ناشي ميشود و از آنها نشأت ميگيرد. فرمانروايان و مردم، گناه و ستم را آيين و شعار خود ساخته، و آن را روا و نيكو پنداشته و گمان بردهاند كه راه و روش اسلامي پيش گرفته و در مسير خرد راه ميپيمايند. آنها، از مسلكهاي ساختگي و دروغين، كه با مذهب راستين عدل اسلامي در تضاد است، پيروي ميكنند و در مقابل اسلام با فريبكاري به القاي شبهات ناروا دست ميزنند.بنابراين، ضروري است تا به زدودن اين پردههاي فريب از اذهان عمومي بپردازيم و در اين راه، نيكوترين روش آن است كه با آزاد انديشي، عقل سليم انساني را به كار گيريم و به كتاب خدا (قرآن) و عترت پاك محمد مصطفي صلياللهعليهوآله باز گرديم و مضمون «حديث ثقلين» را به گوش جان بشنويم كه پيامبر بزرگ اسلام صلياللهعليهوآله فرموده است: انّي تارك فيكم الثقلين، ما إنْ تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي أبدا، كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي، و إنّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض. من دو چيز گرانبها در ميان شما ميگذارم؛ مادام كه به آن دو تمسك جوييد هرگز پس از من گمراه نميشويد: يكي كتاب خدا و يكي عترتم، اهل بيتم را، و اين دو، چشم به هم زدني از يكديگر جدا نميشوند، تا در كنار حوض (كوثر) بر من درآيند.همه براهين قطعي و عقلي و مندرجات گويا و روشن قرآن و احاديث، اين حقيقت را بيان ميدارند كه: هر گونه پيشرفت يا پسگرايي، نيك بختي يا بدبختي، نيكي يا بدي، خوشي يا ناخوشي، پايداري يا ناپايداري از نزديكي يا دوري از مركز نيكي و بدي، نور و تاريكي، زيبايي و زشتي و نقص و كمال حاصل ميگردد. پيشرفت، نيك بختي، نيكي و پايداري امور، همه از نزديكي به سرچشمه نيكي و نور و نكوكاري و عدل پديد آمده و به سر منشأ عدل و كمال باز ميگردد و بدان منتهي ميشود و رستگاري جاودان و بهشت سرمدي را براي انسان به ارمغان ميآورد. نيز، هر گونه پس گرايي، بدبختي و تيره روزي، بدي و ناپايداري از نزديكي به مبدأ ستم و زشتي و شر و نقص حاصل ميشود و اينان به مركز شرارت و ستم و نقص منتهي گرديده و در نتيجه جاودانگي در عذاب دردناك الهي و دوزخ را به همراه دارند. شرافت و كمال انساني، تا والاترين قله آن، به اكتساب صفت عدل در انسان وابسته است و تيرهروزي و سقوط انسان و زيانكاري اين جهاني و آن جهاني او، نيز از ستمپيشگي فرد، ريشه گرفته و به جرم و جور وابسته است.در اثبات اين نظريه، دلايل فراواني وجود دارد كه در اين جا به ذكر پارهاي بسنده ميكنيم: 1 . عقل مستقل انسان، ستمكاري و جور را، در ميان همه گناهاني كه از انسان سر ميزند، زشتترين و ناپسندترين كردار ميشمارد و ضرورت عقلي، ستمكاري را از همه گناهان بزرگ، حتي كفروارتداد، ناخوشايندتر ميداند.2 . خداي بلند مرتبه، بر هيچ يك از انواع كفروارتداد، مجازات دنيوي به اندازه مجازاتي كه براي محاربه (كه از اقسام ظلم و جوري است كه معمول و متداول در ميان ستمگران اين زمان است) تعيين كرده است، مقرر نفرموده است.محاربه با مسلمانان، بنا به فتاواي فقهاي اسلام عبارت است از «تجريد سلاح لإخافة مسلم»، يعني اسلحه كشيدن به جهت ايجاد رعب و ترس در ميان مسلمانان.خداي متعال در باره مجازات محارب در قرآن كريم تصريح فرمودهاست: «إنّما جزاءالّذين يحاربون اللّه و رسوله و يسعون فِي الأرض فسادا اَنْ يُقَتَّلوا أو يصلّبوا أو تقطّع ايديهم و ارجُلُهم من خلافٍ أو ينفوا من الارض ذلك لهم خِزْيٌ في الدّنيا و لهم في الآخرة عذاب عظيم»3.همانا كيفر كساني كه با خدا و پيامبر سرِ جنگ دارند و در زمين فساد ميكنند اين است كه به سختي كشته شوند يا به دار آويخته گردند، يا دست و پاي آنها معكوس بريده شود و يا تبعيد و يا نفي بلد گردند. اين كيفر دنياي آنهاست و براي آنها در آخرت عذابي بزرگ خواهد بود.3 . بنا به آيه شريفه:«فبظلم من الّذين هادوا حرمّنا عليهم طيّبات أحلّت لهم و بصدّهم عن سبيل اللّه كثيرا»4.پس به جهت ظلمي كه يهود (در باره پيغمبران و عيسي و در حق نفس خود) كردند و هم بدين جهت كه بسياري مردم را از راه خدا باز داشتند، ما نعمتهاي پاكيزه خود را كه بر آنان حلال بود حرام كرديم.نيز آيه مباركه:«فمن اضطرّ غير باغ ولا عاد فلا إثم عليه»5.پس هر كس به خوردن آنها محتاج شود، در صورتي كه به آن تمايل نداشته و از اندازه سدّ رمق نيز تجاوز نكند، گناهي بر او نخواهد بود كه به قدر احتياج صرف كند.در گرسنگي مفرط، همه خوراكهاي حرام بر تمام مكلفان، حتي بر كفار و گناهكاران، مباح ميشود، به جز بر باغي6 و متجاوز كه ستم روا ميدارند و خداوند چيزي از خبايث (ناپاكيها) را افزون بر طيّبات (پاكيها) بر ستمكاران مباح نكرده است.همچنين، علاوه بر آنچه كه از آيه محاربه، بهره گرفتيم، از اين آيه استفاده ميشود كه: باغي و متجاوز مهدورالدم هستند. اينها خونشان هدر است و از جمله نفوس محترمهاي كه حفظ آنها واجب باشند، نيستند. باغي و متجاوز حرمت جاني در اسلام نداشته و خونشان را ارزشي نيست.4 . از متن آيه شريفه:«يا أيّها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمَنِّ والأذي كالذي ينفق ماله رئاءالناس ولا يؤمن باللّه واليوم الآخر7».اي كساني كه ايمان آوردهايد، صدقههاي خويش را، چون آن كس كه مال خويش بر پاي مردم انفاق ميكند و به خدا و روز جزا ايمان ندارد، به منت و اذيت باطل مكنيد.و تفسير آيه:«قال الم نُربَّك فينا وليدا و لبثتَ فينا من عُمُرِك سنين»8.(فرعون) گفت: «مگر وقتي نوزاد بودي، تو را نزد خويش پرورش نداديم و سالها از عمرت را ميان ما به سر نبردي».و هم چنين تفسير آيه: «و قَدِمْنا إلي ما عَمِلُوا مِنْ عمل فجعلناه هباءً منثورا»9.و به آن عملها كه كردهاند پردازيم و آن را غباري پراكنده كنيم.چنين استفاده ميشود كه: منت، اذيت، آزار، ستم و جور سبب ميشود تا همه اعمال نيك و عبادات انسان تباه شود و نابود گردد. هم چنين اين آيات گويا و محكم قرآن به ما ميفهمانند كه ستم و جور، از همه گناهان، حتي كفروارتداد، در تباهي اعمال انسان مؤثرترند، چنانكه خداوند فرموده است: «الكافرون هم الظالمون».5 . قرآن كريم و سنت معصومان عليهمالسلام در هيچ مورد، براي اراده به كفر و تمايل به كافران داشتن و خشنودي از آنها، بدون آن كه شخص كافر شود، مجازات و كيفري تعيين نكردهاند، در حالي كه در مورد ستم و ظلم چنين مطلبي صادق نيست.در قرآن كريم و سخنان گهربار معصومان عليهمالسلام ، به آيات و احاديث فراواني برميخوريم كه حتي اراده به ستمكاري و تمايل به ستمگران و دوستي با آنها و خشنودي از عمل ظلم و ستم، بدون آنكه انسان عملاً مرتكب ظلم شود، را معادل ستمكاري دانستهاند و تمام احكام و مجازات ستمكاري را براي آن قايل شدهاند.در همين باره قرآن كريم ميفرمايد: «تلك الدّار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوّا في الارض ولا فسادا و العاقبة للمتّقين»10.اين سراي آخرت را براي كساني قرار دادهايم كه در زمين سركشي و فساد نخواهند و عاقبت ويژه پرهيزگاران است.در آيه ديگري از قرآن، چنين ميخوانيم: «ولا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار»11.به كساني كه ستم كردهاند، متمايل مشويد كه جهنمي ميشويد.و در باره منع همنشيني با ستمكاران، در قرآن به اين آيه بر ميخوريم: «فلا تقعد بعد الذّكري مع القوم الظالمين»12.از پس يادآوردن، با گروه ستمكاران منشين.6 . هيچيك از گناهان بزرگ، حتي كفر و ارتداد، در سنت معصومان عليهمالسلام و آيات قرآن، به اندازه ستم و جور مورد نكوهش، نفرين و لعن قرار نگرفته است.فراواني آيات و احاديث در نكوهش ستم و جور و تأكيد اين دو منبع عظيم، كه گنجينههاي وحي الهي هستند، بر دوري جستن از آن، حساسيت موضوع را نشان ميدهد و خطر ستمگري را در ديدههايمان مجسم ميسازد. اين همه تأكيد كه در آيات بليغ قرآن و احاديث نبوي صلياللهعليهوآله به مبارزه با ستم و كيفر تلخ و آتشين ستمكاران شده است و شدت مجازات بيدادگران كه در مفاهيم اسلامي به روشني بيان گرديدهاند، هر گونه ابهامي را از اذهان آدمي پاك كرده و راه هر گونه فريبكاري را بر ستمگران ميبندد13.سيماي ستمكاران در سنت معصومان عليهمالسلام
در سنت نبوي و عبارات صريح و روشني كه در كلام گهربار امامان معصوم ديده ميشود، همين حقيقت و نظريه قرآني را نيز اثبات ميكند كه از نظر تعداد و تأكيد، چند برابر قرآن، روايت نقل شده است و در اينجا با رعايت اختصار به ذكر برخي از آنها ميپردازيم: از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت شده است كه در حديثي فرمودهاند: ما يأخذ المظلوم من دين الظالم اكثر مما يأخذ الظالم من دنيا المظلوم.آن حضرت در جاي ديگري ميفرمايند: إيّاكم و الظلمَ؛ فإنّ الظلم ظلمات يوم القيامة.در تفسير كلام خداوند متعال كه ميفرمايد: «في يوم كان مقداره خمسين الف سنه»14.در روزي كه اندازه آن پنجاه هزار سال است.آمده است كه: إنّ المواقف في يوم القيامه خمسون موقفا يحبس المقصّر في كلّ منها ألف سنه، منها موقف مظلمه العباد، لايجوزها من كان في ذمّته مظلمة أحدٍ حتي يستوفي منه تلك المظلمة ولو كانت بقدر كحل عين أو طين أولمس ثوب أو مثقال ذرّةٍ أو قدر خردلةٍ.چنان كه خداي بزرگ ميفرمايد: و من يعمل مثقال ذرةٍ شرّا يره»15، «و ان كان مثقال حبه من خردل اتينا بها و كفي بنا حاسبين»16.خداي بزرگ و بلند مرتبه ميفرمايد: يا معشرَ العباد! أنا الحاكم العدل، لا يجوزني اليوم ظالم عنده مظلمة أحدٍ. فيا معشرَ المظلومين! خُذُوا بالظالمين و أنا الحاكم العدل و الشاهد لكم عليهم، فَيْأخذ كلّ مظلومٍ بظالمه و يطالبه بحقّه فيفرّ المرء من أخيه و أمه و أبيه و صاحبته و بنيه حذرا من أخذهم و مطالبتهم بالتبعات و المظالم حتّي أنّ موسي يفرّ من أمه خشيةَ أن تطالبه بحقّ قصر فيه.پيامبر گرامي فرمود:هر كه بنا حق سر كرده جماعتي شود و برايشان استيلا يابد، حق تعالي او را در كنار جهنم به ازاي هر روزي هزار سال بدارد و چون محشور شود دستهايش در گردنش بسته باشد. پس اگر به امر خدا در ميان ايشان عمل كرده باشد خدا او را رها كند و اگر برايشان ظلم كرده باشد او را به جهنم اندازد.و فرمود:هر فرمانروايي كه مردم را ممنوع سازد از آن كه حاجات خود را بر او عرضه كنند، خداي متعال در قيامت حاجات او را بر نياورد، و اگر چيزي به رسم هديه بگيرد چنان است كه از غنيمت، دزدي كرده است كه بدترين دزديهاست، و اگر رشوه بگيرد چنان است كه به خدا شرك آورده باشد.و در روايت آمده است:خداوند به پيامبري وحي كرد كه برو به پادشاه جبار مملكت بگو كه من تو را پادشاه نكردهام كه خون مردم بريزي و مال ايشان را بگيري، بلكه براي اين تو را پادشاه كردهام كه صداي مظلومان را از من بازگيري. همانا كه مجازات ستمهاييكه برايشان رفته است ميكنم هر چند كه كافر باشند.از حضرت امير المؤمنين عليهالسلام روايت شده است:ظالم و ياور او بر ظلم و كسي كه راضي بر آن ظلم باشد، هر سه در گناه شريكند. هر كه بر كسي ظلم كند، خداي متعال كسي را بر انگيزد كه چون آن ظلم را بر او يا بر فرزندان او بكند. هر كه حق مؤمني را حبس كند، حق تعالي در قيامت او را پانصد سال بر پا بدارد تا آن كه از عرقش رودخانهها جاري شود و منادي ندا كند كه اين است ظالمي كه حق خدا را حبس كرده؛ پس چهل روز او را سرزنش كنند، سپس او را به دوزخ ببرند.حضرت صادق عليهالسلام فرمودند:براي هر كسي كه از اين امت اعتقاد به امامت داشته باشد اميد رستگاري دارم مگر بر سه كس:1. قدرتمندي كه به رعيت ستم كند؛2. كسي كه در دين بدعت كند؛
3. كسي كه آشكارا گناه فسق كند.
خاتمه
چنانكه ديديم در هر يك از آيات قرآن كريم و سنت متواتر، دلايل كافي و قطعي وجود دارد كه ستم و جور سرانجامي بدتر و كيفري شديدتر و سختتر از همه گناهان، از كوچكترين تا بزرگترين آنها كه كفر است، دارد. هم چنين اين متون ارزشمند هر گونه فريبكاري و ابهامي را كه دستاويز ستمگران، ستم پيشگان، بدكاران و نابكاران و مجرمان بيخرد و فريبكار گرديده است، ميزدايد.موجبات فريبكاري ستمگران
ابهامها و شبهههايي كه موجب فريبكاري ستمگران نابخرد شده است را بدين گونه ميتوان خلاصه كرد:1 . تخصيص آيات و احاديث در مذمت ستمكاران غير مسلمان
ستمگران مسلمان نما كه بر جامعه اسلامي فرمانروايي ميكنند، ميپندارند كه آيات و احاديث فوق كه در مذمت و كيفر ستمكاران بيان شدهاند به ستمكارانِ غير مسلمان اختصاص دارد. بايد توجه داشت كه اين متونْ كلي هستند و دلايل فراوان و برهان قاطع بر رد عقيده ستمگران وجود دارد و مقيّد بودن اين آيات و احاديث را به ستمگران مخالف امر دين نفي ميكند. خطابهاي شفاهي قرآني و احاديث نبوي هرگز ظلم و ستم را به مخالفان امر دين اختصاص ندادهاند؛ چه، در زمان نزول آيات و صدور احاديث مخالف امر دين وجود نداشته و اختصاص دادن آن خطابها به كساني كه بعد به وجود ميآيند نا وارد است و جنبه عمومي ندارد و اين موضوع با قاعده بلاغت و حكمت كلام بليغ خداوندي و رسول گرامي او سازگار نيست.به علاوه، از متوني كه در باره ستمگران شيعينما وارد شده است، همان حديث آخري است كه مرحوم مجلسي از حضرت صادق عليهالسلام نقل ميكند. در اين حديث حضرت صادق عليهالسلام صريحا اميد رستگاري و نجات را براي ستمگري كه در امت اسلامي و جامعه شيعي باشد نفي ميكند؛ ولو چنين كسي اعتقاد به امامت هم داشته باشد.2 . همكاري با ستمگران در امور مباح
فريبكاري ديگري كه ستمگران براي توجيه ستم پيشهگي خويش به كار ميبرند اين است كه: دين در همكاري با ستمگران در امور حرام و امور مباح تفاوت قايل شده است؛ چه، همكاري با ستمگران را در امور حرام، حرام شمرده و در امور مباح، روا دانسته است.در متون اصيل ديني و فتاواي فقهاي عاليقدر، دليل كافي و قاطع بر رد اين سخن وجود دارد. حتي در برخي از آنها متون و مطالب بسيار صريح و روشن در ناروايي و رد اين گونه انديشه و طرز تفكر وجود دارد.علاوه بر آن كه عقل سليم، كه رهنمايي نيكو براي انسان است، اين سخن را به هيچ روي روا نميدارد، شريعت اسلامي نيز، به طور مطلق، هرگز در ياري ستمگران و ظالمان، در امور مباحي چون دوزندگي، بنايي، بناي منزل و امثال آنها و يا امور حرام تفاوتي قايل نشده است. چه، ياري ستمگران در همين امور مباح نيز به ياري اثم و عدوان انجاميده و از اين چنين همكاري هم در شرع اسلامي نهي شده است. چه، اگر همه خياطان جامعه براي ستمگران دوزندگي نكنند و معماران و بنّايان برايشان منزلي بنا نكنند اينان فاقد لباس و پوشاك و مسكن مانده و از جامعه منزوي ميشوند و به ناچار از ستم پيشگي و نابكاري دست خواهند كشيد.مثلاً احراز مقام وزارت و مشاورت ستمگران، به خاطر اهميت شغلي كه دارد، از دوزندگي كردن براي آنها به ستمكاري نزديكتر است، ولي اين امر موجب نميشود كه حرمت و ناروايي ياري اثم و عدوان را به روايي و جواز و اباحه تبديل كند، بلكه ممكن است كه منع حرام را به منع منكر تبديل نمايد؛ بدين معنا كه نهايت تفاوت ميان مقدمات و ياريها، نزديكي و دوري اثم و عدوان است كه همگي حرام هستند.اثم و عدوان منهي آن است كه بُعد بعضي از آن كمكها را باعث ميشود كه نوع همكاري از حرام به كراهت شديد برگردد، چنانكه فتاواي مشهور بر اين مطلب در باب معامله با ستمگران دلالت دارد، اگر چه نصوص به طور مطلق از هر گونه ياري و همكاري ستمگران را در مباحات و حتي در واجبات نهي ميكند، هم چنان كه متون اسلامي بر اين حقيقت دلالت دارند و از آن جمله روايت صفوان جمّال و غيره است كه مجلسي در كتاب حلية المتقين نقل فرموده است.از يكي از بزرگان دين نقل ميشود كه: خياطي از او سؤال كرد كه من خياط خانه سلطانم، آيا به اين وسيله از ياران ستمگران به حساب ميآيم؟ فرمود: «آري، حتي كسي كه به تو سوزن و وسايل دوزندگي نيز ميفروشد در گروه ياران ستمكاران قرار ميگيرد».علاوه بر اينها، حتي اگر براي چاره جويي و خلاصي يافتن از حرمت كمك به ستمگران به مباح موجب ياري ستمگري شود، از جهات مختلف چارهاي وجود ندارد و عمل حرام است، همچون ركاب داري ستمگران و دوستي بقاي ايشان را داشتن و مودّتِ لمَن حارَبَ اللّه و رسوله. هرگونه ساز شكاري با اشرار و ترك نهي از منكر و امر به معروف و غيره به جهات فراوان حرام است.خداوند به شعيب پيامبر وحي فرمود:إنّي معذِّبٌ من قومك مأة ألف؛ أربعين ألف من شرارهم و ستّين ألف من خيارهم. فقال: يا رَبِّ! هولآء الأشرار فما بالأخيار؟ فأوحي اللّه تعالي داهنوا أهلَ المعاصي و لم يغضبوا لغضبي.در تفسير صافي در ذيل آيه شريفه «فتُوبُوا إلي بارئِكُمْ فَاقْتُلوا أنْفُسَكُمْ»17 آمده است: أمراللّه تعالي غير عابدي العجل من بني إسرائيل، و هم الاِثنا عشر ألفا، أن يخرجوا علي الباقين شاهرين السيوف و يقتلوهم كفّارة عبادتهم العجل في أيّام معدودة، فاستسلم المقتولون، فقال القاتلون: نحن أعظم مصيبة منهم، نقتل آباءنا و أبناءنا و إخواننا و قراباتنا و نحن لم نعبد، فقد ساوي بيننا و بينهم في المصيبة!: فأوحي اللّه إلي موسي يا موسي! إنّما امتحنتُهم بذلك؛ لأنّهم مااعتزلوهم لمّا عَبَدُوا العجل ولم يهجروهم ولم يعادوهم علي ذلك.مرحوم صدوق در امالي نقل ميكند:إنّ اللّه ليعذّب الجُعَل بحبس المطر إذا كانت في محلّه الفُسّاق و كان لها طريق إلي الخروج.إلي غير ذلك مما لا يُعدّ و لا يُحصي في باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر.از جمله اشعار حكمت آميز شيخ العارفين بهاءالدين عاملي (شيخ بهائي) است كه ميفرمايد:
قرب سلطان است زان قرب الحذر
الفرار از قرب سلطان الفرار
پاي بند راه ايمان تو شد
كاين همه نازي به تعظيم ملوك
آيه لا تَرَكَنوا را گوش كن
جرعهاي از بحر قرآن نوش كن
نان و حلوا چيست داني اي پسر
ميبرد هوش از سر و از دل قرار
قرب سلطان آفت جان تو شد
حيف باشد از تو اي صاحب سلوك
جرعهاي از بحر قرآن نوش كن
جرعهاي از بحر قرآن نوش كن
3 . وجوب اطاعت سلطان
يكي ديگر از فريبكاريهاي ستمگران به اصطلاح مسلمان، دستاويز قرار دادن عباراتي نظير اين هاست«طاعة السلطان و اجبة» و «مَن تَرَكَ طاعة السلطان فقد تَرَكَ طاعة اللّه و دخل في نهيه» و «السلطان ظلّ اللّه فيالأرض» و امثال اينها. كه آنها را به پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نسبت ميدهند. اين عبارات مخالف و معارض با آيات روشن و گوياي كتاب و سنت نبوي است. به هر حال، به خاطر شذوذ در حديث بايد از روي قواعد و ضوابط علم حديث و برهانهاي عقلي و ترجيح سند و دلالت، مطلب را طرح كرد و فرمايشهاي معصوم و متون صريح و روشني كه راهگشاي ما در كشف حقيقت است را با دقت مورد نظر قرار داد. معصوم عليهالسلام ميفرمايد: «خذبما اشتهربين أصحابك و اترك الشاذَّالنادر».از طرف ديگر بنا به قاعدهاي كه معصوم در قبول و رد هر حديث ارايه فرمودهاند كه:كلّما و افَقَ كتابَ اللّه فخذوه و كلّما خالَفَ كتابَ اللّه فذروه فاطرحوه و لم تنقله.اين گونه احاديث به خاطر مخالفت با كتاب و سنت رد ميشود و يا به واسطه ضعف سند، يا بر تقيه و ضرورت زماني حمل ميگردد و با به كار گيري عقل و نقل از نحوه عموميت و اطلاق آن، سلطان در اين حديث به سلطان عادل منحصر و محدود ميشود و سلطان عادل پيامبر و امام هستند.4 . بخشايش همگاني الهي
مجرمان و ستمگران نادانسته برخي از آيات قرآن را دستاويز قرار داده و بدون توجه به موارد و شرايط آيه آن را تعميم ميدهند. از جمله آنها اين آيه شريفه است:«إنَّ اللّهَ لايَغْفِرُ أنً يُشْرَكَ بِه وَ يَغْفِرُ مادُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ».18و چنين پندارند كه هر عملي غير از شرك را خداوند ميبخشد و حال آن كه به معناي شرك را نيز محدود و منحصر به شرك در وحدت ميدانند. شرك داراي مراحلي است؛ هر عمل نادرستي كه از انسان سر ميزند و هر كرداري كه انسان مخالف دين و دستور خدا انجام ميدهد، خود نوعي از شرك (شرك در طاعت) است، گر چه ممكن است شرك در وحدت نباشد. اين اشتباه و فريبكاري از آنجا ناشي ميشود كه اينها تنها شرك در وحدت را غير قابل بخشش ميدانند و حال آن كه آيه شريفه شرك را عموميت داده است و به طور كلي و بدون هيچ گونه قيد و شرطي در نظر گرفته است، پس شرك در اطاعت را نيز شامل ميشود. از اين رو هر گناه خلافي خود نيز نوعي شرك به حساب ميآيد. از طرف ديگر كتاب خدا و سنت پيغمبر، بخشايش الهي را ويژه مؤمنان و شيعيان ميدانند.5 . اميد به رحمت الهي
از اشتباه كاريها و فريبكاريهاي ديگري كه ستمگران مرتكب ميشوند اين است كه خداوند فرموده است از رحمت من مأيوس نشويد كه همه گناهان را ميآمرزم:«قُلْ ياعبادِيَ الَّذينَ أسْرَفُوا عَلي أنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحمةِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعا».19بررسي آيات قرآني و سنت نبوي كه به حد تواتر رسيده است نشان ميدهد كه ستمگران در محدوده بخشايشي كه خداوند در اين آيه بدان اشاره ميفرمايد قرار نميگيرند و بخشايش خداوندي شامل حال آنها نميشود. از طرف ديگر، گناهان انسان تحت شرايطي آمرزيده ميشود كه از آن جمله اين است كه حقوق مردم در آنها در ميان نباشد.6 . تعميم اجر و ثواب
ستمكاران بدون در نظر گرفتن شرايط عمومي و كلي اجر و ثواب با تمسّك به برخي از آيات و احاديث فريبكاري كرده و خود را اهل نجات و رستگاري ميپندارند.از جمله به اين قبيل آيات تمسك ميجويند:«قَدْاَفْلَحَ المُؤمِنُونَ ألَّذينَ هُمْ في صَلوتهم خاشِعُونَ...».20همانا اهل ايمان به پيروزي و رستگاري رسيدند، آنان كه در نماز خاضع و خاشع هستند، و آنان كه از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز ميكنند، و آنان كه زكات مال خود را به فقرا ميدهند... .و يا حديث: «الصلاةُ عَمود الدين إن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سِواها». و «لكلّ شيءٍ ثَمَنٌ و ثَمَن الجنَّة الصلاة».و نيز فضايلي كه در نماز شب و اقامه جمعه و جماعت و صلوات و... وجود دارد را تعميم داده و خود را مورد اين رستگاري و فضيلت قرار ميدهند.در اين موارد، نخست بايد توجه داشت كه اجر و ثواب داراي شرايط عمومي هستند و كساني كه فاقد اين شرايط باشند از كسب آن بيبهرهاند و اين شرايط در توحيد و اسلام و ايمان داشتن خلاصه ميشود. از طرف ديگر، بايد توجه داشت كه آيات قرآني هر يك همديگر را تأييد ميكنند و با هم هماهنگ هستند و در فهم آنها و شرايط و موارد و تبيين آنها بايد به ديگر آيات رجوع كرد.از اين روست كه خداوند در آيه ديگري ميفرمايد: «إنّما يتقبّل اللّه من المتّقين»21. و بدين گونه پذيرفتن اعمال را تنها به مؤمنان و متّقيان اختصاص ميدهد و بدانها منحصر ميداند. و در بيان ويژگيهاي مؤمنان چنين ميفرمايد:«اِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجَلَتُ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِيَتْ عَلَيهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ اِيمانا و عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ* اَلَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* أوُلئِكَ هُمُ المُؤمِنُونَ حَقّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ و رِزْقٌ كَريمٌ»22.مؤمنان تنها كسانياند كه وقتي ياد خداوند به ميان ميآيد دلهايشان از ترس ميتپد و وقتي آيات او برايشان تلاوت ميگردد ايمانشان زيادتر ميشود و بر پروردگار خود توكل ميكنند. همان كسانياند كه نماز به پا داشته و از آن چه روزياشان كردهايم انفاق ميكنند. آنان آري هم ايشانند مؤمنان حقيقي، براي ايشان است درجاتي نزد پروردگارشان و مغفرتي و رزقي كريم.و عموم آيه «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذي».23و تفسير آيه «و قَدِمْنا اِلي ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَبآءً مَنْثُورا»24 و غير از كتاب و سنت متواتر. با توجه به اين آيات و احاديث، نادرستي انديشه ستمگران به رستگاري خود را در مييابيم و متوجه فريبكاري آنها ميشويم.7 . محبّت اهل بيت عليهمالسلام
از جمله فريبكاريهاي ديگر ستمكاران، دستاويز قرار دادن سخنان و عباراتي است كه از ناحيه معصومان عليهمالسلام در باره محبت و دوستي خاندان پيغمبر و فلاح و رستگاري شيعيان صادر شده است.از آن جمله «حبّ عليّ حسنةٌ لا يضرُّ معه سيّئةٌ» و عموم «شيعتنا كلُّهم في الجنّة مُحسنُهم و مُسيئُهم» و يا «لو أنّ المؤمن خَرَجَ من الدنيا و عليه مثلُ ذنوب أهل الأرض، لكان الموت كفّارةً لتلك الذنوب» و...بررسي دقيق احاديث روشنگر نشان ميدهد كه اين گونه عبارات و احاديث به مؤمنان و شيعيان راستين همچون سلمان و ابوذر و مقداد و مؤمن آل فرعون و اصحاب كهف اختصاص دارد.از امام معصوم عليهالسلام نيز روايت شده است كه فرمودهاند:اِخْتَبِرُوا شيعتي بِخَصْلَتَيْنِ فإن كانتا فيهم فَهُم شيعتي؛ محافظتهم علي أوقات الصلاة، و مواساتهم مع الإخوان في المال، و إن لم يكونا فيهم فاعزب، ثمّ اعزب ثمّ، اعزب.از آن جمله حديث جابر جعفي است كه در كتاب وسائل الشيعه و مستطرفات السرائر آمده است و ما آن را در كتاب معارف السلماني بمراتب الخفاء الرحماني آوردهايم.8 . رحمانيت و رحيميت الهي
از فريبكاريهاي ديگر ستمكاران كه پيوسته براي توجيه نابكاريها و ستمگريهاي خود به كار ميبرند، سوء استفاده از ويژگي رحمانيت و رحيميت خداوند است و تمسّك به عباراتي چون «إنّ رحمته و سعتْ كلّ شيءٍ»، «سبقتْ رحمته غضبه»، «إنّا أرسلناه رحمةً للعالمين». دليل روشن و قاطعي كه رحمت خداوندي در آخرت شامل حال ستمگران نميشود سخن گهربار حضرت امام زمان(عجلالله تعالي فرجهالشريف) در دعاي افتتاح است كه ميفرمايند:«أشهد أنّك أنت أرحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة و أشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة».رحمت و كرم همگاني خداوند و پيامبر نسبت به مردم دنيا اعم از نيكبخت و تيرهروز و خوب و بد مربوط به اين دنياست نه آخرت.
بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست
كه سيمرغ در قاف قسمت خورد
گبر و ترسا وظيفه خور داري
اي كريمي كه از خزانه غيب
اديم زمين سفره عام اوست
چنان پهن خوان كرم گسترد
اي كريمي كه از خزانه غيب
اي كريمي كه از خزانه غيب
9 . شفاعت
در متون اصيل فرهنگ اسلامي در باره شفاعت مطالب فراواني داريم. بر اساس اين مطالب و متون، نه تنها براي هر يك از امامان بزرگوار مقامي شايسته و شفاعتي بزرگ در پيشگاه خداي تعالي وجود دارد، بلكه عالمان و مؤمنان و شيعيان نيز ميتوانند عده زيادي را شفاعت كنند. شفاعت به گونهاي ديگر براي هر زمان و مكان از زمانها و مكانهاي شريف نيز مطرح ميشود. علاوه بر آن، در روز جزا و در صحنه پرشكوه قيامت، براي هر يك از اعمال صالح انسان و تلاوت هر سوره از سورههاي قرآن، شهادت و شفاعتي مقبول وجود دارد، چنانكه از حضرت صادق عليهالسلام در تفسير آيه«ليغفرلك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر»روايت شده كه فرمودهاند: ما كان له ذنب ولا هم بذنب و لكنّ للّه حمله ذنوب شيعته و شيعة علي، ثمّ غفرها له ما تقدّم من آدم إلي زمانه و ما تأخّر من زمانه إلي يوم القيامة فخطابه من باب إيّاك أدعوا و اسمعي يا جاره.در روايت مستفيض ديگري ميفرمايد:إن شفاعتي لأهل الكبائر من أمّتي، فأمّا المجنون فما عليهم سبيل.و در روايت مستفيض ديگري آمده است: لي فضل علي النبيّين فما من نبي إلاّ دعا علي قومه بدعوة و أنا أخرت دعوتي لأمّتي لأشْفَع لهم يوم القيامة.من بر پيامبران برتري دارم. هيچ پيغمبري نبود مگر آنكه قوم خود را با دعوت دعا كرد و من دعوت امت خود را به تأخير انداختم تا آنها را در روز قيامت شفاعت كنم. در روايت مستفيض ديگر نيز آمده است: لا يقبل اللّه الشفاعة إلاّ رسول اللّه صلياللهعليهوآله فإن اللّه قد أذن له فيالشفاعة من قبل يوم القيامة؛ فالشفاعة له ولأميرالمؤمنين والأئمّة من ولده ثم بعد ذلك الأنبياء.خدا شفاعت را جز از رسول خود صلياللهعليهوآله نميپذيرد. همانا خدا او را از قبل از روز قيامت اجازه شفاعت عطا ميفرمايد و براي او و اميرالمؤمنين و امامان از نسل او مقام شفاعت وجود دارد و بعد از آن انبيا داراي مقام شفاعت هستند. و در زيارت جامعه كبيره در باره معصومان عليهمالسلام ميخوانيم: والشفاعة المقبولة والمقام المحمود.(خداي بزرگ) مقام شفاعت پذيرفته شده (به شما) اعطا كرد و مقام محمود (به شما) ارزاني داشت.و خداي متعال وعده فرموده است:«ان يبعثك ربّكِ مقاما محمودا»30.پروردگارت تو را به جايگاهي ستوده بر انگيزد.اين مقام آنها به خاطر شفاعت پذيرفته شده بر در بهشت است. در تفسير آيه شريفه«ألقيافي جهنم كلّ كفار عنيد»31؛ هر كافر كينهورزي در دوزخ بيفكند.روايت شده است كه فرمودهاند: إنّه في يوم القيامة يقال لي و لعلي أدخلا الجنّة مَنْ شئتما و أدخلا النار من شئتما.همانا در روز قيامت به من و علي عليهالسلام گفته ميشود كه هر كس را ميخواهيد به بهشت و هر كس را ميخواهيد به جهنم وارد كنيد.همچنين روايات ديگري هست كه از شفاعت فقيهان كه نور آنها در عرصه قيامت درخشندگي دارد و از كودكان كه از والدين خود شفاعت ميكنند و از قرآن كه از خواننده خود شفاعت كند و شفاعت زمانها و مكانهاي شريف سخنها آمده است.آيات شريفه:«لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»32.بر گفتار خدا پيشي نگيرند و ايشان به فرمان او كار ميكنند.«ولا يشفعون الاّ لمن ارتضي وهم من خشيته مشفقون».33 و جز براي خدا شفاعت نكنند و ايشان از بيم او هراسناكند.هر گونه ابهامي در مورد همگاني بودن و بدون قيد و شرط بودن شفاعت را از ذهن انسان ميزدايد. چه شفاعت، با اين همه، جز با رضايت خداوند و اذن پروردگار صورت نميپذيرد و پيامبران و امامان و مؤمنان و شيعيان و متّقيان نيز، جز در مسير الهي گام بر نميدارند و جز رضا و خشنودي خدا را نميجويند. آيات محكم و گوياي قرآن و سنت نبوي هر گونه شفاعتي را از ستمكاران و ظالمان نفي ميكند؛ چه آنها فاقد شايستگيهاي لازم براي شفاعت هستند و شفاعت را به شيعيان و مؤمنان راستين كه به لباس پارسايي و زيور تقوا و پرواداري آراسته باشند اختصاص ميدهد، چنانچه پيشتر به تفصيل به شرح آن پرداختيم. و اين بر خلاف نظريه معتزله است كه مغفرت بدون توجه را ناممكن ميدانند و امكان شمول مغفرت و شفاعت در باره كسي كه بدون توجه بميرد را نميدهند و شفاعت را منحصر به شفاعت در بلندي درجات نورانيان اهل بهشت، و نه آمرزش گناهان دوزخيان، ميدانند.خلاصه و نتيجهگيري
خلاصه سخن از ابتداي بحث تاكنون اين است كه در اين اثر بر آن بوديم تا با استفاده از كتاب خدا و سنت پيامبر ثابت كنيم كه هيچيك از دستاويزها، فريبكاريها و الهاماتي كه ستمگران و بدكاران و شروران براي توجيه ستمگريها و شرارتها و بدكاريهاي خود بهكار ميبرند و خود را اهل رستگاري ميدانند، جايي در مكتب ندارد و اسلام همه اين دستاويزها را از آنان ميگيرد و فريبكاريهاي آنها را نفي ميكند و از ديدگاه عقل هيچ وجهي از وجوه و هيچ دري از درهاي اميدواري جز توبه قطعي و حقيقي كه هرگز شكسته نشود برايشان باقي نمانده است. بدين گونه در صورتي ميتوانند بر رستگاري خود اميدوار شوند كه بازگشت واقعي به سوي خدا كنند و همه اسباب توبه واقعي را فراهم آورند، به اصلاح و درستي بپردازند و جبران گذشته را ازروي پشيماني بنمايد و دگرگوني دروني در انديشه و كردار آنها به وجود آيد. زخمها و ستيزها و ضربتها و نابكاريهاي خود را به بهترين صورت جبران كنند و راه انصاف و دادگري پيش گيرند. به گناهان خود حقيقتا اعتراف كنند، چه اعتراف واقعي به گناهان، بهترين پوزشهاست و شيوه نيكوي پيامبران و امامان و جانشينان آنها و اولياي خداست، با وجودي كه آنها به صفت عصمت و پارسايي آراستهاند و از پلشتي و پليدي دورند و عصمت از آنها پاسداري ميكند و از همه گناهان و كاستيها به دورند.اين شيوه بازگشت به خدا و دادگري و مروت و اعتراف به گناه و كوتاهي و كاستي و نابكاري، بهترين روش پوزش خواهي و نزديكترين راه رسيدن به درگاه خداست و موجبات رحمت حق و بخشودگي خداوندي و بازگشت از كفر به ايمان را فراهم ميآورد، به شرط آنكه اين بازگشت واقعي باشد و پس از جبران نابكاريهاي گذشته، دگرگوني در انديشه و عمل او صورت گيرد و هرگز گرد اعمال ناشايسته گذشته نگردد. پس از آنكه به يك يك گناهان بدين صورت اعتراف كرد و دگرگوني كامل فكري و عملي در جهت حركت الهي در او پديدار شد، گناهان او پاك ميگردد و به نيكي ميگرايد، آنچنانكه مضمون و تفسير آيات زير بر اين سخن گواهي ميدهد: «الاّ مَنْ تاب و آمن و عمل عملاً صالحا فاولئك يبدّل اللّه سيئاتهم حسنات و كان اللّه غفورا رحيما».34مگر آن كس كه باز گردد و ايمان آرد و كردار شايسته كند؛ پس خدا بديهاشان را به خوبيها تبديل كند و خدا آمرزنده و مهربان است.«فقطع دابرالقوم الذين ظلموا والحمدللّه ربّ العالمين».35پس به كيفر ستمگري، ريشه گروه ظالمان كنده شد و ستايش خداي راست كه پروردگار جهانيان است.سيري در روش كاربردي ظلمستيزي سيدمروري بر زندگي سيد از تولد تا وفات نشان ميدهد كه ظلمستيزي بارزترين ويژگي شخصيت او بوده است. سيد پيش از ورود به ايران و آغاز نهضت بزرگ اسلامي خود در اين كشور، در زمان سكونتش در عراق نيز به اين صفت شناخته شده بود و در جريان نهضت تنباكو نيز نقش ارزندهاي از خود ايفا نمود. و به علاوه دورهاي از مبارزات الهي را در آن ديار طي كرد36. شرح تفضيلي مبارزات او در ايران در جاي ديگري بيان شده است37و38.در اين بخش به ارايه گزارش كوتاهي از خاطرات شاهدان عيني كه همگي از فقهاي عادل و موثق بودهاند، و براي نخستين بار نشر مييابد، ميپردازيم:نمونهاي از صلابت سيد در عراق
حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي سيدحسين آيتاللهي، امام جمعه محترم جهرم و نوه پسري سيد در تاريخ 3/3/1367 اين ماجرا را از زبان فقيه عاليقدر حضرت آيةاللّه آقاي سيد عبدالرسول شريعتمداري، نوه دختري سيد، براي نگارنده به شرح زير نقل كرده: وقتي براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف شدم، به مدرسهاي كه سيد در آن تدريس ميكرد و سمت مدرسي آنجا را به عهده داشت رفتم. اين مدرسه را غلامي از درآمد خود ساخته بود و بيست اتاق داشت و آن را به منظور خير وقف طلاب علوم ديني كرده بود. غلام دار فاني را پيش از مولايش وداع ميگويد و مولايش پس از چندي مدعي ميشود كه چون عبد، وارثي ندارد و من مولاي اويم، بر اساس ولاي عتق، اين مدرسه را وارث ميشوم، در حالي كه مدرسه با وقف از ملكيت غلام خارج شده بود.مولا از عناصر و وابستگان دربار بوده و تلاش ميكند تا مدرسه را به تملّك خود درآورد. سيد به مبارزهاي جدي با مولاي درباري دست ميزند و نامهاي شديداللحن به او مينويسد. مولا نامه را برداشته و عازم كربلا ميشود و در آنجا در مجلسي استاندار كربلا را دعوت ميكند و متن نامه سيد را به استاندار نشان ميدهد و از او سعايت ميكند. استاندار كربلا به مولا پرخاش ميكند و ميگويد: «اي بدبخت، اگر چه ما سنّي مذهبيم، اما تو توقع داري من با شخصيتهاي مملكت درافتم. اينها وزنههاي كشورند». و او را از خود ميراند. مولاي درباري عليرغم آنكه حكم حكومتي را از قبل مبني بر تملك و تخليه مدرسه مذكور كسب كرده بود قادر به اين كار نميشود و تا سيد در عراق اقامت داشت موفق به انجام دادن منظور خود نميگردد و تصرف مدرسه پس از خروج سيد از عراق صورت ميگيرد.اثر استغاثه به حضرت ولي عصر(عجل اللّه تعالي فرجه)حضرت آيةاللّه العظمي آقاي سيد محمد باقر آيتاللهي (عالم) قدسسره (كه از اين پس به اختصار با لقب مشهورشان «حاج عالم» از او نام ميبريم) از فقهاي جامع الشرايط و ادباي كم نظير و علماي رباني معاصر بوده و نوه بزرگ دختري سيد به شمار ميآيد. او پسر مرحوم آيةاللّه العظمي آقاي سيد عبدالباقي آيتاللهي قدسسره (كه از اين پس به اختصار با لقب مشهورشان «آقاي ميرزا» ذكرشان خواهيم كرد) بود و بيست سال اول زندگي خود را در محضر سيد به سر برد و بسيار مورد عنايت آن مرحوم بود. در كودكي لحظات عرفاني و مبارزاتي و علمي سيد را درك كرده بود. علاقه او به سيد آنچنان بود كه نيمههاي شب بهانه او را ميگرفت و چون سيد به نماز شب و تهجد و راز و نياز با خدا ميپرداخت، در كنار سجادهاش قرار گرفته و در بحر عبوديتش فرو ميرفت. همين امر در تربيت او تأثير شگرفي بر جاي گذاشته بود. به علاوه، در تمام مبارزاتي كه به تبعيدي و اسارت و دربهدري سيد منجر شد جد خويش را همراهي ميكرد. او خاطرات سالهاي مبارزه جد خويش را در يادداشتهايي كه به سال 1392ق به اتمام رسيده و از او بر جاي مانده است و خود شاهد عيني آن بوده نقل ميكند كه از اين پس به اختصار به نقل آنها در بين «...» ميپردازيم:«سيد در 25 محرم 1332 از لاربه قريه كورده هجرت كرد و با حبيباللّه قوام، ستمكار مقتدر زمان خود كه با اردو و نيروي جنگي به قصد ايذاي او آمده بود مواجه شد و از آنجا آواره كوهستان داراب شد و پس از چند ماه از طريق جهرم به فيروزآباد، كه خارج از حوزه نفوذ آن ستمكار بود، عزيمت كرد و تا سال 1336ق مبارزه با اتحاد انگليس و عوامل داخلي آنها را از اين ناحيه ادامه ميداد. تا آنكه در آن سال ناخوشي وبا شايع شد و باعث مرگ بسياري از افراد شد و به علاوه پيوسته خطر تهاجم دشمن نزديك ميشد. موحّشات بسيار و مبشّرات نابود، هوا گرم، دلها سرد، خاطرها افسرده و تأثّر و نگراني همه جا را گرفته بود و اسباب و اثاثيهمان نيز به غارت قشقاييها رفت. سوانح ديگري نيز رخ داد كه سيد را بياندازه متأثّر كرده بود و امانتي را كه فردي به او سپرده بود ربودند كه به همين دليل به شدت او را افسرده ساخت. سيد همانطور كه رو به قبله نشسته بود توسل به ساحت قدس حضرت ولي عصر(عجل اللّه تعالي فرجه) نمود و عرض كرد:«يا مولايَ يا صاحَب الزمان الغوث الغوث الغوث». به فاصله كوتاهي نخست امانت يافته شد و سپس آثار فرج نمودار گشت و جمعي از سادات كه در آن نواحي متفرق سكنا داشتند آگاه شدند و سيد را با تكريم ميهماني كردند و مقدمات سفر او به جهرم فراهم شد و با استقبال و اكرام مردم از آن سامان تا جهرم قرار گرفت».تحقير بيگانهپرستان
«سيد در زماني كه در اواخر عمرش در جهرم اقامت داشت به يكي از ستمكاران مقتدر زمانش پيغام فرستاد كه به او بگويند، چرا تو... نميشوي؟ چرا تو يزيد نميشوي؟ آنها براي خودشان كردند آنچه كردند و تو جنايتهايي كه مرتكب ميشوي براي كمك به اباليس انگليس و بيگانگان است».سرانجامِ ستمكار
«وقتي كه سيد براي مقابله با ستمكاريِ حبيباللّه قوام در سال 1332 ق با سوانحي، كه به اختصار پيش از اين ذكر شد، به فيروزآباد رفت. آن ظالم با قدرت ظالمانه وارد لار شد. در آن هنگام عايله سيد از جمله اين نويسنده در لار بوديم و من ده سال داشتم. عايله آن مرحوم در چند جاي لاربه صورت پراكنده متواري شديم. پس از ورود آن ظالم به لار به وسيله شخص ظاهر الصلاحي كه آثار عبادت در جبين نامبين او آشكار بود از عايله سيد جستوجو شد و مخفيگاههاي آنها را يافت و بالأخره آنها را جمع كرده و دستور داد كه از لار بيرون روند و تحت نظر مأموران خود همه را به شيراز فرستاد و منظور آن بود تا در شيراز زنداني شوند و با فعاليتهاي افراد شايسته قرار شد كه در خانه مرحوم پدرم (آقاي ميرزا) قرار گيرند و تحت نظر باشند. از اين ماجر چند ماه گذشت تا سيد به فيروزآباد منتقل شد و عايله آن مرحوم به دفعات مخفيانه به وي پيوستند. در سال 1334 ق در شيراز انقلابي پديدار شد و بين حبيباللّه قوام و عدهاي كه در آن زمان به نام ژاندارمري معروف بودند جنگ داخلي درگرفت و قوام از شيراز فرار كرد و خود را به بوشهر رساند و خانهاش غارت شد. وابستگي قوام به انگليسها كه در بوشهر اردوي متمركز داشتند موجب شد تا به اعتبار خود دست يابد. ژاندارمها هم سقوط كردند و در شيراز زمينه براي ورود دوباره آن ظالم آماده شد. اما در حدود پانزده فرسخي شيراز، قوام ستمكار از اسب پرت شد و به درك و اصل گرديد و شيراز رانديد و سر به جهنم گذاشت و آه دل سيد مظلوم و خاندانش اثر كرد».خوابي كه تعبير شد
«مرحوم آيةاللّه شيخ محمدجواد آيتاللهي در همان شبي كه فرداي آن حبيباللّه خان قوام از شيراز فرار كرده بود در منزل ما اقامت داشت و در خواب حضرت امام سجاد عليهالسلام را ميبيند كه به اتاقش تشريف ميآورند و شخص ديگري از بيرون ميآيد و به آن حضرت عرض ميكند: يابن رسول اللّه يزيد رفت، برخيزيد و حق خود را بگيريد، امام سجاد عليهالسلام در پاسخ ميفرمايد:«أمّا يزيد، فقد انسلخ من الشام و أمّا معاوية، فقد أخذبيعة الناس ليزيد».آن مرحوم از خواب بيدار ميشود و معنا و مقصود اين كلام امام چهارم مبهم بود تا آنكه آن ظالم به شرح مذكور سرنگون شد و ظالم ديگري با همكاري فرزند قوام قيام كرد و وارد شيراز شد و ظلمهايي روا داشت اما نه آنگونه كه ظالم اول ميكرد. بالأخره خواب مذكور تعبير شد و نكته روشن گرديد. مرد خدا
«در اوايل ذيالقعده 1336 سيد به جهرم هجرت كرد و من از فيروزآباد تا جهرم در خدمت او بودم و استقبال، اقبال اهالي جهرم را او مشاهده ميكردم، و به ويژه علماي آن روزگار جهرم با خضوع از او تجليل مينمودند. آن مرحوم پس از ورود به اين شهر در محله چرسيان، كه بين محله مصلاّ و محله كوشك قرار داشت، منزل كرد. سيد در مسجد نارنجي اقامه جماعت ميكرد تا عيد غدير پيش آمد. در همان مجلس جلوس كرد و به فقرا احسان نمود. پس از آن نامهاي بهوسيله امير نصرت نوري، فرماندار جهرم، از فرمانروا، والي فارس رسيد كه دستور خروج سيد از جهرم را داده بود. ابلاغ اين نامه، هيجاني در جهرم ايجاد كرد و فرمانفرما تحت فشار قرار گرفت تا تصميم خود را تغيير دهد. به ويژه به ياد دارم كه مرحوم آقا سيد محمدعلي جهرمي، از علماي شهر و امام مسجد جمعه به حضور سيد رسيد و براي ارسال طوماري كه به عنوان فرمانفرما تهيه شده بود كسب اجازه كرد. آن مرحوم پاسخ مثبت نداد و فرمود: خود ميدانيد.چند روزي گذشت كه نامه ديگري از فرمانفرما رسيد و مأمور او به خدمت سيد رسيد و دست او را بوسيد و در واقع عذرخواهي كرده بود كه هر جا خواستيد بمانيد، مانعي ندارد. من تغيير وضع را در نتيجه اقدام مردم و علما ميدانستم و تا سالهاي متمادي بر اين عقيده بودم تا آنكه پس از گذشت بيش از بيست سال نكته اساسي آن را فهميدم كه به شرح زير بدان ميپردازم:سالها پيش براي ديدار با ارحام به جهرم رفتم. روزي آقاي احمد دانشور سردفتر ثبت املاك كه از روحانيزادگان و افراد محترم جهرم بودند به ديدارم آمد و چنين گفت: در آن سال كه سيد به جهرم آمد من سرمنشي محمدحسين قطبآبادي بودم و نزد او تقرّب داشتم. قطبآبادي از متنفذان و ظالمان روزگار بود كه به خاندان ستمكار قوام شيرازي وابسته بود و در قصبه قطبآباد واقع در سه فرسخي جهرم زندگي ميكرد و در حوزه نفوذش قدرت شبه پادشاهي مطلق العنان داشت. معمولش اين بود كه نامههايي كه برايش ميرسيد به دست محمدباقر لاري مقيم محله بالاي جهرم ميدادند و او بهوسيله قاصدي به قطبآباد ميفرستاد و نيز رسمش آن بود كه نامهها را خود ميديد.اگر موضوع مهمي بود باز ميكرد و ميخواند و دستور جواب ميداد واِلاّ به منشيان واگذار ميكرد. اتفاقا روزي دستهنامههايي را قاصد محمدباقر لاري از جهرم به قطبآباد آورد. قطبآبادي پاكتها را باز كرد و به اختيار منشيان گذارد و فقط دو پاكت را نگاه داشت و آنها را باز كرد و ميخواند و رنگ به رنگ ميشد. عاقبت هر دو نامه را به دست من داد و گفت: بخوان، چون من اهل سراو بودم. يكي از آن دو نامه از عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، والي فارس بود به اين مضمون كه صد نفر سرباز از شيراز فرستاده ميشود و شما چريك به مساعدت آنها روانه كنيد و سيد را جلب كنيد و به شيراز بفرستيد و نامه دوم از ابراهيم قوام بود كه اين مضمون را داشت: هر چه را حضرت اشرف والاامر فرمودهاند به موقع اجرا بگذاريد. نامه را خواندم و پرسيدم جواب را چه بنويسم؟ گفت: در جواب هر دو بنويسيد كه گزارشي كه نسبت به حضرت سيدعبدالحسين لاري به شما رسيده است مبتني بر غرض ورزي بوده و اشتباه است و من از نزديك مراقب حال ايشان بودهام. عِدّه و عُدّه ندارد و پولي كه در روز عيد غدير عيدي دادهاند فقط هشتاد تومان بوده و آنهم به فقرا اعطا فرمودهاند و من حاضر به موافقت و مساعدت در اين كار نيستم (الفضل ماشهد به الأعداء) و آقا سيد هم كسي نيست كه شما بتوانيد به وسيله صد نفر سرباز او را دستگير كنيد و اين كار توليد اشكال خواهد كرد (ببينيد كه كوشش ستمكاران هميشه ناشي از ضعف و موضع ناتواني است).به حسب دستورش پاسخ را نوشتم و به امضا و مهر او رساندم و با وسيله معمول فرستادم. آنگاه دستور داد كه به جهرم بروم و با محمدباقر لاري به حضور حضرت سيد مشرّف شويم و سلام و ارادت او را ابلاغ كنيم (پلنگ از ناتواني مهربان شد) و عرض كنيم كه امير نصرت نوري در باره ايشان سعايت بيجا كرده و مواظب او باشند كه مردي منافق است (واقعا جان گرگان و سگان از هم جداست) و گول ريش گذاشتنو نماز آمدنش را نخوريد.ما چنين كرديم و پيام را به سيد ابلاغ نموديم، اما خود چون سوابق قطبآبادي ظالم و سوء نيت او را با مرحوم سيد لاري و بدرفتارياش را با خاندان آن بزرگوار ميدانستم، از اين جريان تعجب كردم و مترصّد وقتي بودم تا علت آن را جويا شوم. تا آنكه وقت مناسبي پيش آمد و پرسيدم و گفتم: جناب حاجي خان مگر شما نبوديد كه در فلان سال كه عايله آقاسيد به اسارت وارد قطبآباد شدند چقدر اذيت و آزار به آنها روا داشتيد و كجاوههاي آنها را گرفتيد، آنها را بر الاغ برهنه سوار كرديد و به زجر و شكنجه آنها را دست به دست روانه شيراز نموديد و چه گفتيد و چه كرديد! چه شد كه حالا سر ارادت يافتهايد و به اصطلاح اقدام منصفانه كرديد! پاسخ داد: انقلاب حال من نسبت به ايشان دو جهت دارد؛ يكي آنكه پيش از هجرت ايشان به فيروزآباد، حوزه اقتدار صولت الدوله قشقايي زماني كه در لار اقامت داشت و با قوام مبارزه ميكرد، خيال ميكردم كه سر و صداي ايشان مستند به اغراض شخصي است، چنانكه بسيار ديدهام كه هو و جنجال به نام مذهب و دين راه ميافتد و وقتي به مقاصد خودشان رسيدند ديگر خبري نيست و چون وابسته قوامالملك بودم و مصالح او را انجام ميدادم، كردم آنچه كردم والساعه كجاوههاي عايله آقا در انبار من است و ليكن پس از هجرت ايشان به فيروزآباد از نزديك مراقب ايشان بودم و فهميدم كه اشتباه كرده بودم و ايشان وراي ديگرانند. زيرا همانطوريكه در لار در حوزه تجاوز قوام به او ميگفت: ظلم مكن و با او به مبارزه برخاسته بود، در اين چند ساله هم همانگونه در حوزه اقتدار صولتالدوله قشقايي باز هم به خان قشقايي ميفرمود: ظلم مكن و همچنان كه قوام نتوانست او را به ماديات جلب كند و چيزي از او قبول نميكرد، از صولتالدوله هم چيزي نميپذيرفت و برايم محرز شد كه سيد مرد خداست و حركات و سكناتش براي كسب رضاي خداي تبارك و تعالي است و از خودخواهي و منويات مادي به دور است. جهت دوم اين است كه من براي خاطر قوام با عايله آن مرحوم بد رفتاري كردم و ليكن زياد طول نكشيد كه در شيراز ژاندارمري خانه قوام را غارت كردند و عايلهاش فراري شدند و در همين قصبه قطبآباد به من پناهنده شدند، اما با دو تفاوت؛ تفاوت اول آنكه عايله حضرت آقا در زماني كه اسير ما بودند خبر موحشي بدانها نرسيد و فقط مصيبت اسيري داشتند و اما عايله قوام علاوه بر مصيبت خوف و خطر، خبر سقوط حبيب خان قوام از اسب و واصل به جهنم شدن او را دريافت نمودند و عزادار شدند و تفاوت دوم آنكه مردم وقتي عايله آقا را با آن حالت مشاهده ميكردند ميگريستند و رقت ميكردند و چون عايله قوام را ميديدند كه به آن حالت بدبختي و نكبت افتادهاند، خوشحالي مينمودند: اين مشاهدات موجب تنبّه من و انقلاب حالم شده است».همّت بلند و عالي
«مرحوم آيةاللّه شيخ محمدجواد آيتاللهي برايم نقل كرد كه در سال 1334 ق عباس خان نايب كه از طرف صولت الدوله خان قشقايي حكومت فيروزآباد را داشت مرا ملاقات كرد و اظهار داشت كه خان ميخواهد باغ... را كه در شمال فيروزآباد قرار داشت و از حدود بيست هكتار وسعت برخوردار و داراي عمارت عالي بود و نيز آسياي گرگاب كه پاي پل باباحاجي بود و بالاي آن هم قلعهاي مشرف بر قصبه فيروزآباد داشت را تقديم حضرت آقا سيد عبدالحسين لاري نمايد و چون تا حال هم ايشان چيزي قبول نفرمودهاند و شما در نزد آقا محبوبيت داريد، كاري كنيد تا آقا قبول بفرمايد. ايشان گفتند: من به موقع خود به حضور آقا عرض كردم و قبول نكرد و فرمود: از شما كه تربيت شده آقاي ميرزا هستي تعجب دارم كه چرا اين گونه پيشنهادي به من ميدهي، ميخواهي فرزندان من از اين گونه اموال ارتزاق كنند و مانند فرزندان فلان (كه اين نويسنده اسم او را نميبرم) بشوند. خلاصه گفت: اصرار من در روحيه بزرگ سيد اثري نداشت و جدا و صريحا جواب منفي داد و بدين گونه در برابر ظالمي كه حرمت او را هم نگه ميداشت موضع گرفت».1. سوره مريم (19): 59.
2. سوره اعراف (7): 169.
3. سوره مائده (5): 33.
4. سوره نساء (4): 160.
5. سوره بقره (2): 173.
6. «بغي» به معناي ستم كردن و از حد درگذشتن است و باغي اسم فاعل آن و بُغات جمع آن است. آنهايي كه در جامعه منظمي كه زمامدار لايقي دارد و بحق است، توطئه كنند و فتنه ايجاد كنند، «باغي» ميگويند. قرآن ميفرمايد: «مسلمين، همه بايد با اهل بغي بجنگند، تا به امر خدا و فرمان دين باز گردند» «فقاتلوا التّي تبغي حتّي تَفِيءَ إلي أمر اللّه» «سوره حجرات (49): 9».
7. سوره بقره (2): 263.
8. سوره شعراء (26): 18.
9. سوره فرقان (25): 23.
10. سوره قصص (28): 83.
11. سوره هود (12): 113.
12. سوره انعام (6): 68.
13 . نويسنده در اين جا حدود چهارصد آيه كه با صراحت بر زشتي ظلم و ستم تكيه دارد، از كتاب آيات الظالمين نقل كرده است كه براي رعايت اختصار حذف شد. (پيام حوزه)
14. سوره معارج (70): 4.
15. سوره زلزال (99): 8.
16. سوره انبياء (21): 47.
17. سوره بقره (2): 54.
18- سوره نساء (4): 48.
19. سوره زمر (39): 53.
20. سوره مؤمنون (23): 1-10.
21. سوره مائده (5): 27.
22. سوره انفال (8): 2-4.
23. سوره بقره (2): 264.
24- سوره فرقان (25): 23.
25. سوره احزاب (33): 43.
26. سوره توبه (9): 117.
27. سوره يس (36): 59.
28. سوره احزاب (33): 30-31.
29. سوره فتح (48): 2.
30. سوره بنياسرائيل (17): 79.
31. سوره ق (50): 24.
32. سوره انبياء (21): 27.
33. سوره انبياء (21):28.
34. سوره فرقان (25): 70.
35. سوره انعام (6): 45.
36. آغابزرگ طهراني، طبقات اعلام الشيعه، القسم الثالث من الجزء الاول و هو نقباء البشر في القرنالرابع عشر، ص 1048، 1050، النجف، مطبعه الآداب، 1381 ق.
37 . سيد محمدتقي آيتاللهي، ولايت فقيه، زيربناي فكري مشروطه مشروعه - سيري در افكار و مبارزات سيد عبدالحسين لاري، تهران: انتشارات اميركبير، 1363. سيد محمدتقي آيتاللهي، مبارزات سيد عبدالحسين لاري، ديدگاهها و نقش او در تكوين حكومت اسلامي، نيويورك، انتشارات بنياد مستضعفان نيويورك، 1360.
38. سيد محمدباقر آيتاللهي (عالم)، سرگذشت نيكان، شيراز، 1374.