آسیب شناسی ظلم در اندیشه آیة الله سید عبدالحسین لاری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آسیب شناسی ظلم در اندیشه آیة الله سید عبدالحسین لاری - نسخه متنی

سید محمدتقی آیت اللهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





آسيب‏شناسي ظلم درانديشه آية‏الله سيّد عبدالحسين لاري


خلاصه

بررسي تحقيقي زندگاني مرحوم آية‏اللّه‏ العظمي سيد عبدالحسين لاري نشان مي‏دهد كه ظلم ستيزي بارزترين ويژگي شخصيتي او بوده است. مقاله حاضر به بررسي مباني فكري و تربيتي او در اين زمينه مي‏پردازد و روش‏شناسي اعتمادپذيروي را در آسيب‏شناسي ظلم و جامع‏نگري‏اش به اين معضل بزرگ جوامع اسلامي را تبيين مي‏كند. او با مداقّه موشكافانه در آيات قرآن كريم و سنت معصومان عليهم‏السلام ظلم را بزرگ‏ترين آسيب اجتماعي مي‏داند و با نشانه‏شناسيِ آن، به ارتقاي فرهنگ ظلم‏ستيزي در جوامع اسلامي مي‏پردازد، كه در نوع خود بي‏بديل بوده و مسؤوليت آفرين است. آن مرحوم، تصوير روشني از سيماي ستمكاران را در قرآن و سنت ترسيم و فريب‏كاري‏هاي ظالمان را تبيين و شگردهاي آن‏ها را روشن مي‏كند و با ادلّه شرعي ثابت مي‏كند كه ستمكاران از شمول رحمت و بخشايش و شفاعت الهي خارج هستند. او بنياد نظري و اعتقادي را با برخورد خرد و كلان اين آسيب بزرگ اجتماعي و راهكارهاي رؤيايي با آن را فراهم مي‏آورد كه به پيشگيري از ظلم و استبداد هم در بُعد فردي، هم در بُعد خانواده و هم در بعد اجتماعي و سياسي منجر مي‏گردد. اين مقاله با بررسي پيشامدهاي زمان او و موضعگيري‏هايش در برابر ستمكاران عصر، روش كاربردي و كاراي او را تحليل كرده و به ترسيم شيوه‏هاي مجربانه مبارزاتي او مي‏پردازد. اعمال راهكارهاي پيشنهادي او در اين زمينه، كه از تعميم‏پذيري زماني و مكاني برخوردار بوده و از قرآن و سنت نشأت گرفته است، راهگشاي جوامع اسلامي امروز در ريشه كني اين آسيب بزرگ خواهد بود.

پيش سخن

انديشه مدوّن مرحوم آية‏اللّه‏ العظمي سيد عبدالحسين لاري (كه از اين پس براي رعايت اختصار "سيد" به كار مي‏رود) در آسيب‏شناسي ظلم در كتاب آيات الظالمين از تأليفات ارزشمند او مطرح شده است. گرچه در آثار ديگر او نيز اين نكته بارز است. اين كتاب در سال 1314 هجري قمري (1275 هجري شمسي) يعني تقريبا ده سال پيش از آغاز نهضت مشروطيت و در اوج استبداد قاجار، با چاپ سنگي به چاپ رسيده است. در اين اثر به نگارش ترجمه‏اي و تبويب مطالب آن مي‏پردازيم و آن‏گاه موارد بارزي را از شيوه كاربردي او در ظلم ستيزي با استفاده از رويدادهاي زمان او شرح مي‏دهيم.

درآمــد

ستايش خدايي را سزاست كه در مقام بخشايشگري و رحمت، بخشنده‏ترين بخشايشگران است و در مقام كيفر و مجازات، شديدترين انتقام گيرندگان و در مقام كبريايي و عظمت، بزرگ‏ترين بزرگواران بوده و از ستمكاران به زودي انتقام مي‏گيرد.

به روزگار فتنه و رنج و اندوه درآمده‏ايم. روزگاري كه از غيبت كبراي امام مهدي(عجّل‏اللّه‏تعالي‏فرجه) دير زماني مي‏گذرد. آثار و احكام پيامبران و امامان عليهم‏السلام و نايبان و جانشينان امام زمان(عجل‏اللّه‏ تعالي فرجه) از ميان رفته است. امر به معروف و نهي از منكر، به بوته فراموشي سپرده شده و از ميان جامعه رخت بر بسته است. مردم، در دنيا دوستي، بسيار سخت‏كوش شده‏اند. اركان و اساس كار در دست قدرت كفار و گناهكاران و دروغگويان و ستمكاران قرار گرفته است و اين‏ها بر مركب كارها سوارند. شاهد راستين از كلام خدا را مي‏بينيم كه:

«فخلف من بعد هم خلف أضاعوا الصّلوة واتّبعوا الشّهوات فسوف يلقون غَيّا1»

سپس، قومي جانشين آن مردم خداپرست شدند كه نماز را ضايع گذارده و هواي نفس را پيروي كردند و اين‏ها به زودي (كيفر) گمراهي را خواهند يافت.

«فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب يأخذون عرض هذا الأدني و يقولون سيغفرلنا»2.

پس از آن كه پيشينيان آن ها در گذشتند، اخلاف و بازماندگانشان، كه وارث كتاب آسماني شدند (خدا و آخرت را فراموش كرده) و متاع پست دنيا را گزيدند، (و هر گناه كه كردند) گفتند: «ما بخشيده خواهيم شد».

اين عوامل، يعني طول غيبت كبري، محو آثار شريعت اسلامي، ترك امر به معروف و نهي از منكر، سخت‏كوشي مردم در دنيا دوستي و بالأخره حاكميت كافران و ستمكاران، موجب بروز و ظهور ستم و جورِ بيش از حد و اجحاف بي‏اندازه در سراسر شهرها و استان‏ها و درودشت گرديده است، كه لا يحدّه قلم ولا يبقي بنيانه رقم؛ نه حدي بر آن متصور و نه قلم را ياراي رقم زدن آن است.

اين گونه ستم و جور بيش از اندازه و اجحاف همگاني به مصداق «الناس علي دين ملوكهم»؛ مردم بر آيين فرمانروايان خود هستند، از پادشاهان و فرمانروايان جامعه ناشي مي‏شود و از آن‏ها نشأت مي‏گيرد. فرمانروايان و مردم، گناه و ستم را آيين و شعار خود ساخته، و آن را روا و نيكو پنداشته و گمان برده‏اند كه راه و روش اسلامي پيش گرفته و در مسير خرد راه مي‏پيمايند. آن‏ها، از مسلك‏هاي ساختگي و دروغين، كه با مذهب راستين عدل اسلامي در تضاد است، پيروي مي‏كنند و در مقابل اسلام با فريبكاري به القاي شبهات ناروا دست مي‏زنند.

بنابراين، ضروري است تا به زدودن اين پرده‏هاي فريب از اذهان عمومي بپردازيم و در اين راه، نيكوترين روش آن است كه با آزاد انديشي، عقل سليم انساني را به كار گيريم و به كتاب خدا (قرآن) و عترت پاك محمد مصطفي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله باز گرديم و مضمون «حديث ثقلين» را به گوش جان بشنويم كه پيامبر بزرگ اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده است:

انّي تارك فيكم الثقلين، ما إنْ تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي أبدا، كتاب اللّه‏ و عترتي أهل بيتي، و إنّهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض. من دو چيز گرانبها در ميان شما مي‏گذارم؛ مادام كه به آن دو تمسك جوييد هرگز پس از من گمراه نمي‏شويد: يكي كتاب خدا و يكي عترتم، اهل بيتم را، و اين دو، چشم به هم زدني از يكديگر جدا نمي‏شوند، تا در كنار حوض (كوثر) بر من درآيند.

همه براهين قطعي و عقلي و مندرجات گويا و روشن قرآن و احاديث، اين حقيقت را بيان مي‏دارند كه: هر گونه پيشرفت يا پس‏گرايي، نيك بختي يا بدبختي، نيكي يا بدي، خوشي يا ناخوشي، پايداري يا ناپايداري از نزديكي يا دوري از مركز نيكي و بدي، نور و تاريكي، زيبايي و زشتي و نقص و كمال حاصل مي‏گردد. پيشرفت، نيك بختي، نيكي و پايداري امور، همه از نزديكي به سرچشمه نيكي و نور و نكوكاري و عدل پديد آمده و به سر منشأ عدل و كمال باز مي‏گردد و بدان منتهي مي‏شود و رستگاري جاودان و بهشت سرمدي را براي انسان به ارمغان مي‏آورد. نيز، هر گونه پس گرايي، بدبختي و تيره روزي، بدي و ناپايداري از نزديكي به مبدأ ستم و زشتي و شر و نقص حاصل مي‏شود و اينان به مركز شرارت و ستم و نقص منتهي گرديده و در نتيجه جاودانگي در عذاب دردناك الهي و دوزخ را به همراه دارند. شرافت و كمال انساني، تا والاترين قله آن، به اكتساب صفت عدل در انسان وابسته است و تيره‏روزي و سقوط انسان و زيانكاري اين جهاني و آن جهاني او، نيز از ستم‏پيشگي فرد، ريشه گرفته و به جرم و جور وابسته است.

در اثبات اين نظريه، دلايل فراواني وجود دارد كه در اين جا به ذكر پاره‏اي بسنده مي‏كنيم:

1 . عقل مستقل انسان، ستمكاري و جور را، در ميان همه گناهاني كه از انسان سر مي‏زند، زشت‏ترين و ناپسندترين كردار مي‏شمارد و ضرورت عقلي، ستمكاري را از همه گناهان بزرگ، حتي كفروارتداد، ناخوشايندتر مي‏داند.

2 . خداي بلند مرتبه، بر هيچ يك از انواع كفروارتداد، مجازات دنيوي به اندازه مجازاتي كه براي محاربه (كه از اقسام ظلم و جوري است كه معمول و متداول در ميان ستمگران اين زمان است) تعيين كرده است، مقرر نفرموده است.

محاربه با مسلمانان، بنا به فتاواي فقهاي اسلام عبارت است از «تجريد سلاح لإخافة مسلم»، يعني اسلحه كشيدن به جهت ايجاد رعب و ترس در ميان مسلمانان.

خداي متعال در باره مجازات محارب در قرآن كريم تصريح فرموده‏است: «إنّما جزاءالّذين يحاربون اللّه‏ و رسوله و يسعون فِي الأرض فسادا اَنْ يُقَتَّلوا أو يصلّبوا أو تقطّع ايديهم و ارجُلُهم من خلافٍ أو ينفوا من الارض ذلك لهم خِزْيٌ في الدّنيا و لهم في الآخرة عذاب عظيم»3.

همانا كيفر كساني كه با خدا و پيامبر سرِ جنگ دارند و در زمين فساد مي‏كنند اين است كه به سختي كشته شوند يا به دار آويخته گردند، يا دست و پاي آن‏ها معكوس بريده شود و يا تبعيد و يا نفي بلد گردند. اين كيفر دنياي آن‏هاست و براي آن‏ها در آخرت عذابي بزرگ خواهد بود.

3 . بنا به آيه شريفه:

«فبظلم من الّذين هادوا حرمّنا عليهم طيّبات أحلّت لهم و بصدّهم عن سبيل اللّه‏ كثيرا»4.

پس به جهت ظلمي كه يهود (در باره پيغمبران و عيسي و در حق نفس خود) كردند و هم بدين جهت كه بسياري مردم را از راه خدا باز داشتند، ما نعمت‏هاي پاكيزه خود را كه بر آنان حلال بود حرام كرديم.

نيز آيه مباركه:

«فمن اضطرّ غير باغ ولا عاد فلا إثم عليه»5.

پس هر كس به خوردن آن‏ها محتاج شود، در صورتي كه به آن تمايل نداشته و از اندازه سدّ رمق نيز تجاوز نكند، گناهي بر او نخواهد بود كه به قدر احتياج صرف كند.

در گرسنگي مفرط، همه خوراك‏هاي حرام بر تمام مكلفان، حتي بر كفار و گناه‏كاران، مباح مي‏شود، به جز بر باغي6 و متجاوز كه ستم روا مي‏دارند و خداوند چيزي از خبايث (ناپاكي‏ها) را افزون بر طيّبات (پاكي‏ها) بر ستمكاران مباح نكرده است.

هم‏چنين، علاوه بر آن‏چه كه از آيه محاربه، بهره گرفتيم، از اين آيه استفاده مي‏شود كه: باغي و متجاوز مهدورالدم هستند. اين‏ها خونشان هدر است و از جمله نفوس محترمه‏اي كه حفظ آن‏ها واجب باشند، نيستند. باغي و متجاوز حرمت جاني در اسلام نداشته و خونشان را ارزشي نيست.

4 . از متن آيه شريفه:

«يا أيّها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمَنِّ والأذي كالذي ينفق ماله رئاءالناس ولا يؤمن باللّه‏ واليوم الآخر7».

اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، صدقه‏هاي خويش را، چون آن كس كه مال خويش بر پاي مردم انفاق مي‏كند و به خدا و روز جزا ايمان ندارد، به منت و اذيت باطل مكنيد.

و تفسير آيه:

«قال الم نُربَّك فينا وليدا و لبثتَ فينا من عُمُرِك سنين»8.

(فرعون) گفت: «مگر وقتي نوزاد بودي، تو را نزد خويش پرورش نداديم و سال‏ها از عمرت را ميان ما به سر نبردي».

و هم چنين تفسير آيه:

«و قَدِمْنا إلي ما عَمِلُوا مِنْ عمل فجعلناه هباءً منثورا»9.

و به آن عمل‏ها كه كرده‏اند پردازيم و آن را غباري پراكنده كنيم.

چنين استفاده مي‏شود كه: منت، اذيت، آزار، ستم و جور سبب مي‏شود تا همه اعمال نيك و عبادات انسان تباه شود و نابود گردد. هم چنين اين آيات گويا و محكم قرآن به ما مي‏فهمانند كه ستم و جور، از همه گناهان، حتي كفروارتداد، در تباهي اعمال انسان مؤثرترند، چنان‏كه خداوند فرموده است: «الكافرون هم الظالمون».

5 . قرآن كريم و سنت معصومان عليهم‏السلام در هيچ مورد، براي اراده به كفر و تمايل به كافران داشتن و خشنودي از آن‏ها، بدون آن كه شخص كافر شود، مجازات و كيفري تعيين نكرده‏اند، در حالي كه در مورد ستم و ظلم چنين مطلبي صادق نيست.

در قرآن كريم و سخنان گهربار معصومان عليهم‏السلام ، به آيات و احاديث فراواني برمي‏خوريم كه حتي اراده به ستمكاري و تمايل به ستمگران و دوستي با آن‏ها و خشنودي از عمل ظلم و ستم، بدون آن‏كه انسان عملاً مرتكب ظلم شود، را معادل ستمكاري دانسته‏اند و تمام احكام و مجازات ستمكاري را براي آن قايل شده‏اند.

در همين باره قرآن كريم مي‏فرمايد:

«تلك الدّار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوّا في الارض ولا فسادا و العاقبة للمتّقين»10.

اين سراي آخرت را براي كساني قرار داده‏ايم كه در زمين سركشي و فساد نخواهند و عاقبت ويژه پرهيزگاران است.

در آيه ديگري از قرآن، چنين مي‏خوانيم:

«ولا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار»11.

به كساني كه ستم كرده‏اند، متمايل مشويد كه جهنمي مي‏شويد.

و در باره منع همنشيني با ستمكاران، در قرآن به اين آيه بر مي‏خوريم:

«فلا تقعد بعد الذّكري مع القوم الظالمين»12.

از پس يادآوردن، با گروه ستمكاران منشين.

6 . هيچ‏يك از گناهان بزرگ، حتي كفر و ارتداد، در سنت معصومان عليهم‏السلام و آيات قرآن، به اندازه ستم و جور مورد نكوهش، نفرين و لعن قرار نگرفته است.

فراواني آيات و احاديث در نكوهش ستم و جور و تأكيد اين دو منبع عظيم، كه گنجينه‏هاي وحي الهي هستند، بر دوري جستن از آن، حساسيت موضوع را نشان مي‏دهد و خطر ستمگري را در ديده‏هايمان مجسم مي‏سازد. اين همه تأكيد كه در آيات بليغ قرآن و احاديث نبوي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به مبارزه با ستم و كيفر تلخ و آتشين ستمكاران شده است و شدت مجازات بيدادگران كه در مفاهيم اسلامي به روشني بيان گرديده‏اند، هر گونه ابهامي را از اذهان آدمي پاك كرده و راه هر گونه فريبكاري را بر ستمگران مي‏بندد13.

سيماي ستمكاران در سنت معصومان عليهم‏السلام

در سنت نبوي و عبارات صريح و روشني كه در كلام گهربار امامان معصوم ديده مي‏شود، همين حقيقت و نظريه قرآني را نيز اثبات مي‏كند كه از نظر تعداد و تأكيد، چند برابر قرآن، روايت نقل شده است و در اين‏جا با رعايت اختصار به ذكر برخي از آن‏ها مي‏پردازيم:

از حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام روايت شده است كه در حديثي فرموده‏اند:

ما يأخذ المظلوم من دين الظالم اكثر مما يأخذ الظالم من دنيا المظلوم.

آن حضرت در جاي ديگري مي‏فرمايند:

إيّاكم و الظلمَ؛ فإنّ الظلم ظلمات يوم القيامة.

در تفسير كلام خداوند متعال كه مي‏فرمايد:

«في يوم كان مقداره خمسين الف سنه»14.

در روزي كه اندازه آن پنجاه هزار سال است.

آمده است كه:

إنّ المواقف في يوم القيامه خمسون موقفا يحبس المقصّر في كلّ منها ألف سنه، منها موقف مظلمه العباد، لايجوزها من كان في ذمّته مظلمة أحدٍ حتي يستوفي منه تلك المظلمة ولو كانت بقدر كحل عين أو طين أولمس ثوب أو مثقال ذرّةٍ أو قدر خردلةٍ.

چنان كه خداي بزرگ مي‏فرمايد:

و من يعمل مثقال ذرةٍ شرّا يره»15، «و ان كان مثقال حبه من خردل اتينا بها و كفي بنا حاسبين»16.

خداي بزرگ و بلند مرتبه مي‏فرمايد:

يا معشرَ العباد! أنا الحاكم العدل، لا يجوزني اليوم ظالم عنده مظلمة أحدٍ. فيا معشرَ المظلومين! خُذُوا بالظالمين و أنا الحاكم العدل و الشاهد لكم عليهم، فَيْأخذ كلّ مظلومٍ بظالمه و يطالبه بحقّه فيفرّ المرء من أخيه و أمه و أبيه و صاحبته و بنيه حذرا من أخذهم و مطالبتهم بالتبعات و المظالم حتّي أنّ موسي يفرّ من أمه خشيةَ أن تطالبه بحقّ قصر فيه.

پيامبر گرامي فرمود:

هر كه بنا حق سر كرده جماعتي شود و برايشان استيلا يابد، حق تعالي او را در كنار جهنم به ازاي هر روزي هزار سال بدارد و چون محشور شود دست‏هايش در گردنش بسته باشد. پس اگر به امر خدا در ميان ايشان عمل كرده باشد خدا او را رها كند و اگر برايشان ظلم كرده باشد او را به جهنم اندازد.

و فرمود:

هر فرمانروايي كه مردم را ممنوع سازد از آن كه حاجات خود را بر او عرضه كنند، خداي متعال در قيامت حاجات او را بر نياورد، و اگر چيزي به رسم هديه بگيرد چنان است كه از غنيمت، دزدي كرده است كه بدترين دزدي‏هاست، و اگر رشوه بگيرد چنان است كه به خدا شرك آورده باشد.

و در روايت آمده است:

خداوند به پيامبري وحي كرد كه برو به پادشاه جبار مملكت بگو كه من تو را پادشاه نكرده‏ام كه خون مردم بريزي و مال ايشان را بگيري، بلكه براي اين تو را پادشاه كرده‏ام كه صداي مظلومان را از من بازگيري. همانا كه مجازات ستم‏هايي‏كه برايشان رفته است مي‏كنم هر چند كه كافر باشند.

از حضرت امير المؤمنين عليه‏السلام روايت شده است:

ظالم و ياور او بر ظلم و كسي كه راضي بر آن ظلم باشد، هر سه در گناه شريكند. هر كه بر كسي ظلم كند، خداي متعال كسي را بر انگيزد كه چون آن ظلم را بر او يا بر فرزندان او بكند. هر كه حق مؤمني را حبس كند، حق تعالي در قيامت او را پانصد سال بر پا بدارد تا آن كه از عرقش رودخانه‏ها جاري شود و منادي ندا كند كه اين است ظالمي كه حق خدا را حبس كرده؛ پس چهل روز او را سرزنش كنند، سپس او را به دوزخ ببرند.

حضرت صادق عليه‏السلام فرمودند:

براي هر كسي كه از اين امت اعتقاد به امامت داشته باشد اميد رستگاري دارم مگر بر سه كس:


1. قدرتمندي كه به رعيت ستم كند؛

2. كسي كه در دين بدعت كند؛


3. كسي كه آشكارا گناه فسق كند.

خاتمه

چنانكه ديديم در هر يك از آيات قرآن كريم و سنت متواتر، دلايل كافي و قطعي وجود دارد كه ستم و جور سرانجامي بدتر و كيفري شديدتر و سخت‏تر از همه گناهان، از كوچك‏ترين تا بزرگ‏ترين آن‏ها كه كفر است، دارد. هم چنين اين متون ارزشمند هر گونه فريبكاري و ابهامي را كه دستاويز ستمگران، ستم پيشگان، بدكاران و نابكاران و مجرمان بيخرد و فريبكار گرديده است، مي‏زدايد.

موجبات فريبكاري ستمگران

ابهام‏ها و شبهه‏هايي كه موجب فريبكاري ستمگران نابخرد شده است را بدين گونه مي‏توان خلاصه كرد:

1 . تخصيص آيات و احاديث در مذمت ستمكاران غير مسلمان

ستمگران مسلمان نما كه بر جامعه اسلامي فرمانروايي مي‏كنند، مي‏پندارند كه آيات و احاديث فوق كه در مذمت و كيفر ستمكاران بيان شده‏اند به ستمكارانِ غير مسلمان اختصاص دارد. بايد توجه داشت كه اين متونْ كلي هستند و دلايل فراوان و برهان قاطع بر رد عقيده ستمگران وجود دارد و مقيّد بودن اين آيات و احاديث را به ستمگران مخالف امر دين نفي مي‏كند. خطاب‏هاي شفاهي قرآني و احاديث نبوي هرگز ظلم و ستم را به مخالفان امر دين اختصاص نداده‏اند؛ چه، در زمان نزول آيات و صدور احاديث مخالف امر دين وجود نداشته و اختصاص دادن آن خطاب‏ها به كساني كه بعد به وجود مي‏آيند نا وارد است و جنبه عمومي ندارد و اين موضوع با قاعده بلاغت و حكمت كلام بليغ خداوندي و رسول گرامي او سازگار نيست.

به علاوه، از متوني كه در باره ستمگران شيعي‏نما وارد شده است، همان حديث آخري است كه مرحوم مجلسي از حضرت صادق عليه‏السلام نقل مي‏كند. در اين حديث حضرت صادق عليه‏السلام صريحا اميد رستگاري و نجات را براي ستمگري كه در امت اسلامي و جامعه شيعي باشد نفي مي‏كند؛ ولو چنين كسي اعتقاد به امامت هم داشته باشد.

2 . همكاري با ستمگران در امور مباح

فريبكاري ديگري كه ستمگران براي توجيه ستم پيشه‏گي خويش به كار مي‏برند اين است كه: دين در همكاري با ستمگران در امور حرام و امور مباح تفاوت قايل شده است؛ چه، همكاري با ستمگران را در امور حرام، حرام شمرده و در امور مباح، روا دانسته است.

در متون اصيل ديني و فتاواي فقهاي عالي‏قدر، دليل كافي و قاطع بر رد اين سخن وجود دارد. حتي در برخي از آن‏ها متون و مطالب بسيار صريح و روشن در ناروايي و رد اين گونه انديشه و طرز تفكر وجود دارد.

علاوه بر آن كه عقل سليم، كه رهنمايي نيكو براي انسان است، اين سخن را به هيچ روي روا نمي‏دارد، شريعت اسلامي نيز، به طور مطلق، هرگز در ياري ستمگران و ظالمان، در امور مباحي چون دوزندگي، بنايي، بناي منزل و امثال آن‏ها و يا امور حرام تفاوتي قايل نشده است. چه، ياري ستمگران در همين امور مباح نيز به ياري اثم و عدوان انجاميده و از اين چنين همكاري هم در شرع اسلامي نهي شده است. چه، اگر همه خياطان جامعه براي ستمگران دوزندگي نكنند و معماران و بنّايان برايشان منزلي بنا نكنند اينان فاقد لباس و پوشاك و مسكن مانده و از جامعه منزوي مي‏شوند و به ناچار از ستم پيشگي و نابكاري دست خواهند كشيد.

مثلاً احراز مقام وزارت و مشاورت ستمگران، به خاطر اهميت شغلي كه دارد، از دوزندگي كردن براي آن‏ها به ستمكاري نزديك‏تر است، ولي اين امر موجب نمي‏شود كه حرمت و ناروايي ياري اثم و عدوان را به روايي و جواز و اباحه تبديل كند، بلكه ممكن است كه منع حرام را به منع منكر تبديل نمايد؛ بدين معنا كه نهايت تفاوت ميان مقدمات و ياري‏ها، نزديكي و دوري اثم و عدوان است كه همگي حرام هستند.

اثم و عدوان منهي آن است كه بُعد بعضي از آن كمك‏ها را باعث مي‏شود كه نوع همكاري از حرام به كراهت شديد برگردد، چنان‏كه فتاواي مشهور بر اين مطلب در باب معامله با ستمگران دلالت دارد، اگر چه نصوص به طور مطلق از هر گونه ياري و همكاري ستمگران را در مباحات و حتي در واجبات نهي مي‏كند، هم چنان كه متون اسلامي بر اين حقيقت دلالت دارند و از آن جمله روايت صفوان جمّال و غيره است كه مجلسي در كتاب حلية المتقين نقل فرموده است.

از يكي از بزرگان دين نقل مي‏شود كه: خياطي از او سؤال كرد كه من خياط خانه سلطانم، آيا به اين وسيله از ياران ستمگران به حساب مي‏آيم؟ فرمود: «آري، حتي كسي كه به تو سوزن و وسايل دوزندگي نيز مي‏فروشد در گروه ياران ستمكاران قرار مي‏گيرد».

علاوه بر اين‏ها، حتي اگر براي چاره جويي و خلاصي يافتن از حرمت كمك به ستمگران به مباح موجب ياري ستمگري شود، از جهات مختلف چاره‏اي وجود ندارد و عمل حرام است، همچون ركاب داري ستمگران و دوستي بقاي ايشان را داشتن و مودّتِ لمَن حارَبَ اللّه‏ و رسوله. هرگونه ساز شكاري با اشرار و ترك نهي از منكر و امر به معروف و غيره به جهات فراوان حرام است.

خداوند به شعيب پيامبر وحي فرمود:

إنّي معذِّبٌ من قومك مأة ألف؛ أربعين ألف من شرارهم و ستّين ألف من خيارهم. فقال: يا رَبِّ! هولآء الأشرار فما بالأخيار؟ فأوحي اللّه‏ تعالي داهنوا أهلَ المعاصي و لم يغضبوا لغضبي.

در تفسير صافي در ذيل آيه شريفه «فتُوبُوا إلي بارئِكُمْ فَاقْتُلوا أنْفُسَكُمْ»17 آمده است:

أمراللّه‏ تعالي غير عابدي العجل من بني إسرائيل، و هم الاِثنا عشر ألفا، أن يخرجوا علي الباقين شاهرين السيوف و يقتلوهم كفّارة عبادتهم العجل في أيّام معدودة، فاستسلم المقتولون، فقال القاتلون: نحن أعظم مصيبة منهم، نقتل آباءنا و أبناءنا و إخواننا و قراباتنا و نحن لم نعبد، فقد ساوي بيننا و بينهم في المصيبة!: فأوحي اللّه‏ إلي موسي يا موسي! إنّما امتحنتُهم بذلك؛ لأنّهم مااعتزلوهم لمّا عَبَدُوا العجل ولم يهجروهم ولم يعادوهم علي ذلك.

مرحوم صدوق در امالي نقل مي‏كند:

إنّ اللّه‏ ليعذّب الجُعَل بحبس المطر إذا كانت في محلّه الفُسّاق و كان لها طريق إلي الخروج.

إلي غير ذلك مما لا يُعدّ و لا يُحصي في باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر.

از جمله اشعار حكمت آميز شيخ العارفين بهاءالدين عاملي (شيخ بهائي) است كه مي‏فرمايد:




  • قرب سلطان است زان قرب الحذر
    الفرار از قرب سلطان الفرار
    پاي بند راه ايمان تو شد
    كاين همه نازي به تعظيم ملوك
    آيه لا تَرَكَنوا را گوش كن
    جرعه‏اي از بحر قرآن نوش كن



  • نان و حلوا چيست داني اي پسر
    مي‏برد هوش از سر و از دل قرار
    قرب سلطان آفت جان تو شد
    حيف باشد از تو اي صاحب سلوك
    جرعه‏اي از بحر قرآن نوش كن
    جرعه‏اي از بحر قرآن نوش كن



3 . وجوب اطاعت سلطان

يكي ديگر از فريبكاري‏هاي ستمگران به اصطلاح مسلمان، دستاويز قرار دادن عباراتي نظير اين هاست

«طاعة السلطان و اجبة» و «مَن تَرَكَ طاعة السلطان فقد تَرَكَ طاعة اللّه‏ و دخل في نهيه» و «السلطان ظلّ اللّه‏ فيالأرض» و امثال اين‏ها. كه آن‏ها را به پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت مي‏دهند. اين عبارات مخالف و معارض با آيات روشن و گوياي كتاب و سنت نبوي است. به هر حال، به خاطر شذوذ در حديث بايد از روي قواعد و ضوابط علم حديث و برهان‏هاي عقلي و ترجيح سند و دلالت، مطلب را طرح كرد و فرمايش‏هاي معصوم و متون صريح و روشني كه راهگشاي ما در كشف حقيقت است را با دقت مورد نظر قرار داد. معصوم عليه‏السلام مي‏فرمايد: «خذبما اشتهربين أصحابك و اترك الشاذَّالنادر».

از طرف ديگر بنا به قاعده‏اي كه معصوم در قبول و رد هر حديث ارايه فرموده‏اند كه:

كلّ‏ما و افَقَ كتابَ اللّه‏ فخذوه و كلّ‏ما خالَفَ كتابَ اللّه‏ فذروه فاطرحوه و لم تنقله.

اين گونه احاديث به خاطر مخالفت با كتاب و سنت رد مي‏شود و يا به واسطه ضعف سند، يا بر تقيه و ضرورت زماني حمل مي‏گردد و با به كار گيري عقل و نقل از نحوه عموميت و اطلاق آن، سلطان در اين حديث به سلطان عادل منحصر و محدود مي‏شود و سلطان عادل پيامبر و امام هستند.

4 . بخشايش همگاني الهي

مجرمان و ستمگران نادانسته برخي از آيات قرآن را دستاويز قرار داده و بدون توجه به موارد و شرايط آيه آن را تعميم مي‏دهند. از جمله آن‏ها اين آيه شريفه است:

«إنَّ اللّه‏َ لايَغْفِرُ أنً يُشْرَكَ بِه وَ يَغْفِرُ مادُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ».18

و چنين پندارند كه هر عملي غير از شرك را خداوند مي‏بخشد و حال آن كه به معناي شرك را نيز محدود و منحصر به شرك در وحدت مي‏دانند. شرك داراي مراحلي است؛ هر عمل نادرستي كه از انسان سر مي‏زند و هر كرداري كه انسان مخالف دين و دستور خدا انجام مي‏دهد، خود نوعي از شرك (شرك در طاعت) است، گر چه ممكن است شرك در وحدت نباشد. اين اشتباه و فريبكاري از آن‏جا ناشي مي‏شود كه اين‏ها تنها شرك در وحدت را غير قابل بخشش مي‏دانند و حال آن كه آيه شريفه شرك را عموميت داده است و به طور كلي و بدون هيچ گونه قيد و شرطي در نظر گرفته است، پس شرك در اطاعت را نيز شامل مي‏شود. از اين رو هر گناه خلافي خود نيز نوعي شرك به حساب مي‏آيد. از طرف ديگر كتاب خدا و سنت پيغمبر، بخشايش الهي را ويژه مؤمنان و شيعيان مي‏دانند.

5 . اميد به رحمت الهي

از اشتباه كاري‏ها و فريبكاري‏هاي ديگري كه ستمگران مرتكب مي‏شوند اين است كه خداوند فرموده است از رحمت من مأيوس نشويد كه همه گناهان را مي‏آمرزم:

«قُلْ ياعبادِيَ الَّذينَ أسْرَفُوا عَلي أنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحمةِ اللّه‏ِ إنَّ اللّه‏َ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعا».19

بررسي آيات قرآني و سنت نبوي كه به حد تواتر رسيده است نشان مي‏دهد كه ستمگران در محدوده بخشايشي كه خداوند در اين آيه بدان اشاره مي‏فرمايد قرار نمي‏گيرند و بخشايش خداوندي شامل حال آن‏ها نمي‏شود. از طرف ديگر، گناهان انسان تحت شرايطي آمرزيده مي‏شود كه از آن جمله اين است كه حقوق مردم در آن‏ها در ميان نباشد.

6 . تعميم اجر و ثواب

ستمكاران بدون در نظر گرفتن شرايط عمومي و كلي اجر و ثواب با تمسّك به برخي از آيات و احاديث فريبكاري كرده و خود را اهل نجات و رستگاري مي‏پندارند.

از جمله به اين قبيل آيات تمسك مي‏جويند:

«قَدْاَفْلَحَ المُؤمِنُونَ ألَّذينَ هُمْ في صَلوتهم خاشِعُونَ...».20

همانا اهل ايمان به پيروزي و رستگاري رسيدند، آنان كه در نماز خاضع و خاشع هستند، و آنان كه از لغو و سخن باطل اعراض و احتراز مي‏كنند، و آنان كه زكات مال خود را به فقرا مي‏دهند... .

و يا حديث: «الصلاةُ عَمود الدين إن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها و إن رُدَّت رُدَّ ما سِواها». و «لكلّ شيءٍ ثَمَنٌ و ثَمَن الجنَّة الصلاة».

و نيز فضايلي كه در نماز شب و اقامه جمعه و جماعت و صلوات و... وجود دارد را تعميم داده و خود را مورد اين رستگاري و فضيلت قرار مي‏دهند.

در اين موارد، نخست بايد توجه داشت كه اجر و ثواب داراي شرايط عمومي هستند و كساني كه فاقد اين شرايط باشند از كسب آن بي‏بهره‏اند و اين شرايط در توحيد و اسلام و ايمان داشتن خلاصه مي‏شود. از طرف ديگر، بايد توجه داشت كه آيات قرآني هر يك همديگر را تأييد مي‏كنند و با هم هماهنگ هستند و در فهم آن‏ها و شرايط و موارد و تبيين آن‏ها بايد به ديگر آيات رجوع كرد.

از اين روست كه خداوند در آيه ديگري مي‏فرمايد: «إنّما يتقبّل اللّه‏ من المتّقين»21. و بدين گونه پذيرفتن اعمال را تنها به مؤمنان و متّقيان اختصاص مي‏دهد و بدان‏ها منحصر مي‏داند. و در بيان ويژگي‏هاي مؤمنان چنين مي‏فرمايد:

«اِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّه‏ُ وَجَلَتُ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِيَتْ عَلَيهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ اِيمانا و عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ* اَلَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ* أوُلئِكَ هُمُ المُؤمِنُونَ حَقّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ و رِزْقٌ كَريمٌ»22.

مؤمنان تنها كساني‏اند كه وقتي ياد خداوند به ميان مي‏آيد دل‏هايشان از ترس مي‏تپد و وقتي آيات او برايشان تلاوت مي‏گردد ايمانشان زيادتر مي‏شود و بر پروردگار خود توكل مي‏كنند. همان كساني‏اند كه نماز به پا داشته و از آن چه روزي‏اشان كرده‏ايم انفاق مي‏كنند. آنان آري هم ايشانند مؤمنان حقيقي، براي ايشان است درجاتي نزد پروردگارشان و مغفرتي و رزقي كريم.

و عموم آيه «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذي».23

و تفسير آيه «و قَدِمْنا اِلي ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَبآءً مَنْثُورا»24 و غير از كتاب و سنت متواتر. با توجه به اين آيات و احاديث، نادرستي انديشه ستمگران به رستگاري خود را در مي‏يابيم و متوجه فريبكاري آن‏ها مي‏شويم.

7 . محبّت اهل بيت عليهم‏السلام

از جمله فريبكاري‏هاي ديگر ستمكاران، دستاويز قرار دادن سخنان و عباراتي است كه از ناحيه معصومان عليهم‏السلام در باره محبت و دوستي خاندان پيغمبر و فلاح و رستگاري شيعيان صادر شده است.

از آن جمله «حبّ عليّ حسنةٌ لا يضرُّ معه سيّئةٌ» و عموم «شيعتنا كلُّهم في الجنّة مُحسنُهم و مُسيئُهم» و يا «لو أنّ المؤمن خَرَجَ من الدنيا و عليه مثلُ ذنوب أهل الأرض، لكان الموت كفّارةً لتلك الذنوب» و...

بررسي دقيق احاديث روشن‏گر نشان مي‏دهد كه اين گونه عبارات و احاديث به مؤمنان و شيعيان راستين هم‏چون سلمان و ابوذر و مقداد و مؤمن آل فرعون و اصحاب كهف اختصاص دارد.

از امام معصوم عليه‏السلام نيز روايت شده است كه فرموده‏اند:

اِخْتَبِرُوا شيعتي بِخَصْلَتَيْنِ فإن كانتا فيهم فَهُم شيعتي؛ محافظتهم علي أوقات الصلاة، و مواساتهم مع الإخوان في المال، و إن لم يكونا فيهم فاعزب، ثمّ اعزب ثمّ، اعزب.

از آن جمله حديث جابر جعفي است كه در كتاب وسائل الشيعه و مستطرفات السرائر آمده است و ما آن را در كتاب معارف السلماني بمراتب الخفاء الرحماني آورده‏ايم.

8 . رحمانيت و رحيميت الهي

از فريبكاري‏هاي ديگر ستمكاران كه پيوسته براي توجيه نابكاري‏ها و ستمگري‏هاي خود به كار مي‏برند، سوء استفاده از ويژگي رحمانيت و رحيميت خداوند است و تمسّك به عباراتي چون «إنّ رحمته و سعتْ كلّ شيءٍ»، «سبقتْ رحمته غضبه»، «إنّا أرسلناه رحمةً للعالمين». دليل روشن و قاطعي كه رحمت خداوندي در آخرت شامل حال ستمگران نمي‏شود سخن گهربار حضرت امام زمان(عجل‏الله تعالي فرجه‏الشريف) در دعاي افتتاح است كه مي‏فرمايند:«أشهد أنّك أنت أرحم الراحمين في موضع العفو و الرحمة و أشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمة».

رحمت و كرم همگاني خداوند و پيامبر نسبت به مردم دنيا اعم از نيك‏بخت و تيره‏روز و خوب و بد مربوط به اين دنياست نه آخرت.




  • بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست
    كه سيمرغ در قاف قسمت خورد
    گبر و ترسا وظيفه خور داري
    اي كريمي كه از خزانه غيب



  • اديم زمين سفره عام اوست
    چنان پهن خوان كرم گسترد
    اي كريمي كه از خزانه غيب
    اي كريمي كه از خزانه غيب



مردم عالم در بهره برداري از رحمت و كرم عام خداوندي از نعم دنيوي، برخورداري‏هاي اين جهاني از آغاز زندگي تا پايان آن، در نعمت‏هاي وجود و بركت و عمر و شوكت و عزت و دولت و زيبايي و تناسب اندام و املاء و كثرت و امهال در معصيت و مخالفت، با هم برابرند. در غير اين صورت، مي‏بايست در گسترش رحمت الهي ميان نيك‏بخت و تيره‏روز و مسلمان و كافر، انواع امتياز و اختلاف و دو گانگي وجود مي‏داشت، چنان‏كه در آخرت وجود دارد.

جهان آخرت، دنياي پاداش‏ها و كيفرهاست. رحمت جنبه عام دارد و به مؤمن و كافر هر دو تعلق مي‏گيرد، در حالي كه رحيم جنبه خاص دارد و تنها شامل مؤمن مي‏شود. كلمه رحيم بر نعمت دايمي و رحمت ثابت و باقي خدا دلالت دارد، رحمتي كه تنها به مؤمنان افاضه مي‏كند و در عالمي ارزاني مي‏دارد كه فنا ناپذير است و آن عالم آخرت است چنان كه فرمايد: «و كانَ بِالْمُؤْمِنينَ رَحيما»25؛ خداوند همواره به مؤمنان رحيم بوده است. و نيز فرموده: «اِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحيمٌ»26؛ به درستي كه او به ايشان رؤوف و رحيم است. اگر رحمت خداوندي در اين دنيا شامل حال همه نمي‏شد، و ستمگران و بدكاران در اين دنيا مشمول اين آيه قرار مي‏گرفتند:

«وَ امتازُوا الْيَوْمَ أيُّهَا المُجْرِمُونَ»27.

(به بدكاران خطاب شود:) امروز شما از صف نيكوكاران جدا شويد.

و وجوه امتياز و جدايي از جهات درستي و نادرستي، بلا و نعمت، آسايش و شدت، گشادگي و طول عمر، زشتي و زيبايي صورت، و همگوني تناسب و عدم تناسب و ناهمگوني اندام و...، در اين دنيا عملي مي‏شد، اما چنين نيست و اين امور به آخرت اختصاص يافته است، چنان‏كه آيه شريفه بر آن دلالت دارد. پس، همگاني بودن رحمت الهي امري است كه تنها به اين جهان بستگي دارد، ولي بدكاران به خاطر ظلم و ستمي كه روا مي‏دارند در جهان ديگر به انواع بلاها و مصيبت‏ها و كيفرها مبتلا بوده و كيفر ستمكاري‏هاي خود را خواهند ديد و سرانجام بدتري در انتظار آن‏هاست. چرا كه هم‏چنان كه نيكبختان اين امت، نيكبخت‏ترين نيكبخت‏ها هستند، تيره‏روزان آن نيز تيره‏روزترين تيره‏روزان خواهند بود. هر چه موجبات نيكبختي و شرافت بيش‏تر آماده باشد، كيفر و سرانجامِ تيره‏روزي و تيره‏روزان بيش‏تر و بدتر خواهد بود. همچنان‏كه خداي متعال در قرآن كريم اين حقيقت را بيان فرموده‏اند:

«يا نساء النبي من يأت منكن بفاحشه مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذالك علي اللّه‏ يسيرا* و من يقنت منكنّ للّه‏ و رسوله و تعمل صالحا نؤتها أجرها مرّتين و أعتدنا لها رزقا كريما»28.

اي زنان پيامبر! هر كه از شما بدكاري مسلم كند، عذاب او دوبرابر افزون شود و براي شما روزي سعادتمندانه مهيا كرده‏ايم و هر كه از شما مطيع خدا و پيغمبر او شود و عملي شايسته كند پاداش او را دوبرابر دهيم.

بازتاب رحمانيت همگاني خداوندي همين است كه تمام تيره‏روزان از نظر ظاهري سيمايي چون چهره مسلمانان و حتي پيامبران و رسولان دارند و از اين جهت مساوي و يكسانند و از همان نعمت‏هايي كه خداوند نصيب مسلمين كرده است، چنان‏كه گفتيم، بهره‏مندند و همين مطلب براي اثبات همگاني بودن رحمانيت خداوندي در اين جهان كافي به نظر مي‏رسد.

علاوه بر اين، اگر دعوي بدكاران و ستمگران به اعتقاد به رحمت الهي، جنبه واقعي داشته باشد، بايد بر تعبّد و بندگي آنان بيفزايد نه آن‏كه به فريبكاري و گناهكاري و ستم‏پيشگي بينجامد؛ چه، سرچشمه گناهكاري و ستمگري، بي‏اعتقادي به معاد و وعيد است نه اعتقاد به رحمت و كرم الهي چنان‏كه خداي بزرگ در قرآن كريم (آيات 6-9 سوره انفطار) به اين‏گونه فريبكاري پاسخ داده است:

«يا أيّها الإنسان ما غرّك بربك الكريم* الذي خلقك فسويك فعدلك* فِي أيّ صورةٍ ماشاء ركبك* كلاّبل تكذبون بالدين»29.

اي انسان! چيست كه تو را به پروردگار ارجمندت غره كرده است كه تو را آفريده و پرداخته و تناسب داده است و به هر صورتي كه خواسته تركيب كرده است اصلاً شما روز جزا را دروغ مي‏شماريد.

9 . شفاعت

در متون اصيل فرهنگ اسلامي در باره شفاعت مطالب فراواني داريم. بر اساس اين مطالب و متون، نه تنها براي هر يك از امامان بزرگوار مقامي شايسته و شفاعتي بزرگ در پيشگاه خداي تعالي وجود دارد، بلكه عالمان و مؤمنان و شيعيان نيز مي‏توانند عده زيادي را شفاعت كنند. شفاعت به گونه‏اي ديگر براي هر زمان و مكان از زمان‏ها و مكان‏هاي شريف نيز مطرح مي‏شود. علاوه بر آن، در روز جزا و در صحنه پرشكوه قيامت، براي هر يك از اعمال صالح انسان و تلاوت هر سوره از سوره‏هاي قرآن، شهادت و شفاعتي مقبول وجود دارد، چنان‏كه از حضرت صادق عليه‏السلام در تفسير آيه«ليغفرلك اللّه‏ ما تقدم من ذنبك و ما تأخّر»روايت شده كه فرموده‏اند:

ما كان له ذنب ولا هم بذنب و لكنّ للّه‏ حمله ذنوب شيعته و شيعة علي، ثمّ غفرها له ما تقدّم من آدم إلي زمانه و ما تأخّر من زمانه إلي يوم القيامة فخطابه من باب إيّاك أدعوا و اسمعي يا جاره.

در روايت مستفيض ديگري مي‏فرمايد:

إن شفاعتي لأهل الكبائر من أمّتي، فأمّا المجنون فما عليهم سبيل.

و در روايت مستفيض ديگري آمده است:

لي فضل علي النبيّين فما من نبي إلاّ دعا علي قومه بدعوة و أنا أخرت دعوتي لأمّتي لأشْفَع لهم يوم القيامة.

من بر پيامبران برتري دارم. هيچ پيغمبري نبود مگر آن‏كه قوم خود را با دعوت دعا كرد و من دعوت امت خود را به تأخير انداختم تا آن‏ها را در روز قيامت شفاعت كنم.

در روايت مستفيض ديگر نيز آمده است:

لا يقبل اللّه‏ الشفاعة إلاّ رسول اللّه‏ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فإن اللّه‏ قد أذن له فيالشفاعة من قبل يوم القيامة؛ فالشفاعة له ولأميرالمؤمنين والأئمّة من ولده ثم بعد ذلك الأنبياء.

خدا شفاعت را جز از رسول خود صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نمي‏پذيرد. همانا خدا او را از قبل از روز قيامت اجازه شفاعت عطا مي‏فرمايد و براي او و اميرالمؤمنين و امامان از نسل او مقام شفاعت وجود دارد و بعد از آن انبيا داراي مقام شفاعت هستند.

و در زيارت جامعه كبيره در باره معصومان عليهم‏السلام مي‏خوانيم:

والشفاعة المقبولة والمقام المحمود.

(خداي بزرگ) مقام شفاعت پذيرفته شده (به شما) اعطا كرد و مقام محمود (به شما) ارزاني داشت.

و خداي متعال وعده فرموده است:

«ان يبعثك ربّكِ مقاما محمودا»30.

پروردگارت تو را به جايگاهي ستوده بر انگيزد.

اين مقام آن‏ها به خاطر شفاعت پذيرفته شده بر در بهشت است.

در تفسير آيه شريفه«ألقيافي جهنم كلّ كفار عنيد»31؛ هر كافر كينه‏ورزي در دوزخ بيفكند.

روايت شده است كه فرموده‏اند:

إنّه في يوم القيامة يقال لي و لعلي أدخلا الجنّة مَنْ شئتما و أدخلا النار من شئتما.

همانا در روز قيامت به من و علي عليه‏السلام گفته مي‏شود كه هر كس را مي‏خواهيد به بهشت و هر كس را مي‏خواهيد به جهنم وارد كنيد.

هم‏چنين روايات ديگري هست كه از شفاعت فقيهان كه نور آن‏ها در عرصه قيامت درخشندگي دارد و از كودكان كه از والدين خود شفاعت مي‏كنند و از قرآن كه از خواننده خود شفاعت كند و شفاعت زمان‏ها و مكان‏هاي شريف سخن‏ها آمده است.

آيات شريفه:

«لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»32.

بر گفتار خدا پيشي نگيرند و ايشان به فرمان او كار مي‏كنند.

«ولا يشفعون الاّ لمن ارتضي وهم من خشيته مشفقون».33 و جز براي خدا شفاعت نكنند و ايشان از بيم او هراسناكند.

هر گونه ابهامي در مورد همگاني بودن و بدون قيد و شرط بودن شفاعت را از ذهن انسان مي‏زدايد. چه شفاعت، با اين همه، جز با رضايت خداوند و اذن پروردگار صورت نمي‏پذيرد و پيامبران و امامان و مؤمنان و شيعيان و متّقيان نيز، جز در مسير الهي گام بر نمي‏دارند و جز رضا و خشنودي خدا را نمي‏جويند. آيات محكم و گوياي قرآن و سنت نبوي هر گونه شفاعتي را از ستمكاران و ظالمان نفي مي‏كند؛ چه آن‏ها فاقد شايستگي‏هاي لازم براي شفاعت هستند و شفاعت را به شيعيان و مؤمنان راستين كه به لباس پارسايي و زيور تقوا و پرواداري آراسته باشند اختصاص مي‏دهد، چنان‏چه پيش‏تر به تفصيل به شرح آن پرداختيم. و اين بر خلاف نظريه معتزله است كه مغفرت بدون توجه را ناممكن مي‏دانند و امكان شمول مغفرت و شفاعت در باره كسي كه بدون توجه بميرد را نمي‏دهند و شفاعت را منحصر به شفاعت در بلندي درجات نورانيان اهل بهشت، و نه آمرزش گناهان دوزخيان، مي‏دانند.

خلاصه و نتيجه‏گيري

خلاصه سخن از ابتداي بحث تاكنون اين است كه در اين اثر بر آن بوديم تا با استفاده از كتاب خدا و سنت پيامبر ثابت كنيم كه هيچ‏يك از دستاويزها، فريبكاري‏ها و الهاماتي كه ستمگران و بدكاران و شروران براي توجيه ستمگري‏ها و شرارت‏ها و بدكاري‏هاي خود به‏كار مي‏برند و خود را اهل رستگاري مي‏دانند، جايي در مكتب ندارد و اسلام همه اين دستاويزها را از آنان مي‏گيرد و فريبكاري‏هاي آن‏ها را نفي مي‏كند و از ديدگاه عقل هيچ وجهي از وجوه و هيچ دري از درهاي اميدواري جز توبه قطعي و حقيقي كه هرگز شكسته نشود برايشان باقي نمانده است. بدين گونه در صورتي مي‏توانند بر رستگاري خود اميدوار شوند كه بازگشت واقعي به سوي خدا كنند و همه اسباب توبه واقعي را فراهم آورند، به اصلاح و درستي بپردازند و جبران گذشته را ازروي پشيماني بنمايد و دگرگوني دروني در انديشه و كردار آن‏ها به وجود آيد. زخم‏ها و ستيزها و ضربت‏ها و نابكاري‏هاي خود را به بهترين صورت جبران كنند و راه انصاف و دادگري پيش گيرند. به گناهان خود حقيقتا اعتراف كنند، چه اعتراف واقعي به گناهان، بهترين پوزش‏هاست و شيوه نيكوي پيامبران و امامان و جانشينان آن‏ها و اولياي خداست، با وجودي كه آن‏ها به صفت عصمت و پارسايي آراسته‏اند و از پلشتي و پليدي دورند و عصمت از آن‏ها پاسداري مي‏كند و از همه گناهان و كاستي‏ها به دورند.

اين شيوه بازگشت به خدا و دادگري و مروت و اعتراف به گناه و كوتاهي و كاستي و نابكاري، بهترين روش پوزش خواهي و نزديك‏ترين راه رسيدن به درگاه خداست و موجبات رحمت حق و بخشودگي خداوندي و بازگشت از كفر به ايمان را فراهم مي‏آورد، به شرط آن‏كه اين بازگشت واقعي باشد و پس از جبران نابكاري‏هاي گذشته، دگرگوني در انديشه و عمل او صورت گيرد و هرگز گرد اعمال ناشايسته گذشته نگردد. پس از آن‏كه به يك يك گناهان بدين صورت اعتراف كرد و دگرگوني كامل فكري و عملي در جهت حركت الهي در او پديدار شد، گناهان او پاك مي‏گردد و به نيكي مي‏گرايد، آن‏چنان‏كه مضمون و تفسير آيات زير بر اين سخن گواهي مي‏دهد:

«الاّ مَنْ تاب و آمن و عمل عملاً صالحا فاولئك يبدّل اللّه‏ سيئاتهم حسنات و كان اللّه‏ غفورا رحيما».34

مگر آن كس كه باز گردد و ايمان آرد و كردار شايسته كند؛ پس خدا بدي‏هاشان را به خوبي‏ها تبديل كند و خدا آمرزنده و مهربان است.

«فقطع دابرالقوم الذين ظلموا والحمدللّه‏ ربّ العالمين».35

پس به كيفر ستمگري، ريشه گروه ظالمان كنده شد و ستايش خداي راست كه پروردگار جهانيان است.

سيري در روش كاربردي ظلم‏ستيزي سيد

مروري بر زندگي سيد از تولد تا وفات نشان مي‏دهد كه ظلم‏ستيزي بارزترين

ويژگي شخصيت او بوده است. سيد پيش از ورود به ايران و آغاز نهضت بزرگ اسلامي خود در اين كشور، در زمان سكونتش در عراق نيز به اين صفت شناخته شده بود و در جريان نهضت تنباكو نيز نقش ارزنده‏اي از خود ايفا نمود. و به علاوه دوره‏اي از مبارزات الهي را در آن ديار طي كرد36. شرح تفضيلي مبارزات او در ايران در جاي ديگري بيان شده است37و38.

در اين بخش به ارايه گزارش كوتاهي از خاطرات شاهدان عيني كه همگي از فقهاي عادل و موثق بوده‏اند، و براي نخستين بار نشر مي‏يابد، مي‏پردازيم:

نمونه‏اي از صلابت سيد در عراق

حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي سيدحسين آيت‏اللهي، امام جمعه محترم جهرم و نوه پسري سيد در تاريخ 3/3/1367 اين ماجرا را از زبان فقيه عالي‏قدر حضرت آية‏اللّه‏ آقاي سيد عبدالرسول شريعتمداري، نوه دختري سيد، براي نگارنده به شرح زير نقل كرده:

وقتي براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرف شدم، به مدرسه‏اي كه سيد در آن تدريس مي‏كرد و سمت مدرسي آن‏جا را به عهده داشت رفتم. اين مدرسه را غلامي از درآمد خود ساخته بود و بيست اتاق داشت و آن را به منظور خير وقف طلاب علوم ديني كرده بود. غلام دار فاني را پيش از مولايش وداع مي‏گويد و مولايش پس از چندي مدعي مي‏شود كه چون عبد، وارثي ندارد و من مولاي اويم، بر اساس ولاي عتق، اين مدرسه را وارث مي‏شوم، در حالي كه مدرسه با وقف از ملكيت غلام خارج شده بود.

مولا از عناصر و وابستگان دربار بوده و تلاش مي‏كند تا مدرسه را به تملّك خود درآورد. سيد به مبارزه‏اي جدي با مولاي درباري دست مي‏زند و نامه‏اي شديداللحن به او مي‏نويسد. مولا نامه را برداشته و عازم كربلا مي‏شود و در آن‏جا در مجلسي استاندار كربلا را دعوت مي‏كند و متن نامه سيد را به استاندار نشان مي‏دهد و از او سعايت مي‏كند. استاندار كربلا به مولا پرخاش مي‏كند و مي‏گويد:

«اي بدبخت، اگر چه ما سنّي مذهبيم، اما تو توقع داري من با شخصيت‏هاي مملكت درافتم. اين‏ها وزنه‏هاي كشورند». و او را از خود مي‏راند. مولاي درباري علي‏رغم آن‏كه حكم حكومتي را از قبل مبني بر تملك و تخليه مدرسه مذكور كسب كرده بود قادر به اين كار نمي‏شود و تا سيد در عراق اقامت داشت موفق به انجام دادن منظور خود نمي‏گردد و تصرف مدرسه پس از خروج سيد از عراق صورت مي‏گيرد.

اثر استغاثه به حضرت ولي عصر(عجل اللّه‏ تعالي فرجه)

حضرت آية‏اللّه‏ العظمي آقاي سيد محمد باقر آيت‏اللهي (عالم) قدس‏سره (كه از اين پس به اختصار با لقب مشهورشان «حاج عالم» از او نام مي‏بريم) از فقهاي جامع الشرايط و ادباي كم نظير و علماي رباني معاصر بوده و نوه بزرگ دختري سيد به شمار مي‏آيد. او پسر مرحوم آية‏اللّه‏ العظمي آقاي سيد عبدالباقي آيت‏اللهي قدس‏سره (كه از اين پس به اختصار با لقب مشهورشان «آقاي ميرزا» ذكرشان خواهيم كرد) بود و بيست سال اول زندگي خود را در محضر سيد به سر برد و بسيار مورد عنايت آن مرحوم بود. در كودكي لحظات عرفاني و مبارزاتي و علمي سيد را درك كرده بود. علاقه او به سيد آن‏چنان بود كه نيمه‏هاي شب بهانه او را مي‏گرفت و چون سيد به نماز شب و تهجد و راز و نياز با خدا مي‏پرداخت، در كنار سجاده‏اش قرار گرفته و در بحر عبوديتش فرو مي‏رفت. همين امر در تربيت او تأثير شگرفي بر جاي گذاشته بود. به علاوه، در تمام مبارزاتي كه به تبعيدي و اسارت و دربه‏دري سيد منجر شد جد خويش را همراهي مي‏كرد. او خاطرات سال‏هاي مبارزه جد خويش را در يادداشت‏هايي كه به سال 1392ق به اتمام رسيده و از او بر جاي مانده است و خود شاهد عيني آن بوده نقل مي‏كند كه از اين پس به اختصار به نقل آن‏ها در بين «...» مي‏پردازيم:

«سيد در 25 محرم 1332 از لاربه قريه كورده هجرت كرد و با حبيب‏اللّه‏ قوام، ستمكار مقتدر زمان خود كه با اردو و نيروي جنگي به قصد ايذاي او آمده بود مواجه شد و از آن‏جا آواره كوهستان داراب شد و پس از چند ماه از طريق جهرم به فيروزآباد، كه خارج از حوزه نفوذ آن ستمكار بود، عزيمت كرد و تا سال 1336ق مبارزه با اتحاد انگليس و عوامل داخلي آن‏ها را از اين ناحيه ادامه مي‏داد. تا آن‏كه در آن سال ناخوشي وبا شايع شد و باعث مرگ بسياري از افراد شد و به علاوه پيوسته خطر تهاجم دشمن نزديك مي‏شد. موحّشات بسيار و مبشّرات نابود، هوا گرم، دل‏ها سرد، خاطرها افسرده و تأثّر و نگراني همه جا را گرفته بود و اسباب و اثاثيه‏مان نيز به غارت قشقايي‏ها رفت. سوانح ديگري نيز رخ داد كه سيد را بي‏اندازه متأثّر كرده بود و امانتي را كه فردي به او سپرده بود ربودند كه به همين دليل به شدت او را افسرده ساخت. سيد همان‏طور كه رو به قبله نشسته بود توسل به ساحت قدس حضرت ولي عصر(عجل اللّه‏ تعالي فرجه) نمود و عرض كرد:

«يا مولايَ يا صاحَب الزمان الغوث الغوث الغوث». به فاصله كوتاهي نخست امانت يافته شد و سپس آثار فرج نمودار گشت و جمعي از سادات كه در آن نواحي متفرق سكنا داشتند آگاه شدند و سيد را با تكريم ميهماني كردند و مقدمات سفر او به جهرم فراهم شد و با استقبال و اكرام مردم از آن سامان تا جهرم قرار گرفت».

تحقير بيگانه‏پرستان

«سيد در زماني كه در اواخر عمرش در جهرم اقامت داشت به يكي از ستمكاران مقتدر زمانش پيغام فرستاد كه به او بگويند، چرا تو... نمي‏شوي؟ چرا تو يزيد نمي‏شوي؟ آن‏ها براي خودشان كردند آن‏چه كردند و تو جنايت‏هايي كه مرتكب مي‏شوي براي كمك به اباليس انگليس و بيگانگان است».

سرانجامِ ستمكار

«وقتي كه سيد براي مقابله با ستمكاريِ حبيب‏اللّه‏ قوام در سال 1332 ق با سوانحي، كه به اختصار پيش از اين ذكر شد، به فيروزآباد رفت. آن ظالم با قدرت ظالمانه وارد لار شد. در آن هنگام عايله سيد از جمله اين نويسنده در لار بوديم و من ده سال داشتم. عايله آن مرحوم در چند جاي لاربه صورت پراكنده متواري شديم. پس از ورود آن ظالم به لار به وسيله شخص ظاهر الصلاحي كه آثار عبادت در جبين نامبين او آشكار بود از عايله سيد جست‏وجو شد و مخفي‏گاه‏هاي آن‏ها را يافت و بالأخره آن‏ها را جمع كرده و دستور داد كه از لار بيرون روند و تحت نظر مأموران خود همه را به شيراز فرستاد و منظور آن بود تا در شيراز زنداني شوند و با فعاليت‏هاي افراد شايسته قرار شد كه در خانه مرحوم پدرم (آقاي ميرزا) قرار گيرند و تحت نظر باشند. از اين ماجر چند ماه گذشت تا سيد به فيروزآباد منتقل شد و عايله آن مرحوم به دفعات مخفيانه به وي پيوستند. در سال 1334 ق در شيراز انقلابي پديدار شد و بين حبيب‏اللّه‏ قوام و عده‏اي كه در آن زمان به نام ژاندارمري معروف بودند جنگ داخلي درگرفت و قوام از شيراز فرار كرد و خود را به بوشهر رساند و خانه‏اش غارت شد. وابستگي قوام به انگليس‏ها كه در بوشهر اردوي متمركز داشتند موجب شد تا به اعتبار خود دست يابد. ژاندارم‏ها هم سقوط كردند و در شيراز زمينه براي ورود دوباره آن ظالم آماده شد. اما در حدود پانزده فرسخي شيراز، قوام ستمكار از اسب پرت شد و به درك و اصل گرديد و شيراز رانديد و سر به جهنم گذاشت و آه دل سيد مظلوم و خاندانش اثر كرد».

خوابي كه تعبير شد

«مرحوم آية‏اللّه‏ شيخ محمدجواد آيت‏اللهي در همان شبي كه فرداي آن حبيب‏اللّه‏ خان قوام از شيراز فرار كرده بود در منزل ما اقامت داشت و در خواب حضرت امام سجاد عليه‏السلام را مي‏بيند كه به اتاقش تشريف مي‏آورند و شخص ديگري از بيرون مي‏آيد و به آن حضرت عرض مي‏كند: يابن رسول اللّه‏ يزيد رفت، برخيزيد و حق خود را بگيريد، امام سجاد عليه‏السلام در پاسخ مي‏فرمايد:«أمّا يزيد، فقد انسلخ من الشام و أمّا معاوية، فقد أخذبيعة الناس ليزيد».

آن مرحوم از خواب بيدار مي‏شود و معنا و مقصود اين كلام امام چهارم مبهم بود تا آن‏كه آن ظالم به شرح مذكور سرنگون شد و ظالم ديگري با همكاري فرزند قوام قيام كرد و وارد شيراز شد و ظلم‏هايي روا داشت اما نه آن‏گونه كه ظالم اول مي‏كرد. بالأخره خواب مذكور تعبير شد و نكته روشن گرديد.

مرد خدا

«در اوايل ذي‏القعده 1336 سيد به جهرم هجرت كرد و من از فيروزآباد تا جهرم در خدمت او بودم و استقبال، اقبال اهالي جهرم را او مشاهده مي‏كردم، و به ويژه علماي آن روزگار جهرم با خضوع از او تجليل مي‏نمودند. آن مرحوم پس از ورود به اين شهر در محله چرسيان، كه بين محله مصلاّ و محله كوشك قرار داشت، منزل كرد. سيد در مسجد نارنجي اقامه جماعت مي‏كرد تا عيد غدير پيش آمد. در همان مجلس جلوس كرد و به فقرا احسان نمود. پس از آن نامه‏اي به‏وسيله امير نصرت نوري، فرماندار جهرم، از فرمانروا، والي فارس رسيد كه دستور خروج سيد از جهرم را داده بود. ابلاغ اين نامه، هيجاني در جهرم ايجاد كرد و فرمانفرما تحت فشار قرار گرفت تا تصميم خود را تغيير دهد. به ويژه به ياد دارم كه مرحوم آقا سيد محمدعلي جهرمي، از علماي شهر و امام مسجد جمعه به حضور سيد رسيد و براي ارسال طوماري كه به عنوان فرمانفرما تهيه شده بود كسب اجازه كرد. آن مرحوم پاسخ مثبت نداد و فرمود: خود مي‏دانيد.

چند روزي گذشت كه نامه ديگري از فرمانفرما رسيد و مأمور او به خدمت سيد رسيد و دست او را بوسيد و در واقع عذرخواهي كرده بود كه هر جا خواستيد بمانيد، مانعي ندارد. من تغيير وضع را در نتيجه اقدام مردم و علما مي‏دانستم و تا سال‏هاي متمادي بر اين عقيده بودم تا آن‏كه پس از گذشت بيش از بيست سال نكته اساسي آن را فهميدم كه به شرح زير بدان مي‏پردازم:

سال‏ها پيش براي ديدار با ارحام به جهرم رفتم. روزي آقاي احمد دانشور سردفتر ثبت املاك كه از روحاني‏زادگان و افراد محترم جهرم بودند به ديدارم آمد و چنين گفت: در آن سال كه سيد به جهرم آمد من سرمنشي محمدحسين قطب‏آبادي بودم و نزد او تقرّب داشتم. قطب‏آبادي از متنفذان و ظالمان روزگار بود كه به خاندان ستمكار قوام شيرازي وابسته بود و در قصبه قطب‏آباد واقع در سه فرسخي جهرم زندگي مي‏كرد و در حوزه نفوذش قدرت شبه پادشاهي مطلق العنان داشت. معمولش اين بود كه نامه‏هايي كه برايش مي‏رسيد به دست محمدباقر لاري مقيم محله بالاي جهرم مي‏دادند و او به‏وسيله قاصدي به قطب‏آباد مي‏فرستاد و نيز رسمش آن بود كه نامه‏ها را خود مي‏ديد.اگر موضوع مهمي بود باز مي‏كرد و مي‏خواند و دستور جواب مي‏داد واِلاّ به منشيان واگذار مي‏كرد. اتفاقا روزي دسته‏نامه‏هايي را قاصد محمدباقر لاري از جهرم به قطب‏آباد آورد. قطب‏آبادي پاكت‏ها را باز كرد و به اختيار منشيان گذارد و فقط دو پاكت را نگاه داشت و آن‏ها را باز كرد و مي‏خواند و رنگ به رنگ مي‏شد. عاقبت هر دو نامه را به دست من داد و گفت: بخوان، چون من اهل سراو بودم. يكي از آن دو نامه از عبدالحسين ميرزا فرمانفرما، والي فارس بود به اين مضمون كه صد نفر سرباز از شيراز فرستاده مي‏شود و شما چريك به مساعدت آن‏ها روانه كنيد و سيد را جلب كنيد و به شيراز بفرستيد و نامه دوم از ابراهيم قوام بود كه اين مضمون را داشت: هر چه را حضرت اشرف والاامر فرموده‏اند به موقع اجرا بگذاريد. نامه را خواندم و پرسيدم جواب را چه بنويسم؟ گفت: در جواب هر دو بنويسيد كه گزارشي كه نسبت به حضرت سيدعبدالحسين لاري به شما رسيده است مبتني بر غرض ورزي بوده و اشتباه است و من از نزديك مراقب حال ايشان بوده‏ام. عِدّه و عُدّه ندارد و پولي كه در روز عيد غدير عيدي داده‏اند فقط هشتاد تومان بوده و آن‏هم به فقرا اعطا فرموده‏اند و من حاضر به موافقت و مساعدت در اين كار نيستم (الفضل ماشهد به الأعداء) و آقا سيد هم كسي نيست كه شما بتوانيد به وسيله صد نفر سرباز او را دستگير كنيد و اين كار توليد اشكال خواهد كرد (ببينيد كه كوشش ستمكاران هميشه ناشي از ضعف و موضع ناتواني است).

به حسب دستورش پاسخ را نوشتم و به امضا و مهر او رساندم و با وسيله معمول فرستادم. آن‏گاه دستور داد كه به جهرم بروم و با محمدباقر لاري به حضور حضرت سيد مشرّف شويم و سلام و ارادت او را ابلاغ كنيم (پلنگ از ناتواني مهربان شد) و عرض كنيم كه امير نصرت نوري در باره ايشان سعايت بيجا كرده و مواظب او باشند كه مردي منافق است (واقعا جان گرگان و سگان از هم جداست) و گول ريش گذاشتن‏و نماز آمدنش را نخوريد.

ما چنين كرديم و پيام را به سيد ابلاغ نموديم، اما خود چون سوابق قطب‏آبادي ظالم و سوء نيت او را با مرحوم سيد لاري و بدرفتاري‏اش را با خاندان آن بزرگوار مي‏دانستم، از اين جريان تعجب كردم و مترصّد وقتي بودم تا علت آن را جويا شوم. تا آن‏كه وقت مناسبي پيش آمد و پرسيدم و گفتم: جناب حاجي خان مگر شما نبوديد كه در فلان سال كه عايله آقاسيد به اسارت وارد قطب‏آباد شدند چقدر اذيت و آزار به آن‏ها روا داشتيد و كجاوه‏هاي آن‏ها را گرفتيد، آن‏ها را بر الاغ برهنه سوار كرديد و به زجر و شكنجه آن‏ها را دست به دست روانه شيراز نموديد و چه گفتيد و چه كرديد! چه شد كه حالا سر ارادت يافته‏ايد و به اصطلاح اقدام منصفانه كرديد! پاسخ داد:

انقلاب حال من نسبت به ايشان دو جهت دارد؛ يكي آن‏كه پيش از هجرت ايشان به فيروزآباد، حوزه اقتدار صولت الدوله قشقايي زماني كه در لار اقامت داشت و با قوام مبارزه مي‏كرد، خيال مي‏كردم كه سر و صداي ايشان مستند به اغراض شخصي است، چنان‏كه بسيار ديده‏ام كه هو و جنجال به نام مذهب و دين راه مي‏افتد و وقتي به مقاصد خودشان رسيدند ديگر خبري نيست و چون وابسته قوام‏الملك بودم و مصالح او را انجام مي‏دادم، كردم آن‏چه كردم والساعه كجاوه‏هاي عايله آقا در انبار من است و ليكن پس از هجرت ايشان به فيروزآباد از نزديك مراقب ايشان بودم و فهميدم كه اشتباه كرده بودم و ايشان وراي ديگرانند. زيرا همان‏طوري‏كه در لار در حوزه تجاوز قوام به او مي‏گفت: ظلم مكن و با او به مبارزه برخاسته بود، در اين چند ساله هم همان‏گونه در حوزه اقتدار صولت‏الدوله قشقايي باز هم به خان قشقايي مي‏فرمود: ظلم مكن و هم‏چنان كه قوام نتوانست او را به ماديات جلب كند و چيزي از او قبول نمي‏كرد، از صولت‏الدوله هم چيزي نمي‏پذيرفت و برايم محرز شد كه سيد مرد خداست و حركات و سكناتش براي كسب رضاي خداي تبارك و تعالي است و از خودخواهي و منويات مادي به دور است. جهت دوم اين است كه من براي خاطر قوام با عايله آن مرحوم بد رفتاري كردم و ليكن زياد طول نكشيد كه در شيراز ژاندارمري خانه قوام را غارت كردند و عايله‏اش فراري شدند و در همين قصبه قطب‏آباد به من پناهنده شدند، اما با دو تفاوت؛ تفاوت اول آن‏كه عايله حضرت آقا در زماني كه اسير ما بودند خبر موحشي بدان‏ها نرسيد و فقط مصيبت اسيري داشتند و اما عايله قوام علاوه بر مصيبت خوف و خطر، خبر سقوط حبيب خان قوام از اسب و واصل به جهنم شدن او را دريافت نمودند و عزادار شدند و تفاوت دوم آن‏كه مردم وقتي عايله آقا را با آن حالت مشاهده مي‏كردند مي‏گريستند و رقت مي‏كردند و چون عايله قوام را مي‏ديدند كه به آن حالت بدبختي و نكبت افتاده‏اند، خوشحالي مي‏نمودند: اين مشاهدات موجب تنبّه من و انقلاب حالم شده است».

همّت بلند و عالي

«مرحوم آية‏اللّه‏ شيخ محمدجواد آيت‏اللهي برايم نقل كرد كه در سال 1334 ق عباس خان نايب كه از طرف صولت الدوله خان قشقايي حكومت فيروزآباد را داشت مرا ملاقات كرد و اظهار داشت كه خان مي‏خواهد باغ... را كه در شمال فيروزآباد قرار داشت و از حدود بيست هكتار وسعت برخوردار و داراي عمارت عالي بود و نيز آسياي گرگاب كه پاي پل باباحاجي بود و بالاي آن هم قلعه‏اي مشرف بر قصبه فيروزآباد داشت را تقديم حضرت آقا سيد عبدالحسين لاري نمايد و چون تا حال هم ايشان چيزي قبول نفرموده‏اند و شما در نزد آقا محبوبيت داريد، كاري كنيد تا آقا قبول بفرمايد. ايشان گفتند: من به موقع خود به حضور آقا عرض كردم و قبول نكرد و فرمود: از شما كه تربيت شده آقاي ميرزا هستي تعجب دارم كه چرا اين گونه پيشنهادي به من مي‏دهي، مي‏خواهي فرزندان من از اين گونه اموال ارتزاق كنند و مانند فرزندان فلان (كه اين نويسنده اسم او را نمي‏برم) بشوند. خلاصه گفت: اصرار من در روحيه بزرگ سيد اثري نداشت و جدا و صريحا جواب منفي داد و بدين گونه در برابر ظالمي كه حرمت او را هم نگه مي‏داشت موضع گرفت».


1. سوره مريم (19): 59.

2. سوره اعراف (7): 169.

3. سوره مائده (5): 33.

4. سوره نساء (4): 160.

5. سوره بقره (2): 173.

6. «بغي» به معناي ستم كردن و از حد درگذشتن است و باغي اسم فاعل آن و بُغات جمع آن است. آن‏هايي كه در جامعه منظمي كه زمامدار لايقي دارد و بحق است، توطئه كنند و فتنه ايجاد كنند، «باغي» مي‏گويند. قرآن مي‏فرمايد: «مسلمين، همه بايد با اهل بغي بجنگند، تا به امر خدا و فرمان دين باز گردند» «فقاتلوا التّي تبغي حتّي تَفِي‏ءَ إلي أمر اللّه‏» «سوره حجرات (49): 9».

7. سوره بقره (2): 263.

8. سوره شعراء (26): 18.

9. سوره فرقان (25): 23.

10. سوره قصص (28): 83.

11. سوره هود (12): 113.

12. سوره انعام (6): 68.

13 . نويسنده در اين جا حدود چهارصد آيه كه با صراحت بر زشتي ظلم و ستم تكيه دارد، از كتاب آيات الظالمين نقل كرده است كه براي رعايت اختصار حذف شد. (پيام حوزه)

14. سوره معارج (70): 4.

15. سوره زلزال (99): 8.

16. سوره انبياء (21): 47.

17. سوره بقره (2): 54.

18- سوره نساء (4): 48.

19. سوره زمر (39): 53.

20. سوره مؤمنون (23): 1-10.

21. سوره مائده (5): 27.

22. سوره انفال (8): 2-4.

23. سوره بقره (2): 264.

24- سوره فرقان (25): 23.

25. سوره احزاب (33): 43.

26. سوره توبه (9): 117.

27. سوره يس (36): 59.

28. سوره احزاب (33): 30-31.

29. سوره فتح (48): 2.

30. سوره بني‏اسرائيل (17): 79.

31. سوره ق (50): 24.

32. سوره انبياء (21): 27.

33. سوره انبياء (21):28.

34. سوره فرقان (25): 70.

35. سوره انعام (6): 45.

36. آغابزرگ طهراني، طبقات اعلام الشيعه، القسم الثالث من الجزء الاول و هو نقباء البشر في القرن‏الرابع عشر، ص 1048، 1050، النجف، مطبعه الآداب، 1381 ق.

37 . سيد محمدتقي آيت‏اللهي، ولايت فقيه، زيربناي فكري مشروطه مشروعه - سيري در افكار و مبارزات سيد عبدالحسين لاري، تهران: انتشارات اميركبير، 1363. سيد محمدتقي آيت‏اللهي، مبارزات سيد عبدالحسين لاري، ديدگاهها و نقش او در تكوين حكومت اسلامي، نيويورك، انتشارات بنياد مستضعفان نيويورك، 1360.

38. سيد محمدباقر آيت‏اللهي (عالم)، سرگذشت نيكان، شيراز، 1374.

/ 1