ليبرالها و انجمن حجتيه؛ دو خاستگاه و يك نتيجه
مفهوم انتظار از نظر جنابعالي چيست؟
اميدوار بودن، اميد داشتن به غايت انسان و غايت هستي همراه با نوعي آمادگي. اگر بخواهم خلاصه تعريف كنم، انتظار يعني نوعي اميد به آينده داشتن و انسان را هدف دار نمودن.
چه رابطهاي بين انتظار و مجموعه تفكر شيعي وجود دارد؟
شيعه مثل همه مذاهب اولاً هستي و زندگي را هدفدار تعريف كرده است و اميد به زندگي و هستي را نويد ميدهد. از سوي ديگر شيعه به خاطر اعتقاد راسختري كه به مهدويت دارد، اين آمادگي و اميد را بيشتر در خود زنده ميكند. يعني هميشه بيشتر و زندهتر و اميدوارتر با زشتيها و پليديها مبارزه ميكند. شايد به خاطر همين آماده بودن و ايمان به آينده داشتنِ شيعه است كه هر از چند گاهي شاهد ظهور يك انسان، يك منجي و يك شيعه واقعي ميشويم كه گامي را براي ظهور مهدي موعود (عج) برداشته و تغيير و تحولي ايجاد ميكند و ميكوشد بازشتيها مبارزه كند. همچنين كسي كه در انتظار ظهور است، خودش منتظر فراهم شدن زمينه ظهور است. آن حضرت هم نوعي چشم به راه است تا زمينه برايش فراهم شود تا بتواند ظهور كند.
به هر حال شيعه واقعي كسي است كه زمينه ظهور را فراهم ميكند. بنابراين تفكر شيعه نوعي آماده كردن زمينه و بسترسازي براي ظهور است.
نوعي خاص از انتظار هم از سالهاي پيش تاكنون وجود داشته كه ميتوان آن را انتظار اشرافي يا به تعبيري سكولاريسم در فضاي انتظار ناميد در اين باره چه نظري داريد؟
نميتوانيم دم از مهدي (عج) بزنيم، اما انسانهاي آماده نباشيم و انزوا پيشه كنيم و منتظر بمانيم جور و ستم همه جا را بگيرد تا امام زمان (عج) ظهور كند. اين با فلسفه انتظار تفاوت دارد.
كسي كه خودش منتظر ظهور است، نميتواند به تفكر جدايي دين از سياست و عرصههاي اجتماعي معتقد باشد. اين تفكر ضد مهدويت، ضد بشريت، ضد انسان و ضد اميد داشتن، با انتظار تفاوت دارد.
اميد با تلاش و كوشش همراه است. چه فرقي وجود دارد بين كسي كه اميد دارد، اما دست به كاري نميزند. چنين آدمي حتي بدتر از يك فرد نا اميد است. اين تفكر انزواطلب كه معتقد است كه در هر نظام و حركت بايد نخست ظلم و جور عالم را بگيرد تا امام ظهور كند، تفكر شيعي نيست.
به نظر شما بين انتظار و عدالت از يك سو، و گناه و فساد از سوي ديگر، چه نسبتي وجود دارد؟
انتظار يعني اميد داشتن بر اساس نگاهي كه به عالم و هستي داريم؛ يعني نگاه عدالت و انتظار آن را كشيدن.
بين انتظار و عدالت يك پيوند عميقي وجود دارد. نميتوان دم از انتظار زد و از عدالت سخن نگفت و بنابراين بين انتظار و عدالت ارتباط وجود دارد. اما از طرف ديگر، بين انتظار و عدالت با گناه و فساد چه ارتباطي است؟
به حتم يكي از وظايف انسان، نبرد با مظاهر فساد است. اين عالم آميخته از حق و باطل است، اما باطل و شر را از جنس «وجودي» نميدانيم.
بايد بپذيريم كه بخشي از زندگي ما مظاهر فساد است، اما ما عدالتخواه هستيم. به طور خلاصه، انتظار با عدالت پيوند خورده و فرد منتظر كه عدالتخواه است، هميشه با ظلم و گناه در نبرد است.
انتظار با مدرنيسم چه رابطهاي دارد و بين تجددطلبي و انتظار چه نسبتي وجود دارد؟
تجدد، حساب خود را از مدرنيسم در موضوع ماوراي طبيعت جدا كرده است و نميتواند با مسئلهاي به نام مهدويت گره خورد. براي اين كه تجدد، مباني فلسفي دارد؛ در حالي كه مدرنيسم به يك انسان منفصل از خدا اعتقاد دارد و مهدويت هم ريشه در مباحث متافيزيكي دارد.
در اديان بزرگ مسيح، يهود، زرتشت اعتقاد به مهدويت وجود دارد. اما بين اديان و مدرنيته يك فضاي آشتيناپذير حاكم است.
وجه ديگر قضيه اين است كه فردي كه منتظر است، وارد مبارزه و كارزار ميشود. به عنوان يك تكليف بايد درصحنه حضور داشته باشد تا بتواند به آن فلسفه اصلي برسد.
بين سكولارهاي وطني با سكولارهاي متدين يا همان «حجتيه» چه تفاوتي ميبينيد؟
ممكن است از لحاظ معرفتي با هم فرق كنند. ليبرالها با حجتيه يكي نيستند؛ اما به لحاظ نتيجه يكي هستند. سكولارها دين را به عرصه خصوصي برده و آن را از عرصه سياست دور كردهاند؛ حالا به هر ديني. اما انجمن حجتيه نيز انگيزه حضور در صحنه سياست را ندارد و دين را نيز به عرصه خصوصي برده است.
اخيرا هم به همين دليل پيوندي بين ليبرالها و سكولارها با انجمن حجتيه ميبينيم. ليبرالها و سكولارها چون ميبينند كه در يك جامعه ديني نميتوانند به اهداف خود برسند، تصميم گرفتهاند از طريق ايجاد نوعي رابطه با انجمن حجتيه كه يك نگاه مذهبي در جامعه دارد، به اهداف خود نائل بيايند كه به نظر من خطر اين امر از هر چيز ديگر بيشتر است.