چند شعر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چند شعر - نسخه متنی

احد ده بزرگی، مشفق کاشانی (مشفق)، محمد علی مجاهدی (پروانه)، محمد جواد محبت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شعر (1)

در حضور نور

جز در حضور نور، دلم وا نمى‏شود

صبح است و آفتاب هويدا نمى شود

اى مهربان كه دلم پاى بند توست

آيينه بى‏جمال تو، معنا نمى‏شود

ديرى است‏بى وجود تو در دشت آرزو

گل خوشه مراد شكوفا نمى‏شود

سرشار ابر گر چه بود چشم مردمان

دردانه‏هاى عاطفه، پيدا نمى‏شود

اى آخرين طبيب دل دردمند عشق!

بازآ، كه درد بى‏تو مداوا نمى‏شود

دوشينه، دل به خواب چو چشم تو ديد گفت:

هرگز گلى چو نرگس شهلا نمى‏شود

بازآ كه بى‏حضور تو اى مظهر احد!

بى شك طلسم بسته شب، وا نمى‏شود احد ده بزرگى

در غربت غيبت

از كهكشان بلورين اى آبشار بشارت

باران شبنم فرو ريخت در جويبار بشارت

دل بى‏تو مرده است آرى جان با تو زنده است‏بارى

ما مانده، در بى‏قرارى، چشم انتظار بشارت

اى روح سبز ترانه، گلواژه عاشقانه

آويز گوش زمانه چون گوشوار بشارت

در سر هواى تو داريم، آئينه‏يى در غباريم

بازآ كه دستى برآريم اى تكسوار بشارت

چون آفتاب نوازش در پرده ماندى و مانديم

با غربت غيبت تو در رهگذار بشارت

اى ماه پنهان! عيان شو تابنده در آسمان شو

در شام تار جهان شو آئينه‏دار بشارت

مشفق كاشانى (مشفق)

خورشيد پنهانى

خورشيد من ! امشب پرتو نيفشانى

كز من نمى‏آيد آيينه گردانى

امشب دلم ابرى است، دارم براى تو:

يك چشم بارانى، يك روح طوفانى

حس مى‏كنم ديرى است هم رنگ چشمانت

ننوشته مى‏خوانم، ناگفته مى‏خوانى

اى دل! پذيرا شو دردى كه مى‏گفتى

ناخوانده مى‏آيد امشب به مهمانى

امشب كه مى‏تركد، بغض قفس‏هامان

بايد پرى افشاند اى روح زندانى

مردى تبر بر دوش از كعبه مى‏آيد

مردى كه پيموده است‏يك راه طولانى

پايان نمى‏گيرد راهى كه او دارد

آغاز آيينه است، پايان حيرانى

وقتى كه او آمد، آيينه بايد شد

تا گل كند در ما خورشيد پنهانى

محمد على مجاهدى (پروانه)

بهار در راه است

عزيزم از تو چه پنهان؟ بهار در راه است

بهار با نفس مشكبار در راه است

نسيم مژده‏رسان، جان تازه مى‏بخشد

سپيده با قدم زرنگار در راه است

جوانه‏هاى سپيدار مى‏دهند نويد

طراوتى كه تويى دوستدار، در راه است

بگو به خاطر آشفته در تبسم گل

قرار جان و دل بى‏قرار در راه است

خبر دهيد به دل‏خستگان تشنه مهر

شراب عاطفه‏اى خوشگوار در راه است

قسم نمى‏خورم اما، به جان منتظران

چراغ روشن آن انتظار در راه است

اگر نه جمعه حاضر، كه جمعه‏اى ديگر

اميد زمزمه دارد ، سوار در راه است

/ 1