اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمدتقي مصباح اشاره
در دومين بخش از سلسله درسهاي اخلاقي استاد مصباح در تبيين وصاياي امام صادق (ع) به عبدالله جندب دربارة اهميت مباحث اخلاقي موجود در كتاب و سنّت، محاسبة نفس و عامل وادار سازندة انسان به آن و نكاتي در زمينة محاسبه از جمله: اجتناب از گناه، توجه به كميت و كيفيت گناهان، انجام واجبات و توجه به شروط صحت اعمال بحث گرديد. در اين درس، ادامة اين مباحث را پيميگيريم.نكاتي در باب محاسبة نفس
در جلسة گذشته گفته شده كه امام صادق (ع) به عبدالله جندب فرمودند: هر كه افتخار انتساب به مكتب ما را دارد و از معرفت اسلام بهرهمند ميباشد وظيفه دارد در هر شبانهروز با نگاهي به اعمال خود، آنها را محاسبه كند. به عبارت ديگر، هر كس بايد از خودش حساب بكشد؛ اگر ديد كارهاي خوبي انجام داده، از خدا بخواهد كه توفيق زيادتي آن كارها را به او مرحمت كند و اگر ديد لغزشي از وي سر زده، استغفار كند تا در قيامت مبتلا به خزي و رسوايي نشود. 1خلوص نيت
در محاسبه، بايد توجه داشته باشيم كه آيا اعمال خوبي هم كه از ما سر زده واقعاً مؤثر بوده و مورد قبول واقع شده يا فاسد گرديده و به مرتبة قبولي نرسيده است؟ كارهاي خوب هم در صورتي حسنة واقعي است و در سعادت انسان تأثير دارد كه با نيت صحيحي انجام گيرد. اگر انسان كار خوب را به نيت ريا و سمعه انجام دهد براي اينكه ديگران ببينند و بشنوند و از او تعريف كنند، نه تنها ثوابي از آنها نميبرد و موجب سعادتش نميشود، بلكه حتي ممكن است موجب سقوط او هم بشود.اجتناب از كارهاي لغو و مشتبه
انسان براي اينكه موقعيت خود را در مقابل رفتارهايش بهتر درك كند، خوب است همينطور كه در دنيا نسبت به اموالش حسابگر است، قدري تأمّل كند و به حساب اعمالش هم رسيدگي نمايد. به طور طبيعي، هر كسي سرمايهاي دارد نگران آن است كه آيا كسبش سود كافي داشته يا نه. براي اين افراد، چند حالت تصور ميشود: يكي اينكه شب وقتي حساب ميكنند، متوجه شوند كه سرمايهشان از بين رفته و هيچ سودي عايدشان نشده است. بدتر از آن اينكه با سرمايهشان چيزي خريده باشند كه نه تنها سودي برايشان نياورده، بلكه ضررهاي جسماني، روحاني، خانوادگي، و رسوايي هم در پي داشته است. گاهي پيش ميآيد كه انسان در معاملهاش اصلاً سود نميكند. كساني كه در اموالشان اهل محاسبه هستند، سعي ميكنند معاملهاي انجام دهند كه سود بيشتري داشته باشد. اينگونه افراد اگر متوجه شوند كه مثلاً، با سرمايهگذاري در كاري هزار تومان سود به دست ميآورند، از كار ديگري كه با همان مقدار سرمايه پانصد تومان سود برايشان ميآورد، دست ميكشند و با خود ميگويند: چرا سرمايه را صرف كاري كنيم كه سودش كم است؟ در زمينة اعمال هم محاسباتي كه ما انجام ميدهيم، با يكديگر فرق ميكند. گاهي ما اعمالي انجام دادهايم كه نه تنها برايمان سودي نداشته، بلكه موجب رسوايي و ذلّت ما در قيامت نيز ميشود. آيا اين پشيماني ندارد؟ اگر انسان به جاي آنكه سرمايهاش را در كار با منفعتي به جريان بيندازد، آن را راكد بگذارد يا در زمينة نامناسبي از آن استفاده كند كار بيهودهاي انجام نداده است شايد هيچ ضرري نكرده باشد، ولي به هر حال، كسي كه اهل تجارت و اهل حساب باشد، از اينكه از معاملهاش هيچ فايدهاي نبرده است ناراحت ميشود. اينگونه كارهاي بيفايده در لسان شرع «لغو» ناميده ميشود. در آية 3 سورة مؤمنون ميخوانيم: «والّذين هم عن اللّغو معرضون»؛ مؤمنان كسانياند كه از كارهاي بيفايده هم اعراض ميكنند. وقتي سرمايهاي داشته باشيم كه ميتوان با آن هزارها سود كرد، چرا آن را در كاري مصرف كنيم كه كه هيچ فايدهاي ندارد؟ برخي افراد آن قدر حسابگر هستند كه شب نگرانند مبادا از جنسي كه خريدهاند سود خوبي نبرند، مبادا جنس آنها معيوب باشد. در مورد ارتكاب اعمال مشتبه هم ما بايد چنين باشيم، يعني كاري كه انسان نميداند حرام است يا ه، حتي ممكن است مباح هم باشد، اما چون مشتبه است و احتمال ميدهد كه حرام باشد، اگر چه در ظاهر شرع انجام آن براي او اشكالي ندارد و اصل بر مباح بودن آن است، ولي مؤمن بايد نگران باشد كه نكند واقعاً كاري كه انجام داده خلاف باشد. مبادا روزي افسوس بخوريم از اينكه چرا وقتي ميتوانستهايم كاري صد در صد درست انجام دهيم، كاري مشكوك و متشابه انجام دادهايم؟ اين نگران كننده است. اگر انسان حسابگر باشد ـ يعني، قدر عمر و سرمايهاش را بداند ـ از اين هم نگران ميشود، چه برسد به انجام مكروهات (كارهايي كه هر چند عذاب ندارد، ولي به هر حال، از نظر شرع مرجوع است.)وسعت نظر اولياي خدا در عبادات
امثال ما كه در اين پايه هستيم، بايد ازخدا بخواهيم توفيق دهد كه واجباتمان را انجام دهيم و محرمات را ترك كنيم، ولي بايد بدانيم كه خداوند بندگاني دارد كه افق ديدشان بسيار بالاتر از اينهاست. آنها محاسباتي هستند كه اصلاً مرتكب حرام نميشوند. اگر هم لغزشي از آنها سر بزند در مكروهات و مشتبهات است. اينها نگران آن نيستند كه كار حرامي كردهاند يا نه، بلكه به دنبال آن هستند كه ببينند آيا كاري لغو كردهاند يا نه. آنها حتي سعي ميكنند كاري كه براي آخرتشان هم بيفايده است انجام ندهند. ما فكر ميكنيم دايرة واجبات و مستحبات محدود است، و بيشتر اعمال ما مباح ميباشد ـ مانند نفس كشيدن، نگاه كردن، غذا خوردن و خوابيدن ـ ولي صرفنظر از اينكه همة اينها با عناوين ثانوي ممكن است واجب يا حرام باشند، اگر بدانيم چه تكاليفي به عنوان ثانوي داريم، خواهيم ديد كه اگر ما تمام عمرمان را هم صرف واجبات كنيم، وقت كم ميآوريم. به عنوان مثال، اگر ما طلبهها توجه كنيم كه چه وظيفهاي داريم و شبهاتي را كه در مسائل اعتقادي براي ديگران مطرح ميشود بايد جواب دهيم، آن وقت خواهيم ديد كه اگر 24 ساعتمان را هم صرف مطالعه و تحقيق بكنيم باز هم كم است، چه رسد به اينكه بخواهيم ميلياردها انسان عالم را، كه به معارف اهل بيت (ع) نياز دارند، هدايت كنيم. ما موظفيم اينها را به همة مردم دنيا برسانيم، اين امانتي است در دست ما و قرآن ميفرمايد: «انّ الله يأمركم ان تؤدّوا الامانات الي اهلها»؛ (نساء: 58) خدا فرمان ميدهد كه امانتها را به صاحبانش برسانيد. اگر به اين تكاليف توجه داشته باشيم، خواهيم فهميد كه اصلاً جايي براي مستحبات هم باقي نميماند، چه رسد به مباحات. كساني كه افق ديد بالاتري دارند اگر هم فرصتي براي انجام مستحبات داشته باشند، به هر كار ديگري كه دست بزنند از آن استغفار ميكنند. حرام كه جاي خود دارد، آنها حتي از مشتبه و مكروه هم استغفار ميكنند؛ زيرا خدا دوست ندارد انسان اهل لغو باشد: «و الّذين هم عن اللّغو معرضون.» اين گونه افراد وقتي شب محاسبه ميكنند و ميبينند در طول روز كار حرامي مرتكب نشدهاند، خيالشان راحت ميشود. اما حساب ميكنند چند كار لغو از آنها سر زده است، چه حرفي زدهاند كه اگر نميزدند طوري نميشد، كدام كار را انجام دادهاند كه اگر انجام نميدادند ضرري به آخرتشان نمي رسيد، به چه جايي نگاه كردهاند كه اگر نگاه نميكردند به آنها ضرري نميزد، كدام صدا را شنيدهاند كه اگر نميشنيدند مشكلي برايشان پيش نميآمد، چرا آن كارها را انجام دادهاند؟ چرا وقتشان را صرف كاري نكردهاند كه حتماً سود داشته باشد؟ شايد فكر كنيد كه بالاتر از اين ديگر كسي نيست افرادي هستند كه اعمالي را كه ما عبادت ميدانيم و دلمان خوش است كه خدا توفيق انجامشان را به ما داده گناه ميدانند؛ «حسناتُ الابرار سيّئات المقرّبين.» 2 يكي از بهترين كارهايي كه در صدر اعمال خوب ما قرار دارد نماز است؛ «الصّلوة عمودُ الدّين»، 3 «الصّلوةُ خيرُ موضوع»، 4 «الصلوةُ قربانُ كلِّ تقّي» 5 و ... ولي اولياي خدا از اين نمازهايي كه ما ميخوانيم استغفار ميكنند و آنها را براي خودشان گناه ميدانند. اينگونه نماز خواندن در شأن اولياي خدا نيست. مقدار وقتي را كه ما در 24 ساعت صرف خواندن نماز ميكنيم، به ندرت به يك ساعت ميرسد. (اگر براي هر ركعت از نمازهاي متعارف يك دقيقه وقت صرف كنيم، 17 دقيقه از وقت ما صرف نمازهاي واجب ميشود. كه با احتساب اذكار و مستحبات، حداكثر در شبانه روز، يك ساعت را به عبادت اختصاص ميدهيم و 23 ساعت ديگر را به كارهاي خودمان ميپردازيم.) تازه همين يك ساعتي را كه به نماز ميپردازيم و با خدا سخن ميگوييم، نعمتهايش را سپاس ميگزاريم و عرض بندگي ميكنيم، با توجه كامل همراه نيست. اگر نماز، سخن گفتن با خداست، بايد از توجه به غير مبرّا باشد. اين حالت را مقايسه كنيد با زماني كه يكي از دوستان تان با شما صحبت ميكند، اما در بين صحبتها پشتش را به طرف شما و رويش را به طرف ديگري ميكند. آيا شما كار او را ميپسنديد يا اين را اهانتي به خودتان ميشماريد؟ وقتي يك فرد عادي كه مثل خودمان است و مرتبهاش پايينتر از ما نيست، با ما سخن ميگويد، اما در بين صحبت، رويش را از ما برميگرداند و ما از او اظهار تنفّر ميكنيم، اگر دلمان متوجه چيز ديگري باشد در واقع، به خدا پشت كردهايم. خداوند جسم نيست كه روي ما و صورت ما به طرف او باشد، بلكه دل ما بايد به طرف خدا باشد. وقتي دلمان متوجه او نيست مثل اين است كه رويمان را از او برگردانيدهايم. آنجا كه ما با يك موجود جسماني رو به رو هستيم، وقتي صورتمان را برگردانيم به او اهانت كردهايم، پس در جايي كه مخاطب ما جسماني نيست ـ كه با صورت با او مواجه باشيم ـ اگر دلمان متوجه چيز ديگري باشد، به او پشت كردهايم. در اين صورت، آيا چنين نمازي استحقاق ثواب دارد؟ آيا باز هم بايد به خودمان بباليم كه چنين عبادتي كردهايم؟ يا بايد شرمنده باشيم كه چقدر بيادب بودهايم؟ در روايتي، نقل شده است كه خداي متعال ميفرمايد: كسي كه وارد نماز ميشود و توجهش به غير من است، آيا نميترسد از اينكه من او را به صورت الاغي مسخ كنم؟ چقدر بيادب است كسي كه با من حرف ميزند ولي دلش جاي ديگري است! آنهايي كه از ما بالاترند وقتي محاسبه ميكنند، از خود ميپرسند مثلاً، نماز صبحي كه خوانديم، يا دعا و قرآني كه خوانديم، چقدر با حضور قلب و توجه به خدا همراه بود؟ به اين دليل، هميشه استغفار ميكنند؛ چون ميبينند چيزي ندارند كه عرضه كنند. خواستهاند با محبوبشان انس بگيرند، اما بيادبي كردهاند. ما در اين سطح نيستيم، اما توجه به اين مقامات كمترين فايدهاش اين است كه بدانيم كه هستيم و چه ميكنيم و به اين عبادتهاي دست و پا شكستهمان مغرور نشويم. اگر يك شب موفق شويم دو ركعت نافله بخوانيم، شيطان ما را وسوسه ميكند و دچار عُجب ميشويم كه عجب عبادتي كرديم! اما بايد بدانيم كه خدا چه بندههايي دارد تا به عبادتهاي دست و پا شكسته و بي روحمان مغرور نشويم. علاوه بر اين از خدا بخواهيم به ما هم توفيق دهد گاهي به آنها شباهتي پيدا كنيم. تشيّع يا پيروي كردن از اهل بيت (ع) يعني اينكه انسان سعي كند شباهتي به آنها پيدا كند. حضرت علي (ع) ميفرمايد: «الا انّكم لا تقدرون علي ذلك و لكن اعينوني بورعٍ و اجتهادٍ و عفّةٍ و سدادٍ»؛ 6 بدانيد كه شما قدرت آن را نداريد (كه مثل من به قرص نان و جرعة آبي بسازيد) ولي با اجتناب از محارم، كوشش، پاكدامني و خود نگهداري مرا ياري رسانيد. بايد تلاش كنيم مثل آنها بشويم. انسان وقتي بداند چنين افرادي هم وجود دارند، از خدا ميخواهد به او توفيق دهدكه گاهي از اين حالات پيدا كند. به هر حال، يكي از مراتب محاسبه اين است كه بعضي از بندگان خدا توجه به غير او را براي خودشان گناه ميدانند. همانطور كه توجه به غير خدا در نماز، براي مقربان گناه است، نمازهايي راه هم كه ما ميخوانيم، جزو سيئات آنها به شمار ميآيد. البته مقربان هم درجاتي دارند، اولياي خدا و انبيا (ع) با يكديگر فرق دارند: «تلك الرُّسل فضّلنا بعضهم علي بعضٍ» (بقره:253)؛ بعضي از پيامبران را بر بعضي ديگر برتري بخشيديم. بعضي از اولياي خدا اگر توجهي به غير او پيدا كنند اين را براي خودشان يك گناه مي دانند؛ زيرا هميشه در حضور خدا هستند، در حالي كه ما فقط نماز را حضور در مقابل خدا ميدانيم و ديگر، به فكر كار، درس، بحث، خانه و فرزندمان هستيم. خودمان هم طمعي نداريم كه در اوقات غير نماز توجهي به خدا داشته باشيم. اما بعضي از بندگان خدا هميشه او را حاضر ميبينند، بنا به فرمايش امام راحل (ره)، عالم را محضر الهي ميدانند و هميشه خودشان را با خدا رو به رو ميبينند. بنابراين، اگر توجهي به غير او پيدا كنند و قلبشان از او منصرف شود، استغفار مينمايند. گاهي توجه آنها به امر او و در شعاع توجه به اوست، ولي گاهي توجهي است كه انسان را از خدا غافل ميكند. خداوند ميفرمايد: «رجالٌ لا تُلهيهم تجارةٌ و لابيعٌ عن ذكر الله»؛ (نور: 37) مرداني هستند كه تجارت و فروش، آنان را از ياد خدا غافل نميسازد. اين حالات، اولياي خدا را از او غافل نميكند. اين مقام بسيار عالي است. هستند در ميان طلبهها كساني كه در حين درس و بحث از ياد خدا غافل نيستند، وقتي هم كه در عمق تفكراتشان هستند و ميخواهند يك مشكل علمي را حل كنند، دلشان با خداست.شدت علاقة اولياي خدا به او
آيا واقعاً چنين چيزي ممكن است؟ نبايد هر چه را براي ما ميسّر نيست، غيرممكن بشماريم. كسي كه فكر كردنش را يك وسيله و ابزار ميداند براي اينكه علم را از خدا دريافت كند، چطور ممكن است از او غافل شود؟ او تمرين كرده كه همة معارف را از دست خدا بگيرد. مگر ممكن است خدا غايب باشد؟ اگر او با كسي صحبت ميكند توجه دارد كه خدا خواسته تا اين مطالب به زبان او جاري شود و كساني هدايت شوند و راه خدا را پيدا كنند. او ميداند كه در حضور خداست و به امر خدا اين سخنان را ميگويد. در اين صورت، از خدا غافل نميشود. خدا چنين بندگاني دارد. اگر ما آنها را نميشناسيم دليل بر اين نيست كه وجود ندارند. به واسطة وجود همينهاست كه خدا بركاتش را بر مردم نازل ميكند؛ شيعيان خالصي كه به بركت آنها آفات و بليّات از اهل زمين برداشته ميشود. براي اينكه اين مسائل به ذهنمان نزديكتر شود مواردي را كه شايد براي خود ما هم گاهي پيشآمده باشد يادآور ميشوم (مواردي كه در عين پرداختن به كاري، دلمان متوجه چيز ديگري است.) گاهي وقتي ـ خداي ـ نخواسته مصيبت سختي داده باشد، وقتي در كلاس حاضر ميشود دائماً حواسش پيش عزيز از دست رفته است. درس ميخواند، گوش ميدهد، مباحثه هم ميكند، اما عمق دلش پيش اوست. يا مثلاً، كساني كه مبتلا به محبت شديدي هستند، به همه كاري ميپردازند اما ته دلشان متوجه محبوبشان است. كساني هم كه خدا را شناختهاند، جمال و جلال الهي را كمتر از مخلوقاتش نميدانند. به همين دليل، بيش از آنكه به مخلوقات محبت پيدا كنند، به خدا محبت ميورزند و وقتي محبت پيدا شد، دل نميتواند سراغ محبوب نرود؛ زيرا به طور طبيعي، دل متوجه محبوب است، اما «الّذين آمنوا اشدُّ حبّاً لله»؛ (بقره: 165) مؤمنان محبتشان نسبت به خدا بيشتر از ديگران است. پس بايد سعي كنيم، از خدا بخواهيم، از دستورات اهل بيت (ع) هم استفاده كنيم، به آنها هم متوسّل شويم، تا به بركت اين انوار مقدّس، خدا دلهاي ما را به نور معرفت و محبت خود روشن كند. اگر چنين سعادتي نصيب انسان شود و محبت خدا در دلش جا ميگيرد و ريشه بداوند، آن وقت ياد خدا كردن كار مشكلي نيست. برعكس، اگر لحظهاي غافل شود مثل اين است كه گمشدة بزرگي دارد. خدا بندگاني دارد كه واقعاً دوستش ميدارند. آنها دوستي خدا را با هيچ چيز عوض نميكنند، دنبال فرصتي ميگردند تا با او خلوت كنند و به او بپردازند. يكي از اعاظم از مرحوم شيخ انصاري ـ رضوان الله عليه ـ نقل ميكردند كه روزي شيخ در گرماي تابستان وارد منزل ميشوند. بسيار تشنه بودند، ميگويند آب برايش بياورند. (شايد بعضيها ديده يا شنيده باشند كه آن وقتها در نجف، يخ و يخچال نبود، مشربهها و كوزههايي بود كه آنها را داخل سردابها آويزان ميكردند تا از خنكي سرداب، قدري خنك شود.) هنگامي كه ميروند براي شيخ آب بياورند شيخ با خودشان ميگويند: خوب است در اين فاصله، من دو ركعت نماز بخوانم. تصور كنيد ظهر تابستان نجف با گرماي 50 درجه، شيخ هم خسته از درس برگشته، گفتهاند برايشان آب بياورند، اما در اين فاصله بيكار نمينشينند، از قضا، وقتي مشغول نماز ميشوند، حالي پيدا ميكنند و در نماز، يكي از سورههاي طويل قرآن را ميخوانند. تا وقتي نماز شيخ تمام شود، مدتي طول ميكشد. وقتي ميخواهند آب را تناول كنند، ميبينند گرم شده است. در نهايت، از همان آب گرم كمي ميخورند و دنبال كارشان ميروند. خلاصه آنكه ايشان همين كه فرصتي پيدا ميكنند، به نماز ميايستد، گويي محبوبشان را پيدا كردهاند، آن هم با چه انسي! آنقدر از اين نماز لذت ميبرند كه تشنگي را فراموش ميكنند. اينها واقعيت دارد. اينها حكايت كننده آن است كه اين مرد بزرگ چقدر با خدا انس داشته است. ما فقط رسائل و مكاسب ايشان را ميشناسيم و كمتر به مقامات معنوي او معرفت داريم. بايد از خدا بخواهيم كه بهرهاي از اين معرفتها را به ما هم مرحمت كند تا قدر عمرمان را بيشتر بدانيم، بهتر در مسير بندگي خدا قدم برداريم و بيشتر به اهل بيت (ع) شباهت پيدا كنيم، تا انشاءالله مشمول شفاعت آنها واقع شويم. ادامه دارد.1 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار ، ج 78، ص 279. 2 . همان، ج 25، ص 204. 3 . همان، ج 82، ص 218، عن ابن جعفر(ع). 4 . همان، ج 82، ص 308، عن النبي (ص). 5 . همان، ج 10، ص 99. 6 . همان، ج 33، ص 473.