كارنامه شورا در گام نخست
چكيده
پرويز پيران در اين گفتوگو، ارزيابي خود را از نهاد شورا، و نيز عملكرد شورا در دوره گذشته بيان ميكند.ارزيابي كلي خودتان را از چهار سال تجربه فعاليت شوراهاي اسلامي شهر و روستا بفرماييد. چرا غالبا با اشاره به تجربه نافرجام شوراي شهر تهران، كارنامه شوراها بهطور كلي منفي ارزيابي ميشود؟ نظر شما چيست؟قبل از پرداختن به عملكرد شورا در دوره نخست بايد به نكتهاي مهم و در عين حال تاسفبار اشاره كنم. در كشور ما كمتر كسي يافت ميشود كه همه چيز را نداند. لذا مثل مد، آدمها متخصص موضوعات مختلف ميشوند آن هم بدون تحقيق، سابقهاي حتي مرور منابع محدود موجود و مطلع بودن از آنها. اين امر در مورد شورا نيز صادق است. به يكباره با آدمهايي روبهرو هستيم كه يك شبه و ابتدا به ساكن تصميم گرفتهاند كارشناس و متخصص شورا شوند.با اين تصميم آنچنان ادعاهايي مطرح ميكنند كه آدمي در حيرتي عميق فرو ميرود. فقدان سنت نقد، به ما اجازه ميدهد كه در باب همه چيز اظهارنظر كنيم و كسي هم يقه ما را نگيرد. چنين فرآيند ناسالمي باعث شده است كه با انواع اظهارنظرهاي عجيب و غريب در مورد شورا روبهرو باشيم. نتيجه، سردرگمي مردم است كه محصول درهمريخته و بدون سر و ته اين كارشناسان يك شبه را بايد بخوانند.براي ارزيابي دقيق و علمي شوراهاي شهر و روستا، اين نهاد ارزشمند اما رها شده، نميتوان به كليات بسنده كرد. زيرا اگرچه ميتوان مباحث نظري و كلي در مورد شورا بيان كرد، اما در عمل با موجودي سر و كار داريم كه در شهرها و روستاهاي مختلف پا گرفته است. ازاينرو هركدام، بر كنار از وجوه مشترك داستاني ويژه دارند و نيازمند موردپژوهي مستقلي هستند. بايد توجه كرد كه جامعه ايران، جامعهاي چند قومي ـ چند فرهنگي است. اين ويژگي سبب ميشود كه تعميم خبر در كليترين سطح، نادرست باشد.براي ارزيابي عملكرد شوراها بايد به عوامل دروني و بيروني اشاره كرد. در مجموعه عوامل بيروني، نقاط اشتراك و مباحث قابل تعميمي قرار دارد. اما قبل از تمامي اين بحثها، بايد ببينيم كه شورا چه نوع نهادي است؟ شورا از درون جامعه مدني برميخيزد و محصول حركت سياسي مردم در محليترين سطح است. اساسا شورا صرفنظر از انواع مختلف آن، منعكسكننده حق مهم مردم در سازماندهي و ايجاد سازمانهايي است كه براي پاسداري از حقوق و منافع آنان شكل ميگيرند. به همين دليل شورا را يكي از پايهايترين اشكال سازماندهي اجتماعي مشاركتي نام دادهاند.لذا شورا ابزار قبضه قدرت يا گروه ذينفع و ذينفوذ نيست، اما خطر از آن جهت است كه ميتواند به اين دو تبديل شود. همچنين، شورا روشي براي تمركززدايي و توزيع قدرت، محدودكردن قدرت و نظارت بر قدرت است. علاوه بر اين، شورا بستر اجتماعيشدن سياسي مردم و جزئي از فرآيند شهروندسازي است و محل بروز حقوق شهروندي نيز محسوب ميشود. شورا نمود عقلانيت سياسي، نهادي جهت تقويت همبستگي، گذار به خودگرداني، گذشتن از منافع فردي براي نفع جمعي، پاسداري از نفع شخصي از طريق عقلانيت و عمل قانونمند جمعي است.بهطور خلاصه شورا نهادي است كه از جامعه مدني برميخيزد ليكن به بخشي از ساختار قدرت و حكومت تبديل ميشود. لذا نهادي بينابيني است. يك پاي در جامعه مدني دارد و يك پاي در حكومت. به همين دليل شورا جزئي از حكومت محلي است. اما مهمتر از اينها آنچه كه در منابع حكومت محلي مورد تأكيد قرار گرفته است، توانايي شورا به عنوان يكي از نهادهاي انتخابي محل براي ترويج و اشاعه مشاركت است.حال بايد به فهرست كردن عوامل بيروني پرداخت تا ارزيابي شورا ممكن گردد. در رأس همه عوامل بيروني، تاريخ طولاني استبداد در ايران ايستاده است. به نحوي گذرا آثار استبداد را برميشماريم كه البته در 20 سال گذشته ضمن پيگيري بحث مشاركت و شهروندي، بارها و بارها به آنها اشاره كردهام. در جامعه استبدادي فرد صاحب حقوق متولد نميشود. ازاينرو «ما»ي قبيلهاي و عشيرهاي در تمامي عرصهها، حضوري پررنگ دارد. هويت افراد نه بر اساس ويژگيهاي اكتسابي فردي و ساير ويژگيهاي شخص، بلكه از دريچه وابستگيهاي خوني و خانداني تعريف ميشود. لذا همبستگي اجتماعي در رابطه با «ما»ي قبيلهاي تعريف ميشود.از جمله ديگر عوامل بيروني، ساختار سياسي جامعه است كه گاه به دو پارگي ميل ميكند و يك بخش به پنبه كردن كارهاي بخش ديگر ميپردازد كه تحليل آن فرصتي مستقل ميطلبد. عامل بيروني ديگر عدم حضور و نظارت مردم است. اگر بحث شكست شوراها مطرح شود، يكايك ما مسئول و مقصريم. ايرانيها با شور و شوقي بيمانند، به عملي دست ميزنند وقتي گام اول نتيجه داد، كنار ميكشند و گاه به نقد آن هم از نوع غيرمستندِ آنچه كه خود ساختهاند ميپردازند. آناني كه انتخاب شدهاند نيز گاه مردم را به حساب نميآورند و هزاران واژه زيبا نثار مردم ميكنند. و بعد از انتخاب شدن، درِ برج عاج خويش را بر روي مردم ميبندند. از آن لحظه به بعد مردم مزاحم تلقي ميشوند. البته عوامل بيروني به اينها ختم نميشود اما فعلاً همين مقدار كفايت ميكند.اما عوامل دروني يعني آنچه كه مستقيما به شورا و ساز و كار آن و ساختارش مربوط ميشود. اولين عامل قانون شوراهاست. در آسيبشناسي شورا، فهرست مفصلي از ماده واحده و تبصره يك آوردهام كه از قانون شوراي انقلاب تا روز انتخابات شورا سبب تضعيف شورا گشته است تا در نهايت موجودي دست و پا بسته و متناقض به دنيا آمده است. موجودي كاملاً ابتر شورايي كه حداكثر شورايي اجتماعي و نظارتي است، آن هم محدود به شهرداري و مشاركتگريزترين سازمان كشور ميتواند تلقي شود. مسئله بعدي سازمان شوراست. اساسا وجود سلسله مراتب دشمن كارهاي مشاركتي است. درست است كه شوراها در كشورهاي پيشرفته ساختاري بوروكراتيك دارد، اما اين موضوع بايد بررسي شود كه در ايران بوروكراتيك شدن شورا چه مسائلي را به دنبال دارد؟ يا اساسا چه تمهيداتي لازم است. متأسفانه شورا از روز نخست دنبال چارت و اتاق و ميز و صندلي و استخدام و موبايل و اتومبيل به بحثهاي مفصل آغاز شد و در مدتي كوتاه حداقل در شوراي شهر تهران تعداد زيادي كارشناس و كارمند قبيلهاي حضور كردند كه گرچه بسياري از هر حيث شايسته بوند، اما امكان استفاده از توان آنان فراهم نبود و اين به تناقضات شورا باز ميگردد. ضمنا هيچ راهكاري براي ايجاد و گسترش پيوند با معنا با مشاركت مردم انديشيده نشده بود و حداكثر كاري كه انجام شد، همان شوراياري بود كه آن هم در حد1 يا پذيرش صوري حضور مردم باقي ماند. از جمله مشكلات شورا كه به قانون آن باز ميگردد، مشخصنبودن وظايف شورا بود. شورا نظارتي ترسيم شده بود حال آنكه در شرايط ايران بايد اين امكان فراهم ميشد كه شورا بتواند به بسيج منابع مردمي بپردازد و خود رأسا وارد گود شود.لذا حتي در شهرها و روستاهايي كه قبلاً و از قضا اعضاي برگزيده شورا قادر به انجام دهها پروژه شده بودند، ديگر نميتوانستند پس از انتخاب همان امور را پيگيري كنند زيرا به حيطه اجرا وارد ميشد. البته اگر عدم اعتقاد برخي بهكار مشاركتي و ضعف اخلاق مدني را هم اضافه كنيم، مجموعهاي از عوامل بازدارنده را برشمردهايم. البته عوامل دروني نيز بيش از مواردي است كه گفته شد.برخي معتقدند با توجه به نارساييهاي موجود در قوانين مربوط به شوراها، اساسا نهاد شورا تنها «هيئت مديره شهرداري» محسوب ميشود و نه «شوراي واقعي شهر» نظر شما چيست؟البته پاسخ اين سؤال را در پاسخهاي قبلي دادم. واقعا شورا به شورايي اجتماعي ناظر بر شهرداري تبديل شده است و اين اساسيترين ضعف شوراست. توجه كنيد كه شورا بر شهرداري نظارت دارد اما بودجه خود را از شهرداري ميگيرد. خود اين تناقض يا به كشمكش منجر شده است و يا به غلبه شهرداري بر شورا. اما اين ظاهر امر است. شوراها ميتوانستند به محمل بسيج مردم، خارج از چارچوب اداري آن هم براي امور شهري و اجتماعي، نه سياسي تبديل شوند. يعني مشكل فقط قانون شورا نبود. اميدوارم بعدها محققان گرانقدري به مطالعه بپردازند و ميزان غيبت اعضاي شوراهاي شهرهاي بزرگ را در جدولي بياورند كه خود گوياي خيلي از بحثهاست. در واقع بحث آموزش اعضا و توانمندسازي آنان اهميتي حياتي داشت كه مورد غفلت قرار گرفت.با توجه به قوانين و مقررات موجود شوراها به نظر شما اين نهاد جايگاه حاكميتي دارد يا تصديگري؟به نظر من شورا در ايران بايد ماهيتي دوگانه داشته باشد. يعني در چارچوب حكومتي، عملكردي نظارتي داشته باشد. اما خارج از آن بايد بتواند به بسيج مردم در امور شهري و روستايي بپردازد و با امكانات مردمي در تمامي چرخه برنامهريزي تا اجرا پيش رود. اگر چنين حالتي را در نظر بگيريم، شوراها معجزه خواهند كرد. لحظهاي فكر كنيد، اين همه سخن از بودجه به ميان ميآيد. تا صحبت از اقدامي براي مردم ميشود، فورا بودجه ميخواهند. من نميگويم كه پول مهم نيست. خيلي هم مهم است. اما تهيدستان شهري را بنگريد كه با دست خالي و در شرايطي بسيار نامساعد دهها شهر متوسط ساختهاند. توانمندي در مردم وجود دارد آن را بايد كشف كرد و فعال ساخت. اين همه جوان مستعد در اين كشور وجود دارد. همه در معرض اضطراب و نوميدي و سرخوردگياند. با سادهترين برنامهها ميتوان آنان را در قالب صدها سازمان مشاركتي فعال كرد. اين نوع كارها فراموش شده است.در مورد ويژگيهاي تخصصي مورد نياز در شوراها و در نتيجه انتخابات نامزدهاي مناسب، در واكنش به تجربه شوراي شهر تهران، برخي تأكيد ميكنند بهتر است افراد سياسي كمتر داوطلب نمايندگي شوند و اولويت به انتخاب افراد متخصص داده شود؟ نظر شما چيست؟اين هم از ويژگيهاي جامعه ايران است. در دوره اول گروههاي سياسي، افراد سياسي را معرفي كردند. حال با توجه به مشكلات بدون بررسي علل و ريشهها يكباره سخن از حضور افراد غيرسياسي در شوراهاست.مسئله اين نيست كه افراد سياسي باشند يا نباشند. مسئله فقدان برنامهاي روشن، تعريفشده و عملي در باب شوراهاست. شورا ميتواند از افراد سياسي تشكيل شود. اما اگر اين افراد به سياستبازي بپردازند، فورا از يك سو شورا و از سوي ديگر مردم شهر و روستا را بر محور تعلقات سياسي تجزيه ميكنند.با توجه به نواقص قانوني موجود و همچنين تجارب ناموفق شوراها، توصيه شما در مورد مشاركت يا عدم مشاركت در انتخابات شوراها چيست؟من اعتقاد دارم كه تمامي هموطنان بايد در انتخابات شورا شركت كنند. اما اين بار رأي خود را بسيار آگاهانه و مطالعه شده به صندوق بريزند. اين رأي بايد داراي پيامي انتقادي باشد.لذا افرادي كه انتخاب آنان حاوي اين پيام است، بايد برگزيده شوند. قهر كردن مردم و عدم مشاركت كه آرزوي بسياري در اين مقطع است، قهر كردن مردم با خودشان و نابودي نهادي كاملاً مردمي به دست خود مردم خواهد بود. آگاهي سياسي به معناي درك شرايط پيچيده كنوني است. نبايد صورت مسئله را پاك كرد. شورا، به معناي قدرت مردم در محدوده محلي است. دستشستن از آن هرگز به مصلحت مردم نيست.بايد توجه شود كه وضعيت كشور بسيار بغرنج است. مردم ناراحت و سرخوردهاند. كاملاً هم حق دارند. اما سياست معادلهاي يكمجهولي نيست كه هر دانشآموزي كه كتاب اول جبر را امتحان داد، موفق به حل آن باشد. عدم مشاركت مردم خلأ عظيمي را ايجاد ميكند. اين خلأ جنبه انتخابي نظام را تضعيف و فرصتي براي نابودي كشور فراهم ميآورد. كسي دوست مردم نيست. دوباره به دنبال قهرمان نبايد بود. ما بايد مسائل كشورمان را خودمان حل كنيم. لذا بايد بهوش بود. گرچه مردم صددرصد حق دارند. كشور عزيز ما، راهي جزي حركت تدريجي، مسالمتآميز و پرهيز از خشونت ندارد، نهادهاي حكومت محلي جز مردم به كسي تعلق ندارد. بايد فرآيند شكلگيري و فعاليت آنها را تصحيح كرد و نه به تعطيل آنها مبادرت نمود.1. tockhism