کاوشی پیرامون واژه جلاله اللّه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوشی پیرامون واژه جلاله اللّه - نسخه متنی

علی راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





كاوشي پيرامون واژه جلاله «اللّه»


درآمد

اولين هدفي كه قرآن براي آن اهميت وافري قايل است همان ايجاد فكر و انديشه توحيدي در انسان است. قرآن مي‏خواهد انسان را فقط به مبدأ اصيل و خاستگاه واقعي خود رهنمون سازد و او را در مقابل آفرينشگر هستي در حال توجه بنشاند و با رشد توحيدي در كالبد روح و روان آدمي او را به خضوع در برابر آفريدگار وادار نمايد منتها از سر علم و محبت نه جهل و تقليد. آفريدگار انسان، همان حقيقتي است كه ذات او يگانه و بي‏نياز از غير است و تصورش چنانچه هست از قوه فاهمه بشر خارج است، همو كه جامع تمام اوصاف جمال و كمال بوده و نشان خود را در كلامش اللّه نهاده است.

كمتر آيه يا سوره‏اي در قرآن وجود دارد كه اين واژه در آن به كار نرفته نباشد، آن‏گونه كه در پاره‏اي از سوره‏ها همانند مجادله، در هر آيه‏اش حداقل يك‏بار تكرار شده و آنچنان‏كه مفسران در معني اين واژه گفته‏اند، او معبودي است كه عقل‏ها در معرفتش حيران‏اند اما دل‏ها به ذكر او آرام و جان‏ها با ياد او آسايش مي‏يابند. تنها اوست كه نجات‏بخش انسان از تاريكزار ظلمات به نور است و با اعراض از اوست كه هم‏وغم، وجود انسان را فرا مي‏گيرد لذا در شأن اوست كه به كرّات در لابه‏لاي آيات قرآن بدان اشاره گردد.

در اين وچيزه سعي بر آن نهاديم تا ساختار لفظي اين واژه را از منظر لغت عرب، تبيين كرده و حوزه فراگير معناي حقيقي آن را در قرآن، درخور فهم و مجال مطلب بيان كنيم، شايد كه فتح‏بابي براي تفكر بيشتر در مورد اين واژه و خصوصيات آن باشد.

ساختار لفظي واژه جلاله اللّه

قرآن‏پژوهان راجع به اشتقاق اين لفظ جلاله و اين‏كه اصل شكل لغوي آن چگونه بوده است، نظرها و ديدگاه‏هاي مختلفي را بيان كرده‏اند، آنچه در ادامه آورده مي‏شود طرح و بررسي برخي از اين ديدگاه‏هاست.

الف: استاد شهيد مطهري درباره ريشه لغت "الله" چنين بيان مي‏كنند:

«كلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه آن به‏خاطر كثرت استعمال حذف شده است1 و يا اين‏كه احتمال قوي اين است كه اله و وله دو لهجه از يك لغت باشد يعني اول وله بوده و بعد آن را به‏صورت اله استعمال كرده‏اند2».

ب: گروهي مي‏گويند كه الله گونه ديگر از الاهاي سرياني (آرامي) است، اين ديدگاه را كه فخررازي هم آن را در مفاتيح‏الغيب3 نقل كرده و نيز بعيد دانسته است، از جانب شرق‏شناسان تأييد شده و بيشتر مقبول اين گروه است4.

ج: واژه الله همان لاه است5 كه الف‏ولام تعريف به خود گرفته است: ال+لاه => اللّه6.

1 - تستر


2 - علا و ارتفع: بلند و مرتفع و برتر از هرچيز و "تستر" يعني از نظرها پوشيده و محجوب و آيه شريفه لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار (انعام/103).

د: اللّه در اصل الاله بوده است، كه در تلفظ، تخفيف پذيرفته است: ال + اله => اللّه

هـ: الله در اصل الاه بوده است، بعدها الف‏ولام تعريف بر سر آن وارده شده و به شكل الالاه درآمده است سپس عرب‏زبانان، همزه را به‏علت ثقيل‏بودن در تلفظ، حذف كرده‏اند و هنگامي كه همزه از اول آن حذف شد، كسره آن را به لام تعريف دادند و به‏صورت (اللاه) درآمد و بعد از آن لام تعريف را حركت دادند. بنابراين وقتي دو لام متحرك در كنار هم قرار گرفتند، اولي را در دومي ادغام كردند تا اين‏كه بعد از اين تغييرات تبديل به الله شد. چگونگي مراتب اشتقاق اين نظريه و تغييرات آن را مي‏توان به شكل ذيل به‏طور خلاصه بيان كرد:

ال حذف همزه دادن حركت كسره همزه محذوف به لام تعريف ادغام دو تا لام

الاه ــــــــ>الالاه ـــــــــــــــــ>اللاه ــــــــــــــــــــــــــــــ>اللاه ــــــــــــــ>الله

و: طبق اين برداشت ريشه الله معني وصفي دارد و در اصل مشتق از وله به معناي تحير! است چرا كه عقل‏ها در ذات اقدس او حيران‏اند و گاه نيز از ريشه الاهة به معناي عبادت دانسته‏اند و الاله را به معني معبود كه جامع جميع اوصاف جلالي و كمالي و عاري از هر عيب و نقص وجودي است گرفته‏اند7.

ريشه اله در زبان‏هاي سامي و تركي از نگاه زبان‏شناسان

در زبان‏هاي سامي ال يا ايل واژه‏اي است كه بر قدرت و اقتدار دلالت مي‏كند و نوعي تفوق و برتري ذاتي را در معنا حامل است. در زبان تركي نيز ال به معني «گروه يا طايفه‏اي است كه داراي قدرت منسجم‏تر و بيشتري باشند»، در زبان عربي الوه در معني "خدا" شكل توسعه‏يافته‏اي از ال يا ايل به‏شمار مي‏رود.

زبان‏شناسان معتقدند كه اله در زبان عربي نزديك به قطع، از همان ساختار لفظ الوه بوده و يك واژه اصيل سامي‏زبانان است. حال اگر مبنا را در وضع و ساختار اله بر اين بگذاريم كه اين لفظ، يك واژه اصيل سامي بوده و پيشتر مشابهي در زبان عربي نداشته - و در اصل از گروه زبان‏هاي عبري گرفته شده - ما را از بحث درباره چگونگي اشتقاق اين لفظ بي‏نياز مي‏كند و شايد اختلاف‏نظرهاي موجود درباره ريشه واژه جلاله، ناشي از فقدان چنين ديدگاهي در ساختار آن باشد8.

حوزه معنايي واژه جلاله الله

از ريشه اله معاني متعددي در كتب لغت ذكر شده كه از ميان آنها معني اله را مي‏توان يكي از آنها يا تمامي آنها دانست. در ذيل به نمونه‏اي از اين معاني اشاره مي‏شود:

1 - اله، ياله، الوهة، الوهيّة: عبادت و پرستش كردن (كسي يا چيزي را).

2 - ألهّه: اتخذ الهاً: (چيزي يا كسي را به) خدايي گرفتن.

3 - الهت الي فلان: سكنت اليه: آرامش پيدا كردن با كسي اشاره به آيه 28 سوره رعد: الا بذكرالله تطمئن القلوب.

4 - با حرف جر الي (اله الي): روي‏آوردن به كسي براي حمايت. اشاره به آيه 188 سوره موءمنون: هو يجير و لايجار عليه.

مجير و پناه‏دهنده مردم، خداي بلندمرتبه است كه مردم براي نجات از گمراهي‏ها به سوي او پناه مي‏آورند، اين وجه‏شبه بين ريشه و مفهوم لفظ الله يافت مي‏شود. مولوي در مثنوي در اين‏باره مي‏گويد:




  • معني الله گفت سيبويه
    گفت الهنا في حوائجنا اليك
    والتمسناها وجدناها لديك



  • يولهون في‏الحوائج هم لديه
    والتمسناها وجدناها لديك
    والتمسناها وجدناها لديك



5 - اله في الشي: اذاالتحير فيه و لم يهتد اليه (تحير و سرگرداني پيرامون چيزي9).

از آنجا كه انديشه و عقل انسان در فهم ذات الهي - و بلكه صفات او - آنچنان‏كه هست، ضعيف و ناتوان بوده و در آخر همچون شخصي مبهوت، حيران و سرگردان مي‏شود، او را الله نامند. اين وجه‏تسميه از اشاره‏اي كه علي(ع) در صفات خداوند متعال بيان فرمودند اخذ شده: «الله معناه، المعبود الذي ياله فيه الخلق ويوله اليه والله هوالمستور عن درك الابصار و المحجوب عن الاوهام والخطرات10». الله مفهومش معبودي است كه خلق در او حيران‏اند و به او عشق مي‏ورزند، او كسي است كه از درك چشم‏ها مستور و از افكار عقول، محجوب و پنهان است. قسمت اخير حديث اشاره به آيه لاتدركه الابصار و هويدرك الابصار (انعام/ 103) دارد.

ارتباط مفهوم تفسيري لفظ جلاله با اسم اعظم

امام خميني(ره) درباره تفسير واژه الله مي‏فرمايد: «الله يك جلوه جامع است، يك جلوه‏اي از حق‏تعالي است كه جامع همه جلوه‏هاست، رحمان و رحيم از جلوه‏هاي اين جلوه است11».

و «اسم اعظم عبارت از آن اسمي است و آن علامتي است كه واجد همه كمالات حق‏تعالي است به‏طور ناقص يعني نقص امكاني. و واجد همه كمالات الهي است، نسبت به ساير موجودات، به‏طور كمال. اين موجوداتي كه دنبال آن اسم اعظم مي‏آيند اينها هم واجد همان كمالات هستند، منتها به اندازه سعه هستي خودشان، به اندازه سعه وجودي خودشان، تا برسد به همين موجودات مادي12».

اين لفظ اسم خاص براي خداوند است و در آن به تمام صفات جمال و جلال اشاره شده و بدين‏سبب اسم اعظم الهي ناميده شده است، اين لفظ جز بر خدا به كس ديگر اطلاق نمي‏شود، حال‏آن‏كه اسامي ديگر الهي همانند: عالم، رحمان، قادر، و... بر غير او نيز جايزالاطلاق مي‏باشد، حتي مشركان دوره جاهليت بر حسب آيات و نقل تاريخي، خالق و آفريدگار را الله مي‏دانستند، ولي تدبير و تصرف را براي بت‏هاي مصنوع قايل بودند13.

واژه جلاله الله جامع‏ترين نام خداست، به اين معنا كه با بررسي اسماي الهي اين مطلب به وضوح ديده مي‏شود كه هر كدام از اسامي او، يك بخش مخصوص از صفات خدا را نمايان مي‏سازند و تنها اسمي كه جامع و جلوه‏گر تمامي صفات و كمالات الهي در يكجاست، اسم الله است، لذا تمامي آن نام‏ها صفت اين واژه قرار مي‏گيرند مانند: ان‏الله غفور رحيم (مائده/ 42)، ان‏الله سميع عليم (بقره/ 181)، وان‏الله علي كل شي قدير (بقره/ 109) به ترتيب به غفران پروردگار، به علم و آگاهي او و قدرت نامحدودش اشاره دارند. حتي در آيه 27 سوره حشر14 بيشتر از دو صفت بر اين اسم آمده است و صفت‏واقع‏شدن اين نام‏ها براي واژه الله در اين آيات و آيات ديگر قرآن دليل آن است كه اين صفات به مفهوم حقيقي خود، در ذات خدا كه الله جلوه آن است، وجود دارد و شايد به‏همين جهت باشد كه در ساير مذاهب هم وقتي مي‏خواهند به معبود مسلمانان اشاره كنند واژه الله را نام مي‏برند15.

اسم اعظم در روايات

در بعضي از روايات آمده است كه اسم اعظم خداوند در آيات پاياني سوره حشر است. رسول بزرگوار اسلام در اين زمينه مي‏فرمايند: «من قرئ آخرالحشر غفر له ماتقدم من ذنبه و ما تأخر16». در اين روايت به خاصيت و اثر زدودن گناه توسط اين آيات اشاره فرموده و در روايات ديگري كه ابن‏عباس از ايشان نقل مي‏كند، به صراحت به بودن اسم اعظم در شش آيه آخر اين سوره اشاره مي‏فرمايد: قال رسول‏الله(ص): «اسم الله الاعظم في ستة آيات من آخر سورة‏الحشر17».

در روايت ديگري، يكي از اصحاب درباره اسم اعظم از حضرت سوءال مي‏كند و پيامبر(ص) در هر دو پرسش او چنين پاسخ مي‏فرمايد: «عليك بآخر الحشر و اكثر قرائتها18». در حديث ديگري ضمن سفارش به تلاوت اين آيات، ثواب تلاوت‏كننده آن آيات را در صورت مرگ، اجر شهيد بيان مي‏فرمايد: «من قرئ لوانزلنا هذاالقرآن علي جبل و... [تا آخر سوره حشر] ممات من ليلته، مات شهيداً19». و تمامي اينها بيانگر عظمت و اهميت اسم اعظم الهي است كه گويي الله جلوه آن است، آري او نامي است كه قلب را روشن و به عارف نيرو و آرامش مي‏بخشد و او را در جهاني از نور و صفا مستغرق مي‏سازد. شايان ذكر است كه تنها خواندن اين اسما كافي نيست بلكه تخلق ذاتي پيدا كردن به اين اسما و تجلي آن در نفس و جان انساني است كه رهگشاست.

آگاهي بر اسم اعظم برخلاف آنچه بعضي مي‏پندارند اين نيست كه انساني كلمه‏اي از اسماي الهي را بگويد و مانند قضيه "آصف‏بن برخيا" در آوردن تخت بلقيس پادشاه قوم سبا در يك چشم‏به‏هم‏زدن، اثر عجيب و شگفت‏آوري را انتظار داشته باشد، بلكه شرط اصيل در مسئله تخلق به آن اسم در درون شخص عارف است كه منجر به تكامل معنوي و روحاني در او مي‏شود و قدرتي الهي در پرتو اين اسم اعظم به عنايت و اذن خدا به دست مي‏آورد20.

بزرگاني همانند محيي‏الدين بن‏عربي براي جلوه‏گر ساختن اسماي حسناي الهي در نفس عارف از سه مرحله تحت عناوين «التعلق»، «التحقق» و «التخلق» نام مي‏برند، كه هريك بحري است بي‏پايان و مقدمه‏اي براي وصول به ديگري، تا اين‏كه عارف بعد از افتقار و معرفت اسم الهي به مدلول و مفهوم حقيقي آن اسم تخلق پيدا مي‏كند21.

شمارگان لفظ جلاله در قرآن

با عنايت به شمارگان اين واژه در قرآن به قطع مي‏توان گفت كه هيچ اسمي از اسامي پروردگار متعال به تعداد آن وجود ندارد، آنچنان‏كه اين لفظ جلاله بدون تركيب با كلمه ديگري به تعداد 2697 نازل شده و به ضميمه حرف يا كلمه ديگري به تعداد 152، به‏عبارتي اين لفظ نوراني به شكل مفرد و مركب به شمارگان 2849 در قرآن موجود است.

حال شمارگان لفظ جلاله در صورت مفرد آن22:

اللهَ (به فتح آخر): 592. اللهِ (به كسر آخر): 1125. اللهُ (به ضمه آخر): 980.

و شمارگان لفظ جلاله در صورت تركيبي آن:

اِلهَ: 80 شماره. الهاً: 16.

الهكَ: 2.

الهكم: 10.

الهنا: 1.

الههُ: 2.

الهين: 2.

آلهة: 18.

آلهتك: 1.


آلهتكم: 4.


آلهتنا: 8.


آلهتهم: 2.


آلهتي: 1.

اللهم: 5.


1 - مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج 1، ص 80، انتشارات صدرا، چاپ دوازدهم، 1367ش.

2 - همان، ص 82.

3 - فخررازي، تفسير مفاتيح‏الغيب، ج 1، ص 148، چاپ دوم، دار احياءالتراث‏العربي، بيروت، 1417 هـ.

4 - دايرة‏المعارف الاسلامية، مقاله «ونكن بلاك ماكدونا لد» مستشرق انگليسي درباره الله، ج 1، ص 302 - 311 و مقاله او درباره كلمه اله، دايرة‏المعارف‏الاسلامية، ج 3، ص 1093-1904، ماكدونالد در اين دو مقاله سعي در اثبات آرامي يا عبري‏بودن اين واژه نموده است.

5 - مفاتيح‏الغيب، ج 1، ص 146.

6 - همان، ص 147.

7 - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات‏القرآن‏الكريم، ج 1، ص 105 - 109، نشر بنگاه ترجمه، تهران، 1360 ش.

8 - بنگريد به: بادامچي، حسين، مقاله "بررسي واژه الله"، روزنامه سلام، 4/2/76. و: شريعتمداري، جعفر، شرح و تفسير لغات قرآن براساس تفسير نمونه، ج 1، ص 80.

9 - زكي حمّاد، احمد، "الله الاحد" صفاته و كمالاته في كلماته، ص 170 و 171، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 2001 م.

10 - علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 3، ص 222.

11 - امام خميني(ره)، تفسير سوره حمد، ص 105، موءسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، چاپ دوم، 1375 ش.

12 - همان، ص 100 و 101.

13 - شرح و تفسير لغات قرآن براساس تفسير نمونه، ج 1، ص 80.

14 - هوالله الذي لا اله الا هوالملك القدوس السلام المومن المهيمن العزيز الجبار المتكبر.

15 - تفسير نمونه، ج 1، ص 17.

16 - طبرسي، مجمع‏البيان، ج 9، ص 267.

17 - سيوطي، درالمنثور، ج 8، ص 116، دار احياءالتراث العربي، چاپ اول، 2001 م.

19 و 18 - حويزي، نورالثقلين، ج 5، ص 293، اسماعيليان، چاپ چهارم، 1415 هـ.

20 - براي تفصيل بنگريد به: تفسير نمونه، ج 15، ص 467 - 483.

21 - ابن‏عربي، محيي‏الدين، كشف‏المعني عن سر اسماءالله‏الحسني، تحقيق: دكتر پابلو بينيستو، نشر بخشايش، چاپ اول، 1419 هـ.

22 - تفصيل شمارگان واژه الله را ببيند در: بركات، محمد فارس، المرشد الي آيات القرآن الكريم، ص 566 - 592 نشر دارقتيبه، بيروت، چاپ چهارم، 1985م.

/ 1