برنامه سلوک در آثار امام خمینی (قدس سره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

برنامه سلوک در آثار امام خمینی (قدس سره) - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برنامه سلوك در آثار امام خمينى قدس سره

علي شيرواني

برنامه سلوك در آثار امام خمينى قدس سره

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (1)

حاصل برترى جوئيها

بسم الله الرحمن الرحيم

و اين رنج رقابت در همه اقشار هست ، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات ديگر، لكن هرچه بالا برود به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا مى رود، و آنچه مايه نجات انسانها و آرامش قلوب است وارستگى و گسستگى از دنيا و تعلقات آن است كه با ذكر و ياد دائمى خداى متعال حاصل مى شود. (1)

آنان كه در صدد برتريها به هر نحو هستند، چه برترى در علوم ، حتى الهى آن ، يا در قدرت و شهرت و ثروت ، كوشش در افزايش رنج خود مى كنند.

وارستگان از قيود مادى كه خود را از اين دام ابليس تا حدودى نجات داده اند در همين دنيا در سعادت و بهشت رحمتند.

ميزان در اعمال

پسرم ! نه گوشه گيرى صوفيانه دليل پيوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت ، شاهد گسستن از حق . ميزان در اعمال انگيزه هاى آنهاست .

چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ، چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ بينى و تحقير خلق الله و شرك خفى و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك مى كشاند و چه بسا متصدى امور حكومت كه با انگيزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود... پس ميزان عرفان و حرمان ، انگيزه است .

هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب ، حتى حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است .

پسرم ! از زير بار مسؤ وليت انسانى كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مكن ، كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان ، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست اندركاران نيست ، و دست و پا براى بدست آوردن مقام ، هر چه باشد، چه مقام معنوى و چه مادى مزن ، به عذر آن كه مى خواهم به معارف الهى نزديك شوم ، يا خدمت به عبادالله نمايم ، كه توجه به آن از شيطان است ، چه رسد كه كوشش براى به دست آوردن آن .

پسرم ! سوره مباركه حشر را مطالعه كن ، كه گنجينه هائى از معارف و تربيت در آن است ، و ارزش دارد كه انسان يك عمر در آنها تفكر كند، و از آنها به مدد الهى توشه ها بر دارد، خصوصا آيات اواخر آن از آنجا كه مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون )) (2) تا آخر سوره .

بايد معارف به قلب برسد

كوشش كن كلمه توحيد را كه بزرگترين كلمه است ، و والاترين جمله است ، از عقلت به قلبت برسانى ، كه حظ عقل همان اعتقاد جازم برهانى است ، و اين حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلب نرسد، فايده و اثرش ‍ ناچيز است .

چه بسا بعض از همين اصحاب برهان عقلى و استدلال فلسفى بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث مى باشند، (پاى استدلاليان چوبين بود)، و آنگاه اين قدم برهانى و عقلى تبديل به قدم روحانى و ايمانى مى شود كه از افق عقل به مقام قلب برسد، و قلب باور كند آنچه را استدلال اثبات عقلى كرده است .

پسرم ! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپارى و موثرى جز او ندانى .

بى توجهى به ثناى ثناجويان

پسرم ! چه خوب است به خود تلقين كنى ، و به باور خود بياورى يك واقعيت را كه مدح مداحان و ثناى ثناجويان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند، و از تهذيب دور و دورتر سازد.

تاثير سوء ثناى جميل در نفس آلودده ما، مايه بدبختيها و دور افتادگى ها از پيشگاه مقدس حق - جل و علا - براى ما ضعفاء النفوس خواهد بود، و شايد عيبجويى ها و شايعه پراكنى ها براى علاج معايب نفسانى ما سودمند باشد، كه هست همچون عمل جراحى دردناك كه موجب سلامت مريض ‍ مى شود.

آنان كه با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى كنند، دوستانى هستند كه با دوستى خود به ما دشمنى مى كنند و آنان كه پندارند با عيب گوئى و فحاشى و شايعه سازى به ما دشمنى مى كنند، دشمنانى هستند كه با عمل خود ما را اگر لايق باشيم ، اصلاح مى كنند، و در صورت دشمنى به ما دوستى مى نمايند. من و تو اگر اين حقيقت را باور كنيم ، و حيله هاى شيطانى و نفسانى بگذارند واقعيات را آن طور كه هستند ببينيم ، آنگاه از مدح مداحان و ثناى ثناجويان آن طور پريشان مى شويم كه امروز از عيب جوئى دشمنان و شايعه سازى بدخواهان ؛ و عيب جوئى را آن گونه استقبال مى كنيم كه امروز از مداحى ها و ياوه گوئيهاى ثناخوانان . اگر از آنچه ذكر شد به قلبت برسد، از ناملايمات و دروغ پردازيها ناراحت نمى شودى ، و آرامش ‍ قلب پيدا مى كنى ، كه ناراحتيها اكثرا از خود خواهى است . خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرمايد.

آفات نسيان حق

نسيان حق موجب نسيان انفس مى شود، چه ((نسيان )) به معنى فراموشى باشد يا به معنى ترك ، در هر دو معنى هشدار شكننده اى است : لازمه فراموشى حق تعالى آن است كه انسان خود را فراموش كند، يا بگويد حق تعالى او را به فراموشى از نفس خود كشاند، و در همه مراحل سابق ، صادق است . در مرحله عمل آن كس كه خدا را و حضور او - جل و علا - را فراموش كند به فراموشى از خويشتن خويش مبتلا شود يا كشيده شود، بندگى خود را فراموش كند، از مقام عبوديت به فراموشى كشيده شود و كسى كه نداند چى است ، و كى است ، و چه وظيفه دارد و چه عاقبت ؟ شيطان در او حلول نموده و به جاى خويشتن او نشسته ؛ و شيطان عامل عصيان و طغيان است و اگر به خود نيايد و به ياد حق بر نگردد و به همين حال طغيان و عصيان از اين جهان منتقل شود شايد به صورت شيطان مطرود حق تعالى درآيد. و به معنى ديگرش كه به معنى ترك باشد، دردناكتر است ، زيرا اگر ترك اطاعت حق و ترك حق موجب شود كه حق او را ترك كند و عنايات خود را از او قطع فرمايد، شك نيست كه به خذلان دنيا و آخرت منتهى مى شود، در ادعيه شريفه معصومين عليه السلام مى بينيم دعا براى عدم ايكال ما به نفس خويش تاكيد شده است ؛ چه آنان عليه السلام مى دانستند پى آمدهاى اين مصيبت را؛ و ما از آن غافل هستيم .

نه ماءيوس باش و نه مغرور

پسرم ! گناهان را، هر چند كوچك به نظرت باشند، سبك مشمار ((انظر الى من عصيت )) (3) و با اين نظر، همه گناهان ، بزرگ و كبيره است . به هيچ چيز مغرور مشو و خداى تبارك و تعالى را كه همه چيز از اوست ، و اگر عنايت رحمانيش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه اى منقطع شود اثرى ، حتى از انبياء مرسلين و ملائكه مقربين باقى نخواهد ماند، چون همه عالم جلوه رحمانيت او - جل و علا - است ، و رحمت رحمانى او - جل و علا - بطور استمرار (با كوتاهى لفظ و تدبير) مبقى نظام وجود است ((و لا تكرار فى تجليه جل و علا)) و گاهى تعبير شود از آن به بسط و قبض فيض على سبيل الاستمرار. در هر حال حضور او را فراموش مكن و مغرور به رحمت او مباش ، چنانكه مايوس نبايد باشى ، و مغرور به شفاعت شافعان عليه السلام مباش كه همه آنها موازين الهى دارد، و ما از آنها بى خبريم . مطالعه در ادعيه معصومين عليه السلام و سوز و گداز آنان از خوف و عذاب او سرلوحه افكار و رفتارت باشد.

هواهاى نفسانى و شيطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى دارد و از اين راه به هلاكت مى كشاند.

آفات حب دنيا

پسرم ! هيچگاه دنبال تحصيل دنيا، اگر چه حلال او باشد، مباش كه حب دنيا، گرچه حلالش باشد، راءس همه خطايا است ، چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مى كشاند. تو جوانى و با قدرت جوانى كه حق داده است مى توانى اولين قدم انحراف را قطع كنى و نگذارى به قدم هاى ديگر كشيده شوى كه هر قدمى ، قدم هائى در پى دارد، و هر گناهى - گرچه كوچك - به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را كشد، به طورى كه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسان ناچيز آيد، بلكه گاهى اشخاص به ارتكاب بعض كبائر به يكديگر فخر مى كنند، و گاهى به واسطه شدت ظلمات و حجاب هاى دنيوى ، منكر به نظر معروف ، و معروف منكر مى گردد. (4)

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (2)

بسم الله الرحمن الرحيم

از اين مخلوقات ميان تهى ، پوچ و هيچ ، باكى نداشته باش و چشم اميدى هرگز به آنها مبند، كه چشم داشتن به غير او شرك است و باك از غير او جل و علا و كفر.

پسرم ! تا نعمت جوانى را از دست ندادى فكر اصلاح خود باش كه در پيرى همه چيز را از دست مى دهى ، يكى از مكايد شيطان كه شايد بزرگترين آن باشد، كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست - مگر رحمت حق تعالى دستگير او باشد - استدراج است .

در عهد نوجوانى شيطان باطن ، كه بزرگترين دشمنان اوست ، او را از فكر اصلاح خود باز مى دارد، و اميد مى دهد كه وقت زياد است ، اكنون فصل برخوردارى از جوانى است ، و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مى گذرد، درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از اين فكر باز مى دارد تا ايام جوانى را از او بگيرد، و آنگاه كه جوانى رو به اتمام است ، او را به اميد اصلاح در پيرى سرخوش مى كند و در ايام پيرى نيز اين وسوسه شيطانى از او دست نكشد، و وعده توبه در آخر عمر مى دهد، و در آخر عمر و شهود موت ، حق تعالى را در نظر او مبغوض ترين موجود جلوه مى دهد كه محبوب او كه دنياست از دستش گرفته است ، اين حال اشخاصى است كه نور فطرت در آنها به كلى خاموش نشده است ، و اشخاصى هستند كه غرقاب دنيا بر آنها را از فكر اصلاح دور نگهداشته ، و غرور دنيا سرتا پاى آنان را فراگرفته است من خود چنين اشخاصى را در اهل علم اصطلاحى ديده ام و اكنون بعض آنها در قيد حياتند و اديان را هيچ و پوچ مى دانند.

پسرم ! توجه كن كه هيچ يك از ما نمى تواند مطمئن باشد كه به اين دام شيطانى نيفتد. عزيزم ! ادعيه ائمه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مى دانند، و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند، و به جز رحمت حق به چيزى نمى انديشند، و اهل دنيا و آخوندهاى شكم پرور اين ادعيه را تاويل مى كنند، چون حق جل و علا را نشناخته اند. (5)

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (3)

بسم الله الرحمن الرحيم

فاطى عزيزم !

بالاخره بر من نوشتن چند سطر را تحميل كردى ، و عذر پيرى رنجورى و گرفتاريها را نپذيرفتى . اكنون از آفات پيرى و جوانى سخن را آغاز مى كنم كه من هر دو مرحله را درك كرده ، يا بگو به پايان رسانده ام ، و اكنون در سراشيبى برزخ يا دوزخ با عمال حضرت ملك الموت دست به گريبان هستم ، و فردا نامه سياهم بر من عرضه مى شود، و محاسبه عمر تباه شده ام را از خودم مى خواهند و جوابى ندارم ، جز اميد به رحمت آن كه ((وسعت رحمته كل شى ء)) (6)، ((و لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا)) (7) را بر رحمه للعالمين نازل فرموده است ، گيرم مشمول اين نحو آيات كريمه شوم ، لكن عروج به حريم كبريا و صعود به جوار دوست و ورود به ضيافت الله ، كه بايد با قدم خود به آن رسيد، چه مى شود؟

در جوانى كه نشاط و توان بود با مكايد شيطان و عامل آن كه نفس اماره است ، سرگرم به مفاهيم و اصطلاحات پر زرق و برقى شدم كه نه از آنها جمعيت حاصل شد، نه حال و هيچگاه در صدد به دست آوردن روح آنها برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملك آنها به ملكوت برنيامدم ، و گفتم :




  • از قيل و قال مدرسه ام حاصلى نشد
    جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش



  • جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
    جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش



و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و بجاى رفع حجب ، به جمع كتب پرداختم كه گوئى در كون و مكان خبرى نيست جز يك مشت ورق پاره كه به اسم علوم انسانى و معارف الهى و حقايق فلسفى طالب را كه به فطرت الله مفطور است ، از مقصد بازداشته و در حجاب اكبر فرو برده .

اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت ، نه از فتوحات ، فتحى حاصل و نه از فصوص الحكم ، حكمتى دست داد، چه رسد به غير آنها كه خود داستان غم انگيز دارد و چون به پيرى رسيدم ، در قر قدم آن مبتلا به استدراج شدم ، تا به كهولت و مافوق آن ، كه الان با آن دست به گريبانم ((و منكم من يزد الى ارذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيئا)) (8) و چون دخترم از اين مرحله فرسنگ ها دورى و طمع آن را نچشيدى - كه خدايت به آن برساند، با حذف عوارض آن - از من توقع نوشتار و گفتار، آن هم نظم و نثر به هم آميخته مى كنى و ندانى كه من نه نويسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا. و تو اى دختر عزيزم كه غوره نشده حلوا شدى ، بدان كه يك روزى خواهى بر جوانى كه به همين سرگرمى ها يا بالاتر از آن از دستت رفت ، همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست خداى نخواسته بار سنگين تاسف را به دوش مى كشى ، پى از اين پير بى نوا بشنود كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است ، به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است ، بسنده مكن و در جستجوى او جل و علا باش . جوانى ها و عيش و نوش هاى آن بسيار زودگذر است ، كه من خود همه مراحلش را طى كردم ، و اكنون با عذاب جهنمى آن دست به گريبانم ، و شيطان درونى دست از جانم بر نمى دارد تا - پناه به خداى تعالى - آخر ضربه را بزند، ولى ياس از رحمت واسعه خداوند، خود از كبائر عظيم است و خدا نكند كه معصيت كارى مبتلا به آن شود.

گويند حجاج بن يوسف ، آن جنايت كار تاريخ ، در آخر عمرش گفته است كه خدايا مرا بيامرز گر چه مى دانم همه مى گويند نمى آمرزى ، و شافعى كه اين را شنيد گفت : اگر چنين گفته شايد. و من ندانم كه شقى توفيق چنين امرى را پيدا كرده يا نه ، و مى دانم كه از هر چه بدتر ياس است ، و تو اى دخترم ! مغرور به رحمت مباش كه غفلت از دوست كنى ، و مايوس مباش كه خسر الدنيا و الاخره شوى ، خداوندا به حق اصحاب پنج گانه كساء، احمد و فاطى و حسن و رضا (ياسر) و على را كه از دودمان رسول گرامى و وصى اويند و به اين افتخار مى كنم و مى كنند، از شرور شيطانى و هواهاى نفسانى مصون دار، در اينجا كلام من ختم شد و حجت حق بر من تمام شد. والسلام (9)

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (4)

بسم الله الرحمن الرحيم

علم ، هم سد راه است و هم چراغ راه

دخترم ! سرگرمى به علوم حتى عرفان و توحيد اگر براى انباشتن اصطلاحات است - كه هست - و براى خود اين علوم است ، سالك را به مقصد نزديك نمى كند كه دور مى كند ( العلم هو الحجاب الاكبر)، و اگر حق جويى و عشق به او انگيزه است كه بسيار نادر است ، چراغ راه است و نور هدايت (العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء) (10) و براى رسيدن به گوشه اى از آن تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است ، تهذيب نفس و تطهير قلب از غير او، چه رسد به تهذيب از اخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده مى خواهد و چه رسد به تهذيب عمل از آنچه خلاف رضاى او جل و علا است ، و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل واجبات كه در راس است و مستحبات به قدر ميسور و به قدرى كه انسان را به عجب و خود خواهى دچار نكند

منشاء عجب

دخترم ! عجب و خود پسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است . اگر اندكى به عظمت خلقت به اندازه اى كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و كهكشانها را ادارك مى كند و عظمت خالق آنها را اندكى مى فهمد و از عجب و خود بينى و خود پسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نمايد. در قصه حضرت سليمان نبى الله عليه السلام مى خوانيم آنگه كه از وادى نمل مى گذرد:

((قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون )) (11)

نمله ، سليمان نبى با همراهانش را به عنوان ((لا يشعرون )) توصيف كند و هدهد به او مى گويد:

((احطت بما تحط به ))

آثار تدبر در قرآن

من قائل بى خبر و بى عمل به دخترم مى گويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهى تدبر كن هر چند صرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثارى دلپذير دارد لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت مى كند (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها) (12) و تا اين قفر و بندها باز نگردد و به هم نريزد، از تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظيم مى فرمايد: ((انه القرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون )) و سر حلقه آنها آنان هستند كه آيه تطهير در شاءنشان نازل گرديده .

تو نيز مايوس نباش ، كه ياس از اقفال بزرگ است ، به قدر ميسور در رفع حجب و شكستن اقفال براى رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش ‍ كن . تا جوانى در دست تو است كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب ، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند موفق مى شوند و يك پير موفق نمى شود.

قيد و بندها و اقفال شيطانى اگر در جوانى غفلت از آنها شود، هر روزى كه از عمر بگذرد ريشه دارتر و قوى تر شوند.




  • درختى كه اكنون گرفتست پاى
    گرش همچنان روزگارى ، هلى
    به گردونش از بيخ برنگسلى (13)



  • به نيروى شخصى برآيد ز جاى
    به گردونش از بيخ برنگسلى (13)
    به گردونش از بيخ برنگسلى (13)



از مكايد بزرگ شيطان و نفس خطرناك تر از آن ، آن است كه به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پيرى مى دهد و تهذيب و توبه الى الله را به تعويق مى اندازد براى زمانى كه درخت فساد و شجره زقوم قوى شده و اراده و قيام به تهذيب ، ضعيف ، بلكه مرده است .

يك وصيت به همه جوانها

به تو و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت مى كنم كه شما و همه موجودات جلون اويند وظهور اويند، كوشش و مجاهدت كنيد تا بارقه اى از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستى به هستى مطلق رسيد.




  • پس عدم گردم عدم چون ارغنون
    گويد كانا اليه راجعون .



  • گويد كانا اليه راجعون .
    گويد كانا اليه راجعون .



دخترم ! دنيا و هر چه در آن است جهنم است كه باطنش در آخر سير ظاهر شود و ماوراى دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از حذر طبيعت ظاهر شود و ما و شما و همه يا حركت به سوى قمر جهنم مى كنيم يا به سوى بهشت و ملا اعلا.

صراط مستقيم

ما همه در صراط هستيم و صراط از متن جهنم عبور مى كند، باطنش در آن عالم ظاهر مى شود. و در اينجا هر انسانى صراطى مخصوص به خود دارد و در حال سير است يا در صراط مستقيم كه منتهى به بهشت و بالاتر و يا صراط منحرف از چپ يا منحرف به سوى راست كه هر دو به جهنم منتهى مى شوند. و ما از خداوند منان آرزوى صراط مستقيم مى كنيم : اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم كه انحراف از يك سو است و لاالضالين كه انحراف از سوى ديگر. و اين حقايق در حشر به طور عيان مشهود مى شود.

لزوم كوشش در راه تهذيب

غرورها و اميدهاى كاذب شيطانى را كنار گذار و كوشش در عمل و تهذيب و تربيت خود كن كه رحيل بسيار نزديك است و هر روز كه بگذرد و غافل باشى دير است . بازگو مكن كه تو خود چرا مهيا نيستى (انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال (14)) من هر چه هستم براى خودم هستم و همه نيز چنين . جهنم و بهشت هر كس نتيجه اعمال او است ، هر چه كشتيم درو مى كنيم .

پرهيز از غرور علم و عرفان

دخترم ! در رفع حجب كوش نه در جمع كتب ، گيرم كتب عرفانى و فلسفى را از بازار به منزل و از محلى به محلى انتقال دادى يا آنكه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردى و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتى عرضه كردى و حضار را فريفته معلومات خود كردى و با فريب شيطانى و نفس اماره خبيث تر از شيطان محموله خود را سنگين تر كردى و با لعبه ابليس مجلس آرا شدى و خداى نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد كه خواهد آمد، آيا با اين محموله هاى بسيار به حجب افزودى يا از حجب كاستى ؟ خداوند عزوجل براى بيدارى علماء آيه شريفه ((مثل الذين حملوا التوراه )) (15)را آورده تا بدانند انباشتن علوم - گرچه علم شرايع و توحيد باشد - از حجب نمى كاهد، بلكه افزايش دهد و از حجب صغار او را به حجب كبار مى كشاند.

نمى گويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل عمر بگذران ، كه اين انحراف است ، مى گويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه ، الهى و براى دوست باشد و اگر عرضه كنى ، براى خدا و تربيت بندگان او باشد نه براى ريا و خود نمايى كه خداى نخواسته جز علماء سوء شوى كه بوى تعفنشان اهل جهنم را بيازارد. (16)

پرهيز از انكار مقامات عارفين

دخترم ! سعى كن اگر اهلش نيستى ، و نشدى ، انكار مقامات عارفين و صالحين را نكنى و معاندت با آنان را از وظايف دينى نشمرى ، بسيارى از آنچه آنان گفته اند در قرآن كريم به طور رمز و سربسته ، و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم .

پاره اى از آفات زبان

دخترم ! آفات زياد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفت ها دارد كه هر يك حجابى است كه اگر از آن ها نگذريم به اول قدم سلوك الى الله نرسيديم . من كه خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شيطان است به بعض آفات اين عضو كوچك و اين زبان سرخ كه سرسبز را به باد دهد و آنگاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد را تباه كند اشاره مى كنم . از اين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت غافل مشو، گاهى كه در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ اين عضو كوچك را آنقدر كه مى توانى شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاى دوست شود چه مى كند. چه مصيبت ها به بار مى آورد كه يكى از آنها غيبت برادران و خواهران است ، ببين با آبروى چه اشخاصى بازى مى كنى و چه اسرارى را از مسلمان روى دايره مى ريزى و چه حيثياتى را خدشه دار مى كنى و چه شخصيت هائى را مى شكنى ؟ آنگاه اين جلسه شيطانى را مقياس بگير و ملاحظه كن در يك سال در همين امر پيش پا افتاده چه كردى و در پنجاه شصت سال ديگر چه خواهى كرد و چه مصيبت ها براى خود به بار خواهى آورد و در عين حال آن را كوچك مى شمارى و اين كوچك شمردن از حيله هاى ابليس است كه خداوند به لطف خود ما را همگى از آن مصون دارد.

دخترم ! نگاهى كوتاه به آنچه درباره غيبت و آزار مومنين و عيب جويى و كشف سر آنان و تهمت آنان وارد شده دلهايى را كه مهر شيطان بر آنها نخورده مى لرزاند و زندگى را بر انسان تلخ مى كند، اينك براى علاقه اى كه به تو و احمد دارم توصيه مى كنم از آفات شيطانى خصوصا آفت هاى بسيار زبان خوددارى كنيد و همت به نگهدارى آن كنيد، البته در آغاز قدرى مشكل است ، لكن با عزم و اراده و تفكر در پى آمدهاى آن آسان مى شود. (17)

والسلام على عباد الله الصالحين

12 شهر رمضان المبارك 1404

روح الله الموسوى الخمينى

فرازهايى از كتاب چهل حديث (18)

اصلاح نفس محال نيست

گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نيست . اين ها خيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القاء مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغير و نشاءه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفيه تفاوت مى كند.

البته اول پيدايش صفتى در نفس ، با زحمت و رياضت كمى او را مى توان ازاله كرد. مثل نورسى كه ريشه نداونيده باشد و متمكن در زمين نشده باشد. ولى بعد از آن كه صفت ، متمكن در نفس شد، و از ملكات مستقره نفس ‍ گرديد، زوالش ممكن است ولى زحمتش زياد مى شود. درختى كه كهن سال شده و ريشه كرده ، زحمت كندنش زياد است . تو هر چه ديرتر در فكر قلع ريشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و رياضتت بيش تر گردد.

اى عزيز اولا مگذار مفاسد اخلاقى يا عملى در مملكت ظاهر و باطنت وارد شود كه اين خيلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآيى . و اگر وارد شد، هر چه ديرتر در صدد رفع برآيى ، زحمت زياد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد.

شيخ جليل ما و عارف بزرگوار آقاى شاه آبادى - روحى فداه - فرمودند كه تا قواى جوانى و نشاط آن باقى است ، بهتر مى توان قيام كرد در مقابل مفاسد اخلاقى ، و خوبتر مى توان وظايف انسانيه را انجام داد. مگذاريد اين قوا از دست برود و روزگار پيرى پيش آيد كه موفق شدن در آن حال مشكل است ، و بر فرض موفق شدن ، زحمت اصلاح زياد است . پس انسان عاقل كه تفكر كرد در مفاسد چيزى ، اگر وارد در آن نيست ، گرد آن نمى گردد، و خود را آلوده نمى كند، و اگر خداى نخواسته وارد شد، هر چه زودتر در صدد اصلاح بر مى آيد و نمى گذارد ريشه كند و اگر خداى نخواسته ريشه كرد، با هر زحمت و مشقتى است ، ريشه او را مى كند كه مبادا به ثمره برزخى و آخرتى برسد، و ميوه آن را بار دهد كه اگر با آن خلق فاسد را از اين عالم كه نشاه هيوالنى و تغيرات مادى است ، منتقل شد، قلع آن از دست خود او خارج مى شود و تا (در) آخرت يا برزخ يك خلق از اخلاق نفسانى بخواهد تبديل شود، هيهات است .

در حديث است از رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه هر يك از اهل بهشت و جهنم مخلدند در آن به واسطه نيات خود. نيات فاسده كه زاييده اخلاق رذيله است ، ممكن نيست زائل شود مگر آن منشاء آن زائل گردد.

در آن عالم ملكات به قدرى با شدت و قوت ظهور مى كند كه زوال آن يا ممكن نيست - آن وقت مخلد است در جهنم - و اگر با فشارها و سختى ها و آتش ها زائل شود، پس از قرن هاى ربوبى ، شايد زائل شود.

پس اى عاقل ! چيزى را (كه ) با يك ماه يا يك سال زحمت جزئى دنيايى با اختيار خود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاك كند. (19)

دم را غنيمت شمار

اى عزيز ! اى مطالعه كننده اين وراق ! عبرت كن از حال اين نويسنده كه اكنون در زير خاك و در عالم ديگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خويش است و تا فرصت داشت به بطالت و هوى و هوس ، عمر عزيز را گذراند، و آن سرمايه الهى را ضايع و باطل كرد. تو ملتفت خود باش كه نيز روزى مثل مايى و خودت نمى دانى آن چه روز است . شايد الان كه مشغول قرائتى ، باشد، اگر تعللى كنى ، فرصت از دست مى رود. اى برادر من ! اين امور را تعويق نينداز كه تعويق انداختنى نيست . چه قدر آدم هاى صحيح و سالم ، با موت ناگهانى از اين دنيا رفتند، و ندانيم عاقبت آن ها چيست ! پس ‍ فرصت را از دست مده و يك دم را غنيمت شمار كه خيلى اهميت دارد و سفر خيلى خطرناك است . دستت از اين عالم كه مزرعه آخرت است ، اگر كوتاه شد، ديگر كار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى كرد. جز حسرت و حيرت و عذاب مذلت نتيجه نبرى . اولياى خدا آنى راحت نبودند، و از فكر اين سفر پرخوف و خطر بيرون نمى رفتند.

حالات على بن الحسين عليه السلام امام معصوم حيرت انگيز است . ناله هاى امير المومنين عليه السلام ولى مطلق ، بهت آور است . چه شده است كه ما اين طور غافليم ؟ كى به ما اطمينان داده جز شيطان كه كارهاى ما را از امروز به فردا مى اندازد. مى خواهد اصحاب و انصار خود را زياد كند و ما را با خلق خود و در زمزه خود و اتباع خود محشور كند. هميشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه دهد و مار را با وعده رحمت خدا و شفاعت شافعين ، از ياد خدا و اطاعت او غافل كند. ولى افسوس كه اين اشتهاى كاذب است و از دام هاى مكر و حيله آن ملعون است . رحمت خدا الان به تو احاطه كرده ، رحمت صحت و سلامت و حيات و امنيت و هدايت و عقل و فرصت و راهنمايى اصلاح نفس . در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى (20) و استفاده از آن ها نمى كنى و اطاعت شيطان مى كنى . اگر از اين رحمت ها در اين عالم استفاده نكنى ، بدان كه در آن عالم نيز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفيعان نيز محروم مانى جلوه شفاعت شافعان در اين عالم ، هدايت آنها است و در آن عالم ، باطن هدايت ، شفاعت است . تو از هدايت اگر بى بهره شدى ، از شفاعت بى بهره اى و به هر قدر هدايت شدى ، شفاعت شوى .

شفاعت رسول اكرم صلى الله عليه وآله مثل رحمت حق ، مطلق است . محل قابل بايد از او استفاده كند.

اگر خداى نخواسته شيطان با اين وسايل ، ايمان را از چنگ تو ربود، ديگر قابليت رحمت و شفاعت نخواهى داشت . بلى رحمت حق سرشار است در دو دنيا. تو اگر طالب رحمتى ، چرا از اين رحمت هاى پياپى كه در اين عالم مرحمت فرموده و بذر رحمت هاى ديگر است ، برخوردار نمى شوى . اين همه انبيا و اولياى خدا تو را دعوت كردند به خوان نعمت و مهمانخانه الهى ، نپذيرفتى ، و با يك وسوسه خناس و القاى شيطانى همه را كنار گذاشتى . محكمات كتاب خدا و متواترات احاديث انبياء و اولياء و ضروريات عقول عقلاء و براهين قطعيه حكماء را فداى خطرات شيطانى و هواهاى نفسانى كردى .

اى واى به حال من و تو از اين غفلت و كورى و كرى و جهالت . (21)

آرزوى دراز مانع از سفر به سوى خداست

پس اى عزيز ! بدان كه يك سفر طولانى در پيش است كه هده و هده آن و زاد (و) راحله آن علم و عمل نافع است و وقت سفر، معلوم نيست چه وقت است . ممكن است وقت خيل تنگ باشد و فرصت از دست برود.

انسان نمى داند چه وقت كوس رحيل مى زنند كه بايد ناچار كوچ كند. اين طول امل كه من و تو داريم كه از حب نفس و مكائى شيطان و شاهكارهاى آن ملعون است ، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته كه در فكر هيچ كار نيفتيم .

و اگر مخاطرات سير و موانع حركت داشته باشيم ، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق برناييم ، و هيچ در صدد جمع زاد و راحله نباشيم ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهيه سفر ببرد. نه عمل صالحى داريم و نه علم نافعى ، و موونه آن عالم روى اين دو مطلب چرخ مى زند و ما هيچ يك را تهيه نكرديم . اگر عملى هم كرده باشيم ، خالص و بى غل و غش نبوده ، بلكه با هزاران موانع قبول بجا آورديم ، و اگر علمى تحصيل نموديم ، علم بى حاصل و نتيجه بوده كه خود يا لغو و باطل است و يا از موانع بزرگ راه آخرت است .

اگر اين علم و عمل ما نافع (22) بود، در ما كه سال هاى سال است . دنبال آن هستيم ، بايد تاثير واضحى كرده باشد و در اخلاق و اطوار ما تفاوتى حاصل شده باشد. چه شده است كه علم و عمل چهل پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشيده و دل هاى ما را از سنگ خارا سخت تر كرده ؟

از نماز كه معراج مومنان است ما را چه حاصل شده ؟ كو آن خوف و خشيتى كه لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با اين حالتى كه هستيم ما را كوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسيارى در پيش داريم كه زايل شدنى نيست . پس نسيان آخرت از امورى است كه اگر ولى الله اعظم امير المومنين عليه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن كه طول امل است ، حق است ، زيرا كه او مى داند اين چه سفر پر خطرى است ، و انسانى كه بايد آنى راحتى نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقيقه اى ننشيند، اگر نسيان كرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهميد كه چنين عالمى هم هست و چنين سيرى هم در پيش است ، چه بر سر او خواهد آمد، و به چه بدبختى هايى خواهد گرفتار شد.

خوب است قدرى در حال آن حضرت و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه اشرف خليفه و معصوم از خطا و نسيان و لغزش و طغيان هستند، تفكر كنيم و بفهميم كه ما در چه حال هستيم ، و آن ها در چه حال بودند؟ علم آنها به بزرگى سفر و خطر آن ، از آن ها راحت را سلب كرده و جهل ما، نسيان در ما ايجاد كرده . حضرت ختمى مرتبت به قدرى رياضت كشيد و قيام در مقابل حق كرد كه قدم هاى مباركش ورم كرد و از طرف ذات مقدسش حق - جل جلاله - آيه نازل شد:

((طه . ما انزلنا عليك القران لتشقى .)) (23)

جناب اميرالمومنين عليه السلام كه حالات و عبادات و خوفش از حق تعالى معلوم است .

پس بدان كه سفر خيلى پرخطر است و اين نسيان و فراموشى كه در ما است از مكائد نفس و شيطان است و اين اميدها و آمال طولانى و دراز از دام هاى بزرگ ابليس و از مكائد نفس است .

پس از اين خواب برخيز و تيقظ و تنبه پيدا كن . بدان كه مسافرى و دارى مقصدى . مقصد تو عالم ديگر است و تو را از اين عالم خواهى نخواهى مى برند. اگر تهيه سفر و زاد و راحله آن را ديدى ، در اين سفر درمانده نشوى و در اين سير بيچاره نشوى ، و الا فقير و بيچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتى كه سعادت ندارد، ذلتى كه عزت ندارد، فقرى كه غنا دنبالش نيست ، عذابى كه رحمت ندارد، آتشى كه خاموشى پيدا نكند، فشارى كه بر طرف شدن ندارد، حزن و اندوهى كه خوشحالى در پى آن نيست ، حسرت و ندامتى كه آخر ندارد.

اى عزيز! ببين مولا در دعاى كميل در مناجات با خداى تعالى چه عرض ‍ مى كند: ((انت تعلم ضعفى عن قليل من بلاء الدنيا و عقوباتها)) تا آن كه مى گويد: ((و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض .)) اين چه عذابى است كه آسمانها و زمين طاقت آن را ندارند و براى تو تهيه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسيان و غفلت و خوابت افزوده مى شود.

هان اى دل غافل ! از خواب برخيز و مهياى سفر آخرت شو ((فقد نودى فيكم بالرحيل )) (24)

صداى رحيل و بانگ كوچ بلند است . عمال حضرت عزرائيل در كارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و باز غافل و نادانى .

اللهم انى اءساءلك التجافى عن دار الغرور، و الاناله الى دار السرور و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت . (25) (26)

سرانجام پيروى از شهوت ها

گرچه مطالبى كه در اين اوراق است از امور شايعه رايجه و از مكررات بايد بشمار آورد، ولى باكى از اين نيست . تذكر نفس و تكرار حق ، امر مطلوبى است ، و از اين جهت در اذكار و اوراد و عبادات و مناسك ، تكرار مطلوب است . و نكته اصلى آن عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است . پس از تكرار اى عزيز (ملول ) مشو، و بدان كه تا انسان در قيد اسارت نفس و شهوات آن است ، و سلسله هاى طولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هيچ يك از مقامات معنوى و روحانى نايل نمى شود، و سلطنت باطنيه نفس و اراده نافذ آن بروز و ظهور نمى كند، و مقام استقلال و عزت نفس كه از بزرگ ترين مقامات كمال روحانى است ، در انسان پيدا نمى شود. بلكه اين اسارت و رقيت ، باعث مى شود كه انسان ، سرپيچ از اطاعت نفس نباشد در هيچ حال ، و چون سلطنت نفس اماره و شيطان در باطن قوى شد، و تمام قوا سر به رقيت و طاعت آنها گذاشتند، و خضوع در پيشگاه آن ها نمودند و تسليم تام شدند، آن ها قانع به معاصى تنها نمى شوند، و كم كم از معصيت هاى كوچك ، انسان را به معاصى بزرگ و از آنها به سستى عقايد و از آن به ظلمت افكار و از آن به تنگناى جحود و از آن به بغض و دشمنى انبياء و اولياء مى كشانند. و نفس كه در تحت سلطه و رقيت آن ها است ، نتواند از آن سر پيچ نمايد. پس عاقبت امر طاعت و اسارت خيل وخيم است و به جاهاى خيلى هولناك انسان را ممكن است بكشد. انسان عاقل رؤ وف به حال خود، بايد به هر وسيله اى شده ، خود را از اين اسارت خارج كند و تا فرصت دارد و قواى او سالم است ، و حيات و صحت و جوانى برقرار است ، و قوا به كلى مسخر نشده ، در مقابل آن قيام كند. و مدتى مواظبت اوقات خويش كند و مطالعه در حالات نفس كند و حالات گذشتگان و سوء عاقبت آن ها را مداقه نمايد. و گذشتن اين چند روزه را به باطن قلب خود بفهماند، و قلب را بيدار كند و به قلب بفهماند حقيقت منقول از رسول اكرم صلى الله عليه وآله به ما كه فرمودند: ((الدنيا مزرعه الاخره )) (27)

دنيا كشتگاه بازپسين است . اگر اين چند روزه كشت نكنيم و عمل صالح ننماييم ، فرصت از دست مى رود.

عالم ديگر كه فرا رسيد و موت ، حلول كرد، تمام اعمال منقطع مى شود و آمال پايمال مى گردد. و اگر خداى نخواسته با اين عبوديت از شهوات و اسارت از قيد گوناگون هواهاى نفسانيه ملك الموت در رسد، شيطان ممكن است مقصد آخر را كه ربودن ايمان است ، انجام دهد، و با ما طورى سلوك كند و به قلب ما طورى نمايش دهد كه با دشمنى حق و انبيا و اولياى او از دنيا برويم . و خدا مى داند كه در پس اين پرده ، چه بدبختى ها است و چه ظلمت و وحشت ها است .

هان اى نفس خسيس و اى دل غافل ! از خواب برخيز، و در مقابل اين دشمنى كه سال ها است تو را افسار كرده ، و در قيد اسيرى در آورده و به هر طرف مى خواهد، مى كشاند، و به هر عمل زشتى و خلق ناهنجارى دعوت مى كند و وادار مى نمايد، قيام كن ، و اين قيود را بشكن و زنجيرها را پاره كن و آزادى خواه باش و ذلت و خوارى را بر كنار گذار و طوق عبوديت حق - جل جلاله - را به گردن نه كه از هر بندگى و عبوديتى وارهى و به سلطنت مطلقه الهيه در دو عالم نايل شوى .

اى عزيز ! با آن كه اين عالم دار جزا نيست ، و محل بروز سلطنت حق نيست ، و زندان مومن است ، اگر تو از اسارت نفس بيرون آيى و به عبوديت حق گردن نهى ، و دل را موحد كنى و زنگار دو بينى را از آيينه روح بزدايى ، و قلب را به نقطه مركزيه كمال مطلق متوجه كنى ، در همين عالم ، آثار آن را به عيان مى يابى . چنان وسعتى در قلبت حاصل شود كه محل ظهور سلطنت تامه الهيه شود، و از تمام عوالم ، فسحت و سعه آن بيش تر گردد. ((لايسعنى ارضى و لا سمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المومن )) (28)

و چنان غنا در آن ظاهر گردد كه تمام ممالك باطن و ظاهر را به پشيزى نشمرى و چنان اراده ات قوى گردد كه متعلق به ملك و ملكوت نگردد و هر دو عالم را لايق خود نداند.




  • طيران مرغ ديدى تو ز پاى بند شهوت
    بدر آى تا ببينى طيران آدميت (29)



  • بدر آى تا ببينى طيران آدميت (29)
    بدر آى تا ببينى طيران آدميت (29)



مبادرت به توبه

بر سالك طريق نجات و هدايت ، لازم است تنبه به يك نكته مهمه ، و آن اين است كه توفيق به توبه صحيحه كامله با حفظ شرايط آن چنان چه ذكر مى شود، از امور مشكله است ، و انسان كم تر مى تواند به اين مقصد نايل شود. بلكه دخول در گناهان ، خصوصا كبائر و موبقات باعث مى شود كه انسان را از ياد توبه به كلى غافل مى كند، و اگر درخت معاصى در مزرعه دل انسانى بارمند و برومند گرديد و ريشه اش محكم شد، نتايجى بس ناهنجار دهد كه يكى از آنها است كه انسان را از توبه به كلى منصرف مى كند. و اگر گاهگاهى نيز متذكر آن شود به تسويف و امروز و فردا و اين ماه و آن ماه كار را مى گذراند و با خود مى گويد كه در آخر عمر و زمان پيرى توبه صحيحى مى كنم . غافل از آن كه اين مكر با خدا است . ((و الله خير الماكرين )) (30)

گمان نكن كه پس از محكم شدن ريشه گناهان انسان بتواند توبه نمايد يا آن كه بتواند به شرايط آن قيام نمايد. پس بهار توبه ، ايام جوانى است كه بار گناهان كم تر و كدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرايط توبه سهل تر و آسان تر است .

انسان در پيرى حرص و طمع حب جاه و مال و طول املش بيش تر است ، و اين مجرب است . و حديث شريف نبوى شاهد بر آن است . گيرم كه انسان بتواند در ايام پيرى قيام به اين امر كند. از كجا به پيرى برسد و اجل موعود او را در سن جوانى و در حال استغال به نافرمانى نربايد، و به او مهلت دهد؟ كمياب بودن پيران ، دليل است كه مرگ به جوانان نزديك تر است . در يك شهر پنجاه هزار نفرى ، پنجاه نفر پير هشتاد ساله ، انسان نمى بيند.

پس اى عزيز! از مكائد شيطان بترس و در حذر باش و با خداى خود مكر و حيله مكن كه پنجاه سال يا بيش تر شهوت رانى مى كنم ، و دم مرگ با كلمه استغفار جبران گذشته مى كنم . اين ها خيال خام است .

اگر در حديث ديدى يا شنيدى كه حق تعالى بر اين امت ، تفضل فرموده و توبه آن ها را تا قبل از وقت معاينه آثار مرگ يا خود آن قبول مى فرمايد، صحيح است ، ولى هيهات كه در آن وقت توبه از انسان متمشى شود. مگر توبه لفظ است ؟ قيام به امر توبه زحمت دارد. برگشت و عزم بر برگشت نكردن ، رياضات علميه و عمليه لازم دارد. والا خود به خود، انسان نادر اتفاق مى افتد كه در فكر توبه بيفتد يا موفق به آن شود، يا اگر شد بتواند به شرايط صحت و قبول آن يا به شرايط كمال آن قيام كند. چه بسا باشد كه قبل از فكر توبه يا عملى كردن آن ، اجل مهلت ندهد، و انسان را با بار معاصى سنگين و ظلمت بى پايان گناهان از اين نشاه منتق نمايد. آن وقت خدا مى داند كه به چه گرفتارى ها و بدبختى ها دچار مى شود.

جبران معاصى در آن عالم ، فرضا كه اهل نجات و عاقبت امرش سعادت باشد كار سهلى نيست . فشارها و زحمت ها و سوختن هايى در دنبال است تا انسان لايق شفاعت شود و مورد رحمت ارحم الراحمين گردد

پس اى عزيز! هر چه زودتر دامن به كمر بزن و عزم را محكم و اراده را قوى كن ، و از گناهان تا در سن جوانى هستى يا در حيات دنيايى مى باشى ، توبه كن و مگذار فرصت خدا داد از دستت برود و به تسويلات شيطانى و مكائد نفس اماره اعتنا مكن .

و نيز به يك نكته مهمه بايد توجه داشت ، و آن اين است كه شخص تائب ، پس از توبه نيز، آن صفاى باطنى روحانى و نور خالص فكرى برايش باقى نمى ماند. چنان چه صفحه كاغذى را اگر سياه كنند و باز بخواهند جلا دهند، البته به حالت جلاى اولى بر نمى گردد. يا ظرف شكسته را اگر اصلاح كنند، باز به حالت اولى مشكل است عود كند. خيلى فرق است ميانه دوستى كه در تمام عمر با صفا و خلوص با انسان رفتار كند، يا دوستى كه خيانت كند و پس از آن عذر تقصير طلب نمايد. علاوه بر آن كهكم تر كسى است كه بتواند درست قيام به وظايف توبه بنمايد.

پس انسان بايد حتى الامكان در معاصى و نافرمانى داخل نشود كه اصلاح نفس پس از افساد، از امور مشكله است . و اگر خداى نخواسته گرفتارى پيدا كرد، هرچه زودتر در صدد علاج برآيد كه هم فساد كم را زود مى شود اصلاح كرد و هم كيفيت اصلاح بهتر مى شود.

اى عزيز! با بى اعتنايى و سرسرى از اين مقام مگذر، تدبر و تفكر در حال خود و عاقبت امر خويشتن كن و به كتاب خدا و احاديث خاتم انبياء و ائمه هدى - سلام الله عليهم اجمعين - و كلمات علما امت و حكم عقل وجدانى رجوع نما، و اين باب را كه مفتاح ابواب است ، به روى خود بگشا، و در اين منزلكه عمده منازل انسانيت است ، نسبت به حال ماها، وارد شو و اهميت به آن بده و مواظبت از آن كن ، و از خداوند تبارك و تعالى توفيق حصول مطلوب بخواه و از روحانيت رسول اكرم و ائمه هدى - سلام الله عليهم اجمعين - استعانت كن و به ولى امر و ناموس دهر حضرت امام عصر - عجل الله فرجه - پناه ببر. البته آن بزرگوار دستگيرى ضعفا و بازماندگان را مى فرمايد و بيچارگان را دادرسى مى نمايد. (31)

نخستين گام در سلوك به سوى حق تعالى

بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى ، تفكر است ، و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدايات در مرتبه پنجم قرار داده اند، و آن نيز در مقام خود صحيح است .

و تفكر در اين مقام عبارت است از آن كه ، انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى - ولو كم هم باشد - فكر كند در اين كه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده ، و تمام اسباب آسايش و راحت را از براى او فراهم كرده ، و بدن سالم و قواى صحيحه ، كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را حيران مى كند، به او عنايت كرده ، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده ، و از طرفى هم اين همه انبيا را فرستاده ، و كتاب نازل كرده ، و راهنمايى ها نموده ، و دعوت ها كرده است ، آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست ؟

آيا تمام اين بساط، فقط براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهرت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم ، يا مقصود ديگر در كار است ؟

آيا انبيا كرام ، و اوليا معظم ، و حكماى بزرگ و علماى هر ملت كه مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى كردند، و آن ها را از شهوات حيوانى ، و از اين دنياى فانى پرهيز مى دادند، با آن ها دشمنى داشتند و دارند، يا راه صلاح ما بيچاره هاى فرو رفته در شهوات را مثل ما نمى دانستند؟ (32)

لزوم عمل به ظاهر شريعت

بدان كه هيچ راهى در معارف الهيه پيموده نمى شود مگر آن كه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت ، و تا انسان متادب به آداب شريعت حقه نشود، هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود، و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند، و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف شود، و پس از انكشاف حقيقت ، و بروز انوار معارف در قلب نيز متادب به آداب ظاهره خواهد بود، و از اين جهت دعوى بعضى باطل است كه ((به ترك ظاهر، علم باطن پيدا شود )) يا ((پس از پيدايش آن به آداب ظاهره احتياج نباشد )) و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت و مدارج انسانيت . (33)

عزم و اراده

اى عزيز! بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنيا هجرت كنى ، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است . و جرات بر معاصى كم كم انسان را بى عزم مى كند، و اين جوهر شريف را از انسان مى ربايد. استاد معظم ما - دام ظلله - مى فرمودند: ((بيش تر از هر چه ، گوش كردن به تغنيات سلب اراده و عزم از انسان مى كند ))

پس اى برادر! از معاصى احتراز كن ، و عزم هجرت به سوى حق تعال نما، و ظاهر انسان كن ، در خود را در سلك ارباب شرايع داخل كن ، و از خداوند تبارك و تعالى در خلوات بخواه كه تو را در اين مقصد همراهى فرمايد، و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او را شفيع قرار ده ، كه خداوند به تو عنايت فرمايد، و از تو دستگيرى نمايد در لغزش هايى كه در پيش دارى . زيرا كه انسان در ايام حيات لغزشگاه هاى بسيار دارد كه ممكن است در آن واحد به پرتگاه هلاكت چنان افتد كه ديگر نتواند از براى خود چاره بكند، بلكه در صدد چاره جويى هم برنيايد، بلكه شايد شفاعت شافعين هم شامل حال اونشود. نعوذ بالله منها. (34)

مشارطه ، مراقبه و محاسبه

از امورى كه لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است . مشارطه آن است كه در اول روز مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد و معلوم است كه يك روز خلاف نكردن ، امرى است خيلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده برآيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما و ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون ، بر تو امر را بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است و او را از روى واقع و قلب لعن كن ، و اوهام باطله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ، آن وقت تصديق خواهى كرد.

و پس از اين مشارطه ، بايد وارد مراقبه شوى و آن چنان است كه در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است ، بدان كه اين از شيطان و جنود او است كه مى خواهند تو را از شرطى كه كردى باز دارند. به آن ها لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خيال باطل را از دل بيرون نما، و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم . ولى نعمت من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و لطف هايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم ، از عهده يكى از آن ها بر نمى آيم . سزاوار نيست يك شرط جزئى را وفا نكنم . اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آيد.

و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاى تو از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها منافات ندارد، وبه همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از اين كه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداى خود كردى كه آيا بجا آوردى ؟ و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى ؟

اگر درست وفا كردى ، شكر خدا كن در اين توفيق وبدان كه يك قدم پيش ‍ رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند ان شاء الله تو را راهنمايى مى كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ، و كار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به اين عمل مواظبت كن ، اميد است ملكه گردد از براى تو، به طورى كه از براى تو، كار خيلى سهل و آسان شود، بلكه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترك معاصى در همين عالم ، بااين كه اينجا عالم جزا نيست لذت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى كند و تو را ملتذ مى نمايد.

و بدان كه خداى تبارك و تعالى تكليف شاق بر تو نكرده و چيزى كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست ، بر تو تحميل نفرموده ، لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقت محاسبه ديدى سستى و فتورى شده در شرطى كه كردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا گذار كه فردا مردانه به عمل شرط، قيام كنى ، و به اين حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفيق و سعادت را بر روى تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساند (35)

ياد خداى متعال و نعمت هاى او

از امورى كه انسان را معاونت كامل مى نمايد در مجاهده با نفس و شيطان ، و بايد انسان سالك مجاهد خيلى مواظب آن باشد ((تذكر )) است و ما اين مقام را به ذكر آن ختم مى كنيم ، با اين كه خيلى از مطالب باقى است و آن در اين مقام عبارت است از ياد خداى تعالى و نعمت هايى كه به انسان مرحمت فرموده است . بدان كه امور فطريه كه هر انسان جبله و فطره بدان حكم مى كند، احترام منعم است و هر كس در كتاب ذات خود اگر تاملى كند، مى بيند كه مسطور است كه بايد از كسى كه به انسان نعمتى داد، احترام كند. و معلوم است هر چه نعمت بزرگ تر باشد و منعم در آن انعام بى غرض تر باشد، احترامش در نظر فطرت لازم ،تر و بيش تر است . مثلا فرق واضح است در احترام بين كسى كه به شما يك اسب مى دهد و آن منظور نظرش هست ، يا كسى كه يك ده شش دانگى بدهد و در اين دادن منتى هم نگذارد. مثلا اگر دكترى شما را از كورى نجات داد، فطرتا او را احترام مى كنيد، و اگر از مرگ نجات داد بيشتر احترام مى كنيد. اكنون ملاحظه كن نعمت هاى ظاهره و باطنه كه مالك الملوك جل شانه به ما مرحمت كرده كه اگر جن و انس بخواهند يكى از آن ها را به ما بدهند نمى توانند و ما از آن غفلت داريم مثلا اين هوايى كه ما شب و روز از آن استفاده مى كنيم ، و حيات ما و همه موجودات محيط وابسته به وجود آن است كه اگر يك ربع ساعت نباشد هيچ حيوانى زنده نمى ماند چه نعمت بزرگى است ؟ كه اگر تمام جن و انس بخواهند شبيه آن را به ما بدهند، عاجزند، و همين طور قدرى متذكر شو ساير نعم الهى را، از قبيل صحت بدن و قواى ظاهره از قبيل چشم و گوش و ذوق و لمس و قواى باطنه از قبيل خيال و وهم و عقل و غير آن كه هر يك منافعى دارد كه حد ندارد. تمام اين ها را مالك الملوك به ما عنايت فرموده بدون اين كه از او بخواهيم ، و بدون اين كه به ما منتى تحميل فرمايد، و به اين ها نيز اكتفا نفرموده است ، وانبيا و پيغمبران فرستاده ، و كتبى فرو فرستاده و راه سعادت و شقاوت و بهشت و جهنم را به نموده ، و هر چه محتاج به او بوديم در دنيا و آخرت به ما عنايت فرموده است ، بدون اين كه به طاعت و عبادت ما احتياجى داشته باشد، يا به حال او طاعت و معصيت ما فرقى كند، فقط از براى نفع خود ما امر و نهى فرموده .

بعد از تذكر اين نعمت ها و هزاران نعمت هاى ديگر كه حقيقتا از شمردن كليات آن تمام بشر عاجز است تا چه رسد به جزئيات آن ، آيا در فطرت شما احترام به چنين منعمى لازم است ؟ و آيا خيانت نمودن به چنين ولى نعمتى در نظر عقل چه حالى دارد؟ و نيز از امورى كه در فطرت ثبت و مسطور است ، احترام شخص بزرگ و عظيم است . اين همه احتراماتى كه مردم از اهل دنيا و ثروت مى كنند، و از سلاطين و بزرگان براى اين است كه آن ها را بزرگ و عظيم تشخيص داده اند.

آيا چه عظمتى به عظمت و بزرگى مالك الملوك است كه دنياى پست و مخلوق ناقابل او كه كوچك ترين عوالم است ، و تنگ ترين نشات است تاكنون عقل هيچ موجودى به آن نرسيده ؟ بلكه به همين منظومه شمسى خودمان كه از منظومات شمسى ديگر كوچك تر و در پيش شموس ديگر قدر محسوس ندارد، مستكشفين بزرگ دنيا اطلاع پيدا نكرده اند. آيا اين عظيم كه با يك اشاره اين همه عوالم و هزاران هزار عوالم غيبيه را خلق فرموده لازم الاحترام نيست در فطرت عقل ؟

و نيز، حاضر در كتاب فطرت لازم الاحترام است . مى بينيد كه اگر انسان از كسى خداى نكرده بدگويى كند در غيابش ، اگر حاضر شد فطرتا سكوت مى كند و از او احترام مى نمايد، و معلوم است خداى تبارك و تعالى در همه جا حاضرم و تمام ممالك وجود، در تحت نظر او اداره مى شود، بلكه همه ، نفس حضور و همه عالم ، محضر ربوبيت است .

اكنون متذكر شو اى نفس خبيث نويسنده كه چه ظلمى است بزرگ و چه گناهى است عظيم اگر معصيت چنين عظيمى را به نعمت خودش كه قواى تست در محضر مقدس خودش بنمايى .

آيا اگر داراى خردلى حيا باشى ، نبايداز خجلت آب شوى و به زمين فرو بروى ؟ پس از عزيز متذكر عظمت خداى خودت باش ، و متذكر نعمت ها و مرحمت هاى او شو، و متذكر حضور باش ، و ترك كن نافرمانى او را، و در اين جنگ بزرگ بر جنود شيطان غلبه كن ، و مملكت خود را مملكت رحمانى و حقانى كن ، و به جاى جنود شيطان ، محل اقامت لشگر حق تعالى نما، تا آن كه خداوند تبارك و تعالى تو را توفيق دهد در مجاهده مقام ديگر و در ميدان جنگ بزرگ تر كه در پيش است ، و آن جهاد نفس است در عالم باطن و مقام دوم نفس كه ان شاء الله به آن اشاره مى كنيم . و باز تذكر مى دهم كه در هر حال به خود اميدى نداشته باش كه از غير خداى تعالى از كسى كارى بر نمى آيد، و از خود حق تعالى با تضرع و زارى توفيق بخواه كه تو را در اين مجاهده ، اعانت فرمايد تا بلكه ان شاءالله غالب آيى انه ولى التوفيق . (36)

آثار به ياد حق بودن

و بدان اى عزيز! كه تذكر از محبوب و به ياد معبود بسر بردن ، نتيجه هاى بسيار براى عموم طبقات دارد. اما براى كمل و اوليا و عرفا، كه خود آن غايت آمال آن ها است و در سايه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنيئالهم . و اما براى عامه و متوسطين بهترين مصلحات اخلاقى و اعمالى و ظاهرى باطنى است .

انسان اگر در جميع احوال و پيش آمدها به ياد حق تعالى باشد، و خود را در پيشگاه آن ذات مقدس حاضر ببيند، البته از امورى كه خلاف رضاى او است ، خوددارى كند و نفس را از سركشى جلوگيرى كند. اين همه مصيبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شيطان رجيم از غفلت از ياد حق ، و عذاب و عقاب او است . غفلت از حق ، كدورت قلب را زياد كند و نفس و شيطان را بر انسان چيره كند، و مفاسد را روز افزون كند، و تذكر و ياد آورى از حق ، دل را صفا دهد و قلب را صيقلى نمايد، و جلوگاه محبوب كند، و روح را تصفيه نمايد و خالص كند و از قيد اسارت نفس انسان را براند. و حب دنيا (را كه ) منشا خطيئات و سرچشمه سيئات است از دل بيرون كند، و هم را هم واحد كند و دل را براى ورود صاحب منزل ، پاك و پاكيزه نمايد.

پس اى عزيز! در راه ذكر و ياد محبوب ، تحمل مشاق هر چه بكنى ، كم كرده اى دل را عادت بده به ياد محبوب ، بلكه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذكر حق شود. و كلمه طيبه لااله الا الله صورت اخيره و كمال اقصاى نفس گردد و كه از اين زادى بهتر براى سلوك الى الله و مصلحى نيكوتر براى معايب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهيه يافت نشود.

پس اگر طالب كمالات صوريه و معنويه هستى و سالك طريق آخرت و مسافر و مهاجر الى الله هستى ، قلب را عادت بده به تذكر محبوب و دل را عجين كن با ياد حق تبارك و تعالى . (37)

لزوم ضبط خيال

بدان كه اول شرط از براى مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر كه مى تواند منشا غلبه بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است . چون كه اين خيال مرغى است بس پرواز كن ، كه در هر آنى به شاخى خود را مى آويزد، و اين موجب بسى از بدبختى ها است . وخيال يكى از دستاويزهاى شيطان است كه انسان را به واسطه آن بيچاره كرده ، به شقاوت دعوت مى كند.

انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود بر آمده و مى خواهد باطن را صفايى دهد، و آن را از جنود ابليس خالى كند بايد زمام خيال را در دست گيرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز كند و مانع شود از اين كه خيال هاى فاسد باطل براى او پيش آيد، از قبيل خيال معاصى و شيطنت . هميشه خيال خود را متوجه امور شريفه كند، و اين اگر چه در اول امر قدرى مشكل به نظر مى رسد و شيطان و جنودش آن را به نظر بزرگ جلوه مى دهند، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود.

ممكن است براى تجربه ، تو نيز چندى در صدد جمع خيال باشى و مواظبت كامل از آن كنى . هر وقت مى خواهد متوجه امر پست و خسيسى شود، آن را منصرف كنى و متوجه كنى به امور ديگر، از قبيل مباحات يا امور را جحه شريفه . اگر ديدى نتيجه گرفتى ، شكر خداى تعالى كن بر اين توفيق ، واين مطلب را تعقيب كن ، شايد خداى تو به رحمت خود راهى براى تو باز كند از ملكوت ، كه هدايت شوى به صراط مستقيم انسانيت ، و كار سلوك الى الله تعالى براى تو آسان شود.

و ملتفت باش كه خيالات فاسده قبيحه و تصورات باطله از القاآت شيطان است كه مى خواهد جنود خود را در مملكت باطن تو برقرار كند، و تو كه مجاهدى با شيطان و جنودش ، و مى خواهى صفحه نفس را مملكت الهى و رحمانى كنى ، بايد مواظب كيد آن لعين باشى ، و اين اوهام بر خلاف رضاى حق تعالى را از خود دور نمايى تا ان شاء الله در اين جنگ داخلى ، اين سنگر را كه خيلى مهم است از دست شيطان و جنودش بگيرى كه اين سنگر، به منزله سر حد است . اگر اين جا غالب شدى ، اميدوار باش .

و اى عزيز! از خداى تبارك و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه كن در درگاه معبود خود، و با عجز و الحاح عرض كن : بارالها! شيطان دشمن بزرگى است كه طمع بر انبيا و اولياى بزرگ توداشته و دارد تو خودت با اين بنده ضعيف گرفتار امانى و اوهام باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهى كن كه بتواند از عهده اين دشمن قوى برآيد، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوى كه سعادت و انسانيت مرا تهديد مى كند، تو خودت با من همراهى فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاص تو خارج كنم و دست اين غاصب را از خانه مختص به تو كوتاه نمايم . (38)

اهميت عبادت

بدان كه فراغت براى عبادت حاصل شود به فراغت وقت براى آن و فراغت قلب و اين امر از مهمات است در باب عبادات كه حضور قلب بدون آن تحقق پيدا نكند، و عبادت بى حضور قلب (قيمتى ندارد و آنچه باعث حضور قلب شود) دو امر است : يكى فراغت وقت و قلب و ديگر فهماندن به قلب اهميت عبادت را و مقصود از فراغت وقت آن است در هر شبانه روزى براى عبادت خود وقتى را معين كند كه در آن وقت خود را موظف بداند فقط به عبادت و اشتغال ديگرى را براى خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد كه عبادت يكى از امور مهمه اى است كه از كارهاى ديگر اهميتش بيشتر، بلكه طرف نسبت با آنها نيست ، البته اوقات آن را حفظ مى كند و براى آن وقتى موظف مى كند و ما پس از اين به قدر مقدور شمه اى

از آن را بيان مى كنيم .

در هر حال انسان متعبد بايد اوقات عبادتش موظف باشد. البته اوقات نماز را كه مهمترين عبادات است بايد حفظ كند و آنها را در اوقات فضيلت بجا آورد و در آن اوقات براى خود شغل ديگرى قرار ندهد، و همان طور كه براى كسب مال و منال و براى مباحثه و مطالعه ، وقت موظف قرار مى دهد، براى اين عبادات نيز قرار دهد كه در آن وقت فارغ از امور ديگر باشد تا حضور قلب كه مغز و لب عبادات است براى او ميسور باشد. ولى اگر مثل نويسنده ، نماز را با تكلف بجا آورد و قيام به عبوديت معبود را از امور زائده بداند، البته آن را تا آخر وقت امكان تاخير مى اندازد و در وقت اتيان آن نيز بواسطه آنكه كارهاى مهمى به نظر و گمان خود، مزاحم با آن مى بيند، سر (39) و دست شكسته اتيان مى كند. البته چنين عبادتى نورانيت ندارد سهل است ، مورد غضب الهى است و چنين شخصى مستخف به صلاه و متهاون در امر آن است . به خداى تعالى پناه مى برم از خفيف شمردن نماز و مبادلات نكردن به امر آن . و از فراغت وقت مهمتر فراغت قلب است . بلكه فراغت وقت نيز مقدمه اى براى اين فراغت است و آن چنان است كه انسان در وقت اشتغال به عبادت ، خود را از اشتغالات و هموم دنيايى فارغ كند و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نمايد و دل را يكسره خالى و خالص براى توجه به عبادت و مناجات با حق تعالى نمايد و تا فراغت قلب از اين امور حاصل نشود تفرغ براى او و عبادت او حاصل نشود. ولى بدبختى آن است كه ما تمام افكار متشتته و انديشه هاى متفرقه را ذخيره مى كنيم براى وقت عبادت . همين كه تكبيره الاحرام نماز را مى گوييم گويى در دكان را باز كرديم يا دفتر محاسبات را گشوديم يا كتاب مطالعه (را) مفتوح شده ، يك وقت به خود مى آييم كه به حسب عادت به سلام نماز رسيديم . حقيقتا اين عبادت فضاحت آور است و اين مناجات شرم انگيز است . عزيزم ! تو مناجات با حق را مثل تكلم با يك نفر بندگان ناچيز حساب كن . چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان سهل است با يك ن فر از بيگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مى كنى ، از غير غافلى ، و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالميان به كلى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجهى ؟ آيا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ يا تكلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حق را نمى دانيم چيست . تكاليف الهيه را سربار امور مى دانيم . البته امرى كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگانى گرديد در نظر اهميت نخواهد داشت . بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبيا پيدا كرد تا كار اصلاح شود همه بدبختى ها از ضعف ايمان و سستى يقين است . ايمان سيد بن طاووس - رضى الله عنه - او را به جايى مى رساند كه روز اول تكليفش را عيد مى گيرد براى آنكه حق تعالى اجازه ورود مناجات به او مرحمت كرده و او را مخلع به خلعت تكليف فرموده . حقيقتا تصور كن اين چه قلبى است كه اين قدر نورانيت و صفا دارد! اگر عمل اين سيد جليل براى تو حجت نيست ، كار سيد الموحدين و اولاد معصومين او كه براى تو حجت است . نظر كن در حال آن بزرگواران و كيفيت عبادات و مناجات هاى آنها. بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مباركشان تغيير مى كرد و پشت مباركشان مى لرزيد از خوف آنكه مبادا در امر الهى لغزشى شود با آنكه معصوم بودند و از حضرت مولى معروف است كه تيرى به پاى مباركش رفته بود كه طاقت بيرون آوردن نداشت ، در وقت اشتغال به نماز بيرون آوردند و اصلا ملتفت نشد.

عزيزم ! اين مطلب از امور ممتنه نيست . نظير آن در امور عاديه براى مردم بسيار اتفاق مى افتد. انسان در حال غلبه غضب و غلبه محبت گاهى از هر امرى غافل مى شود. يكى از دوستان موثق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از اوباش در اصفهان منازعه كرديم . در بين اشتغال به زد و خورد مى ديدم بعضى از آنها مشت به من مى زند، نفهميدم چيست ، بعد كه فراغت حاصل شد و به خودم آمدم معلوم شد با كارد چندين زخم به من زدند كه از آثار آن تا چندى بسترى بودم )) البته نكته آن هم معلوم است . وقتى كه نفس توجه تام به يك امرى پيدا كرد از ملك بدن غافل مى شود و احساسات از كار مى افتد و همش هم واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحثات - نعوذ بالله منها - ديديم كه اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن به كلى غافل هستيم . ولى افسوس كه ما به هر امرى توجه تام داريم جز به عبادت پروردگار، و از اين جهت استبعاد مى كنيم

در هر صورت فراغت قلب از غير از امور مهمه است كه انسان بايد با هر قيمت هست تحصيل آن را بكند، و طريق تحصيل آن نيز ممكن و سهل است . با قدرى مواظبت و مراقبت تحصيل مى توان كرد. بايدانسان مدتى اختيار طاير خيال را به دست گيرد و هر وقت خواست از شاخه اى به شاخه اى پرواز كند آن را حفظ كند. پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود، توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خير عادت او گردد - والخير عاده - و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت او پيدا كند.

و از همه اين امور مهمتر كه بايد ديگر امور را مقدمه او دانست حضور قلب است كه روح عبادت و حقيقت آن بسته به آن است ، و بدون آن هيچ قيمتى براى عبادات نيست و قبول درگاه حق تعالى نشود. (40)

انديشه در شدت عذاب الهى

اى عزيز! در علوم عاليه ثابت شده است كه ((مراتب اشتداد غير متناهى است . )) هر چه تو تصور كنى و تمام عقول تصور كنندشدت عذاب را، از آن شديدتر هم ممكن است . اگر برهان حكما را نديدى يا كشف اهل رياضت را باور ندارى ، تو كه - بحمدالله - مومنى انبيا - صلوات الله عليهم - را صادق مى دانى . تو اخبار وارده در كتب معتبر ما را كه همه علماى اماميه قبول دارند درست مى دانى . تو كه ادعيه و مناجات وارده از ائمه معصومين - سلام الله عليهم - را صحيح مى دانى

تو كه مناجات مولاى متقيان ، اميرالمومنين - سلام الله عليه - را ديدى تو كه مناجات سيد الساجدين عليه السلام را در دعاى ابوحمزه ديدى . قدرى تامل كن در مضمون آن ها قدرى تفكر نما در فقرات آن ها لازم نيست يك دعاى طولانى را يك دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفكر در معانيش ‍ نكنى . بنده و شما حال سيد سجاد عليه السلام را نداريم كه آن دعاى مفصل را با حال بخوانيم شبى يك ربع آن رات يك ثلث آن را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شايد صاحب حال شوى از همه گذشته ، قدرى تفكر در قرآن كن ببين چه عذابى را وعده كرده كه اهل جهنم از مالك مى خواهندكه آن ها را بكشد. هيهات كه مرگ در كار نيست . ببين خداى تعالى مى فرمايد: ((يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله )) (41) آيا اين چه حسرتى است ؟ كه خداى تعالى با آن عظمت ، با اين تعبير ذكر مى فرمايد. تدبر كن در آيه شريفه قرآن بى تامل و تدبر از آن مگذر ((يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها وترى الناس ‍ سكارى و ما هم بسكارى و لكن عذاب الله شديد )) (42)

وصف روز قيامت را مى كند. مى فرمايد: روزى كه فراموش مى كند هر شير دهى از آنچه شير مى دهد، و مى اندازد هر آبستنى بچه خود را، ومى بينى مردم را مست ، با اين كه آن ها مست نيستند ولكن عذاب خدا سخت است .

درست تفكر كن عزيزم ! قرآن - نعوذ بالله - كتاب قصه نيست شوخى با شما نمى كند ببين چه مى فرمايد؟ اين چه عذابى است كه عزيز ما را از ياد مى برد. حامله را بى بار مى كند. آيا چه عذابى است كه خداوند تبارك و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى كند به شدت و جاى ديگر به عظمت چيزى را كه خداى تبارك و تعالى كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد، توصيف به شدت و عظمت كند آيا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فكر همه بشر از تصورش عاجز است . اگر مراجعه به اخبار و آثار اهل علم بيت عصمت و طهارت كنى و تامل در آن ها نمايى ، مى فهمى كه قضيه عذاب آن عالم ، غير از اين عذاب هايى است كه فكر كردى . قياس به عذاب اين عالم كردن ، قياس باطل غلطى است . (43)

بهترين راه علاج مفاسد اخلاقى

هان اى عزيز از خواب بيدار شو. از غفلت تنبه كن ، و دامن همت به كمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنيمت بشمار، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است و جوانى برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملكات رذيله بر تو چيره نگرديده ، چاره اى كن و دوايى براى رفع اخلاق فاسده و قبيحه پيدا كن و راهى براى اطفا نائره شهوت و غضب پيدا نما.

بهترين علاج ها كه علما اخلاق و اهل سلوك از براى اين مفاسد اخلاقى فرموده اند اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مى بينى ، در نظر بگيرى و بر خلاف آن تا چندى مردانه قيام و اقدام كنى ، و همت بگمارى برخلاف نفس تا مدتى ، و بر ضد خواهش آن رذيله رفتار كنى و از خداى تعالى در هر حال توفيق طلب كنى كه با تو اعانت كند در اين مجاهده ، مسلما بعد از مدت قليلى ، آن خلق زشت رفع شده و شيطان و جندش از اين سنگر فرار كرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.

مثلا يكى از ذمائم اخلاق كه اسباب هلاكت انسان است و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنيا معذب دارد، بدخلقى با اهل خانه يا همسايگان يا هم شغل ها يا اهل بازار و محله است كه اين زاييده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدتى در صدد برآيد كه هر وقت ناملايمى پيش ‍ آمد مى كند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى كند او را بر ناسزا گفتن و بدگويى كردن ، بر خلاف نفس اقدام كرده عاقبت بد و نتيجه زشت اين خلق را ياد بياورد و در عوض ملايمت به خرج بدهد، و در باطن ، شيطان را لعن كند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم كه اگر چنين رفتارى كنيد - بعد از چند مرتبه تكرار - آن خلق به كلى عوض شده ، و خلق نيكو در باطن مملكت شما منزل مى كند. ولى اگر مطابق ميل نفس رفتار كنيد، اولا در همين عالم ، ممكن است شما را نيست و نابود كند. پناه مى برم به خداى تعالى از غضب كه مى شود در يك آن انسان را در دو دنيا هلاك كند. خداى ناخواسته موجب قتل نفسى بشود. ممكن است انسان در حال غضب به نواميس الهيه ناسزا بگويد، چنانچه ديديم مردم را در حال غضب كه رده گفتند و مرتد شدند.

حكما فرموده اند كه ((كشتى بى ناخدا كه در موج هاى سخت دريا گرفتار شود، به نجات نزديك تر است از انسان در حال غضب )) يا اگر خداى نخواسته ، اهل جدال و مرا در مباحثه علميه هستى - كما اين كه بعضى از ما طلبه ها گرفتار اين سريره زشت هستيم - مدتى بر خلاف نفس اقدام كن . در مجالس رسمى كه مشحون به علما و عوام است ، مباحثه كه پيش آمد كرد، ديدى طرف صحيح مى گويد، معترف به اشتباه خودت بشو و تصديق آن طرف رابكن . اميد است در اندك زمانى ، رفع شود اين رذيله ، خدانكند كه حرف بعضى از اهل علم و مدعى مكاشفه درست باشد. مى گويد: ((براى من در يكى از مكاشفات ، كشف شد كه تخاصم اهل نار - كه خداى تعالى اطلاع مى دهد - مجادله اهل علم و حديث است )) (44)

بى اعتنائى به حب و بغض هاى مردم

پس اى عزيزم ! نام نيك را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش كن با تو باشد. تو كار را براى خدا بكن ، خداوند علاوه بر كرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همين عالم هم به تو كرامت ها مى كند تو را محبوب مى نمايد. موقعيت تو را در قلوب زياد مى كند. تو در دو دنيا سربلند مى فرمايد. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را از اين حب هم به كلى خالص نما، باطن را صفا ده تا عمل از اين جهت خالص شود، و قلب متوجه حق گردد. روح بى آلايش شود. كدورت نفس ‍ برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعيف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچيز چه فايده دارد. فرضا فايده داشته باشد، يك فايده ناچيز جزئى چنده روزه است . ممكن است اين حب ، عاقبت كار انسان را به ريا برساند، و خداى نخواسته آدم را مشرك و منافق و كافر كند. اگر در اين عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پيش بندگان صالح خدا و انبيا عظام او و ملائكه مقربين رسوا شود، سرافكنده گردد بيچاره شود. رسوايى آن روز را نمى دانى چه رسوايى است . سرشكسته در ان محضر را خدا مى داند چه ظلمت ها دنبال دارد آن روز است كه به فرموده حق تعالى كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم و ديگر فايده ندارد.

اى بيچاره ! تو به واسطه يك محبت جزئى ، يك شهرت بى فايده پيش ‍ بندگان از آن كرامت ها گذشتى . رضاى خدا را از دست دادى خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى اعمالى را كه بايد به آن ها دار كرامت تهيه كنى ، زندگانى ابدى و فرحناكى هميشگى فراهم كنى ، و به واسطه آن ها در اعلى عليين بهشت قرارگيرى ، مبدل كردى به ظلمات شرك و نفاق ، و براى خود حسرت و ندامت و عذاب هاى شديد تهيه نمودى ، و خود را سجينى نمودى . چنانچه در حديث شريف كافى مى فرمايد حضرت امام صادق عليه السلام كه پيغمبر فرمود، كه همانا فرشته بالا مى برد كار بنده را با فرحناكى . پس چون كارهاى نيكوى او را بالا برد، خداى عزوجل مى فرمايد: قرار بدهيد اين اعمال را در سجين . همانا اين در اين اعمال فقط مرا نخواسته است . من و تو با اين حال نمى توانيم سجين را تصور كنيم ، و ديوان عمل فجار را بفهميم ، و صورت اين اعمال را كه در سجين است ببينيم يك وقت حقيقت امر را مى بينيم كه ديگر دستمان كوتاه است و چاره منقطع .

اى عزيز! بيدار شو و غفلت و مستى را از خود دور كن ، و در ميزان عقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن كه در آن عالم ميزان كنند، و حساب خود را بكش قبل از آن كه از تو حساب كشند، و آينه دل را از شرك و نفاق و دورويى پاك كن ، و مگذار زنگار شرك و كفر او را طورى بگيرد كه به آتش هاى آن عالم پاك نگردد. نگذار نور فطرت ، مبدل به ظلمت كفر شود. نگذار ((فطرت الله التى فطر الناس عليها)) (45) ضايع گردد. اين قدر خيانت مكن بر اين امانت الهى . پاك كن آينه قلب را، تا نور جمال حق در او جلوه كند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نياز كند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند كه همه عالم را به يك لحظه آن ندهى ، و چنان لذتى ببرى از ياد خدا و ذكر آن كه تمام لذات حيوانى را بازيچه بدانى .

اگر اهل اين مقام هم نيستى و اين معانى در نظرت عجيب مى آيد، نعمت هاى الهى را در عالم ديگر كه قرآن مجيد و اخبار معصومين از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده ، به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضايع مكن از آن همه كرامات خود را محروم مكن ، و سعادت ابدى را به شقاوت هميشگى مفروش (46)

غيرت حق تعالى

اى عزيز بيدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون كن ، و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان كه تو را خداى تعالى براى خود آفريده است . چنان چه در حديث قدسى مى فرمايد:

((يابن آدم خلقت الاشياء لا جلك و خلقتك لاجلى .)) (47)

يعنى اى پسر آدم همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خود آفريدم و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ، تو و قلب تو، يكى از نواميس الهيه هستيد.حق تعالى غيور است نسبت به ناموس خود.اين قدر پرده درى مكن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار.بترس از غيرت حق تعالى كه تو را در اين عالم همچنان رسوا كند كه هر چه خواهى اصلاح كنى ، نتوانى .

تو در ملكوت خود در حضور حضرات ملائكه و انبياى عظام ، پرده ناموس ‍ الهى را پاره كنى ، و اخلاق فاضله را كه به واسطه آن ها اوليا تشبه به حق پيدا مى كنند، تسليم غير حق مى كنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرك مى ورزى در باطن ملكوت خود. بترس از آن كه حق تعالى علاوه بر آن كه ناموس مملكت تو را پاره كند، و تو را پيش انبيا عظام و ملائكه مقربين ، مفتضح و رسوا كند، در همين عالم تو را مفتضح كند، و مبتلا كند به فضيحتى كه جبران پذير نباشد و پاره شدن عصمتى كه وصله بردار نباشد. حق تعالى ((ستار)) است ، ولى ((غيور)) هم هست . ((ارحم الراحمين )) است ، ولى ((اشد المعاقبين )) هم هست . ستر مى فرمايد تا وقتى از حد نگذرد. ممكن است خداى نخواسته اين كار بزرگ و اين رسوايى ناهنجار، غيرت را بر ستر غلبه دهد چنان چه در حديث شريف شنيدى

پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا كن و بازگشت به سوى او نما كه خداى تعالى رحيم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت .اگر رجوع كردى ، به غفران خود ستر مى فرمايد عيوب گذشته را و نمى گذارد كسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضيلت مى كند، و اخلاق كريمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفاى خود مى فرمايد، و اراده تو را در آن عالم كار كن مى فرمايد، چنان چه اراده خود (او) در همه عالم نافذ است ، چنان چه در حديثى منقول است كه وقتى كه اهل بهشت قرار گرفتند، نامه اى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آيد كه مضمونش اين است :

از جانب زنده پاينده اى كه نمى ميرد به سوى زنده پاينده اى كه نمى ميرد.من هر چه را مى خواهم موجود شود به او مى گويم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروز قرار دادم كه هر چه را مى خواهى بشود، امر كن ، مى شود.تو خود خواهى اين قدر نداشته باش . تو اراده خود را تسليم حق كن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرمايد.تو را متصرف در امور قرار مى دهد. مملكت ايجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار مى دهد، و اين غير تفويض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .

هان اى عزيز! تو خود دانى ، مى خواهى اين را بپذير يا آن را، كه خداى تعالى بى نياز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما و همه موجودات عالم .(48)

دعوت به اخلاص

پس اى عزيز! در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرى ، استنطاق كن كه آيا اقدامش در خيرات و براى امور شريفه براى چيست ؟ كه مى خواهد از مسائل نماز شب سوال كند؟ يا اذكار آن را تحويل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساله بفهمد يا بگويد؟ يا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زيارتى كه رفته با هر وسيله است به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد، راضى نمى شود كه كسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن به ميان آورده ، به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خداست و مى خواهد كه مردم ديگر به او تاسى كنند، و مشمول ((الدال على الخير كفاعله )) گردد. اظهارش خوب است . شكر خدا كند به اين ضمير صاف و قلب پاك . ولى ملتف باشد كه در مناظره با نفس ، گول شيطنت او را نخورده باشد، و عمل ريايى را با صورت مقدسى به خوردش ندهد. و اگر براى خدا نيست ، ترك آن اظهار كند كه اين ((سمعه )) است ، و از شجره ملعونه ريا است و عمل او را خداوند منان قبول نمى فرمايد و امر مى فرمايد در سجين قرار دهند. بايد به خداى تعالى از شر مكائد نفس پناه ببريم كه مكائد آن خيلى دقيق است ولى اجمالا مى دانيم كه اعمال ما خالص نيست .

اگر بنده مخلص خداييم چرا شيطان در ما اين قدر تصرف دارد؟ با آن كه او با خداى خود عهد كرده است كه به ((عبادلله المخلصين )) كار نداشته باشد و دست به ساحت قدس آن ها دراز نكند.

به قول شيخ بزرگوار ما - دام ظله - شيطان ، سگ درگاه خدا است .اگر كسى با خدا آشنا باشد، به او عوعو نكند و او را اذيت نكند.سگ در خانه ، آشنايان صاحب خانه را دنبال نكند. شيطان نمى گذارد كسى كه آشنايى به صاحب خانه ندارد، وارد خانه شود. پس اگر ديدى شيطان با تو سر و كار دارد، بدان كه كارهايت از روى اخلاص نبوده و براى حق تعالى نيست . اگر شما مخلصيد، چرا چشمه هاى حكمت از قلب شما به زبان جارى نشده ، با اين كه چهل سال است به خيال خود، قربه الى الله عمل مى كنيد. با اين كه در حديث وارد است كه كسى كه از براى خدا چهل صباح ، اخلاص ورزد، جارى گردد چشمه هاى حكمت از قلبش به زبانش (49) پس بدان اعمال ما براى خدا نيست و خودمان هم ملتفت نيستيم و درد بى درمان همين جا است . واى به حال اهل طاعت و عبادت و جمعه و جماعت و علم و ديانت كه وقتى چشم بگشايند و سلطان آخرت خيمه بر پاكند، خود را از اهل معاصى كبيره ، بلكه از اهل كفر و شرك ، بدتر ببينند و نامه اعمالشان سياه تر باشد

واى به حال كسى كه با نماز و طاعتش ، وارد جهنم شود. امان از كسى كه صورت صدقه و زكاه و صوم و صلاه او، صورت هايى باشد كه زشت تر از آن ها تصور نشود. بيچاره تو مشركى خداوند به فضل خود، موحد اهل معصيت عصيان كار را مى آمرزد ان شاء الله وليكن فرموده است كه شرك را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنيا برود. (50)

عبادات ما خود از گناهان كبيره است

تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستيم .

ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنيم . وجهه نظر و قلبه آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معراج قرب الهى است ، ما بجا مى آوريم براى قرب به زن هاى بهشت . ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است .

اى بيچاره ! بى خبر از معارف الهيه كه جز اداره شهوت و غضب خود، چيز ديگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سيئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار كارهايى را كه مى كنى از براى رسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردين و هم آغوش شدن با لعبت هاى شوخ و شنگ بهشتى و پوشيدن لباس هاى حرير و استبرق و سكنا كردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى . آيا بايد اين ها را كه تمام براى خود خواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آيا شما با عمله اى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحب كار اين عمل را كردم او را تكذيب مى كنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى گوييد نماز مى كنم براى تقرب به خدا؟ آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است ، يا براى تقرب به زن هاى بهشت است و رسيدن به شهوات است ؟

فاش بگويم ، پيش عرفاى بالله و اولياى خدا، تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است . بيچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربين او، بر خلاف رضاى حق رفتار مى كنى ، و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مى كنى . آن وقت حيا نكرده ، در عبادت چندين دروغ در محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مى گويى و چندين افترا مى زنى و منت گذارى هم مى كنى ، و عجب و تدلل هم مى نمايى و خجالت هم نمى كشى ، اين عبادت من و تو با معصيت اهل عصيان كه اشد آن ها ((ريا)) است ، چه فرق دارد؟ زيرا كه ريا، شرك است و بدى و بزرگى آن از جهت آن است كه عبادت را براى خدا نكردى . تمام عبادات ما شرك محض است و شائبه خلوص و اخلاق در آن نيست . بلكه رضاى خدا به طريق اشتراك هم در آن مدخليت ندارد. فقط براى شهوات و تعمير (و) اداره بطن و فرج است .

اى عزيز نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنيايى يا بهشتى - اين نماز خدا نيست . نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد يا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا اين قدر ناز و غمزه فروشى مى كنى ، و عشوه و غنج و دلال مى كنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى كنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بيچاره تو با همين نماز، مستحق عذابى و مستوب زنجير هفتاد ذراعى هستى .

پس چرا خود را طلبكار مى دانى ، و براى خود در همين طلبكارى و تدلل و عجب ، عذابى ديگر تهيه مى كنى ؟ اعمالى را كه مامورى ، بكن و متوجه باش كه از براى خدا نيست . و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعف بندگانش ‍ به آن ها تخفيف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاريت به روى آن ها پوشيده است . بگذار اين پرده دريده نشود، و حجاب غفران حق به روى اين سيئات كه اسمش را عبادت گذاشتيم ، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كم تر از معصيت هاى موبقه اهل معصيت نيست .(51)

چه جاى اين همه عشوه و تدلل

اى عزيز اين قدر لاف خدا مزن . اين قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حكيم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقيه ، اى مومن ، اى مقدس ، اى بيچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مكايد نفس و هواى آن ، اى بيچارگان گرفتار آمال و آمانى و حب نفس ! همه بيچاره هستيد. همه از خلوص و خدا خواهى فرسنگ ها دوريد. اين قدر حسن ظن به خود نداشته باشيد. اين قدر عشوه و تدلل نكنيد. از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را مى جويد يا خود خواه است ؟ موخد است و يكى طلب ، يا مشترك است ؟

پس اين عجب ها يعنى چه ؟ اين قدر به عمل باليدن چه معنى دارد؟ عملى كه فرضا تمام اجزا و شرايطش درست باشد و خالى از ريا و عجب و شرك و ساير مفسدات باشد (و) قيمتش رسيدن به شهوات بطن و فرج است چه قابليتى دارد كه اين قدر تحويل ملائكه مى دهيد؟ اين اعمال را بايد مستور از چشم ها داشت . اين اعمال از قبايح و فجايع است . بايد انسان از آن ها خجلت بكشد و ستر آن ها را كند.

خداوندا به تو پناه مى بريم ما بيچاره ها از شر شيطان و نفس اماره . تو خودت ما را از مكائد آن ها حفظ فرما به حق محمد و آله - صلى الله عليهم - (52)

مذمت تكبر

بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است ، ليكن در اول امر، كمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است ، فهميدن اين كه انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مركوب اين سفر پرخوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف ، و ادق از شعر، همت مردانه است .نور اين طريق مظلم ، ايمان و خصال حميده است . اگر سستى كند و فتور نمايد، از اين صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاك مذلت يكسان شده ، به پرتگاه هلاكت افتد. و كسى كه از اين صراط نتواند گذشت ، از صراط آخرت نيز نتواند گذشت .

اى عزيز! همت كن و پرده جهل و نادانى را پاره كن ، و از اين ورطه هولناك خود را نجات ده . حضرت مولاى متقيان و يگانه سالك راه و راهنماى حقيقى در مسجد فرياد مى زد به طورى كه همسايه هاى مسجد مى شنيدند: ((تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكم بالرحيل .)) (53)

هيچ تجهيزى در سفر آخرت براى شما مفيد نيفتد الا كمالات نفسانيه و تقواى قلب و اعمال صالحه و صفاى باطن . بى عيب بودن و بى غش بودن . فرضا كه اهل ايمان ناقص صورى باشى ، بايد از اين غش ها خالص شوى تا در زمره سعدا و صالحين قرارگيرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در كوره عتاب و ملام ، و ذوب كردن آن را به آتش پشيمانى ، و برگشت به سوى خدا است . در اين عالم خودت را اصلاح بكن و الا در كوره عذاب الهى و ((نار الله الموقده )) (54) قلبت را ذوب كنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، اين اصلاح طول مى كشد. پاك شدن در اين عالم ، سهل و آسان است تغييرات و تبديلات در اين نشاه خيلى زود واقع مى شود، و اما در آن عالم تغيير به طور ديگرى است و زوال يك ملكه از ملكات نفس ، قرن ها طول دارد.

پس اى برادر تا عمر و جوانى و قوت و اختيار باقى است ، اصلاح نفس كن . اعتنا به اين جاه و شرفها مكن

اين اعتبارات را زير پا بگذار. تو آدم زاده اى ، صفت شيطان را از خود دور كن .ممكن است شيطان به اين رذيله از ساير رذايل بيش تر اهميت دهد، و چون اين صفت خود او است و موجب طرد او از درگاه خداى متعال ، عارف و عامى و عالم و جاهل را بخواهد هم سلك خود كند، و در آن عالم كه ملاقات كنى او را با اين رذيله گرفتار ملامت او هم بشوى . بگويد اى آدم زاده ! انبيا به تو خبر ندادند كه (به علت ) تكبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقير مقام آدم و تعظيم مقام خود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار اين رذيله كردى ؟ در آن هنگام تو بيچاره علاوه بر عذاب ها و گرفتارى ها و حسرت و ندامت هايى كه به شنيدن درست نيايد، گرفتار سرزنش اذل مخلوقات و پست ترين موجودات هم هستى . شيطان كه تكبر به خدا نكرده بود، تكبر كرد به آدم كه مخلوق حق است . گفت : ((خلقتنى من نار و خلقته من طين )) (55) خود را بزرگ شمرد و آدم را كوچك . تو آدم زاده ها را كوچك شمارى و خود را بزرگ . تو نيز از اوامر خدا سرپيچى كنى . فرموده : فروتن باش ، تواضع كن با بندگان خدا. تكبر كنى ، سرافرازى نمايى . پس چرا فقط شيطان را لعن مى كنى ؟ نفس خبيث خودت را هم شريك كن در لعن . همان طور كه شريك با او در اين رذيله اى . تو از مظاهر شيطانى ، شيطان مجسمى . شايد صورت برزخى و قيامتى تو، شيطان باشد ميزان در صور آخرت ، ملكات نفس است . مانع ندارد صورت شيطان باشى ، صورت مورچه كوچك هم باشى . موازين عالم آخرت ، غير از اينجا است . (56)

محبت به بندگان خدا

عزيزم ! با بندگان خدا كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمان اند، دوستى پيدا كن و محبت قلبى داشته باش . مبادا به محبوب حق دشمنى داشته باشى كه حق تعالى دشمن دشمن محبوب خود است ، و تو را از ساحت رحمت خود طرد مى كند. و بندگان خاص ‍ خدا در بين بندگان مخفى هستند و معلوم نيست اين دشمنى تو و هتك ستر و كشف عورت اين مومن ، برگشت به هتك ستر خدا نكند.(57)

موعظتى براى عالمان دين

و ببايد دانست كه مشكل ترين امور و سخت ترين چيزها ديندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى ، حفظ قلب نمودن است در اين طريقه . و از اين جهت است كه اگر كسى در اين طبقه به وظايف خود عمل كند و با اخلاص نيت وارد اين مرحله شود و گليم خود را از آب بيرون كشد و پس از اصلاح خود به اصلاح ديگران پردازد و نگهدارى از ايتام آل رسول نمايد، چنين شخصى از زمره مقربين و سابقين بشمار آيد. چنان چه حضرت صادق عليه السلام در خصوص چهار نفر حواريين حضرت باقر عليه السلام چنين تعبير فرمود. و در ((وسائل )) از ((رجال كشى )) سند به ابى عبيده الحذا رساند قال : ((سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول : زراره و محمد بن مسلم و ابوبصير و بريد من الذين قال الله تعالى : و السابقون السابقون اولئك المقربون )) (58)

و احاديث در اين مقوله بسيار است و فضيلت اهل علم بيش از آن است كه در حوصله بيان آيد، و كفايت مى كند درباره آنها حديث منقول از رسول اكرم صلى الله عليه وآله ((من جاءه الموت و هو يطلب العلم ليحيى به الاسلام كان بينه و بين الانبيا درجه واحدة فى الجنه )) (59)

كسى كه بيايد او را مرگ در صورتى كه طلب كند علم براى زنده كردن سلام ، در بهشت مقام او با مقام پيغمبران يك درجه بيش فاصله ندارد

و پس از اين ان شاء الله ذكرى از فضيلت آنان پيش مى آيد و اگر خداى نخواسته از طريق خلوص بركنار شد و راه باطل پيش گرفت از علما سو كه بدترين خلق الله هستند و درباره آنها احاديث سخت و تعبيرات غريب وارد شده است به شمار آيد. و بايد اهل علم و طلاب اين راه پر خطر، اول چيزى را كه در نظر گيرند اين باشد كه اصلاح خود كنند در خلال تحصيل ، و آن را حتى الامكان بر جميع امور مقدم شمارند كه از تمام واجبات عقليه و فرائض شرعيه واجب تر و سخت تر همين امر است .

هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف ! از خواب برخيزيد و بدانيد كه حجت خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شما بيشتر بازخواست فرمايد، و ميزان اعمال و علوم شما با ميزان ساير بندگان خيلى فرق دارد، و صراط شما باريك تر و دقيق تر است ، و مناقشه در حساب شما بيشتر شود. واى به حال طالب علمى كه علوم در قلب او كدورت و ظلمت آورد. چنان چه ما در خود مى بينيم كه اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بى حاصل تحصيل نموديم از طريق حق بازمانديم و شيطان و نفس بر ما مسلط شدند ، و ما را از طريق انسانيت و هدايت منصرف كردند، و حجاب بزرگ ما همين مفاهيم بى سرو پا شد، و چاره اى نيست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى

بارالها ما معترف به تقصير و مقر به گناهيم . نه يك قدمى در راه رضاى تو برداشتيم و نه يك عبادتى و اطاعتى از روى اخلاص بجا آورديم . تو خود با لطف عميم و رحمت واسعه با ما رفتار فرما و چنانچه در اين دنيا ستر عيوب ما فرمودى در آن عالم نيز بفرما كه در آنجا نيازمنديم به ستر و غفرآن (60)

نشانه هاى عالمان وارسته

و از براى فقه و عقل - يعنى آنان كه غايت تحصيل آنها فقه در دين و ادارك حقايق است - نيز آثار و علائمى است كه عمده آنها را بيان فرمودند.

يكى آنكه : به واسطه علم در قلب آنها حزن و اندوه و انكسار وارد شود و ناچار اين انكسار و حزن براى امور زائله دنيه دنيويه نيست ، بلكه از خوف مرجع و ترس از قصور (در) وظايف عبوديت است و اين انكسار و حزن علاوه بر آنكه خود قلب را نورانى مى كند و صفا مى دهد، مبداء اصلاح نفس ‍ و منشا قيام به وظايف عبوديت و بندگى مى شود. و نور علم آرام از دل صاحبش ببرد و دل او را به حق و دار كرامت آشنا كند، و از مناجات حق تعالى لذتها برد و شبها را به بيدارى گذراند و قيام به وظيفه بندگى كند. چنان چه فرمايد: ((قد تحنك فى برنسه ، و قام الليل فى حندسه )) كه جمله اول چنين نمايد كه كنايه از لزوم عبادت باشد و از علائم اين عالم ربانى آن است كه با آنكه كاملا قيام به عبوديت كند باز ترسناك باشد و نور علم او را هدايت كند به اينكه هر چه قيام به وظايف كنى باز قاصر و مقصرى و از عهده شكر نعمت و حقيقت عبادت برنيايى . پس قلبش مملو از خشيت و خوف شود، و حق درباره آنها فرموده است : ((انما يخشى الله من عباده العلماء )) (61)

نور علم ، خشيت و حزن آور و صاحب آن با آنكه اقبال به شان خود در صلاح نفس دارد، از خوف مرجع آرام نگيرد و اصلاح خود را از خدا طلب كند و از اشتغال به غير حق بيمناك باشد و از اهل زمان خود گريزان باشد، و بيم آن داشته باشد كه مبادا آنها او را از طريق الى الله و سفر به عالم آخرت باز دارند، و دنيا و لذائد آن را به او جلوه دهند. پس حق تعالى چنين شخصى را تاييد فرمايد و اركان وجودش را محكم نمايد و امان به او در روز رستاخيز عنايت فرمايد. (62)

بايد محبت اهل بيت عليه السلام با عمل همراه باشد

پس اى عزيز! شيطان تو را مغرور نكند و هواهاى نفسانيه تو را گول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنيا و جاه و مال ، مثل نويسنده هميشه دنبال بهانه است از براى تاييد تنبلى خود، و هر چه موافق با شهوات او باشد و مويد هواهاى نفسانيه و خيالات شيطانيه او باشد اقبال به آن نمايد، و چشم و گوش خود را با آن باز كند بدون آنكه فحص از مغزاى آن نمايد يا به مقابلات و معارضات آن نظر نمايد. بيچاره گمان مى كند به مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت ، جواز ارتكاب هر محرمى را خداى نخواسته داردو قلم تكليف - نعوذ بالله - از او برداشته شده . بدبخت نمى داند كه شيطان بر او تعميه كرده و در آخر عمر بيم آن است كه محبت بى مغز بى فايده نيز از دستش برود، و با كف تهى در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبت كسى اگر بينه نداشته باشد، پذيرفته نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم . درخت محبت ثمره و نتيجه اش عمل بر طبق آن است و اگر اين ثمره را نداشته باشد بايد دانست كه محبت نبوده ، خيال محبت بوده .

پيغمبر اكرم و اهل بيت مكرم او - صلوات الله عليهم - تمام عمر خود را صرف در بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و يگانه مقصد آنها نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتى را در راه اين مقصد شريف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند. پس محب و شيعه آنها كسى است كه در مقاصد آنها با آنها شركت كند و پيروى از آثار و اخبار آنها كند. اينكه در اخبار شريفه اقرار به لسان و عمل به اركان را از مقومات ايمان شمرده ، بيان يك سر طبيعى و سنه الله جاريه طبيعيه اوست اظهار عشق و تغزل در شان معشوق و عمل به لوازم ايمان و محبت خدا و اولياى او، (و اگر) عمل نكرد مومن نيست و محبت ندارد و اين صورت ايمان و محبت بى مغز و معنى نيز با جزئى حوادث و فى الجمله فشار از بين مى رود و صفر اليد (63) به دار جزاى اعمال منتقل شود. (64)

دعا و ختام

بار خدايا! كه قلوب اوليا را به نور محبت منور فرمودى ، و لسان عشاق جمال را از ما و من فرو بستى ، و دست فرومايگان خود خواه را از دامن كبريائى كوتاه كردى ، ما را از اين مستى غرور دنيا هشيار فرما، و از خواب سنگين طبيعت بيدار و حجابهاى غليظ و پرده هاى ضخيم خود پسندى و خود پرستى را به اشارتى پاره كن و ما را به محفل پاكان درگاه و مجلس ‍ قدس مخلصان خداخواه بار ده ، و اين ديو سيرتى و زشتخويى و درشت گويى و خود آرايى و كج نمايى را از ما بركنار فرما، و حركات و سكنات و افعال و اعمال و اول و آخر و ظاهر و باطن ما را به اخلاص و ارادت مقرون نما.

بارالها! نعم تو ابتدائى است ((داد حق را قابليت شرط نيست )) و نوال تو غير متناهى ، باب رحمت و عنايتت مفتوح است و خوان نعمت بى پايانت مبسوط، دلى شوريده و حالى آشفته ، قلبى داغدار و چشمى اشكبار، سرى سودائى بى قرار، و سينه اى شرحه شرحه آتش بار مرحمت فرما، و خاتمه ما را به اخلاص به خودت و ارادت به خاصان درگاهت يعنى ديباچه دفتر وجود و خاتمه طومار غيب و شهود محمد و آل و اهل بيت مطهرش - صلوات الله عليه و عليهم اجمعين - به انجام رسان . والحمدالله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا. (65)

كلمات قصار امام خمينى قدس سره در باب خودسازى و مبارزه با نفس (66)

ما تا اصلاح نكنيم خودمان را، نمى توانيم كشور خودمان را اصلاح كنيم .

هر كسى از خودش بايد شروع كند، و عقايد و اخلاق و اعمالش را تطبيق با اسلام بدهد و بعد از اين كه خودش را اصلاح كرد، آن وقت دنبال اين باشد كه ديگران را اصلاح كند.

اگر بخواهيد كشور شما يك كشور مستقلى باشد كه ديگران نتوانند در آن دخالت بكنند، از خودتان بايد شروع كنيد

شما خودتان را درست كنيد، كشورتان درست مى شود

آن چيزى كه بر همه ما لازم است ابتدا كردن به نفس خودمان است ، و قانع نشدن به اين كه همان ظاهر درست بشود، و از قلبمان شروع كنيم ، (از) مغزمان شروع كنيم ، و هر روز دنبال اين باشيم كه روز دوممان بهتر از روز اولمان باشد.

از بالاترين و والاترين حوزه هايى كه لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلم قرار گيرد، علوم معنوى اسلامى از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الى الله (است ) - رزقنا الله و اياكم - كه جهاد اكبر مى باشد

علم و تهذيب نفس است كه انسان را به مقام انسانيت مى رساند

اين فراموشى از خود مقدمه براى كمال انسان است

قبل از اين كه اين نامه اعمال ما براى پيشگاه خدا، و قبل از اين كه آن ، براى پيشگاه امام زمان - سلام الله عليه - برسد، خودمان بايد نظر كنيم

كارى بكنيد كه وقتى از اين جا بار را بستيد، در حضور خداى تبارك و تعالى با رو سفيدى باشيد

همه مكلفيم كه تزكيه بشويم ، تا بتوانيم از نور الهى و نور قرآن استفاده كنيم

بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اين كه تبعيت از احكام خدا كنيد.

اگر ما خودمان را اصلاح كنيم ، قهرا آن مقصدى كه ما داريم در دنيا هم صدور پيدا مى كند

سازندگيهاى روحى مقدم بر همه سازندگيهاست ، جهاد سازندگى از خود افراد بايد شروع بشود

بسازيد! بايد بسازيم خودمان را. جديت كنيد كه اين جهاد سازندگى را از خودتان شروع كنيد. وقتى از خودتان شروع كرديد، هر كارى بكنيد، اين كارى است الهى .

بايد انقلاب باطنى بكنيم ، بايد نفوسمان هم منقلب بشود، اگر تا حالا در تحت سلطه شيطان و طاغوت بوده است ، متحول بشويم .

در نفسى كه مهذب نشده ، علم حجاب ظلمانى است .

تكليف الهى است كه اگر در دلمان هم بعضى مان از بعضى مان خوشش ‍ نمى آيد، در مقام عمل ، در مقام ذكر، در مقام تبليغ ، بر خلاف نفس خودش ‍ عمل بكند

اگر علم ((بلا تهذيب )) باشد ضررش از جهل بدتر است .

آن وقتى كلام تاثير دارد كه از قلب مهذب و پاك بيرون بيايد

اين من را اگر انسان زير پا گذاشت و ((او )) شد، اصلاح مى كند همه چيز را

گاهى علم توحيد انسان را به جهنم مى فرستد، گاهى علم عرفان انسان را به جهنم مى رساند، گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى فرستد، گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى فرستد، با علم درست نمى شود، تزكيه مى خواهد.

علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد از حجب ظلمانى است

خدا نكند انسان پيش از آن كه خود را بسازد جامعه به او روى آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتى پيدا كند كه خود را مى بازد، خود را گم مى كند.

آن كس كه اتكا به خدا دارد منصور است

دستت از اين عالم - كه مزرعه آخرت است - اگر كوتاه شد، ديگر كار گذشته است و اصلاح مفاسدنفس را نتوانى كرد

من خوف اين را دارم كه آنها براى خاطر ما و شنيدن حرف ما به بهشت بروند، و ما براى خاطر اين كه خودمان مهذب نبوديم به جهنم

عيد واقعى آن وقتى است كه انسان رضاى خدا را به دست بياورد، درون خود را اصلاح كند

تا ساخته نشود يك ملت و يك جامعه ، نمى تواند به آن مقاصد عاليه اى كه دارد برسد

ايمان و ارزش هاى معنوى

اگر ايمان وارد قلب شود كارها اصلاح مى شود

ايمان به خدا نور است ، ايمان به خدا باعث مى شود كه تمام تاريكى ها از پيش پاى مومنين برداشته بشود

ايمان عبارت از اين است كه آن مسائلى را كه شما با عقلتان ادراك كرده ايد، آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بيايد

كسانى كه با خدا باشند، توجه به خدا و ايمان به خدا داشته باشند، خداوند آنها را از تمام ظلمت ها، از تمام تاريكى ها خارج مى كند، و به حقيقت نور مى رسند

بدان كه حقيقت علم و ايمان - كه متقوم به علم است - نور است

بدان كه ايمان نيز از كمالات روحانيه اى است كه به حقيقت نوريه آن كمتر كسى آگاه گردد. حتى خود مومنين تادر عالم دنيا و ظلمت طبيعت هستند، از نورانيت ايمان خود و كراماتى كه در پيشگاه مقدس حق براى آنها است مطلع نيستند

مبدا همه خيرات و مبدا همه ترقياتى كه براى يك مملكت است ، چه در جهت مادى ، چه در جهت معنوى ، اين است كه ايمان در كار باشد

تهديد و تطميع در كسانى اثر مى كند كه ايمان ندارند

مدعيان ايمان زيادند، لكن مومنين اند كند

اگر جنبه ايمان مردم تقويت شد، همه امور به راحتى انجام مى شود

((عدد كم )) بودن اشكال ندارد، ((ايمان قوى )) بودن مهم است

آنچه ميزان سعادت است اين است كه انسان مومن باشد، و صبر داشته باشد و ديگران را به صبر وادار كند، و حق بگويد و ديگران را به حق گفتن وادار بكند

من نمى توانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند

كوشش كنيد معنويت را تقويت كنيد در بين اين ملت ، با معنويت است كه شما مى توانيد استقلال خودتان را حفظ كنيد و به مراتب كمال برسانيد

ارزش هاى معنوى ارزش هاى هميشگى هستند

همه بدبختيها از ضعف ايمان و سستى يقين است

شرافت به تقواست

خرابيهاى مادى جبرانش آسانتر از خرابيهاى معنوى است

كسانى كه براى خدا كار مى كنند، هيچ وقت باخت در آن نيست . آنهايى كه براى دنيا كار مى كنند باخت دارند، كه اگر نرسيدند، خوب باختند و عمرشان را هم هدر دادند

ما اميدمان به خداست و مايوس از خدا نيستيم ، و بر مشكلات به اميد خدا غلبه مى كنيم

من اطمينان دارم كه تا اين ملت توجه به خدا دارد، هيچ قدرتى نمى تواند به اين آسيب برساند

اگر ملت ما براى خدا و براى رضاى پيغمبر اكرم به پيش برود، تمام مقاصدش حاصل خواهد شد

گمان نكنيد كه كاخ سفيد و كرملين الان آرام نشسته اند و با وضع آرام زندگى مى كنند، آنها با اضطراب زندگى مى كنند، و اين اضطراب براى اين است كه آنها تبع شيطان هستند، و شيطان نمى گذارد كه طمانينه پيدا بشود در قلب انسان

اگر ايمان به خدا و عمل براى خدا در فعاليت هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى و ساير شوون زندگى بشر وارد شود، پيچيده ترين مشكلات امروزى جهان به آسانى حل مى شود

تقوا ملاك برترى

آنى كه تقوايش بيشتر است كه ترسش از خدا بيشتر است . آنى كه خدمت براى خدا مى كند، او مقدم است

همه برادر و برابرند، فقط و فقط كرامت ، در پناه تقوا، و برترى ، به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است

آنچه اصل است تقواست ، ولى اگر همين تقوا نزد اشخاصى جاهل باشد، گاهى ضرر مى زند

اگر مجهز به علم و تقوا و شعور انقلابى - اسلامى شديد پيروزيتان حتمى است ، و اگر - خداى نكرده - در اين مرحله كوتاهى كنيد، مسئوليت آن به عهده خود شماست

ملت اگر متقى شد مى توان كه حفظ كند خودش را از همه آفاتى كه در دنيا پيش مى آيد.

اخلاص

قلب را به خلوص نيت و صدق باطن مزين نماييم و صفا دهيم

هيچ عبادتى بى نيت خالصه ، مقبول در گاه حق تعالى نيست

هيچ چيز در عبادات به اهميت نيت و تخليص آن ، نيست

خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال ، و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد

كمال و حسن اعمال ، به نيات و اقبال قلب و حفظ حدود است

در هر درجه كه هستى بكوش ، و اخلاص خود را زيادت كن ، و اوهان نفس و وساوس شيطان را از دل بيرون نما، البته نتيجه برايت حاصل مى شود، و راهى به حقيقت پيدا مى كنى ، و طريق هدايت براى تو باز مى شود، و خداوند تبارك و تعالى از تو دستگيرى مى فرمايد

شما روى تدبير و فكر عمل كنيد، ديگر نه از كشتن بترسيد و نه از كشته شدن عمده اين است كه قصدتان خالص باشد

كوشش كنيد قصد خودتان را خالص كنيد براى خدا، كه چه كشته بشويد و چه بكشيد شما اهل نجات هستيد.

جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان لله باشد.

اخلاق پسنديده

با اخلاق مردم را خاضع كنيد، و خضوع قلبى ميزان است ، و اگر بتوانيد قلب مردم را همراه خود كنيد، اين چيزى است كه پيش خداوند داوم و ثبات دارد

با بندگان خدا كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع به خلعت اسلام و ايمانند، دوستى پيدا كن و محبت قلبى داشته باش

اعتماد به نفس

ما بايد اين را بفهميم كه همه چيز هستيم ، و از هيچ كس كم نداريم .ما كه خودمان را گم كرده بوديم بايد اين ((خود گم كرده )) را پيداكنيم

اتكال به نفس ، بعد از اعتماد به خداوند، منشا خيرات است

فكر اين باشيم كه خودمان شخصيت پيدا بكنيم

مقاصد وقتى كه عالى شد، زحمتهاى در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد

از هيچ قدرتى نترسيد ، وقتى خدا با شماست همه چيز باشماست

با اتكا به خدا از هيچ چيز ترسى نداريم

كسى كه خدا با اوست از هيچ قدرتى جز قدرت او هراسى ندارد

قناعت و ساده زيستى

معنويات اساس اسلام است . سعى كنيد معنويات را زياد كنيد و از تشريفات ، تا آن جا كه مقدور است بكاهيد

خود را به ساده زيستن عادت دهيد، و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد

با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزش هاى انسانى - اسلامى را حفظ كرد

صبر كليد ابواب سعادات و سرمنشانجات از مهالك است

صبر بليات را بر انسان آسانمى كند و مشكلات را سهل مى نمايد، و عزم و اراده را قوت مى دهد

مقصد هر چه بزرگتر باشدت رنج در راه آن هر چه زياد باشد، بايد انسان تحمل كند

اگر چنانچه استقامت كنيم مويد به تاييدات الهى هستيم

توبه

براى هر كسى ، هر كارى بكند، باز جاى توبه هست ، در توبه باز است ، رحمت خدا واسع است

توبه شرايطى دارد كه تا آن شرايط تحقق پيدا نكند، خداى تبارك و تعالى قبول نمى كند

بهار توبه ايام جوانى است كه بار گناهان كمتر ، و كدورت قبلى ناقصتر، و شرايط توبه سهلتر و آسانتر است

پشيمانى و عزم بر ترك گناه ، براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده ، ريش خود را در گناه و معصيت سفيد كرده اند حاصل نمى شود. توبه كنيد زيرا توبه با لفظ ((اتوب الى الله )) تحقق نمى يابد، بلكه ندامت و عزم بر ترك لازم است

حب نفس و هواهاى نفسانى

از هواهاى نفسانيه كه ميراث شيطان است ، بر حذر باشيم

ميزان بازماندن از حق ، متابعت هواى نفس است

اهميت امراض نفسانيه ، هزاران درجه بيشتر از امراض جسمانيه است

اگر يك در به روى خواهش بازكنى ، لابدى كه درهاى بسيارى به روى آن باز كنى

اى عزيز! بدان كه خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جايى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن

هر بلايى سرانسان مى آيد، يا جامعه از دست قدرتمندان مى بيند، اين در اثر هواى نفس و خود خواهى است

شيطان باطنى انسان ، خود آدم است ، خود انسان ، آن نفسيت انسان ، آن هواهاى انسان

تمام فسادهايى كه در بشريت پيدا شده است ، از اولى كه بشريت تحقق پيدا كرده است تاكنون ، و تا آخر، منشاش همين حب نفس است

آفت انسان هواى نفس انسان است

تا در بند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد، نمى توانيد ((جهاد فى سبيل الله )) و دفاع از ((حريم الله )) نماييد

راس همه خطاهايى كه انسان مى كند حب نفس است

آنچه كه خطر براى هر انسانى و هر متصدى امرى هست ، حب نفس است بالاترين گرفتارى ما همين گرفتارى حب نفس است ، گرفتارى حب جاه است ، گرفتارى حب شهرت است

نفس انسان بدتر از هر سركشى است ، سركشى نفس انسان را به هلاكت مى رساند.

آن كه كمر انسان را مى شكند اين است كه حب انسان به خودش ، و حب انسان به رياستش ، و حب انسان به همه چيزهايى كه موجب حب است ، انسان را برساند به آن جايى كه اگر نبى اكرم هم از او بگيرد دشمن او مى شود، و آن وقت هم كه مى فهمد خدا دارد مى گيرد دشمن او مى شود.

دنيا دوستى و قدرت طلبى

دنيا آنى است كه در ما هست ، كه ما را از مبدا كمال دور مى كند، و به نفس و نفسانيت خودمان مبتلا مى كند

هر چه توجه نفس به دنيا بيشتر گردد، به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد

تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى ، از حب به دنيا، و غفلت از حق تعالى و آخرت است

علمى كه انسان را به خدا نزديك مى كند، در نفس دنيا طلب باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد

هر چه وجهه قلب به تدبير امور و تعمير دنيابيشتر شد و علاقه افزون گرديد، غبار ذلت و مسكنت ، بر او بيشتر ريزد، و ظلمت مذلت و احتياج ، زيادتر آن را فراگيرد

اى عزيز! تو اگر عار ندارى از طلب دنيا، لااقل از مخلوق ضعيف ، كه مثل خود توست ، طلب مكن

توجه و تعلق نفس به ماديات ، انسان رااز كاروان انسانها باز مى دارد، و بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى ، انسان را به مقام انسانيت مى رساند

دنياى مذموم همين است كه انسان توجه داشته باشد ولوبه يك تسبيح ، و لو به يك كتاب

توجه به زرق و برق دنيا انسان را از آن احساس انسانى اش مى برد

اگر بخواهند در ضيافت خدا وارد بشوند، به اندازه وسع خودشان ، بايد از دنيا اعراض كنند و قلبشان را از دنيا برگردانند

ثروتمندان فقرايى هستند در صورت اغنيا، و نيازمندانى هستند در لباس ‍ بى نيازان

بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى ، انسان را به مقام انسانيت مى رساند

بدان كه اين عالم دنيا، براى نقص و قصور و ضعفى كه در آن است ، نه دار كرامت و جاى ثواب حق تعالى است ، و نه محل عذاب و عقاب است

ترس از مرگ براى كسانى است كه دنيا را مقر خود قرار داده ، و از قرارگاه ابدى و جوار رحمت ايزدى بى خبرند.

هر مقامى كه براى بشر حاصل مى شود، چه مقامهاى معنوى و چه مقامهاى مادى ، روزى گرفته خواهند شد، و آن روز هم نامعلوم است

كسى كه رابطه با خدا دارد شكستن ندارد. شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد

آنها جان خودشان را براى اسلام و براى مصلحت كشور اسلامى فدا مى كنند، و ما سر خون آنها اين جا بنشينيم و با هم جنگ و ستيز كنيم ! اين در منطق اسلام از بزرگترين گناهان است

قدرت طلبى از هر كه باشد، از شيطان است

اين قدر دنبال اين نباشيد كه ما خانه مان چه جور است و زندگى مان چه جور است و چه ...، دنبال آن شرافت انسانى باشيد. دنبال آن معناباشيد كه شما را پيروز كرد.

امورى كه مربوط به اين عالم است گذر است ، زودگذر هم هست ، و پيروزيها و شكستها و خوشيها و ناخوشيهاى اين دنيا بيش از چند روزى و مقدار اندكى پايدار نيست

خودبينى و خودخواهى

تمام فسادهايى كه در عالم پيدا مى شود از خودخواهى پيدا مى شود

تمام مفاسدى كه در عالم واقع مى شود از اين توجه به خود است

مادامى كه انسان خودش را مى بيند، نمى تواند به آن راهى كه راه هدايت است دست پيدا بكند

هيچ شكى در اين نكنيد كه هر كه گفت ((من )) اين ((من )) شيطان است

بدان كه رذيله عجب از حب نفس پيدا مى شود

خود محورى : ((من ، نه غير )) اين در همه نفوس هست ، مگر اين كه تهذيب بشود

چقدر انسان بايد جاهل باشد كه اين چيزها را مقام بداند و چقدر ضعيف النفس باشد كه اين حكومت را، حكومت ها را يك مقام بداند

بكوشيد تا حجاب خويت را برداريد و جمال جميل او - جل علا - را ببينيد، آنگاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنجى و زحمتى گواراست

خودبينى ارث شيطان است

تا اين خودخواهيها در بشر هست ، اين جنگها و اين فسادها و اين ظلمها و ستمگريها هست

تا اين خودخواهيها در بشر هست ، اين جنگها و اين فسادها و اين ظلمها و ستمگريها هست

اگر - خداى نخواسته در بشر هست ، اين جنگها و اين فسادها و اين ظلمها و ستمگريها هست

اگر - خداى نخواسته - كارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبدا شكست انسان است

نمى شود كه انسان هم خود پرست باشد و هم خداپرست . نمى شود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و هم منافع اسلام . بايد يكى از اين دوتا باشد

من اگر براى خودم نسبت به ساير انسان ها يك مرتبتى قائل باشم ، اين انحطاط فكرى است ، و انحطاط روحى

اگر انسان در هر امرى كه وارد مى شود، در آن امر خودخواهى را كنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بكند، و خدا را ملاحظه بكند، هم موفق مى شود و هم از خطراتى كه بر اين خود خواهى (مترتب ) است در امان مى ماند

نزاع مال خودخواهى است ، از نقطه نفس انسان پيدا مى شود

دو جور تعريف داريم : يك وقت اين است كه آدم تعريف مى كند، مى خواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است يك وقت از خودش ‍ تعريف مى كند براى اين كه هدايت كند ديگران را، اين نفس رحمان است

هواى نفس انسان مى خواهد هر چه بشود بگويد من كرده ام ، و اين آثار خودخواهى است ، و اختلافاتى هم كه مشاهده مى شود از ضعف ايمان است

هيچ فردى نمى تواند ادعا كند كه من نقص ، هيچ ندارم . اگر كسى ادعا كرد اين را، بزرگترين نقصش همين ادعاست

غرور از پيروزيها، آفت بزرگى است كه شيطان باطنى در بندگان خدا به وجود مى آورد، تا آنان را از راه حق منحرف كند

غرور و غفلت انسان را به تباهى مى كشد

كبر از اخلاق خاصه شيطان است

هر كس جهلش بيشتر و عقلش ناقصتر است ، كبرش بيشتر است . هركس ‍ علمش بيشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است ، متواضعتر است

عيبجويى

و هيچ عيبى بالاتر از آن نيست كه انسان عيب خود را نفهمد و از آن غافل باشد، و با آن كه مجموعه عيوب است به عيوب ديگران بپردازد

چرا بايد عقده هاى قلبى ، انسان را منحرف كند، و هواهاى نفسانى همه چيز را كنار بگذارد و فقط عيوب را نگاه كند

اسرار مردم هر چه باشد، فاش كردن بر خلاف اسلام است

غفلت

يك لحظه از خدا غافل نباشيد. غفلت از مبدا قدرت ، انسان را به هلاكت مى رساند

ياءس و نااميدى

هيچ گاه از كارها ماءيوس نشويد، چون همه چيز يك دفعه درست نمى شود، و كارهاى بزرگ بايد به تدريج صورت گيرد.

ياءس از جنود شيطان است ، اميد از جنود خداست ، هميشه اميدوار باشيد.

مفاسد و انحرافات اجتماعى

انبيا مثل يك طبيبى بودند كه مى خواستند اصلاح كنند جامعه را.

اگر انحراف اخلاقى نباشد، هيچ يك از اين سلاح هاى جنگى به حال بشر ضرر ندارد.

آن چيزى كه دارد اين سياره ما را در سراشيبى انحطاط قرار مى دهد، انحراف اخلاقى است .

آن كه فاسد مى كند جامعه را، و دست از فسادش برنخواهد داشت ، او را بايد از جامعه جدا كرد، (1) و يك غده سرطانى است كه جامعه را فاسد مى كند. نجات معتاد نجات يك فرد نيست ، نجات اسلام است

اين وظيفه شرعى نيست كه كسى به مسلمانى اهانت كند، از برادر دينى بدگويى نمايد، اين حب دنيا و حب نفس است ، اين تلقينات شيطان است كه انسان را به اين روز سياه مى نشاند.

اذيت مسلم و آزار مومنين از بزرگترين گناهان كبيره است .

امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى ازمنكر بر همه ملت واجب است .

سفارش به حق ، كه امر به معروف است و نهى از منكر است ، برهمه مسلمين واجب است .

اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماى ملت ، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند.

شما و ما موظفيم كه هم در تمام امورى كه مربوط به دستگاههاى اجرايى است امر به معروف كنيم ، و اگر اشخاصى پيدا مى شوند كه خلاف مى كنند، معرفى كنيم به مقاماتى كه براى جلوگيرى مهيا هستند، و مشكلات را هم تحمل كنيم .

شما از اول اگر جلوى فساد را نگيريد، معلوم نيست كه به وضع سابق منتهى نشود.

از آنچه در نظر شرع حرام ، و آنچه برخلاف مسير ملت و كشور اسلامى ، و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است ، به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود همه مسئول مى باشند.

نفاق و منافقين

منافقها هستند كه بدتر از كفارند.

در اسلام از منافقين بيشتر تكذيب شده است ، و منافق اوضح مصاديق كفر است .

آن قدرى كه اسلام تكيه كرده است به اين كه منافقين را از بين ببرد يا اصلاحشان كند، براى كفار اين طور نيست . انسان مى داند با آدم كافر چه بكند، اما با منافقين نمى داند چه كند.

در سوره (منافقين ) ذكر مى فرمايد كيفيت منافقين را، كه اينها پيش تو اظهار ديانت مى كنند، اظهار اسلام مى كنند، لكن دروغ مى گويند، اينها مسلم نيستند، اينها منافق هستند.

آنچه ما امروز مبتلاى به آن هستيم ، و آن دسته منافقينى كه اظهار اسلام مى كنند و كمر اسلام را مى خواهند بشكنند، كار مسلمانها با اينها مشكل است ، حل مساله اينها بسيار مشكل است .

عيب بزرگ شما و هوادارانتان آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوى آن ،

و نه از ملت مسلمان و انگيزه فداكارى او، اطلاعى داريد.

با آن كه سران منافقين در دامن آمريكا و فرانسه مشغول عياشى و خوشگذرانى هستند، مع الاسف عده اى نوجوان را با حيله و تزوير گول زده و قدرت تفكر را از آنان سلب نموده اند.

آنهايى كه اظهار اسلام مى كنند و بيمارستان را آتش مى زنند و مجروحها را سر مى برند، اينها را بشناسيد، اينها مسلم نيستند، اينها منافق هستند.

ننگتان باد اى تفاله هاى شيطان و عارتان باد اى خود فروختگان بين المللى ! كه در سوراخها خزيده و در مقابل ملتى كه در برابر قدرتها برخاسته است ،

به خرابكاريهاى جاهلانه پرداخته ايد.

گمان ندارم شما بتوانيد گروه و يا دسته اى را بيابيد كه جنايات و سفلگى شان به ابعاد اين گروهك منافقين باشد.

1-اشاره است به مضمون آيه شريفه ((الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب ...)) آنان كه ايمان آورده اند و دلهاشان با ياد خدا آرام گيرد. هان با ياد خدا دلها آرام گيرد رعد / 28

2-(حشر / 18): اى آنان كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا كنيد، و هركس بنگرد براى فردا (ى قيامت ) چه پيش فرستاده و تقواى خدا پيشه سازيد، خدا بدانچه انجام مى دهيد آگاه است .

3-بنگر چه كسى را نافرمانى كرده اى

4-برگرفته از نامه حضرت امام خمينى قدس سره به گرامى فرزندشان سيد احمد خمينى ، نوشته شده در تاريخ 26 تير 63، چاپ شده در كتاب نقطه عطف .

5-محرم راز، سفارش نامه حضرت امام قدس سره به جناب احمد آقا در تاريخ 27 ربيع الثانى 1408

6-رحمتش همه چيز را فرا گرفته است

7-(زمر / 53): از رحمت خدا مايوس مشويد، زيرا خدا همه بندگان را مى آمرزد.

8-(نحل / 70): و از ميان شما كسى را به پيرى مى رساند تا هر چه را آموخته است از ياد ببرد.

9-برگرفته از نامه حضرت امام خمينى به خانم فاطمه طباطبايى چاپ شده در كتاب باده عشق

10-المحجه البيضاء، ج ص 45: علم نورى است كه خدا در دل هر كه بخواهد مى افكند

11-(نمل / 18) مورچه اى گفت : اى مورچگان به خانه هاى خود شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش ناآگاهانه شما را پايمال كنند.

12-(محمد / 24) آيا در قرآن انديشه و تدبر نمى كنند يا بر دلهايشان قفل ها (زده شده ) است

13-گلستان سعدى ، باب اول ، حكايت چهارم .

14-غرر الحكم ، فصل 30، حديث 11: به گفته بنگر. نه به گوينده

15-(جمعه / 5) در مثل آنان كه تورات بر آنها بار باشد...

16-اشاره است به روايتى از رسول خدا صلى الله عليه وآله كه در آن آمده است ((و ان اهل النار ليتاذئون بريح العالم التارك لعلمه ..)) الخصال ، ج 1، ص 51

17-برگرفته از نامه حضرت امام خمينى - رحمه الله عليه - خطاب به خانم فاطمه طباطبائى چاپ شده در كتاب ره عشق .

18-در اين نوشتار نسخه منتشر شده توسط موسسه فرهنگى رجاء مورد استفاده قرار گرفته و آدرس مطالب بر اساس همان چاپ است

19-چهل حديث ، ص 94 و 95

20-در اصل : غورى ورى

21-چهل حديث ص 130 و 131

22- در اصل : مانع

23-سوره طه ، آيات 1 و 2

24-نهج البلاغه فيض ، خطبه 195

25-در مفاتيح الجنان ، اعمال شب 27 ماه مبارك رمضان اين چنين آمده ((اللهم ارزقنى التجافى عن دار الغرور، و الا نابه دار الخلود و...))

26-چهل حديث ، ص 151 و 152

27-احياة العلوم ، ج 4، ص 14 -كنوز الحقائق (در حاشيه الجامع الصغير، ج 1) ص 133

28-غوالى اللئالى ، ج 4، ص 7

29-چهل حديث ، ص 220 و 221

30-سوره آل عمران : آيه 54

31-چهل حديث ص 232 - 234

32-چهل حديث ، ص 5 و 6

33-چهل حديث ، ص 7

34-چهل حدى ، ص 7 و 8

35-چهل حديث ، ص 8 و 9

36-چهل حديث ، ص 10 و 11

37-چهل حديث ، ص 249 و 250

38-چهل حديث ، ص 16

39-در اصل : يا سرو دست

40-چهل حديث ص 358 - 361

41-سوره زمر: آيه 55

42-سوره حج : آيه 2

43- چهل حديث ، ص 2 و 21

44-چهل حديث ، ص 23 و 24

45-سوره روم آيه 30

46-چهل حديث ، ص 32 و 34

47-المنهج القوى ، ج 5، ص 516 - علم اليقين ، ج 1، ص 381

48-چهل حديث ، ص 38 و 39

49-بحار الانوار، ج 70، ص 240 و 242

50-چهل حديث ، ص 43 و 44

51-چهل حديث ، ص 62 و 63

52-چهل حديث ، ص 65 و 66

53-نهج البلاغه فيض ، خطبه 195

54-سوره همزه : آيه 6

55-سوره اعراف : آيه 12

56-چهل حديث ، ص 86 و 87

57-چهل حديث ، ص 267

58-وسائل الشيعه ، ج 18، ص 85 ص 105

59-سنن دارمى ، ج 1، ص 100

60-چهل حديث ، ص 322 و 323

61-سوره فاطر: آيه 28

62-چهل حديث ص 323 و 324

63- تهيدست

64- چهل حديث ، ص 483 و 484

65- چهل حديث ، ص 555 و 556

66- به نقل از ((كلمات قصار، پندها و حكمتها ))، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره )، ص 85 - 65

/ 1