ريشه كرايشهاىعرفانى
استاد مصباح يزدى قسمت دوم يادآورى
در انسان نيازهائى وجود دارد مانند نياز به تغذيه، نياز به همسر، نياز به عواطف متقابل اجتماعى،نياز بهابراز شخصيت و ساير غرائز فطرى انسان،از جمله آنهانوعى نيازنهفته وناآگاهانه در اعماق روح انسان استكه در برخى افراد خودبخود و در بعضى ديگر،باتلاش وكوشش به سر حد آگاهى مىرسد.اين تمايل، شريفترينو ارزندهترين تمايلى است كه در وجود انسان هست واو رابه سوى عالىترين كمال انسان سوق مىدهد.اين تمايل را اجمالا «تمايل عرفانى» يابه تعبير ساده «حسمذهبى» مىناميم. اينك قسمت دوم اين مجموعه از سخنرانى را پى مىگيريم. كيفيت تبلور تمايل عرفانى و ظهور آن در انسان
اكنون مناسب است درباره كيفيت تبلور تمايل عرفانى، تاريخ ظهورش در انسان و راههايى كه براى ارضاء آن پيموده است اشارهاى كنيم. گفته شد كه: ريشه عرفانى «يعنى خداجويى و خداپرستى و خدادوستى» امرى فطرى است و همانطور كه مىدانيم امور فطرى در همه افراد و در همه زمانها وجود دارد و تخلف واختلافى در آنهاپيدانمىشود: «فطرة الله التى فطرالناس عليها، لاتبديل لخلق الله». آفرينش الهى و امور فطرى كه شؤون آفرينش هستند، تغييرپذير نيستند.بنابراين انسان از روز آغاز پيدايشاش روىاين كره خاكى، داراى اين تمايل بوده است و از همان آغاز زندگى در اين سياره، براى ارضاء اين خواست تلاش كرده است.آن خدايى كه انسان رابراى تكامل در جهان آفريده است،از همان ابتدا، راه تكامل واقعى رابه او نشان داده است. و به همين جهت است كه نخستين انسان، پيامبر خدا بوده است. ولى راههايى كه خداوند متعال براى تكامل بشر و رفع نيازهاى مادى و معنوى او به صورت دين و شريعتبوسيله انبياء نازل فرموده است،تدريجا در طول زمان بواسطه عوامل مختلف دچار انحرافات و تحريفاتى شدهاند (1) اسلام، پيدايش دين توحيدى را همراه با پيدايش انسان دانسته ونخستين انسان راپيامبر توحيدى مىداند. ما مسلمانها معتقديم كه نسل بشر به حضرت آدم (ع) منتهى مىشود و او خود پيامبر خدابود و دين حق رابه فرزندانش آموخت و نخستين انسانها موحد ويكتاپرستبودند و تدريجا بر اثر عوامل مختلفى،دين توحيدى بصورت دينهاى شركآميز، تحريف شده است و اديانى كه امروز گوشه و كنار دنيابه صورت بتپرستى و شبه بتپرستى وجود دارند همه تحريفاتى از اديان توحيدى است. از نظر زمانى نزديكترين دينى كه به اسلام و جود دارد و امروز به نوعى شرك تبديل شده است دين مسيحيت است. بدون هيچ شكى، عيسى بن مريم «على نبينا و آله و عليهالسلام» هيچگاه مردم را به پرستش خود دعوت نكرد و هرگز ادعانكرد كه «من خدا، ياپسر خداهستم» ولى طولى نكشيد كه پيروان حضرت مسيح،با عوامل وانگيزههاى مختلفى پديده شرك رابا مسيحيت مخلوط كرده اساس مسيحيت رابر اعتقاد تثليث قرار دادند. براى خدا، سه عنصر و يا به تعبير خودشان سه اقنوم، قائل شدند «پدر و پسر و روحالقدس» يا طبق عقائد برخى طوايف «پدر و مادر و فرزند» اكثر مسيحيان تثليث راپدر و پسر و روح القدس مىدانند.پدر را خدا،همان آفريننده جهان مىدانند و پسر را حضرت مسيح و روحالقدس را واسطه بين پدر و پسر. ولى بعضى ديگر بجاى روحالقدس، حضرت مريم را مىپرستند و مجسمه ايشان را در كليساها عبادت مىكنند. در مورد همين مسئله در قرآن مجيد در موارد متعددى با مسيحيان، بر سر همين مساله مناقشه شده است كه شما چگونه قائل به سه خدا شدهايد؟ اين سخنى بسيارگران است «كبرت كلمة تخرج من افواههم» و «تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا» از اين سخن نزديك است كه آسمانها از هم بپاشد، اين چه تهمت عظيمى است كه به خداى بزرگ نسبت مىدهيد و براى او شريكانى به نام پسر و همسر قائل مىشويد؟ «ولا تقولوا ثلثة انتهوا خيرا لكم» و يا«انما الله اله واحد» (نساء - 171) نگوئيد سه تاست، خدا يكى است. پس اين تثليثى كه اكنون در مسيحيت وجود دارد بدون شك ساخته دست كسانى است كه خود را بزرگان مسيحيت قلمداد مىكردند، اما چرااين كار را كردند؟ داستان مفصلى دارد كه فعلا ازبحث ما خارج است. غرض اينست كه: ما در عصرى قريب به عصر اسلام شاهد چنين تحريف عظيمى در دينى توحيدى بودهايم. دين مسيحيت دينى توحيدى بوده ولى مردم آن رابه صورت دينى شرك آميز درآوردند، عين همين جريان در اديان گذشته هم بوده است. اديانى كه انبياء عظام صلوات الله عليهم اجمعين براى مردم آوردهاند همه دين توحيدى بوده است، در عالم دين غيرتوحيدى نداشتهايم و نخواهيم داشت آنچه شرك است، ساخته دست انسانهاست، بنابراين نخستين دين آسمانى دين توحيد بوده است و مردم در ابتدا موحد بودند ولى به تدريج در اثر جاه طلبى برخى ازمقام پرستان و هوس بازى بعضى هوى پرستان، اديان شركآميز به وجود آمده است. «عرفان» هم در ابتدااز طرف انبياء براى راهنمايى بشر و ارضاء حس فطرى عرفانى انسان آورده شده است، در حقيقت عرفان همان روح دين است. دين بمعناى مجموعهاى از عقايد و احكام و اخلاقيات به منزله كالبد است كه روح آن توجه به خداست. واضح استشرافتبدن به واسطه روح است، مطلوب اصلى تكامل روح است و بدن تنها ابزارى استبراى رشد و تعالى روح. از اينرو هدف اصلى همه انبياء اين بوده است كه بشر را به خدا نزديك كنند، يعنى راه تكامل معنوى و عرفانى را به بشر بياموزند، راهى كه انبياء به بشر ارائه دادهاند، راهى خدايى بود كه خود خدا آن راه را براى بشر نازل كرده بود ولى معالاسف همانگونه كه احكام و عقايد و اديان مختلف تحريف و مسخ شده است روح عرفانى هم چه از بعد نظرى و عقيدتى و چه از بعد عملى و سيروسلوك رفتارى مورد تحريف واقع شده است. تاريخ اديان نشان مىدهد كه در قديمىترين اديان شناخته شده عناصر عرفانى وجود داشته است. در اديان هندى از هندويسم، بوديسم مذاهب جوكى و سائر مشتقات مذهب هندى نوعى گرايش به عرفان وجود داشته است، حتى در مورد يهوديت نيز اين مطلب صادق است. پيروان يهوديت در بين همه اديان بيش از همه گرايش به ماديات دارند. هم اعتقاداتشان آميخته به اعتقادات مادى و جسمانى استبه طورى كه كتاب تورات پس از تغيير و تحريف خدا رابه صورت جسم معرفى مىكند و هم انگيزهها و انديشههاى يهوديان، انديشههاى مادهگرايانه و ماده پرستانه است. علائقى كه يهوديان به مال و ثروت و امور دنيا دارند در كمتر قومى ديده مىشود ولى با اين وجود در برخى از دانشمندان يهود گرايشهاى عرفانى ديده مىشده است. حتى پارهاى از آنها از بزرگان عرفان به شمار رفتهاند كه بعضى از آنها معاصر حضرت عيسى بودهاند. در بين مسيحيان هم فرفههايى كه گرايشهاى عرفانى داشتند خيلى زياد بودهاند و اكنون هم وجود دارد. بنابراين در مذاهب معروف دنيا، اعم از مذاهب ابراهيمى، مانند يهوديت و ياحتى مذاهبىكه به صورت آئينهاى بتپرستى درآمدهاند مثل هندويسم و بوديسم، گرايشهاى عرفانى وجود دارد و بزرگانشان كسانى بودهاند كه در راه تكامل معنوى و عرفانى، رياضتها مىكشيدهاند و زحماتى تحمل مىكردهاند كه به آن كمال روحى و معنوى نايل شوند، الان هم آئينهاى بوديسم و آئينهاى جوكى و چيزهايى كه دربين چينىها و تبتىها و هنديها رواج دارد، همه از نوعى گرايش وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى عليه) اين بود كه به تعبيرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعليه وآله) را عرضه كنند و شوائب و پيرايههايى كه به اسلام بسته شده بود بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم كشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه كنند. عرفانى سرچشمه مىگيرد. اينها همه نشانه اين است كه:تمايل به عرفان به معناى عامش، تمايلى فطرى است كه از قديمىترين اديان در ميان بشر وجود داشته است و چون دين براى ارضاء فطرت است، طبعا براى ارضاء اين خواست فطرى كه عالىترين و لطيفترين خواست انسانى است راههائى ارائه داده است،بلكه اساسا مىتوان گفتحقيقت و روح اديان، عرفان است و سائر مسائل به منزله كالبد و اندامهاى اين پيكر است. وجه مشترك گرايشات عرفانى مذاهب
راههايى كه بشر براى ارضاء اين خواست پيموده است، از بررسى و روشهايى كه طالبان عرفان و معرفت در اديان مختلف جهانى پيمودهاند و راه و رسمهايى كه در بين آنها وجود دارد بدست مىآيد. مىتوان گفت تقريبا همه كسانى كه در راه عرفان قدم برداشتهاند نوعى دورى گزينى از امور مادى و حيوانى را لازم مىدانستهاند، منتهى آئينهايى كه براى تحقق بخشيدن به اين خواست اعمال مىكردهاند مختلف بوده است. در بسيارى از موارد اين آئينها تابع سليقههاى افراد بوده يعنى طبق سليقه خود راهى را برگزيدهاند ولى گاهى نيز آئينهاى صحيحى وجود داشته است كه به مرور زمان تحريف و دگرگون گشته است، يعنى اساسش صحيح بوده ولى تدريجا به شكل نادرستى درآمده است. توضيح مطالب
در اسلام خيلى از مطالب وجود دارد كه در گوشه و كنار جهان اسلام امروز به صورت اصلى خودش باقى نيست، درآنها تصرفاتى صورت گرفته، پيرايههايى به آن بسته شده، خرافاتى به آن ملحق گرديده واز شكل اصلى خود خارج شده است. چه در زمينه عقايد، چه احكام، چه آداب و رسوم، چه مسائل سياسى، اجتماعى، اقتصادى و چه ساير امور مربوط به دين. وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى عليه) اين بود كه به تعبيرخودشان «اسلام ناب محمدى»(صلىاللهعليه وآله) را عرضه كنند و شوائب و پيرايههايى كه به اسلام بسته شده بود بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم كشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه كنند. اين مطلب در زمان گذشته با وسعتبيشترى وجود داشته است، امروز وسائل ارتباطى بسيار فراوان و رايج است. مردم دنيا به آسانى مىتوانند با هم تماس بگيرند، تبادل نظر كنند و افكار و عقائدشان رابه يكديگر ارائه دهند. ولى در گذشته چنين نبوده است. مثلا هنگامى كه شخصى قصد داشت از چين به اسپانيا حركت كند (2) مىبايست، سالها راه مىپيمود تا از اين نقطه زمين به نقطه ديگر برسد، در چنين شرائطى تبادل نظر و رساندن پيامها به طور سالم و دست نخورده با اختلاف زبانهايى كه وجود داشته،كارى بس مشكل بوده است. امروزه با اينكه بسيارى از زبانهاى مختلف در همه جاى دنيا آموخته مىشود و هر كشورى و ملتى كم و بيش با چندين زبان آشنايى دارند، ولى ملاحظه مىشود كه در ترجمه مطالب بطور يكسان و به يك نحو، عمل نمىشود و در اثر بىدقتى در امر ترجمه، گاهى مطالب تحريف مىشوند، مقصود گوينده و نويسنده درترجمهها، درست منعكس نمىشود. در روزگاران قديم كه وسائل ارتباطى بسيار محدود بوده است. تبادل نظر و انديشه با زبانهاى مختلف و رفت و آمدهاى محدود بسيار دشوار بوده است، و همين امر يكى از عوامل تحريف افكار و انديشههاى منتقل شده بوده است. مطلبى مىخواست از زبانى به زبان ديگر و از كشورى به كشور ديگرمنتقل شود مىبايد از وسائط متعددى عبور كند كه هر كدام طبق سوابق ذهنى خود تصرفات و توجيهاتى در آن مىكردند بطورى كه وقتى از يك طرف دنيا به طرف ديگر مىرسيد، تصرفات عجيبى در آن انجام گرفته بود و سرانجام در اثر مرور زمان و گذشت قرنها، مطلبى به نسلهاى آينده به صورت ديگرى منتقل مىشد. همين مساله، يكى از عوامل و عللى است كه خدا،پيامبران جديدى مىفرستاده تاتحريفهاى گذشتگان راتصحيح كنند. علت اين كه انسان بعد از اسلام احتياج به دين جديد ندارد اين است كه خداى متعال ضمانت كرده كه قرآن محفوظ بماند و تحريف نشود و در ساير اديان چنين ضمانتى نشده است،لذا سايركتابها آسمانى دستخوش تحريفات فراوانى واقع شدهاند.امروزازكتاب نوح و ابراهيم، هيچ اثرى در دست نيست، معلوم نيست اصل اين كتابهاچه بوده، چگونه كتابى بودهاند، مطالب تورات موجود آنقدر دگرگون شده كه خود تورات گواهى بر بطلان خودش مىدهد.تورات به عنوان كتابى كه حضرت موسى (ع) از طرف خدا براى مردم آورده مطرح مىشود.اماخود تورات مىگويد «موسى در فلان زمان، از دنيارفت»آيااين وحى است كه خدابر حضرت موسى وحى كندكه:به مردم بگو موسى در فلان زمان از دنيا رفت؟! علاوه برخرافات ديگرى كه اين كتاب راپركرده و به صورتى متبدل درآورده استيكى ازمطالب معروف تورات اين است كه:يك شب خداازآسمان پائين آمد و بايعقوب كشتى گرفت و يعقوب آنقدر قدرتمند بودكه خدارابه زمين زد و روى سينهاش نشست و تا صبحگاه او رارهانكرد، خداالتماس مىكرد كه من را رهاكن و يعقوب مىگفت رهايت نمىكنم،گفت الساعه خورشيد مىدمد و مردم مرازير دست تو مىبينند.!گفت: اگر مىخواهى تو را رها كنم بايد به من بركتبدهى و خدابه او بركت داد وآنوقت رهايش كرد. اين متن تورات امروز است! اما در مورد انجيل بايد گفت:اصلا در عالم كتابى به اين عنوان كه حضرت عيسى (ع) آورده باشد، وجود ندارد، چهار انجيل هست (انجيلهاى ديگرى هم بوده كه آنها رامحو كردند) مجموع اين چهار انجيل كتاب (عهد جديد) راتشكيل مىدهد، خود اين اناجيل با هم تناقض دارند و تمام اين مطالب گزارشى از زندگى حضرت عيسى مسيح است. كتابى تاريخچه مانند است، آهنگ يك كتاب آسمانى كه خدا به پيامبرى وحى كرده باشد ندارد،نقل مىكند: عيسى وارد فلان شهر شد و به مردم چنين گفت و مردم هم در جوابش چه گفتند،! اينها متن انجيل است و خود مسيحىها هم ادعا ندارند كه اين كتاب خداست، زيرا اناجيل موجود چهار كتاب است كه هر كدام به نام شخص معينى است و هيچ كدامش كتاب عيسى نيست تنها كتابى كه كتاب خداست و خدا حفظ آن را ضمانت كرده است، قرآن است. پس وقتى دستورات و اديان انبياء تحريف مىشد، وجود پيامبرى جديدى لازم بود كه آنها راتصحيح كند، اما چون كتاب آسمانى اسلام محفوظ است، احتياجى به پيامبربعدى نخواهد بود. اين يكى از دلايل جاودانگى اسلام است. البته دلايل ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آنها جامعيت قرآن نسبتبه همه نيازهاى انسانى است كه اكنون درصدد توضيح آن نيستيم. به هرحال مىتوان گفت امتياز بزرگ اسلام كه در هيچ دينى وجود ندارد اينست كه: قرآن كريم كه آخرين و كاملترين كتاب آسمانى استبدون كوچكترين تحريفى در اختيار همه انسانها قرار دارد.اين امتياز مختص به اسلام است و يكى از علل خاتميت دين اسلام همين است كه: خداى متعال بقاء اين كتاب و محفوظ ماندن آن راتضمين فرموده است. دليل اعتقاد به تحريف نشدن قرآن
بهترين دليل اين است كه 1400 سال است كه قرآن، تمام مخالفين خود را دعوت كرده استبه اينكه مشابه آنرابياورند، از بدو بعثت پيغمبراكرم(ص)تاكنون، ازنزديكترين خويشاوندان پيغمبر گرفته تا دورترين مردم در اقصى نقاط عالم دشمنى عجيبى با اين دين و آئين داشتهاند و از هيچ كوششى در راه خاموش كردن اين چراغ فروگذار نكردهاند. امروز هم همان طور كه مشهود است هرچند تمام ابرقدرتها با هم اختلافاتى دارند ولى در اين مساله همه متفقند كه بايد ريشه اسلام رابخشكانند زيرا به اصطلاح اين بزرگترين دشمن تمدن غربى است. قرآن در مقابل همه اينها از روز اول صريحا ادعا فرموده است كه: هر زمان يك سطر مثل قرآن آورديد من دست از ادعاى خود بر مىدارم «و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» هر كس شك دارد كه قرآن از طرف خداست، يك سوره - سورههاى يك سطرى هم در قرآن وجود دارد - مثل آنرابياورد بنابراين اگر كسى يك سطر، مثل سوره كوثر،توحيدبياورد،اين ادعاى قرآن «العياذ بالله» باطل مىشود و روشن مىشودكه كتابىاست كه بشر هممىتواند مثلش را بياورد واز طرف خدانيست.اين راههائى كه براى مبارزه با اسلام انتخاب كردهاند آسانتراستيااينكه تمام نيروهاشان را روى هم بگذارند و يك سوره مثل قرآن درست كنند و در رسانههاى گروهى دنيا اعلام كنند كه يك سوره مثل قرآن آوردهايم و بنابراين قرآن سخن خدا و معجزه نيست پس اين ادعاى قرآن باطل است. «يك سطر مثل قرآن آوردن» براى سركوبى اسلام بسيار آسان است، چه راهى از اين نزديكتر وآسانتر؟ ولى مىدانيم كه چنين كارى نشده و نخواهد شد. «و ان لنتفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين» اما اگر نتوانستيد چنين كارى كنيد «ولنتفعلوا» كه هرگز نخواهيد توانست، پس از عذاب خدابترسيد از اينكه با چنين دينى مبارزه كنيد. همين مطلب خود،نيز دليل اين است كه قرآن تحريف نشده است زيرا اگر بخشى از اين قرآن ساخته دستبشر بود و تحريف شده بود،يعنى مردم سطرى بدان افزوده بودند پس آوردن مثل اين سطر ممكن بود، در حالى كه مىدانيم ممكن نيستبنابراين معلوم مىشود آنچه بنام قرآن موجود است، چيزى بدان افزوده نشده است زيرااگر افزوده شده بود آوردن مثل قسمت افزوده شده ممكن بود ولى اكنون در قرآن بخشى نداريم كه انسانها بتوانند مثلش را بياورند پس روشن است كه قرآن يكپارچه از طرف خداست. شايد گفته شود كه هرچند برقرآن افزوده نشده است ولى شايد چيزى از قرآن كم شده باشد؟ جواب اين است كه وقتى معلوم شد، آنچه در قرآن وجود دارد از طرف خداست و از طرفى خدا درخود قرآن مىفرمايد: ما حافظ اين قرآنيم «انا نحن نزلناالذكر و اناله لحافظون» ما ضمانت كرديم كه قرآن محفوظ بماند، پس اين آيه نيز از طرف خداست و بنا به آيه آنچه موجود است، كتاب خداست و اين دليل مصونيت قرآن از تحريف است تفصيل بيشتر اين مطلب رادر كتاب آموزش عقائد جستجوكنيد. به هرحال، اين امتياز بزرگى استبراى اسلام كه كتاب آسمانىاش دستخوش تحريف و تغيير و تبديل قرار نگرفته است. متن آنچه از طرف خداوند نازل شده، در اختيار ماست، ولى آنچه در قرآن وجود دارد و با روشهاى عقلائى مىتوانيم معارفى از آن استفاده كنيم، مستقيما همه نيازهاى ما را دربر ندارد، همه نيازمنديهاى ما رابيان نكرده است. مثلا: فرموده است،نماز بخوانيد اما نفرموده، چگونه نماز بخوانيد و چند ركعتبخوانيد، فرموده است طواف كنيد و حجبه جا آوريد اما تعيين نفرموده چند بار طواف كنيد. تفاصيل احكام چه در زمينههاى فردى، چه اجتماعى، معمولا در قرآن بيان نشده است، مگر اتفاقا بعضى از احكام كه به تفصيل بيان شده، كه آن نيز حكمتى داشته است. به هرحال بناى قرآن بر اين نيست كه تمام تفاصيل را بيان كند و اگر چنين كارى صورت مىپذيرفت، ديگر قرآن از چنين حجمى كه بتواند به آسانى در اختيار مردم قرار بگيرد، خارج مىشد بايستى دائرةالمعارف چند صد جلدى باشد. اراده الهى بر اين تعلق گرفته كه قرآن كريم طورى باشد كه مردم آن را در اختيار داشته باشند و از آن استفاده كند و اگر چنان بود كه گفته شده قرآن ديگر مخصوص كتابخانههاى استثنائى دنيا مىشد و مردم هرگز نمىتوانستند به آن دسترسى پيدا كنند. قرآن مدعى است كه: تمام تحريفاتى كه در اديان رسمى واقع شده است، عمدى و از طرف دانشمندان همان دين بوده است، علماى اديان بخاطرعوامل نفسانى خويش، دين و كتاب خدا راتغيير دادهاند. «و ما اختلف فيه الاالذين ...» اين اختلاف را از روى بغى و عمد و بناحق انجام دادهاند،نه اينكه اشتباه بوده و يا حقى و يا عذرى در اين كار داشته باشند: «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم و يقولون هذا من عندالله» واى بر كسانى كه خودشان به دستخويش كتاب مىنوشتند و مىگفتند اينها از طرف خداست. علماى يهود و نصارى آمدند،اينها را نوشتند، ادعاى مسيحيت هم امروز همين است كه اينها را علمايشان نوشتهاند، كتابى از پيش خود مىنويسند و آنگاه مىگويند: كتاب از آن خداست، بنابراين هيچ بعيد نيست كه حقايقى بوسيله پيامبران به مردم ابلاغ شود ولى در طول تاريخ عمدا - مانند بسيارى از تغييراتى كه در اديان آسمانى واقع شده - و يا سهوا - مانند اينكه گاهى نسخههايى پاك مىشود و يا در ترجمه، مضمون آن بصورتهاى مختلف عوض شود - به دلايل مختلفى اين حقايق تحريف شود. از جمله راه اصلىاى كه در اديان براى بشر در جهتسير الىالله بوسيله انبياء ارائه شده بود، به مرور زمان دچارتحريفاتى شده است، از جمله اين تحريفات سليقههاى شخصى بود كه اعمال مىشد، باز استبعاد نكنيد!. امروزه اگر از طوائف مختلفى كه داعيه عرفان دارند و خود را اهل عرفان مىدانند، سؤال كنيد، متوجه مىشويد بين اينها آئينهاى مختلفى وجود دارد دستورالعملهايى كه مىدهند همه يكسان نيست، طوايف كمابيش در دستورالعملها اختلاف دارند، با اين كه هر كدام بيش از چند قرن از عمرشان نمىگذرد، وقتى از آنها سؤال كنيد، سند اين دستورالعملها چيست و از كجاست؟ مىگويند: سند دستور به فلان شيخ و قطب و مرشد مىرسد و اگر از ايشان سؤال شود كه دستورالعمل فلان شخص چه اعتبارى براى ديگران دارد مىگويند: اين در عالم كشف براى ايشان روشن شده است. كه بايد در اين زمينه بحثشود كه: كشف چيست؟ چه اندازه براى ديگران اعتبار دارد؟ به هرحال اختلافاتى كه بين افراد وجود دارد و روشهايى كه براى سير و سلوك ارائه مىشود در واقع تابع سليقههاى شخصى ايشان است، كسانى يا به نظرشان رسيده اينگونه عمل كردن براى رسيدن به هدف مطلوبتر است و زودتر نتيجه مىدهد و يا تجربه كردهاند و بعد آنرا جزء دستورالعمل قرار دادهاند و تدريجا به صورت يك آئين درآمده است و پيروان آن فرقه خاص از آن آئين پيروى مىكنند، پس اين اختلاف و دستوراتى كه بين فرقههاى مختلف ديده مىشود مربوط به اختلاف سليقههاى شخصى است. يكى مىگويد اگر اينگونه عمل كنيم بهتر است و ديگرى مىگويد اگر آنگونه عمل كنيم بهتر است. ولى براى اينكه ديگران بپذيرند، مىگويد اين برايشان كشف شده و در عالم مكاشفه اينگونه ديدهاند و يا به ايشان الهام شده است و يا تعبيرات ديگرى از اين قبيل. طبعا در زمانهاى گذشته و در تاريخ چندين هزار ساله گذشته بين طوايف مختلفى كه گرايشهاى عرفانى داشتهاند، اينگونه اختلافات شايع بوده است، كسانى مىآمدند به سليقه خوديك روش را اختراع مىكردند،كسانى هم حسن نظر داشته، آنها هم قبول مىكردهاند و به تدريجسينه به سينه منتقل شده سپس تدوين مىشد و به صورت مجموعهاى از يك آئين در مىآمد كه نمونهاش آئين بودا است. جوكىها امروز، در دنيا پيروان زيادى دارند حتى در كشورهاى غربى، اروپائى و آمريكايى براى آيينهاى بودايى و آيينهاى جوكى و مشابه اينها طرفدارانى وجود دارد، مكتبهايى دارند، كسانى هستند، ساختمانهايى عظيمى با وسائل رفاهى فراوان و با نوعى تشكيلات در اختيار دارند كه دستورات نيز به افراد مىدهند. از بين مردم اين كشورها كسانى كه تحت فشار روحى و ناراحتى زندگى مادى هستند به آنها روى مىآورند تا شايد آسايش و آرامش روحى پيدا كنند. آنها هم دستوراتى به ايشان مىدهند مثل اينكه در خلوت بنشينند و در تاريكى چند جمله را با خود به صداى بلند بگوييد يا اينكه نفستان رالحظاتى در سينه حبس كنيد، چنين و چنان كنيد، حركاتى انجام بدهيد دستهايتان را چنان و پاهايتان را چنين كنيد، اينگونه بنشينيد و آنگونه بلند شويد. خلاصه دستورالعملهايى مىدهند، و قطعا نوعى تمركز ايجاد مىكنند و نوعى آرامش بر ايشان بوجود مىآورد،لذا فكر مىكند در اثر نفس پير بزرگ است كه آرامش روحى پيداكردهاند. ادامه دارد 1- البته دربين جامعهشناسان در اين مسئله اختلاف است كه: نخستين دينى كه بشر به آن گرايش پيدا كرده دين توحيد بوده است و بعد تدريجا اديان شرك آميز پديد آمدهاند يا نخستين دين شرك بوده و بعد كمكم،اديان شرك آميز به وحدت گرائيدهاند و نهايتا دين توحيد پيدا شد. اينها معتقدند كه ابتدا بشر مشرك بوده و طوايف مختلفى برحسب گوناگونى عوامل اجتماعى، انواعى از شركها را در جامعه خودشان بوجود آوردهاند، مثلا هر قبيلهاى كه بزرگشان از دنيا مىرفتسمبلى يا مجسمهاى از او مىساختند و آن را احترام مىكردند، تدريجا اين احترام بصورت پرستش بت درآمده و بعد در ميان قبايل و طوايف، بتهاى متعدد و معبودهاى زيادى پيدا شده و به اين ترتيب دنياى شركآميز، تولد يافت، ولى اين فرضيه از نظر اسلام مردود است. 2- البته لازم به تذكر است كه آن روزها كه هنوز آمريكا كشف نشده بود، غربىترين نقطه زمين را اسپانيا مىدانستند. معرفت-شماره5