تمایلات و خواسته های انسانی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تمایلات و خواسته های انسانی (1) - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ريشه كرايشهاىعرفانى

استاد مصباح يزدى

قسمت دوم

يادآورى

در انسان نيازهائى وجود دارد مانند نياز به تغذيه، نياز به همسر، نياز به عواطف متقابل اجتماعى،نياز به‏ابراز شخصيت و ساير غرائز فطرى انسان،از جمله آنهانوعى نيازنهفته وناآگاهانه در اعماق روح انسان است‏كه در برخى افراد خودبخود و در بعضى ديگر،باتلاش وكوشش به سر حد آگاهى مى‏رسد.اين تمايل، شريف‏ترين‏و ارزنده‏ترين تمايلى است كه در وجود انسان هست واو رابه سوى عالى‏ترين كمال انسان سوق مى‏دهد.اين تمايل را اجمالا «تمايل عرفانى‏» يابه تعبير ساده «حس‏مذهبى‏» مى‏ناميم.

اينك قسمت دوم اين مجموعه از سخنرانى را پى مى‏گيريم.

كيفيت تبلور تمايل عرفانى و ظهور آن در انسان

اكنون مناسب است درباره كيفيت تبلور تمايل عرفانى، تاريخ ظهورش در انسان و راههايى كه براى ارضاء آن پيموده است اشاره‏اى كنيم.

گفته شد كه: ريشه عرفانى «يعنى خداجويى و خداپرستى و خدادوستى‏» امرى فطرى است و همانطور كه مى‏دانيم امور فطرى در همه افراد و در همه زمانها وجود دارد و تخلف واختلافى در آنهاپيدانمى‏شود: «فطرة الله التى فطرالناس عليها، لاتبديل لخلق الله‏».

آفرينش الهى و امور فطرى كه شؤون آفرينش هستند، تغييرپذير نيستند.بنابراين انسان از روز آغاز پيدايش‏اش روى‏اين كره خاكى، داراى اين تمايل بوده است و از همان آغاز زندگى در اين سياره، براى ارضاء اين خواست تلاش كرده است.آن خدايى كه انسان رابراى تكامل در جهان آفريده است،از همان ابتدا، راه تكامل واقعى رابه او نشان داده است. و به همين جهت است كه نخستين انسان، پيامبر خدا بوده است. ولى راههايى كه خداوند متعال براى تكامل بشر و رفع نيازهاى مادى و معنوى او به صورت دين و شريعت‏بوسيله انبياء نازل فرموده است،تدريجا در طول زمان بواسطه عوامل مختلف دچار انحرافات و تحريفاتى شده‏اند (1) اسلام، پيدايش دين توحيدى را همراه با پيدايش انسان دانسته ونخستين انسان راپيامبر توحيدى مى‏داند. ما مسلمانها معتقديم كه نسل بشر به حضرت آدم (ع) منتهى مى‏شود و او خود پيامبر خدابود و دين حق رابه فرزندانش آموخت و نخستين انسانها موحد ويكتاپرست‏بودند و تدريجا بر اثر عوامل مختلفى،دين توحيدى بصورت دينهاى شرك‏آميز، تحريف شده است و اديانى كه امروز گوشه و كنار دنيابه صورت بت‏پرستى و شبه بت‏پرستى وجود دارند همه تحريفاتى از اديان توحيدى است.

از نظر زمانى نزديكترين دينى كه به اسلام و جود دارد و امروز به نوعى شرك تبديل شده است دين مسيحيت است. بدون هيچ شكى، عيسى بن مريم «على نبينا و آله و عليه‏السلام‏» هيچگاه مردم را به پرستش خود دعوت نكرد و هرگز ادعانكرد كه «من خدا، ياپسر خداهستم‏» ولى طولى نكشيد كه پيروان حضرت مسيح،با عوامل وانگيزه‏هاى مختلفى پديده شرك رابا مسيحيت مخلوط كرده اساس مسيحيت رابر اعتقاد تثليث قرار دادند.

براى خدا، سه عنصر و يا به تعبير خودشان سه اقنوم، قائل شدند «پدر و پسر و روح‏القدس‏» يا طبق عقائد برخى طوايف «پدر و مادر و فرزند» اكثر مسيحيان تثليث راپدر و پسر و روح القدس مى‏دانند.پدر را خدا،همان آفريننده جهان مى‏دانند و پسر را حضرت مسيح و روح‏القدس را واسطه بين پدر و پسر. ولى بعضى ديگر بجاى روح‏القدس، حضرت مريم را مى‏پرستند و مجسمه ايشان را در كليساها عبادت مى‏كنند.

در مورد همين مسئله در قرآن مجيد در موارد متعددى با مسيحيان، بر سر همين مساله مناقشه شده است كه شما چگونه قائل به سه خدا شده‏ايد؟ اين سخنى بسيارگران است «كبرت كلمة تخرج من افواههم‏» و «تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا» از اين سخن نزديك است كه آسمانها از هم بپاشد، اين چه تهمت عظيمى است كه به خداى بزرگ نسبت مى‏دهيد و براى او شريكانى به نام پسر و همسر قائل مى‏شويد؟ «ولا تقولوا ثلثة انتهوا خيرا لكم‏» و يا«انما الله اله واحد» (نساء - 171) نگوئيد سه تاست، خدا يكى است.

پس اين تثليثى كه اكنون در مسيحيت وجود دارد بدون شك ساخته دست كسانى است كه خود را بزرگان مسيحيت قلمداد مى‏كردند، اما چرااين كار را كردند؟ داستان مفصلى دارد كه فعلا ازبحث ما خارج است. غرض اينست كه: ما در عصرى قريب به عصر اسلام شاهد چنين تحريف عظيمى در دينى توحيدى بوده‏ايم. دين مسيحيت دينى توحيدى بوده ولى مردم آن رابه صورت دينى شرك آميز درآوردند، عين همين جريان در اديان گذشته هم بوده است.

اديانى كه انبياء عظام صلوات الله عليهم اجمعين براى مردم آورده‏اند همه دين توحيدى بوده است، در عالم دين غيرتوحيدى نداشته‏ايم و نخواهيم داشت آنچه شرك است، ساخته دست انسانهاست، بنابراين نخستين دين آسمانى دين توحيد بوده است و مردم در ابتدا موحد بودند ولى به تدريج در اثر جاه طلبى برخى ازمقام پرستان و هوس بازى بعضى هوى پرستان، اديان شرك‏آميز به وجود آمده است.

«عرفان‏» هم در ابتدااز طرف انبياء براى راهنمايى بشر و ارضاء حس فطرى عرفانى انسان آورده شده است، در حقيقت عرفان همان روح دين است. دين بمعناى مجموعه‏اى از عقايد و احكام و اخلاقيات به منزله كالبد است كه روح آن توجه به خداست. واضح است‏شرافت‏بدن به واسطه روح است، مطلوب اصلى تكامل روح است و بدن تنها ابزارى است‏براى رشد و تعالى روح. از اينرو هدف اصلى همه انبياء اين بوده است كه بشر را به خدا نزديك كنند، يعنى راه تكامل معنوى و عرفانى را به بشر بياموزند، راهى كه انبياء به بشر ارائه داده‏اند، راهى خدايى بود كه خود خدا آن راه را براى بشر نازل كرده بود ولى مع‏الاسف همانگونه كه احكام و عقايد و اديان مختلف تحريف و مسخ شده است روح عرفانى هم چه از بعد نظرى و عقيدتى و چه از بعد عملى و سيروسلوك رفتارى مورد تحريف واقع شده است.

تاريخ اديان نشان مى‏دهد كه در قديمى‏ترين اديان شناخته شده عناصر عرفانى وجود داشته است. در اديان هندى از هندويسم، بوديسم مذاهب جوكى و سائر مشتقات مذهب هندى نوعى گرايش به عرفان وجود داشته است، حتى در مورد يهوديت نيز اين مطلب صادق است. پيروان يهوديت در بين همه اديان بيش از همه گرايش به ماديات دارند. هم اعتقاداتشان آميخته به اعتقادات مادى و جسمانى است‏به طورى كه كتاب تورات پس از تغيير و تحريف خدا رابه صورت جسم معرفى مى‏كند و هم انگيزه‏ها و انديشه‏هاى يهوديان، انديشه‏هاى ماده‏گرايانه و ماده پرستانه است. علائقى كه يهوديان به مال و ثروت و امور دنيا دارند در كمتر قومى ديده مى‏شود ولى با اين وجود در برخى از دانشمندان يهود گرايشهاى عرفانى ديده مى‏شده است. حتى پاره‏اى از آنها از بزرگان عرفان به شمار رفته‏اند كه بعضى از آنها معاصر حضرت عيسى بوده‏اند.

در بين مسيحيان هم فرفه‏هايى كه گرايشهاى عرفانى داشتند خيلى زياد بوده‏اند و اكنون هم وجود دارد.

بنابراين در مذاهب معروف دنيا، اعم از مذاهب ابراهيمى، مانند يهوديت و ياحتى مذاهبى‏كه به صورت آئين‏هاى بت‏پرستى درآمده‏اند مثل هندويسم و بوديسم، گرايشهاى عرفانى وجود دارد و بزرگانشان كسانى بوده‏اند كه در راه تكامل معنوى و عرفانى، رياضتها مى‏كشيده‏اند و زحماتى تحمل مى‏كرده‏اند كه به آن كمال روحى و معنوى نايل شوند، الان هم آئين‏هاى بوديسم و آئين‏هاى جوكى و چيزهايى كه دربين چينى‏ها و تبتى‏ها و هنديها رواج دارد، همه از نوعى گرايش وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى عليه) اين بود كه به تعبيرخودشان «اسلام ناب محمدى‏»(صلى‏الله‏عليه وآله) را عرضه كنند و شوائب و پيرايه‏هايى كه به اسلام بسته شده بود بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم كشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه كنند.

عرفانى سرچشمه مى‏گيرد. اينها همه نشانه اين است كه:تمايل به عرفان به معناى عامش، تمايلى فطرى است كه از قديمى‏ترين اديان در ميان بشر وجود داشته است و چون دين براى ارضاء فطرت است، طبعا براى ارضاء اين خواست فطرى كه عالى‏ترين و لطيف‏ترين خواست انسانى است راههائى ارائه داده است،بلكه اساسا مى‏توان گفت‏حقيقت و روح اديان، عرفان است و سائر مسائل به منزله كالبد و اندامهاى اين پيكر است.

وجه مشترك گرايشات عرفانى مذاهب

راههايى كه بشر براى ارضاء اين خواست پيموده است، از بررسى و روشهايى كه طالبان عرفان و معرفت در اديان مختلف جهانى پيموده‏اند و راه و رسمهايى كه در بين آنها وجود دارد بدست مى‏آيد. مى‏توان گفت تقريبا همه كسانى كه در راه عرفان قدم برداشته‏اند نوعى دورى گزينى از امور مادى و حيوانى را لازم مى‏دانسته‏اند، منتهى آئين‏هايى كه براى تحقق بخشيدن به اين خواست اعمال مى‏كرده‏اند مختلف بوده است. در بسيارى از موارد اين آئين‏ها تابع سليقه‏هاى افراد بوده يعنى طبق سليقه خود راهى را برگزيده‏اند ولى گاهى نيز آئين‏هاى صحيحى وجود داشته است كه به مرور زمان تحريف و دگرگون گشته است، يعنى اساسش صحيح بوده ولى تدريجا به شكل نادرستى درآمده است.

توضيح مطالب

در اسلام خيلى از مطالب وجود دارد كه در گوشه و كنار جهان اسلام امروز به صورت اصلى خودش باقى نيست، درآنها تصرفاتى صورت گرفته، پيرايه‏هايى به آن بسته شده، خرافاتى به آن ملحق گرديده واز شكل اصلى خود خارج شده است. چه در زمينه عقايد، چه احكام، چه آداب و رسوم، چه مسائل سياسى، اجتماعى، اقتصادى و چه ساير امور مربوط به دين.

وجهه همت امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالى عليه) اين بود كه به تعبيرخودشان «اسلام ناب محمدى‏»(صلى‏الله‏عليه وآله) را عرضه كنند و شوائب و پيرايه‏هايى كه به اسلام بسته شده بود بزدايند و با خرافات و انحرافاتى كه دراسلام بوجود آمده وامروز درقسمت اعظم كشورهاى اسلامى رواج دارد مبارزه كنند.

اين مطلب در زمان گذشته با وسعت‏بيشترى وجود داشته است، امروز وسائل ارتباطى بسيار فراوان و رايج است. مردم دنيا به آسانى مى‏توانند با هم تماس بگيرند، تبادل نظر كنند و افكار و عقائدشان رابه يكديگر ارائه دهند. ولى در گذشته چنين نبوده است. مثلا هنگامى كه شخصى قصد داشت از چين به اسپانيا حركت كند (2) مى‏بايست، سالها راه مى‏پيمود تا از اين نقطه زمين به نقطه ديگر برسد، در چنين شرائطى تبادل نظر و رساندن پيام‏ها به طور سالم و دست نخورده با اختلاف زبانهايى كه وجود داشته،كارى بس مشكل بوده است.

امروزه با اينكه بسيارى از زبانهاى مختلف در همه جاى دنيا آموخته مى‏شود و هر كشورى و ملتى كم و بيش با چندين زبان آشنايى دارند، ولى ملاحظه مى‏شود كه در ترجمه مطالب بطور يكسان و به يك نحو، عمل نمى‏شود و در اثر بى‏دقتى در امر ترجمه، گاهى مطالب تحريف مى‏شوند، مقصود گوينده و نويسنده درترجمه‏ها، درست منعكس نمى‏شود.

در روزگاران قديم كه وسائل ارتباطى بسيار محدود بوده است. تبادل نظر و انديشه با زبانهاى مختلف و رفت و آمدهاى محدود بسيار دشوار بوده است، و همين امر يكى از عوامل تحريف افكار و انديشه‏هاى منتقل شده بوده است. مطلبى مى‏خواست از زبانى به زبان ديگر و از كشورى به كشور ديگرمنتقل شود مى‏بايد از وسائط متعددى عبور كند كه هر كدام طبق سوابق ذهنى خود تصرفات و توجيهاتى در آن مى‏كردند بطورى كه وقتى از يك طرف دنيا به طرف ديگر مى‏رسيد، تصرفات عجيبى در آن انجام گرفته بود و سرانجام در اثر مرور زمان و گذشت قرنها، مطلبى به نسلهاى آينده به صورت ديگرى منتقل مى‏شد.

همين مساله، يكى از عوامل و عللى است كه خدا،پيامبران جديدى مى‏فرستاده تاتحريفهاى گذشتگان راتصحيح كنند. علت اين كه انسان بعد از اسلام احتياج به دين جديد ندارد اين است كه خداى متعال ضمانت كرده كه قرآن محفوظ بماند و تحريف نشود و در ساير اديان چنين ضمانتى نشده است،لذا سايركتابها آسمانى دستخوش تحريفات فراوانى واقع شده‏اند.امروزازكتاب نوح و ابراهيم، هيچ اثرى در دست نيست، معلوم نيست اصل اين كتابهاچه بوده، چگونه كتابى بوده‏اند، مطالب تورات موجود آنقدر دگرگون شده كه خود تورات گواهى بر بطلان خودش مى‏دهد.تورات به عنوان كتابى كه حضرت موسى (ع) از طرف خدا براى مردم آورده مطرح مى‏شود.اماخود تورات مى‏گويد «موسى در فلان زمان، از دنيارفت‏»آيااين وحى است كه خدابر حضرت موسى وحى كندكه:به مردم بگو موسى در فلان زمان از دنيا رفت؟! علاوه برخرافات ديگرى كه اين كتاب راپركرده و به صورتى متبدل درآورده است‏يكى ازمطالب معروف تورات اين است كه:يك شب خداازآسمان پائين آمد و بايعقوب كشتى گرفت و يعقوب آنقدر قدرتمند بودكه خدارابه زمين زد و روى سينه‏اش نشست و تا صبحگاه او رارهانكرد، خداالتماس مى‏كرد كه من را رهاكن و يعقوب مى‏گفت رهايت نمى‏كنم،گفت الساعه خورشيد مى‏دمد و مردم مرازير دست تو مى‏بينند.!گفت: اگر مى‏خواهى تو را رها كنم بايد به من بركت‏بدهى و خدابه او بركت داد وآنوقت رهايش كرد. اين متن تورات امروز است!

اما در مورد انجيل بايد گفت:اصلا در عالم كتابى به اين عنوان كه حضرت عيسى (ع) آورده باشد، وجود ندارد، چهار انجيل هست (انجيل‏هاى ديگرى هم بوده كه آنها رامحو كردند) مجموع اين چهار انجيل كتاب (عهد جديد) راتشكيل مى‏دهد، خود اين اناجيل با هم تناقض دارند و تمام اين مطالب گزارشى از زندگى حضرت عيسى مسيح است. كتابى تاريخچه مانند است، آهنگ يك كتاب آسمانى كه خدا به پيامبرى وحى كرده باشد ندارد،نقل مى‏كند: عيسى وارد فلان شهر شد و به مردم چنين گفت و مردم هم در جوابش چه گفتند،! اينها متن انجيل است و خود مسيحى‏ها هم ادعا ندارند كه اين كتاب خداست، زيرا اناجيل موجود چهار كتاب است كه هر كدام به نام شخص معينى است و هيچ كدامش كتاب عيسى نيست تنها كتابى كه كتاب خداست و خدا حفظ آن را ضمانت كرده است، قرآن است.

پس وقتى دستورات و اديان انبياء تحريف مى‏شد، وجود پيامبرى جديدى لازم بود كه آنها راتصحيح كند، اما چون كتاب آسمانى اسلام محفوظ است، احتياجى به پيامبربعدى نخواهد بود. اين يكى از دلايل جاودانگى اسلام است. البته دلايل ديگرى هم وجود دارد كه از جمله آنها جامعيت قرآن نسبت‏به همه نيازهاى انسانى است كه اكنون درصدد توضيح آن نيستيم. به هرحال مى‏توان گفت امتياز بزرگ اسلام كه در هيچ دينى وجود ندارد اينست كه: قرآن كريم كه آخرين و كاملترين كتاب آسمانى است‏بدون كوچكترين تحريفى در اختيار همه انسانها قرار دارد.اين امتياز مختص به اسلام است و يكى از علل خاتميت دين اسلام همين است كه: خداى متعال بقاء اين كتاب و محفوظ ماندن آن راتضمين فرموده است.

دليل اعتقاد به تحريف نشدن قرآن

بهترين دليل اين است كه 1400 سال است كه قرآن، تمام مخالفين خود را دعوت كرده است‏به اينكه مشابه آنرابياورند، از بدو بعثت پيغمبراكرم(ص)تاكنون، ازنزديكترين خويشاوندان پيغمبر گرفته تا دورترين مردم در اقصى نقاط عالم دشمنى عجيبى با اين دين و آئين داشته‏اند و از هيچ كوششى در راه خاموش كردن اين چراغ فروگذار نكرده‏اند.

امروز هم همان طور كه مشهود است هرچند تمام ابرقدرتها با هم اختلافاتى دارند ولى در اين مساله همه متفقند كه بايد ريشه اسلام رابخشكانند زيرا به اصطلاح اين بزرگترين دشمن تمدن غربى است.

قرآن در مقابل همه اينها از روز اول صريحا ادعا فرموده است كه: هر زمان يك سطر مثل قرآن آورديد من دست از ادعاى خود بر مى‏دارم «و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله‏» هر كس شك دارد كه قرآن از طرف خداست، يك سوره - سوره‏هاى يك سطرى هم در قرآن وجود دارد - مثل آنرابياورد بنابراين اگر كسى يك سطر، مثل سوره كوثر،توحيدبياورد،اين ادعاى قرآن «العياذ بالله‏» باطل مى‏شود و روشن مى‏شودكه كتابى‏است كه بشر هم‏مى‏تواند مثلش را بياورد واز طرف خدانيست.اين راه‏هائى كه براى مبارزه با اسلام انتخاب كرده‏اند آسان‏تراست‏يااينكه تمام نيروهاشان را روى هم بگذارند و يك سوره مثل قرآن درست كنند و در رسانه‏هاى گروهى دنيا اعلام كنند كه يك سوره مثل قرآن آورده‏ايم و بنابراين قرآن سخن خدا و معجزه نيست پس اين ادعاى قرآن باطل است. «يك سطر مثل قرآن آوردن‏» براى سركوبى اسلام بسيار آسان است، چه راهى از اين نزديكتر وآسانتر؟

ولى مى‏دانيم كه چنين كارى نشده و نخواهد شد. «و ان لن‏تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجاره اعدت للكافرين‏» اما اگر نتوانستيد چنين كارى كنيد «ولن‏تفعلوا» كه هرگز نخواهيد توانست، پس از عذاب خدابترسيد از اينكه با چنين دينى مبارزه كنيد. همين مطلب خود،نيز دليل اين است كه قرآن تحريف نشده است زيرا اگر بخشى از اين قرآن ساخته دست‏بشر بود و تحريف شده بود،يعنى مردم سطرى بدان افزوده بودند پس آوردن مثل اين سطر ممكن بود، در حالى كه مى‏دانيم ممكن نيست‏بنابراين معلوم مى‏شود آنچه بنام قرآن موجود است، چيزى بدان افزوده نشده است زيرااگر افزوده شده بود آوردن مثل قسمت افزوده شده ممكن بود ولى اكنون در قرآن بخشى نداريم كه انسانها بتوانند مثلش را بياورند پس روشن است كه قرآن يكپارچه از طرف خداست.

شايد گفته شود كه هرچند برقرآن افزوده نشده است ولى شايد چيزى از قرآن كم شده باشد؟ جواب اين است كه وقتى معلوم شد، آنچه در قرآن وجود دارد از طرف خداست و از طرفى خدا درخود قرآن مى‏فرمايد: ما حافظ اين قرآنيم «انا نحن نزلناالذكر و اناله لحافظون‏» ما ضمانت كرديم كه قرآن محفوظ بماند، پس اين آيه نيز از طرف خداست و بنا به آيه آنچه موجود است، كتاب خداست و اين دليل مصونيت قرآن از تحريف است تفصيل بيشتر اين مطلب رادر كتاب آموزش عقائد جستجوكنيد.

به هرحال، اين امتياز بزرگى است‏براى اسلام كه كتاب آسمانى‏اش دستخوش تحريف و تغيير و تبديل قرار نگرفته است.

متن آنچه از طرف خداوند نازل شده، در اختيار ماست، ولى آنچه در قرآن وجود دارد و با روشهاى عقلائى مى‏توانيم معارفى از آن استفاده كنيم، مستقيما همه نيازهاى ما را دربر ندارد، همه نيازمنديهاى ما رابيان نكرده است. مثلا: فرموده است،نماز بخوانيد اما نفرموده، چگونه نماز بخوانيد و چند ركعت‏بخوانيد، فرموده است طواف كنيد و حج‏به جا آوريد اما تعيين نفرموده چند بار طواف كنيد.

تفاصيل احكام چه در زمينه‏هاى فردى، چه اجتماعى، معمولا در قرآن بيان نشده است، مگر اتفاقا بعضى از احكام كه به تفصيل بيان شده، كه آن نيز حكمتى داشته است.

به هرحال بناى قرآن بر اين نيست كه تمام تفاصيل را بيان كند و اگر چنين كارى صورت مى‏پذيرفت، ديگر قرآن از چنين حجمى كه بتواند به آسانى در اختيار مردم قرار بگيرد، خارج مى‏شد بايستى دائرة‏المعارف چند صد جلدى باشد.

اراده الهى بر اين تعلق گرفته كه قرآن كريم طورى باشد كه مردم آن را در اختيار داشته باشند و از آن استفاده كند و اگر چنان بود كه گفته شده قرآن ديگر مخصوص كتابخانه‏هاى استثنائى دنيا مى‏شد و مردم هرگز نمى‏توانستند به آن دسترسى پيدا كنند. قرآن مدعى است كه:

تمام تحريفاتى كه در اديان رسمى واقع شده است، عمدى و از طرف دانشمندان همان دين بوده است، علماى اديان بخاطرعوامل نفسانى خويش، دين و كتاب خدا راتغيير داده‏اند. «و ما اختلف فيه الاالذين ...» اين اختلاف را از روى بغى و عمد و بناحق انجام داده‏اند،نه اينكه اشتباه بوده و يا حقى و يا عذرى در اين كار داشته باشند: «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم و يقولون هذا من عندالله‏» واى بر كسانى كه خودشان به دست‏خويش كتاب مى‏نوشتند و مى‏گفتند اينها از طرف خداست. علماى يهود و نصارى آمدند،اينها را نوشتند، ادعاى مسيحيت هم امروز همين است كه اينها را علمايشان نوشته‏اند، كتابى از پيش خود مى‏نويسند و آنگاه مى‏گويند: كتاب از آن خداست، بنابراين هيچ بعيد نيست كه حقايقى بوسيله پيامبران به مردم ابلاغ شود ولى در طول تاريخ عمدا - مانند بسيارى از تغييراتى كه در اديان آسمانى واقع شده - و يا سهوا - مانند اينكه گاهى نسخه‏هايى پاك مى‏شود و يا در ترجمه، مضمون آن بصورتهاى مختلف عوض شود - به دلايل مختلفى اين حقايق تحريف شود.

از جمله راه اصلى‏اى كه در اديان براى بشر در جهت‏سير الى‏الله بوسيله انبياء ارائه شده بود، به مرور زمان دچارتحريفاتى شده است، از جمله اين تحريفات سليقه‏هاى شخصى بود كه اعمال مى‏شد، باز استبعاد نكنيد!.

امروزه اگر از طوائف مختلفى كه داعيه عرفان دارند و خود را اهل عرفان مى‏دانند، سؤال كنيد، متوجه مى‏شويد بين اينها آئين‏هاى مختلفى وجود دارد دستورالعملهايى كه مى‏دهند همه يكسان نيست، طوايف كمابيش در دستورالعملها اختلاف دارند، با اين كه هر كدام بيش از چند قرن از عمرشان نمى‏گذرد، وقتى از آنها سؤال كنيد، سند اين دستورالعملها چيست و از كجاست؟ مى‏گويند: سند دستور به فلان شيخ و قطب و مرشد مى‏رسد و اگر از ايشان سؤال شود كه دستورالعمل فلان شخص چه اعتبارى براى ديگران دارد مى‏گويند: اين در عالم كشف براى ايشان روشن شده است. كه بايد در اين زمينه بحث‏شود كه: كشف چيست؟ چه اندازه براى ديگران اعتبار دارد؟

به هرحال اختلافاتى كه بين افراد وجود دارد و روشهايى كه براى سير و سلوك ارائه مى‏شود در واقع تابع سليقه‏هاى شخصى ايشان است، كسانى يا به نظرشان رسيده اينگونه عمل كردن براى رسيدن به هدف مطلوبتر است و زودتر نتيجه مى‏دهد و يا تجربه كرده‏اند و بعد آنرا جزء دستورالعمل قرار داده‏اند و تدريجا به صورت يك آئين درآمده است و پيروان آن فرقه خاص از آن آئين پيروى مى‏كنند، پس اين اختلاف و دستوراتى كه بين فرقه‏هاى مختلف ديده مى‏شود مربوط به اختلاف سليقه‏هاى شخصى است. يكى مى‏گويد اگر اينگونه عمل كنيم بهتر است و ديگرى مى‏گويد اگر آنگونه عمل كنيم بهتر است. ولى براى اينكه ديگران بپذيرند، مى‏گويد اين برايشان كشف شده و در عالم مكاشفه اينگونه ديده‏اند و يا به ايشان الهام شده است و يا تعبيرات ديگرى از اين قبيل. طبعا در زمانهاى گذشته و در تاريخ چندين هزار ساله گذشته بين طوايف مختلفى كه گرايشهاى عرفانى داشته‏اند، اينگونه اختلافات شايع بوده است، كسانى مى‏آمدند به سليقه خوديك روش را اختراع مى‏كردند،كسانى هم حسن نظر داشته، آنها هم قبول مى‏كرده‏اند و به تدريج‏سينه به سينه منتقل شده سپس تدوين مى‏شد و به صورت مجموعه‏اى از يك آئين در مى‏آمد كه نمونه‏اش آئين بودا است.

جوكى‏ها امروز، در دنيا پيروان زيادى دارند حتى در كشورهاى غربى، اروپائى و آمريكايى براى آيين‏هاى بودايى و آيين‏هاى جوكى و مشابه اينها طرفدارانى وجود دارد، مكتبهايى دارند، كسانى هستند، ساختمانهايى عظيمى با وسائل رفاهى فراوان و با نوعى تشكيلات در اختيار دارند كه دستورات نيز به افراد مى‏دهند. از بين مردم اين كشورها كسانى كه تحت فشار روحى و ناراحتى زندگى مادى هستند به آنها روى مى‏آورند تا شايد آسايش و آرامش روحى پيدا كنند. آنها هم دستوراتى به ايشان مى‏دهند مثل اينكه در خلوت بنشينند و در تاريكى چند جمله را با خود به صداى بلند بگوييد يا اينكه نفستان رالحظاتى در سينه حبس كنيد، چنين و چنان كنيد، حركاتى انجام بدهيد دستهايتان را چنان و پاهايتان را چنين كنيد، اينگونه بنشينيد و آنگونه بلند شويد.

خلاصه دستورالعملهايى مى‏دهند، و قطعا نوعى تمركز ايجاد مى‏كنند و نوعى آرامش بر ايشان بوجود مى‏آورد،لذا فكر مى‏كند در اثر نفس پير بزرگ است كه آرامش روحى پيداكرده‏اند.

ادامه دارد


1- البته دربين جامعه‏شناسان در اين مسئله اختلاف است كه: نخستين دينى كه بشر به آن گرايش پيدا كرده دين توحيد بوده است و بعد تدريجا اديان شرك آميز پديد آمده‏اند يا نخستين دين شرك بوده و بعد كم‏كم،اديان شرك آميز به وحدت گرائيده‏اند و نهايتا دين توحيد پيدا شد. اينها معتقدند كه ابتدا بشر مشرك بوده و طوايف مختلفى برحسب گوناگونى عوامل اجتماعى، انواعى از شركها را در جامعه خودشان بوجود آورده‏اند، مثلا هر قبيله‏اى كه بزرگشان از دنيا مى‏رفت‏سمبلى يا مجسمه‏اى از او مى‏ساختند و آن را احترام مى‏كردند، تدريجا اين احترام بصورت پرستش بت درآمده و بعد در ميان قبايل و طوايف، بتهاى متعدد و معبودهاى زيادى پيدا شده و به اين ترتيب دنياى شرك‏آميز، تولد يافت، ولى اين فرضيه از نظر اسلام مردود است.

2- البته لازم به تذكر است كه آن روزها كه هنوز آمريكا كشف نشده بود، غربى‏ترين نقطه زمين را اسپانيا مى‏دانستند.

معرفت-شماره5

/ 2