توبه و جايگاه آن درعرفان
سيد على حسينى اشاره
گذشت كه: توبه در عرفان، جايگاهى بلند و ارزشى والا دارد و براىاينكه سالك به حق واصل شود بايد مقاماتى را طى كند كه نخستينآنها توبه است. سخنان چهرههاى برجسته عرفان اسلامى در تعريف حقيقتتوبه نقل شد و اينك قسمت دوم آن مقال را پى مىگيريم حقيقت توبه
حقيقت توبه چيست؟ آنچه تحت اين عنوان نخستين گام سالكراه حق است ماهيتش از چه قرار است؟ آيا همان تعاريف پيشينتعريفهايى از واقعيت توبه است؟ بىگمان چنين نيست اينتعريفها، همانطور كه محيىالدين مىفرمايد، حد واقعى نيستبلكه جان مطلب چيز ديگرى است و آن اينكه: هنگامى كه انسان متوجه مىشود كه غفلتها و گناهها حجابىميان او و محبوبش ايجاده كرده كه نمىتواند به او نزديك شود وبه سويش حركت كند; وقتى متذكر مىگردد كه ظلمتبار گناه ولغزش بر دل و جانش آن چنان سايه افكنده است كه هيچ پرتوىاز نور حق بر آن نمىتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است كه«ويل للقاسية قلوبهم»، پشيمان مىگردد، متالم مىشود و اينآتش پشيمانى وتالم سراسر وجود، روح و جانش را فرا مىگيرد، شعله مىكشد و شعلههايش فروزان و فروزانتر مىشود واينشرارهها است كه تمامى آثار شوم، ريشههاى گناه، پردهها وحجابها را مىسوزاند و خاكستر مىكند و ديوارههاى دل آدمى راهمانند تنورى داغ كه شرارههاى آتش بر آن تابيده و آن را سفيدكردهاست، آماده چسباندن خميرايمان مىكند و مهم اين استكه هيزم اين آتش ندامت ريشهها، شاخهها و برگهاى گناه استكه در دل جاى خوش كرده است. خداى مى فرمايد:«الا من تابو امن و عمل صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان اللهغفورا رحيما.» (1)
چند ازاين الفاظ واضمار ومجاز
هر آن دل راكه سوزى نيست دل نيست
دل بىسوز غير از آب و گل نيست
سوز خواهم سوز،با اين سوز ساز
دل بىسوز غير از آب و گل نيست
دل بىسوز غير از آب و گل نيست
باد آمد و بوى زلف جانان آورد
اى باد تو بوى آشنايى دارى
زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد.
وآن عشق كهن ناشده ما نو كرد.
زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد.
زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد.
بر سرتختى شنيد آن نيكنام
گامهاى تند بربام سرا
بانگ زد بر روزن قصراوه كه كيست؟
سرفرو كردند قومى بوالعجب
هين چه مىجوييد؟گفتند اشتران
پس بگفتندش كه تو برتخت جاه
چونهمى جويى ملاقات اله (13)
طقطقى وهاى هويى شب ز بام
گفتبا خود چنين زهرهكرا؟!
اين نباشد آدمى ماناپريست
ماهمى كرديم شب بهر طلب
گفت:اشتربام بركى جست هان
چونهمى جويى ملاقات اله (13)
چونهمى جويى ملاقات اله (13)
فضيلت توبه
در فضيلت توبه همين بس كه توبه كننده محبوب خداوند است.«ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» (22) و پيامبر بزرگ اسلاممىفرمايد: «ليس شيىء احب الى الله من مؤمن تائب اومؤمنةتائبة» (23) پيرهرات در فضيلت توبه مىگويد: «اى جوانمرد صدهزاران ما هرويان فردوس از راه نظاره دربازار كرم منتظر ايستادهاند مگر عاصىاى از پرده عصيان بيرونآيد و قدم بربساط توبه نهد تا ايشان جانها و دلها را در صدق قدموى برافشانند و بشارت به سمع وى رسانند كه: «وبشرالذين انلهم قدم صدق عند ربهم» (24) شيخ نجمالدين در مرصادالعباد مىفرمايد: «...توبه نصوح،بهيك دماو را چنانپاككندكهگويى هرگز بدانآلايش ملوث نبودهاست.كه «التائب منالذنب كمن لاذنب له»چون در وى نصيبه دوزخ نماند، چون بر دوزخ گذر كنداز دوزخفرياد برخيزد كه «جزيا مؤمن فقد اطفا نورك لهبى»... و نور توبه كهازانوار صفت توابى است در دل تو جاى گرفت، فرياد بر دركاتدوزخ و جود بشرى افتاد كه «جزياتائب» كه تواكنون محبوبحضرتى كه «انالله يحبالتوابين و انالله يحب المتطهرين.» گفتار و سخنان عارفان و عالمان و مربيان اخلاق در فضيلتتوبه بسيار است و مابه همين مقدار اكتفا مىكنيم. توبه برخاسته از فضل خدا است
ازديدگاه عارفان مسلمان، توبه فضل و عنايت و محبت الهىاست، توبه هنگامى ميسور و ممكن مىگردد كه انسان از سوىحقتعالى مورد توجه قرار گيرد و خداى بهاو رجوع كند، وقتىانسان مىتواند به خداى باز گردد و اولين گام سفرمعنوى وسلوك مقدس الهى را بردارد كه حقتعالى توبه برانسان كند وبذل توجهى فرمايد. مشايخ بزرگ عرفان براين نكته اصرارورزيدهاند. محيىالدين عربى مىگويد:«توبه يا محبتخدا به انسانتائب آغاز مىشود، خداى به او محبتى مىكند و او توبه مىكندآنگاه دوباره به او محبتى مىكند و توبه او را مىپذيرد و در واقعتوبه عبد ميان دو محبت قرار گرفته است. » (25) علامه طباطبايى - قدسالله سره - نيز نظرى مشابه دارد. آنبزرگوار مىفرمايد: ما بارها گفتيم كه توبه انسان محفوف به دوتوبه خدااست، بنابراين نخست اين خداوند است كه به انسانتوفيق مىدهد، اسباب توبه را براى او فراهم مىكند تا بتواند ازبند و زنجير اسارتبار پليديهاى دنيا برهد و روبه سوى حق آردو آنگاه كه بنده به خدا توجه كرد وتوبهنمود دوباره خدا به او برمىگردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود.» بنابراين توبه بافضل و عنايت الهى شروع مىشود. نجمالدين رازى در «مرصادالعباد» مىفرمايد: «اگر فضلربانى و تاييد آسمانى اورا دريابد و پيش از مرگ اگر همه به يكنفس باشد نسيم نفحاتالطاف خود بهمشام جان اورساند تا ازدل شكسته و جان خسته او اين نفس برآيد و از سر درد ايندوبيتبسرايد. باد آمد و بوى زلف جانان آورد وان عشق كهن ناشده مانوكرد اى باد تو بوى آشنايى دارى زنهار بگرد هيچ بيگانه مگرد (26) و فضيلعياض (29) با فضل و عنايتخداوند آغاز شدهاست، عبدالرحمنبدوى در كتاب «رابعه، شهيد راه عشق» توبه اين عارف بزرگرانيز چنين تبيين مىكند (30) در مورد توبه نصوح هم كهبهذكر آنخواهيم پرداخت مولوى چنين اعتقادى دارد، مىفرمايد:«نصوح به نزدعارفى بزرگ رفت و از او خواست در حق وى دعاكند تا خدايش توفيق توبه دهد و دعاى آن پيرعارف بود كهسبب فضل الهى و توفيق توبه شد. رفت پيش عارفى آن زشت كار گفت مارا در دعايى ياد آر سر او دانست آن آزاد مرد ليك چون حلم خدا پيدانكرد سستخنديد وبگفت اى بدنهاد زآنچه دانى ايزدت توبه رهاد آندعاازهفتگردوندرگذشت كارآنمسكينبآخرخوب گشت يك سببانگيخت صنعذوالجلال كهرهانيدشزنفريندوبال (31) در اينجا سخن را با عبارتى كوتاه و جامع از پيرهرات(خواجه عبدالله انصارى) ختم مىكنيم. مىفرمايد: «توبه از فضل خدااست نه استحقاق انسان» (32) و اين مطلببا كتاب و سنت موافق است در بسيارى از آيات قرآن «توبه» بهخدا نسبت داده شده است و علامه طباطبايى در ذيل آيه شريفه«انماالتوبة على الله...» مىفرمايد: «اين آيه درصدد بيان توبه خدابربنده يعنى توجه خدابه بندهاش و رجوع رحمتحق براواستنه در مورد توبه بنده...» (33) امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «التوبة حبلالله و مدد عنايته...» «توبه ريسمان خداوندبزرگ است و يارى و كشش عنايت و لطف اوست.» (34) شرايط توبه
درپيش گفتيم كه توبه همان آتش ندامت است كه درجان سالكشعله مىكشد و شرارههايش حجابها را مىسوزاند. امااين توبهشرايطى دارد كه بايد كاملا مورد توجه باشد. علامهطباطبايى در ذيل آيه 17و18 سوره نساء مىفرمايد: (35) «قبول توبه دو شرط دارد:1- اينكه گناه از روى لجاجت واستعلاء و برترىجويى بر خدا نباشد.2- اينكه توبهقبل از موتو رؤيتسفيرمرگ باشد زيرا توبه بازگشتبنده بهخداى تعالىاست كه توجهخداى را بر او، در پى دارد و با ظهور نشانههاىمرگ ديگر فرصتى براى اين نيست و منتفى به انتفاء موضوعاست.» فيض كاشانى در محجةالبيضاء و غزالى در احياءالعلومشرايطى را ذكركردهاند كه مافشرده سخن فيض را مىآوريم: توبه داراى چهار شرط است:
1- حقوق مردم را كه بنا حق ضايع كرده است، چه مالى وچهجانى بهآنان برگرداندهمانطور كه مولا على عليهالسلاممىفرمايد: «ان تؤدى الى المخلوقين حقوقهم» (36) 2- واجباتى راكه ترك كردهاست قضاءنمايد على عليهالسلاممىفرمايد: «الرابع:ان تعمدالى كل فريضة ضيعتهاتودىحقها.» (37) 3- با رياضت، خون و اندوه و چشانيدن درد والم طاعت، آثارلذت معصيت را از بين ببرد و به فرموده على عليهالسلام «انتذيق الجسم الم الطاعة كمااذقته حلاوة المعصية» (38) «به بدندرد و سختى طاعت را بچشاند همانگونه كه شيرينى گناه راچشيده است» 4- با رياضت و حزن و اندوه بايد تمام گوشتهاى بدنت را آبكنى تا گوشت جديدى در بدنت پيدا شود. به قول علىعليهالسلام :«الخامس ان تعمدالى اللحم الذى نبت على السحتفتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشابينهمالحمجديد.» (39) و خواجه عبدالله انصارى مىفرمايد: «توبه نشان راه است... اول پشيمانى در دل است پس عذر برزبان پس بريدن از بدى و بدان در خبرآيد كه هركه توبه كند ورفيقان بد... شرط توبه آنست كه از همه موجودات دل برگيرد وروى در حق آرد، هرخون و گوشت كه برهفت اندام دارد بهرياضت فرو گذارد...» (40) و در «منازل السائرين» مىفرمايد:«شرايط توبه سه چيز است: 1- ندامت و پشيمانى 2- اعتذار وپوزشخواهى 3- اقلاع و بركندن.» (41) مرحوم عارف كامل حاج شيخ محمدبهارى همدانى ازشاگردان ملاحسينقلى همدانى مىگويد: «بدانكه لااشكال دراينكه خداوند متعال توبه را قبول مىفرمايد به شرط آنكه به آبچشم بشورى كثافات معاصى را از قلب پس از برانگيزاندن آتشندم در دل و هر مقدار تاثير آتش پشيمانى در قلب بيشتر استاسباب اميد برتكفير ذنوب و علامت صدق است چهاينكه بايدحلاوت تشهيات معاصى مبدل به تلخى ندم گرددتانشانه تبدلسيئات برحسنات باشد آيا نشنيدى قضيه پيغمبرى از بنىاسرائيل اين كه سؤال نمود از حضرت بارى تعالى قبول توبهبندهاى را بعداز اينكه سالها جد و جهدى در عبادت نموده بودآن بنده. جواب آمد: قسم به عزت خودم اگرشفاعت كند در حقاو اهل آسمانها و زمين، توبه او را قبول نخواهم كرد و حال آنكهحلاوت گناهى كه از آن توبه كرده در قلب اواستبايد گوشتهايىراكه از حرام گرفته بريزد كه آنها فاسد شدهاند و گوشتهاى صحيح را هم فاسد مىنمايد» (42) و مرحوم ميرزا جواد جوادآقا ملكى تبريزى چند مثال براى توبه جامع شرايط مىزند از جمله توبه بهلول نباش«قبركن»كه توبه او طورى بوده است كه همه اين شرايط را داشته است. (43) 1. فرقان:25 2. محمدتقى مجلسى (علامه)بحارالانوار، (تهران، دارالكتاب الاسلاميه، 1363) چ سوم، ج 77، ص 159 3. علامه نورى، مستدركالوسايل،(بيروت، مؤسسه آلالبيت، 1408 ه) چاپ دوم، ج 2، ص 118 5 و 4. همان 6. همان، ص 346 7. از جمله «الندم احدالتوبتين» و «كفى بالندم توبة» و «والندم من الذنب يمنع عن معاودته» رجوع شود به: مجلسى، پيشين، ج 77، ص 20، 6 8. عبدالله انصارى، كشف الاسرار، ج 4، ص 97 9. نساء: 55 10. توبه: 107 11. نجمالدين رازى، مرصادالعباد،ص 6 - 355 12. محمود شبسترى،مجموعهآثار(تهران،كتابخانه طهورى،1365)،ص26 13. جلالالدين رومى، مثنوى،(تهران،انتشارات مدنى،طبع نيلكون،چ دوم، 1362) جلد دوم، دفتر چهارم، ص 8 - 327 14. مجلسى، پيشين، ج 6، ص 14 15. غزالى، احياءالعلوم، ج4، ص 6 16. فيض كاشانى، محجةالبيضاء،ج 2، ص 4 17. محمد مهدى نراقى، جامعالسعادات، (تهران،مكتبة داورى،1383)ج 3، ص 2 - 51 18. محمد حسين طباطبايى(علامه)،الميزان، (قم، موسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1394 هق) ج 4، ص 237 19. محيىالدين،ابن عربى، الفتوحاتالمكيه،(بيروت، داراحياءالتراث العربى، بىتا) ج 2،ص 142 20. همان، ص 143 21. ميرزا جواد ملكى، لقاءالله،باتعليق سيد احمد فهرى (تهران:نهضت زنان مسلمان، 1360)، ص 59 22. بقره:222 23. مجلسى، پيشين،ج 6،ص 21 راهم فاسد مىنمايد»42 و مرحوم ميرزا جوادآقا ملكى تبريزىچند مثال براى توبه جامع شرايط مىزند از جمله توبه بهلولنباش «قبركن» كه توبه او طورى بودهاست كه همه اين شرايط راداشته است.43 24. عبدالله انصارى، پيشين، ج 4،ص 97 25. نجمالدين رازى، پيشين،ص 356 26. محيىالدين ابن عربى، پيشين،ص 139 27. فريدالدين عطار نيشابورى، تذكرةالاولياء، (تهران:انتشارات مركزى، 1336) چ 5، ص 66 28. همان، ص 189 - 188 29. همان ،ص 106 30. عبدالرحمن بدوى، رابعه عدويه، ترجمه محمدتحريرچى، (تهران: انتشارات مركزى، 1336) چ 5 ، ص 18 31. جلالالدين رومى، پيشين،از قول نصوح نقل مىكند:گفتبد فضل خداى دادگر ورنه ... 32. عبداللهانصارى، پيشين، ج 1، ص 156 33. محمد حسين طباطبايى (علامه)، پيشين، ص 4، ص 238 34. مصباح الشريعه، ترجمه و شرح حسن مصطفوى (تهران: انجمن حكمت و فلسفه، بىتا) ص 352 35- انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما. و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضراحدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما. (نساء: 14، 17، 18) روايتهاى متعددى بر اين مضمون دلالت دارد كه كلينى در كافى،2، ص 440 و مجلسى در بحار، ج 6- 19 - 18 و 23 نقل فرمودهاند. 39 و38 و37 و36. نهجالبلاغه، صبحى صالح، بابالمختار منالحكم; حكمت 417 (قم: مركزالبحوث الاسلاميه، 1395 ه)، ص 249 40. عبدالله انصارى، پيشين، ج 2، ص 2-451 41. عبدالله انصارى، منازل السائرين، ترجمه روان فرهادى، انتشارات مولى، 1361، ص 28 و 29 42. ميرزا جواد ملكى تبريزى، پيشين، ص 61 الى 59 43. همان، ص 69 الى 88