‌آیا اقتصاد ایران، اسلامی‌ است‏؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

‌آیا اقتصاد ایران، اسلامی‌ است‏؟ - نسخه متنی

مصاحبه شوندگان: حسین نمازی، غلامرضا مصباحی، حسن سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





اقتراح

آيا اقتصاد ايران، اسلامي است؟
با پيروزي انقلاب اسلامي و تغيير حكومت، اين انتظار بحق از سوي مردم پديد آمد كه به‏تدريج و با اجراي برنامه‏هاي روشن، اهداف و آموزه‏هاي اسلامي، از جمله در ابعاد اقتصادي تحقّق يابد. حال با گذشت بيست‏وچند سال از پيروزي انقلاب، اين پرسش جدّي مطرح مي‏شود كه «آيا اقتصاد ايران، اسلامي است،» و اگر نيست، چه كسي يا سِمَتي مسؤوليّت عدم تحقّق اين خواست مكتبي و مردمي را به‏عهده دارد.
در اين شماره، موضوع را به بحث گذاشته، ديدگاه استادان محترم دانشگاه، آقايان دكتر حسين نمازي (وزير سابق امور اقتصادي و دارايي)، حجت‏الاسلام والمسلمين غلامرضا مصباحي (معاونت پژوهشي دانشگاه امام صادق عليه‏السلام ) و دكتر حسن سبحاني (نماينده مجلس شوراي اسلامي) را جويا مي‏شويم.
* مؤلّفه‏هاي اصلي براي اسلامي شدن نظام اقتصادي چه چيزهايي هستند؟
دكتر نمازي: مؤلّفه‏هاي اصلي براي اسلامي‏شدن نظام اقتصادي يا به‏عبارت دقيق‏تر، مؤلّفه‏هاي اصلي اقتصاد اسلامي را بايد از منابع اصيل اسلام و در درجه اوّل، قرآن كريم به‏دست آورد. نخستين مؤلّفه را نگرش اسلام به انسان و جايگاه اودر جهان هستي تعيين مي‏كند:
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً. در اين ديدگاه، انسان، مكرّم به تكريم الاهي و خليفه خدا در زمين است، نه ابزار و عامل توليد. (آن هم، هم سطح ساير عوامل توليد)؛ بنابراين، تأمين كرامت انسان و حراست از آن، نخستين شرط لازم براي ايجاد نظام اسلامي است. فراهم‏ساختن زمينه فعّاليت‏هاي اقتصادي سالم و كسب درآمدهاي مشروع و قانوني به منظور تأمين معيشت شرافتمندانه انسان‏ها نيز در همين جهت از جايگاه و اهمّيّت ويژه‏اي برخوردار است.
مؤلّفه ديگر، عدالت اجتماعي با مفهوم اسلامي آن است. از اين ديدگاه، آن‏چه در زمين آفريده شده، به همه انسان‏ها تعلّق دارد؛ به همين جهت، ثروت‏هاي عمومي و انفال به طور عمده در مالكيّت دولت يا مالكيّت عمومي قرار گرفته و احكام بهره‏برداري از آن‏ها به صورتي پيش‏بيني شده است كه موجب سلب حقوق ديگران نشود. با اين نگرش، حق سائل و محروم در ثروت‏هاي ايجاد شده مشخّص و آشكار مي‏شود. در همين زمينه، معنا و جايگاه ضمان اعاله يا وظيفه تأمين معيشت افراد جامعه به وسيله دولت نيز روشن مي‏گردد. فراهم‏ساختن امكان اشتغال افراد جامعه و تناسب حقوق و دستمزدِ لااقل، با حداقلّ هزينه زندگي، از لوازم نظام اقتصاد اسلامي است.
ديگر مؤلّفه اسلامي شدن نظام اقتصادي كه با عدالت اجتماعي ارتباط مي‏يابد، جلوگيري از تمركز ثروت و سياست‏هايي است كه بايد در اين زمينه اعمال شود:
كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الاْءَغْنِيَاءِ مِنكُمْ.
مؤلّفه ديگر، چارچوب فعّاليّت‏هاي اقتصادي و بستر آن است. بديهي است كه در هر نظام اقتصادي، فعّاليت‏هاي اقتصادي بايد در چارچوب اصول و قوانين آن نظام انجام پذيرد. قابل تصوّر نيست كه نظام اقتصادي اسلامي باشد و فعّاليت‏هاي اقتصادي به طور عمده در قالب ربا، احتكار، كم‏فروشي و غش در معامله انجام گيرد و نيز اختلاس و رانت‏خواري در سطح گسترده رواج داشته باشد يا انجام هرگونه فعّاليت اقتصادي، بدون پرداخت رشوه در مراحل گوناگون امكان‏پذير نباشد.
حجة‏الاسلام والمسلمين مصباحي: آن‏چه به‏صورت مؤلّفه‏هاي اصلي اسلامي شدن نظام اقتصادي قابل طرح است، عبارتند از:

1. حذف ربا از نظام اقتصادي

2. اجراي عدالت در توزيع درآمد و ثروت

3. حاكميّت اخلاق در رفتارها و روابط اقتصادي.
1. در نظام اسلامي ربا وجود ندارد وبراي جذب نقدينگي و سرمايه‏گذاري بايد از اهرم‏هاي ديگري استفاده شود. يك گام فراتر مي‏گذارم و عرض مي‏كنم كه حتّي شائبه ربا هم در بانك‏ها و بازار بايد از بين برود.
2. نظام اسلامي نظامي است كه در آن، فرصت‏هاي درآمدي، عادلانه توزيع شود و هر كس به حق خودش دست يابد و زندگي خانواده‏ها در اثر كار و فعّاليت اقتصادي تأمين شود. چنين نيست كه عنصر نيروي كار، هر چه بكوشد، باز هم در تأمين معاش خود دچار مشكل باشد. افزون بر اين، كساني‏كه توان انجام كار اقتصادي را ندارند، بايد از سوي نظام، تأمين مالي شوند كه تحت عنوان تأمين اجتماعي مطرح است؛ بنابراين وجود فقر و نيز ثروت‏هاي نامشروع در نظام اقتصادي، نشان مي‏دهد كه اين نظام، هنوز اسلامي نشده است.
3. نكته ديگر كه مؤلّفه مهمّي به شمار مي‏رود، حاكميّت اخلاق در روابط اقتصادي است؛ البتّه اخلاق در اين‏جا عام است و شامل معنويّات نيز مي‏شود. اقتصاد اسلامي، اقتصادي اخلاقي و معنوي است. اسلام مي‏خواهد كه شخصيّت انسان، تعالي و تكامل يابد و تكامل انسان، به رشد معنويّت در وجود او بستگي دارد و اين رشد، اخلاق و معنويّت را در همه نظام‏هاي اجتماعي از جمله اقتصاد دنبال مي‏كند كه در گرفتن زكات هم چنين است؛ به طور مثال در وجوب زكات كه نوعي ماليات اسلامي به شمار مي‏رود، گرفتن و تخصيص آن، عمل اقتصادي صرف نيست؛ بلكه هم شيوه گرفتن زكات و هم تخصيص آن، عمل اخلاقي شمرده مي‏شود كه در گرفتن، قصد قربت لازم است و در تخصيص، حرمت افراد بايد حفظ شود. اميرمؤمنان عليه‏السلام در دستوري كه براي مأموران أخذ زكات و خراج دارد، شيوه‏اي را بيان مي‏كند كه به طور كامل اخلاقي است.
آيه شريفه خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا... نشان مي‏دهد كه شيوه گرفتن زكات شيوه‏اي اخلاقي است و شيوه تخصيص زكات هم بايد اخلاقي باشد.
امام صادق عليه‏السلام به اسحاق بن عمّار فرمود:
وقتي مي‏خواهي زكات مالت را بپردازي، چه مي‏كني؟ عرض كرد: فقيران را آگاه مي‏كنم. به خانه و محلّ كارم مي‏آيند و زكات را مي‏گيرند. حضرت سه بار فرمود: اِتّق‏اللّه‏َ و لا تُذِلَّ الْمُؤمنَ؛ از خدا بترس و مؤمن را خوار نكن. عرض كرد: چه كنم؟ فرمود زكات را به خانه‏اش ببر و تحويل بده.
اين نمونه‏اي از رفتار اخلاقي در اقتصاد است.
اگر آداب تجارت را ملاحظه كنيد، مي‏بينيد كه بيش‏تر آن‏ها نكات اخلاقي است كه در دادوستد بين فرشنده و خريدار بايد رعايت شود تا بازار باصفايي پديد آيد. گمان مي‏كنم كه اين سه، مؤلفه‏هاي اصلي اسلامي شدن نظام اقتصادي هستند؛ البتّه هر يك از اين‏ها را، هم در عرصه رفتار فردي و هم در عرصه روابط و رفتارهاي اقتصادي دولت و مردم بايد در نظر گرفت.
دكتر سبحاني: به طور منطقي، هر نظام اقتصادي در جايگاه ظرف توسعه اقتصادي مؤلّفه‏هايي را در بردارد كه اجرايي‏شدن آن‏ها، به توسعه متناسب ايدئولوژي حاكم بر آن نظام توجّه كرده، آثار خود را بر ساختار اقتصاد به‏نمايش مي‏گذارد. اين مؤلّفه‏ها به روشني، نشاني از نوع مشخّصي نظام اقتصادي هستند و خطوط محوري و اصلي را كه اقتصاد بر محور آن‏ها شكل مي‏گيرد، بيان كرده، به ظهور مي‏رسانند. برخي از اين مؤلّفه‏ها كه در صورت اسلامي شدن نظام اقتصادي گويا مي‏توان آن‏ها را مشاهده كرد، عبارتند از:

1. الگوي توسعه:

هر نظام اقتصادي، متناسب با هدف يا اهدافي كه در مجموعه نظام‏هاي حكومتي پي مي‏گيرد، بايد الگويي ويژه را براي توسعه خود تعريف كند. با توجّه به ديدگاه نظري استنباط شده از اسلام در قرآن و متون روايي و نيز سيره عملي پيامبر بزرگوار اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و امامان عليهم‏السلام به نظر مي‏رسد كه الگوي مورد نظر اسلام، در توسعه فقرزدايي باشد. الگويي كه با بهره‏مندكردن فقيران و تهيدستان از امكانات، زمينه ارتقاي سطح دانش فنّي، بهداشت، تغذيه و اشتغال آنان را فراهم مي‏سازد و آنان را از چنان قدرت خريدي متأثّر مي‏كند كه تقاضاي مؤثّر مربوط به آن‏ها زمينه استمرار توليد و احتمالاً اشتغال را فراهم مي‏سازد. در چنين الگويي، با فقر و عقب‏افتادگي در مجاري اهداف توسعه مواجه، و اين فقر، مرتفع مي‏شود و در عين حال، براي ورود به عرصه فعّاليت‏هاي اقتصادي، ما با عاملان آماده، و آگاه روبه‏رو هستيم كه نه تنها فقر و مسكنت، آنان را از موضوعيّت انجام كار اقتصادي خارج نكرده، بلكه آنان را برخوردار كرده است تا امور خود را با تجهيز خويش به امكانات كارآمدي، به سامان برسانند.

2. جايگاه دولت:

اين‏گونه به‏نظر مي‏رسد كه دولت به‏معناي حاكميّت و نه فقط قوّه اجرايي، حقّ و تكليف دارد كه در امور اقتصادي به طور بايسته مداخله كند؛ البتّه استفاده از حق، با داشتن حق دو موضوع است و مي‏توان در مراحلي از توسعه جامعه، از حقّ خود استفاده نكرد؛ ولي همان‏طور كه استفاده نكردن از حق، نافي داشتن آن نيست، استفاده كردن از حق نيز نافي ضرورت به‏كارگيري ظرايف و ريزه‏كاري‏هاي مهم و مؤثّر در استفاده‏كردن نيست. دولت به‏منظور برپايي هدف «عدالت» از حضور و مداخله در اقتصاد ناگزير است (آن‏جا كه ايجاب مي‏كند) و اين مهم بايد با توجّه به مباني اسلامي و نه كپي‏برداري از مفاهيم ديگران كه داراي مباني متفاوت از ما در اين زمينه‏ها هستند، پذيرفته شود.

3. انگيزه اقتصادي:

بايد به صراحت و روشني (به طور عملي) نشان داده شود كه اسلام مدافع توسعه و هر عامل و اقدامي است كه از اين مقوله حياتي حمايت كند. در اين زمينه، مسأله توجّه به انگيزه‏هاي اقتصادي عاملان اقتصادي، جايگاه ويژه‏اي دارد. گويا رسميّت‏دادن به اين نكته كه نظام اقتصادي اسلام، انجام فعّاليت به قصد تحصيل درآمد و منابع مادّي را مي‏پذيرد، در شكل‏دهي چگونگي استفاده از فعّاليت‏ها و مقاصد اقتصادي مؤثّر است. بديهي است كه هر قدر پاداش مادّي و مالي‏دادن به انگيزه‏ها، افزايش توليد را ارتقا بخشد، با اين معنا كه انسان از طريق آن‏چه به صورت هدف مادّي مي‏جويد مي‏تواند به اهداف غيرمادّي خود هم برسد يا به آن بپردازد، منافاتي ندارد. بدين‏ترتيب، تحصيل درآمد و ثروت و انباشتن آن براي به‏كارگرفته شدن در توليد، به ارزش تبديل مي‏شود و كار به‏صورت امري مستحسن و كارگر در نقش فردي باارزش در فضاي اقتصادي جامعه، جايگاه بايسته و شايسته خود را مي‏يابند و زمينه براي به‏كارگيري مناسب عوامل توليد فراهم مي‏شود.

4. هماهنگي فعّاليت‏هاي اقتصادي:

اين مهم كه تخصيص منابع در نظام اقتصادي چگونه صورت مي‏گيرد نيز از مؤلّفه‏هايي است كه نمي‏توان از اهمّيّت فراوانِ تأثير آن در شكل‏دهي مجاري تخصيص بهينه منابع غفلت كرد. با عنايت به جايگاه دولت در اقتصاد و اهدافي كه دنبال مي‏كند نمي‏توان نسخه قطعي و غيرقابل تغييري نوشت و براي استفاده از «بازار» يا «برنامه» براي اقتصاد توصيه كرد؛ امّا در اهمّيّت روشن ساختن اين موضوع، ترديدي نبايد داشت.

5. تعليم و تربيت:

عاملان و فعّالان عرصه اقتصاد، هنگامي مي‏توانند نمايشي از اقتصاديّات دين را به منصه ظهور برسانند كه بدانند عامليّت به احكام دين چگونه است و معتقد شده باشند كه احكام اسلامي در اعمال آنان بايد متجلّي باشد. فقط و فقط با اين شرط اساسي است كه جامعه اسلامي از طريق نظام تربيتي و آموزشي خود به تحويل دادن انسان‏هايي موفّق مي‏شود كه زمينه و قابليّت اجراي احكام اقتصادي اسلام را دارند.
* با چه شاخص‏هايي مي‏توان اسلامي بودن نظام اقتصادي را ارزيابي كرد؟
دكتر نمازي: با توجّه به پاسخ پرسش اوّل، تعيين شاخص‏ها براي ارزيابي اسلامي بودن نظام اقتصادي چندان دشوار نيست. به‏عبارت ديگر مي‏توان سياست‏هاي اقتصادي اعمال شده و درپي آن، وضعيّت اقتصادي پديد آمده را درباره مؤلّفه‏هاي اصلي براي اسلامي شدن نظام اقتصادي، معياري معيّن براي ارزيابي اسلامي بودن نظام اقتصادي قرار دارد؛ براي مثال بررسي كنيم كه سياست‏هاي اقتصادي نظام تا چه اندازه تأمين كرامت انساني را هدف قرار داده است و چه ابزارهايي براي تحقّق آن دارد. ممكن است به نظر برسد كه كرامت انساني، پديده‏اي كيفي است و اندازه‏گيري آن با معيارهاي كمّي عملي نيست؛ امّا با بررسي شاخص‏هاي كمّي مي‏توان وضعيّت كرامت انساني را در جامعه تعيين كرد. اگر سياست‏هاي اقتصادي بر اساس مؤلّفه‏هاي اصلي نظام اقتصادي تنظيم شده باشد، آمار بيكاري، فقر، خودفروشي، اعتياد به مواد مخدّر و سرقت، كم‏تر خواهد بود. جامعه دو قطبي فقير و غني وجود نخواهد داشت و افراد به سبب فقر مادّي مجبور نمي‏شوند برخلاف فطرت، كرامت انساني خود را زيرپا بگذارند. بر عكس، چنان‏چه جهت‏گيري سياست اقتصادي به‏سوي تأمين منافع طبقه يا گروهي خاص باشد كه موقعيّت اقتصادي و سياسي ويژه‏اي دارند و در عمل، به بهره‏مندي محرومان از حقّ معلوم خودشان توجّهي نشود. اگر افرادِ زير خط فقر، به طور قانوني مشمول پرداخت ماليات شوند و افراد ديگر با ميلياردها تومان سپرده‏هاي بانكي و سود حاصل از آن به صورت قانوني از پرداخت ماليات معاف باشند، نه تنها چنين سياست‏هايي خود، شاخصي براي ارزيابي نظام اقتصادي به لحاظ اسلامي بودن است، بلكه وضعيّت اقتصادي پديد آمده كه نتيجه اِعمال اين سياست است، يعني افزايش شاخص‏هاي فقر، خودفروشي، اعتياد و... كه با از ميان رفتن كرامت انساني مساوي است، خود شاخصي ديگر براي تعيين فاصله نظام اقتصادي با نظام اقتصاد اسلامي به شمار مي‏رود.
درباره مؤلّفه عدم تمركز ثروت، سياست توزيع درآمد، شاخصي روشن براي ارزيابي نظام اقتصادي است. همين‏طور نتايج اِعمال اين سياست، معياري گويا براي اين ارزيابي شمرده مي‏شود. آيا در پي اِعمال سياست‏هاي توزيع درآمد، سهم درآمد دهك‏هايي از جعميّت، به‏ضرر دهك‏هايي ديگر افزايش يافته و موجب محروميّت آنان شده يا اين‏كه اختلاف درآمد آنان كاهش يافته است؟ آيا بر اساس شاخص‏هاي اعلام شده خط فقر، درصد كم‏تري از افراد جامعه از جمله كارگران و كارمندان، زير خط فقر قرار گرفته‏اند يا درصد آنان افزوده شده است؟
درباره مؤلّفه چارچوب فعّاليت‏هاي اقتصادي و بستر آن نيز مي‏توان شاخص‏هايي را براي انطباق آن با احكام و موازين اسلامي و در نتيجه، ارزيابي اسلامي بودن نظام اقتصادي به‏كار گرفت. برآورد حجم درآمدهاي غيرقانوني و غيرمشروع از قبيل درآمدهاي ناشي از ربا، قاچاق، توزيع مواد مخدّر، ... در مقايسه باديگر درآمدها و چگونگي برخورد با آن، برآورد ميزان گستردگي رشوه و اين‏كه تأمين حقوقي قانوني افراد جامعه تا چه اندازه بدون پرداخت رشوه يا بدون رابطه تأمين مي‏شود، برآورد حجم درآمدهاي ناشي از رانت‏خواري و روند آن در جامعه و موضعگيري نظام در برابر آن، از جمله شاخص‏هايي است كه مي‏توان افزون بر ارزيابي نظام اقتصادي، به كمك آن‏ها، اسلامي بودن جامعه را نيز ارزيابي و فاصله آن‏را با الگوي جامعه اسلامي تعيين كرد.
حجة‏الاسلام والمسلمين مصباحي: به جز حذف ربا، مؤلّفه‏هاي ديگر قابل شاخص‏بندي كردن است و مي‏توان آن‏ها را به‏صورت معيار كمّي درآورد. البتّه وجود و حذف ربا شايد به كمّي كردن نيازي نداشته باشد. همين كه در نظامي ربا وجود دارد، مي‏توان گفت كه به طور قطع اسلامي نيست و اگر ربا حذف شد، مي‏توان گفت: يكي از مؤلّفه‏هاي اسلامي شدن را در بردارد. شايد حالت بينابين، آن‏جا باشد كه از نظر حقوقي نتوان قاطعانه گفت ربا موجود است؛ ولي سايه و شبهه ربا وجود دارد؛ منتها در اين‏جا به تعريف دقيقي از عدالت در توزيع امكانات، درآمد و ثروت نياز داريم. گويا بتوان حداقلّي را در نظر گرفت و آن، رفع فقر است. هر گاه خانواده‏اي ناتوان از تأمين نيازهاي زندگي‏اش وجود نداشته باشد مي‏توان گفت: فقر از بين رفته است؛ البتّه فقر را مي‏توان به فقر نسبي و مطلق تقسيم كرد.
فقر مطلق آن‏جا است كه بخشي از خانواده‏ها، ضروريّات زندگي خودشان (خوراك، پوشاك، مسكن، درمان، تحصيل و حداقلّي از تفريح) را نداشته باشند. جامعه‏اي كه فقر را در حداقل برطرف كرده باشد، گامي بلند به سوي اسلامي شدن نظام برداشته است.
فقر نسبي آن‏جا است كه زندگي افرادي از حدّ متوسّط زندگي مردم پايين‏تر باشد. اگر رفعِ فقرِ نسبي را بخواهيم شاخص قرار دهيم، به طور طبيعي در مرحله دوم خواهد بود. اگر جامعه‏اي فقر مطلق را از اعضاي خويش برطرف كرده باشد، امّا فقر نسبي را از بين نبرده باشد، در وضعيّت ميانه‏اي از اقتصاد اسلامي قرار دارد و اگر فقر نسبي را هم برطرف كرده باشد، حالت مطلوب و آرمان اقتصاد اسلامي را دارد.
اگر بخواهيم گام بالاتري را در نظر بگيريم، آن‏جا است كه اين رفع فقر با رشد اخلاق و معنويّت صورت گرفته باشد. براي جامعه اسلامي حدّاقلي از ضروريّات اخلاقي را در روابط اقتصادي بايددر نظر گرفت. اگر اين حداقل را خوب تعريف كنيم، با آن مي‏توان ارزيابي كرد كه اقتصاد اسلامي از زاويه اخلاق تحقّق يافته است يا نه؛ يعني در روابط اقتصادي، احتكار، تباني به گرانفروشي و غش و فريب در دادوستد نبايد وجود داشته باشد؛ البتّه اخلاق، مراتب بالاتري هم دارد. شخصي خدمت امام صادق عليه‏السلام رسيد و ادّعا كرد كه شيعيانِ ساكن در محل او، مردمي بسيار خوب و باصفا هستند. حضرت فرمود:
اَيَعْطِفُ الغنيُّ عَلَي‏الفقيرِ؛ آيا غني به فقير توجّه مي‏كند؟
در روايت ديگري آمده است:
آيا كسي از برادران نيازمند مي‏تواند در جيب برادران ديگر دست كند و آن‏چه را نياز دارد بردارد و او هم راضي باشد؟ عرض كرد: چنين چيزي سراغ ندارم.
حضرت فرمود:
القومُ لَمْ يَبْلُغُوا ...؛ هنوز به بلوغ عقلاني نرسيده‏اند.
اين مراتب بالاتري از بُعد اخلاقي اقتصاد اسلامي است.
دكتر سبحاني: ارزيابي هر نظام اقتصادي و از جمله نظام اقتصادي اسلام از طريق شاخص‏هاي شناخته‏شده‏اي ممكن است كه به بعضي از آن‏ها اشاره مي‏شود.
1. به نظر مي‏رسد كه اصلي‏ترين شاخص ميزان حصول اهداف، به عدالت در نظام اقتصادي معطوف باشد. اين عدالت اعمّ از عدالت اجتماعي و عدالت اقتصادي است. مهم‏ترين نياز مردم در جامعه اسلامي، فراهم شدن فرصت‏هاي يك‏سان براي آنان است تا بتوانند در مسابقه با ديگران شركت جويند و عرصه اقتصاد را از اين بابت دچار عدم تعادل‏هاي گسترده نكنند. در اين زمينه، تغذيه مادران در دوران بارداري و پس از آن (از آن جهت كه تغذيه آنان در خدمت تغذيه طفل آنان است) و نيز فراهم‏آوردن امكانات آموزش و كارآمدي انسان‏ها از طريق حرفه‏وفنّ تعليمي، اهمّيّت برجسته‏اي دارد. بديهي است كه بايد به فرصت بهره‏مندي از امكانات بهداشتي و درماني نيز توجّه شود. در مجموع مي‏توان گفت كه عدالت اجتماعي به معناي فراهم شدن فرصت‏هاي يك‏سان، شرط لازم براي تحقّق و اصولاً ورود به عرصه عدالت اقتصادي است و ما در عدالت اقتصادي در جست‏وجوي آن هستيم كه افراد بهره‏مند شده از عدالت اجتماعي (داشتن فرصت‏هاي يك‏سان) امكان دريافت بهره‏مندي متناسب با كار و كوشش خود را به‏دست آورند و متناسب با اختلاف استعدادهايي كه به بركت عدالت اجتماعي به شكوفايي هم رسيده‏اند، اختلاف در بهره‏مندي اقتصادي نيز به رسميّت شناخته شود.



طبق قاعده در پرتو عدالت حاكم در جامعه اسلامي بايد تمام استعدادها و قابليّت‏هاي انساني و فيزيكي، امكان تحقّق و فعليّت يافتن را داشته باشند و در نهايت وضعيّت به‏جايي برسد كه به هيچ استعدادي از آن جهت كه امكان شكوفايي نداشته است بي‏توجّهي نشود. با اين ويژگي، مردم هم احساس مي‏كنند كه تبعيض در نظام اقتصادي جايي ندارد و هر كس متناسب با كوشش خويش، امكان استفاده از آن‏چه را حاصل مي‏شود، به‏دست مي‏آورد. آثار اجتماعي ناشي از اين مهم را بايد در مباحث ديگري جست؛ امّا در مجموع مي‏توان گفت كه حضور آرامش ناشي از ادراك و فهم و علمِ ارتقا يافته در جامعه، نشاني از عدالت حاكم بر آن جامعه است؛ آرامشي كه در آن، اثري از تبعيض و بي‏حرمتي به حقوق انساني جا ندارد؛ البتّه به غير از عدالت كه محوري‏ترين شاخص اسلامي بودن يا اسلامي نبودن نظام اقتصادي است، مفاهيمي چون رشد اقتصادي، رعايت محيط زيست، كارايي اقتصادي، حضور انواع مالكيّت‏هاي دولتي و خصوصي، مداخله فعّال و آگاهانه و هوشمندانه و توأم با سياست‏گذاري متناسب با اوضاع اقتصادي از ناحيه دولت نيز از شاخص‏هاي اسلامي بودن نظام اقتصادي قلمداد مي‏شود. مالكيّت بر ابزارهاي توليد، هم از ناحيه دولت و هم از ناحيه بخش خصوصي اعمال مي‏شود و تحصيل درآمد به طريقي است كه جز با پذيرش ريسك و خطر امكان به‏دست‏آوردن درآمد مطمئنِّ ناشي از «قرض» پول، وجود ندارد. به عبارت ديگر، شكّي نيست كه در نظام اقتصادي اسلام، بانك‏ها نمي‏توانند از طريق جاري كردن پس‏انداز و پول مردم به «قرض» و «دين»، و دريافت مبالغ اضافي از پيش تعيين شده، سپرده‏گذاران خود را از تحصيل مبالغ مطمئني كه از پيش معيّن مي‏شود، برخوردار سازند و اين بدان معنا است كه معاملات ربوي و فعّاليت‏هاي شبه ربوي در نظام اقتصادي اسلام وجود ندارد.


در خصوص كارآمدي هم همين‏طور است. اهتمام و دقّت نظام اقتصادي اسلام بر استفاده عادلانه از امكانات و پرهيز از حيف و ميل در به كارگيري نهاده‏ها و عوامل توليد، تحقّق شرط مهمّ كارايي فنّي را تضمين مي‏كند و تأكيد بسيار اسلام در كسب علم و كوشش و تخصّص مورد نياز، موجبات ارتقاي كارايي پويا كه دانش فنّي را در تابع توليد وارد مي‏سازد، فراهم مي‏آورد. اين‏ها مصاديقي از شاخص‏هاي اسلامي بودن نظام اقتصادي است.
* با توجّه به مؤلّفه‏ها و شاخص‏هاي مذكور، اقتصاد ايران چقدر به اسلامي شدن نزديك شده است؟
دكتر نمازي: پاسخ دقيق به اين‏كه اقتصاد ايران تا چه اندازه به اسلامي شدن نزديك شده است، مستلزم بررسي هر يك از سياست‏هاي اقتصادي اِعمال شده و نتايج عملي آن درباره مؤلّفه‏هاي مندرج در پاسخ اوّل و ارزيابي آن‏ها با شاخص‏هاي مشروح در پاسخ دوم است كه خود، كار تحقيقي مستقل و گسترده‏اي را مي‏طلبد؛ امّا درباره بسياري از سياست‏ها به نظر نمي‏رسد كه به مؤلّفه‏هاي مذكور توجّه لازم شده باشد يا دست‏كم در عمل، به طور قطع مي‏توان گفت كه توجّه نشده است؛ در نتيجه، شاخص‏هاي ارزيابي هم تا آن‏جا كه يافته‏هاي موجود نشان مي‏دهد، نه تنها از نزديك‏تر شدن اقتصاد كشور به اسلامي شدن حكايت ندارد، بلكه در مواردي مهمّ و نه چندان كم، فاصله‏گرفتن از الگوي اسلامي را نشان مي‏دهد.
آن‏قدر كه از قاچاق شدن قير به خارج به سبب پايين‏بودن قيمت آن در مقايسه با قيمت جهاني آن نگراني وجود دارد (بدون ورود به ماهيّت موضوع) كه در نهايت به افزايش هزار درصد قيمت آن انجاميد، حسّاسيّت و نگراني درباره قيمت نيروي كار انساني يعني حقوق و دستمزد كه در سطحي به‏مراتب پايين‏تر از سطح جهاني آن قرار دارد، وجود ندارد. اگر پايين‏بودن قيمت قير، صدور غيرقانوني و توأم با مشكلات آن‏را فراهم مي‏كند، مهاجرت قانوني انسان‏ها به خارج به دليل عدم امكان تأمين معيشت و حفظ كرامت انساني خود، به مراتب ساده‏تر و در عين حال زيانبارتر است.
سياست‏هاي تنظيم قيمت كالا و خدمات در سطح جهاني بدون تنظيم قيمت نيروي كار انساني متناسب با آن، نه تنها فاصله نظام اقتصاد موجود كشور را از اسلامي شدن دورتر مي‏كند، بلكه ادامه آن در دراز مدّت، غيرعملي است و نمي‏توان اكثريّت افراد جامعه را صرفا با شعار اصلاح قيمت‏ها و سياست‏هاي تعديل اقتصادي از تأمين حدّاقلّ معيشت نيز محروم كرد. در سياست‏هاي مالياتي نيز مواردي را مشاهده مي‏كنيم كه اقتصاد كشور را از اقتصاد اسلامي دورتر مي‏كند؛ براي مثال، دستمزد و حقوق كارگران و كارمندان كه بيش‏تر آن‏ها زير خط فقر قرار دارند، پس از رعايت ميزان معافيت و اِعمال بخشودگي‏ها، مشمول پرداخت ماليات بر درآمد مي‏شود؛ امّا سود سپرده‏هاي بانكي بدون محدوديّت، نه تنها از پرداخت ماليات معاف است، بلكه از ماليات بر ارث نيز معافيت دارد. اين در حالي است كه كوشش‏هاي مكرّر براي برقراري ماليات بر سود سپرده‏هاي بانكي، حتّي با در نظر گرفتن ميزان معافيتِ معادل چندين برابر ميزان معافيت حقوق بگيران يا صاحبان كارگاه‏ها و واحدهاي توليدي يا هر مقدار ديگر، به نتيجه نرسيده و مهم‏ترين دليل براي مخالفت با آن، امكان كاهش سپرده‏هاي بانكي عنوان شده است كه نادرست بودن آن به لحاظ علمي حتّي در كشورهاي صنعتي هم به اثبات رسيده و خود مخالفان هم كم و بيش در نوشته‏هاي خود به آن اعتراف دارند؛ حتّي‏در كشورهاي سرمايه‏داري كه به مؤلّفه‏هاي اقتصاد اسلامي اعتقاد ندارند، سود سپرده‏هاي بانكيِ را مشمول ماليات قرار مي‏دهند. در زمينه سياست نرخ سود بانكي هم مي‏دانيم كه نرخ سود بانكي بالاتر از نرخ رشد درآمد ملّي، توزيع درآمد را به نفع صاحبان سرمايه و به زيان صاحبان نيروي كار انساني تغيير مي‏دهد و به حاكميّت بيش‏تر سرمايه مي‏انجامد.
شاخص‏هاي توزيع درآمد و هزينه، نتايج متناقضي را در وضعيّت معيشت طبقات كم درآمد نشان مي‏دهد كه صرف‏نظر از روش‏هاي تهيه آن، ضرورت دارد وضعيّت معيشتي دهك‏هاي كم‏درآمد با توجّه به فشار بيش‏تر تورّم روي آنان و تركيب سبد مصرفي كالا و خدماتشان و نسبت افزايش قيمت آن كالا و خدمات با افزايش قيمت كالاهاي ديگر و خدمات، دقيق‏تر بررسي شود.
پرداخت يارانه‏ها اگرچه حجم قابل توجّهي از بودجه دولت را به خود اختصاص مي‏دهد، تا زماني كه سياست‏هاي توزيع درآمد، ساز و كارهاي توزيع را به‏شدّت به زيان صاحبان نيروي كار انساني به كار مي‏اندازد، كارساز نخواهد بود و تأثير مثبت خود را برروي توزيع درآمد به‏تدريج به طور كامل از دست خواهد داد.
اگرچه درباره شاخص‏هاي مربوط به مؤلّفه چارچوب فعّاليت‏هاي اقتصادي و بستر آن، آمار و ارقام جامع و قابل استنادي در دست نيست، گزارش‏ها، اخبار و شواهد، وخيم‏تر شدن وضعيّت در زمينه گسترش رشوه‏خواري، اعتياد، رباخواري، خودفروشي، قاچاق و سرقت را نشان مي‏دهد. اعلام اخير وزير كشور درباره به صدا درآمدن زنگ‏هاي خطر، با فاصله‏گرفتن بيش‏تر نظام اقتصاد كشوراز الگوي نظام اقتصاد اسلامي بي‏ارتباط نيست.
حجة‏الاسلام والمسلمين مصباحي: اگر اقتصاد ايران را با وضعيّت پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مقايسه كنيم، گام‏هاي خوبي برداشته شده كه مهم‏ترين گام، تدوين قوانين اقتصادي قانون اساسي و در پي آن تدوين قوانين عادي براي اجراي قانون اساسي است؛ البتّه تدوين قوانين عادي اقتصادي از قوانين مدني فاصله بسياري دارد و سياست‏گذاري‏ها ، عملكردها و برنامه‏ريزي‏ها، در مقام اجرا، دقيقا با قوانين عادي اقتصادي مطابق نيست؛ ولي مي‏توان گفت كه به صورت كلّي، براي بهبود وضع اقتصادي فعلي، به ويژه مسأله رفع فقر در مقايسه با پيش از انقلاب اسلامي گام‏هاي بلندي برداشته شده است؛ (البتّه در دوره پس از انقلاب اسلامي در همين زمينه نوساناتي هم داشته‏ايم؛ يعني اين‏طور نيست كه اوضاع هميشه در حال بهبود باشد. در مقايسه با پيش از انقلاب به وضع فقيران بيش‏تر از گذشته رسيدگي شده است.)
درباره حذف ربا از نظر قانوني، اقدام خوبي صورت گرفته و در مقام اجرا هم در بخشي از موارد تحقّق يافته است؛ امّا نمي‏توان گفت كه به نقطه مطلوب رسيده‏ايم؛ بلكه گاهي بازگشت به عقب نيز در رفتارهاي مردم داشته‏ايم. چنان كه مشاهده مي‏كنيم، هم در نظام بانكي، پاره‏اي از رفتارها نشان‏دهنده حضور ربا است و هم در دادوستد بين مردم در بازار، ربا به‏كلّي حذف نشده است. گاهي عنوان ربا حذف شده؛ ولي واقعيّت ربا همچنان وجود دارد.
براي رفع فقر هم گام‏هايي برداشته شده؛ ولي با وضع مطلوب فاصله بسياري داريم. سياست‏هاي اقتصادي و برنامه‏ريزي‏هايي كه صورت گرفته، اقدام‏هاي بسيار دولت يا بانك مركزي را كه متصدّي رفع فقر هستند، خنثا كرده است؛ بنابراين در دهه اخير بين فقر و غنا در مقايسه با دهه اوّل انقلاب، فاصله بيش‏تري پديد آمده است.
گرچه بخش گسترده‏اي از مردم در مقايسه با پيش از انقلاب براي حاكميّت اخلاق اسلامي در رفتارهاي اقتصادي، اخلاقي‏تر عمل مي‏كنند، هنوز آثار نفوذ اخلاق فردي در روابط اقتصادي مشاهده مي‏شود؛ حتّي در نظريّات و راهنمايي‏هاي كارشناسان و متصدّيان، گاهي روي همان اخلاق وارداتي و غربي تكيه مي‏شود؛ بنابراين اگر از اين جهات بخواهيم نظام اقتصادي موجود ايران را با نظام اقتصاد اسلامي مقايسه كنيم، بايد بگوييم كه حركت‏هايي به سوي اسلامي شدن نظام اقتصادي آغاز شده؛ امّا هنوز حتّي با حداقل‏هاي مطلوب اقتصاد اسلامي فاصله داريم.
دكتر سبحاني: گويا اقتصاد ايران از آن جهت كه به امور اجتماعي نظير آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و امور مربوط به تغذيه و تأمين نيازهاي اساسي جامعه اهتمام و توجّه ويژه داشته، كوشيده است تا عدالت اجتماعي را به معناي فراهم‏ساختن فرصت‏هاي يك‏سان براي مردم پديد آورد و از اين بابت، مبالغ بسياري هم به صورت‏هاي گوناگون در برنامه‏هاي توسعه و بودجه‏هاي سنواتي هزينه كرده است؛ البتّه در چگونگي استفاده از وجوه هزينه شده در امور يادشده، مباحث فراواني وجود دارد كه ورود به آن‏ها بدبختانه حكايتگر عدم استفاده بهينه از فرصت‏ها و اعتبارهاي هزينه شده است؛ امّا نمي‏توان اين معنا را منكر شد كه به هرحال، ايران اسلامي براي اموري كه به سمت و سوي فرآوري فرصت‏هاي يك‏سان ختم مي‏شوند، سرمايه‏گذاري نكرده است؛ به طور مثال براي آموزش عالي مبالغ بسياري اختصاص داده شده است؛ ولي از آن‏جا كه وجوه اختصاص داده شده، لزوما مصرف برنامه‏ها، رشته‏ها، تربيت شخصيّت مورد نياز نشده و ممكن است صرف افزايش كمّي دانشجوي مورد نظر شده باشد، بعيد به نظر مي‏رسد مشمولان دانشجو كه تحت اين رسيدگي دولتي درس خوانده‏اند، اين توانايي را يافته باشند كه حتما از آموزش برخوردار شده و به طور كامل استفاده برده باشند و اكنون به صورت افرادي كه در بازار كار مي‏توانند از تخصّص خويش بهره‏گيرند، قلمداد شوند.


همين مقوله در خصوص رفع استضعاف از روستاهاي كشور نيز مطرح است؛ يعني درست است كه براي عمران و آباداني روستاها، امكانات گسترده‏اي اعمّ از برق، تلفن، جاده، آب آشاميدني و ... به عمده روستاها برده شده است، امّا آيا اين فعّاليت‏ها به ايجاد فرصت‏هاي يك‏سان با كساني كه در نقاطِ برخوردار از امكانات بوده‏اند، انجاميده، مورد ترديد است. به عبارت ديگر، اعتبارات برقرار بوده است؛ ولي در چگونگي به كارگيري آن مطابق با برنامه جامع، مشكل قضاوت وجود دارد. بدبختانه وجود تبعيض فراوان و عميق و آشكار بين يكايك مردم و بخش‏هاي گوناگون كشور، از اين پديده تلخ حكايت دارد كه از فرصت‏هاي يك‏سان، آن‏سان كه مورد نياز است، خبري نيست و به همين جهت مي‏توان با اطمينان بسيار از عدم حضور عدالت اقتصادي كه محوري‏ترين شاخص اسلامي بودن نظام اقتصادي است، سخن گفت. نابرابري طبقاتي، انباشت ثروت در دست معدودي از افراد، ربوي بودن (به‏نظر رسيدن) نظام بانكي همه و همه از نزديك نشدن و حتّي دور شدن اقتصاد ايران از موازين اسلامي حكايت دارد. پرداخت حقوق شخصي نظير خمس و زكات در جامعه ما تبلور پررنگي ندارد و حضور انبوه بيكاران و تهيدستان و آسيب‏ديدگان از مشكلات اجتماعي به اين معنا است كه بايد براي اقتصاد ايران در جهت حركت به سوي ارزش‏ها و مفاهيم و راه‏كارهاي اسلامي، فكري اساس كرد؛ البتّه از آن جهت كه نابرابري اقتصادي به تغيير ارزش‏ها و هنجارهاي جامعه مي‏انجامد، در پاسخ به پرسشي كه مطرح است مي‏توان رهيافتي از حضور مشكلات اجتماعي را در مجراي علّت و معلولي از ناحيه بهره‏مندي‏هاي غيرعادلانه از امكانات اقتصادي جامعه مشاهده كرد. شايد بتوان گفت:


بحث از مفاسد مالي در وضعيّت فعلي ما هم خود يكي از نشانه‏هاي كمرنگ بودن حضور انديشه‏هاي اسلام در اقتصاد ايران است. در همين زمينه بي‏تناسب نيست يادآور شويم كه اصول اقتصادي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه مورد تصويب تعداد بسياري از عالمان و مجتهدان قرار گرفت، در سال‏هايي كه بر ما رفته، به شدّت دچار بي‏مهري و بي‏توجّهي قرار داشته است؛ بدين سبب، بخشي از غيبت حضور مفاهيم و انديشه‏هاي اسلامي در اجزاي اقتصاد ايران به اين امر هم معطوف است.
* به نظر شما مهم‏ترين مانع در مسير اسلامي‏شدن اقتصاد ايران چيست و چه راه‏حلّي را پيشنهاد مي‏كنيد؟
دكتر نمازي: مهم‏ترين مانع در مسير اسلامي شدن اقتصاد ايران در دو عامل نهفته است:
يك. اين طرز تفكّر كه اقتصاد، اسلامي و غيراسلامي ندارد. همان‏طور كه رياضي، اسلامي و غيراسلامي ندارد و مرز نمي‏شناسد، اقتصاد و قوانين آن هم مرز نمي‏شناسد. بدون اين‏كه بخواهيم وارد بحث گسترده و تفاوت‏هاي دانش رياضي و علوم انساني از جمله اقتصاد شويم، يادآوري اين نكته ضرورت دارد كه در هر نظام اقتصادي با توجّه به اهداف تعيين شده نظام، جايگاه قوانين اقتصادي و محدوده كاربرد آن، در آن نظام مشخّص مي‏شود؛ براي مثال، شناخته‏ترين قانون در اقتصاد، قانون عرضه و تقاضا است. كاربرد اين قانون در نظام اقتصاد سرمايه‏داري ليبرال (با توجّه به اهداف و تصميم‏هاي اتخّاذ شده درباره استقرار آزادي‏هاي تقريبا نامحدود فردي و انطباق نظام اقتصادي با نظام طبيعي كه بهترين نظام شناخته شده بود، و در نتيجه، عدم مداخله دولت) به طور كامل گسترده است و سازوكار بازار بر اساس عرضه و تقاضا عمل مي‏كند و قيمت تمام كالاها و خدمات از جمله دستمزد و نيروي كار انساني نيز بر آن اساس تعيين مي‏شود. در حالي كه در نظام اقتصادِ مقرّراتي قرن بيستم كه اهداف ديگري از جمله رفاه عمومي، تأمين معيشت مزدبگيران و توزيع دوباره درآمد مورد توجّه قرار مي‏گيرد، همين قانون با مداخله دولت در اقتصاد و تعيين حداقل دستمزد در بازار نيروي كار انساني، نظارت دولت بر قيمت كالاها و تعيين بعضي از آن‏ها از كاربرد كم‏تري برخوردار مي‏شود و توزيع درآمد، مانند گذشته، ديگر فقط بر اساس سازوكار بازار انجام نمي‏پذيرد. در نظام اقتصاد سوسياليستي با اهداف كاملاً متفاوت، كاربرد اين قانون به طور تقريبي به حدّ صفر مي‏رسد. چارچوب و اهداف نظام اقتصاد اسلام نيز مشخّص ودر قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هم به طور عمده منعكس شده است. تحقّق آن اهداف، راه‏كارهاي متناسب خود را مي‏طلبد كه در اين زمينه بايد از قوانين علم اقتصاد (با توجّه به حالت ويژه كشور) كمك گرفت.
دو. در هر نظام اقتصادي غيركارا يا نامطلوب، منافع افراد و گروه‏هايي تأمين است كه با تغيير آن نظام، از بين مي‏رود. چنين افراد و گروه‏هايي در برابر هر گونه تغيير كه منافع آن‏ها را محدود كند، از راه‏هاي گوناگون، مستقيم و غيرمستقيم مقاومت خواهند كرد؛ به ويژه اگر اين تغيير به سمت اقتصاد اسلامي با مولّفه‏ها و شاخص‏هاي مشروح در پاسخ‏هاي اوّل و دوم باشد. بدون شناخت اين افراد و گروه‏ها و روش‏هاي مقاومت آنان و خنثاكردن آن، تحوّل نظام اقتصادي، امكان‏پذير نيست.
حجة‏الاسلام والمسلمين مصباحي: پيش از آن‏كه به وجود مانع بپردازم، مي‏خواهم به نبود مقتضي براي اسلامي شدن نظام اشاره كنم.
عامل مهم و مؤثّر ايجادكننده مقتضي براي اسلامي شدن نظام اقتصادي، عزم نظام براي اسلامي كردن است و اين عزم را نبايد فقط در سطح رهبران و مديران ارشد نظام جُست؛ بلكه بايد در مجموعه نظام احراز كرد. بنده معتقدم كه اين عزم، در مجموعه نظام وجود ندارد؛ يعني اين‏طور نيست كه اگر در سياست‏گذاري‏ها، دغدغه اسلامي شدن نظام وجود داشته باشد، در برنامه‏ريزي‏ها هم اين دغدغه موجود باشد، مقام معظم رهبري در سياست‏هاي كلان اقتصادي، هم براي ابعاد اسلامي شدن و هم ابعاد عقلاني شدن اقتصاد كه عقلاني شدن هم بخشي از اسلامي‏شدن است، رهنمودهايي داده است و در تدوين برنامه هم به اين سياست‏ها اشاره مي‏شود؛ امّا برنامه‏ريزي‏ها دقيقا با اين سياست‏ها منطبق نيست. گاهي برنامه‏ريزي‏هايي صورت مي‏گيرد و نظريّاتي كارشناسي داده مي‏شود كه با اين سياست‏ها در تعارض است و نتايجي را كه از تدوين سياست‏ها و اعلان سياست‏هاي كلان اقتصادي مدّنظر است، از اجراي برنامه‏ها به دست نمي‏آيد و در مقام اجرا با مشكلاتي روبه‏رو هستيم. بنده معتقدم: هم در سياست‏گذاري، هم در برنامه‏ريزي و هم در اجرا، مجموعه بدنه نظام بايد دغدغه اسلامي شدن اقتصاد را داشته باشند؛ در حالي كه اين دغدغه را در سطوح مياني و پايين مديران اقتصادي براي اسلامي‏شدن نظام اقتصادي نمي‏بينيم. شايد در مواردي، دغدغه كارآمدي، و در بنگاه‏هايي، دغدغه سودآوري باشد؛ ولي دغدغه اسلامي شدن در بسياري از موارد، نه در زبان و گفتمان مسؤولان و نه در عمل آنان وجود ندارد.
شايد بتوان گفت: مانع اصلي اين است كه ذهن گروهي از برنامه‏ريزان و كارشناسان و مجريان از اطلاعات و معلوماتي انباشته است كه از مباني ديگري گرفته شده و نتيجه اين شده است كه اگر اسلامي شدن اقتصاد در سطوح بالاتر مطرح مي‏شود، در سطوح پايين، فهم و درك درستي از اقتصاد اسلامي وجود ندارد و نمي‏تواند محقّق شود؛ چون كه ذهن و انديشه انباشته شده از مباني اقتصاد غيراسلامي، نظام را همواره در برنامه‏ريزي و اجرا به سوي راه‏كارهايي مي‏كشاند كه برنامه‏ريزان و مجريان، پيش‏تر آن‏ها را پذيرفته‏اند؛ بنابراين مانع اين است كه ذهن و انديشه برخي از مجريان و برنامه‏ريزان ما با اقتصاد غربي پر شده است و اقتصاد اسلامي را نياموخته‏اند و بر اساس همان اقتصاد غربي عمل مي‏كنند و اگر هم در ظاهر اسلامي باشد، در اصل و عمل، همان اقتصاد غربي است.
زماني آموزش اقتصاد پول و بانكداري را از جهت محتوايي تحليل كردم. 18 عنوان كتاب كه نزديك صدهزار نسخه چاپ و از آن‏ها در دانشگاه‏ها استفاده شده بود (همه اين‏ها هم پس از سال 1363 يعني بعد از تدوين قانون بانكداري بدون ربا چاپ و منتشر و آموزش داده شده بود)، نزديك 95 درصد محتواي اين كتاب‏ها از اقتصاد غربي گرفته شده بود و كم‏تر از 5 درصد، فصلي يا زيرفصلي تحت عنوان بانكداري اسلامي داشت كه با بقيه فصول كتاب نامتناجس و با مجموعه كتاب نامتناسب مي‏نمود كه به‏شكل حقوقي هم ارائه شده بود، نه به شكل اقتصادي؛ يعني تحليلي از بانكداري اسلامي نبود؛ بلكه عمليات بانكداري اسلامي را توضيح مي‏داد و در مواردي، آيين‏نامه‏هاي عمليات بانكداري اسلامي را به آن افزوده بودند. در اين مجموعه، كم‏تر به تحليلي از تفاوت و سازوكار بانكداري بدون ربا با بانكداري ربوي پرداخته، و فوايد اين و زيان‏هاي آن بيان شده بود؛ بنابراين، نتيجه چنين خواهد شد كه دانش‏آموختگان اين دانشگاه‏ها وقتي متصّدي برنامه‏ريزي يا اجراي اقتصاد مي‏شوند، به آن‏چه آموخته‏اند، عمل كنند، نه آن‏چه را كه نظام به صورت اقتصاد اسلامي از آن‏ها انتظار دارد. به نظر من، نكته كليدي مانع در اين‏جا است.
دكتر سبحاني: مشكلات موجود بر سر راه اسلامي شدن اقتصاد ايران به دو نكته اساسي برمي‏گردد كه يكي از آن‏ها نظري و ديگري اجرايي است. به نظر ما، بزرگ‏ترين مانع موجود در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي، به جديد بودن مفاهيم، آشناشدن بسياري از كساني كه به نظر مي‏آمد از ديگران به اظهارنظر محق‏تر هستند با مباني اقتصاد و مقاومت برخي از آشنايان به دانش اقتصاد در برابر اقتصاد اسلامي معطوف مي‏شود. شايد بتوان گفت: هيچ‏گاه اين انديشه كه در ايران انقلاب اسلامي رخ داده است و ايدئولوژي پشتيبان اين انقلاب، مدّعي و حاوي آموزه‏ها، راه‏كارها و مفاهيم مشخّصي است كه بايد در اقتصاد، ساري و جاري شود و خودباوري و خودآگاهي هم ايجاب مي‏كند كه اقتصاد ما با موازين و اصول اسلامي اداره شود، نهادينه، و بر آن پافشاري و اصرار نشد؛ در نتيجه، موضوع، حدّاقل مسكوت ماند؛ ولي به‏تدريج، مشغول شدن متفكّران علاقه‏مند وداراي باور، به امور اجرايي و فراهم‏شدن فضاي غفلت از كار فكري در كنار فراغت بال و آرامش خيال ناشي از مخالفت خواني براي برخي از عناصري كه حتّي به‏سبب استحكام نظام‏هاي اقتصادي ديگر به جهت مخالفت با ايدئولوژي پشتيبان انقلاب، بر آموزش و تبليغ نظام‏هاي غيراسلامي اصرار مي‏ورزيدند، پرداختن به امور و مفاهيم جديد در اقتصاد اسلامي و وارد كردن آن‏ها به مباحث عملي و اجرايي اقتصاد (البتّه در صورتي‏كه اصولاً ميسور بود) را بامانع مواجه ساخت و فاجعه از كف‏دادن فرصت‏هاي تحقيق و تتبّع و تدريس در زمينه نظام اقتصادي اسلام و اجرايي كردن آن رخ داد. حضور سرمايه‏داري لجام گسيخته و عريان در عمده ارگان نظام اقتصادي امروز ايران، بزرگ‏ترين شاهد بر اين ادّعاي مكتوب است.


بدبختانه از غفلت واقع شده در همين باب از ناحيه حوزه‏هاي علميّه هم نمي‏توان يادي نكرد. افزون بر آن‏چه آمد، مشكلات اقتصادي كشور پس از انقلاب، تحميل جنگي خانمان‏سوز و طولاني و تحريم‏هاي اقتصادي متوالي و... هم به‏تدريج خود را به‏نمايش گذاشتند و مسؤولان كشور را در فشار ناشي از ضرورت پرداختن به امور و مسائل عيني جامعه قرار دادند؛ به گونه‏اي كه اين اراده، متبلور و نهادي شد: در حالي‏كه اقتصاد دنيا مسائل خود را حل كرده و كارش علمي است! و اقتصاد اسلامي هم مجموعه‏اي از وصف‏ها به شمار مي‏رود، بهتر است به حلّ مشكلات عيني كه اتّفاقا روزمّره هم هستند بپردازيم و چنين شد؛ بنابراين، مشكل اصلي و موجود بر سر راه اسلامي شدن اقتصاد ايران را بايد در فقدان اجماعي نظري بر وجود، قابليّت و توانايي الگوي توسعه منتسب به اسلام دانست كه بدبختانه، هم پيدايش فرضيّه‏اش و هم زمينه‏هاي اثبات شدنش (يا رد نشدنش) از ناحيه عمده نخبگان اقتصادي در حوزه و دانشگاه پشتيباني شده است و مي‏شود و بديهي است كه راه‏حل، در بازگشت به‏خود، باور كردن خويش، ايمان آوردن به احكام نوراني اسلام و مستظهر بودن به دانش روز است تا از اين طريق، هم بدانيم الگوي توسعه متناسب ايران و مردم آن چيست و هم بفهميم كه براي عملياتي كردن آن چه بايد كرد.

/ 1