افزايش جمعيت كيفري در ايران موجب شده است كه نهادهاي بازدارنده جرم در جامعه مورد بازخواني قرار گيرد. زندان در حقوق و قوانين ايران، يكي از ابزارهاي اصلي و مهم مجازات تلقي شده است كه از ديرباز، به عنوان فضايي كه بتواند ضمن جلوگيري از تكرار جرم به اصلاح مجرمان نيز بپردازد، مورد توجه بوده است، اما اين سؤال اساسي همواره مطرح بوده است كه آيا زندان ميتواند نقش بازدارندگي داشته باشد؟ اگر تا به حال اين نقش را داشته است، تا چه ميزان در كاهش آمار جرم و جنايات در كشور تأثير مثبت داشته است؟آيا زندان ابزاري بومي و محلي است و با شرايط و ويژگيهاي فرهنگي جامعه ما سازگار است؟ يا يك نهاد مدرن و جديد بشري است و مانند بسياري از ابزارهاي وارداتي، به بازنگري و بوميسازي نياز دارد؟غفلت از خاستگاه زندان در نظام كيفري ايران موجب شده است، انتظارات قانونگذار و دستگاه اجراي عدالت در جامعه را متحقق نسازد و به دنبال «جايگزين مجازات حبس» در جامعه باشند. شكي نيست كه «زندان» و «حبس» ابزاري بود كه از گذشته در اكثر يا همه نهادهاي سياسي سنتي وجود داشته است و بسته به نوع نظام سياسي و ايدئولوژي، از آن به عنوان ابزاري براي حذف يا محدود كردن مخالفان بهره ميگرفتهاند و بعضا به عنوان ابزار مجازات نيز استفاده ميشده است.درباره تاريخ و ديرينهشناسي زندان، قرائتها و حكايتهاي متفاوتي نقل شده است، كه بررسي و اشاره به چند مورد از آن، ميتواند در نشان دادن ميزان كارآيي و شايد فلسفه تولد زندان در نظامهاي كيفري مختلف ياريگر ما باشد.
1. زندان در حقوق اسلامي
در اينكه زندان با تعبير حبس يا «سجن» در ادبيات اسلامي وجود داشته و از ديرباز مورد استفاده حقوقدانان اسلامي قرار گرفته است، ترديدي نيست، ولي موارد استناد به «زندان» در فقه و حقوق اسلامي از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است؛ زيرا زندان به عنوان يك ابزار اوليه يا اساسي براي مجازات در نظر گرفته شده، علاوه بر آنكه زندان در فقه و حقوق اسلامي داراي ويژگيها و خصوصيات منحصر به فرد است و شيوه و روش خاصي دارد.از نظر تاريخي، زندان كه شكل عمومي پذيرفتهشده كيفر در نظامهاي حقوقي معاصر است، در حقوق اسلام (سدههاي دوم، ششم هجري، هشتم، سيزدهم ميلادي) وجود داشت.با آنكه فقهاي مسلمان، تنها رويكردي محدود به اين موضوع نشان دادهاند، اسلامشناسان از اين بحث تنها در نگاشتههاي حقوق كيفري و آيين دادرسي كيفري و كتاب «مفهوم اسلامي آزادي»، نوشته «فرانتس روزنتال»1 كه بيشتر بر مسائل فلسفي تأكيد دارد تا حقوقي سخن گفتهاند، آيا نبود آگاهي در منابع دست اول و دست دوم، نشانگر جدايي ميان كاركرد زندان در روزگاران پيشانوين و نوين است؟برخي از حقوقدانان سه مورد از موارد به كارگيري زندان در تاريخ اسلام را كه مطابقتي نيز با موارد مشابه با آن در حقوق امروزي دارد، اين چنين برشمردهاند:2
الف. بازداشت اجرايي يا اداري
در حقوق اسلام بازداشت اجرايي يا اداري در اصل در پيوند با بدهيها به كار ميرود؛ برابر حقوق مدون، اگر بستانكاري باور كند كه بدهكار دارايي بسندهاي دارد، ميتواند بدهكار را در زندان نگه دارد تا بدهي خود را بپردازد. اگر دادرس مجاب شود كه بدهكار بدهي خود را خواهد پرداخت، او را از بازداشت و تحت نظر بودن آزاد و معاف ميكند. اصطلاح زندان فقط به چند ماه محدود است و تنها هنگامي ميتواند به درازا بكشد كه بستانكار اثبات كند، به بدهكار دار و ندار بسندهاي دارد.تنها هدف از زنداني كردن، بدهيهاي شخصي است كه بدهكار را وادار به گرفتن رضايت از بستانكاران بنمايد، اگر آشكار شود كه بدهكار تهيدست و ناتوان مالي است، آزاد خواهد شد. در حقوق رم باستان، بدهكار با برده شدن، كيفر ميديد، در نتيجه اين كيفر سبك و كم رنج بوده و بدهكار بايد با كار كردن در خانه بستانكار بدهي خود را بپردازد؛ اگر چه در رم باستان هم براي بدهي زندان وجود داشت.در اين باره، تصميم منسوب به ابوهريره (م: در حدود 59 ق / 678 م) جالب است: به جاي پيروي از درخواست بستانكار به دستگيري بدهكارش، ابوهريره دستور داد تا بدهكار آزاد بماند و با كاركردن براي بستانكار، بدهي خود را بازپرداخت كند. به همين صورت، ميگويند عمر بن عبدالعزيز (خلافت 98-102 ق / 717-720 م) حكمي صادر كرد كه مردي مفلس با كار كردن بدهي خود را بپردازد.گفته شده كه در ادبيات فقه آغازين، زندان براي بدهي شناخته شده است، در حالي كه بازپرداخت بدهي از رهگذر كار شخص حرام است. از ادبيات فقهي سده سوم هجري برميآيد كه مالك، شافعي و ابوحنيفه، هوادار زندان براي بدهي بودهاند در توضيح شافعي بيان كند كه نميتوان از نيروي كار بدهكار بهره گرفت (لا سبيل علي اجارته لانّ اجارته عمل بدنه)، ولي همين كار را ميتوان بر ضد دارايي او انجام داد. در نتيجه، قوانين وابسته به كارهايي كه بر ضد دارايي به كار گرفته ميشد، به گونهاي مورد پذيرش همه فقها بود و زندان براي اجراي آن به كار ميرفت.از نگاه حنفيان، زندان براي بدهي بايد چهار ماه باشد. بدهكار تنها پس از بازپرسي دقيق دستگير ميشود و اگر اثبات شود كه توان پرداخت ندارد، بايد آزاد شود. آنگاه چنين بدهكاري مفلس اعلام ميشود؛ همچنين بازداشت اجرايي و اداري در پيوند با اهانت و بيحرمتي نسبت به دادگاه به كار ميرفت. ماوردي فقيه شافعي (م 450 ق/ 1058م) به دادرسان سفارش ميكرد، تا شخصي را كه به دادگاه بيحرمتي نشان ميداد، توبيخ كند. او در توضيح اين مطلب ميگويد: «با اين همه، اگر چنين كسي ناسزاگو زباندراز يا متخلّف شود، و اگر او نشان دهد كه مرد سادهانديشي است، ميتوان او را با عصا يا چوب كتك زد. آنگاه اگر دادرسي چهره آشوب بر ضد قانون بگيرد و متهم يا بزهكار بر خاموش ماندن و پاسخ ندادن پافشارد، دستگير ميشود».3افزون بر اين، مرد مرتد، ممكن است براي سه روز بازداشت شود تا به ايمان و اعتقادش به اسلام بازگردد؛ اگر در اين دوره زماني، مرتد نخواست ايمان خود را به اسلام، تأييد كند، اعدام خواهد شد.درباره زن مرتد ديدگاههاي گوناگوني وجود دارد؛ از نگاه برخي از فقها زن نيز مانند مرد مرتد به مرگ محكوم ميشود، و برخي مجازات او را زندان ميدانند. اگر زن مرتد برده باشد، زندان وي موقت است؛ او را بايد به صاحبانش بازگردانند، تا شايد او را به بازگشت به آغوش اسلام تشويق كنند. در مورد زن مرتد، چه آزاد و چه برده، زندان كردن، هم به عنوان شكلي از تعزير و هم ابزاري براي تشويق آنان به بازگشت به اسلام عمل ميكند.4
ب. بازداشت پيش از دادرسي
در حقوق اسلام پيش از تدوين، بازداشت پيش از دادرسي [توقيف احتياطي] همان اثري را دارد كه در حقوق معاصر انجام ميگيرد، به ويژه براي بازداشت مظنون تا دادرسي وي آغاز شود؛ در اين راستا نيز نمونههايي از تاريخ اسلام وجود دارد كه اشخاص مظنون يا متهم دستگير ميشدند تا دادرسي درباره آنان صورت گيرد.
ج. بازداشت تنبيهي (مجازات)
كتابهاي حقوقي پيش از تدوين نشان ميدهند كه بازداشت تنبيهي را (اصطلاحي كه به كار ميرود «زندان» است) در موارد زير بايد به كار بست:1. هنگامي كه يك فردي، شخصي، را به ارتكاب آدمكشي ياري ميدهد يا واميدارد [معاون قتل عمد]؛ براي نمونه، اگر شخصي در راستاي نبرد، فرد مقتول را نگاه داشته و ميانديشيده كه آسيب خواهد ديد و كشته نميشود، بايد به گونهاي جدي كيفر ببيند و يك سال زنداني شود.2. در مورد قتل عمد، اگر بزه قاتل را بخشيده باشند؛ يعني خانواده مقتول با كشتن قاتل از وي انتقام نگيرند، وي 100 تازيانه ميخورد و يك سال زنداني ميشود (منسوب به مالكيان و برخي فقهاي شيعه).3. در مورد راهزني كه به قتل نينجامد؛ يعني هنگامي كه شخصي در كمين قرار گيرد يا اهانت شود. (مالكيان و شافعيان)درگذر از نظريه حقوقي به عمل حقوقي، درمييابيم كه چه بسا زندان به جاي «حدود» بار ميشده است. همين عمل است كه ابويوسف (م 182 ق / 798 م) در كتاب «اعزاج» خود از آن خرده ميگيرد و مقامات را واميدارد تا كيفر حد را براي خالي كردن زندانها و پيشگيري از متخلفان بالقوه اجرا كنند. فقها واپسين، مانند ماوردي و ابن حزم در اهل سنت، در جايگزيني زندان به جاي كيفرهاي حدّ بسيار سختگير بودند.افزون بر حدود، دسته ديگري از كيفرها هم بايد در نظر گرفته شود؛ «كيفرهاي تعزير». تعزير كيفري است كه دادرسان، در همه مواردي كه براي آنها كيفر حدّ مشخص نيست، ميتواند از آن استفاده كند. كيفر تعزير در مواردي به كار ميرود كه به مسائل ديني پيوند مييابد. تنها محدوديتي كه در اين كيفرها وجود دارد اين است كه نبايد شديدتر از مجازات حد باشد. به هنگام گفتوگو از تعزير، فقها آشكارا از زندان ياد ميكردند كه در اينجا به روشني معيار تنبيهي يك مجازات است.با اين همه، گذشته از نگرشهايي چند درباره تعزير، فقها براي دخالت در قدرتسازيهاي قوه قضاييه، كوشش نشان نميدهند. اما عمل حقوقي در جهان اسلام همواره به دنبال اين بوده است كه از زندان براي حد يا تعزير استفاده كند. از اين رو زندان، گرچه به عنوان يك ابزار براي موارد فوق به شمار ميرفت، اما موارد به كارگيري آن محدود بود و در سياستهاي كيفري، بيشتر از موارد مشابه كه جنبه صراحت و تصريح در نوع مجازات را دارد به كار ميرفته است. اما به مرور زمان، به خصوص در دوران جديد، استفاده از زندان به عنوان يك ابزار در نظريه حقوقي اسلام جاي گرفته است.اما اين مسئله كه عمل حقوقي در جهان اسلام، تا چه اندازه با نظريه حقوقي و سياستهاي كيفري در اسلام همراه است محل بحث و گفتوگو است، زيرا تجربه چندين ساله زندان نشان داده است كه هرگز نتوانسته به عنوان ابزاري مناسب براي جلوگيري از تكرار وقوع جرم يا پيشگيري از وقوع جرم مؤثر باشد. در ادبيات اسلامي كرامت، هويت و شخصيت انسانها، به عنوان اصل مهم و اساسي در نظر گرفته شده است و همين اصول در مجازات و سياستهاي كيفري نيز لحاظ گرديده است. از اين رو در مجازات بيش از هر چيز جنبه تربيت و اصلاح مجرم و باز گرداندن او به آغوش محيط اجتماعي مهم است.اين جنبه مهم تربيتي، در مجازات زندان لحاظ نشده است. آثار و نتايج منفي زندان بر حيات فردي و اجتماعي افراد، مسئلهاي است كه بسياري از حقوقدانان جهان اسلام و غرب، بارها بر آن تأكيد كردهاند و طي نوشتههاي طولاني از آن ياد كردهاند كه زندان به عنوان يك نهاد بازدارنده، نتوانسته است اهداف و سياستهاي نظام كيفري عدالتطلبانه را برآورده سازد و خود به يك ماشين «جرمساز» تبديل شده است كه آثار تربيتي منفي بر ساير مجرمين دارد.از ميان حقوقدانان مسلمان كه به مسئله آثار و نتايج زندان توجه خاصي داشتهاند، «عبدالقادر عوده» حقوقدان مسلمان مصري5، اين نتايج را اينگونه بر شمرده است:1. هزينه براي دولت و تعطيل توان توليدي مجرم؛ محكومان به حبس بيشتر انسانهايي هستند كه از نظر جسمي سالم هستند و از نيروي كار بهرهمندند و زنداني كردن آنان به معناي تعطيل نيروي كار است؛ از طرفي نگهداري هر زنداني با شرايط نسبتا مناسب، داراي هزينههاي بسيار بالايي است.2. فاسد شدن زندانيان؛ اگر مجازات حبس به اصلاح و تربيت زندانيان بينجامد، ميتوان خسارت ناشي از تعطيل نيروي كار و هزينه نگهداري را تحمل نمود، ولي در واقع حبس، شخص عادي را به شخص فاسد تبديل ميكند و بر فساد فاسد ميافزايد؛ چه آنكه در زندان، مجرمان عادي و حرفهاي و متخصص با هم به سر ميبرند، چنانكه كساني كه اساسا مجرم نيستند، ولي به حكم قانون مجرم شناخته شدهاند، نيز در كنار آنان هستند؛ براي مثال حملكنندگان اسلحه و مرتكبين خطا و اهمال.اجتماع اينان ميتواند چه نتايج زيانباري به دنبال داشته باشد؛ گاه مشاهده ميشود كه انساني به خاطر ارتكاب عملي كه عرفا جرم نيست، همچون حمل سلاح، به زندان ميافتد. او كسي است كه صالح مينمايد و از ارتكاب جرم ميپرهيزد و تلاش ميكند كه از مجرمان نباشد، ولي وقتي از زندان خارج ميشود، ارتكاب جرم براي وي شيرين جلوه ميكند و گاه بدان مباهات ميكند؛ بنابراين زنداني كه قرار است موجب اصلاح و تهذيب باشد در واقع چنين نيست، بلكه مدرسه جرم و آموزش روشهاي مختلف ارتكاب آن است.3. از ميان رفتن نيروي بازدارندگي؛ مجازات حبس بر اين مبنا وضع گرديده است كه نقش بازدارندگي را ايفا نمايد؛ ولي واقعيت غير از اين را اثبات كرده است، زندان بر روحيه مجرمان تأثيري ندارد، به نحوي كه زندانيان به محض خارج شدن از زندان، مجددا مرتكب جرم ميشوند و اگر مجازات زندان بازدارنده باشد، پس از تحمل آن، به سرعت به دنبال ارتكاب مجدد جرم نميروند.4. نابودي حس مسئوليت؛ افزون بر اينكه مجازات زندان بازدارنده نيست، موجب از بين رفتن حس مسئوليت زنداني ميشود. بسياري از زندانيان، مدتهاي طولاني بدون كار و تلاش در زندان به سر ميبرند و دولت به غذا، پوشاك و مداواي آنان در صورت بيماري همت ميگمارد؛ از اينرو برخي از زندانيان پس از آزادي، به بازگشت به زندان تمايل دارند، نه به خاطر علاقه به ارتكاب جرم، بلكه به سبب علاقه به محيط زندان و بيكار زيستن در آن.5. تنزل سطح سلامتي جسمي و اخلاقي زنداني و خانواده او؛ اجراي مجازات زندان، مقتضي آن است كه تعداد زيادي از انسانهاي سالم و قوي در يك مكان قرار گيرند و آزادي آنان سلب شود به گونهاي كه امكان ملاقات با خانواده براي آنان وجود ندارد، و از آنجايي كه هر ساله بر تعداد مجرمان و زندانيان افزوده ميشود، بدون آنكه زندانهاي جديدي احداث گردد، مسئولان زندان ناگزير بايد تعداد بيشتري از آنان را در يك محل نگهداري كنند و اين وضعيت موجب ابتلاي آنان به انواع بيماريهاي جسمي، روحي مسري و غير آن ميشود.از اينرو، همچنان كه بسياري از حقوقدانان، جرمشناسان و جامعهشناسان جزايي بيان كردهاند، زندان نميتواند، به عنوان يك نهاد تربيتي و اصلاحي در جامعه مطرح باشد و در نظريه اسلامي زندان از نظريه تا عمل، چرخش زيادي داشته است، به طوري كه از تعداد محدود مجازات زندان در نظريه فقهي و حقوقي، امروزه در عمل به ابزاري وسيع براي مجازات مجرمان به كار گرفته ميشود و با توجه به افزايش جمعيت كيفري مجرمان و ناكارآمدي نهاد زندان، بايد در درون و چارچوب سياستهاي كيفري اسلام، به دنبال مجازات جايگزين براي «زندان» بود.با توجه به متون اسلامي، به نظر ميرسد كه نقش اساسي و كاركرد نخستين زندان حالت «بازدارندگي» باشد، به گونهاي كه بتواند از تكرار مجدد جرم جلوگيري نمايد، همانطور كه نسبت به مجرمان بالقوه نيز بتواند نقش بازدارندگي داشته باشد. اما در كاركرد دوم نقش اصلاح و تربيت را دارد و با زنداني كردن فرد، قصد مجازات و كيفر او را ندارد، بلكه ميخواهد در فضايي محدود و بسته، هنجارها و ارزشهاي زير پا گذاشته توسط فرد را به او گوشزد نمايد و او را در مسير تحول روحي قرار دهد، به طوري كه بتواند دوباره با باز يافتن شخصيت و هويتي جديد، به جامعه باز گردد و به زندگي فردي و اجتماعي خود ادامه دهد. اما اين هدف و فلسفه مهم مجازات در اسلام، در لابهلاي تحولات اجتماعي و سياسي جامعه مدرن به فراموشي سپرده شد و از آنجا كه زندان به عنوان يكي از نهادهاي كيفري در حقوق كشورهاي اروپايي ظاهر گرديد، بسياري از كشورهاي اسلامي به تبع آنان، از نهاد زندان نيز به عنوان وسيله مجازات استفاده كردند، بدون توجه به اين نكته كه زندان در غرب، خاستگاه تاريخي و فرهنگي خاص خود را دارد و همچنين بدون توجه به اين نكته كه زندان نهادي است كه در درون نظام حقوقي ـ كيفري مدرنيته قابل تعريف است، به بازسازي نهاد سنتي حبس پرداختند تا از لابهلاي آن نهاد «زندان» احيا گردد.پس از به كارگيري زندان در بسياري از كشورهاي اسلامي و پس از چندين دهه تجربه نظامهاي حقوقي، زندان نتوانست تجربه روشني از خود نشان دهد؛ از اين رو، بسياري از حقوقدانان مسلمان را بر آن داشت تا نهاد زندان را در درون سياستهاي كيفري اسلام بازخواني و بازتعريف نمايند.
2. زندان در نظام حقوقي غرب
در دوران حاكميت خودكامگي در غرب كه سايه سنگين قرون وسطي، نظام كيفري آن را نيز تحت تأثير قرار داده بود، «مجازات» شكل شفاف و برهنهاي داشت؛ كيفرها بر روي بدن انسان به صورت علني اجرا ميشد و عموما مجازاتها در برابر ايستادگي و مقاومت افراد، در برخورد با خواست و اراده پادشاه تلقي ميشد. به همين دليل، «قانون» مرادف با «خواست حاكم خودكامه» بود و براي اين كه قدرت پادشاه، به عنوان تنها قدرت مشروع در كشور مورد اطاعت همگاني قرار گيرد، مجازاتها به صورت خشن، صريح و بيپروا اجرا ميشد.مجازات در اين دوره از تاريخ حقوقي غرب، معنا و ويژگي خاصي داشت و در حكم انتقام از مجرم بود. تنبيه جسمي انسان با ابزار گيوتين به لحاظ ايستادگي او در برابر خواست و اراده حاكمان خودكامه، نظام كيفري خاصي را در حقوق گذشته ايجاد كرده بود. عناوين اعدام با گيوتين، قفس آهني، سياه چال، قاپوق و... در ادبيات حقوقي اين دوره، حكايت از تلقي نوع مجازات در نظام كيفري خاص خود را داشته است.اما رفته رفته اين نوع كيفرها و مجازاتها، به خصوص پس از انقلاب فرانسه در سال 1789، معنا و ماهيتي جديد يافت. انقلاب فرانسه با شعار آزادي، برابري و برادري، در صدد احياي ارزشهاي انساني در غرب بود، و از اين زمان كه «آزادي» به عنوان يك ارزش برتر انساني مورد توجه فرهنگ سياسي قرار گرفت، «سلب آزادي» نيز به عنوان كيفر تلقي گرديد.در اين دوره از تاريخ غرب، با احياي ارزشهاي انساني، از قبيل آزادي، نظام حقوقي متناسب با انسان نيز بازتوليد شد. در نظام كيفري جديد، «زندان» به عنوان ابزار سالب آزادي فردي، مفهومي بود كه در نظام حقوقي جديد وارد گرديد. از سوي ديگر، نظامهاي مبتني بر دموكراسي و قانون، به حاكميت پادشاه و كليسا پايان داد و فلسفه انتقام از مجرم به خاطر مخالفت با پادشاه يا كليسا، تعريف تازهاي يافت. از اين رو، ديگر لازم نبود براي مجازات مخالفان پادشاه، به ابزارهاي خشن، شفاف و برهنه متوسل شد، بلكه به ابزارهاي لطيفتري نياز بوده.در اين فضاي فكري و فرهنگي بود كه مجازاتهاي جديد كه بيشتر تلاش ميكرد روح و روان مجرمان را مورد هدف قرار دهد، جاي مجازات سنتي را گرفت. اعدام در ملأ عام، جاي خود را به اعدام در زندان داد و مقرر گرديد كه اعدامها به صورت مخفيانه و در محيط بسته زندان صورت گيرد؛ گرچه اين تلاشها نيز، از حذف فيزيكي مجرم به وسيله اعدام به سمت حذف شخصيتي او توسط زندان تبديل شد.نهضت حذف كيفر اعدام كه پس از انقلاب فرانسه و از سوي بسياري از كشورهاي اروپايي دنبال ميشد، در درون اين نوع برداشت از نظام كيفري و جزايي در حقوق مدرن ريشه داشت؛ تلطيف فيزيكي و بدني مجازات و اجراي مجازاتهاي روحي و رواني.از طرف ديگر، به جاي شلاق و تنبيههاي بدني و شكنجههاي علني، بازداشتها و زنداني كردن مجرمان به عنوان ابزارهاي جديد در ترمينولوژي حقوقي دوران مدرنيته وارد گرديد. مجازاتها كه در گذشته شكل برهنه، شفاف و صريح داشتند، در حقوق جديد به اشكال مخفي، مبهم و آرام تبديل شدند.«زندان» زاييده اين دوره از نظام كيفري در حقوق است، زيرا به جاي شلاق و شكنجه در ملأ عام، روان و روح مجرم در محيط بسته زندان رام ميشد و مطابق ايدئولوژي و فرهنگ دوران مدرنيته و دنياي سرمايهداري جديد، به انساني سودمند مبدل ميشد و دوباره به عرصه اجتماع باز ميگشت.از سوي ديگر، نظام سياسي در غرب نيز براي حفظ و تثبيت مشروعيت سياسي خود، همواره تلاش ميكرد كه از مجازاتهاي خشن و علني بكاهد و آن را از منظر عمومي حذف و به حاشيه مخفي جامعه بكشاند. ابزار زندان از آن رو، بيشتر مورد توجه حاكمان قرار ميگرفت كه هزينههاي سياسي زندان، به لحاظ مخفي بودن و دور بودن از انظار عمومي، بسيار كمتر از شكنجه و شلاق در ملأ عام، موجب جريحهدار شدن احساسات عمومي عليه حكام سياسي ميگرديد. از اين رو شايد بتوان گفت كه از ابتداي سده نوزدهم، نمايش عظيم تنبيه جسمي در انظار عمومي محو شد و نمايش درد از نظام كيفري حذف گرديد و جاي خود را به اشكال جديد مجازات داد.6گرچه زندان از قديمالايام به عنوان ابزار مجازات و سركوب وجود داشته است و بسته به نوع نظام سياسي ـ فرهنگي، كاركردها و ويژگيهاي خاص خود را داشته است، ولي زندان به صورت فراگير و گسترده به شكل امروزي، از سال 1810 ميلادي با وضع قانون كيفري فرانسه و سال 1844 با وضع قانون بازداشت آغاز شد و زندان، به عنوان يكي از اصليترين ابزارهاي مجازات، در ادبيات حقوقي فرانسه و سپس در حقوق بسياري از كشورهاي جهان وارد گرديد.نظام كيفري مدرن، نه تنها زندان را به عنوان يكي از پايههاي اساسي مجازات برگزيد، بلكه خود زمينههاي دانشها و علوم جديد مرتبط با زندان را نيز ايجاد كرد. از اين پس جرمشناسي، جامعهشناسي جزايي، تكنيكهاي نظارتي و...، به عنوان شاخههاي دانش جديد در اختيار فناوري جديد قدرت سياسي قرار گرفتند.در نظام كيفري مدرن، انسان به عنوان سوژه قدرت قرار گرفت كه نظارت همه جانبه و فراگير آن، هدف مهم نظام سياسي بود و قدرت براي استحكام بخشيدن و تداوم مستمر اين نظارت همه جانبه، زندان را كه از گذشتههاي دور به ارث مانده بود، باز توليد كرد.بنابراين، بيش از آنكه زندان را به عنوان يك ابزار مجازات و كيفر در هر نظام حقوقي، بدانيم، بايد زمينههايي كه موجب ايجاد و زايش زندان شده است را از ياد نبريم.مسئله زندان، امروزه در غرب نيز به عنوان يكي از معضلات اجتماعي مطرح شده است و دولتمردان در پي يافتن راههايي براي جايگزيني با مجازات حبس هستند.
3. زندان در حقوق ايران
بسياري بر آنند كه «حقوق ايران»، برپايه حقوق كشورهاي اروپايي استوار شده است و در طراحي سياستهاي كيفري وامدار نظامهاي غربي بوده است؛ با اين همه، دست كم پس از انقلاب اسلامي، حقوق ايران راه خود را از نظامهاي حقوقي ديگر جدا كرده است و با الهام از حقوق و فقه اسلامي، راه رشد و نمو راه پيموده است، اما تأثير اوليه قانونگذاران، از عصر مشروطيت تا انقلاب اسلامي، از نظام حقوقي اروپاموجب شد كه «زندان» نيز به عنوان يك ابزار مهم و اساسي كه در سياستهاي كيفري حقوق ايران قرار ميگيرد، پس از انقلاب اسلامي نيز با همه تحولات در محتواي مواد قانوني و روح قانونگذاري در كشور، ابزارها و روشهاي سابق مجازات و كيفري پيگيري ميشد و هيچگاه اين ابزارها به صورت جدي و اساسي مورد سؤال و بررسي قرار نگرفت.اما رفته رفته، روش اجراي مجازات زندان و به كارگيري آن در نظام حقوقي ايران، كارآيي زندان را زير سؤال برده است. امروزه با افزايش جرايم، ظهور اشكال نوين بزهكاري و به خصوص تراكم فضاي زندانها، و ناكارآمدي مجازات زندان در اصلاح و تربيت مجرمان، اين مسئله رخ نموده است كه آيا زندان توانسته است توقعات حقوق اسلامي را برآورده سازد؟در حقوق كيفري ايران كه بسياري از مقررات بر مبناي فقه و حقوق اسلامي، استوار شده، آيا با ابزار و روش ناكارآمد «زندان»، ميتوان آن اهداف و سياستها را اجرايي ساخت؟ با تجربه بيش از دو دهه انقلاب اسلامي و نيم نگاهي به تجربه بسياري از كشورهاي اسلامي، پاسخ به اين سئوالات مشكل است؛ گذشته از اين كه در قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي، «جرمزدايي» ضروري به نظر ميرسد، زيرا بنا بر اعلام رسمي، بيش از نهصد عنوان جرم در قوانين مدني و كيفري ايران وجود دارد كه نشان دهنده ضعفهايي در اين نظام حقوقي است. تصويب قوانين «آمرانه» به جاي قوانين «ارشادي» فضاي اجتماعي جامعه را جرمساز ميكند و به جاي سوق دادن مردم به اصلاح و تربيت اجتماعي، فضاي جامعه را به محيطي «نظامي» تبديل ميسازد.در عوض تصويب قوانين ارشادي ميتواند جامعه را به سوي سيستمسازي و نهادسازي سوق دهد تا افراد جامعه، طي هدايت از طريق قوانين ارشادي به فعاليت بپردازند و علاوه بر آن زمينههاي جرم نيز از ميان ميرود و شرايط رشد و كمال انسانها در محيطي آزاد و ارشادي صورت ميگيرد.از سوي ديگر، دستگاه قانونگذار ميتواند با كاهش قوانين «زندانساز»، از جرايم نيز «زندانزدايي» نمايد، زيرا در قوانين مصوب فعلي، قريب سيصد عنوان جرم براي زندان وجود دارد و اين آمار نيز ميتواند زمينهساز افزايش جمعيت كيفري كشور شود.بنابراين، دستگاه قانونگذاري كشور ميتواند در فرآيند قانونگذاري با «جرمزدايي» و «زندانزدايي» از قانون، امكان تبديل يا تخفيف مجازات زندان در كشور را فراهم آورد. علاوه بر آن، دستگاه قضايي كشور نيز با بهكارگيري قوانين موجود براي جايگزيني مجازات زندان، ميتواند نقش مهمي در «زندانزدايي» داشته باشد.* پينوشتها در دفتر مجله موجود ميباشد.