آيت اللّه هستهاي الگوي مبلغان
يكي از گويندگان رشيد و شجاع دوران معاصر حضرت آيت الله حاج ميرزا علي هستهاي اصفهاني است كه در سن 50 سالگي به خاطر ذوق و علاقه وافري كه به تبليغ وگويندگي داشت، با اينكه واجد مقام اجتهاد بود و اجازات كم نظيري از سوي بزرگاني، همانند: آيت الله شيخ فضل الله نوري و آيت الله سيد محمد كاظم يزدي، صاحب اثر ارزشمند «العروة الوثقي»، داشت، به تبليغ روي آورد و به مدت 45 سال تمام در اصفهان، تهران، قم و برخي شهرهاي ديگر به وعظ و خطابه و ارشاد و هدايت جامعه و امر به معروف و نهي از منكر پرداخت كه شمهاي كوتاه از شرح حال اين عالم نامدار و اين خطيب زبردست و زبان گوياي دين را ذيلاً ميآوريم:آيت الله حاج ميرزا علي هستهاي در بين سالهاي 1250-1255ش در يكي از قريههاي حومه شهر عالم پرور اصفهان1 در يك خانواده مشهور به تدين به دنيا آمد.چون در دوران كودكي آثار هوش و ذكاوت و حافظه قوي و فوق العادهاي در او ديده ميشد، به تربيت و تعليم او همّت گماشتند.وي مقدمات و ادبيات عرب و زبان فارسي را به خوبي فراگرفت و در جواني در فن ادبيات سرآمد طلاب گرديد و دروس علوم اسلامي را از اساتيد مشهوري، همانند: آيت الله سيد محمد باقر درچهاي اصفهاني و آيت الله جهانگير خان قشقايي درنهايت دقت و جديت در حوزه علميه اصفهان آموخت و خود نيز به فاصله كوتاهي مدرّس سطح در حوزه اصفهان گرديد؛ به طوري كه خودش ميفرمود: «بعد از چند سال خود را مستغني از اساتيد اصفهان ديدم.»2هجرت علمي
مرحوم هستهاي اصفهاني، موقعي كه آوازه و شهرت مرحوم آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري در ايران منتشر شده بود، وارد تهران شد و ابتدا به دروس برخي از اساتيد مشهور تهران رفت، ولي آنان را قابل استفاده براي خود نديد و دروس آنان را قابل مقايسه با اساتيد اصفهان ندانست.مرحوم آيت الله هستهاي درباره آشنايي خود با آيت الله شيخ فضل الله نوري فرموده است:«روزي وارد جلسه درس شيخ فضل الله نوري شدم و خوب ميدانستم كه شيخ از شاگردان برجسته اصولي مرحوم آيت الله حاج ميرزا حبيب الله رشتي ميباشند.او در ورود و خروج در بحثها شيوه استادش را به كار ميبست و لااقل ميدانيد كه مرحوم ميرزاي رشتي از شاگردان برجسته شيخ انصاري بوده و طبيعي است كه چنين استادي، شاگردي همانند: شيخ فضل الله را تربيت نموده، در دامن خويش پرورش دهد. وارد جلسه شدم، شاگردان زيادي پاي درس شيخ ازدحام كرده بودند؛ به طوري كه جاي نشستن براي من نبود، به زحمت در آخر مجلس نشستم. ايشان بحث «ترتب» اصول را ميفرمودند. من در آخر مجلس اشكالي نمودم و شيخ جوابي فرمود. دوباره اشكالي برجواب شيخ نمودم و چند مرتبه اين مسئله تكرار شد.شيخ فرمود: تو ميرزا علي اصفهاني نيستي؟ عرض كردم: بلي. فرمودند: بعد از درس نرويد. بعد از اتمام درس، خادمش آمد و مرا نزد شيخ برد. وقتي شرفياب محضرش شدم، فرمودند: چند وقت است به تهران آمدهاي؟ عرض كردم: چندروزي بيش نيست. فرمود: كجا منزل كردي؟ عرض شد: در كاروانسرا. آن گاه شيخ خادمش را فرستاد كاروانسرا و اثاث مختصر مرا آورد و شيخ در منزل شخصي خود اطاقي را در اختيارم گذاشت و تا آخر عمر او، رتق و فتق امور داخلي منزل شيخ را به عهده داشتم و از مقربين و مقررين و مستشكلين شيخ بودم و حتي خدمتگزاري را بر انجام ما يحتاج شخصي براي من معين فرمود.»3اقدامات سياسي
مرحوم آيت الله هستهاي اصفهاني چون از زيركي و فطانت و هوشمندي، شيخ را از نزديك مشاهده كرد، از مريدان و فدائيان واقعي شيخ گرديد و به علت داشتن خط خوش، تمام مكاتبات و ملاقاتهاي افراد با شيخ را با دقت و نظم خاصي ثبت ميكرد. معظم له درباره آخرين اقدامات شيخ فضل الله نوري كه از نزديك شاهدش بوده است، ميگويد: «شيخ فضل الله نوري در امور و قضاياي سياسي ممتاز بود و از فعالان سياسي و اركان مشروطيت در ايران به شمار ميرفت. در اوائل مشروطيت شيخ هم موافق بود، بعد از آنكه فهميد كه دسائسي دركار است، مشروطه را مقيد به مشروعه فرمود كه اين كار اساسي وي با مخالفت و جنجال و عداوت با شيخ و پيروان او مواجه شد و شيخ را متهم به استبداد و مطالب ديگر نمودند.»جريانات قبل از شهادت شيخ
آيت الله هستهاي از اوضاع سياسي و امورات داخلي و سرانجام كار با اطلاع بود و نيز از شجاعت كم نظير شيخ آگاهي كامل داشت. وقتي وثوق الدوله از طريق آقاي هستهاي به شيخ پيغام ميدهد كه اگر مخالفت كنيد، شما را خواهند كشت، شيخ كه هراسي از مرگ نداشت، از شهادت استقبال نمود و چون شيخ ميدانست كه آخرين لحظات عمرش را سپري ميكند، اقداماتي را كه لازم بود، انجام داد. مرحوم آيت الله هستهاي در اين باره فرمود:«شيخ تمام طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هر يك رابه شهر خودگسيل داشت و از آنان طلب حلاليّت كرد و فرمود: برويد! بعد از من شما را گرفتار ميكنند، دستگير ميكنند و همه شما را در زير شكنجهها تلف مينمايند. ميرزا علي آقا تو بايد بروي اصفهان، پدرت تلگراف كرده است.همه طلاب رفتند و من با ايشان و يك خادمه كه صيغه محرميّت با من خوانده بود، باقي مانديم. آن گاه به دستور شيخ تمام نامه هاي مردم را كه براي شيخ نوشته بودند، داخل صندوقي ريختيم و برديم آن را داخل آب انباري انداختيم و آن گاه با اصرار شيخ شهيد با چشماني اشكبار با وي وداع و خداحافظي كرده، با لباس مبدّل به دليجان و اصفهان رفتم و در اصفهان وارد منزل پدري شده، در آنجا مخفي شدم. دو روز بعد خبر شهادت شيخ به اصفهان رسيد و آن گاه با لباس مبدّل به عراق رفتم و در كاروانسرايي در سامرا مأموران انگليسي مرا دستگير و بدون محاكمه در بغداد زنداني كردند كه جريان مفصّلي دارد.»4ديدار شيخ با معبود
حضرت آيت الله ميرزا مهدي هستهاي، فرزند آيت الله حاج ميرزا علي اصفهاني درباره آخرين لحظات قبل از شهادت شيخ اين گونه مينويسد:«خادمه شيخ كه محرم ما ميشد براي حقير تعريف كرد كه آخرين ساعات شب، حاج ميرزا علي رفت. صبح خيلي زود، مهدي فرزند شيخ با چند قزاق آمدند تا شيخ را براي اعدام ببرند؟ وقتي آمد، باصداي بلند گفت: بابا! برخيز برويم براي دار.شيخ فرمود: اجازه ميدهيد دو ركعت نماز بخوانم. مهدي گفت: بخوانيد. شيخ مرا صدا زد: خانمي! آب بياور براي وضو. آفتابه و لگن آوردم. ديگر كسي دور و بر شيخ نبود. حتي فرزندان شيخ او را غريب و تنها گذاشتند. مهدي فرزند شيخ از روي غضب به من رو كرد و گفت: ميرزا علي را كجا فرستادي؟ شيخ نماز خواندند، روانه شدند براي اعدام.»اين خانم مؤمنه بعد از شهادت شيخ به اصفهان ميرود و در آنجا خبر دستگيري ميرزا علي آقا هستهاي را ميشنود. از علما و بزرگان نامه هايي به خط عربي براي بزرگان نجف ميگيرد و با دخالت آيت الله سيد كاظم يزدي، ميرزا علي هستهاي از زندان آزاد و عازم نجف اشرف گرديده، به مدت 17 سال از درس عالم پرور اين سيّد بزرگوار بهرهمند ميگردد و مورد احترام ويژه سيّد واقع ميشود؛ به طوري كه سيّد كاظم يزدي دوبار حاج ميرزا علي هستهاي را به همراه دو فرزندش براي زيارت خانه خدا فرستاد.5همراه با مؤسس حوزه علميه قم
حاج ميرزا علي اصفهاني در طول ايام اقامت خويش در نجف اشرف، علاوه بر تحصيل از مدرسان عالي مقام حوزه بزرگ و پرجاذبه نجف اشرف گرديد و در طول اقامت با بزرگان فراواني آشنا شد و دروس متداول حوزه را با آيت الله العظمي حائري يزدي، مؤسس حوزه علميه قم، مباحثه ميكرد. از جمله قضايايي كه از آيت الله حائري يزدي نقل مينمايند، اين است كه «در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان در حوزه نجف اشرف مشغول مباحثه و مذاكره علمي بوديم و صداي مناجات نيز از حرم بلند بود، به آيت الله حائري رو كرده و گفتم: آيا به مراسم احياء در حرم تشريف نميبري؟ فرمودند: حاج ميرزا علي آقا بهترين عبادت در شب قدر، مذاكره علم است كه ما مشغوليم.»6اين ارتباط تا آخر عمر شريف مرحوم حائري برقرار بود؛ به طوري كه شيخ بارها مرحوم هستهاي را به قم دعوت كرد تا در مدرسه حاج ميرزا صادق براي طلاب درس اخلاق بگويد. فرزند مرحوم هستهاي ميگويد: حضرت امام خميني قدسسره بعد از آنكه از فرانسه تشريف آوردند، روزي به اتفاق چند نفر از دوستان به خدمت ايشان رسيديم. معظم له تا مرا ديدند، فرمودند: تو آقا مهدي نيستي؟ عرض كردم: چرا. آن گاه ما را مورد ملاطفت خويش قرار داده، فرمودند:«من در قم در درس اخلاق پدرت، حاج ميرزا علي آقا اصفهاني شركت ميكردم. مرد شجاعي بود و حاج شيخ هم به احترام ايشان پاي درس اخلاق ايشان مينشست و به مواعظ و نصايحشان گوش فرا ميداد.7تبليغ دين
مرحوم آيت الله هستهاي بعد از ساليان متمادي تحصيل و تدريس و نايل شدن به مقام والاي اجتهاد و اخذ اجازات كم نظير اجتهاد از سوي بزرگان و اعلام وقت نجف وارد اصفهان شد؛ در حالي كه سن ايشان متجاوز از 50 سال بود و هنوز عيالي اختيار نكرده بود. او در اين ايام ازدواج كرد و نيز وارد حوزه اصفهان شد و مشغول تدريس گرديد. بعد از مدتي متوجه شد كه بزرگان واساتيد برجسته نه تنها منبر نميروند، بلكه آن را دون شأن خود ميدانند و افرادي در سلك وعظ و خطابه اشتغال دارند كه يا سواد ندارند و يا كم سواد هستند. از اين رو، تدريس در حوزه را رها كرد و به عنوان يك وظيفه اساسي و اصلي وارد تبليغ شد. اين در حالي بود كه هيچ چشم داشت مادي نداشت و فقط براي رضاي خدا و آگاهي خلق مبادرت به اين كار مينمود.او ميفرمود: «ما كه سالها در سر سفره امام زمان نشستهايم و نمك آن حضرت خوردهايم، اگر همه به تدريس بپردازيم، آن كار هدايت و تبليغ و ارشاد مردم را چه كسي عهده دار شود و اين درست نيست.» او در تهران و اصفهان و قم و در اغلب بلاد منبر ميرفته است. حجةالاسلام و المسلمين آقاي نظري منفرد از خطباي قم ميفرمود:«مرحوم آيت الله هستهاي با اينكه يك مجتهد كامل بود، ولي هنر منبري عجيبي داشت كه كمتر كسي آن را دارا بود. او ميتوانست در يك لحظه و آن واحد مستمعان را بخنداند و بگرياند. بياني رسا و كلامي نافذ و شيرين داشت.»8مرحوم هستهاي تا آخرين لحظات عمرشان كه قريب به صد سال داشتند، با شور و شوق زايد الوصفي منبر ميرفتند و از اين كار لذّت ميبردند. كسي از ايشان سؤال كرد: شما تا كي بايد منبر برويد؟ در جواب فرمودند: تا زماني كه حمد و سوره ميخوانم. وي مورد احترام همه خطباء و گويندگان بود و سخنان وي نيز متنوع و عالمانه و حاوي مطالب عميق و دقيق همراه با مزاح بود.9حضرت آيت الله محفوظي فرمودند: «در اوايلي كه ما به قم آمديم، مرحوم هستهايِ واعظ در صحن مدرسه فيضيّه منبر ميرفتند. ايشان آن چنان مطالب را به شنونده تفهيم ميكردند كه هيچ گاه از ياد و خاطره كسي نميرود و اين هنر است و بعد از اين همه سال مطالب منابرش را به ياد دارم.» اين عالم بزرگوار تبليغ از راه منبر را به عنوان يك وظيفه انجام ميداد و لذا در طول بيش از 50 سال تبليغ و روضه، مطلقا قرار مَبْلَغ با دعوت كنندگان نگذاشتند.10اوصاف و كمالات
برخي از اوصاف و كمالات آن مبلغ بزرگ از قرار زير است:1. تهجّد و نافله
مرحوم آيت الله هستهاي در طول ايام عمر نماز شب را فراموش نكردند و اصولاً معتقد بودند، نماز شب نردبان ترقي و تعالي همه مؤمنان است. او دعاي ابوحمزه ثمالي را از حفظ در قنوت نماز وتر با چنان حالي ميخواندند كه بعد از نماز پيراهنشان را به خاطر خيس بودن عوض ميكردند. ولايت عجيبي داشتند و عبادت مرحوم آيت الله هستهاي در طول ايام عمر نماز شب را فراموش نكردند و اصولاً معتقد بودند، نماز شب نردبان ترقي و تعالي همه مؤمنان است. او دعاي ابوحمزه ثمالي را از حفظ در قنوت نماز وتر با چنان حالي ميخواندند كه بعد از نماز پيراهنشان را به خاطر خيس بودن عوض ميكردند.بدون ولايت را بيارزش ميدانستند.2. امر به معروف و نهي از منكر
مرحوم هستهاي اصفهاني انساني شجاع و جسور بود و نسبت به اوضاع اجتماعي پيرامون زندگاني خويش بيتفاوت نبود. امر به معروف و نهي از منكر را همانند ساير عبادات لازم و ضروري ميدانست. و معتقد بود كه تا زندهايم بايد آن را به جاي آوريم. او خود پيشقدم و ساعي در اين دو فريضه الهي بود و ميفرمود: «امر به معروف و نهي از منكر، مثل نماز بر ما واجب است. براي فاسد نشدن جامعه و حفظ محيط اسلام، خداوند اين دو فريضه را قرار داده است و اينكه ميگويند: عيسي به دين خود و موسي به دين خود، اين غلط است.»حضرت آيت الله مجتهدي تهراني مينويسد:«امر به معروف و نهي از منكر با دعوا درست نميشود، بلكه «اُدْعُ اِلي سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»؛ «با حكمت و اندرزي نيكو مردم را به راه پروردگارت دعوت كن.» حالا اگر پيش نرفت چه كنيم؟ حضرت آيت الله حاج ميرزا علي هستهاي كه اهل اصفهان بود با لهجه خود ميفرمودند: ميگوييد پيش نِميرِه، يك غُرّو غُرّي، يك لُندو لُندي، يك نُچّ و نُچّي بكنيد تا بفهمند كه شما ناراحت هستيد و شايد در آنها اثر بكند. البته، امر به معروف و نهي از منكر مراحلي دارد كه بايد حدود آن را شناخت. گاهي اوقات اگر نياز باشد، خودت را بزن تا ديگران بفهمند كه اشتباه كردهاند. اگر در مجلس گناهي شد، بلند شو و برو، اخم كن و ناراحت شو، خلاصه كاري بكن كه بفهمند تو ناراحت شدي.»11در ذيل برخي از نمونههاي امر به معروف و نهي از منكر مرحوم هستهاي را كه به صورتهاي گوناگون انجام شده است، ميآوريم:1. در سالهاي 1314 تا 1318 كه بي حجابي زنان و مسئله اتحاد شكل در مجلس شوراي آن زمان به فرمان رضا شاه تصويب و اجرا گرديد، ايشان را براي منبر به دماوند دعوت كردند. مجلسي مفصل از زن و مرد بود. ايشان دستور ميدهند كه بين زنان و مردان پرده و چادر و حاجب قرار دهند تا حدود الهي مراعات شود. پس از اتمام مجلس و بازگشت به تهران، موضوع را به رضاشاه گزارش و ايشان را احضار ميكنند و به كاخ مرمر ميبرند. رضاخان كه شيخ ميرزا علي را ميشناخت، گفت: ميرزا علي! هنوز به شلنگ و تخته ميزني؟ شنيدم دماوند رفتي و بين زن و مرد دستور چادر و پرده دادي، نميخواهي عراق بروي؟ آن گاه به رئيس نظميه دستور ميدهد گذرنامه ايشان و خانوادهشان را صادر نمايد. به محض ورود به عراق، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني به استقبال ايشان آمدند. آن گاه از طريق درياي سرخ به مكه رفتند. در مراجعت، 12 روز در دريا گرفتار طوفان شدند و به لطف الهي نجات يافتند.122. آيت الله مجتهدي به نقل از آيت الله هستهاي مينويسد كه ايشان فرمودند: شخصي با شيطان شرط بست كه ببيند در طول هفته كدام يك بيشتر خراب كاري ميكنند. شيطان شخصي را گول زد و به عمل خلاف عفت انداخت و آن شخص نيز از يك قبيله به قبيله ديگر سخن چيني كرد و 60 هزار نفر را به كشتن داد. آخر هفته آن شخص به شيطان گفت: ديدي من برنده شدم. شيطان گفت: اشتباه ميكني، بلكه من طلبه بايد يك رگ مقدسي داشته باشد؛ يعني علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقيبات نماز باشد. قرآن و كتب ادعيه نبايد از كنار سجاده شما دور باشد.برنده شدم؛ زيرا من يك عمل خلاف عفت را به وجود ميآورم تا مثل تو پيدا بشود كه يك سخن چيني بكند و 60 هزار نفر را به كشتن بدهد.»133. مرحوم هستهاي همواره در درس اخلاق و غيره مردم را به اعتدال در كارها دعوت ميكردند و از افراط و تفريط برحذر ميداشتند، خصوصا در درس اخلاق خويش، رعايت اعتدال را براي طلبهها ضروريتر و لازمتر ميدانستند و توصيه ميفرمودند كه «طلاب بايد با ديگران يك فرقهايي داشته باشند. انجام برخي از نوافل و مستحبات به طوري كه به درس لطمه نزند، براي طلبه لازم است. طلبه بايد يك رگ مقدسي داشته باشد؛ يعني علاوه بر درس، اهل نوافل، مستحبات و تعقيبات نماز باشد. قرآن و كتب ادعيه نبايد از كنار سجاده شما دور باشد. آقايان محترم! همان طوري كه بادبادك بدون دنباله بالا نميرود، نمازها بدون تعقيبات بالا نميروند.»14رحلت
اين عالم و مجتهد رباني با يك عمر خدمت متواضعانه به اسلام و احياي شريعت و تبليغ و ترويج معارف حقه شيعي، سرانجام در سال 1347 ش در تهران دار فاني را وداع گفت و جنازهاش بعد از تشييع در تهران به اصفهان انتقال يافت. مردم اصفهان پيكر پاك اين مبلّغ كهن سال را با شكوه هرچه تمامتر تشييع نمودند و در قم نيز ضمن تشييع باشكوه، نماز توسط حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني اقامه گرديد و در قبرستان شيخان به خاك سپرده شد.1. زادگاه اصلي آيت الله ميرزا علي اصفهاني قريه هستان است كه در حومه شهر اصفهان واقع شده است، از اين رو ايشان به هستهاي مشهور گرديدهاند.
2. شرح زندگاني اين روحاني والامقام در كتب ذيل آمده است:
گنجينه دانشمندان، ج2، ص426؛ آئينه دانشوران، ص318؛ تذكرة القبور يا دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص295.
3. مصاحبه نگارنده با فرزند آن مرحوم، آيت الله ميرزا مهدي هستهاي اصفهاني كه از اساتيد حوزه و دانشگاه هستند و دوران كهولت سن (90 سالگي) را ميگذرانند.
4. همان .
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. مصاحبه نگارنده با نظري منفرد واعظ قم.
9. مصاحبه با فرزند ايشان (هستهاي).
10. مصاحبه نگارنده با آيت الله محفوظي.
11. آداب الطلاب، ص273.
12. مصاحبه با فرزند معظم له.
13. آداب الطلاب، ص250.
14. همان، ص 187.