در آستان امامان (علیهم السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

در آستان امامان (علیهم السلام) - نسخه متنی

سید احمد خاتمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





در آستان امامان امامان(ع) كانون فضائل

در مجموعه مباحث در آستان امامان، امام‏شناسي را با الهام از زيارت بلند جامعه پي گرفتيم. در اين مقاله واژه «عناصر الابرار» را محور بحث قرار مي‏دهيم.

براي بررسي اين ويژگي بايد واژه‏هاي «عناصر» و «ابرار» را جداگانه بحث كرده و سپس به تفسير تركيبي آن‏ها بپردازيم:

واژه «عناصر»

«عناصر» جمع عنصر است. عنصر به معناي ريشه و نسب است:(1)




  • چون دگرگون شد همه احوال من
    گر نشد ديگر بگوهر عنصرم(2)



  • گر نشد ديگر بگوهر عنصرم(2)
    گر نشد ديگر بگوهر عنصرم(2)



از امام صادق(ع) چنين نقل شده است:

«من كرم أصله لان قلبه و من خشن عنصره غلظ كبده؛(3) آن كس كه شريف طينت است دل نرم دارد و آن كس كه بد اصل است سخت دل مي‏باشد.»

واژه «ابرار»

گرچه ابي فارس، چهار معنا براي «برّ» ذكر مي‏كند (صدق ـ كه نيكوكاري را در اين معنا مي‏گنجاند ـ نوعي صدا، صحرا و گندم.(4)) لكن معنايي كه در اين جا مراد است نيكي و نيكوكاري است. بِرّ به معناي نيكي و بَر به معناي نيكوكار است و نيكوكاري گسترده، برگرفته از برّ به معناي صحرا و خشكي در مقابل دريا است(5) و ابرار جمع بَرّ (به فتح باء) است و «بَرّ» بر ذات مقدّس ربوبي ـ جلّ شأنه ـ اطلاق شده است: «انّه هو البَرّ الرحيم»(6) بر حضرت يحيي و حضرت عيسي (ع) نيز اطلاق شده است: «و برّا بوالديه»(7) «و برّا بوالدتي»(8)

عناصر الابرار

دو معنا در تفاسير زيارت جامعه براي اين تركيب ذكر شده است:

معناي اول ـ آن كه گل خوبان با گل اهل بيت ـ عليهم السلام ـ سرشته است. در روايتي از معصومين(ع) آمده است:

«شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا؛(9) شيعيان ما از زيادي گل ما آفريده شده‏اند در شادي ما شادند و در اندوه ما محزون اند.»

در اين رابطه روايات فراواني وجود داشته و به اين واقعيت تصريح شده است؛ گرچه ما عمق معناي روايات طينت را نمي‏فهميم.

معناي دوم آن كه «ابرار» به بركت ولايت شما اهل بيت(ع) «ابرار» شدند، يعني اگر ولايت شما نبود، آنها در زمره «ابرار» قرار نمي‏گرفتند. انسان نمي‏تواند بدون ولايت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در جهت صعود گام بردارد، زيرا ولايت آن‏ها جلوه‏اي از ولايت الهي است، يعني همان گونه كه ولايت الهي در كمال انسان نقش اساسي دارد: «الله ولي الذين آمنوا»(10) و اگر انسان از اين نعمت ولايت محروم شد از خود بيگانه مي‏شود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم»(11) ولايت اهل بيت(ع) هم چنين نقشي دارد.

آنها صراط مستقيم به ولايت الهي اند: «انتم صراط الاقوم؛(12) راه استوار شماييد» برگزيدن راهي غير از راه آنها به بيراهه رفتن است. بنابراين ورود در حوزه ابرار بدون ولايت اهل بيت عليهم السلام ممكن نيست پس آن‏ها عناصر الابرارند.

معناي سومي كه براي «عناصر الابرار» به ذهن نويسنده اين سطور آمد اين است كه: همان طور كه اهل بيت(ع) «برّ» را به انسان‏ها آموختند، اگر سيره فعلي و قولي آنها نبود مردم نمي‏توانستند «نيكي و نيكوكاري» را بشناسند.

اهل بيت(ع) مصداق برّ در آيه ذيل اند:

«لَيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّآئِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَـئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(13)؛ نيكي آن نيست كه صورت خود را به سوي مشرق و مغرب بگردانيد، بلكه نيكي و نيكوكار كساني هستند كه به خدا و روز رستاخيز، فرشتگان، كتاب آسماني و پيامبران ايمان آورده‏اند و مال خود را با آن علاقه‏اي كه به آن دارند به خويشاوندان، يتيمان، مسكينان، وامانده‏گان در راه، سائلان و بردگان انفاق مي‏كنند. نماز را برپاي داشته و زكات مي‏پردازند، به عهد خود به هنگامي كه عهد بستند، وفا مي‏كنند و در برابر محروميت‏ها و بيماري‏ها در ميدان جنگ استقامت مي‏نمايند. اينها كساني هستند كه راست مي‏گويند و براي خداوند حريم نگه مي‏دارند.»

منظور اين آيه شريفه اين است كه به جاي بحث در مورد تغيير قبله و سر و صدا در اين زمينه (كه عمده سر و صداها را يهودي‏ها داشتند) به مسائل اصلي‏اي بپردازيد كه معيار ارزش انسانيت اند.

مصاديق برّ

در اين آيه شريفه چند نمونه از مصاديق «برّ» ذكر شده است كه عبارت اند از:

1 ـ ايمان

ايمان به خداوند، قيامت، فرشتگان، كتاب‏هاي انبيا و ايمان به انبيا زيربناي تمامي ارزش‏هاي اخلاقي است. اصولاً قرآن تمام نيكوكاري‏ها را با قيد «في سبيل الله» نيكي مي‏داند.

ايمان ستون فقرات تمام نيكي هاست. برخي ارزشهاي اخلاقي اي كه در اسلام مطرح است در مكتب‏هاي مادّي هم ارزش است، با اين تفاوت كه در اين مكتب‏ها نهايت سعي بر اين است كه مردم را عملاً درست كار و مطيع قانون بار بياورند، ولي در اسلام اين سخن مطرح است كه علاوه بر درست‏كاري، درست انديش بار بيايند.

در كشورهاي به اصطلاح متمدن اگر كسي عملاً مطيع اوامر قانون و تعاليم اخلاق باشد يك فرد خوب، وظيفه شناس و با فرهنگ شناخته مي‏شود ؛ اگرچه در باطن بداخلاق و نادرست باشد، ولي در آئين اسلام، مسلمان واقعي و وظيفه شناس كسي است كه در درجه اول به اساس اسلام و تعاليم قانوني و اخلاقي آن ايمان داشته و سپس به آن عمل كند.

در خصلت ايمان، امامان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ سرآمدند.

در كتاب مناقب خوارزمي از قول «عمر» آمده است كه من شهادت مي‏دهم كه از پيامبر(ص) شنيدم:

«لو انّ السماوات السبع والارضين السبع وضعن في كفّه ميزان و وضع ايمان علي في كفه ميزان لرجح ايمان علي (ع)؛(14)اگر ايمان آنان كه در آسمان‏هاي هفت گانه و زمين‏هاي هفت گانه‏اند در يك كفّه ترازو قرار داده و ايمان علي(ع) را در كفه ديگر، ايمان علي(ع) ترجيح خواهد يافت.»

در سخني ديگر همين شخص به امام اميرالمؤمنين(ع) گفت:

«اما انت يا علي فوالله لو وزن ايمانك بايمان اهل الارض لرجحهم؛(15)

پدرم شبانه قنبر را مي‏خواند

و آرد و خرما را به او مي‏داد

و خود نيز همراهش مي‏رفت

و آنها را در خانه‏هاي فقرايي كه

در روز شناسايي كرده بود

مي‏گذاشت و مي‏رفت.

به پدرم گفت: پدرجان!

چرا روز اين صدقه را

به صاحبانش نمي‏دهي؟

حضرت فرمود:

«پسرم صدقه مخفيانه است كه
غضب خداي را مي‏نشاند.»

علي اگر ايمانت را با ايمان همه زمينيان بسنجند ايمان تو از آنها برتري خواهد يافت.»

امام علي(ع) طبق اعتراف همه دوستان و دشمنان اولين مؤمن به مكتب است؛ مؤمني كه آنچه در توان داشت در راه دين هزينه كرد. قلم از ترسيم اين همه هزينه در راه ايمان عاجز است:




  • كتاب فضل تو را آب بحر كافي نيست
    كه‏تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم



  • كه‏تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم
    كه‏تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم



ايمان امامان ديگر هم جلوه‏اي از ايمان بزرگ مرد جهان هستي، يعني اميرمؤمنان علي(ع) است.

2 ـ انفاق

دومين مصداق «برّ» در آيه مذكور انفاق، ايثار و بخشش‏هاي مالي به نيازمندان است. در اين ويژگي هم امامان(ع) زبانزد و ضرب‏المثلند. اميرمؤمنان (ع) فرمود زماني كه با پيامبر (ص) بودم، گاه مي‏شد از فرط گرسنگي سنگ به شكم مي‏بستم و در همان روز صدقه‏ام چهل هزار دينار بوده است.(16)

(با توجه به آن كه هر هزار دينار ديه يك انسان است مي‏توانيد مبلغ چهل هزار دينار را به قيمت روز محاسبه كنيد)

محمد بن حنفيه گويد: پدرم شبانه قنبر را مي‏خواند و آرد و خرما را به او مي‏داد و خود نيز همراهش مي‏رفت و آنها را در خانه‏هاي فقرايي كه در روز شناسايي كرده بود مي‏گذاشت و مي‏رفت. به پدرم گفت: پدرجان! چرا روز اين صدقه را به صاحبانش نمي‏دهي؟

حضرت فرمود: «يا بني صدقة السرّ تطفي غضب الرّب؛(17) پسرم صدقه مخفيانه است كه غضب خداي را مي‏نشاند.»

اين نمونه‏ها در زندگي حضرت اميرمؤمنان علي (ع) آن چنان زياد است كه اگر بخواهيم آن‏ها را بياوريم، «مثنوي هفتاد من كاغذ شود»

انفاق ديگر امامان

1ـ در حديثي آمده كه امام حسن(ع) هيچ گاه سائلي را رد نكرد و در برابر درخواست او نه نگفت. به آن حضرت عرض شد: چگونه است كه هيچ گاه سائلي را رد نمي‏كني؟

فرمود: من سائل درگاه خدا، راغب در پيشگاه اويم، من شرم دارم كه خود، درخواست كننده باشم و سائلي را رد كنم. معتادم كرده كه نعمت‏هاي خود را بر من فرو ريزد و من نيز در برابر او عادت كرده‏ام كه نعمش را به مردم بدهم و ترس آن دارم كه اگر عادتم را ترك كنم اصل آن نعمت را از من دريغ دارد. سپس حضرت اين دو بيت شعر را خواند:




  • اذا ما اتاني سائل قلت مرحبا
    و من فضله فضل علي كل فاضل
    و افضل ايام الفتي حين يسئل



  • بمن فضله فرضٌ علي معجل
    و افضل ايام الفتي حين يسئل
    و افضل ايام الفتي حين يسئل



هنگامي كه سائلي نزد من آيد بدو گويم: خوش آمدي اي كسي كه فضيلت او بر من فرض است عاجل و كسي كه فضيلت او برتر است بر هر فاضل و بهترين روزهاي جوانمرد روزي است كه مورد سؤال قرار گيرد و از او چيزي درخواست شود.(18)

2ـ ابن شهر آشوب در كتاب مناقب روايت كرده است كه مرد عربي وارد مدينه شد، پرسيد: كريم‏ترين مردم در اين شهر كيست؟ او را به امام حسين(ع) ارجاع دادند. مرد عرب وارد مسجد شد و آن حضرت را در حال نماز مشاهده كرد، پس آمد و در برابر حضرت ايستاد و اين اشعار را انشا كرد:




  • لم يخب الآن من رجاك و من
    حرك من دون بابك الحلقه



  • حرك من دون بابك الحلقه
    حرك من دون بابك الحلقه



نوميد نشد كسي كه به تو اميدوار شد و نيز كسي كه حلقه در خانه را حركت داد.




  • انت جواد و انت معتمد
    ابوك قد كان قاتل الفسقه



  • ابوك قد كان قاتل الفسقه
    ابوك قد كان قاتل الفسقه



تويي بخشش گر و تويي پناهگاه، پدرت كشنده فاسقان و تبه كاران بود.




  • لولا الذي كان من اوائلكم
    كانت علينا الجحيم منطبقه



  • كانت علينا الجحيم منطبقه
    كانت علينا الجحيم منطبقه



اگر پدران شما نبودند جهنم ما را فرا گرفته بود.

امام سلام نماز را داده، به قنبر فرمود: از ماليه حجاز چيزي به جاي مانده؟ گفت: آري، چهار هزار دينار. حضرت فرمود: آن را بياور كه شايسته‏تر از ما به آن مال نزد ما آمده است.

پس امام آن پول را در جامه‏اي پيچيده و به خاطر شرم آن مرد عرب دست خود را از شكافِ در بيرون برد و آن پارچه پول را به عرب داد و اين اشعار راانشا كرد:




  • خذها فاني اليك معتذر
    واعلم باني عليك ذو شفقه



  • واعلم باني عليك ذو شفقه
    واعلم باني عليك ذو شفقه



برگير كه من از تو پوزش مي‏خواهم و بدان كه من به تو علاقه دارم.




  • لو كان في سيرنا الغداه عصي
    امست سمانا عليك مندفقه



  • امست سمانا عليك مندفقه
    امست سمانا عليك مندفقه



اگر امروز قدرت و حكومتي در دست ما بود آسمان جود ما بر تو ريزان بود.




  • لكن ريب الزمان ذو غبر
    والكفّ مني قليلة النفقه



  • والكفّ مني قليلة النفقه
    والكفّ مني قليلة النفقه



ولي حوادث روزگار در حال دگرگوني است و بخششِ دست من اندك است.

اميرمؤمنان علي(ع) در جنگ

صفين با حكميت مخالف بود

ولي بر حضرت تحميل شد.

وقتي خوارج نهروان ديدند

فريب خورده‏اند پشيمان شده

و به اميرمؤمنان (ع) فشار آوردند

كه قرارداد را نقض كند

و همانند آنها توبه نمايد!

حضرت فرمود:

واي بر شما! آيا پس از رضايت
و پيمان بازگرديم؟
مگر خداي تعالي نفرموده:
«به عقدها وفا كنيد»
و فرموده: «به پيمان خدا وفا كنيد؛
هنگامي كه پيمان بستيد
و هيچ گاه سوگندها را
كه مؤكد و استوار كرديد مشكنيد
در صورتي كه خدا را بر خود ناظر
و گواه گرفته‏ايد
و خدا به هر چه انجام مي‏دهيد
آگاه است.»

راوي مي‏گويد: مرد عرب آن مال را گرفت و گريست. امام كه گريه او را ديد فرمود: «لعلّك استقللت ما اعطيناك قال لا ولكن كيف تأكل التراب جودك؛ اي مرد! شايد عطاي ما را اندك به حساب آوردي؟ عرض كرد: نه، بلكه مي‏گريم كه خاك جود و سخاوت شما را مي‏خورد.(19)

3 ـ در حالات امام سجاد(ع) آمده است: بسياري از خانواده‏هاي محروم و نيازمند شبانگاه از لطف و بخشش مردي ناشناس بهره‏مند مي‏شدند و هرگز او را نشناختند، مگر زماني كه آن امام به شهادت رسيد و آن مرد ناشناس ديگر به سراغ آنان نيامد، آن‏گاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس امام زين‏العابدين (ع) بوده است.(20)

وقتي بدن امام سجاد(ع) را غسل مي‏دادند آثاري بر پشت و شانه‏هاي حضرت مشاهده كردند و چون علّت را پرسيدند، دانستند كه اينها آثاري است از نان‏ها و كوله بارهايي كه امام (ع) براي تهيدستان بر دوش مي‏كشيده است.(21)

4ـ درباره امام باقر(ع) گفته‏اند: هرگز شنيده نشد كه نيازمندي نيازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفي مواجه شده باشد.

امام باقر(ع) همواره توصيه مي‏كرد كه وقتي نيازمندان به شما روي مي‏آورند و يا شما مي‏خواهيد آنان را صدا بزنيد بهترين نام‏ها و عناوين را درباره آنان به كار گيريد.(22)

امام صادق(ع) فرمود: در يكي از روزها به حضور پدرم رسيدم در حالي كه ميان نيازمندان مدينه هشت هزار دينار تقسيم كرده و يازده برده آزاد كرده بود.(23)

اين تنها نمونه‏اي اندك از ايثار و انفاق امامان بود.(24)

بنابراين انفاق و ايثار و سخاوت جزء فرهنگ ابرار بوده و با جانشان عجين است.

3 ـ اقامه نماز

سوّمين ويژگي ابرار «اقامه نماز» است. اقامه نماز در قرآن در حقيقت اقامه همه معنويت‏ها است كه نماز عَلَم و پرچم آنهاست.

«ابرار»، ياران خدا و پيوسته در پي احياي معنويت اند. قرآن ياران خداوند را چنين مي‏ستايد:

«الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الأُمُورِ»(25) ياران خدا كساني هستند كه هرگاه در زمين به آنان قدرت بخشيديم نماز را برپا مي‏دارند و زكات را ادا مي‏كنند و امر به معروف و نهي از منكر مي‏نمايند و پايان همه كارها از آن خداست.

اينها دغدغه‏هاي عمده ياران خداست كه از مصاديق ابرارند. لذا نه تنها خود اهل نمازند، بلكه در پي گسترش فرهنگ نماز كه همان فرهنگ معنويت است مي‏باشند كه امامان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ پيشگام اين فرهنگ ارزشمند بوده‏اند. در زندگي هر يك از آنها عشق و شيفتگي نسبت به نماز و معنويات موج مي‏زند. بنابراين آنان تفسير معنويت و خضوع در پيشگاه ذات مقدّس ربوبي‏اند.

4 ـ اداي زكات

چهارمين ويژگي «ابرار» اداي زكات و حقوق واجب مالي است: «و آتي الزكوه».

«زكوة» در قرآن به معناي «زكوة» مصطلح نيست، بلكه به معناي مطلق وظيفه واجب مالي است.

بسيارند افرادي كه در پاره‏اي از موارد حاضرند به مستمندان كمك كنند اما در اداء حقوق واجب سهل انگاري مي‏كنند. و به عكس گروهي غير از اداي حقوق واجب به هيچ كمك ديگري تن در نمي‏دهند؛ حتي حاضر نيستند يك دينار به نيازمندترين افراد بدهند آيه فوق با ذكر انفاق مستحب از يكسو و اداي حقوق واجب از سوي ديگر اين هر دو گروه را از صف نيكوكاران واقعي خارج مي‏سازد و نيكوكار را كسي مي‏داند كه در هر دو ميدان انجام وظيفه كند.

جالب اين كه در مورد انفاق‏هاي مستحب، كلمه «علي حبه» (با اين كه ثروت محبوب آنهاست) را ذكر مي‏كند، ولي در مورد زكات واجب اين طور نيست، چون اداي حقوق واجب مالي يك وظيفه الهي و اجتماعي است و اصولاً نيازمندان طبق منطق اسلام در اموال ثروتمندان به نسبت معيني شريك اند. پرداختن مال شريك نيازي به اين تعبير ندارد.»(26)

5 ـ وفاء به عهد

پنجمين ويژگي ابرار وفاي به عهد است «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» وفاي به عهد يك ارزش انساني است و اسلام هم آن قدر بر اين اصل تأكيد دارد كه از ويژگي‏هاي ترديدناپذير مؤمنان مي‏داند. «والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون»(27)؛ مؤمنين كساني هستند كه به امانت و عهد و پيمان خود وفا دارند.

آن قدر اولياي دين بر اين اصل تأكيد دارند كه امام كاظم(ع) از پدران بزرگوارش و آنها از پيامبر اكرم(ص) روايت مي‏كند كه: «لا دين لمن لا عهد له؛(28) مسلمان نيست آن كس كه به عهد و پيمانش وفادار نباشد.»

اهميت اين ارزش اخلاقي از اين روست كه سرمايه زندگي اجتماعي اعتماد متقابل افراد جامعه است و پيمان شكني، اين سرمايه را از بين مي‏برد، به همين دليل است كه در روايتي از حضرت امام باقر(ع) آمده:

«ثلاث لم يجعل الله عزّوجلّ لاحد فيهن رخصةً اداء الامانة الي البرّ والفاجر والوفاء بالعهد للبر والفاجر و برّ الوالدين برين كانا او فاجرين؛(29) سه چيز است كه خداوند به احدي اجازت تخلف از آنها را نداده است:

[اول:] اداي امانت؛ چه صاحب امانت نيكوكار باشد چه گنه كار،

[دوم:] وفاي به عهد؛ خواه صاحب عهد صحيح العمل باشد يا بد عمل،

[سوم:] احترام و نيكي به پدر و مادر؛ خواه درستكار باشند يا بدكار.»

سيره قولي و عملي امامان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ پايبندي ارزش‏هاي اخلاقي از جمله اين ارزش والاي اخلاقي بوده است.

اميرمؤمنان علي(ع) مي‏فرمود: حتي نسبت به عهدي كه با دشمن هم بسته‏اي پايبند باش:

«و ان عقدت بينك و بين عدوك عقدة او البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء وارع ذمتك بالامانة فانّه ليس من فرائض الله شي‏ء الناس اشدّ عليه اجتماعا مع تفرّق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظيم الوفاء بالعهود؛(30)

مالك اگر بين خود و دشمنت قرار دادي منعقد نمودي و به او امان دادي به عهدي كه كرده‏اي وفادار باش و به اماني كه داده‏اي پايبند بمان، زيرا بين واجبات و فرايض الهي هيچ چيز نزد مردم با اختلافاتي كه در عقايد و افكار دارند به قدر وفاي به عهد مورد تعظيم و احترام نيستند.»

اميرمؤمنان علي(ع) در جنگ صفين با حكميت مخالف بود ولي بر حضرت تحميل شد. وقتي خوارج نهروان ديدند فريب خورده‏اند پشيمان شده و به اميرمؤمنان (ع) فشار آوردند كه قرارداد را نقض كند و همانند آنها توبه نمايد! حضرت فرمود:

«ويحكم ابعد الرضا والعهد نرجع أو ليس الله تعالي قال «اوفوا بالعقود» و قال «واوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لاتنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلاً انّ الله يعلم ما تفعلون؛(31) واي بر شما! آيا پس از رضايت و پيمان بازگرديم؟ مگر خداي تعالي نفرموده: «به عقدها وفا كنيد» و فرموده: «به پيمان خدا وفا كنيد؛ هنگامي كه پيمان بستيد و هيچ گاه سوگندها را كه مؤكد و استوار كرديد مشكنيد در صورتي كه خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته‏ايد و خدا به هر چه انجام مي‏دهيد آگاه است.»

بنابراين امام علي(ع) مفسّر اين ارزش والاي اخلاقي شد.

همين سخن در مورد امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در مورد قراردادي كه با معاويه بسته شد نيز وجود دارد. آنان وفادار ماندند ؛ گرچه معاويه خيانت كرده و پيمان را شكست.

6 ـ صبر و استقامت

ششمين ويژگي ابرار، صبر در سختي‏ها و مشكلات است: «والصابرين في البأساء والضراء و حين البأس».

(«بأساء» از ماده «بؤس» به معناي فقر، ضرّاء» به معناي درد و بيماري و «حين البأس» به معناي هنگام جنگ است.)

مقام معظم رهبري مد ظلّه در باب تفسير صبر چنين فرموده‏اند: «بنابر آنچه مجموعا از روايات به دست مي‏آيد صبر را اين گونه مي‏توان تعريف كرد:

«مقاومت آدمي در راه تكامل در برابر انگيزه‏هاي شرآفرين، فساد آفرين و انحطاط آفرين، براي مثال مي‏توان فعاليت يك كوهنورد را در نظر گرفت...

در راه رسيدن به قله بلند كوه، موانعي موجود است و اين موانع چه از درون وجود آدمي و چه در خارج از هستي او، هر كدام به نوعي مزاحم و جلوگير حركت اويند: از درون، راحت‏طلبي، ترس، نوميدي و هوس‏هاي گوناگون او را از رفتن باز مي‏دارند و به صورت وسوسه‏هايي دامن گير انگيزه‏ي حركت و صعود را در او مي‏ميرانند و از برون، سنگ، صخره، گرگ، دزد، خار و غيره... عملاً پاي او را از پيشروي باز مي‏دارند كسي كه با مزاحمت هايي از اين قبيل روبروست يا از شروع اين راه خطرناك و پردرد سر و ادامه آن منصرف مي‏گردد و يا در برابر آنها مقاومت ورزيده و هر مانعي را به كمك اراده و حوصله از سر مي‏گذراند و به كار و راه خود ادامه مي‏دهد... اين دومي صبر است.»(32)

به عبارت ديگر: مي‏توان گفت صبر يعني هزينه كردن هر چه در توان است در جهت «دين مداري».

ابرار برخورداران از اين خصيصه والايند.

انبيا كه سرسلسله ابرارند موصوف به اين وصف الهي اند:

«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَي مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّي أَتَاهُمْ نَصْرُنَا»(33)؛ پيامبراني پيش از تو تكذيب شدند آنها در برابر تكذيب مخالفان استقامت ورزيدند تا آن كه نصرت ما فرا رسيد.

نيز خداوند پيامبراني همچون اسماعيل، ادريس، ذا الكفل(34)، ايوب(35) و يعقوب(36) را به صبر مي‏ستايد.

نوزده بار در قرآن، پيامبر بزرگوار اسلام امر به صبر و استقامت شده است.(37)

حقيقتا پيامبر بزرگوار اسلام سمبل صبر و استقامت بود، نه تهمت‏هاي فراوان همچون: كاهن(38)، ساحر(39)، مسحور(40) (كسي كه جادوگري او را سحر كرده)، مجنون(41)، كذّاب(42)، مفتري(43) و...

نه تهديدها و نه كارشكني‏ها و نه حصار سه ساله شعب ابي طالب و نه گرسنگي و محروميت و نه آوارگي و... نتوانست استقامت او را درهم بشكند. لذا پس از بيست و سه سال مبارزه هدف خود را پيش برد و دين اسلام را گسترش داد.

جانشينان حقيقي او امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ نيز با صبوري راه پرافتخار پيامبر(ص) را دنبال كردند:

«وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بآيَاتِنَا يُوقِنُونَ(44)؛ و از آنها امامان و پيشواياني برگزيديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي‏كردند، به خاطر اين كه شكيبايي نموده و به آيات ما يقين داشتند.»

امامان ـ عليهم السلام ـ بي‏ترديد از مصاديق «لما صبروا» هستند.

نمونه‏هاي صبر امامان فراوان است ولي مصداق شاخص آن صبر و سكوت تلخ 25 ساله اميرمؤمنان علي(ع) است؛ سكوتي كه براي حضرت بسيار تلخ بود همانند استخوان در گلو(45)، خاشاك در چشم(46) و براي حضرت سخت‏تر بود. از آن كه نوك شمشير را بر قلب گذاشته و يا تلخ‏ترين ميوه (هندوانه ابي جهل) را بخورند.(47)

ولي چون امام علي(ع) عاشق و شيفته بي‏قرار مكتب است؛ همان گونه كه در دوره پيامبر سختي‏هاي جنگ را به جان خريد، در اين مدت بيست و پنج ساله هم با صبرش اين سختي‏ها را به جان خريد تا اساس اسلام آسيب نبيند.(48)

اميرمؤمنان علي(ع) امام الابرار بوده و صبوري سيرت اوست.

به نظر مي‏رسد اين تفسير سوم، تفسيري قرآني از عناصر الابرار است.

سلام بر امامان ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ كه تفسير «برّ»اند و «ابرار»، هرچه دارند از سيرت فعلي و سنّت قولي آنان است.

اميد كه پيرو شايسته راهشان باشيم. ان‏شاء الله.


1 ـ مجمع البحرين، ج2، ص1278، «العنصر الاصل والنسب»

2 ـ ناصر خسرو.

3 ـ اصول كافي، ج1، ص27، ح29.

4 ـ مقائيس اللغة، واژه «برّ».

5 ـ مفردات راغب، واژه «برّ».

6 ـ سوره طور، آيه28.

7 ـ مريم، آيه14.

8 ـ همان، آيه32.

9 ـ بحارالانوار، ج5، ص225.

10 ـ بقره، آيه257.

11 ـ حشر، آيه19.

12 ـ زيارت جامعه كبيره.

13 ـ بقره، آيه178.

14 ـ مناقب خوارزمي، ص131.

15 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج12، ص259.

16 ـ موسوعة الامام علي بن ابي طالب، ج9، ص173؛ به نقل از ربيع الابرار، ج2، ص147.

17 ـ همان، ص174، به نقل از ربيع الابرار زمخشري، ج2، ص148.

18 ـ زندگاني امام حسن مجتبي، ص335، به نقل از نورالابصار شلبنجي، ص111.

19 ـ زندگاني امام حسين(ع)، ص577، و 578؛ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب.

20 ـ كشف الغمة، ج2، 266.

21 ـ خصال صدوق، ص517.

22 ـ احقاق الحق، ج12، ص189.

23 ـ بحارالانوار، ج46، ص302.

24 ـ درسي از سخاوت پيشوايان، ص132، نمونه از سخاوت امامان ذكر شده است.

25 ـ سوره حج، آيه41.

26 ـ تفسير نمونه، ج1، ص600.

27 ـ مؤمنون، آيه8.

28 ـ ميزان الحكمة، ج5، ص2147، «عهد» به نقل از نوادر راوندي، ص5.

29 ـ اصول كافي، ج2، ص162.

30 ـ نهج البلاغه، نامه 51.

31 ـ وقعة صفين، ص514.

32 ـ گفتاري در باب صبر، ص10 و 11.

33 ـ سوره انعام، آيه34.

34 ـ سوره انبياء، آيه185.

35 ـ ص، آيه46.

36 ـ يوسف، آيه 18 و 83.

37 ـ همانند سوره نحل، آيه127 و سوره طه، آيه130، سوره مؤمن، آيه77.

38 ـ حاقه، آيه22.

39 ـ ص، آيه4.

40 ـ فرقان، آيه8.

41 ـ شعراء، آيه153

42 ـ ص، آيه4.

43 ـ نحل، آيه101.

44 ـ سجده، آيه24.

45 ـ نهج البلاغه، خطبه سوم.

46 ـ همان.

47 ـ همان، خطبه217.

48 ـ در اين باره در كتاب سيري در سيره سياسي امام علي(ع) به تفصيل سخن گفته‏ايم.

/ 1