چالش های فراروی شیعه در جهان معاصر (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چالش های فراروی شیعه در جهان معاصر (2) - نسخه متنی

علی‏اکبر ولایتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





چالش‏هاي فراروي شيعه در جهان معاصر1

اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم، بسم‏اللّه الرحمن الرحيم الحمدللّه رب العالمين والصلاة والسلام علي سيّدنا محمدٍ و آله الطاهرين.

براي بنده توفيقي است كه در خدمت بزرگان و اساتيد و محققان حوزه مقدس قم هستم و از جناب آقاي دكتر تقي‏زاده تشكر مي‏كنيم به خاطر كار بسيار ارزشمندي كه در زمينه شيعه‏شناسي آغاز كردند. از بنده خواستند كه خدمتتان برسم و مطالبي درباره «چالش‏هاي فراروي شيعه» ارائه كنم. براي بيان اين چالش‏ها لازم است ابتدا به تاريخچه تشيع از منظر سياسي و تاريخ سياسي اسلام نگاهي بيفكنيم.

ما معتقديم خط اصيل اسلام، خط تشيّع است كه از همان آغاز، همواره تحت فشار بوده است. كساني كه در برابر پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ايستاده بودند پس از اين‏كه كار آن حضرت بالا گرفت و پيشرفت‏هاي زيادي حاصل شد بعضي ايمان آوردند و برخي ديگر از اسلام به عنوان يك نقاب استفاده كردند و چهره واقعي‏شان با آنچه كه در عصر جاهليت بود تفاوتي نكرد.

مطالعه دقيق تاريخ سياسي تشيع نشان مي‏دهد كه در حقيقت شيعه و تشيع حامل آن خط راستين اسلام است و طبيعي است كه در مقابلِ چهره منافقين بيشترين بارِ اين رسالتِ پايداري را شيعه به دوش مي‏كشد. پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هم در اواخر عمرشان با مقاومت‏هايي از سوي منافقان مواجه شده بودند و لذا شما در سوره‏هاي مدني قرآن كريم، ملاحظه مي‏كنيد كه بيش از اين‏كه به كفّار بپردازد، به منافقين پرداخته است.

حوادثي كه در اواخر عمر پيغمبر اكرم رخ داد، بعضي حوادث برجسته آن را كه مورّخان ـ صرف‏نظر از اين‏كه متعلق به چه محور فكري بودند ـ ذكر كرده‏اند، نشان مي‏دهد كه چه فعاليت‏هايي براي تغيير مسير اسلام در جريان بوده است؛ مثلاً در ماجراي بيماري شديد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله هنگامي كه آن حضرت، قلم و دواتي خواستند تا مطلبي مرقوم فرمايند كه امت گمراه نشوند، يا در قضيه‏اي كه از راه كوهستاني عبور مي‏كردند عده‏اي در شب سنگ و يا سنگ‏هايي را غلتاندند تا مركب رَم كند و از قبل جبرئيل خبر داده بود كه يكي جلوي مركب را و ديگري پشتش را محكم نگه‏داشته بود تا اين اتفاق نيفتد، يا اينكه پيغمبر اكرم اواخر عمرشان به قبرستان مدينه مي‏آمدند و مي‏فرمودند: گوارا باد بر شما مرگ، كه رفتيد و اين وضعيت را نديديد و يا سرپيچي‏كنندگان از جيش اسامه. همه اينها، نمونه‏هايي است از آنچه كه در اواخر عمر پيامبر اكرم اتفاق افتاد و براي اهل بصيرت معلوم بود كه بعد از آن ممكن است چه پيش بيايد كه آنچه بعد پيش آمد براي خيلي‏ها غيرمنتظره نبود. تأكيد حضرت در حجة‏الوداع براي اين‏كه همه افراد حضور يابند تا ابلاغ پيام غدير را بفرمايد همه حكايت از آن نگراني‏ها مي‏كرد.

به هر حال مي‏بينيم كه شيعه از آغاز كارش، بنابر اين طبيعت تاريخي و سياسيِ حاكم بر اواخر دوره پيغمبر اكرم و آنچه كه در مدينه، پنهاني مي‏گذشت همانند كوه يخي بود كه بخش مرئي آن، كوچك و قسمت نامرئي‏اش بزرگ بود و آثارش را در تاريخ اسلام گذاشت.

بخش مهمي از قريش در حقيقت به لحاظ رفتار و سلوك به جاهليت قريش بازگشتند، نه اينكه كلمه توحيد و شهادتين را پس بگيرند، بلكه رفتارشان همانند قبل شده بود. بني اُميّه در برخوردشان با ملل ديگر خود را برتر مي‏دانستند و ديگران را موالي مي‏خواندند و اگر يك اُموي يا فردي عرب، پياده بود و يك غير عرب، سوار بر اسب بود، بايد پياده مي‏شد و آن عرب را سوار اسب مي‏كرد، تا به خانه‏اش برسد. يعني، همان تبعيض‏هاي جاهلي و همان تفاخرهاي اشرافي گذشته.

اما مؤمنان واقعي مثل عمار ياسر، ابوذر و ديگران ايستادند و مشكلات فراوان را تحمل كردند. در مناطقي كه دور از حجاز و جزيرة العرب بود و در ميان مردماني كه از اقوام غيرقريش و انصار بودند، تشيّع بيش‏تر رشد كرد؛ مثلاً در ايران، يمن و يا شام بعد از اينكه سايه اموي‏ها برچيده شد مي‏بينيم كه ما حكومت بني‏حمدان را داريم، در ايران آل بويه، در شمال آن، زيديه و علوي‏ها را داريم، در شمال آفريقا، ادرسي‏ها را داريم. اين‏ها همه شيعه بودند و بعد هم كه فاطمي‏ها آمدند. در هند سلاطين بهمني و ديگران در جنوب هند، شيعه بودند. اينكه در هند جاهايي به نام حيدرآباد هست و مكان‏هايي به نام علي ابن ابي طالب عليه‏السلام نام‏گذاري شده است، همه اين‏ها حكايت از اين مي‏كند كه تشيع، بيش‏تر در خارج از سرزمين اوليه اسلام رشد داشته است. در همين قُهستان ـ بيرجند فعلي ـ يا در الموت، اسم‏هاي ديگر را داريد، در بخارا و در بخشي از حكومت سامانيان ـ شايد از نصر بن احمد به بعد ـ اين‏ها اسماعيلي بودند، پدر ابن سينا كه خودش از ديوانيان سامانيان بود از اسماعيليان بوده است.

اين ايراني‏ها بودند كه بني‏اميه را از تخت به زير كشيدند. بي‏ترديد، راهنمايي خواجه نصيرالدين براي هلاكوخان در سرنگوني آخرين خليفه عباسي مؤثر بود. و متقابلاً آن‏ها هر جا كه فرصت يافتند، شيعه را سركوب كردند. بني‏اميّه مَثَل اعلاي كساني است كه احساسات ضد شيعي را از ابتداي اسلام هدايت كردند، در هر جايي كه توانستند ادامه دادند و درصدد تخريب نمادهاي شيعي و مراسم آن برآمدند؛ آية‏الله تسخيري نقل مي‏كنند كه در شمال آفريقا و در مراكش درست روز عاشورا، عيدي را درست كردند تا مردم لباس نو بپوشند؛ مي‏گويند امروز مثلاً روز به زمين نشستن كشتي نوح است و لذا جشن مي‏گيرند. همزمان اموي‏هاي آندلس هم چنين رسمي را معمول كردند. محمود غزنوي در ري صدها دار بر پا كرد و بزرگان از علما و سادات شيعه را به دار كشيد كه اغلب اين سادات و علما، مازندراني بودند و فرخي سيستاني هم قصيده‏اي در مدح او سروده است.

هر گاه، شيعه در حال نُضج گرفتن بوده، مجموعه نيروهايي متحد شدند و شيعه را به بدترين و سخت‏ترين شكل ممكن، سركوب كردند؛ مثلاً در شهر «حَلَب» صخره‏اي است به نام صخرة الدم كه در همان‏جا چند هزار نفر از شيعيان و علماي برجسته شيعه منطقه حلب، به دستور صلاح‏الدين ايوبي سر بريده شدند. و در زمان صفويه، همه متحد شدند براي اين‏كه اين حكومت را ساقط كنند. شما مي‏بينيد كه ميان خان ازبك و سلطان عثماني، اتحاد محكمي عليه حكومت شيعي صفويه بسته مي‏شود. شورش افغان‏هاي ابدالي عليه حكومت صفويه، قابل تأمل است؛ موقعي كه اين‏ها به اصفهان مي‏رسند، محمود افغان به سلطان عثماني نامه مي‏نويسد و اعلام مي‏كند كه ما با شما بيعت مي‏كنيم، نيمه غربي ايران را به سلطان عثماني مي‏بخشد، متقابلاً سلطان عثماني هم مشروعيت حكومت افغان‏ها را بر نيمه شرقي ايران امضا مي‏كند.

موقعي كه در تاريخ معاصر، مرحوم ميرزاي شيرازي، فتواي تحريم تنباكو را مي‏دهد، استعمار انگليس در اوج اقتدار بود؛ آن‏ها مي‏گفتند آفتاب در امپراتوري بريتانيا غروب نمي‏كند و هر جا بر كره زمين بتابد بر امپراتوري بريتانيا تابيده است. در تاريخ آن زمان، اين كار، بي‏سابقه بود كه يك روحاني با فتوايي، اقتدار انگليس را خُرد كند، براي انگليس‏ها داشتن و يا نداشتنِ توتونِ ايران مهم نبود، چون ثروت آن‏ها حد و حصري نداشت، اما براي آن‏ها، اين مهم بود كه صولت و منزلت آن‏ها شكسته نشود و ميرزا، منزلت آن‏ها را شكست. آن‏ها همه تلاششان را براي شكستن سطوت روحانيت به كار بستند، لذا به دست يپروم خان ـ مهاجر ارمني قفقاز ـ مرحوم شيخ فضل‏اللّه نوري را به دار آويختند. بسياري از مورخان گفتند به دار كشيدن شيخ فضل اللّه، انتقام آن اقدامي بود كه مرحومِ ميرزاي شيرازي، عليه انگليس‏ها كرد، آن‏ها حتي جسد مرحوم شيخ فضل‏اللّه را به خانواده‏اش بازنگرداندند، خانواده‏اش نزد عضدالملك ـ نايب السلطنه و پير سلسله‏ي قاجار ـ رفتند. و او به يپرم خان گفت: جسد را بده، گفت نمي‏دهم، مي‏خواهم بسوزانم، گفت: اگر چنين كني، چون شيخ، از علماي شيعه است عليه تو شورش مي‏شود، بالاخره جَسد را برگرداندند. جسد را بردند در خانه مرحوم شيخ و در طاق‏نمايي گذاشتند و رويش را گچ گرفتند، براي اين‏كه به جسد آن مرحوم بي‏احترامي نكنند چند تا سنگ در تابوتي گذاشتند و فرستادند در منطقه‏اي از تهران دفن شود بعد از مدتي، جسدي كه در ديوار امانت گذاشته بودند، درآوردند و در قم دفن كردند.

مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي معروف به ميرزاي دوم، عليه انگليس‏ها، فتواي جهاد داد. پس از شكست عثماني، هيچ عالم و مصلحي در كشورهاي اسلامي كه زير سلطه عثماني بود و از متفقين شكست خورده بود جرأت نكرد اين كار را بكند. با همه مشكلاتي كه علماي شيعه با عثماني داشتند، تنها مجموعه‏اي كه عليه انگليس‏ها فتواي جهاد دادند ميرزا محمدتقي شيرازي، مرحوم سيدمصطفي كاشاني ـ پدر آية‏اللّه كاشاني ـ بودند. طلبه‏ها، تفنگ به دوش گرفتند و با انگليس‏ها جنگيدند. آن‏ها هم بالاخره، انتقام اين را از مرحوم آقاي كاشاني گرفتند و دستور تبعيد ايشان را دادند. بعدا در قضيه نفت هم باز همين طور شد؛ يعني هر جا كه علماي شيعه و شيعيان حكومتي بر پا كردند و اقتداري نشان دادند، همه مخالفان، دست به دست هم داده و با شيعه، مقابله كردند، چون حضور شيعه در عرصه سياست، كارآمد مي‏باشد.

بازتاب انقلاب اسلامي ايران بر تحولات بين‏الملل

شك نيست، كه اين انقلاب چند كار بزرگ صورت داد:

1. احياي مطلق فكر ديني در جهان

يعني زنده كردن نام دين و معنويت، اعم از اسلام و مسيحيت، چند نمونه مي‏آورم تا مطلب روشن‏تر شود: زماني، بنده به لهستان سفر كردم، آقاي لخ والسا، رئيس جمهور وقت لهستان، در ملاقاتي كه با او داشتم، به من گفت: كاري كه در كشور شما اتفاق افتاد باعث احياي دين و دين‏داري و اعتقاد به دين در دنيا شد و در كشور ما هم اين اثر را داشته است، خود او از كاتوليك‏هاي معتقد بود و گفت «اين‏جا اگر كسي نخست‏وزير شود قبل از اين‏كه كار خودش را شروع بكند به واتيكان مي‏رود و با پاپ بيعت مي‏كند.»

در آمريكاي لاتين، تحوّلي در كليسا اتفاق افتاد، چون آن‏ها نوعا كاتوليك هستند، اما به لحاظ سياسي، حسابشان را تا حدود زيادي از واتيكان جدا كردند، چون واتيكان را مدافع دين اشراف مي‏دانند و معتقدند كه واتيكان كاري به خوب و بد و زشت و زيبايي كه در دنيا مي‏گذرد و نيز آنچه بر سر مردم دنيا مي‏آيد، ندارد. گاهي پاپ سخنراني مي‏كند و از برخي وقايع اظهار تأسفي مي‏كند، اما به همين حد، بسنده مي‏كند. بحث اين نيست كه پاپ براي مسلمان‏ها دلسوزي كند، بلكه اگر تنها براي همان مسيحيان دلسوزي كند، عالي است. پرسش اين است كه موضع واتيكان در برابر هشتصد هزار آدمي كه در منطقه درياچه‏هاي بزرگ در آفريقا كشته شدند چه بود؟ توتسي‏ها و هوتوها نوعا يا بت‏پرست بودند يا مسيحي، به ندرت مسلمان در ميان آن‏ها بوده، واتيكان در قبال جنگ ميان آن‏ها هيچ كار و هيچ اعتراضي نكرد. يا موضع واتيكان در قضيه جنگ بين حاميان معدن‏دارهاي زئير ـ كنگوي امروز ـ جنگي بين طرفدارهاي فرانسه و طرفداران آمريكا و سوسياليست‏هاي مسيحي طرفدار آقاي نايرره (جنگ بين سه طرف يك مثلث) كه در آن‏جا قريب به يك ميليون نفر آدم كه بيشترشان هم مسيحي بودند كشته شدند، هيچ صداي اثر بخشي از واتيكان برنخاست.

در كشورهاي اسلامي، از ابتدا اولين كاري كه انقلاب اسلامي كرد احياي فكر ديني بود؛ هم بنا به قرائني كه وجود دارد و هم به اقرار كساني كه پرچم‏دار اين كار بودند.

2. احياي فكر اسلامي در جهان اسلام

با اين پيام كه اسلام، كارآيي دارد و داروي شفابخش براي درد انسان عصر حاضر است، در بعد سياسي، احزاب پرشماري با شعار اسلامي ظهور يافتند. از حزب پاس مالزي تا جماعت اسلامي پاكستان. براي نمونه، بعد از انقلاب اسلامي ايران هر چه حزب در افغانستان تأسيس شد، همه اسلامي بودند و همه چپ‏ها و مائوئيست‏ها به طاق نسيان سپرده شدند. در تركيه، حزب رفاه (سابقا سلامت ملي) و در الجزاير، جبهه نجات اسلامي ظهور يافتند، در سودان، حزب جنبش قومي ـ اسلامي سودان به رهبري حسن ترابي و در مصر، اخوان المسلمين نشاط سياسي فزاينده‏اي يافت؛ بعد از اعدام سيد قطب، اخوان المسلمين ضعف شديدي پيدا كرده بود و نمودي نداشت، اما بعد از انقلاب اسلامي ايران احيا شد. احزاب اسلامي در جاهاي مختلف با اقبال عمومي مردم مواجه شدند و در عرصه مبارزه انتخاباتي آراء زيادي كسب كردند؛ جبهه نجات اسلامي، حزب پاس مالزي، جماعت اسلامي پاكستان و جمعيت اسلامي افغانستان، نمونه‏اي از احزاب موفق بودند.

3. احياي اسلام سياسي

پيش از انقلاب اسلامي، بسياري از خارجي‏ها و نيز داخلي‏هاي شبه خارجي مي‏گفتند كه دين اسلام، جواب‏گوي نيازهاي امروز ما نيست و اين دين، متعلق به قرن‏هاي گذشته است و با دنياي صنعتي و مدرن سازگاري ندارد، در ايران افرادي مثل ميرزا آقا خان كرماني و ميرزا فتحعلي آخوندزاده، اين طرز تفكر را داشتند. عدّه‏اي هم مي‏گفتند، به درد مي‏خورد اما بايد اصلاحاتي در آن صورت بگيرد؛ مثل ميرزا زين‏العابدين مراغه‏اي. مشابه همين طرز فكر را در مصر و پاكستان و جاهاي ديگري داشتيم. مثلاً فرض كنيد كسي مثل پسر سيد احمد خان معتقد بود اگر اصلاحاتي در اسلام بشود خوب است. كسي هم مثل شيخ محمد عبده، اصلاح‏طلبي بود، كه معتقد بود اسلام، پاسخگوي مقتضيات عصر حاضر است، اما فردي همانند رفاعه طمطاوي بر اين باور بود، كه بايد ليبراليسم را در چارچوب اسلام ببينيم.

پس انقلاب اسلامي در عمل، موجب تقويت اين فكر شد كه اسلام، با دنياي روز، سازگار است و دارويِ امروز ماست. خاصيت ديگرش اين بود كه اسلام كارآيي سياسي و توان تشكيل حكومت دارد.

براي نشان دادن تأثير انقلاب اسلامي از بُعد «احياي اسلام سياسي و حكومتي» مي‏توان:

الف: به تشكيل احزاب سياسي در جهان اسلام ـ كه طالب تشكيل حكومت اسلامي بودند ـ اشاره كرد. مثلاً در اندونزي احزاب بزرگ اسلامي تشكيل مي‏شود؛ براي نمونه در همين «آچه سوماترا» كساني كه در حقيقت محور اصلي فعاليت‏هاي سياسي هستند؛ معتقدين به كارآيي اسلام و تشكيل حكومت‏اند. همين‏طور در مالزي و افغانستان. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، احزاب سياسي كه در افغانستان تشكيل مي‏شد؛ احزاب خلق، پرچم و تنظيم نسل نو هزاره بودند، دو حزب اوّلي، ماركسيسم روسي و تنظيم نسل نو هزاره، مائويسم بودند. يعني، احزابي كه آن‏جا تشكيل مي‏شد، انگيزه اسلامي نداشند. آقاي ظاهر شاه، آن زمان در رأس سكولارهاي آن‏جا بود، داوود خان هم، سوسيال دموكرات بود. اما بعد از انقلاب اسلامي هر چه حزب در افغانستان تشكيل شده، همه اسلامي بودند؛ چه شيعه و چه سني نوعا پسوند اسلامي داشتند. اگر اهل سنت حزب درست مي‏كنند آقايان ربّاني و حكمت‏يار، «جمعيت اسلامي» را تأسيس مي‏كنند، آقاي حكمت‏يار از او انشعاب كرد و حزب اسلامي را بنا نهاد. آقاي يونس خالص حزب اسلامي تشكيل مي‏دهد، آقاي مولوي محمد نبي محمدي حزب «حركت انقلاب اسلامي» را درست مي‏كند. بعضي كه مقداري ملي‏گراتر بودند مثل آقاي پير سيداحمد گيلاني حزب «محاذ ملي» را تأسيس كردند. در ميان شيعيان افغانستان نيز احزابي هست كه همه با پسوند «اسلامي» شناخته مي‏شوند.

در تركيه كه نماز خواندن در محل كار جرم به حساب مي‏آمد آقاي اربكان حكومت را به دست گرفت و در محل كار نخست‏وزيري، نماز جماعت برگزار مي‏كند. در الجزاير كه اسم حكومتش، جمهوري دموكراتيك خلق الجزاير بود بعد از استقلال، در آن‏جا آقاي عباس مدني و آقاي علي بِلحاج، جبهه نجات اسلامي را به وجود آوردند و در تمام انتخابات شهرداري‏هاي سراسر الجزاير پيروز شدند. در سودان عليه آقاي جعفر نُميري كه سكولار بود كودتا شد و آقاي عمر البشير امور را به دست گرفت، وي به لحاظ آرماني از آقاي حسن ترابي كه خودش يك اخواني با تأثير سوداني است، كمك مي‏گيرد و حكومت اسلامي را بنا مي‏نهد.

ب: تأثير ديگر انقلاب اسلامي، احياي اسلام جهادي و مبارزه‏جو به سياق ايراني بود. كاري كه الان در فلسطين به «انتفاضه» معروف است، الگويي از شكل مبارزه شيعيان ايراني است. انتفاضه اوّل به پيروزي رسيد. اما انتفاضه دوم چيست؟ اين انتفاضه همراه اسلحه است و مبارزان فلسطيني، سلاح به دست گرفتند؛ اين سلاح از سنگ شروع شد و زن، مرد، كوچك و بزرگ به سوي اسرائيلي‏ها سنگ پرتاب مي‏كنند، زماني آقاي ادوارد سعيد، از متفكران مسيحي فلسطيني و استاد دانشگاه نيويورك، به جنوب لبنان كه تازه آزاد شده بود، آمد و از باب فاطمه، آن نقطه‏اي كه طرفين (فلسطيني و يهودي) به هم خيلي نزديك هستند، سنگي به آن سوي مرز و به طرف اسرائيلي‏ها پرتاب كرد. اگر ادوارد سعيدِ پيرمرد يك سنگ به طرف اسرائيلي‏ها پرتاب كند، خيلي مؤثر نيست، اما اين اكنون، نماد مبارزه همگاني شده است.

اين توده‏اي شدن مبارزه، روشي است كه امام خميني رحمه‏الله به مسلمانان آموزش داد. در بحبوحه انقلاب، بعضي از منصب‏داران نيروهاي مسلح، به امام پيشنهاد كردند كه كودتا كنيم، آقا فرمود: نه، شما اگر مي‏خواهيد كمك كنيد ارتش را رها كنيد و به مردم بپيونديد، كه همين‏گونه نيز شد و خيلي از ارتشي‏ها فرار كردند.

آري، اين فرمول و روش مبارزه، كارآيي خود را در دنيا نشان داده و امروز هم مي‏بينيد كه بالاخره آمريكايي‏ها و اسرائيلي‏ها در مقابل انتفاضه، عقب نشستند و امتيازاتي هم به فلسطيني‏ها مي‏دهند تا به نحوي آن را مهار كنند. اين هم، تسرّي روشِ مبارزات خاص جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ايران به دنيا است.

چگونگي مبارزه مخالفان با فكر ديني

اگر بخواهيم چالش‏ها و موقعيت شيعه را در دنيا مطرح كنيم و مشكلات را شناسايي كنيم، از روي همين عناوين مي‏توانيم پي ببريم. همان‏طور كه در گذشته با علماي اسلام و پيشتازان شيعه كه توانستند عليه ظالمان و حاكمان ستم پيشه مبارزه كنند مقابله شد و نوع مقابله‏ها هم متناسب با شيوه مبارزه و تاكتيكي بود كه آن‏ها داشتند، در اين‏جا در مورد احياي فكر ديني هم، كه اولين اثر انقلاب اسلامي بود نيز چاره‏اي انديشيدند و در واقع ضد حمله اين كار را به ما زدند؛ به اين ترتيب كه در اُم‏القراي احياي فكر ديني ـ ايران ـ عده‏اي با خودِ فكر ديني، در حال مقابله‏اند، تا فكر ديني را زير سؤال ببرند. اين حركت به صورت مرئي و نامرئي توسط بيگانگان حمايت مي‏شود. مي‏بينيد كه اگر كسي در يك روزنامه مهجور، مقاله‏اي عليه دين و دين‏داري بنويسد، شب راديو بي بي سي آن مقاله را مي‏خواند. اگر فرضا از گردانندگان راديو بي بي سي سؤال شود كه چرا اين مقاله را خوانديد؟ حتما بعد از يك دو سه بار رد و بدل شدن صحبت به اين نتيجه مي‏رسيم كه غرض اين است كه اين تفكر را حمايت بكند. اگر شمارگان اين روزنامه مثلاً، پنج هزار تا است بي بي سي ممكن است، صدهزار شنونده مستقيم و چند صد هزار هم شنونده غيرمستقيم داشته باشد، كه همه براي هم نقل مي‏كنند.

اين حركتي كه ظرف اين سال‏ها در داخل كشور ما، به خصوص به عنوان ام‏القراي احياء فكر ديني، عليه دين و دين‏داري ايجاد شده در حقيقت يك كار متقابلي است از سوي كساني كه از احياي فكر ديني صدمه مي‏بينند. بر همين قياس عليه اسلام و مباني فكري و اعتقادي آن سخن مي‏گويند و يك جانبه به ميدان مي‏روند و كلمات ديگران را عليه دين و اسلام ترجمه مي‏كنند و به نام انديشه‏هاي توليدي و بكر خودشان، ارائه مي‏كنند. امروز خدمت آيت‏اللّه سبحاني بوديم، ايشان دو نسخه از شماره‏هاي جديد مجله كلام شيعه را آوردند. در يكي از مقاله‏هاي آن، يكي از محققان، كار ارزشمندي كرده بود، به اين صورت كه جمله‏ها و عبارت‏هاي دو نفر از پيشتازان مقابله با فكر ديني و فكر اسلامي را كه مقالاتشان در داخل كشور، به وفور يافت مي‏شود و عليه تفكر حاكم ديني و اسلامي قلم مي‏زنند، از كتاب‏هايشان آورده و بعد نشان داده، كه اين‏ها از كجا و چه كساني اقتباس شده است جملات آن شخص غربي را به طور مستند از كتابش آورده و كنار جمله دو نفر از دگرانديشانِ داخلي ما گذاشته است، كسي كه آن را مطالعه كند فورا درمي‏يابد، كه اين جمله‏ها و عبارت‏هاي متفكران داخليِ ما، عينا از فلان متفكر غربي كه چندين سال پيش گفته، گرفته شده است.

اين رفتارها به روشني نشان مي‏دهد، كه ريشه اين كارها قطعا سياسي است. با كمي تأمل پي مي‏بريم كه بسياري از چالش‏هاي كنونيِ فكري و كلاميِ فرا روي شيعه، ريشه در چالش‏هاي سياسي دارد.

مخالفانِ احياي اسلام سياسي ـ كه نمادش تشكيل حكومت است ـ با همه توان و با هر نوع ابزار و وسيله ـ حتي با كودتا و يا دخالت مستقيم نظامي ـ به جنگ اين انديشه آمدند؛ براي نمونه به الجزاير نگاهي بيفكنيد، زماني كه انقلاب الجزاير پيروز شد اولين رئيس كشورش آقاي احمد بن بلا بود، همان يكي ـ دو سال اول آقاي بومدين ـ كه ژنرال ارتش بود ـ عليه او كودتا كرد. آقاي بومدين سر كار بود تا فوت كرد. بعد آقاي شاذلي بن جديد به رياست جمهوري رسيد كه او هم ارتشي بود. آمريكايي‏ها در ترويج دموكراسي هدايت‏شده‏شان به همه جا فشار آوردند از جمله به الجزاير كه شما بايد دموكراسي را برقرار كنيد، امريكايي‏ها آقاي شاذلي بن جديد را به آمريكا دعوت كردند و او با آقاي ريگان در كاخ سفيد، مصاحبه مطبوعاتي مشترك انجام داد، ايشان اندكي به مردم آزادي داد و انتخابات شهرداري‏ها برگزار شد و در همه شهرها «جبهه نجات اسلامي» برنده انتخابات شد. ناگهان آمريكايي‏ها به خود آمدند و به صراحت گفتند كه ما از رواج دموكراسي، اين نتيجه را نمي‏خواستيم. بعضي از نظريه‏پردازان آمريكايي به صراحت گفتند، كه هدف ما از برقراري دموكراسي، شكل گرفتن حكومت سكولار است و اگر حاصل اين دموكراسي، يك حكومت ديني و اسلامي باشد، نتيجه را قبول نداريم. لذا مستقيم، حمايت كردند تا كودتا شد و آقاي عباس مدني و آقاي بلحاج و سران جبهه نجات اسلامي را دستگير و به زندان انداختند. از آن زمان تاكنون، هم قتل عام عجيبي عليه مردم به راه انداخته‏اند چون جُرمشان اين بود كه به اسلام‏گرايان رأي دادند. بر اساس آخرين آماري كه ما داريم از آن زمان تاكنون، حدود يكصد هزار نفر الجزايري كشته شده‏اند. آري، آن مردم مظلوم، غرامت اين را دادند كه حكومت اسلامي مي‏خواستند.

همان اتفاقي كه در شيلي، عليه آلنده و در ونزوئلا، عليه چاوز صورت گرفت در الجزاير هم عليه جهبه نجات اسلامي و آقاي عباس مدني رخ داد اين‏ها نشان مي‏دهد كه غربي‏ها ـ آمريكايي‏ها و فرانسوي‏ها ـ مثل هم هستند و فرقي ندارند، چون هر دو نمي‏خواستند كه حكومت اسلامي در آن‏جا روي كار بيايد.

مشابه همين، در تركيه اتفاق افتاد، منتهي يك كودتاي سفيد بود؛ يعني آقاي «اربكان» پيش رفت بالاخره در تركيه لائيكي كه آقاي آتاتورك درست كرده بود او به عنوان رئيس حكومت در ساختمان نخست‏وزيري ايستاد و عرق‏چيني بر سر گذاشت و جلو ايستاد و كارمندان نخست‏وزيري و وزرا، پشت سرش نماز جماعت خواندند، اين صحنه در يكي از روزنامه‏هاي آن‏جا چاپ شد و نوشتند كه: آتاتورك كجايي كه ببيني در آن جايي كه تو بودي، نماز برگزار مي‏شود! بالاخره ژنرال‏ها به ميدان آمدند و او را بركنار و بعدها محاكمه و سپس محكوم به زندانش كردند و حزب رفاه را منحل نمودند. يكي از نظريه‏پردازان آمريكايي اخيرا گفت: همه كشورهاي اسلامي تروريست هستند، فقط يك كشور در بين آن‏ها خوب است و آن هم تركيه است. چرا؟ چون تركيه ژنرال‏هاي مطيع و فرمانبري دارد و هرگاه آمريكاييان بخواهند، حكومت‏هاي مردمي را ساقط مي‏كنند.

نگاهي به سودان بيفكنيد و ببينيد كه با اين حكومت كه نمي‏خواهد مطيع آمريكا باشد چه مي‏كنند: محاصره اقتصادي، بمباران كارخانه توليد دارو، تحريك شورشيان جنوب، تحريك اريتره براي صف‏آرايي در كنار مرز سودان، تحريك مصر براي اشغال منطقه شمال سودان و ده‏ها و صدها مشكل‏آفريني ديگر، چرا؟ زيرا سودان كشوري اسلامي است كه مي‏خواهد شريعت را به اندازه فهم و توان خود پياده كند.

همين بلا را بر سر افغانستان آوردند. البته افغانستان خيلي سناريوي پيچيده‏اي دارد، تا زماني كه كمونيست‏ها بودند هر دو طرف راحت بودند يعني غربي‏ها، نجيب‏اللّه را حتما به آقاي رباني ترجيح مي‏دادند. بالاخره خارج از محاسبات اين‏ها، آقاي رباني آمد، حكومت نجيب اللّه را ساقط كرد و حاكم شد. جرمشان اين بود كه اعلام كردند دولت اسلامي افغانستان و پرچمشان آرم خدا و اسلام داشت. در اين‏جا غربي‏ها، شگرد تازه‏اي پياده كردند و طالبان را به وجود آوردند، طالبان حكومت رباني را عقب زدند و گفتند آن‏ها، اسلام را پياده نمي‏كنند و ما مي‏خواهيم پياده كنيم، بعد غربي‏ها كه ديدند بالاخره اين غولي كه از داخل شيشه درآوردند، بلاي جان خودشان شده، به شدت سركوبش كردند و اكنون مي‏كوشند در افغانستان، حكومتي روي كار بيايد كه نمونه حكومت زمان ظاهرخان باشد. البته اين‏كه چقدر موفق مي‏شوند حرف ديگري است. ولي سخن بنده اين است كه مقابله با حكومت‏هاي اسلامي و حكومت‏هايي كه تحت نام اسلام و در چارچوب احياي اسلام سياسي تأسيس مي‏شود به روش‏هاي گوناگون صورت مي‏گيرد از تهاجم فرهنگي گرفته تا حد مداخله نظامي و بمباران با بمب‏هاي هفت تني و يا كودتاي نظامي.

راه ديگر مقابله مخالفان تشكيل حكومت اسلامي اين است كه گروه‏هاي افراطي را تقويت كنند، مثل آنچه كه در مورد بعضي از اين سلفي‏ها در افغانستان و با حمايت از حكومت طالبان كردند. و شگفت اين‏جاست كه طالبان با تحصيل و شغل و حضور اجتماعي زنان مخالف بودند اما خانم بي‏نظير بوتو ـ نخست وزير آن زمان پاكستان ـ كه خود يك زنِ تحصيل كرده، سياسي و اجتماعي است از طالبان حمايت مي‏كند! هنگامي كه خبرنگاران از او انتقاد مي‏كردند گفت: چرا به من انتقاد مي‏كنيد؟ ما با آمريكا، عربستان سعودي و انگليس شريك بوديم كه طالبان را روي كار بياوريم.

مخالفان تشكيل حكومت اسلامي از روي كار آوردن طيف افراطي، دو هدف داشتند. 1. بدنام كردن اسلام تا هر كس كه مي‏خواهد به اسلام روي بياورد و حكومت اسلامي تشكيل دهد، بگويند كه نمونه و نتيجه آن، اين خشن‏ها هستند. 2. مبارزه با انديشه شيعي و فشار بر حكومت جمهوري اسلامي است.

سؤال:

آينده كارآيي سياسي و تأثيرگذاري حكومت شيعي در ايران در حكومت‏ها و حركت‏هاي سياسي جهان را با توجه به حركت‏هاي سياسي و جناح‏هاي داخلي چگونه ارزيابي مي‏كنيد، آيا افول دارد يا خير؟

جواب:

اتفاقا اين نشان حيات سياسي كشور و جامعه ما است. امروز خدمت يكي از آقايان عرض مي‏كردم كه تا مخالفين، ايجاد شبهه نكنند ما به حركت نمي‏آييم. بعد ايشان يك كلمه‏اي را از امام نقل كردند كه امام فرمودند بعد از نوشتن كتاب كشف الاسرار، نويسنده كتاب اسرار هزار ساله به من پيغام داده بود كه من خودم عقيده‏ام اين نيست كه در كتاب آورده‏ام بلكه ديدم شما تكان نمي‏خوريد لذا اين را نوشتم كه شما همين جواب‏ها را بدهيد. شما مي‏بينيد شبهه‏هايي را داخل كشور مطرح كردند در مورد درگيري‏هاي جناح‏هاي سياسي، بالاخره دموكراسي همين است و اولين تجربه دموكراسي ديني در تاريخ جهان، همين حكومت ما است، چون در جاي ديگر سابقه‏اي ندارد و ما از تجربه ديگران هيچ بهره‏اي نداريم و همه چيز را بايد بر اساس آزمون و خطا پيش ببريم. اما بنده گمان نمي‏كنم اين موجب افول ما بشود، شايد علتش خوش‏بيني بنده است ولي تجربه اين ربع قرني هم كه بر ما گذشته به ما مي‏گويد كه ما اگر هوشيار باشيم و به وظيفه خود عمل كنيم و پشتكار داشته باشيم نبايد خوفي داشته باشيم.


1. سخنراني فوق مورخ 26/2/81 در مؤسسه شيعه‏شناسي قم ايراد گرديد.

/ 1