امام مهدى (ع) و سنتهاى الهى (قسمت دوم)
اشاره:
يكى از مهمترين موضوعاتى كه به هنگام بحث از انقلاب جهانى امام عصر (عج) مطرح مىشود اين است كه آن حضرت چگونه و با چه نيرويى در برابر نظام استكبارى حاكم بر جهان مىايستد و همه تمدنهاى قدرتمند، اما فاسد، را به زانو در مىآورد؟ آيا ايشان با قدرت نظامى و با بهرهگيرى از تسليحات و تجهيزات پيشرفته و قدرتمند خود موفق به فروپاشى اين تمدنها مىشود، يا علل و عوامل ديگرى در كار است؟ ترديدى نيست كه حضرت مهدى (ع) با امدادهاى غيبى همراهى مىشود و همه قواى طبيعى و ماوراى طبيعى در خدمت ايشان است; اما به نظر مىرسد رمز اصلى پيروزى ايشان بر همه قدرتهاى شيطانى حاكم بر جهان، حركت ايشان در مسير سنتهاى الهى حاكم بر هستى و هماهنگى اين سنتها با قيام رهايى بخش آن حضرت است . براى روشنتر شدن اين موضوع لازم است كه به بررسى سنتهاى الهى حاكم بر عالم تكوين و تشريع بپردازيم . در شماره قبل پس از بررسى معناى لغوى سنت، اصل تغييرناپذيرى سنتهاى الهى و . . . به بررسى برخى از سنتهاى الهى حاكم بر جوامع انسانى پرداختيم وگفتيم كه براساس سنت تغيير ناپذير الهى، ظلم و بيدادگرى عامل نابودى تمدنهاست . اينك ادامه بحث را با بررسى ديگر سنتهاى الهى حاكم بر جوامع پى مىگيريم . 2 - 4 . وقت و اجل شرط نابودى تمدنها :اگر چه ظلم و ستم، خواه در صورت فردى و خواه در صورت اجتماعى آن، موجب نابودى اقوام و تمدنها مىشود، اما اين نابودى زمانى به فعليت مىرسد كه مهلت و اجل آن اقوام و تمدنها به سرآيد و به تعبير قرآن «موعد» نابودى آنها فرا رسد . به بيان ديگر از ديدگاه قرآن هر «جامعه مستقل از افراد، حيات و شخصيت و مدت و اجل» (1) مشخصى دارد و زمانى كه اين مدت و اجل به سرآيد ديگر هيچ چيز نمىتواند مانع نابودى آن قوم و ملتشود . در اين زمينه آيات متعددى در قرآن وارد شده كه از جمله مىتوان به اين آيات اشاره كرد: 1 - 2 - 4 . آيه 58 سوره كهف: در اين آيه، كه پيش از اين نيز بدان اشاره شد، به صراحتبيان شده كه سنتخدا بر اين نيست كه به مجرد عصيان، نافرمانى و ستمگرى قومى آنها را گرفتار عذاب و هلاكت كند، بلكه خداوند براساس غفران و رحمتبى انتهاى خويش براى هر قومى موعد، اجل و يا سررسيدى تغييرناپذير قرار داده است و تا زمانى كه اين اجل سرنيايد، آن قوم هلاك نمىشوند: وربك الغفور ذو الرحمة لو يؤاخذهم بما كسبوا لعجل لهم العذاب بل لهم موعد لن يجدوا من دونه موئلا . و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است . اگر به [جرم] آنچه مرتكب شدهاند، آنها را مؤاخذه مىكرد، قطعا در عذاب آنان تعجيل مىنمود [ولى چنين نمىكند] بلكه براى آنها سررسيدى است كه هرگز از برابر آن راه گريزى نمىيابند . 2 - 2 - 4 . آيه 34، سوره اعراف: در اين آيه نيز بر اين موضوع تاكيد شده كه هر امتى جدا از بقا و فناى تك تك افراد آن، بقا و فناى خاص خود را دارد و زمانى كه اجل امتى فرارسد هيچ چيز نمىتواند از آن جلوگيرى كند: ولكل امة اجل فاذا جآء اجلهم لايستاخرون ساعةولايستقدمون . و براى هر امتى اجلى است; پس چون اجلشان فرارسد، نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش . 3 - 2 - 4 . آيه 48 و 49 سوره يونس: در آيات سخن از پرسشى است كه از سوى مشركان خطاب به رسول گرامى اسلام (ص) مطرح شده است . آن پرسش اين است كه: «خداوند چه زمانى بين ما و بين تو قضاوت مىكند و ما را هلاك و ايمان آورندگان به تو را نجات مىدهد» به بيان ديگر مشركان با كلامى كه جنبه تعجيز و استهزا داشت مىخواستند به پيامبر بگويند كه: «پروردگار تو هيچ كارى نمىتواند بكند، و اين تهديدهاى تو، بيهودهاى بيش نيست، وگرنه چرا عجله نمىكنى و آن را عملى نمىسازى؟» خداوند نيز در پاسخ اين استهزاى مشركان به پيامبر خود خطاب مىكند كه: «به آنها بگو من مالك نفع و ضرر خود نيستم، نه مىتوانم ضررى از خود رفع كنم و نه منفعتى را به سوى خود جلب نمايم . اما اينكه چرا عذاب خدا نازل نمىشود به اين دليل است كه هر امتى اجل معينى دارد كه به هيچ وجه نمىتواند از آن تخطى كند . آن اجل خواه ناخواه فرا مىرسد بى آنكه ساعتى از زمان مقرر خود، پيش يا پس افتد» (2) : ويقولون متى هذا الوعد ان كنتم صدقين × قل لآاملك لنفسى ضرا ولا نفعا الا ما شآء الله لكل امة اجل اذا جآء اجلهم فلايستاخرون ساعة ولايستقدمون . مىگويند: «اگر راست مىگوييد، اين وعده چه وقت است؟» بگو: «براى خود زيان و سودى در اختيار ندارم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد . هر امتى را زمانى [محدود] است . آنگاه كه زمانشان به سررسد، پس نه ساعتى [از آن] تاخير كند و نه پيشى گيرند .» در تفسير الميزان در ذيل اين آيه چنين آمده است: . . . هر امتى حياتى اجتماعى وراى حيات فردى كه مخصوص تك تك افراد است دارد، و حيات اجتماعى هر امتى از بقا و عمر آن مقدارى را دارد كه خداى سبحان برايش مقدر كردهاست . و همچنين از سعادت و شقاوت و تكليف و رشد و ضد رشد و ثواب و عقاب سهمى را دارد، كه خداى تعالى برايش معين فرموده است و اين حقيقت از چيزهايى است كه تدبير الهى عنايتى به آن دارد . (3) 4 - 2 - 4 . آيه 61 سوره نحل: اين آيه نيز چون آيه پيشين بر اين حقيقت تاكيد مىكند كه كيفر الهى تنها در زمان معين آن فرا مىرسد: ولو يؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دآبة ولكن يؤخرهم الى اجل مسمى فاذا جآء اجلهم لايستاخرون ساعة ولايستقدمون . و اگر خداوند مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مىكرد، جنبندهاى بر روى زمين باقى نمىگذاشت، ليكن [كيفر] آنان را تا وقتى معين باز پس مىاندازد، و چون اجلشان فرا رسد، ساعتى آن را پس و پيش نمىتوانند افكنند . 5 - 2 - 4 . در آيه 45 سوره فاطر همين تعبير تكرار شده است . 6 - 2 - 4 . در سوره نوح نيز موضوع اجل اقوام و امتها به بهترين شكلى بيان شده است . در آغاز اين سوره هدف از فرستادن نوح را انذار قومش پيش از فرارسيدن عذاب دردناك و به بيان ديگر سرآمدن اجل و وقت مقرر دانسته، مىفرمايد: انآ ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومك من قبل ان ياتيهم عذاب اليم . ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه: «قومت را، پيش از آنكه عذابى دردناك به آنان رسد، هشدار ده .» آنگاه به نقل سخنان نوح خطاب به قومش پرداخته، مىفرمايد: قال يقوم انى لكم نذير مبين × ان اعبدوا الله واتقوه واطيعون × يغفر لكم من ذنوبكم ويؤخركم الى اجل مسمى ان اجل الله اذا جآء لايؤخر لو كنتم تعلمون . [نوح] گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهندهاى آشكارم، كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد . [تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اجل] شما را تا وقتى معين به تاخير اندازد . اگر بدانيد، چون وقت مقرر خدابرسد، تاخير بر نخواهد داشت . 7 - 2 - 4 . آيه 11 سوره رعد: در اين آيه بر اين نكته تاكيد شده است كه هرگاه اراده خداوند به نابودى قومى تعلق گيرد ديگر هيچ قدرتى نمىتواند مانع تحقق اين اراده شود . به عبارت ديگر با فرارسيدن اجل مقرر هر قوم و پايان يافتن مهلت آنها، هيچيك از توانايىها، امكانات و تجهيزات آنها نمىتواند اندكى اين اجل مقرر را به تاخير بيندازد: . . . و اذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال . . . . و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد، هيچ برگشتى براى آن نيست و غير از او حمايتگرى براى آنان نخواهد بود .
نتيجهگيرى:
نتيجهاى كه از آيات ياد شده به دست مىآيد چنين است: همه اقوام و تمدنهاى ستمپيشه، هر چند قدرتمند و داراى توان نظامى و اقتصادى قابل توجه، براساس سنت الهى، اجل و سرآمد معين و مشخصى دارند و بالاخره روزى طعم نابودى و فنا را مىچشند . در چنين روزى هيچكس و هيچچيز نمىتواند مانع سقوط و فروپاشى آنها شود . حتى اگر آنها همه توان نظامى و اقتصادى خود را به كار گيرند حتى لحظهاى نيز نمىتوانند اجل معين خود را به تاخير اندازند . براين اساس مىتوان گفت كه چون در زمان ظهور امام مهدى (ع) اجل و مهلت تمدنهاى ستمپيشه به سر آمده و عمر آنها پايان يافته است، هرگونه مقاومتى از سوى اين تمدنها بىفايده است و هيچ عاملى نمىتواند موجب بقا و استمرار حيات آنها شود و به همين دليل آن امام مىتواند در ظرف مدت نسبتا كوتاهى همه نظامها و حكومتهاى خودكامه، ستمگر و كفر پيشه را از روى زمين براندازد و حكومت عادلانه خود را برقرار سازد . 3 - 4 . تغيير نعمتها به دليل تغيير رفتار و روحيات امتها :از آيات متعددى از قرآن استفاده مىشود كه اقبال و ادبار خداوند به هر قومى تابعى از روحيات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهاى الهى براى هر ملتى وابسته به عملكرد آن ملت است . استاد شهيد مرتضى مطهرى در اين زمينه مىنويسد: قرآن كريم نكته فوقالعاده آموزندهاى در مورد سنتهاى تاريخ يادآورى مىكند و آن اينكه مردم مىتوانند با استفاده از سنن جاريه الهيه در تاريخ، سرنوشتخويش را نيك يا بد گردانند . . . يعنى سنتهاى حاكم بر سرنوشتها در حقيقتيك سلسله عكسالعملها و واكنشها در برابر عملها و كنشهاست . عملهاى معين اجتماعى عكسالعملها و واكنشها در برابر عملها و كنشهاست . عملهاى معين اجتماعى عكس العملهاى معينى به دنبال خود دارد . از اين رو در عين آنكه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعى و لايتخلف اداره مىشود، نقش انسان و آزادى و اختيار او به هيچ وجه محو نمىگردد . (4) در اينجا به برخى از آياتى كه اين موضوع از آنها استفاده مىشود اشاره مىكنيم: 1 - 3 - 4 . آيات 52 و 53 سوره انفال: در اين آيات پس از بيان اين موضوع كه چگونه خاندان فرعون و كسانى كه پيش از آنها بودند، پس از كفر ورزيدن، به كيفر گناهان خود گرفتار آمدند، اين گرفتار آمدن را ناشى از يك قاعده كلى در نظام آفرينش دانسته، مىگويد: خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنها آنچه را در دل دارند تغيير دهند: كداب ءال فرعون والذين من قبلهم كفروا بايت الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شديد العقاب × ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم وان الله سميع عليم . [رفتارشان] مانند رفتار خاندان فرعون و كسانى است كه پيش از آنان بودند: به آيات خدا كفر ورزيدند; پس خدا به [سزاى] گناهانشان گرفتارشان كرد . آرى، خدا نيرومند سخت كيفر است . اين [كيفر] بدان سبب است كه خداوند نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشت تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنان آنچه را در دل دارند تغيير دهند، و خداى شنواى داناست . علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مىفرمايد: عقابى كه خداوند معاقبين را با آن عذاب مىكند هميشه به دنبال نعمت الهىاى است كه خداوند قبل از آن عقاب ارزانى داشته، به اين طريق كه نعمت را برداشته عذاب را به جايش مىگذارد و هيچ نعمتى از نعمتهاى الهى به نقمت و عذاب مبدل نمىشود مگر بعد از تبديل محلش كه همان نفوس انسانى است . پس نعمتى كه خداوند آن را برقومى ارزانى داشته وقتى به آن قوم افاضه مىشود كه در نفوسشان استعداد آن را پيدا كنند و وقتى از ايشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عذاب مىشود كه استعداد درونىشان را از دست داده و نفوسشان مستعد عقاب شده باشد . و اين خود يك قاعده كلى است در تبدل نعمتبه نقمت و عقاب . . . (5) 2 - 3 - 4 . آيه 11 سوره رعد: در اين آيه نيز به صراحتسرنوشت اقوام را ناشى از تغيير حال آن دانسته، مىفرمايد: . . . ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم . . . . . . . در حقيقتخدا حال قومى را تغيير نمىدهد، تا آنان حال خود را تغيير دهند . علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مىفرمايد: از قضاياى حتمى و سنت جاريه الهى يكى اين است كه همواره ميان احسان و تقوى و شكر خدا، و ميان توارد نعمتها و تضاعف بركات ظاهرى و باطنى و نزول و ريزش آن از ناحيه خدا ملازمه بوده و هر قومى كه احسان و تقوى و شكر داشتهاند خداوند نعمت را برايشان باقى داشته، و تا مردم وضع خود را تغيير ندادهاند روز بروز بيشتر كرده است . . . واما اينكه اگر فساد در قومى شايع شود و يا از بعضى از ايشان سر بزند نقمت و عذاب هم برايشان نازل مىشود . آيه شريفه از تلازم ميان آنها ساكت است، نهايت چيزى كه از آيه استفاده مىشود اين است كه: خداوند وقتى روش خود را تغيير مىدهد و عذاب مىفرستد كه مردم رفتار خود را عوض كرده باشند، البته اين مطلب امكان دارد نه اينكه به فعليت در آوردنش واجب باشد; زيرا اين از آيه استفاده نمىشود (6) .
نتيجهگيرى:
گفتيم كه براساس يكى از سنتهاى تغييرناپذير الهى، اقبال و ادبار خداوند به هر قوم يا ملتى تابعى از روحيات، اعمال و رفتار آنهاست و بقا و زوال نعمتهايى كه خداوند به جامعهاى ارزانى داشته، ارتباطى ناگسستنى با واكنشهاى آنها در برابر اين نعمتها دارد . به عبارت ديگر سرنوشت هر قومى در گرو عملكرد آنهاست، و هر قوم مىتواند با رفتار و اعمال مناسب و يا نامناسب خود رنوشتخود را نيك و يا بد گرداند . بر اين اساس مىتوانيم بگوييم كه در ظهور امام مهدى (ع) نيز خواست و تمناى درونى انسانها نقش دارد و قطعا اگر مردم از صميم دل خواهان درك نعمتبزرگ الهى; يعنى وجود امام معصوم (ع) در جامعه شوند و با رفتار و عملكرد خود نيز اين موضوع را نشان دهند، خداوند نيز اين نعمت را بر آنها ارزانى خواهد داشت . 4 - 4 . امامت، وراثت و خلافت مؤمنان صالح : يكى ديگر از قوانين و سنتهاى الهى حاكم بر جوامع بشرى، خلافت، امامت و وراثت نهايى مستضعفان صالح و اهل ايمان است . از آيات متعددى از قرآن كريم چنين برمىآيد كه براساس يك قانون و سنت الهى، بندگان مؤمن و صالح خداوند كه جز در مقاطع محدودى از تاريخ كره خاك، همواره به استضعاف كشانده شده و خوار شمرده مىشدند; در نهايت زمين را به ارث مىبرند و پيشوايان و حاكمان زمين مىگردند .برخى از اين آيات به شرح زير است : 1 - 4 - 4 . آيه 105 سوره انبيا: در اين آيه با تعبير «كتبنا» كه اشاره به يك امر ثابت، مقرر و مفروض دارد، بيان مىكند كه در كتابهاى آسمانى وراثتبندگان صالح خدا پيش بينى شده است: ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصلحون . و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد . در تفسير الميزان در باره اين آيه چنين آمده است: «وراثت» و «ارث» به طورى كه راغب گفته به معناى انتقال مالى استبه تو بدون اينكه معاملهاى كرده باشى . و مراد از وراثت زمين اين است كه سلطنتبرمنافع، از ديگران به صالحان منتقل شود و بركات زندگى در زمين مختص ايشان شود، و اين بركات يا دنيايى است كه برمىگردد به تمتع صالحان از حيات دنيوى كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين مىشود كه به زودى زمين از لوث شرك و گناه پاك گشته جامعه بشرى صالح كه خداى را بندگى كنند و به وى شرك نورزند در آن زندگى كنند; همچنانكه آيه «وعد الله الذين ءامنوا منكم وعملوا الصلحت ليستخلفنهم فى الارض . . . . يعبدوننى لايشركون بى شيا» (7) از آن خبر مىدهد . و يا اين بركات اخروى است كه عبارت است از مقامات قربى كه در دنيا براى خود كسب كردند، چون اين مقام هم، از بركات حيات زمينى است هر چند كه خود از نعيم آخرت است; همچنانكه آيه: «وقالوا الحمد لله الذى صدقنا وعده واورثنا الارض نتبوا من الجنة حيث نشآء» (8) كه حكايت كلام اهل بهشت است و آيه: «اولئك هم الورثون الذين يرثون الفردوس» (9) بدان اشاره مىكند . از همين جا معلوم مىشود كه آيه مورد بحثخاص به يكى از دو وراثتهاى دنيايى و آخرتى نيستبلكه هر دو را شامل مىشود (10) . 2 - 4 - 4 . آيه 55، سوره نور: در اين آيه خداوند به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مىدهند وعده مىدهد كه سرانجام در زمين به خلافت مىرسند و از بيم و هراس رهايى مىيابند: وعد الله الذين ءامنوا منكم وعملوا الصلحت ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى شيا ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفسقون . خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد . همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده استبه سودشان مستقر كند، و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را به من شريك نگردانند، و هر كس از آن به كفر گرايد، آنانند كه نافرمانند . علامه طباطبايى در تفسير اين آيه، پس از اشاره به اختلاف نظر فراوانى كه در ميان مفسران در زمينه مراد از اين آيه وجود دارد، و همچنين بيان ديدگاه خود در اين زمينه، مىفرمايد: آنچه از همه مطالب برآمد اين شد كه خداى سبحان به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مىدهند، وعده مىدهد كه به زودى جامعهاى برايشان تكوين مىكند كه جامعه به تمام معنا صالح باشد، و از لكه ننگ كفر و نفاق و فسق پاك باشد، زمين را ارث برد و در عقايد افراد آن و اعمالشان جز دين حق، چيزى حاكم نباشد، ايمن زندگى كنند، ترسى از دشمن داخلى يا خارجى نداشته باشند، از كيد نيرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگويى زورگويان آزاد باشند . و اين مجتمع طيب و طاهر با صفاتى كه از فضيلت و قداست دارد هرگز تا كنون در دنيا منعقد نشده و دنيا از روزى كه پيامبر (ص) مبعوث به رسالت گشته تا كنون، چنين جامعهاى به خود نديده، ناگزير اگر مصداقى پيدا كند، در روزگار مهدى (ع) خواهد بود; چون اخبار متواترى كه از رسول خدا (ص) و ائمه اهلبيت (ع) در خصوصيات آن جناب وارد شده از انعقاد چنين جامعهاى خبر مىدهد (11) . نتيجهگيرى:
حاصل مباحثى كه در اين قسمتبيان شد اين است كه، براساس يك سنت تغييرناپذير الهى، حاكميت نهايى جهان از آن صالحان و مستضعفان است و بالاخره روزى جهان در اختيار صاحبان واقعى آن; يعنى بندگان صالح و مؤمنان به خدا و رسول او، قرار مىگيرد . در اين روز جهانيان طعم شيرين عدالت، امنيت و معنويت را مىچشند و بىهيچ بيم و هراسى خداى يگانه را پرستش مىكنند . اما پرسش اين است كه اين سنت الهى به دست چه كسى محقق خواهد شد؟ ترديدى نيست كه امام مهدى (ع) تنها تحقق بخش اين سنت الهى در تاريخ است و جز او كسى نخواهد توانست وعده خدا بر حاكميت صالحان را محقق كند . بنابراين مىتوان نتيجه گرفت كه چون امام مهدى (ع) تنها ذخيره الهى براى تحقق سنتياد شده است، خداوند او را از راههاى گوناگون يارى خواهد داد تا بتواند سنتش را در ميان بندگان جارى و وعدهاش را محقق سازد . در اين صورت جايى براى اين پرسش كه آن حضرت چگونه در برابر همه دنياى ظلم مىايستد و چگونه قدرتهاى نظامى و سياسى زمان ظهور را در هم مىشكند؟ باقى نمىماند . 1 . ر . ك: مطهرى، مرتضى، قيام و انقلاب مهدى (ع)، ص 17 . 2 . ر . ك: طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمهسيدمحمدباقر موسوى همدانى ج 10، ص104 - 105 . 3 . همان، ص 105 . 4 . مطهرى، مرتضى، همان، ص 19 . 5 . طباطبائى، سيد محمد حسين، همان، ج 10، ص 132 . 6 . همان، ج 13، ص 426 - 427 . 7 . سوره نور (24)، آيه 55 . 8 . سوره زمر (39)، آيه 74 . 9 . سوره مؤمنون (23)، آيه 11 . 10 . طباطبائى، سيد محمد حسين، همان، ج 14، ص 465 - 466 . 11 . همان، ج 15، ص 215 .