رویکرد عقلی بر ضرورت وجود امام (قاعده امکان اشرف) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رویکرد عقلی بر ضرورت وجود امام (قاعده امکان اشرف) - نسخه متنی

رحیم لطیفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



رويكرد عقلى بر ضرورت وجود امام (قاعده‏ى امكان اشرف)

اشاره

در نوشتار پيشين (1) ، يك از ادله‏ى نياز علام و آدم به امام معصوم منصوب، نقد و بررسى شد (قاعده‏ى لطف) . رهاورد آن، پاسخ آخرين و مهم‏ترين شبهات، و اثبات كارامدى آن بر تامين مدعا بود (نياز هميشگى به امام و پاسخ مثبت‏خداوند به آن نياز) .

اين نوشتار، بر آن است تا يكى ديگر از ادله‏اى را كه بر مدعاى مذكور اقامه شده و يا واجد شياسته‏گى آن است، بدون گرايش به سمت و سوى خاصى، نقد و بررسى كند، و نتيجه‏ى آن را پيش روى دانش‏پژوهان اين رشته قرار دهد . (2)

قاعده‏ى امكان اشرف

مراد از وجود امام، امامت عام است كه شامل رسول نبى هم مى‏شود و از آن جا كه ختم نبوت، قطعى و مسلم است، بيش‏ترين هدف، اثبات مقام امامت، بعد از ختم رسالت، و در نهايت، استمرار اين وجود مبارك تا پايان عالم بشريت است .

امامى كه به اذن خداوند و اقتضاى مقام خليفة الهى، تصرف در عالم تكوين دارد (3) و در درجات بالايى اقليم وجود، وطن دارد، بيش‏ترين كارش هدايت موجودات امكانى به سوى آفريدگارشان است . هدايت تشريعى و رهبرى سياسى جامعه، تنها، گوشه‏ى از وظايف او است . (4) . مراد از امام، امامت‏شخصى و يا حاكم سياسى جامعه‏ى اسلامى نيست; زيرا، برهان عقلى بر امور جزئى اقامه نمى‏شود (5) ، هر چند وقتى برهان، نياز عمومى موجودات را به چنان وجودى، ثابت كرد، همان برهان و عقل مى‏گويند، چنان موجودى را با چنان ويژگى‏هايى (عصمت و هدايت تكوينى و . .). ، جزء وحى، كسى نمى‏شناسد، پس وحى، حتما، اقدام به معرفى آن كرده است .

تفاوت دو قاعده (لطف، امكان اشرف)

قاعده‏ى لطف . بيش‏تر بعد اجتماعى و حكومتى و هدايت تشريعى و ظاهرى امام نگاه مى‏كرد، در حالى كه قاعده‏ى امكان اشرف، بيش‏ترين نگاه‏اش به بعد وجودى، تكويينى و باطنى امام است .

از ويژگى‏هاى مهم اين برهان، اين است كه همراه با اثبا اصل وجود امام، استمرار وجود مبارك او را در گستره‏ى عالم بشريت تا آخرين فرد اسنانى نيز ثابت مى‏كند . (6)

امكان اشرف، با نگاه به كل هستى، ساختمان آن را به گونه‏ى مى‏يابد كه جايگاه وجود امام، ذاتا، پيش از ساير انسان‏ها است، در حالى كه قاعده‏ى لطف، با نگاهى به هستى آفريدگار و ذات و صفات كمالى او، در مى‏يابد كه لازمه هدف‏مندى خلقت و تكليف، وجود حتمى و مستمر امام است .

پيشينه

سرنخ و ريشه‏هاى اين قاعده، در سخنان ارسطو به چشم مى‏خورد (7) . حكماى اشراقى، توجه خاصى به آن كرده‏اند . اين قاعده، بعدا به دست‏حكماى مشاء رسيد و برهانى شد .

شيخ الرئيس (8) ، شيخ اشراق (9) ، ميرداماد (10) ، ملاصدراى شيرازى (11) ملاهادى سبزوارى (12) علامه‏ى طباطبائى (13) در باره‏ى اين قاعده سخن گفته‏اندو شبهاد وارد بر آن را پاسخ داده‏اند و گاهى نيز بر استحكام آن براهينى آورده‏اند .

پس آواى اين قاعده، در گستره‏ى فلسفه‏ى قديم يونان و حكمت مشاء و اشراق و متعاليه، طنين انداخته، براى دانشمندان فلسفى و عرفانى و كلامى، دل‏ربايى كرده و در اوج مابحث عمده‏ى علوم عقلى و نقلى آشيانه كرده است .

طرح موضوع امكان اشرف در انديشه‏ى فلسفى اسلامى، از ديدگاه تاريخى، به ابن سينا بر مى‏گردد . بى‏آن‏كه وى آن را به صورت قاعده‏ى در آورد و مانند مسئله‏اى مستقل، به آن بپردازد و يا آن را در پاسخگويى به مسائل ديگر، به كاربرد او، بعد از بيان مفاد قاعده، آن را به ارسط نسبت مى‏دهد (14) .

صد و اندى سال پس از او، شيخ اشراق، صريحا، اصل قاعده را به ارسطو باز مى‏گرداند .

صدر المتالهين، چهارصد و اندى سال پس از شيخ اشراق، عين عبارات او را به كاربرد و به تفصيل قاعده پرداخت و طبق گفته‏ى خودش به قاعده‏ى ديگرى نيز دست‏يافت امكان اخس) (15)

از اين گزارش، اهميت تلاش پيگير دانشمندان اسلامى در حفظ و گسترش و نوآورى دانش فلسفه و تمدن، آشكار مى‏شود .

تقرير و مفاد

ارسطو: «بايد نسبت‏به عالم بالا باور داشت‏به موجوداتى كه با كرامت‏تر و با شرافت‏تر هستند . (16) » .

ابن سينا: «كمال مطلق، حيثيت وجوب بدون امكان و وجود بدون عدم و فعل بدون قوه و حق بدون باطل است . هر آن چه از پس آن بيايد، ناقص‏تر از وجود اول است و . . . (17) » .

سهروروى: «هر گاه ممكن اخس به وجود آمد، مستلزم آن است كه ممكن اشرف وجود داشته باشد . (18) » .

متاخرين: «ممكن اشرف در مراتب وجود، اقدم از ممكن اخس است . بنابراين هر گاه ممكن اخس موجود شود، بايد ممكن اشرف پيش از آن موجود گشته باشد . (19)

پس در صورتى كه وجود اشرف براى ما ثابت نباشد از وجود غيراشرف مى‏توانيم وجود آن را كشف كنيم (20) .

وجود و حيات و علم و رحمت و بقيه‏ى كمالات غيرمتناهيه، از مبدا فياض به ممكنات اخس و پست‏تر نيم رسد مگر اين كه در مرتبه‏ى قبل به اشرف (موجودات برتر) رسيده باشد . مثلا، لامپ لوستر، نخست‏بدنه‏ى لوستر، بعد فضاى نزديك خود، بعد فضاى بالايى اتاق و سپس انسان‏هاى ساكن اتاق و در آخر، فرش و كف اتاق را روشن مى‏كند، و نشدنى است كه نخست فرش و كف اتاق را روشن كند، سپس قسمت‏هاى بالايى و نزديك خود را بنابرين، هرگاه كف و قسمت‏هاى پايينى اتاق روشن باشد، با علم قطعى و وجدانى، در مى‏يابيم كه فضاى بالايى و نزديك لوستر نيز روشن است . (21)
بيان مفردات (قاعده، امكان، اشرف)

قاعده

بيش‏تر دانشمندان، از اين اصل فلسفى - كلامى، تعبير به قاعده كرده‏اند كه به نظر مى‏ايد به خاطر اين جهت‏باشد كه اثبات مسائلى زيادى بر اين اصل بنا شده است، مانند «ترتيب ريزش و فيضان هستى (صدور) از مبدا متعال (اثبات عقول و نفوس مجرد از ماده)» و «اولين صادر، اشرف موجودات است‏» و «اثبات عقول عرضيه (ارباب انواع و مثل افلاطونى)» (22) و «مسئله‏ى جواز اجتماع دو ميل به يك سو (23) » و «اثبات وجود صدا و بوى و مزه در افلاك (24) » و «اثبات علام مثل‏» (25) .

و يا به جهت اين است كه مانند ساير قواعد فلسفى و كلامى و فقهى، مانند قاعده‏ى فقهى لاضرر، در ابواب متعدد فقهى . جارى مى‏شود وسائل زايدى با آن حل مى‏گردد . (26)

امكان

از آن جا كه بستر قاعده، اقليم وجود است، و امكان، ملازم ماهيت و خارج از حلقه‏ى وجود است، پس مراد از امكان، «ممكن‏» است; يعنى، موجودى كه ممكن است، و گر نه، امكان، چيزى نيست كه به «اشرف‏» يا «اخس‏» توصيف شود (شدت و ضعفى ندارد) . (27)

اشرف

مراتب وجودى در فضاى ابن قاعده، چنين نمودى دارند: اخس (پست‏تر) ; خسيس (پست) ; شريف (عالى و بلند) ; اشرف (اعلى و بلندتر) (28)

عالى‏ترين مرتبه‏ى وجودى، هميشه، اشرف، و دانى‏ترين مرتبه‏ى وجودى، هميشه، اخس است، اما مراتب موجود بين اين دو، آغاز و انجام هر كدام، نسبت‏به پائين، اشرف و يا شريف و نسبت‏به بالا، اخس يا خسيس است . بنابراين، هر او از اشرف، تمام اين مراتب ميانى است كه وجود مرحله‏ى پايينى، حكايت از وجود مراحله‏ى بلايى دارد . اشرف، يعنى، نزديك‏تر و جلوتر به مبدا هستى و داراى شدت وجود، و اخس، يعنى دورتر و پست‏تر به مبدا هستى و داراى وجود ضعيف (29) .

هر يك از عقول فعال، نسبت‏به آن چه از آن صادر مى‏شود، اشرف است و همه‏ى عقول فعال، از امور مادى شريف‏تراند . در ميان ماديات نيز موجودات آسمانى، بر عالم طبيعت‏برترى دراند .

بوعلى سينا مى‏گويد: «مراد ارسطو از اشرف، در اين‏جا، چيزى است كه در ذات خود تقدم دارد و هستى، مرتبه‏ى فروتر از آن، تنها پس از هستى آن امر متقدم امكان‏پذير است .» (30) .

انگيزه‏ى طرح و جايگاه قاعده

مبدا متعالى، برتر از لايتناهى بمالايتناهى است، و در حد اعلاى نامحدودى و بى‏انتهايى است و در همگى كمال‏هايش، از جمله فياضيت و صدور مخلوقات نيز، كما و كيفا، بى‏حد و مرز است، و از طرفى، مجموعه‏ى ممكنات كه زمينه‏ى جريان و صدور فياضيت الهى‏اند، همراه با محدوديت‏اند، پس ممكن نيست كه فيض بى‏حد و مرز الهى، در ظرف محدود ممكنات، به يك باره نمود كند . فاعل، تام و تمام است، اما ضعف در قابل است . پس به ناچار، در زمينه‏اى استمرار آفرينش الهى، تقدم و تاخر و تورد رخ مى‏نمايد . مثلا، اگر اقيانوس بزرگى را در بر كسى به نمايش در آوريد . روشن است كه تنگى بر كه، مانع نمودارى يك جا و يك باره‏ى اقيانوس است، و تنها وقتى عجايب مخلقوات اقيانوس به نمايش در مى‏آيد كه هر قسمتى را به نوبت و اندك اندك به نمايش درآوريد .

اين جا، پرسشى طرح مى‏شود كه «نوبت‏بندى ريزش موجودات چه گونه و بر چه پايه‏ى باشد؟» . قاعده‏ى امكان اشرف آمده تا به اين پرسش پاسخ دهد (انگيزه) .

پس اينك، جايگاه اين بحث نيز روشن شد . اين قاعده، در مبحث علت و معلول و از متفرعات اصل «الواحد لايصدر عنه الا الواحد» است، و در نهايت‏به درد توجيه صادر اول از مبدا متعال مى‏خورد . (31)

براهين قاعده

بن مايه‏ى سخن در اين نوشتار، همين جا است كه «كدامين گواه و برهان، اين كبراى كلى (قاعده) را مسلم و قطعى مى‏سازد؟» .

دانشمندان اين وادى، براهينى را ابداع و تقرير كرده و يا توضيح داده‏اند . اين جا به فراخور حال، به بيان دو يا سه دليل بسنده مى‏شود .

دليل يكم

مفاد قاعده، يك قضيه‏ى فطرى است و چندان نيازى به اقامه‏ى برهان ندارد; يعنى، فطرت آدميان، در صورت درك صحيح از آن، گواهى به صحت آن مى‏دهد . از اين رو مى‏توان اين قاعده را مانند يك امر بديهى، مانند دو نصف چهار است، به شماره آورد . (32)

نمونه‏ى ملموس‏تر از اين دريافت عام در گسترش دامنه ايجاد را مى‏توانيم در رفتار انسان مشاهد كنيم . گروهى را به خانه‏ى خود دعوت كرده‏ايد، در توزيع طعام، مى‏بينيد تمايل طبيعى و فرطر آزاد شما، به اين است كه غذاى هر چه بهتر و بيشتر را در برابر ميهمان بزرگ‏تر و عزيزتر قرار دهيد و بر همين معيار، از ديگران پذيرايى كنيد . اين خواست، نمودارى ديگر از اصل مذكور در افاضه و بخشش است كه در ترازى پايين انجام گرفته است . (33)

دليل دوم

اگر ميان دو چيز هيچ رابطه و مناسبت ذاتى نباشد و از هم بيگانه باشند، هيچ علاقه و ارتباط على و معلولى نيز بين آن‏ها نخواهد بود، اما اگر مناسبت و ارتباط باشد، بالاخره ميان آن‏ها به نحوى ارتباط على و معلولى برقرار است و به حكم اصل سنخيت ميان علت و معلول، در قدم نخست، آن معلول‏هاى صادر مى‏شوند كه به علت نزديك‏تر و ارتباط تنگ‏ترى دارند . بنابرين، اگر معلول ممكنى از بارى تعالى صادر شود (به عنوان صادر نخست) و در عالم امكان و اقليم ابداع، ممكنى اشرف از آن قابل تحقق باشد - كه هنوز موجود نشده - در اين صورت، لازم مى‏آيد . امر ابداع و ايجاد، برخلاف مناسبت ذاتى (سنخيت على و معلولى) جريان يافته باشد، كه اين، امرى باطلى است; زيرا، يقينا، ممكن اشرف، به حسب مرتبه‏اش، در شرافت و فضل، به مبدا متعال، نزديك‏تر، و به او، انسب است . لذا مناسبتى كه بين او و بارى تعالى برقرار است تام‏تر و اولى از مناسبتى است كه بين اين ممكن اخس و واجب تعالى موجود است . پس لا محاله، ابتدائا، ممكن اشرف و سپس ممكن اخس محقق خواهد شد . (34)

دليل سوم

اگر موجود اشرف، در مرتبه‏اى مقدم بر غيراشرف به وجود نيايد، يا همراه آن به وجود مى‏آيد و يا در مرتبه‏اى متاخر از آن و يا اصلا به وجود نمى‏آيد .

اگر همراه آن به وجود آيد - مثلا جوهر عقلانى همراه با جوهر جسمانى از علت نخستين صادر شوند - قاعده‏ى «الواحد» نقض مى‏شود .

اگر بعد از آن به وجود آيد، مثلا جوهر عقلانى بعد از جوهر جسمانى به وجود آيد و جوهر جسمانى واسطه در صدور آن باشد - لازم مى‏آيد وجود علت پست‏تر از وجود معلوم باشد .

اگر اصلا به وجود نيايد، معنايش اين است كه علت اول، صلاحيت صدور معلول اشرف را ندارد و اين، خلف فرض است; چون، وجود و تماميت علت اول، فرض واقعى برهان بود . پس تنها فرض صحيح، همان است كه اشرف، جلوتر از غير اشرف موجود شود . (35)

همين بيان را حاجى سبزوارى به نظم كشيده است:




  • الممكن الاخص اذ محققا
    لانه لولاه ان لم يفض
    و ان اخس فاض قبل الاشراف
    وان مع الاشر فى الصدور
    بواحدها ما مصدر الكثير (36)



  • فالممكن الاشرف فيه سبقا
    فجهة تفضل حقا يقتضى
    علل الاقوى عند ذا بالاضعف
    بواحدها ما مصدر الكثير (36)
    بواحدها ما مصدر الكثير (36)



فرزانگان و قاعده

ابن سينا; وى، به قاعده‏ى امكان اشرف، كاملا توجه داشته و آن را معتبر دانسته است . او مى‏گويد «الطبعة مالم يوف على النوع الاتم شرايط النوع الانقص بكماله لم تذخل في النوع الثانى (37)

سهروردى; وى، براى اين قاعده، فوايد بسيار عميق و عظمى معتقد است، او به كمك و با به كار بردن آن، به اثبات بسيارى از مسائل دست‏يافته . . . (38)

ميرداماد; وى، از شبهات احتمالى بر برهان قاعده، پاسخ گفته و در مقام دفاع و اثبات، ادله‏ى جديدى نيز اقامه كرده است: «ان لنا على اصل القاعدة برهانا آخر ابسط والطف . الست قددريت‏بما ادريناك . . . (39) » .

ملاصدرا; وى مى‏گويد: «سال‏ها بر اين قاعده اشكل داشتم تا اين كه خداوند، دل‏ام را روشن ساخت و آن را حل كردم (40) .» . در جاى ديگر مى‏فرمايد: «هذا اصل شريف، برهانى، عظيم جداوه، كريم دؤواه كثير فوائده، متفر منافعه، جليل خيراته و بركاته وقد نفعنا الله به نفعا كثيرا . . . (41) »

حاجى سبزوارى; او نيز به پيروى از حكماى سلف، در كتاب منظومه حكمت و حاشيه بر اسفار، به برهانى كردن مفاد قاعده پرداخته است . (42)

علامه‏ى طباطبائى; او كه يادگار مكتب حكمت متعاليه در عصر حاضر بود، با يك تقرير ابتكارى و جالب، دست‏به تحكيم و تبيين مفاد قاعده زد (43) .

با توجه به براهين سه گانه و سخنان بزرگان فن، هر گونه شك و ترديدى از اعتبار و اتقان قاعده برداشته مى‏شود و جايى براى طرح و نقد شبهات و توهمات احتمالى (44) - بويژه كه رسالت اصلى اين نوشتار اثبات وجود امام با استفاده از قاعده‏ى مذكور است - نمى‏ماند .

امكان اشرف و اثبات وجود امام (45)

(صغرا) :

بى‏شك، انسانى كه همه‏ى كمالات انسانى را دارد (امام) وجودش شريف‏تر از انسان‏هاى ديگر است كه تنها برخى از آن كمالات را دارند .

(كبرا) :

هر گاه شى‏ء ممكنى تحقق يابد كه كمالات وجوديش كم‏تر از شى‏ء ممكنى ديگرى است، آن ممكن شريفت‏تر بايد پيش از او موجود باشد (قاعده‏ى امكان اشرف) (46)

(نتيجه) :

از مشاهده‏ى اين همه انسان‏هايى كه تنها برخى از كمالات را دارند، به اصل وجود امام پى مى‏بريم .

به اقتضاى قاعده، محال است كه افراد انسان، وجود، حيات و علم، جمال، . . . را از مبدا فياض دريافت كرده باشند، لكن در مرتبه‏ى پيشين، انسان كامل دريافت نكرده باشد . (47)

فلاسفه اشراق، آن وجود پيشين را حكمه‏ى قديسه‏ى الهيه، و حكماى مشاء، عقل فعال، و حكماى پهلوى كدبانوى عالم، و عرفا، انسان كامل، و اديان الهى، حجة الله مى‏دانند .

بنابرين، اگر يك فرد از افراد بشر، روى زمين باشد، بايد فرد ديگرى نيز باشد كه انسان كامل و حجة‏الله و . . . در او متظاهر شود . زمين، هرگز، از وجود حجت، خالى نمى‏تواند باشد . پس جرگه‏ى عالم بشريت، بدون انسان كامل، طفره و محال است . (48) اگر ترتيب بالذات موجودات را تفحص كنى، همواره كامل و شريف را پيش از ناقص و خسيس مى‏يابى (49) » .

محقق طبرسى نورى (متوفاى 1321 ق) با بيان شيوا و كوتاه، ضمن اقامه‏ى برهان، اصل صغرا و كبرا را نيز برهانى مى‏كنند: «شكى نيست كه هر كسى قابل تلقى وحى از حضرت افريدگار نخواهد بود و هر فردى از افراد انسان را تحمل ايشان به او امر و نواهى ربانى نمى‏باشد و اين مطلب ثابت است‏به وجدان و عيان، چه تفاوت مراتب انسان، امرى است ظاهر و هويدا (بيان صغرى) [از آن جا كه مراتب پايينى، شايسته دريافت وحى و . . . را ندارند] پس لازم است از وجود شخصى كه ممتاز باشد به قابليت امور مذكوره و ذوجهتين باشد، تا از جههتى تلقى وحى الهى نمايد و به جهتى ديگر تبليغ اوامر و نواهى به مكلفين (50) (بيان كبرى و نتيجه) .» .

كاراى قاعده بر اثبات مدعا

بازيابى علمى مدعا (اثبات وجود امام) از دل اين قاعده‏ى شريف، بسته به تجيزه و تحليل پيروزمندانه‏ى يك پيش فرض و دو شرطى دارد كه خبرگان فن، آن دو را در مورد و مجراى قاعده معتبر دانسته‏اند .

پيش فرض; امام، هر چند از لحاظ ماهيت‏با ساير انسان‏ها يك‏سان است، اما از لحاظ مرتبه‏ى وجودى، در ميان افراد ماهيت (حداقل) (51) برخوردار از ويژگى‏هاى است كه موجب تقدم و نشديد و قو ت او مى‏شود .

شرط اول; قاعده، در موردى جارى مى‏شود كه ممكن اشرف و اخس تحت‏يك ماهيت‏باشند . صدر المتالهين مى‏فرمايند: «المشهور عند المعتبرين لهذه القاعده ان يراعى في جريانها سرطان، احدهما استعمالهاى في متحدى الماهية للشريف والخسيس دون غيره (52) .» .

شرط دوم; دانشمندان اين فن . قاعده را در عالم «ابداعيات‏» (خارج از عالم كون و فساد)، يعنى عالم امر جارى كرده‏اند، نه در عالم حركات و طبيعت و كائنات (53) . ملاصدرا مى‏فرمايد: «و (الشرط) الثاني; استعالها فيما فوق الكون و الابداعيات دون ما تحت الكون وما فى عالم الحركات .» . (54)

اثبات پيش‏فرض

دقت در نظم پديده‏هاى جهان طبيعت، به سادگى، ترتيب وجودى انواع اين قلمرو را روشن مى‏كند . وقتى آثار و ساز كار موجودات بى‏جان با گياهان سنجيده مى‏شود، ديده مى‏شود كه گياهان، نمودهاى برترى دارند، پوسته‏ى سخت دانه را مى‏شگافند، با جوانه‏ى لطيف و نازك، نيزه‏هاى خورشيدى را شكار مى‏كنند و با تكيه بر ريشه‏هاى باريك در دل خاك و تاريك، به فراهم كردن مواد كانى مى‏پردازند تا بر ايند اين همه تلاش، تناورى و افراشتگى‏اش باشد .

وقتى جانوران با گياه سنجيده مى‏شود، برترى موجودى آن‏ها ملموس و مشهود است . بهره گرفتن گياهان از باد و جنگل و آب و كوهستان، نگهدارى از لانه و نوزاد، تبعيت محض از سر گروه، . . . ، همه و همه، حكايت از نوعى آگاهى آن‏ها مى‏كند .

وقتى انسان با آنان دو گروه سنجيده مى‏شود، موجودى است كاملا برتر تمام طبيعت را اسير كمند و رام خود كرده، از همه كام مى‏گيرد، بى‏آن كه به آن‏ها خسارتى پس دهد بر آن‏ها فرمانروايى مى‏كند .

تا اين‏جا وجود مراتب (موجودات اشرف و اخس) در جهان مادى طبيعت، وجدانى و محسوس است . در ميان افراد نوع انسانى نيز افرادى به چشم مى‏خورند كه در زمره‏ى رهبران الهى و امامان معصوم و نوابغ روزگار و . . . مى‏شوند . اينان، از ديدگاه چهارچوبه‏ى بشرى، همانند ديگر افراد اين نوع هستند، اما به سبب ويژگى خاص‏شان از تمايزى ويژه برخوردارند . موجودى كه مى‏تواند هم با سرچشمه‏ى اصلى وجودها و هم با حلقه‏هاى پايينى وجود مرتبط باشد (55) ، موقعيت و جايگاه ممتازى در ميان افراد هم نوع و هم ماهيت‏خود دارد، رويى به سوى خالق دارند و رويى به سوى خلق . از همين روى است كه قافله‏هايى از دل و جان آدميان را به دنبال دارند و چه بسيارند در ميان كاروان بشريت كه براى امير كاروان فداكارى و ايثار مى‏كنند (56) ، بلكه انسان عالى، واسطه‏ى فيض به تمام عالم است; چون، انسان، پس آفرينش‏اش، معلم ملائكه شد . (57)

تمام گفته آمد . با وجدان و شهود باطنى و تجربه‏با ظاهرى قابل لمس است .

شرط يكم

فراهم بدون اين شرط در مورد اثبات مدعا، بسيار روشن است; چون، ذات مبارك امام و ذات ساير افراد، همه، تحت‏يك ماهيت نوعى (انسان) داخل هستند .

از اين گذشته، تقرير برهان قاعده‏ى اشرف، بنابر حكمت صدرايى كه تكيه بر تشكيك وجود دارد، تمام موجودات را شامل مى‏شود . در اين تقرير، صحبت از ماهيت واحد نيست، بلكه صحبت از وجود و مراتب آن است كه مرتبه‏ى نازارى وجود، حكايت از تحقق مرتبه‏ى عالى مى‏كند .

به بيان روشن‏تر، در تطبيق قاعده‏ى امكان اشرف بر اثبات امامت، دو راه پيش‏رو است:

الف) از افراد اخس و يا خسيس ماهيت انسانى به تحقق فرد اشرف;

ب) از وجود مراتب اخس يا خسيس به وجود مراتب اشرف .

طبق بيان اول، شرط مذكور، تامين شده است و طبق بيان دوم، اصولا، شرط مذكور لازم و لحاظ نشده است .

شرط دوم

به نظر مى‏رسد سرنوشت نهايى اثبات مدعا با قاعده‏ى امكان اشرف . در گرو تامين و فراهم شدن همين شرط است .

آيا مى‏توان مفهوم اين شرط را به گونه‏ى تعميم داد تا در عالم عنصرى و بشريت نيز پياده شود؟ آيا از وجود مطلق عالم مادى به وجود عالم برتر كه وجود امام از آن عالم است نمى‏توان رسيد؟ علت وضع چنين شرطى در اجراى اين قاعده چيست؟ آيا با كشف علت نمى‏شود تعميمى در شمول قاعده داد؟ آيا طرح اين قاعده بر اساس محوريت مراتب تشكيكى وجود و با تقرير صدرايى و اضافه كردن قاعده‏ى امكان اخس، نمى‏تواند ره برد؟

كنكاش كامل و پاسخ دقيق به پرسش‏هاى پيشين، هر چند از توان نگارنده و حوصله‏ى اين نوشتار بيرون است، اما به عنوان گشودن روزنه‏ى جديد و ارزيابى نسبى از كاراى قاعده بر اثبات مدعا، به ادامه‏ى سخن پرداخته مى‏شود .

1 - تعارض اين دو شرط و نتيجه‏ى آن

اين كه افراد ممكن (اشرف، شريف، خسيس، اخس) حتما تحت‏يك ماهيت نوعى باشند، ظهورش در اين است كه مراد، عالم طبيعت و حركات و ماديات است; چون، انواع ممكنات، مفارق از ماده (عالم امر و ابداع و مجردات) نوع‏شان منحصر به فرد است و طبعت از هيچ ماهيت مجرده‏اى دو فرد نخواهيم داشت تا يك ماهيت نوعى، آن‏ها را تحت‏خود جمع كند تا بين تقدم و تاخر بالشرف برقرار باشد . (58) در حالى كه شرط ديگر مى‏گويد، اين قاعده، تنها در عالم ما فوق كون (مجردات) جارى است .

از آن جا كه تقرير كنندگان مفاد و برشان، قاعده‏ى امكان اشرف، در مقام طرح و توضيح پا را از دايره‏ى مجردات پايين‏تر گذاشته‏اند، يعنى شرط دومى را در عمل فراموش كرده و ناديده انگاشته‏اند . (59) كم‏ترين چيزى كه به دست مى‏آيد، عدم پابندى به شرط دوم است و اين، راه را براى جريان قاعده‏ى در عالم طبيعت و حركات باز مى‏كند .

2 - تعميم شرط دوم

مى‏گويند، چون عالم ماده . آلوده به تزاحمات و تنازعات و موانع است، پس نمى‏توان به طور حتم و قطعى، حكم كرد كه از وجوب خس به وجودهاى شريف و اشرف پى مى‏بريم; چون، ممكن است وجودهاى شريف و اشرف، با برخورد مزاحمات و موانع، موجود نشده باشند .

علامه‏ى طباطبائى مى‏فرمايند، نهايت چيزى را كه اين علت ثابت مى‏كند، اين است كه در عالم كون و فساد (ماديات تنها) قاعده جارى نمى‏شود، نه اين كه در مطلق عالم كون; چون، از ديد حكما، اجرام عالى، دائم الوجودند و منزه از كون و فسادند، و در عين حال، از عالم ابداع هم نيستند . پس قاعده‏ى امكان اشرف، فى‏الجمله، در اين عالم نيز جارى است . (60)

و شايد بر همين اساس باشد كه استاد مصباح فرموده‏اند: «برخى از فلاسفه، با قاعده‏ى امكان اشرف، اين عالم را نيز ثابت كرده‏اند» .

ابن سينا، آن جا كه مسئله‏ى امكان اشرف را در چهره‏ى كلى بيان مى‏كنند، مى‏گويد: «. . . پس هر يك از عقول فعال نسبت‏به آن چه از آن صادر مى‏شود، اشرف است و همه‏ى عقول فعال از امور مادى شريف‏ترند . در ميان ماديات نيز موجودات آسمانى، بر عالم طبيعت‏برترى دارند . (61) » .

ملاصدرا، علت اعتبار شرط دوم را رفع يك مشكل مى‏داند . و آن مشكل اين است كه; در ميان اشخاص و افراد مادى (مانند انسان) هستند كسانى كه از رسيدن به مرتبه‏ى شرافت‏بازمانده‏اند . اگر قاعده‏ى امكان اشرف در مورد آن‏ها جارى مى‏بود، بايد همه، به مرتبه‏ى شرافت مى‏رسيدند، حال آن كه وجود افراد خسيس و ناقص جسمى و معنوى، قابل انكار نيست .

در اين باره مى‏توان گفت، رفع مشكل، تنها در سايه‏ى جارى نكردن قاعده‏ى امكان اشرف در جهان ماديات نيست . اگر پايه‏هاى اين قاعده برهانى شده - كه چنين است - ديگر به اين سادگى‏ها از سريان يك حكم كلى عقلى نمى‏شود جلوگيرى كرد، بويژه كه رفع آن مشكل، راهى ديگرى دارد، و آن اين كه در جهان ماده و عنصريات ماهيات و افراد اشرف، مانند عالم ابداع و مجردات، تقدم و تفضل ذاتى دارند و صدورشان ذاتا مقدم بر ماهيات و افراد اخس است، همان طور كه خداوند، ابتدائا آدم را بدون پدر و مادر و تقدم نطفه و . . . با قدرت خويش آفريد .

اما اين كه در تداوم هستى مادى، چهره‏ى كار وارونه مى‏شود، اين، به خاطر تنگناى طبيعت و جهان مادى است و تاخر افراد و ماهيات شريف، تاخر زمانى است نه ذاتى . به قول صدر المتالهين اگر صفحه‏ى وجود و مراتب ذاتى موجودات را ورق بزنى، در مى‏يابى كه شريف، هميشه بر خسيس مقدم است، وجوب بر امكان . . . اتصال و پيوستگى بر انفصال و جدايى، وجود بر عدم، خير بر شر و راستى بر دروغ . . . (62)

شايد با استفاده از همين مطلب، پاسخ آن پرسش معروف را كه «ايا اول تخم مرغ بود و بعدا مرغ پيدا شد يا اين كه اول مرغ بود و بعد تخم مرغ به وجود آمد؟» ، بتوان داد; زيرا، آن چه ذاتا در دار هستى سبقت گرفته و با دست قدرت پروردگار ايجاد شده است، همان نوع كامل و اشرف و موجود متكامل‏تر است (63) بعدا تظاهرات وجودى در دار ماده و عناصر به خاطر وجود تنگنا و به خاطر استمرار نوع در جهان حركات و بعد از آفرينش، اولين نوع كامل و توليد تخم آن توسط آن نوع، ديگر انواع و افراد تكثير مى‏يابند .

كوتاه سخن اين كه تقدم و تاخر زمانى كه در ميان پديده‏هاى طبيعى نمايان مى‏شود، ناشى از سببت اعدادى (زمينه‏سازى) انواع اخس نسبت‏به اشرف است، اما سببيت ذاتى تمليك وجودى، همواره از نوع عالى به دانى است; يعنى، نظام وجود يافتن انواع طبيعى، چون ساحت ايجاد گشتن ابداعيات است .

در فعل و انفعال‏هاى وجودى، آشكارا دريافت مى‏شود كه درخت، سبب ذاتى بذر است و نيز حيوان، بنايد نمود يافتن نطفه، فاعليت واقعى وجودى، ميان نوع عالى به نوع دانى است . (64)

استاد حسن‏زاده آملى در مورد دليل و حكمت اعتبار شرط مذكور مى‏فرمايند:

از آن جا كه مشاهده مى‏شود در جهان مادى، گاهى موجود اشرف، متاخر از موجودات اخس لباس هستى مى‏پوشند، وجود نازنينى اشرف الانبياء بعد از ساير انبياء و حتى انسان‏هاى معمولى، به اقليم طبيعت گام نهادند . پس مى‏توان گفت، قاعده‏ى امكان اشرف، در جهان ماديات قابل تطبيق نيست . (65)

اين بيان نيز در جريان و اعتبار قاعده‏ى امكان اشرف (حداقل در مورد اثبات مدعاى ما) مشكلى ايجاد نمى‏كند; چون، بحث در اثبات شخصى و وجود خاص يك امام نيست، بكله مدعا اين است كه وجود مبارك و اشرف امام، در ميان قافله‏ى موجودات انسانى، مقدم و جلوتر بوده و هست . تا آدم ( عليه‏السلام) بود، امام و نبى بود هر چه كاروان بشريت‏به جلو آمد، باز ولى و نبى و امام دوران بوده است تا مى‏رسد به عصر خاتم الانبياء ( صلى‏الله عليه‏و آله‏وسلم) و بعد از آن كه هم چنان وجود مستمر آخرين اميد مى‏درخشد، وجود امامان، ذاتا، مقدم‏اند، هر چند در دار ماديات، نمودشان به ترتيب باشد . (66)

3 . علت و دليل شرط عموميت ندارد

نكته‏ى مهمى كه در تبيين مبناى شرط دوم مى‏شود گفت، اين است كه تنازع و تزاحم در جهان ماده، بالجمله نيست، بلكه مواردى هست كه بدون برخورد با موانع، راه سعادت و تكامل نهايى خود را پيش گيرد . وجود استثنا موجب بر هم خوردن كليت اين شرط مى‏شود، و مى‏توان گفت، در مورد وجود امام، اين تزاحم و تنازعات (حداقل در اصل بودش، نه نمودش) منتفى باشد و وجود انسان‏هاى عادى موجود در مراتب پايينى، كشف از وجود مبارك او مى‏كند .

استاد آشتيانى، بعد از تجزيه و تحليل اين شرط، صريحا مى‏فرمايند: «و لزوم اعتبار اين شرط به مذاق حتما و فلاسفه است، ولى برخى از اهل مكاشفه و شهود، اين شرط را اعتبار نمى‏نمايند . (67) » .

آن چه بنيان علت‏شرط مذكور را شست مى‏كند، اين نكته است كه تنازعات و تزاحمات پديد آمده در جهان طبيعت، بدون هيچ ضابطه‏ى، نشايد، بلكه از آن جايى كه كشمكش‏ها و برخوردهاى انواع طبيع، مقدمه‏ى رسيدن به كمال و در جهت تعالى است (68) . تحت‏يك ضابطه حكيمانه‏اى هستند . لذا اين تصادمات، هيچ‏گاه، به نابودى انواع نمى‏انجامد .

نتيجه‏ى گفتار در آينه‏ى روايات

دستاورد تحليل و تطبيق قاعده‏ى امكان اشرف بر موضوع امامت، اين شد كه در سراى آفرينش، همواره، وجود اشرف و انسان كامل و ولى خدا، يعنى همان امام زمان (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف) هست و پرتوافشانى مى‏كند، و وجود و آرامش اين قافله، مرهون وجود آن قافله سالار است .

روايات شريف نيز چنين مقام و منزلتى را برا امام معصوم ( عليهم‏السلام) ثابت مى‏دارد .

محقق لاهيجى، در توضيح يك فقره از همين گونه روايات، يعنى «ثم ثبت ذالك فى كل دهر وزمان (69) » مى‏فرمايند:

و بالجمله، واجب است‏بودن پيغمبرى يا امامى در هر زمان تا حجت‏خداى تعلى باشد بر خلق . و ببايددانست كه اين كلام شريف با اين و جازت، مشتمل است‏بر خلاصه‏ى افكار و انظار حكماى سابقين و علماى لاحقين، بلكه اشاره است‏به حقايقى كه غايت فكر و نظ اكثر متكلمين به آن نرسيده . و اگر فلاسفه‏ى اقدمين را استماع اين كلام مقدس ممكن مى‏شد، هر آين، اقرار مى‏نمودند به معجزه بودن اين كلام قدسى; كه جان تشنه داند قيمت آب . (70)

» و «لوبقيت الارض بلاحجة لساخت‏باهلها (72) » ; يعنى، ساختار وجودى اين جهان، بدون وجود امام، بر هم مى‏ريزد . پس، از بر هم نخوردن و برقرارى اين جهان، پى به وجود با ارزش امام و جت‏خدا مى‏بريم .

اكنون نيز كه هنگامه‏ى غيبت‏حجت‏خدا است، خورشيد وجودى‏شان از پشت ابرها نورافشانى مى‏كند و وجود ابرها، مانع كار خورشيد نمى‏شود .

اميرالمؤمنين على (ع) فرمودند: «اللهم بلى لاتخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا او خائفا مخمورا . (73) » .

حسن ختام اين نوشته را، شمسى از هنرى كربن قرار مى‏دهيم . او كه مقام استادى دانشگاه فرانسه را داشته و سال‏ها با علامه‏ى فرزانه (طباطبايى (رحمة‏الله عليه) مذاكراتى داشته، در يكى از كنفرانس‏هاى گفته‏اند، مذهب شيعه را بر ساير اديان و مذاهب ترجيح داده‏اند و آن را اختيار كرده‏اند; براى اين كه فقط، مذهب شيعه است كه اساس آن بر ادامه‏ى فيض از جانب پروردگار است و اين، بر طبق عقل سليم است .

آقاى طباطبايى نقل مى‏كردند كه اقاى كربن مى‏گفتند، در موقع راز و نياز با حق متعال، دعاهاى منقول از امام زمان و خليفة الرحمان را مى‏خوان .

على الظاهر آقاى كربن، اولا اعتقاد به امام زمان پيدا كرده‏اند و از راه اعتقاد به وجود مقدس ايشان، شيعه شده‏اند . ذالك فضل الله يؤئيه من يشاء والله ذو الفضل العظيم . (74)

1) ر . ك: انتظار، سال دوم، ش ششم، ص 63، زمستان 1381 .

2) برخى از محققان، قاعده‏ى «امكان اشرف‏» را براى اثبات وجود امام به كار بسته‏اند . ضمن ارج نهادن به زحمات‏شان، يادآور مى‏شود كه به پيش فرض‏ها و پيش شرطهاى اين قاعده، كم‏تر توجه شده، لذا از كارايى آن كاسته شده است . ر . ك: محمدرضا باقى، مجالس حضرت مهدى، چاپ دوم، انتشارات نصايح، 1379; سيد محمدتقى رضوى، امام دوازدهم (ع) در نظام آفرينش، مشكوة، مسلسل 22، بهار 1368، ص 70 - 59 .

3) آية الله مرتضى حائرى، خلافت در قرآن، بينات، شماره 11، سال سوم، ص 20 . به كوشش حسين رضوانى .

4) يحيى يثربى، فلسفه‏ى امامت، انتشارات وثوق، چاپ اول، 1378، ص 123 به بعد .

قيصرى (شارح بزرگ مكتب ابن عربى) در اوصاف خليفه‏ى خدا مى‏گويد: «والخليفة‏لابد ان يكون موصوفا بجميع الصفات الالهية الا الوجوب الذاتى و متحققا بكل اسمائه ليعطى مظاهر الاسماء كلها ما يطلبونه و يوصل كلا منهم الى كماله، والا لايقدر على الخلافة . . . (به نقل از رساله‏ى توحيد و نبوت و ولايت، مقصد 3، فصل 3) .

5) آية الله جوادى آملى، پيرامون وحى و رهبرى، چاپ سوم، انتشارات الزهراء، ص 135 .

6) امام دوازدهم ( عليه‏السلام) در نظام آفرينش، ص 65 .

7) ابن سينا، التعليقات، ص 5 و ص 21، تحقيق عبدالرحمان بدوى، دفتر تبليغات اسلامى شهاب الدين سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 1، ص 435، تصحيح هنرى كربن، چاپ سوم، پژوهشگاه علوم: «و اجماله الامام الباحثين ارسطو من اشارة اشار اليها في كتاب السماء و العالم، ما معناه انه يحبب ان يعتقد في العلويات ما هو الاكرام لها و الاشرف .» .

8) التعليقات، ص 21; «فكل واحد من العقول الفعالة اشرف مما يليه وجميع العقول الفعالة اشرف من الامور المادية، ثم السماويات من جملة الماديات اشرف من عالم الطبيعة، و يزيد (ارسطو) بالاشرف هنها ما هو اقدم في ذاته ولايصح وجود تاليه الا بعد وجود متقدمه .» .

9) مجموعه مصنفات، ج 1، ص 434 .

10) محمد بن محمد ميرداماد، القبسات، ص 372، دانشگاه تهران، 1374 ش .

11) صدر الدين محمدشيرازى، الحكمة المتعاليه، ج 7، ص 244، چاپ سوم، دار احياء التراث بيرون: فى قاعدة امكان الاشرف الموروثة من الفيلسوف الاول (ارسطو) . . .» .

12) حاج ملاهادى سبزوارى، شرح المنظومه، فن الحكمة، ص 203، چاپ اول، لقمان 1372 .

13) علامه محمدحسين طباطبائى، نهاية الحكمة، ص 318، قم، جامعه‏ى مدرسين .

14) دايرة المعارف بزرگ اسلامى، شرف‏الدين خراسانى، ج 10، ص 231، چاپ اول، مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامى، تهران، 1380 ش .

15) الحكمة المتعالية، ج 7، ص 257 .

16) الحكمة المتعالية، ج 7، ص 244 (به نقل از ارسطو، السماء و العالم) ; مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 1 . ص 435; القبسات، ص 372 . (به نقل از اسماء والعالم و نيز به نقل از اثولوجيا) .

17) التعليقات .

18) مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ص 434 .

19) فضل الله خالقيان، قاعده‏ى امكان اشرف (خرد نامه‏ى صدرا، شماره 14، سال 1377، ص 71; نهاية الحكمة، ص 319 .

20) دكتر همايون همتى، عالم مثال از ديدگاه شيخ اشراق (مشكوة، سال 1372، شماره 39، ص 101) .

21) مجالس حضرت مهدى، ص 41 .

22) الحمكة المتعالية، ج 7، ص 109 و ج 2، ص 58; يحيى سهروردى، التلويحات، ج 1، ص 51، چاپ تهران; القبسات، ص 380 .

23) الحكمة المتعالية، ج 4، ص 81: «لان قاعدة الامكان الاشرف دلت على انها في اقصى الممكن من قويها الطبيعية .

24) الحكمية المتعادليه، ج 8، ص 177 .

25) نهاية الحكمة، چاپ جامعه‏ى مدرسين، قم، ص 318 - 319 . خود عالمه، بر چنين استنتاجى اشكال دارند .

26) محمدكاظم خراسانى، كفاية الاصول، ص 430، چاپ چهارم، جامعه‏ى مدرسين، 1418 ق .

27) شرح منظومه .

28) امام دوازدهم ( عليه‏السلام) در نظام آفرينش . ص 62، التعليقات، ص 21 .

29) الحكمة المتعاليه، ج 7، ص 257 .

30) التعليقات، ص 21 .

31) القبسات، ص 372 .

32) مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ص 434: «و مما ينبغى ان من جملة ما حمل القدماء على اعتقاد الاشرف والاكرام في الامور السماوية وغيرها شهادة الفطرة بوقوع الاشرف فالاشرف .» .

33) امام دوازدهم ( عليه‏السلام) در نظام آفرينش، ص 61 .

34) القبسات، ص 378 .

35) آية‏الله مصابح سزدى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 175، چاپ هشتم، سازمان‏تبليغات اسلامى، تهران، 1377 ش .

36) شرح منظومه، ص 203 .

37) غلام حسين دينانى، قواعد كلى فلسفى، چاپ دوم، مؤسسه‏ى مطالعات وزارت فرهنگ، تهران، 1365 ش . (به نقل از وسايل ابن سينا، ج 2، ص 24، چاپ تركيه) ; الحمكة المتعالية، ج 6، ص 97 .

38) التلويحات، ج 1، ص 51 .

39) القبسات، ص 377 . در ص 380 مى‏گويد: «واذتم ميقات البرهان في تاسيس الاصول القوانين فقد جان حسين تفريح ما يتفرع عليها من اثبات جواهر عالم القدس . . .» .

40) الحكمة المقالبة، ج 7، ص 254 - 255: انه قد وقع لنا في سالف الزمان اشكال معضل على قاعدة امكان الاشرف . . . و هذا الاشكال مما عرضته على كثير من فضلاء العصر، وما قدر احد على حله الى ان نور الله قلبي وهدانى ربي الى صراط مستقيم . . .» .

41) همان، ص 244 .

42) شرح المنظومه، ص 203; الحكمة المتعالية، ص 250، حاشيه‏ى، س قده .

43) الحكمة المتعالية، ج 7، ص 245، حاشيه‏ى ط قد; قواعد كلى فلسفى، ص 21 .

44) ميرزا مهدى آشتيانى، اساس التوحيد، ص 130 تا 150، انتشارات مولى، تهران، 1360 ايشان، اشكالات وارد بر قاعده‏اى امكان اشرف را مشروحا پاسخ داده‏اند .

45) همان طورى كه گفته شد، قاعده‏ى امكان اشرف، وجود امام را كه در ميان قافله‏ى موجودات ممكن در مرتبه‏ى ويژه‏ى قرار دارد، ثابت مى‏كند كه رهبرى دينى و سياسى و اجتماعى افراد بشر، تنها گوشه‏ى از وظايف او است .

46) شالوده برهان، به صورت بالا، در منابع حكمت و فلسفه آمده است، ر . ك: على شيروانى، ترجمه و شرح نهاية الحكمة، ج 3، ص 363، چاپ چهارم، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1376 .

47) مجالس حضرت مهدى ( عليه‏السلام)، ص 41 .

48) مجالس حضرت مهدى (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف)، ص 42; غلام حسين دنيانى، نيايش فيلسوف، ص 137، چاپ اول، دانشگاه رضوى مشهد .

49) الحكمة المتعالية، ج 7، ص 249: «و انك لو تصفحت الاشياء و ترتيبها بالذات لابالعرض لوجدت ان الشريف متقدم دائما على الخسيس و . . . و الخير على الشر والصدق على الكذب‏» .

50) سيد اسمعيل طبرسى نورى، كفاية الموحدين، ج 1، ص 511، انتشارات عليمه اسلاميه، (چهار جلدى) ; احمد حميدالدين الكرمانى، المصابيح فى اثبات الامامة، ص 60، چاپ اول، دارالمنتظر، بيروت، 1416 ق .

51) آن چه مورد تاييد عقل و نقل است، برترى وجود امام بر بسيارى از ماهيات و موجودات، اما اثبات برترى امام در حد ساير افراد ماهيت انسان‏هاى غير امام) نيز براى اقامه و صحت‏برهان مورد بحث، كافى است .

52) الحكمة المتعالية، ج 7، ص 247 .

53) مجموعه مصئفات شيخ اشراق، ص 434 - 435 اهم از ارسطو و هم خودش، شرط مذكور را معتبر مى‏داند) ; القبسات، ص 372 .

54) الحكمة المتعالية، ح 7، ص 247 .

55) عبدالرزاق لاهيجى، گوهر مراد، ص 364، تصحيح زين العابدين قربانى، چاپ اول، وزارت فرهنگ، 1372 ش; علامه حلى، انوار الملكوت، ص 187 . تحقيق نجمى زنجانى، چاپ دوم، بيدار (دليلى خوبى براى اشرفيت رهبران الهى دارد).

56) كفاية الموحدين، ج 1، ص 511، انتشارات علميه اسلاميه; فلسفه‏ى امامت، ص 123 (به نقل از ابن عربى و قيصرى) و نيز ص 112 . بر مبناى اصول و قواعد صدرايى، رابطه‏ى وحى و اعجاز يا علم و قدرت را بر اساس يك حقيقت عينى مى‏توان استوار ساخت . آن حقيقت عين، همان وجود امام است كه از لحاظ درجه‏ى كمال در حد برت و فوق العاده بوده و در نتيجه، منشا آثار فوق العاده هم قرار مى‏گيرد كه يك از آن‏ها، وحى، و ديگرى، اعجاز است .

57) جواد على كسار، بحث‏حول الامامة، ص 138، چاپ اول، دارالصادقى، ايران 1419 ه . ق . از سوره‏ى بقره آيه سى و يكم وعلم الآدم الاسماء كلها . . . يا آدم انبئهم . . . استفاده شده است .

58) نهاية الحكمة، ص 316 .

59) مثلا ملاصدرا در توضيح چگونگى تقدم اشرف مى‏گويد: «لو تصفحت الاشياء وترتيبها بالذات لابالعرض لوجدت ان الشريف متقدما دايما على الخسيس . . . والاتصال على الانفصال والوجود على العدم والخير على الشر . . .» . صفحه گردانى، اشيا، اتصال، انفصال، شر، . . . هر ظهور دارند كه عالم طبيعت و ماده مراد وى است . الحكمة المبقالبة، ج 7 . ص 249؟ التلويحات (ضمن‏مجموعه مصنفات شيخ اشراق) ج 1، ص 51، تصحيح هنرى كربن، تهران، 1396 ق: «. . . وقد وجد الاجسام والماديات و الماهيات المجردة عن المادة غير ممتنعة . . .» .

60) الحكمة المتعالية، ج 7، ص 248، حاشيه‏ى - ط مد .

61) التعليقات، ص 21 .

62) الحكمة المتعالبة، ج 7، ص 249 .

63) قاعده‏ى امكان اشرف، ص 75 .

64) امام دوازدهم ( عليه‏السلام) در نظام آفرينش، ص 62 - 63; اساس التوحيد، ص 145: «اخس، مقدمه‏ى وجودى، و به وجهى، علت اعدادى اشرف است و اشرف فاعل ما به الوجود اخس است .» .

65) شرح المنظومه، با تعليقه‏ى آية الله حسن زاده آملى، چاپ اول، نشر ناب، 1416، قم، ج 3، ص 730 .

66) مراد از تقدم اشرف بر انس، ذاتى است نه زمانى، همان ج 3، ص 731 .

67) اساس التوحيد، ص 134 .

68) نهاية الحكمة، ص 312 (مبحث‏شرور) .

69) ثقة‏الاسلام كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 168، باب الاضطرار الى الحجة، حديث 1 .

70) گوهر مراد، تحقيق قربانى، چاپ او، وزارت فرهنگ، ص 357 .

71) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 38، باب 1، حديث 66 .

72) همان، ص 37، حديث 64 .

73) نهج البلاغه، حكمت 147 .

74) آية الله شيخ مرتضى حائرى، خلافت در قرآن (بينات، سال سوم، شماره 11، ص 21)

/ 1