بسم الله الرّحمن الرّحيمهمه بايد بدانند كه از عمليّات آنچه كه برايشان باقى مى ماند، توجّه به همانها داشتهباشند، و به آنچه كه فانى مى شود توجّه نداشته باشند.اعمال صالحه ، طاعات الهيّه ، [و] آنچه كه مقرِّب به سوى خدا است ، با آدم مى ماند، و آدماينها را از اينجا تا روز قيامت تا ما بعدالقيامة ، هر جا كه هست ، با خودش مى برد.اعمال صالحه انسان ، اعمال باقيه انسان ، فانى نمى شود. [همه بايد] بدانند كهطاعات ، عبادات [و] مقرِّبات ، اينها يك چيزى نيست كه به واسطه اينكه اين اتاق [يعنىدنيا] خراب شد آنها هم از بين بروند، [و اگر] اين بدن از روحمنفصل شد آنها هم بروند، آنها باقى و ثابت هستند، بلكه يك صورت معنويّه اى در آنجااز اينها، براى هر فرد فرد، ظاهر خواهد شد.مبادا غفلت كنيد! آنهايى كه شهيد شدند، آنهايى كه شهيد داده اند، در راه خدا رفته اند ودر راه خدا بوده اند، و خدا مى داند چه تاجى به سر اينها -بالفعل - گذاشته شده ؛ ولو بعضى ها نمى بينند مگر بعد از اينكه از اين نشاءتبروند.بعضى هم كه اهل كمالند، شايد در همين جا ببينند كه فلان بر سرش تاج است ، فلانبر سرش تاج نيست !!مقصود [اينكه ] شهادتِ نزديكانِ انسان خودش يك كرامتى از خداست .شهادت - اگر حسابش را بكنيم - موجب مسرّت است ، نه موجب حزن ؛ اين حزنى كه در انسانپيدا مى شود، به خاطر اين است كه آن (شهيد) رفت آن اتاق و ما مانديم اين اتاق ، ديگرفكر اين را نمى كنيم كه او حالش از حال ما بهتر است ؛ ما ناراحتى داريم ، او راحت است .فكر اين را نمى كنيم كه الان چه [چيزهايى ] خدا براى او قرار داده ، و ما معلوم نيست چهجورى برويم ؟ آيا با ايمان مى رويم ، يا نه ؟ او با ايمان رفت و آن هم اين جور، شهيدرفت .بايد بفهميم كه شهادت ، از موجباتِ سعادت است ، هر فردى را بالا مى برد، پايين نمىآورد.و اين خانه يك خانه اى است كه جاى ماندن نيست ؛ بايد در اينجا يك چيزهايى جمع كندبراى جاى ديگر كه زندگى مى كند.آن وقت آن چيزهايى كه جمع مى كند. آنجا بزرگى اش معلوم مى شود؛ آنجا معلوم مى شودكه اين ، كافى و وافى است ، اينجا معلوم نيست .خدا مى داند يك صلواتى را كه انسان بفرستد و براى ميّتى هديه كند چه معنويّتى ، چهصورتى ، چه واقعيّتى براى همين يك صلوات است ، بايد به كمى و زيادى متوجّهنباشد، به كيفيّت اينها متوجّه باشد.اگر براى خدا كسى انفاق كرد ولو يك [مقدار اندك ]پول باشد، و براى خدا انفاق نكرد، هزارها طلا و نقره باشد. اينها فانيات هستند و آنهاباقيات هستند.[انسان ] هر آنْ به آنْ ترقّى و رشد مى كند،محال است كه يك كار خيرى براى خدا بكند، مغفولٌ عنه باشد، « لايَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُذَرَةٍ » (121) [و] ملائكه خبردار نشوند، كسى ننويسد، ضبط نكند.[انسان ] بايد ملتفت باشد! هر خيرى و هر شرّى از هر كسى صادر شود، در آنجا آشكاراست .خدا مى داند چقدرها ناظر هست و بر اين وضعيّات مطّلع مى شوند!خدا مى داند چه پاداشى براى اعمال - چه خير و چه شرّ - ثابت است و براى آدم مقرّر مىشود!نبايد خيال كند كه مطلب ، مالِ كمى و زيادى است ،مال كيفيّت است ، براى خدا باشد، كم باشد؛ براى خدا نباشد زياد باشد.و قهراً بايد نگاه بكند كه دفتر شرع چه مى گويد و اينجا كه هست ، چه كارى بايدبكند و چه كارى بايد نكند.ما مهمان خدا هستيم ؛ در سفره او هستيم ، مى بيند ما را، مى داند ما چه كار مى كنيم ، مى داندكه ما خيال داريم چه كنيم ؛ بهتر از ما مى داند خيالات ما را. ما يك چيزهايى راخيال مى كنيم و خيال مى كنيم اين خيالات ما واقعيّت پيدا مى كند، و آن خيالات واقعيّت پيدانمى كند، [و] خدا مى داند بر عكس است ؛ آنهايى را كهخيال مى كنيم واقعيّت پيدا مى كند، واقعيّت پيدا نمى كند، و آنهايى را كهخيال مى كنيم واقعيّت پيدا نمى كند، واقعيت پيدا مى كند، تا اين مقدار مطّلع است !خدا كه مطّلع است ، معلوم [است ]، ملائكه اش ، رُسُلش ، همه جا در راست ، چپ ، اين طرف آنطرف ، همه جا هستند.نمى شود از خدا مخفى كرد؛ خوب پس [حالا] كه نمى شود مخفى كرد و خدا مى بيند، مىداند و قادر هم هست ، يك چيزهاى را دوست دارد، يك چيزهايى را دوست ندارد و براى خودِماست ، والاّ براى او فرقى نمى كند؛ و اگر اين جور است ، آيا ما بيش از اين حاجت داريمكه همين قدر مطّلع باشيم كه « خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است » ؟شيطان ملعون ، پيش حضرت يحيى عليه السّلام مجسّم شد؛ گفت : پنج نصيحت به تو مىكنم .گفت : خوب بگو.[شيطان ] اوّل يك كلمه حكمت خيلى خوبى گفت ؛ دوّم هم بسيار خوب ، سوّم آن هم بسيار خوب؛ چهارم ، ديد آن هم بسيار خوب است .[حضرت يحيئghl |hgs ugdi] گفت : ديگر برو! در پنجم كار خودت را مى كنى ، برو!پنجم را ديگر نمى خواهم ، لابُدّ در پنجم ، كارِ خودت را مى كنى و الاّ ابليس نيستى .ابليس داعى به شرّ است ؛ اينها همه مقدّمه بود براى اينكه آخرِ كار، كار خودش را انجامبدهد.همچنين ملتفت باشيد! حياتِ فرنگى ها با جاسوس است ، تا بهحال بر سر ما هر چيزى آورده اند، از جاسوسها آورده اند.ملتفت باشيد! اطراف خودتان را نگاه كنيد، گاهى مى شود به چند واسطه ، به جاسوسمى رسند.اينها يك فطانتى است كه خدا بايد اين زرنگى را بدهد كه آدمگول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست مى گويند تا اينكه دروغشان رابفروشند.مى گويند: يك نفر ايتاليايى ، تاجر بود و اوّلْ كسى كه امتياز نفت ايران را گرفت همين(فردِ شخصى ) بود. چون تاجر و خيلى مهمّ بود، امتياز نفت ايران را به مبلغ خيلىگزافى خريد، و چون نصرانى بود اين را وقف كرد براى تبليغات دينى [تا] به اختيارپاپ باشد و تبليغات دين مسيح ، با عوايدِ اين نفت باشد. پيرمرد - بهقول خودش - وقف كرده بود كه در راه خدا تبليغات شود!فوائد نفت ، مدّتها در دستش [زمانى كه ] اوّلِ امرِ نفت ، كه ظاهراً شايد [در زمان ] سلطنت « مظفّرالدّين شاه » بوده است .دولت انگليس فهميد كه اين [شخص ] امتياز را خريده و قباله اش پيش اين است ، آن وقت همصحبت محضر، ثبت و اسناد و اين حرفها نبود؛ قباله شخصى عادى بود كه همه معاملات بااو انجام مى شد.انگليس ، يك نفر از خودشان را فرستاد كه « برو رفيقِ اين پيرمردِ متدينِ به دين مسيحباش ، و انجام بده آنچه را كه اين [شخص ] با تو اُنس بگيرد! » اين هم مدّتها با اين پيرمردى كه متديّن به دين مسيح بود،مشغول عبادت شد، با او شريك در عبادات و كليسا شد، به طورى كه [پيرمرد] ديگرخاطرش جمع شد كه رفيقش كه آدم خوب و متديّنى [است ]، شبانه روزمشغول عبادت است ؛ شايد از اين هم بيشتر عبادت مى كرد.بالاخره ، تا آخر كار، فرصت را غنيمت شمرد و قباله را سرقت كرد، قباله نفت را ازپيرمرد سرقت كرد و آورد تسليم دولت انگليس كرد. حالا آيا آن پيرمرد به اين زودىملتفت شد كه اين را به چه كسى داده است ؟ بنده نمى دانم . همين قدر فهميد كه رفيقشرفت و قباله هم نيست ، مدّتى بيچاره از غصّه ، زندگى را گذراند و مدتىطول نكشيد كه از غصّه وفات كرد.ملتفت باشيد! ملتفتِ ما هستند؛ كمااينكه ملائكه ، ملتفتِ خيالات ما هستند!! اين ملعونها ملتفتهستند كه بعد از چند سال چه خواهيم كرد، راهش را پيدا مى كنند، جاسوس مى گذارند،تمام خيالات و افكار انسان را به توسط او مى فهمند!بايد ملتفت باشيد! ديگر چاره اى نيست الاّاينكه خودتان را به خدا بسپاريد ومتوسّل شويد؛ يك دست شما قرآن و دست ديگر عترت باشد.عترت ، معارفش در مثل « نهج البلاغه » است ؛ اعمالش در مثلِ « صحيفه سجاديّه » است ؛اعمال تكليفى اش در مثل همين رساله هاى عمليّه است .از اينها شما را خارج نكنند، بلكه امتياز ما - در مسلمين و غيرمسلمين - همين است كه دو اصلىداريم كه براى دنيا و آخرتمان نافع است . براى دنياى ما، هم اگر مريض شديم ، اگربلايى بر سر ما آمد، به اينها كه متوسّل شديم ، براى ما فَرَج مى رسد.اين امتياز در خصوص شيعه است ، در اهل سنّت اين مطلب نيست ، بلكه به علماى فقه اجازهنمى دهند كه در عقليّات دخالت بكنند. در عقليّات بايد ابوالحسن اشعرى يا معتزلى مرجعباشد. در شرعيّات بايد - مثلاً - ابوحنيفه ، شافعى و اينها مرجع باشد، تعجّب مى كنندكه شيعه چطور يك نفر را هم رئيس عقليّات و هم رئيس شرعيّاتقائل است .ائمّه ما هم در معارف و علوم عقليّه مرجعند و هم در امور شرعيّه و تكليفيه مرجعند. ديگر نمىدانند كه اين دو تا كه سهل است ، ائمّه غير اينها را هم دارند: توسّلات ، تحصّنات ،تحفّظات ؛ از اينها راه مناجات با خدا را، از اينها راه عبوديّت خدا واعمال را [مى توانيم ياد بگيريم ]؛ بلكه مى توانيم به تبعيّت اينها، اوقات ما در طاعتخدا، مستغرق بشود [و] هر چه بكنيم از طاعت خارج نشويم .مقصود [اينكه ] شما ملتفت باشيد. در اين عصر، گرگ فراوان است ، شما را مى خرند امّابعد هم مى توانند يك غذاى مسمومى به شما بدهند، كار شما را تمام كنند، بعد از اينكهكار را از دست شما گرفتند، بعد از اينكه استخدام كردند، و هر چه ماهيانه [مبالغى ] كهانسان خوابش را هم نديده است ، به او بدهند.ملتفت باشيد! شما را گمراه نكنند، از جادّه شما را بيرون نكنند، كه از دنيا و آخرت شما رامحروم مى كنند. اگر ديدند بنده صادقِ قانعِ آنها هستيد؛ كه هستيد امّا به شرطى كه درراه اينها كشته شويد.همين ديروز مگر نبود كه از بغداد، قشون گرفت براى لبنان كه برود به نفع نصارىو بر عليه مسلمين بجنگد؟ « عبدالكريم قاسم » براى همين كودتا كرد؛ گفت : ما مى رويمبا مسلمانها مى جنگيم كه در لبنان حكومت را چرا به دست نصرانى نمى دهند؟ همين سبب شدكودتا كرد، دولت را به هم زد و يك دولت ديگرىتشكيل داد.على اىّ حال ، تا اين حدّ اينها از شما طلب دارند كه شما فدايى اينها شويد.در همين جنگ اخير نقل شد كه انگليس از خودش دوازده هزار كشته داد، بقيّه [را] همه ازمستعمرات و هند و از جاهاى ديگر به جبهه آورد؛ امّا روسِ بىعقل (شوروى ) اقلِّ روايات گفتند: « سى ميليون تلف داد. » اين سى ميليون از خودش كشتهداد، و او دوازده هزار از خودش كشته داد، باز هم اين احمق (شوروى ) با آنها در تقسيمشريك شد؛ تثليث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ يك ثلثشمال آمريكا، يك ثلثش مال انگليس ، و يك ثلثشمال روس ، اين سى ميليون كشته داده است ، آمريكا اسلحه وپول داده ، انگليس هم با حيله بازى و رشوه فقط دوازده هزار كشته داده است ، شيطنتِ اينهابا بى عقلى او با هم مى سازد! نتيجه اين جور شد.آيا حاضريد از قرآن و عترت دست برداريد؟ آنها حاضر نيستند ازاينها دستبرندارند.(122) والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته