آيت الله العظمى سيّد على آقا قاضى رحمه اللّه
حاج ميرزا سيّد على آقا قاضى قدّس سرّه در سيزدهم ماه ذى الحجّة الحرام سال 1282 ه .ق . در تبريز متولّد شد، و بعد از طىّ مراحل مقدّماتى تحصيل مدّتى از محضر درس پدر بزرگوار خود، حاج سيّد حسين قاضى ، و نيز ميرزا موسى تبريزى صاحب « حاشيه رسائل » ، و همچنين ميرزا محمّد على قراچه داغى استفاده نمود، و ادبيات عربى و فارسى را پيش شاعر نامى و دانشمند معروف ميرزا محمّد تقى تبريزى معروف به « حجّة الاسلام » و متخلّص به « نيّر » خواند، و اشعار بسيارى به فارسى و عربى از وى نقل مى كرد.تا اينكه در سال 1308 ه .ق . در سنّ 26 سالگى به نجف اشرف مشرّف گرديد. و زمانى در خدمت آيات عظام : فاضل شرابيانى ، شيخ محمد حسن مامقانى ، آقاى شريعت ، آخوند خراسانى و حاجى ميرزا حسين خليلى درس خواند، و مخصوصاً از اجلّه تلامذه اين استاد اخير به شمار آمد و در خدمت وى تهذيب اخلاق را نيز تحصيل كرد. (11) آن بزرگوار، عارفى عظيم الشاءن ، فقيهى عالى مقام ، صاحب مكاشفات و كرامات بود. علاّمه شيخ آقا بزرگ طهرانى در كتاب « طبقات اعلام شيعه » درباره ايشان چنين مى نگارد:« سيّد على آقاى طباطبائى تبريزى قاضى ، پسر ميرزا حسين - كه وى نيز پسر ميرزا احمد، و وى پسر ميرزا رحيم بوده -، دانشمند و مجتهدى است متّقى و اخلاقى ، و فاضلى است پرهيزكار. ده ها سال ميان ما و آن جناب دوستى و معاشرت بود. و در طول اين مدّت وى را در روش خويش استوار، و در خوى و خصلت جوانمرد، و در ذات و فطرت بزرگوار يافتم ... او را تفسيرى است كه از اول قرآن كريم شروع و به آيه 92 از سوره انعام آنجا كه مى فرمايد:(قُلِ اللّهُ، ثُمَّ ذَرْهُمْ فى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ)بگو: خدا، سپس آنها را رها كن تا در عين غوطه ورى در باطل ، يكسره مشغول بازى باشند.ختم مى گردد، و نيز پدر آن جناب تفسيرى بر قرآن نوشته است . خانه آنها از قديم ، خانه علم و فضيلت و تقوا بوده است . (12) علاّمه حسن زاده آملى درباره ايشان مى گويد: « ايشان از اعجوبه هاى دهر بود » تا اينكه مى فرمايد: « يكى از كلمات دلنشين مرحوم حاج سيّد على قاضى اين است كه : اگر انسان نصف عمر خود را در پيدا كردن استاد كامل صرف كند، جا دارد. » (13) آقاى حسن زاده از قول علاّمه طباطبائى درباره سيّد على آقاى قاضى مى نويسد: « ايشان عجيب مردى بودند و شاگردهاى بسيارى تربيت كردند، استادان بسيارى هم ديدند، او داراى مكاشفات خيلى قوى بود و علاوه بر اين [آنچه در ايشان بيشتر تجلّى داشت ]ژ (14) كمالات شهوديش و عرفانيش و سير و سلوكش بود. » (15)