اصلىترين فروع
در فرهنگ اسلامى، جهان عرصه تقابل و هماورى دو «ولايت» است؛ ولايت خدا و دوستان او از يك سو و ولايت شيطان (طاغوت) و پيروان او از سوى ديگر. در اين فرهنگ انسانها يا در خط ولايت خدا و دوستان خدا هستند كه خدا آنها را از تاريكيهاى نادانى و گمراهى خارج و به روشناى دانايى و رستگارى داخل مىكند و يا در خط ولايت شيطان و دوستان شيطان كه اوليائشان آنها را از روشنايى هدايت به تاريكيهاى ضلالت سوق مىدهند: اللّه ولىّ الذين امنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور والذين كفروا أوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور إلى الظلمات أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون.1 خداوند سرور كسانى است كه ايمان آوردهاند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد. و[لى[ كسانى كه كفر ورزيدهاند، سرورانشان طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به درمىبرند، آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند. با توجه به اين نگرش بوده است كه در آموزههاى اسلامى به نقش «ولايت» در زندگى انسانها توجه ويژهاى شده و همه اهل ايمان موظف شدهاند كه از يكسو سر در گرو ولايت حق و پيروان آن داشته باشند و از سوى ديگر از ولايت شيطان و پيروان او بيزارى جويند. و اين همان حقيقت «تولِّى» و «تبرِّى» است كه در مكتب تشيع اين همه بر آن تأكيد شده است. 1. مفهوم تولّى و تبرّى
«تولّى» بر وزن ترقّى مصدر باب تفعّل از ماده «ولى» و در لغت به معناى پذيرش ولايت و كسى را ولىّ خود قرار دادن است. «ولىّ» در زبان عرب به معناى دوست، ياور و سرپرست آمده است. چنانكه مصدر آن «ولايت» نيز به معناى دوستى، ياورى و سرپرستى استعمال شده است. بنابراين تولّى هم مىتواند به معناى پذيرش دوستى و كسى را دوست خود قرار دادن باشد و هم مىتواند به معناى پذيرش سرپرستى و كسى را سرپرست خود قرار دادن. اما با توجه به موارد استعمال اين كلمه در آيات و روايات مىتوان گفت كه دوستى و سرپرستى لازم و ملزوم يكديگرند و پذيرش دوستى مقدمه پذيرش سرپرستى است؛ چرا كه دل سپردن مقدمه سرسپردن است و انسان تا به كسى دل نبندد نمىتواند سرسپرده او شود و چنانكه بايد و شايد تسليم او گردد.2 «تبرّى» نيز بر همان وزن و از همان مصدر از ماده «برء» و به معناى بيزارى جستن، بيزار شدن و دورى گزيدن آمده است.3 در مورد معناى اصطلاحى اين دو كلمه نيز گفتهاند: تولّى و تبرّى؛ يعنى انسان از لحاظ عاطفى، قلب خود را از محبت و علاقه خدا، پيامبران و ائمه معصومين و جانشينان بهحق آنان (فقيهان) و مؤمنان پر كند و در عين حال، بغض و كينه دشمنان آنها را به دل بگيرد و از نظر سياسى و اجتماعى، سرپرستى، رهبرى، دوستى و حكومت الهى را بپذيرد و از حكومت دشمنان اسلام دورى جويد.4 2. تولّى و تبرّى در آموزههاى اسلامى
اگر چه «تولّى» و «تبرّى» در اصطلاح از فروع دين برشمرده شدهاند، اما از مجموعه معارف اسلامى، به ويژه آموزههاى مكتب اهل بيت(ع) چنين برمىآيد كه اين دو موضوع نه فرع دين بلكه همه دين و تماميت ايماناند و به بيان ديگر دين و ايمان چيزى جز دوستى ورزيدن و بيزارى جستن به خاطر خدا نيست. «فضيل بن يسار» يكى از ياران امام صادق(ع) نقل مىكند: سالت أبا عبداللّه، عليهالسلام، من الحبّ والبغض أمن الإيمان هو؟ فقال: و هل الإيمان إلاّ الحبّ والبغض.5 از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا دوستى و دشمنى از ايمان است؟ فرمود: آيا ايمان جز دوستى و دشمنى است؟ در روايت ديگرى، امام صادق(ع) مىفرمايد: من أحبّ للّه و أبغض للّه و أعطىللّه فهو ممّن كمل إيمانه.6 آن كس كه براى خدا دوستى بورزد، براى خدا دشمنى كند و براى خدا ببخشد، از كسانى است كه ايمان او كامل شده است. و باز مىفرمايد: كلّ من لم يحبّ على الدين ولم يبغض على الدين فلا دين له.7 كسى كه دوستى و دشمنىاش براساس دين نباشد، دين ندارد. همچنين از آن حضرت نقل شده است كه: قال رسولاللّه، صلّىاللّه عليه و آله لأصحابه: أىّ عُرى الإيمان أوثق؟ فقالوا: اللّه و رسوله أعلم و قال بعضهم: الصلاة و قال بعضهم: الزكاة و قال بعضهم: الصيام و قال بعضهم: الحجّ والعمرة و قال بعضهم: الجهاد. فقال رسولاللّه، صلّىاللّه عليه و آله: لكلّ ما قلتم فضل وليس به ولكن أوثق عرى الإيمان الحبّ فى اللّه والبغض فى اللّه و توالى (تولّى) أولياء اللّه و التبرّى من أعداء اللّه.8 رسول خدا، كه درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، به يارانش فرمود: استوارترين دستاويزهاى ايمان كدام است؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر مىدانند. بعضى گفتند: نماز، بعضى گفتند: زكات؛ بعضى گفتند: روزه؛ بعضى گفتند: حج و عمره و بعضى گفتند: جهاد. پس پيامبر خدا(ص) فرمود: براى همه آنچه گفتيد فضيلتى است، اما استوارترين دستاويزهاى ايمان نيست، بلكه استوارترين دستاويز ايمان، دوستى در راه خدا، پيروى كردن از اولياى خدا و بيزارى جستن از دشمنان خداست. اين همه نيست مگر به دليل آنكه دوستيها و دشمنيهاى آدمى مبدأ همه كنشها و واكنشها و تأثير و تأثرهاى او و تعيين كننده منش و روش او در زندگى فردى و اجتماعى است و نجات و رستگارى يا سقوط و گمراهى هر انسانى بستگى تام و تمامى به اين موضوع دارد كه او در زندگى خود دل به چه كسى يا چه چيزى بسته و سر به ولايت كه سپرده است. 3. دوستان و دشمنان اهل ايمان
حال اين پرسش مطرح مىشود كه ما به پذيرش دوستى و سرپرستى چه كسى يا كسانى امر و از پذيرش دوستى و سرپرستى چه اشخاصى نهى شدهايم؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت كه در قرآن كريم و روايات معصومين(ع) به صراحت در مورد كسانى كه بايد مؤمنان دوستى و ولايت آنها را گردن نهند و همچنين كسانى كه نبايد مؤمنان در پى دوستى و ولايت آنها باشند، سخن گفته شده كه در اينجا به مواردى از آنها اشاره مىكنيم: 1ـ3. در آيات قرآن: قرآن كريم در آيات متعددى به معرفى «ولىّ» مؤمنان پرداخته است كه آيات زير از آن جمله است: إنّما وليّكم اللّه و رسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلواة و يؤتون الزكوة و هم راكعون.9 ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند؛ همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند. خداوند متعال در ادامه اين آيه كسانى را ولايت خدا، رسول خدا(ص) و ولىّ خدا(ع) را گردن مىنهند به عنوان «حزباللّه» مىستايد: و من يتولّ اللّه و رسوله والذين امنوا فإنّ حزباللّه همالغالبون.10 و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند. براساس آيه ياد شده، تنها خدا، پيامبر و جانشين پيامبر(ع) ـ كه در پايان آيه به كنايه از وى ياد شده است و همه مىدانيم كه او كسى جز امير مؤمنان على(ع) نيست ـ صلاحيت ولايت بر مؤمنان را دارند. همچنين در مورد كسانى كه مؤمنان بايد از به دوستى گرفتن و پذيرش سرپرستى و ولايت آنها خوددارى كنند، قرآن كريم مىفرمايد: يا أيّها الذين امنوا لاتتّخذوا الكافرين أولياء من دون المؤمنين.11 اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به جاى مؤمنان، كافران را به دوستى خود مگيريد. يا أيّها الذين امنوا لاتتّخذوا اليهود والنصارى أولياء بعضهم أولياء بعض و من يتّولهم منكم فإنّه منهم إنّ اللّه لا يهدى القوم الظالمين.12 اى كسانى كه ايمان آوردهايد، يهود و نصارى را دوستان [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند و هركس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى خدا گروه ستمگران را راه نمىنمايد. يا أيّها الذين امنوا لاتتّخذوا عدوّى و عدوّكم أولياء تلقون إليهم بالمودّة و قد كفروا بما جاءكم من الحقّ... .13 اى كسانى كه ايمان آوردهايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى برمگيريد [به طورى] كه با آنها اظهار دوستى كنيد، و حال آنكه قطعا به آن حقيقت كه براى شما آمده كافرند. 2ـ3. در روايات معصومين: با توجه به اهميت تولّى و تبرّى و نقشى كه اين موضوع در زندگى فردى و اجتماعى اهل ايمان دارد، پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) در موارد متعددى به بحث از دو موضوع يادشده پرداخته و در مورد كسانى كه شايسته است مؤمنان آنها را به عنوان دوستان و سرپرستان خود برگزينند و همچنين كسانى كه سزاوار است ايشان از پذيرش دوستى و ولايت آنها خوددارى كنند، به تفصيل سخن گفتهاند؛ تا آنجا كه در برخى از مجموعههاى روايى شيعه بابى با عنوان «الحبّ فىاللّه والبغض فىاللّه» به اين موضوع اختصاص يافته است.14 با مرورى اجمالى به رواياتى كه در اين زمينه از پيامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه معصومين(ع) وارد شده به روشنى درمىيابيم كه در تفكر اسلامى، پذيرش ولايت و سرپرستى اهل بيت(ع) محور همه دوستيها و مخالفت با ولايت آنها محور همه دشمنيهاست. و از اين رو اهل ايمان موظفند با هر آنكه دوستى و ولايت اهل بيت(ع) را پذيرفته دوستى و با هر آنكه از در دشمنى با اين خاندان وارد شدهاند، دشمنى كنند. رسول گرامى اسلام(ص) در اين زمينه مىفرمايد: من أحبّ أن يركب سفينة النجاة و يتمسّك بالعروة الوثقى و يعتصم بحبلاللّه المتين فليوال عليّا بعدى و ليعاد عدوّه و ليأتمّ بالأئمّة الهداة من ولده.15 هر كه دوست دارد بر كشتى نجات بنشيند و به دستگيره استوار چنگ آويزد و ريسمان محكم خدا را بگيرد، بايد بعد از من على را دوست بدارد و با دشمنش دشمنى ورزد و از پيشوايان هدايت كه از نسل اويند پيروى كند. در روايت ديگرى، امام باقر(ع) در پاسخ كسى كه از آن حضرت خواسته بود، او را از دينى كه خود و اهل بيتش برآنند، آگاه سازند، فرمود: شهادة أن لا إله إلاّ اللّه، و أنّ محمّدا رسول اللّه، صلّى اللّه عليه و آله، والإقرار بماجاء من عنداللّه والولاية لوليّنا والبراءة من عدوّنا والتسليم لأمرنا و انتظار قائمنا والإجتهاد والورع.16 گواهى به اينكه خدايى جز خداى يكتا نيست و اينكه محمد ـ كه درود بر او و خاندانش باد ـ فرستاده خداست؛ اقرار به آنچه از سوى خدا آمده است؛ دوستى دوستان ما؛ بيزارى جستن از دشمنان ما؛ تسليم شدن در برابر فرمان ما؛ چشم به راه بودن قائم ما؛ تلاش در راه اطاعت خدا و پاكدامنى و پرهيزكارى. اين آيات و روايات اگر فراتر از زاويه نگاه محدود مذهبى و فرقهاى مورد توجه قرار گيرند مىتوانند مشخص كننده دوستان و دشمنان ما در عصر حاضر و تعيين كننده حدود دوستيها و دشمنيهاى ما باشند. بنابراين مىتوان گفت از آنجا كه عصر حاضر، عصر امامت و ولايت امام مهدى(ع) است و ايشان حجت الهى در زمان هستند ما از يك سو وظيفه داريم كه به ريسمان ولايت مهدوى چنگ زنيم و همه مناسبات فردى و اجتماعى خود را براساس خواست و رضايت او سامان دهيم و از سوى ديگر مكلفيم كه از تمسك به ولايت دشمنان آن حضرت خوددارى كنيم و از هر آنچه كه در تقابل با اين ولايت است بيزارى جوييم. بدون ترديد امروز فرهنگ و تمدن برخاسته از «اومانيسم»، «سكولاريسم» و «ليبراليسم» غربى كه با خوى استكبارى و برترىطلبى خود در پى حاكميت بخشيدن ولايت خود بر سراسر جهان است در تقابل جدى با فرهنگ ولايت محور شيعى و آرمان «حقيقت مدار»، «معنويت گرا» و «عدالت محور» مهدوى قرار دارد و از اين رو بر همه متمسكان به ولايت مهدوى لازم است كه از اين فرهنگ و تمدن بيزارى جويند و با سلطه طلبى آن مقابله كنند.
4. ضرورت دوستشناسى و دشمنشناسى
در پايان لازم به يادآورى است كه شناخت دوستان و دشمنان اهل ايمان از آنجا كه مقدمه دل بستن و درآويختن به يكى و بيزارى جستن و دورى گزيدن از ديگرى است ـ17 براى همه كسانى كه طالب هدايت و رستگارىاند، به ويژه براى كسانى كه سر در گرو ولايت آخرين امام از سلسله اولياى خدا، حضرت مهدى(ع) دارند، ضرورى است؛ چرا كه اينان تا ولايت مهدوى را ـ كه استمرار ولايت الهى، ولايت محمدى و ولايت علوى است ـ چنانكه بايد نشناسند و از كسانى كه در تقابل با جريان ولايت مهدوى هستند شناخت جدى نداشته باشند نمىتوانند آنچنان كه شايسته است به ريسمان ولايت مهدوى درآويزند و از دشمنان اين ولايت بيزارى جويند. 1 .سوره بقره(2) آيه 257؛ همچنين ر.ك: سوره جاثيه (45)، آيه19. 2 .ر.ك: ابىالفصل جمال الدين محمد بن مكرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج15، ص407، ماده «ولى»؛ احمد بن محمد بن على المقرى الفيّومى، المصباح المنير فى غريب شرح الكبير، ص 673-672؛ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، ج5، ص6272، ماده تولى. 3 .ر.ك: احمد بن حمد بن على المقرى الفيومى، همان، ص47-46، ماده برى. علىاكبر دهخدا، همان، ج4، ص575، ماده تبرى. 4 .ابوالفضل شكورى، فقه سياسى اسلام، ص446-429. 5 .محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، ج2، ص125، ح5. 6 .همان، ص124، ح1. 7 .همان، ص127، ح16. 8 .همان، ص126-125، ح6. 9 .سوره مائده (5) آيه 55. 10.همان، آيه 56. 11.سوره نساء (4) آيه 144. 12.سوره مائده (5) آيه 51. 13.سوره ممتحنه (60) آيه 1. 14.ر.ك: احمد بن يعقوب كلينى، همان، ص127-124؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج66، ص253-236. 15.محمد بن على بن الحسين (شيخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج1، ص292، ح43. به نقل از: محمد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمة همراه با ترجمه فارسى، مترجم حميدرضا هاشمى، ج2، ص975-974. 16.محمدباقر مجلسى، همان، ص14، ح15. 17.در روايتى كه از امام صادق(ع) نقل شده آمده است «... والحبّ فرع المعرفة»؛ دوستى فرع (حاصل) معرفت است. محمد باقر مجلسى، همان، ج67، ص22، ج22.