بازتاب بنیادگرایی آمریکایی در سیاست خارجی آمریکا (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بازتاب بنیادگرایی آمریکایی در سیاست خارجی آمریکا (2) - نسخه متنی

دن لایدینز؛ مترجم: قبس زعفرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



بازتاب بنيادگرايى آمريكايى در سياست خارجى آمريكا


(قسمت دوم)

اشاره :

آقاى دكتر دن لايدينز استاد «دانشگاه اميد» ميشيگان آمريكا، از پژوهشگران برجسته علوم اجتماعى و از صاحب‏نظران مذاهب مسيحى، به‏ويژه جريانات اصول‏گراى آمريكايى (معروف به مسيحيت صهيونيستى) است.

متن حاضر بنا به درخواست «گروه عربى گفت‏وگوى اسلام و مسيحيت» براى ايراد در اجلاس بيروت در سال 2003 آماده شده بود، اما چون آقاى دن لايدينز به دلايلى نتوانست در اين اجلاس شركت كند آن را به صورت مكتوب به اين اجلاس ارائه نمود .

در قسمت اول اين مقاله، نويسنده پس از بيان اجمالى ريشه‏هايى بنيادگرايى آمريكايى، چهار رويكرد مهم اين جريان را به شرح زير برشمرد:

1. احساس برگزيدگى الهى (برگزيده شدن از سوى خداوند)؛


2. احساس عميق به اين كه ظرف زمانى حاضر، دوره شرارت و بدى است و اين كه فرجام جهان نزديك شده است؛


3. پيوند اقليم‏گرايى جنوبى ميان مذهب محافظه‏كار و سياست محافظه‏كار؛


4. باور به اين‏كه فقط بنيادگرايى است كه درك و فهم كامل و مطلقى دارد و تمام فرقه‏هاى مسيحيت و ساير اديان در اشتباه‏اند.

نويسنده در قسمت پيشين مورد اول و دوم از اين رويكردها مورد بررسى قرار گرفت و در اين قسمت به بررسى ساير اين رويكردها خواهد پرداخت.

در پايان اين مقاله نيز شاهد ملاحظات آقاى محمد سماك، دبير گروه عربى گفت‏وگوى اسلام و مسيحيت، نسبت به مقاله آقاى دكتر لايدينز خواهيم بود.

سياست عدم تمركز بر جنوب

يكى از حقايق مربوط به سياست آمريكا اين است كه بوش رئيس‏جمهور اين كشور به شدت از حمايت و پشتيبانى ايالتهاى جنوبى آمريكا بهره مى‏برد، وى به عنوان فرماندار سابق ايالت تگزاس، زندگى خويش را به گونه‏اى بنا نمود، كه توقعات فرهنگى جنوبيها را برآورده سازد و از آنجا كه بنيادگرايى آمريكا نقش مهمى در شكل‏دهى فرهنگ جنوبيها داشته است، بنابراين استراتژى سياسى جنوبى بوش به‏طور اساسى متحول و دگرگون شد تا به حمايت سياسى بنيادگرايان دست يابد. معروف بود كه بوش پدر در حزب جمهوريخواه، سياستمدارى ميانه‏رو است و رابطه اندكى با بنيادگرايان آمريكايى دارد، در حالى كه اهميت آنها در حزبش همچنان رو به افزايش بود. همين باعث شد تا اين اعتقاد به‏طور گسترده به‏وجود آيد كه شكست جورج بوش در دستيابى به حمايت و پشتيبانى اين گروه نقش بسزايى در شكست او مقابل كلينتون رئيس‏جمهور پيشين آمريكا داشته است.

به همين دليل بوش پسر به هيچ عنوان نمى‏خواهد، حمايت بنيادگرايان را از دست بدهد. «هاروارد وين‏من» تحليل‏گر مطبوعات در مجله نيوزويك پيرامون اين حقيقت چنين مى‏گويد:

مسيحيان مؤمن به كتاب مقدس بزرگ‏ترين حاميان بوش هستند و دستيابى به حمايت و پشتيبانى ايشان در سال آينده و تشويق آنها جهت شركت هر چه گسترده‏تر در انتخابات از مهم‏ترين اولويتهاى كارل راف، مشاور سياسى رئيس‏جمهور آمريكا، بوش است. او مشغول جلب حمايت ايشان از طريق اتخاذ اقدامات قضايى از قبيل تأكيد بر حق حيات (مبارزه با سقط جنين)، ارائه پيشنهاد منع شبيه‏سازى انسان و ارائه برنامه 15 ميليون دلارى جهت مبارزه با بيمارى ايدز در آفريقا است. اين طرح سعى مى‏كند، رضايت مبلغان مسيحى را كه خواستار نجات روح بشريت و نجات محاصره شدگان در آنجا هستند جلب كند. و اين همان اصلى است كه مسيحيان مؤمن به كتاب مقدس خواهان به رسميت شناخته شدن آن هستند. آنها بزرگ‏ترين حامى بوش در جنگى هستند كه صدام را از پيش رو بردارد، حتى اگر اين جنگ، جنگ يك طرفه باشد.

با وجود اين‏كه بنيادگرايان فقط چيزى حدود 15 تا 20 درصد جمعيت آمريكا را تشكيل مى‏دهند، با اين حال حمايت قدرتمند و فعال ايشان از بوش باعث مى‏شود تا امكان پيروزى وى در انتخابات فراهم آيد؛ به همين دليل حزب جمهوريخواه و دولت بوش در اتخاذ استراتژى انتخاباتى جنوب با هم «متحد» شده‏اند.

جزميت بنيادگرايان
( Fundamentalists Exclusivism )

يكى از مسائل بنيادگرايان كه به نظر مى‏رسد، تأثير چندانى در حيات سياسى بوش ندارد (اگر چه بر ايمان شخصى او سايه افكنده است) ادعاى ايشان مبنى بر آگاه و مطلع بودن بر تمام مسائل مرتبط با ايمان آگاه هستند. بر حسب گفته «بروك هاير» با اين‏كه ايمان بوش او را وامى‏دارد تا از چشم‏پوشى مذهبى صرف‏نظر نكند و با آنها مدارا ننمايد، اما اين بدين معنا نيست كه ديد تمام فرقه‏هاى مذهبى و گروههاى فرهنگى را نسبت به جهان رد كند. تعدادى از كارشناسان و مفسران به اين حقيقت اذعان داشته‏اند. «استفان والدمن» تهيه كننده برنامه Slate (تفسير خبرى ـ سياسى در اينترنت) بر نكات ذيل تأكيد مى‏كند:

بوش به‏جز دعوتى كه پس از حوادث يازده سپتامبر كرد و آن را حمله صليبى عليه تروريسم ناميد ـ كه البته بعدها بابت آن عذرخواهى هم كرد ـ عبارات و كلمات رسايش را در مقابل اسلام با دقت انتخاب نموده است.

دولت آمريكا با دقت و مهارت بسيار سخنرانيهاى چندى را نوشت كه در آن آشكار مى‏ساخت، ايالات متحده حتى هنگام تعقيب اسامه‏بن‏لادن و اشغال عراق جنگى با اسلام1 ندارد!!

من او را تأييد مى‏كنم. چون از وقتى كه فرماندار ايالات تگزاس بود، دوستانى در ميان مسلمانان و ديدگاهى دوستانه نسبت به اسلام2 داشت و اكثر مواقع در سخنرانيهاى خويش به كليساها و مساجد و معابد اشاره مى‏كرد. اما اگر من يكى از مسلمانان خاورميانه بودم و برخوردش را با فرانكلين گراهام مى‏ديدم، به هيچ وجه بوش را تأييد نمى‏كردم.

بوش از خلال سياست جنوبى‏اش و گرايش او به بنيادگرايى از يك سو و تمايل او به دستيابى به دواير انتخاباتى از سوى ديگر، سعى مى‏كند نقش متعادلى را در برنامه‏اش بازى كند و در همان زمان كه اسلام‏گرايان مبارز را به مبارزه مى‏طلبد، مسلمانان را تهديد نمى‏كند. «لراك هاير» از اين حقيقت چنين سخن مى‏گويد:

بوش به‏سان بسيارى از محافظه‏كاران (در دهه هشتاد و نود) كه خداوند را به خاطر دشمنانشان شكر مى‏كردند، با فرهنگها نمى‏جنگند، اما او در ايمانش ثابت قدم و راسخ است.

به كجا مى‏رويم؟

يكى از شرايط تأثيرگذار بر بنيادگرايى، صرف‏نظر از اين‏كه اين شرايط مسيحى باشد يا نه، تكيه اين مكتب بر ديدگاههاى تأويل ناپذير و نامتغير نسبت به جهان است. چنين ديدگاهى در جامعه‏اى كه دولت در آن حاكميت مطلق داشته باشد، به چشم مى‏خورد. اين ديدگاه خشك و تأويل ناپذير از ياران و پيروان خود مى‏خواهد، توجه چندانى به افكار و انديشه‏هاى مخالف نكنند و در عين حال با افكار مردم و شرايطى كه به ستيزه‏جويى با «حق» مقبول نزد ايشان مى‏پردازد، تعامل و همكارى چندانى نداشته باشند. درباره بنيادگرايان آمريكا بايد گفت، تمركز اين جنبش به‏طور اساسى بر منطقه‏اى خاص در كشور عامل تاريخى مهمى در آن به شمار مى‏آيد. همچنين ارتباط قوى و مستحكم جنبش با جنوب آمريكا باعث شد، بنيادگرايان در مناطق ديگر كشور نيز به لهجه جنوبيها سخن گويند و سرودها و ترانه‏هاى جنوبيها را بسرايند و به موعظه كشيشان جنوبى گوش دهند. بى‏شك، عاملى كه باعث مى‏شود اين جهان بسته، در برخى مواقع باز باشد، رودررويى يا مقابله با جهان قدرتمند و متكى به خويش است كه هر آن در حال تغيير و تحول است. بنيادگراى مسيحى فكر مى‏كند، انسانها باعث رنج و دردند و زندگى نكبت‏بار و ايمان اندكى دارند، آنها حضور خداوند در زندگى خويش را تجربه نكرده‏اند و با نااميدى تلاش مى‏كنند، حق را بيازمايند و معناى واقعيت را در زندگى دريابند. اساس تبديل «غير مؤمنان» و «تولد دوباره آنها» به بنيادگرايان مسيحى جز با اعتراف ايشان به اين‏كه آنها در شرارت و بدى به‏سر مى‏بردند و توجه و عدم بازگشت آنها به زندگى سابقشان امكان‏پذير نيست.

تا زمانى كه بنيادگرايان از همكارى و تعامل روحى با كسانى كه با ايشان هم عقيده هستند، ابا دارند، حفظ اين توهمات كار آسانى است. عملاً نيز درك و فهم بديهى بنيادگرايان از تأثيرات ناراحت كننده عوامل خارجى، به مثابه قوه دافعه‏اى بوده است تا ارتباطات خويش با غيرمؤمنان را كاهش دهند و يا اين ارتباطات را محدود به مواردى نمايند كه خود ارائه مى‏دهند (مثلاً در حالت «موعظه يا شهادت دادن» كه در اين موارد نيز انگيزه اصلى ارتباط، تأثيرگذارى بر فرد است تا به آيين ايشان درآيد).

دومين عاملى كه اصلى مهم در ميان بنيادگرايان به شمار مى‏آيد، فهم دقيق آنها از تهديدى است كه «مدرنيسم» ( Modernity ) بر تعابير مذهبى ـ سنتى و فهم آنها دارد. اگر فرد از روش علمى نوين يا مدرنى در ديدگاهش نسبت به جهان استفاده كند ـ كه ايمان فرد نيز در اين چارچوب قرار مى‏گيرد ـ بى‏شك اين ديدگاه بر امور و مسائل ديگر نيز تأثير خواهد گذاشت. به عنوان مثال، اگر از تفسير تكاملى براى تبيين تاريخ زمين استفاده كنيم، اين بدين معنا است كه درك سنتى نقش خداوند در اين چرخه تغيير خواهد كرد. و اگر در تحقيق و مطالعه كتاب مقدس يا هر كتاب مقدس ديگرى از روشهاى نوين انتقادى و پژوهشى استفاده كنيم، اين بدين معنا خواهد بود كه مفاهيم سنتى ما تغيير خواهد كرد، همچنين اگر براساس معيارهاى علوم باستان‏شناسى و زمين‏شناسى پژوهشهايى بر روى «حقايق» اين كتب مقدس انجام دهيم، حتما اين حقايق زير سؤال خواهند رفت. در اين چارچوب بنيادگرايان اعتقاد دارند كه ايشان بر راه حق و صوابند و راه‏هاى نوين انديشه و تفكر و شناخت شيوه‏هاى سنتى انديشه و شناخت را تحريف نموده‏اند.

اين فوران احساسات خشك و چالش‏برانگيز بنيادگرايان در واقع انعكاس اوضاع و احوال و شرايط دنيايى است كه ما در آن به سر مى‏بريم. جدايى جغرافيايى و فرهنگى براى هزاران سال به آيينهاى اسلام، هندو، بودا و مسيحيت اين امكان را داد كه در محيطهاى جدا و به دور از يكديگر رشد كنند، متحول شوند و گسترش يابند و با اين‏كه تأثيرگذاريها و ارتباطاتى در مرزهاى اين اديان وجود داشته و «برخى اقليتهاى» موجود هر يك از اين اديان موظف بودند، راهى براى ادامه حيات خويش بيابند، با اين حال اكثر مؤمنان به اديان ياد شده ارتباط اندكى با اديان ديگر داشته‏اند. اما اين جهان اكنون به پايان و فرجام خود رسيده است. محيط يا شرايط فرهنگى جهانى زمينه مناسبى براى واكنش و رويكرد بنيادگرايان بوده است. اين محيط منبع بهانه‏گيرى بنيادگرايان بوده است كه با ستيزه‏جويى عليه جهانى شدن در بعد اقتصادى آغاز شد و تا انتقاد از كسانى كه با «آمريكايى كردن ملل» مخالفت مى‏كنند، در بُعد فرهنگى ادامه مى‏يابد. دنياى مهارتها و كارشناسيهاى مذهبى و فرهنگى تغيير كرده است و در اين چارچوب اين بنيادگرايان هستند كه راه درست و صواب را مى‏پيمايند.

چگونه بايد به اين واقعيات پاسخ گفت؟ مسئله‏اى كه در حال حاضر مسيحيان و مسلمانانى را كه با بنيادگرايان رابطه دارند تهديد مى‏كند، اين است كه آنها مى‏بايست ايمان شخصى و جمعى خويش را در جهانى كه اكنون شاهد مذاهب و اديان متعدد و بى‏شمارى است، فروگذارند. اين يك نكته كاملاً مهم است كه بنيادگرايان بايد به آن توجه داشته باشند و آن اين‏كه ايمان مؤمنى كه با ايشان به بحث و گفت‏وگو مى‏نشيند، ايمانى حقيقى و كامل است، به‏ويژه ايمان كسانى كه به همان خدايى اعتقاد دارد كه بنيادگرايان نيز به آن معتقدند. و گرد هم آمدن شما در يك جا چيزى نيست جز تأييد تعبيرات مختلف ايمان افراد در اين دنياى جديد. بى‏شك اين كار آسانى نيست، چون بنيادگرايان به چنين ميزگردها و بحث و گفت‏وگوهايى كه شما دست به آن مى‏زنيد به ديد چانه‏زنى و مناقشه بر سر «حق و حقيقت» نگاه مى‏كنند. لازم است در اينجا به اين نكته اشاره كنيم، تمام اينها چيزى جز سوء فهم حالت يا وضعيت نيست و عملاً تمسك جستن هر يك از شركت‏كنندگان به ايمان خويش بيان شيوه نوينى از آزمايش ايمان است. وقتى فردى با تمام فروتنى، وجود خود يا طايفه خود را ناديده مى‏انگارد و فقط به جهان و ديگران توجه دارد، در واقع او فهم و برداشت كاملى از اين دنيا دارد كه همه در وجود او (خداوند) خلاصه شده است.

يكى از تناقضات عملكردى بنيادگرايان با دنياى مدرن و جديد، اين است كه در استفاده از تكنولوژى «مدرن» مهارت خاصى دارند، در حالى كه «علم» متكى بر تكنولوژى را رد مى‏كنند. بسيارى از بنيادگرايان به دليل منافعى كه در استفاده از تكنولوژى نهفته است، به‏كارگيرى آن را مشروع مى‏دانند، در همان زمان، علم چارچوب فكرى خاصى براى فهم و درك اين جهان ارائه مى‏دهد و اين چيزى است كه به عنوان ستيزه‏جويى با مفهوم سنتى نظام الهى مطرح مى‏شود. اما بسيارى از مسيحيان فرقه‏هاى ديگر در رودررويى با اين ستيزه‏جوييهاى مقدر شده ترديد دارند و بهتر آن مى‏بينند كه از كنار آن بگذرند و به زندگى خويش ادامه دهند. اما بنيادگرايان اين چنين گذشتن سطحى را به مثابه نداشتن جواب كافى و مشروع تعبير مى‏كنند.

حال چگونه از اين بن‏بست خارج شويم؟ براى مدتها امكان فهم مذاهب سنتى با شيوه‏هاى نوين، بر اطلاعات علمى و تمرينهاى عقلى بسيار مشكل تكيه مى‏كرد. اكنون وظيفه ديگران (غير از بنيادگرايان) اين است كه در زندگى خصوصى و فعاليتهاى گروهى خويش نشان دهند، تجارب مذهبى و تبيين آنها به شيوه‏هاى علمى، مملو از شور زندگى و اميد و صلاح و حقيقت است.

در آخر اين‏كه تمام مسيحيان و مسلمانان و ديگر مؤمنان مى‏بايست، از محيط و اوضاع و احوال جهانى را كه در آن به‏سر مى‏بريم، دركى درست داشته باشند. اكنون ديگر اين امكان وجود ندارد كه مؤمنان عنوان كنند، جهان به دو بخش تقسيم شده است؛ در يك طرف آنها و در طرف ديگر انسانهاى ديگر قرار دارند. از اين پس نمى‏توان تعدد و كثرت اديان را در كشور يا جامعه و حتى خانواده‏اى كه در آن به‏سر مى‏بريم، ناديده بگيريم و يا آن را نكوهش كنيم. جهان در حال حاضر نياز به مفردات و چارچوبى فكرى دارد تا موارد مشترك موجود ميان اين شكافهاى مذهبى ـ تاريخى را بيرون بكشد. اين بدين معناست كه جوامع مذهبى مى‏بايست، بُرد انديشه و كلام خويش را وسعت دهد و نگاه خويش را از اين‏كه ديگران اهداف و فرصتهايى هستند كه مى‏توان آنها را به آيين خويش درآورد، تغيير دهد. اين مى‏بايست عملاً در زندگى افراد به وقوع بپيوندد؛ چرا كه برخى از ما دوستيهاى عميقى با كسانى داريم كه با ماهم آيين نيستند، اما اين دوستيهاى عميق تفاوتهاى مذهبى را زير پا گذاشته است.

بنابراين مى‏بايست اين نوع روابط ميان افراد را در سطح گسترده‏تر به مورد اجرا درآورد. در اينجا لازم شده است كه گروهها و جماعتهاى مؤمنين ـ مانند كسانى كه در اين سالن حضور دارند ـ از هر هدفى كه خواهان جذب افرادى از طوايف تاريخى و مذهبى ديگر به وسيله فريب و نيرنگ و يا استثمار به آيين و كيش خويش هستند، صرف‏نظر نمايند. لازم است در رسالت همكارى و گفت‏وگوهاى مثبت با شور وشوق و فروتنى شركت كرد تا اين همكاريها و گفت‏وگوها زمينه اجراى شخصى و فردى پيدا كند و افراد با به مورد اجرا گذاشتن آن ساير افراد طوايف و فرقه‏هاى مذهبى خويش را تشويق كنند كه به اين شيوه روى آورند.

سخن آخر

به‏سان اكثر مكاتب بنيادگرايى عصر حاضر بنيادگرايى آمريكا در واقع واكنشى بود به ظهور فرهنگ علمى در قرن نوزدهم و مقابله با تهديدى بود كه اين فرهنگ بر آداب و رسوم و سنن مذهبى به ويژه فهم سنتى كتاب مقدس داشت. طى سالها آموزه‏هاى اين مكتب اصلاح و تعديل شد، اما ادعاى اصلى آن در ارائه تفسير دقيق و موبه‏مو از كتاب مقدس هم‏چنان به قوت خويش باقى ماند. اين خط مشى خشك حزبى كه از يك سو بيانگر برگزيده شدن ايشان از سوى خداوند و از سوى ديگر بيان كننده وظيفه‏اى است كه خداوند براى سوق دادن جهان به سوى مسيحيت بر دوش آنها نهاده، تأثير بسيارى بر دولت كنونى بوش گذاشته است. با اين‏كه بنيادگرايى آمريكايى از زبان اكثر آمريكاييها سخن نمى‏گويد، اما تأثير بسيارى بر سياستگذاريهاى آمريكا گذاشته است، به عبارت ديگر اين مكتب با توجه به موجوديتش در آينده نزديك به طور كلى مى‏تواند در تمام جهان و به طور خاص در خاورميانه تأثيرگذار باشد، حال آيا ما كه خواهان زدن پلهايى ميان اديان و طوايف مختلف هستيم، آنقدر همت و توانايى داريم كه بالفعل به اين ستيزه‏جوييها پاسخ دهيم؟

* Dr. Don Luidens, Hope University, Holland, Mitchigan, USA .

1 .عملكرد ارتش آمريكا در تهاجم به كشور عراق به‏ويژه در شهرهاى مقدس نجف اشرف و كربلا خلاف اين ادعا را ثابت مى‏كند.(م.)

2 .البته اسلام از نوع آمريكايى.(م.)

/ 1