سیدجمال الدین اسدآبادی در گفتگویی با استاد سیدهادی خسروشاهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیدجمال الدین اسدآبادی در گفتگویی با استاد سیدهادی خسروشاهی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: سیدهادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيدجمال الدين اسدآبادي در گفتگوئي با استاد سيدهادي خسروشاهي

عليرغم تحقيقات فراوان، هنوز هويت سيد جمال در پردههايي از ابهام باقي مانده است و اقوال زيادي در خصوص مليت ايشان وجود دارد. علّت اين ابهامات و اقوال مختلف چيست و چگونه ميتوان درمقابل آن راهگشايي كرد؟

به نظرم براي اهل تحقيق، امروزه ديگر جاي هيچگونه ابهامي درباره هويت ملي و زادگاه سيد باقي نمانده است. البته بايد گفت كه ابهام پيشين در اين رابطه، ناشي از نوع برخورد خود مرحوم سيد جمالالدين اسدآبادي با اين مسئله بوده است. وقتي خود سيد در بلاد عربي و سنيمذهب، خود را افغاني و حنفي معرفي ميكند ـ تا بتواند به هدف اصلي خود ياري برساند و مدت 8 سال در الازهر تدريس كند و در بابعالي، مشاور عالي فرهنگي بشود ـ خوب طبيعي است كه شيخ محمدعبده و ديگران، او را افغاني بدانند و معرفي كنند.

از سوي ديگر، سيد در امضاهاي باقيمانده كه در ذيل نامهها يا در حاشيه رسالهها، مقالات و كتابها، خود را: افغاني، اسدآبادي، سعدآبادي، استانبولي، كابلي، حسيني و. معرفي كرده است، اين نكته را نشان ميدهد كه سيد خود را جهاني ميدانسته و برايش مهم نبوده كه در كجا متولد شده است! پس از ديدگاه ما هم نبايد اين امر مهم باشد كه سيد متولد شده ايران بوده يا افغان؟ بلكه مهم بايد انديشههاي و باشد كه داراي ارزش والايي است. درعين حال با توجه به اسناد بدستآمده از وزارت امور خارجه انگليس، وزارت امور خارجه ايران، خانه امينالضرب ـ كه هماكنون در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي نگهداري ميشود ـ همچنين نامههاي باقيمانده از سيد در ايران و استانبول، امروزه ديگر نميتوان درايرانيالاصل بودن سيد، ترديدي روا داشت!. باضافه اينكه هنوز در محله سيدان اسدآباد همدان، مقبره اجداد و خاندانسيد موجود است و يا مكاتبات خانواده سيد با وي و پاسخهاي سيد، همه اينها نشاندهنده هويت ملي و محل تولد سيدتواند بود. و درمقابل، ما حتي براي نمونه، يك نامه هم از سيد به خانواده سعدآبادي خود! يا علما و شخصيتهاي افغاني، پيدا نميكنيم و اين هم بخوبي روشن ميسازد كه اصولاً خانواده سيد در ايران بوده است و ميرزا لطفالله اسدآبادي،خواهرزاده سيد، در دو سفر وي به ايران، در كنار او بوده و عكس و اسناد آن دوران، حتي مجموعه خطي مقالات فارسي سيدكه توسط فرزند وي ميرزا صفاتالله اسدآبادي استنساخ شده، دراختيار اينجانب قرار دارد.

خبري هم در آذرماه 74 از سوي واحد مركزي خبر از همدان مخابره گرديد كه مربوط به كشف سنگ مزار يكي از اجداد پدري سيد در اسدآباد بود. البته قبلاً بايد به اين نكته اشاره كنم كه مرحوم ميرزا صفاتالله اسدآبادي، فرزند ميرزا لطفالله ـ خواهرزاده سيد ـ كه از دوستان قديمي اينجانب بود و دهها نامه از ايشان در آرشيو من موجود است، در كتابي كه به سال1375 هجري قمري ـ چهل سال پيش ـ درباره سيد منتشر ساخته به سلسله انساب سيد كه در شجره نامه موجود در خانوادهسيد سيفالله اسدآبادي نگهداري ميشود، اشاره كرده و نام پدر بعضي از اجداد سيد را چنين ذكر ميكند: سيدجمالالدين بن سيد صفدر بن سيدعلي بن مير رضيالدين محمد الحسيني ( شيخالاسلام) بن مير اصيلالدين محمدالحسيني قاضيبن ميرزينالدين الحسيني بن مير ظهيرالدين بن مير اصيلالدين، بن مير ظهيرالدين بن سيدعبدالله كه معاصر با امامزاده احمد بوده ودر سعدآباد محله سيدان بسر ميبرده و در 862 هجري وفات يافته است.

مرحوم ميرزا صفاتالله، بهنام پدر سيد عبدالله اشارهاي ندارد، و اكنون و بههنگام مرمت امامزاده، در مقابل در ورودي مسجد امام رضا، در اسدآباد، سنگ مزار مربوط به سيد عبدالله پيدا شده كه در آن نام پدر وي سيدمرتضي حك شدهاست: سيد عبدالله بن سيدمرتضي اسدآبادي، متوفي بسال 862هجري ـ قمري و نكته جالب اينكه در اين سنگ، قيد شده كه ايشان به شهادت رسيده و با اجل طبيعي وفات نكرده است.

خوب، چه اسنادي معتبرتر از اينها براي ايرانيالمولد بودن سيد؟ خود من در ديداري كه 25 سال قبل از اسدآباد داشتم،همراه مرحوم ميرزا صفاتالله از مزار سيد مسيحالله برادر سيد جمالالدين هم كه در تاريخ 1296 هجري قمري وفات يافته است و همينطور مزار پدران سيد صفدر و ديگر بستگان درجه اول و دوم سيد، كه همگي در جوار امامزاده احمد يا امامزادهسيدان مدفون هستند، ديدار كردهام و با اينكه اين اماكن گويا اكنون به پارك تبديل شده، ولي بسياري از آن سنگ مزارها محفوظ است.

به اين نكته هم بايد اشاره كرد كه در افغانستان، حتي در همان محله سعدآباد هم از افراد خاندان سيد و يا مزار اجداد ويهيچ اثري نيست و همه آنهاييكه مدعي افغاني بودن سيد هستند، استنادشان فقط به اشتهار سيد با لقب الافغاني است كهالبته اين دليل معتبري نميتواند باشد. چون هركسي ميتواند چند نام يا اسم مستعار براي خود انتخاب كند؟!

و بهرحال ما درباره استخوانهاي سيد با برادران افغاني خود اختلاف نداريم. بگذاريد مزار سيد در كابل باشد. البته سيد مزار ديگري هم در شيخ لرمزارلقلي استانبول دارد كه هم اكنون با سنگ مرمر جديدي، تجديد بناشده و موجوداست. پس مهم نيست كه او متولد كجا بوده و يا مزارش كجاست؟ مهم انديشههاي والاي سيد است كه بايد مورد بهره گيري قرار گيرد.

يكي از اتهامات مهمي كه به سي دجمال وارد شده است عضويت ايشان در سازمان فراماسونري است. اولاً اين امر بر اساس اسناد و مدارك موجود چقدر مقرون به واقع است و ثانياً چه توجيهي براي آن وجود داشته است؟

درباره عضويت سيد در سازمان فراماسونري و چگونگي آن بايد گفت كه: اولاً امضاي دستخط موجودي كه در آن گويا تقاضاي عضويت در لژ اخوان قاهره بعمل آمده، بهيچ وجه با هيچ يك از دهها امضاي باقيمانده از سيد تطابق ندارد. يعني در واقع ميتوان گفت كه كسي خواسته از روي امضاهاي سيد، نقاشي كند!، ولي نتوانسته كه مثل او امضا بنمايد.

ثانياً: اگر سيد، طبق اين دستخط تقاضاي عضويت در محفل ماسوني نموده، چرا به جاي پذيرش وي به عضويت! تقريباً پس از چهار سال انتخاب وي به رياست لژ! اعلام شده است؟. طبيعي است كه يك متقاضي عضويت در هيچ حزب يا سازماني، در قبال تقاضاي عضويت، به مقام رياست آن حزب، سازمان يا لژ، انتخاب نميشود و اين خيلي عجيب است كه تاكنون هيچكس به آن توجه نكرده است. بويژه كه ميدانيم شرايط عضويت در همه لژهاي فراماسونري، بسيار سخت وشديد است و بدون امتحان و آزمايش درازمدت، كسي را به عضويت نميپذيرند، تا چه رسد به انتخاب او به رياست!.

ثالثاً: معلوم نيست كه چرا درخواست عضويت در لژ مصر، در بين اسناد سيد و در خانه حاج امينالضرب پيدا شده است؟اين مسئله، ـ در صورت صحت و اصالت ـ بايد درميان اسناد لژهاي مصري پيدا شود نه دربين نامههاي خانه حاجامينالضرب. و جاي تعجب است دوستاني كه اصالت و صحت نامه آيةالله كاشاني به آقاي دكتر مصدق، در 27 مرداد،درباره توطئه كودتا را به اين دليل زير سؤال! ميبرند كه چرا نامه دربين اسناد دكتر مصدق يافت نشده و نسخهاي از آن نزدآقاي دكتر حسن سالمي ـ نوه آيةالله كاشاني ـ باقي مانده است؟ همين دوستان، به اصطلاح سند! درخواست عضويت سيد راكه گويا در خانه امينالضرب يافت شده، ـ نه در قاهره ـ مورد سؤال قرار نميدهند؟

البته با اين تفاوت كه اصولاً در دوران سيد، فتوكپي و زيراكس و غيره نبود و سيد هم در فكر جمع آوري و نگهداري نسخهاي از نامهها و مكاتبات خود نبود، اما در دوران آيةالله كاشاني كه همه وسايل تكثير و نگهداري نامه يا سند، مرسوم شده بود، وجود نسخهاي از نامه ايشان، در نزد اعضاء خانوادهشان، موجب شك و ترديد آقايان! قرار ميگيرد!

و عجيب تر آنكه دوستان گردآورنده اسناد سيد ـ آقاي دكتر مهدوي و آقاي ايرج افشار ـ نامههاي سيد را مثلاً در پاسخنامههاي امينالسلطان و حاج امينالضرب، در مجموعه اسناد و مدارك چاپ دانشگاه آوردهاند، ولي از اصل نامههايامينالسلطان و حاج امينالضرب بهسيد كه قاعدتاً بايد آنها دربين اوراق سيد باشد، هيچ خبري نيست و اين، نشاندهنده برخورد گزينشي يا نوعي اعمال غرض، در اين زمينه است كه اميدواريم آقايان مهدوي و افشار، پاسخ آن را بدهند و يانامههاي پنهانشده! را در اختيار اهل تاريخ قرار دهند.

رابعاً: اصولاً بايد به اين نكته توجه نمود كه عضويت در يك سازمان و يا گروهي، به قصد خدمت بهمردم ـ و در راه اخوت، مساوات و حريت! كه شعار لژهاي اخوان! ماسون بوده است ـ عجيب نيست و اگر كسي وارد سازماني شد و از ماهيت واقعيآن آگاه نبود. اين امر اشكالي نميتواند داشته باشد، ولي البته اگر پس از آگاهي از اهداف پشتپرده، باز به عضويت خود ادامه داد، اين امر جاي اشكال و سؤال خواهد بود. و ما ميبينيم كه خود مدعيان عضويت سيد در لژ ماسون، در مصر، همگياعتراف دارند كه سيد بلافاصله پس از آنكه نتوانست در آن لژ، عليه استعمار انگليس سخنراني كند، استعفا داد و اعلام داشت كه من فكر ميكردم سازماني كه شعار آن: آزادي، برادري و برابري است، بايد مركز مبارزه با استعمار هم باشد و اكنون كه چنين نيست، ماندن من در اين تشكيلات معني ندارد.

خامساً: ما ميبينيم و ميدانيم كه اعضاء فراماسونري، در سراسر دنيا با پشتياني قدرتهاي مافيايي، همگي در رأسقدرت و صاحب مقام و وزارت و ثروت و غيره بودهاند. اما سيد جمالالدين كه عضو فرماسوني نشده، به مقام رياست لژانتخاب شده است!!، حتي از همان مصر، ـ با صرف نظر از ايران، هند، تركيه، پاريس و لندن ـ اخراج و تبعيد شده است. اين چه نوع عضويت در يك سازمان جهاني است كه صاحب آن همواره در حال تبعيد و شكنجه و آزار و تهمت و دربدري وآوارگي بوده است؟

بهرحال من شخصاً اعتقاد ندارم كه سيد عضو رسمي فراماسونري بوده است. و اگر هم اثبات شود كه واقعاً چند صباحي در راستاي اهداف خود عضو شده و بعد از آگاهي از حقيقت، آن را ترك گفته است، اين امر هيچ عيب و اشكالي ندارد.

ارتباط سيدجمال با ديپلماتها و سفارتخانههاي خارجي خصوصاً انگلستان و ملاقاتها و مذاكرات متعدد وي با آنهااز جمله عواملي است كه شبهاتي را درخصوص هويت فكري و سياسي ايشان پديد آورده است اين حركت سيد كه به كرات هم واقع شده است چگونه قابل توجيه و پذيرش است؟

فعاليت سياسي، در سطح جهاني، بدون ارتباط با رؤساي احزاب، ديپلماتها و شخصيتهاي سياسي كشورهاي متوقف فيه، اصولاً مقدور نيست و عدم ارتباط، براي كسي كه ميخواهد در جامعه و سياست، نقشي را ايفا كند و مسئوليتي را بعهدة خود دارد، درواقع اقدام بدون ابزار است كه طبعاً كاري غيرعقلاني و غيرمنطقي است. بايد ديد كه هدف سيد از اين ملاقاتها و ارتباطها چه بوده است؟ ما اگر اسناد را بررسي كنيم، ميبينيم كه سيد همواره و در هر ارتباطي، بدنبال اجراي يكي از اهداف خود بوده است.

مثلاً اگر با ديپلماتهاي انگليس مذاكره ميكند و يا مكاتبه دارد، بدنبال بيرونراندن آنها از سودان يا مصر است و صريحاًاين را در نامه يا در مذاكرات خود مطرح ميسازد. ( به ياد داشتهاي بلنت مراجعه شود) يا اگر در استانبول با سلطان عثماني ارتباط پيدا ميكند، خواستار اجراي وحدت اسلامي به كمك اوست.

يا اگر در ايران با شاه و امينالسلطان مكاتبه دارد و ديدار ميكند، براي اجراي قانون و احياي آزادي است. و به نظر من اين نوع ارتباط و مكاتبه، لازمه كار سياسي است.

بيترديد اگر ملاقاتها و مكاتبهها در راستاي اهداف مادي، و كسب پول يا مقام باشد، اين عمل قابل توجيه نيست. اما ما حتي يك مورد هم نميتوانيم در تحركات سيد و در همه ارتباطها و مذاكرات وي با شخصيتها و ديپلماتها، پيدا كنيم كه درراستاي يك هدف مادي يا مسئله شخصي بوده باشد.

بهرحال مذاكره با رؤساي بلاد خارجي و ديپلماتها، به مفهوم همسوئي فكري نيست. و اين نوع برداشت، آنهم در مورد شخصيتي چون سيد جمالالدين، واقعاً غيرمنصفانه است. براي تقريب ذهن ميتوانيم به ملاقاتهاي شخصيتهاي اسلامي معاصر، با مسئولين كشورهاي مخالف اشاره كنيم كه در راستاي اهداف خود آنهاست، نه در راستاي اهداف طرف و همكاري با دشمن!

ما امروز ميبينيم كه بعضي از رهبران حركتهاي اسلامي، پس از تبعيد از كشور خود، در يك كشور بيگانه بهعنوان يك پناهنده سياسي ـ مانند سيد جمالالدين ـ زندگي ميكنند، و اين بديهي است كه روي اجبار و اضطرار است نه به مفهوم پذيرش و قبول چگونگي آن حكومتها و دولتها.

پس به اعتقاد من، اين سفرها، اين روابط، اين ديدارها و اين مكاتبهها، براي كار شخصيتي چون سيد جمالالدين، كهاهداف جهاني داشت، بمثابه يك ابزار است و بدون آنها نميتواند كاري بكند و از نظر اصولي هم، اين نوع كارها و اقدامات،در راستاي اهداف، و با حفظ استقلال و هويت اصلي، هيچ مانعي نميتواند داشته باشد.

عدهاي از صاحبنظران سيد جمال را بنيانگذار حركتي ميدانند كه امروز به نام روشنفكري ديني مرسوم است. ميزان تأثير فكري سيد جمال بر روشنفكران صد ساله اخير چگونه بوده است و بهنظر شما كداميك از آنان تأثير بيشتري از سيد جمال پذيرفته است؟

روشنفكري ديني اگر بهمفهوم جديد آن باشد كه هركسي با اجتهاد و برداشتهاي خاصي از دين، خود را صاحبنظربداند و در واقع معيار ارزيابي مسائل ديني، تشخيص شخصي افراد روشنفكر باشد، بيترديد سيد جمالالدين با اين نوع روشنفكري ديني موافق نبود و روي همين اصل هم ميبينيم كه رسالة نيچريه را در رد ماديگرايي و هواداران نيهليست دين دار آن كه همان روشنفكران آن عصر بودند، مينويسد و يا تفسير مفسر را بدون ذكر نام، در پاسخ سرسيد احمد خان منتشر ميسازد و برداشتهاي روزپسند! وي را نميپذيرد و يا در مسئله علم و دين، ديدگاه ويژة خود را بيان ميدارد وهرگز نميپذيرد كه علم جاي دين را بگيرد و يا كسي مدعي شود كه علم ميتواند همه مشكلات بشري را حل كند و ديگرنيازي به اصول ديني نيست و دين فقط رابطهاي است خصوصي بين انسان و خدا. اين نوع انديشه را كه بايد روشنفكري ديني منفي ناميد، سيد جمالالدين نه تنها نميپذيرد، بلكه با آن مبارزه هم ميكند.

اما اگر مراد از روشنفكري ديني، شناخت زمان و قيام بواجب براي معرفي بهتر دين و سير همگام با پيشرفتهاي مادي واستفاده از علوم و فنون، در راه پيشبرد مسلمانان و جوامع اسلامي شد، شكي نداريم كه سيد طليعه دار اين روشنفكرياست. دعوت به فراگيري علوم، ردّ خرافات بنام مذهب، تشويق عناصر مسلمان به راهاندازي مراكز فرهنگي و نشر جرائد ومطبوعات، ايجاد تحرك در محافل مذهبي براي شركت در امور سياسي، و دهها امور مثبت ديگر كه در تاريخ حيات سيدآمده است، اين حقيقت را به اثبات ميرساند كه سيد در روشنفكري ديني مثبت پيشتاز بوده و نقش عمدهاي را هم بعهده داشته است.

البته نوآوريهاي سيد و روشنفكري وي در چهارچوب مباني و اصول اساسي ديني است و هرگز سيد در اين نوآوري و روشنفكري بهاين داعيهها نپرداخت كه از دين اسلام فقط قرآن را بپذيرد و بقيه منابع اصيل مذهبي را تغييرپذير با تحولات زمان بداند. دقت بفرمائيد كه تحول پذير با تغييرپذير فرق دارد. ما نميگوييم كه برداشتهاي ما در عصر كنوني. در رابطه با مسائل جهاني، همانند برداشتهاي قرون وسطايي باشد و اجتهاد ما هم هرگز تحولي نيابد و مانند قرون ماضيه باشد، امّا اين تحول انديشه و تكامل اجتهاد را با تغيير و وارونه انديشي يكي نميدانيم.

بهرحال سيد را در روشنفكري ديني مثبت ميتوان پايهگذار ناميد و در رابطه با روشنفكري منفي، بدون شك سيد را بايداز مخالفين آن معرفي كرد!

آيا سيدجمال بر جنبشهاي اسلامي در خارج از ايران كه در قرن اخير آغاز شده است تأثيراتي گذارده است و اصولاً تاچه حد حوزههاي روشنفكري خارج از ايران از افكار و آثار سيد جمال تأثير پذيرفته است؟

ترديدي نيست كه سيد، بقول شهيد آيةالله مطهري بنيان گذار نهضتهاي اسلامي يك قرن اخير است. تا آنجا كه ما بهتاريخ هر كشوري و هر حركتي كه در يك قرن اخير بوجود آمده، نگاه كنيم ميبينيم كه رهبري آن بعهده يكي از شاگردان يا هواداران فكري سيد بوده است. و اين تأثير كم و كوچكي نيست. و البته بررسي چگونگي آن، نياز به تأليف كتاب مستقليدارد. ولي براي نمونه بايد گفت كه شهيد شيخ حسنالبناء مؤسس حركت اخوانالمسلمين در مصر و بلاد عربي، در كتاب خاطرات خود: مذكرات الدعوة و الداعية حركت خود را استمرار راه سيد جمالالدين و شيخ محمد عبده معرفي ميكند.

و يا ميتوان اشاره كرد كه ابوالكلام آزاد و اقبال لاهوري خود را شاگردان معالواسطه سيد و پيرو مكتب او ميدانند. ومحمد امين شاعر ملي ترك و محمد عاكف شاعر معاصر ترك سيد را پايه گذار آزاديخواهي در تركيه ميدانند و همچنين سعد زغلول در مصر، در يك سخنراني، نهضت ملي خود را وابسته به انديشههاي سيد معرفي ميكند. در ايران كه نهضت قانون خواهي و ضد استبدادي بيترديد از سيد سرچشمه ميگيرد. و همينطور جاهاي ديگر. البته من اين مطلب را در كتابهاي حركتهاي اسلامي معاصر با مدارك لازم، شرح دادهام.

عليرغم اهميتي كه سيد جمال در تاريخ يكصد ساله اخير ايران دارد تا حد زيادي شخصيت و افكار و آثار ايشان مهجورو سر به مهر و ناشناخته مانده است. چه اقدامات جدي براي جبران اين امر و معرفي سيد جمال صورت گرفته است؟

در دوران سلطنت قجري و پهلوي، با توجه به شناختي كه كارگردانان اين دو رژيم از آثار و عواقب انديشه سيد بدست آورده بودند و ميدانستند كه نشر و گسترش اين نوع انديشهها، برخلاف اهداف سلطه جويانه سلطنتها است، بطور طبيعي اجازه شناخت و شناسايي افكار سيد و يا تجليل از وي را نميدادند. و حتي مورخين عصر قجري و دوران پهلوي و پژوهشگران! حقوق بگيري چون: اسماعيل رائين، دكتر ميمندي نژاد، ابراهيم صفائي و امثال آنها، با جعل و نشر اتهامات واكاذيب، در مخدوش ساختن چهره اسلامي ـ انقلابي سيد، نقش خاصي را بعهده داشتند. اين بود كه در دوره اين رژيمهاتوطئه سكوت يا تخريب در مورد سيد ادامه داشت ـ و اكنون نيز اين روش در بلاد ارتجاعي به اصطلاح اسلامي ادامه دارد ـ اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، خوب ميبينيم كه تحولي درباره شناخت سيد بوجود آمده و تشكيل يا كنگره جهاني سيد درتهران، نشانههاي از اين تحول و حركت است و اميدواريم كه بتوان با استفاده از فرصتهاي بدستآمده، در مورد سيد وانديشههاي وي، جبران مافات نمود!

جناب استاد درميان محققان و مورخان جنابعالي بيش از هركس ديگري به تحقيق و روشنگري درخصوص احوال و آثار سيد جمال پرداختهايد. زمينههاي ديگر فعاليت فكري و تحقيقاتي خود را بيان كنيد و بفرماييد چه آثاري از شما در خصوص سيد جمال تاكنون منتشرشده و چه آثار و اقدامات ديگري درخصوص معرفي ايشان در دست اقدام داريد؟ و بفرماييد اصولاً علت توجه فراوان و جدي شما به شخصيت سيد جمال چه بوده است؟

در دوران قبل، به بهانه تحقيق تاريخي، به شرح چگونگي مبارزات ضد استعماري سيد در بلاد مختلفه و يا ترجمه و نشر نامههاي سيد عليه شاه قاجار ميپرداختم. خوب وقتي نامه فساد رژيم را افشا ميكند و عليه شاه قاجار است و در آن سيد از علماي بزرگ شيعه در نجف و سامرا، ميخواهد كه شاه را خلع كنند تا ريشة فساد خشكانيده شود، دستگاه سانسور پهلوي نميتوانست بگويد كه چرا اين نامه را منتشر ميسازيد؟ چون اگر قجريه! خوب بودند كه جايگزين لازم نداشتند.

و از سوي ديگر، خواننده وقتي در نامه سيد ميديد كه شاه قاجار عامل اصلي فساد و تباهي در كشور است، و آن را با وضع شاه پهلوي مقايسه ميكرد، يك نوع وحدت عمل كامل بين دو شاه و دو رژيم مييافت و خود به نتيجه ميرسيد كه راه رهايي، در عصر ما هم خلع و طرد شاه است.

و البته وقتي انديشههاي سيد در بين نسل جوان منتشر ميشد، زمينه فكري براي حركتها آماده ميشد. و من خداي را سپاسگزارم كه در اين مسير موفق بودهام، بدون آنكه با مشكل خاصي روبرو شده باشم. و تعداد چاپ كتابها در اين زمينه و تيراژ آنها، نشان دهنده گسترش انديشه بود. و خوشبختانه سانسورچيهاي رژيم از اين نكته اساسي غافل بودند.

در همين راستا من دربارة سيدجمالالدين اسدآبادي و زندگي و نبرد وي با استعمار خارجي و استبداد داخلي دركشورهاي اسلامي و اروپايي، تحقيقات وسيع و دامنهداري انجام داده و حتي براي همين منظور مدتها در اسلامبول، بغداد، پاريس، قاهره، و لندن دنبال اسناد و مدارك و كتابها گشتهام و اميدوارم كه روزي بتوانم محصول زحمات درازمدت خود را دراين زمينه منتشر سازم، ولي انتظار تكميل تحقيقات و پيشآمدن امكانات مساعد براي نشر آنها، مرا از كوشش در راه شناخت و شناسايي سيدجمالالدين ـ باز نداشت و در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي، به ياري خدا كتابها و رسالههاي زير، اغلب بهاهتمام و مقدمه و يا ترجمة اين جانب و با هدف روشنگري مردم و معرفي انديشههاي پيشتاز حركتهاي اسلامي معاصر،منتشر گرديد:

1. دفاع از سيدجمالالدين حسيني، نوشتة سيدهادي خسروشاهي، ( 1343 ).

2. مبارزات ضد استعماري سيد جمالالدين، از: پ. لوشاني ( 1347).

3. اسلام و علم، از سيد جمالالدين، ترجمة سيدهادي خسروشاهي ( 1348).

4. رسالة قضا و قدر، نوشتة ( 1348).

5. سيد جمالالدين اسدآبادي رهبر نهضت آزاديخواهي ايران، نوشتة سيدحسن تقي زاده، ( با مقدمه و توضيحات) (1348).

6. شرح حال و آثار سيدجمالالدين، نوشتة لطفاللّه جمالي، (1349).

7. العروة الوثقي ( مجموعة شمارههاي منتشرشده در پاريس از طرف سيد جمالالدين و محمدعبده)، (1349). اين مجموعه با مقدمة مشروحتر اينجانب، يكبار هم در سال 1364 در ايتاليا چاپ ودر سراسر اروپا و بعضي از كشورهاي اسلامي توزيع گرديد.

8. اسناد و مدارك دربارة سيدجمالالدين.، صفاتالله جمالي، (1350).

9. نقش سيد. در بيداري مشرقزمين، اثر استاد محيط طباطبائي، با مقدمه و توضيحات (1350).

10. نامهها و اسناد سياسي سيدجمالالدين.، ترجمه و تحقيق از: سيدهادي خسروشاهي (1351).

11. يادنامة سيدجمالالدين اسدآبادي (جلد اول)، به كوشش: اينجانب (1354).

12. جمالالدين الحسيني ـ حياته و نضاله ـ عربي، بقلم اينجانب، چاپ ايتاليا، مركز فرهنگي ـ اسلامي اروپا: (1364).

13. مفخر شرق، سيدجمالالدين، ترجمة استاد سيد غلامرضا سعيدي، با مقدمه و توضيحات(1370).

14. سيدجمالالدين و بيداري مشرقزمين ( متن كامل شده مقالات استاد محيط) ( 1372)، و البته بعضي از اين آثار، بارها تجديد چاپ شده است.

پس از پيروزي انقلاب هم البته به تحقيق و جمعآوري اسناد و مقالات از سيد و يا دربارة سيد، ادامه دادهام و بهر كجا كه سفر كردهام، پيگيري اين امر يكي از كارهاي اساسي من بود. و محصول آن، اكنون يك مجموعه تقريباً كامل از آثار سيد به زبان فارسي و عربي است و همچنين مجموعه كاملي از مقالات و آثار مربوط به سيد است كه در 15 مجلد و حدود 5000 صفحه، كه قراربود بمناسبت كنگره سيد، منتشر گردد و من اميد واربودم كه در سال 1375، همه آنها چاپ شود. اما متأسفانه برخورد هاي اداري! با مسئله، موجب گرديد كه كتابها آماده نشر نشود، ولي بهرحال اميدواريم كه بتدريج چاپ و در اختيارعلاقمندان قرار گيرد.

اما اينكه چرا سيد توجه مرا به خود جلب كرده است. من پاسخي بهتر از پاسخ استاد فقيد، مرحوم سيد محمد محيط طباطبائي ندارم. ايشان در اين زمينه ميگويد:

. من از ميان همه چهرههاي درخشنده تاريخ ايران ـ و اسلام ـ بخصوص كساني كه در راه استقرار حكومت ملي و سقوطاستبداد، مصدر خدمات ارزنده بودهاند چهره مظلوم سيدجمالالدين اسدآبادي را برگزيدهام. در وجود او سري مكتوم بود كه من حيث المجموع در وجود بسياري از افراد يافت نميشد. سيد بيآنكه در اروپا درس خوانده يا در يك كشور آزاد راقي به سر برده باشد، در طي اقامت محدود اول خود در اسلامبول و ارتباط با پيش آهنگان نهضت فرهنگي و اجتماعي عثماني و با استفاده از زبان تركي و عربي و مراجعه به ترجمههاي مختلفي كه از فرانسه در مصر و عثماني به عربي و تركي شده بود بهحقيقتي آشنا شد كه ديگران با وجود فضايل علمي و ادبي مكتسب به درك آن موفق نشده بودند.

سيد دريافت كه اساس عقبافتادگي و شوربختي ممالك اسلامي در بينصيبي ملتهاي مسلمان از آزادي و دانش است واين نقيصه را نتيجه اسلوب حكومت مستبده شناخت و دريافت مادامي كه شكل زندگاني سياسي در ممالك اسلامي تغييرنيابد و حكومت مشروطه جاي حكومت استبدادي را نگيرد، نجات براي مسلمانان عموماً و ايرانيها خصوصاً ميسّر نيست.

براي ابلاغ اين امر يا تبليغ اين دريافت ذهني، سي سال كوشيد و تحمل مصيبتها كرد، هر جا رفت او را هدف تهمت و آزارو زجر قرار دادند و در هرجا تخمي فشاند براي اينكه بري نياورد حيلهها برانگيختند، ولي او مقاومت ورزيد و از تلاش فروننشست. پس از سيسال كوشش در زندان طلايي عبدالحميد محبوس و معدوم شد، ولي تخمهاي كشته او در ايران و عثماني و مصر و هند و افغانستان جوانه زد و ده سال بعد از مرگ او در وطن او ايران نهضت مشروطه آغاز و انجام پذيرفت و چند سال بعد از آن دستپروردگان او در اسلامبول دست به كار شدند و كساني كه در حيات او از عهدة تطبيق نظريات سياسي او در مصر و هند برنيامدند و مغلوب و منكوب و محبوس شدند، در حزب كنگره هند و حزب وفد مصر بنيانگزار حكومت ملي آزاد گشتند.

من چهرة سيد جمالالدين اسدآبادي را برگزيدهام، زيرا عكس چهرة او را در قانون اساسي و مطبوعات و فرهنگ جديد وهمه تشكيلات اساسي حكومت مشروطه وطن خود مينگرم و عقيده دارم خدمتي كه او به ايران كرد، از نظر ارزش بالاتر ازخدمتي بوده كه نادر و اردشير و يعقوب ليث و شاه اسمعيل به تاريخ ايران كردهاند و در رديف خدمت هوخشتره مادي وآرشاك پرتوي محسوب ميشود.

تعجب نفرماييد اگر در پيرامون اين اسم ساده، كوس و نقاره و طبل و علمي ديده نميشود و پيرامون عمامة او را هالهاي ازنور نگرفته است. ولي حقيقت امر اين است: كار سيد از كارهايي كه پيشرو ماديان و سردار پرتويان با شمشير خود در افتتاح فصل جديدي در تاريخ ايران انجام دادند، مهمتر و از فصول مقدم بر آن، گراميتر و والاتر و سودمندتر بود.

سيد جمالالدين با تيغ زبان و نوك قلم خود زمينه سازي كرد و شالوده اصلي قبول حكومت مشروطه جديد را آورد ومعلوم شد حُسن ظن و حدس صائب سيدجمالالدين دربارة عنصر مشروطه ساز ايران بهخطا نرفته بود و از حركت تمرد تنباكو تا مهاجرت به قم و پشتيباني علما از مشروطه خواهان دربرابر كودتاي باغ شاه، همه جا روح او راهنما بود.

آري سيد با فكر روشن و توانا و ارادة نيرومند و عقيده ثابت و زبان گويا و قلم نيرومند، كاري را در خاورميانه عمليساخت كه در نقاط ديگر جهان بيكمك توپ و تفنگ ميسر نميشد.

اين مطلب را مرحوم استاد محيط درضمن مقالهاي، در فروردين 1346، درباره اينكه چرا از سيد دفاع ميكند، نوشته بودو متن آن را در مجموعة مقالات استاد محيط كه تحت عنوان سيدجمالالديناسدآبادي و بيداري مشرق زمين بارها چاپ شده است، آوردهام. اين مجموعه بسيار ارزنده داراي 32 مقاله از استاد محيط است كه من مطالعه آن را به علاقمندان توصيه ميكنم و فكر ميكنم كه دربين آثار چاپ شده دربارة سيد، يكي از مستندترين و بهترين آثار باشد. بهرحال دليل اصلي توجه اينجانب به سيد همين نكاتي است كه مرحوم استاد محيط به آنها اشاره كرده است. و البته ظلم مضاعف بر سيّد، و استمرارتهمت زني و نشر اكاذيب برضد وي، و فقدان منسوبين و يا موسسه و نهادي كه حق او را ادا كند، موجب گرديد كه اينجانب، درحدّ توان خود به دفاع از حق بپردازم.

با مطالعه احوال سيد جمالالدين اسد آبادي نوعي سرگشتگي درباره محل و فضاي تولد و چگونگي نشو و نماي وي به محقق دست ميدهد، آيا سيد خود سعي داشته است محل تولد و مكان نشو و نماي خود را در هالهاي از ابهام قرار دهد؟

وقتي ما به تعصبات جاهلي ـ فرقهاي عصر خود در جهان اسلام مينگريم كه متأسفانه در بعضي كشورها به مرحله تكفير،آتش زدن كتاب، كتابخانه و حتي ترور فيزيكي رسيده است، بايد به خوبي درك كنيم كه چرا سيد جمالالدين اسدآبادي دريك قرن و نيم پيش مجبور شده است كه در مورد محل تولد و يا چگونگي تحول و تكامل مراحل نخستين زندگي خود، به پنهان كاري روي آورد.

آيا براستي اگر سيد جمالالدين اسدآبادي شيعي تحصيل كردة نجف، در بلاد ديگر، از جمله: مصر، تركيه، هند، افغانستان و. خود را به طور كامل معرفي ميكرد، ميتوانست كه 8 سال تمام در الازهر، در زاويهاي تدريس كند؟ و يا در تركيه عثماني، در كنار شيوخ و افنديهاي خليفه عثماني، انديشههاي خود را مطرح سازد؟

در عصر ما بارزترين نمونههاي جهل و ناداني عمومي و استبداد حاكميتهاي وابسته، موجب دستگيري و محاكمه اعضا و رهبري يك سازمان شيعي در مصر، ترور شخصيتهاي شيعي و آتش زدن كتابخانه اقبال لاهوري در پاكستان، دستگيري رهبر و قتلعام شيعيان نيجريه و. ميگردد، آيا در يك قرن و نيم پيش، اين روش در مورد سيد جمالالدين، و دوستان ومريدان وي، بطور شديدتر اعمال نميشد؟

هم اكنون بعضي از دانشمندان عرب و ترك، پس از درك اين نكته كه سيد يك شخصت شيعي و ايراني بوده است، به نشر اكاذيب بر ضد وي برخاسته و به اصطلاح در ارزيابي مجدد خود!، او را فردي پيچيده! مبهم! و حتي سكولارولائيك معرفي كردهاند و جالب آن كه يك مسيحي سكولار معروف مصري، به نام دكتر لويس عوض در كتابي به نام ايراني غامض في مصر! به نقد و جرح انديشه و روش سيد پرداخته و او را چون ايراني و شيعي! است، مورد زشتترين و ناجوانمردانه ترين حملات قرار داده است.

نويسنده ديگري در تركيه به نام ممتاز ارتورگون كتابي تحت عنوان: جمالالدين افغاني نوشته و در سال 1994 ميلادي وزارت اوقاف! تركيه آن را در آنكار چاپ كرده و همان شبهات و تهمتها را به تركي منتشر ساخته است.

يك خانم امريكائي بنام نيكي كدي به عنوان استاد دانشگاه، نشر انگليسي اين اكاذيب را به مثابه تحقيقي نوين به عهده گرفته و كتاب قطوري به دست چاپ سپرده است. و جناب الي خدوري Elie Kedourie استاد دانشگاه لندن، در كتابAfghani and Abduh ، اصولاً سيد و عبده را لائيك و ملحد! معرفي ميكند و دهها كتاب ديگر. پس در واقع اين نوع برخوردها، درستي روش سيد جمال را در يكصد و پنجاه سال پيش، نشان ميدهد.

از سوي ديگر، استمرار اين حملات، حتي پس از يك قرن، اين حقيقت را هم روشن ميسازد كه ضربههاي سيد بر پيكره كثيف استعمار، خيلي دردناك بوده است، كه هنوز دست از دشمني با وي برنداشتهاند! بههرحال: بيشك خود سيد درپيدايش اين ابهام نقش داشته و با بررسي دقيق شرايط زماني و مكاني، بايد پذيرفت كه راهي هم جز اين نداشته است.

باورها و پيامهاي كلي سيد چه بود؟

باورها و پيامهاي سيد را البته نميتوان در يك مصاحبه كوتاه توضيح داد، ولي به طور كلي و فهرست وار ميتوان گفت كه باور نخستين سيد، اصالت مكتب اسلام، در قبال مكاتب ديگر بود. اما متأسفانه ميديد كه در جوامع اسلامي، اين مكتب، به دست مكتب داران دكان دار و يا پيروان نادان ضايع شده است. و در ارزيابي علل و عوامل اين وضع ناگوار سيد به اين باور دوم رسيد كه نفوذ استعمار خارجي و استبداد حكام داخلي، سرمنشأ همة نابسامانيهاي جوامع اسلامي است. باور سوم سيد اين بود كه نفوذ و انتشار خرافات و انديشههاي ضد مذهبي در كردار و رفتار مسلمانان و دوري آنان از علوم و جهل و ناآگاهي ريشه دار آنها باضافه تفرقه و جدائي مذهبي ـ فرقهاي، از عوامل عمده و اساسي بدبختي و عقب ماندگي جوامع مسلمانان است.

اين بود كه سيد بازگشت به اسلام اصيل، مبارزه با استعمار خارجي، مبارزه با استبداد حكام داخلي و مجهز شدن به علوم وفنون را تنها راه رهائي مسلمانان و ملل مشرق زمين تشخيص داد و در اين راه به نبرد و مبارزه پرداخت كه همگي از چگونگي آن آگاه هستيم.

آيا اصول كلي و محور باورهاي سيد با توجه به تغييرات متعدد و سريعي كه در برهه زندگي خود با آن مواجه بود و تفاوتهايي كه مخاطبين وي در كشورهاي مختلف مانند ايران، افغانستان، مصر و تركيه داشتهاند، همچنان ثابت بوده و يا با توجه به تفاوتهاي موجود در فضاي فرهنگي اجتماعي و سياسي مخاطبين در تغيير و تكامل بوده است؟

به نظر من اصول كلي و محور باورهاي سيد، عليرغم تفاوتهاي مخاطبين وي در كشورهاي گوناگون و تغييرات ظاهري دربعضي بلاد، همچنان يكسان و ثابت بود. يعني: حاكميت عملي و مطلق استبداد تحت عنوان خلافت، امارت و نيابت و سلطة مهلك استعمار غربي در زمينههاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي، عليرغم همة ظواهر فريبندهاي كه در بعضي از بلاد به چشم ميخورد، يكسان بود!. و بهطور طبيعي مبارزه و برخورد با آن نيز ميبايست ثابت و يكسان باشد. گرچه تاكتيكها ممكن است با توجه به شرايط زمان و مكان تغيير يابد.

البته اگر چيزي در آن دوران، در تغيير و تكامل بود، در واقع ريشه دوانيدن استعمار ـ استبداد در اعماق جوامع اسلامي بود.مثلاً در ايران استبداد قجري اجازه نفس كشيدن به كسي نميداد. در تركيه كه به اصطلاح خليفه عثماني حكومت ميراند ـ و در اغلب بلاد اسلامي كه تحت سيطره سلطنت عثماني بود ـ همه جا، استبداد سياه با همكاري ارتجاع سياه، عملاً زمينهاستمرار سلطة امپرياليسم غرب را هموار ميساخت.

اين بود كه عليرغم اختلاف در ظواهر، درون امور، در همه جا يكسان بود. و به همين دليل برخوردها و مقابلههاي سيد هم در اغلب جاها، يكسان به نظر ميرسد!

سيد جمالالدين اسدآبادي در تكوين شخصيت روحي و علمي خود از چه كساني تأثير پذيرفته و چه كساني را مورد تأثير قرار داده است؟

بي ترديد تكوين شخصيت معنوي ـ علمي سيد از آغاز، در حوزههاي علميه ايران و عراق رخ داده است. چگونگي آن تا حدودي در كتابهائي كه درباره شرح زندگي وي نوشته شده، آمده است، اما پيشينيان دقت لازم را در مورد چگونگي اين تأثير، به عمل نياوردهاند.

يعني: استفاده از محضر علماي وارسته حوزههاي: همدان، قزوين، تهران، شيراز و سپس نجف اشرف در تكوين شخصيت سيد نقش بسيار اساسي داشته است، بويژه تلمذ در خدمت شخصيت بزرگي چون شيخ مرتضي انصاري و سپس فيلسوف وعارف معروف، آخوند ملاحسينقلي همداني ( در جزيني شوندي) در تكامل علمي ـ معنوي سيد اثري ماندگار داشته است.

سيد در حوزه نجف با افراد برجستهاي ـ از لحاظ علم، فلسفه و عرفان ـ چون مرحوم سيد احمد تهراني و سيد سعيد حبّوبي همدرس و همنشين بوده، و به قول شهيد مطهري كساني كه شرح حال سيد را نوشتهاند، به علت آن كه با مكتب اخلاقي وتربيتي و سلوكي و فلسفي مرحوم آخوند همداني آشنائي نداشتهاند و همچنين شخصيت مرحوم آقا سيد احمد تهراني كربلائي و مرحوم سيد سعيد حبّوبي را نميشناختهاند، به گزارش سادهاي قناعت كرده درنگ نكرده و از آن به سرعت گذشتهاند، و توجه نداشتهاند كه شاگردي سيد در محضر مرحوم آخوند همداني و معاشرتش با آن دو بزرگ ديگر، چه آثارعميقي در روحيه سيد تا آخر عمر داشته است.

شهيد مطهري پس از بيان اين نكته مهم، اضافه ميكنند: اين بنده از وقتي كه به اين نكته در زندگي سيد پي بردم، شخصيت سيد در نظرم بعد ديگر و اهميت ديگري پيدا كرد.

من اسناد اين دوران را در مقالهاي تحت عنوان سيد در نجف در فصل نامه تاريخ و فرهنگ معاصر آوردهام.

سيد سخنران ماهري بوده است و در شرح احوال وي نوشتهاند، كه مستعمين را به شدت تحت تأثير نحوه بيان پيامهاي خود قرار ميداده است، چه تحليلي براي تغيير روش تبليغي و آموزش سيد براي انتشار نشريه و ابلاغ پيام از طريق رسانههاي مكتوب به جاي انتشار شفاهي پيام و انتشار عروة الوثقي، ميتوان ارائه داد؟

استفاده از خطابه و سخنراني براي سيد يك روش استراتژيك درازمدت نبوده كه روي گردانيدن از آن موجب شگفتي شود. سخنراني يكي از روشهاي بيدار سازي تودههاي ناآگاه و تذكار به افراد فهميده و آگاه است، اما در جائي كه اين وسيله را از دست سيد ميگيرند، او چگونه بايد اهداف خود را دنبال كند؟ تدريس در حوزهها، همكاري با شخصيتهاي ملي بلاد، ديدار با سياستمداران بيگانه، مكاتبه با شخصيتهاي معروف، نوشتن مقالات در جرايد، نشر جزوهها و رسالهها، تأسيس حزبي به نام حزبالوطني در مصر و يا جمعيتي به نام: جمعية العروة الوثقي در فرانسه و بالاخره نشر مجلهاي به نام العروة الوثقي از پاريس و سپس ضياءالخافقين از لندن و. درواقع استمرار بخشيدن به مبارزه و ابلاغ پيام بود.

سيد در سراسر زندگي در حال تكاپو، مسافرت جهت ابلاغ پيام وحدت اسلامي به سران كشورهاي اسلامي بوده است. با توجه به شرايط موجود در فضاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي آن عهد، سيد سعي ميكرد با تأثيرگذاري بر رويسياستمداران و سران كشورهاي اسلامي به هدف خود جامه عمل بپوشاند. بنظر ميرسد تأكيد سيد بر اهرمهاي قدرت دركشورهاي اسلامي براي رسيدن به وحدت اسلامي تا حدود زيادي ناكام ماند، آيا چنين نيست؟

نا كامي سيد در انتخاب روش، نكتهايست كه خود وي آن را در آخرين نامه يا پيام خود كه از زندان طلائي بابعالي خلافت عثماني خطاب به دوستان آزاديخواه خود در ايران نوشته و نخستين بار در تاريخ بيداري ايرانيان چاپ شده است، به طورصريح و روشن بيان ميكند.

سيد در آن پيام يا نامه سرگشاده خود مينويسد كه اي كاش به جاي كاشتن اين بذر در شوره زار حكومتها و سلطنتها، آن را در زمين زرخيز ملتها و تودهها ميپاشيد، تا نتيجه مطلوب به دست ميآمد!

البته اين ناكامي موقت، به اين مفهوم نيست كه كوشش و تلاش و تكاپوي مستمر سيد، به طور كامل بينتيجه و ناكام بوده است، نه! بيترديد همين تلاشها و كوششها و روشنگريها، بالاخره در ميان تودهها رفت و اثر خود را در درازمدت در كسب آزادي، استقلال و رهائي اين سرزمينها، بخشيد و اين حقيقت را همة مورخان، اعم از موافق و مخالف، نوشتهاند.

( البته من متن نامه يا پيام سيد خطاب به دوستان ايراني را در مجموعه نامهها و اسناد سياسي ـ تاريخي سيد، آوردهام كه علاقه مندان ميتوانند به آن رجوع كنند.)

اجازه بفرمائيد كه سئوال را به شكل ديگري مطرح كنيم: به نظر مي رسد كه پيام سيد جمالالدين در ايران و بعضي ديگر از بلاد مشرق زمين، در آن زمان فراگير نشد و در واقع سيد به اهدافي كه تعقيب ميكرد، نرسيد؟

اگر در كوتاه مدت نظر شما را بپذيريم كه سيد در اهداف خود، بويژه در ايجاد وحدت اسلامي ناكام ماند، بايد اين گفتهاستاد مرحوم استاد سيد محمد محيط طباطبائي را هم بپذيريم كه در درازمدت، پيروزيهاي مردم در اغلب كشورها عليهاستعمار و استبداد به رهبري شاگردان و يا هواداران سيد، در واقع نتيجه زحمات خستگي ناپذير و بيدارگريهاي آشتي ناپذيرسيد بوده است.

علاوه بر نهضت آزاديخواهي در مصر، جنبش مشروطهخواهي در ايران، حركت ضد استبدادي در تركيه، و جاهاي ديگر،كه به طور مستقيم و يا غيرمستقيم تحت تأثير انديشههاي سيد به پيروزي رسيد، حتي در كشورهاي غير اسلامي هم به گفته استاد محيط، كساني كه در مكتب سياسي ـ فلسفي سيد تربيت شدند ـ از جمله در هند ـ اين شعله مقدس را به اكناف سرزمينخود رسانيدند و كانونهاي فروزاني در نشر نور آزادي خواهي و استقلالطلبي بشوند.

مرحوم استاد محيط در مقالهاي به سال 1326 مينويسد: محمدعلي، شوكت علي، محمداقبال، جناح، از پرتو همين شعله مقدس افروخته شدند و امروزه، اين گلبانگ مقدس آزادي و استقلال كه از شمال شرقي و شمال غربي و ساير اكناف هند به گوش ميرسد، همه از آن دستگاهي برميخيزد كه سرانگشت پاك سيد جمال اسدآبادي رشتههاي تابناك آن را در هشتادسال پيش به نوازش درآورده است.

درباره فضاهاي فرهنگي ـ سياسي و اجتماعي، مسائل معتنابه جامعه اسلامي و انديشه ديني عهد سيد جمالالدين توضيحي بفرماييد؟

توضيح چگونگي فضاهاي سياسي ـ فرهنگي ـ اجتماعي و انديشه ديني دوران سيد، بيشك در يك مصاحبه مقدورنيست و واقعاً يك تحقيق همهجانبة علمي ـ تاريخي ميخواهد، اما به طوركلي ميتوان اشاره كرد كه فضاي كلي در زمينههاي فوق: تسليم مطلق در برابر انديشه غرب و يا مبارزه با اتكا به نيروي ناسيوناليسم بود!. رشد سكولاريسم و سپس مبارزات ملي گرايانه در اغلب بلاد، محصول اين فضاها در آن دوران است.

.در اين دوران، انديشه ديني متأسفانه آخرين مراحل ركود و جمود هزار ساله خود را پشت سر ميگذاشت!. و هنوز بيداري و آگاهي و تكامل و رشد انديشه ديني پويا در جوامع اسلامي نهتنها شكوفا نشده بود، بلكه جوانه هم نميزد!

اما با حركت سيد، بويژه در محافل حوزوي، و ارتباط مستقيم و مستمر او با علماي بزرگ شيعه و سني، و در همة بلاد،سرآغاز يك تحرك همهجانبه گرديد. و خوب طبيعي بود كه اين حركت در همان زمان و به سرعت، به نتيجه مطلوب نرسد،اما تاريخ به خوبي نشان ميدهد كه هر تحول اجتماعي ـ سياسي يا مذهبي كه در دنياي اسلام و مشرق زمين به وجود آمده،پس از حركت سيد و توسط شاگردان رخ داده است.

سيد سعي ميكرد از سه طريق انتشار كتب، نشريات و سخنراني موضوع ماترياليسم و مبارزه با استعمار را جهت اتحاد عالم اسلامي وجه اهتمام خود قرار دهد، راستي چرا سيد جمالالدين از ميان موضوعات متنوع موجود در فضاي فرهنگي و سياسي آن زمان به مبارزه با استعمار بريتانيا اهتمام ورزيد؟

مسئله ماترياليسم يا ناتوراليسم درواقع وسيله خوبي براي دور كردن مسلمانان از خويشتن خويش بود. استعمار برايسيطره كامل بر بلاد اسلامي، نخست به تخريب انديشه آنان ميپرداخت و در آن دوران، ناتوراليسم بهترين راه براي تحقق اينتوطئه بود. پس طبيعي خواهد بود كه سيد در راه مبارزه با امپرياليسم و در راستاي احياي انديشه ديني اصيل، ايجاد اتحاد جهان اسلام، بايد نخست وسيله را از دست دشمن بگيرد و اين وسيله به ظاهر نيرومند در آن زمان نيچريه يا ناتوراليسم بود. و اهتمام سيد در اين رابطه، بيشتر در هند به چشم ميخورد كه پاتوق اصلي استعمار انگليس بود و غرب زدگان مسلمان در آن سامان به نشر انديشه ناتوراليسم مشغول بودند كه استمرار سلطة استعمار در همه جا، امكانپذير گردد.

بههرحال سيد رأس فتنه را در آن زمان، به حق در انگلستان و سيطرة شيطاني آن بر كل مشرق زمين ميديد و اين بود كه درهمه جا، بيشتر به مبارزه با استعمار بريتانيا اهتمام داشت!

برادر انديشمند ما استاد محمدرضا حكيمي ميگويد كه سيد انگلستان را فقط يك قدرت استعماري تلقي نميكرد، بلكه آنرا دشمن صلبي مسلمانان ميدانست و معتقد بود كه هدف انگلستان نابودي اسلام است. سيد جمالالدين دشمن انگليسبود، چون انگليس را خوب ميشناخت.

بعضي از تاريخنگاران سيد جمالالدين اسدآبادي را متهم به شركت و عضويت در انجمن فراماسونري قاهره كردهاند، در اين باره توضيح دهيد؟

اتهام شركت سيد در انجمن فراماسونري قاهره، پس از نشر اسناد سيد كه در خانه امينالضرب باقي مانده بود، شيوع يافت. البته ميدانيم اسناد خصوصي سيد را در حضرت عبدالعظيم دژخيمان ناصرالدين شاه با خود بردند و اسناد باقي مانده در خانه امينالضرب هم تقريباً پس از يك قرن! به دانشگاه اهدا شد كه بيترديد اين امر، بي گزينش! نبوده است. يعني ماهمه جا پاسخهاي سيد را به نامههاي افراد، اعم از شاه و امينالسلطان و امينالضرب و ديگران، مييابيم، اما از اصل نامههاي آنها، بويژه امينالسلطان، خبري نيست؟ در صورتي كه اگر سيد اسناد خود را نگهداري ميكرد، بيترديد اصل نامههاي ديگران را هم حفظ مينمود!، اما در اين اهداء اسناد! چرا از آنها خبري نيست، معلوم نيست؟ بههرحال در ميان اين اسناد،نامهاي گويا به خط سيد و خطاب به انجمن اخوان ماسون! در قاهره وجود دارد كه ظاهراً سيد در آن درخواست عضويت نموده است!

اين نامه كه به تاريخ 1292 ه است، با خط و امضائي كه شباهتي به خط و ديگر امضاهاي سيد ندارد، مكتوب شده و ظاهراً درمقايسه آن با ديگر نامهها نيازي به خط شناس ويژه نباشد كه جعلي بودن آن را تأييد كند! بويژه امضاي آن كه به هيچ يك ازامضاهاي موجود سيد شباهت ندارد.

خوب اين نامه هست، ولي كسي نميپرسد كه پس چرا اين درخواست نامه، در بين اسناد لُژ قاهره نيست؟ و در جيب سيد به يادگار مانده است؟ از سوي ديگر گفتيم كه تاريخ آن 1292 ه يعني 1875 م است، اما پاسخي كه گويا از لژ داده شده، تاريخ 1878 م را دارد، يعني درست چهار سال بعد!. آن هم نه دربارة پذيرفتن عضويت سيد!، بلكه درباره انتخاب وي به رياست لژ!

باوركردني نيست كه سيد نامههاي پيشين لژ! را در قبول عضويت خود نگهداري نكند و يا لژ كه داراي شرايط ويژهاي براي پذيرفتن اعضا است ـ تا چه برسد به رئيس! ـ ناگهان رياست سيد را اعلام بدارد!. اما متأسفانه اغلب تاريخنگاران معاصر، چون هدف ديگري دارند، در اين مسائل دقت نميكنند.

نكته جالب ديگر آن كه نامه نقون سكروج از لژ ستاره شرق، به عربي است! اما ديگر دعوت نامهها براي شركت در مجالس ترحيم يا انتخاب افراد، همه به زبان فرانسوي يا انگليسي؟!

از سوي ديگر ميبينيم كه شايعه فراماسون بودن سيد، بيشتر از سوي كساني پخش و منتشر شده كه خود عضو رسمي و علني فراماسونري در ايران و مصر يا اروپا بودهاند كه در ايران از آن جملهاند: تقيزاده، اسماعيل رائين، ميمندينژاد، وليالله يوسفيه ( رئيس سازمان جوانان حزب رستاخير).

نكته مهم ديگر اين كه در همه دنيا، اعضا فراماسونري، صاحب قدرت و مكنت شده و به پست و مقام وزارت يا رياست الوزرا رسيدهاند، اما اين تنها سيد است كه نه پشتيباني دارد و نه پست و مقامي و نه از اموال دنيا بهره مند!. و هميشه و در همه جا، آواره، تبعيدي، زجرديده و در معرض انواع تهمتها و ناسزاها!.

نكته آخر اين كه اصولاً فراماسونري يك قرن يا دو قرن پيش، اهداف انساني خاصي را در برنامه خود مطرح ميكرد! شعار اصلي آنها: آزادي، برادري، برابري بود و اين شعار، خوب هر فرد آمادهاي را به سوي خود جلب و جذب ميكند و اگر سيد، روزي در راستاي اهداف خود در آن مجمع شركت كرده، اين هيچ عيب و ايرادي نميتواند داشته باشد.

اشكال فقط در صورتي وارد خواهد بود كه كسي پس از آشنائي با اهداف ضد انساني و غيراخلاقي سازمان و يا حزب و جمعيتي، به همكاري خود با آن ادامه دهد كه بي ترديد در مورد سيد چنين نيست.

البته اين را هم بگويم كه بعضيها ميگويند كه سيد خود مؤسس محفل مصر بود، اما ميدانيم كه محفل مصر دشمنسرسخت سيد بود و توفيق پاش پسر اسماعيل پاشاي خديو وقتي به جاي پدر نشست، نخستين حكمي را كه امضا كردحكم تبعيد سيد از مصر، به اتهام تحريك جوانان و آزادي طلبي مخرب! بود. و سيد را شبانه از قهوه خانهاي كه پاتوق او ويارانش بود، گرفتند و به بندر اسماعيليه فرستادند تا با اولين كشتي كه عازم بوشهر بود، او را از مصر دور سازند!

نكتهاي هم الان به يادم آمد و آن اين كه سيد كتابي هم بر ضد فراماسونري نوشته و به شيخ محمد عبده ميسپارد و محمدعبده در نامهاي كه به تاريخ 5 جماديالاول 1300 هجري آن را پس از پايان دوران بازداشت و زنداني شدن نوشته، در آن ضمن درخواست عكس جديد سيد، اطلاع ميدهد كه كتاب ماسون به خط مولاي المعظم را مأموران پليس در تفتيش منزل با خود بردهاند: .هذا الخادم كان عنده نسختان من الفتوغرافيه الاولي، احداهما اخذها اعوان الضبطية من بيتي عندما أودعت السجن كما اخذوا كتاب الماسون به خط مولايي المعظم. .اين سند در كتاب اسناد منتشر نشده، چاپ دانشگاه تهرانآمده است و به خط خود شيخ محمد عبده است. خوب در آن زمان كتاب درباره فراماسونري خيلي زياد بود و در بين كتابهاي سيد كه در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي نگهداري ميشود، نمونههائي از آنها، هم اكنون نيز موجود است و نيازينبود كه سيد با خط خود كتابي در اين باره استنساخ كند! بويژه كه نوعاً مطالب او را هم شيخ محمد عبده و ديگران تقرير ومكتوب ميكردند، پس آنچه كه سيد با خط خود نوشته و به شيخ سپرده است، بيترديد كتاب جالب و پرارزشي درباره فراماسونري بوده كه متأسفانه دژخيمان پليس خديوي مصر آن را به غارت ميبرند و اكنون معلوم نيست كه در دار الوثائق مصر نگهداري ميشود يا نه؟!

طريقه آشنايي سيد جمالالدين با ناصرالدين شاه، اهدافي كه وي از نزديكي با رأس هر قدرت در ايران جستجوميكرد با تبعيد وي به وسيله شاه از حضرت عبدالعظيم و حذف فيزيكي شاه ( كه تحت تأثير افكار سيد و به دست ميرزا رضاي كرماني انجام شد) نشانگر خط ] همكاري و جذب، دوري گزيني و دشمني، تأييد مشي مسلحانه از جانب سيد درارتباط با بالاترين منبع قدرت در ايران است.

آشنائي اعتمادالسلطنه با انديشههاي سيد، از راه مطالعه مقالات وي، باعث شد كه از ناصرالدين شاه بخواهد كه براياستفاده از افكار وي، سيد را به تهران دعوت كند. اما سيد پس از مدتي توقف در شيراز و اصفهان به تهران رسيد و با شاهملاقات نمود. او در ملاقات خود از شاه خواست كه دو گوش شنوا داشته باشد! و طبعاً ديكتاتورها هم كه عادت به اين امورندارند! از اين درخواست و سپس نصايح و پيشنهادهاي آزادي طلبانه سيد خوشش نيامد و از امينالضرب خواست كه به نحوي ميهمان خود را رهسپار اروپا بنمايد!.

سيد در نامهاي خطاب به شاه مينويسد: چون به قصد رفتن به نجد به بندر بوشهر وارد شدم، اعتمادالسلطنه بر حسب ارادة ساميه اعليحضرت شهرياري به دارالخلافهام دعوت نمود، امتثال نموده حاضر شدم. و اكنون ميخواهم به فرنگستان و اجازه. و شاه در جواب سيد مينويسد: جناب آقاي سيد جمالالدين مقصود ما از ملاقات شما حاصل شد و از آنخوشوقت شديم حالا هم اگر ميل به فرنگستان رفتن داريد، بسيار خوب است!.

اما امينالسلطان از سيد خواست كه در سر راه خود به اروپا، نخست براي مذاكراتي در راستاي بهبود روابط سياسي ايران با روسيه، به آن ديار برود. و سيد نيز چنين كرد و پس از موفقيت به اطريش رفت و در آنجا باز با شاه كه از سفر اروپا برميگشت، ملاقات نمود و نتيجه مذاكرات خود را بازگو كرد و گويا شاه تحت تأثير قرار گرفت و سيد دوباره براي ادامه مذاكرات روانه روسيه شد. و پس از مدتها، به تصور اين كه در مراجعت به تهران، مورد توجه بيشتر قرار خواهد گرفت و او به اهداف آزادي خواهانه خود نزديكتر خواهد شد، به تهران برگشت اما امينالسلطان با الهام از سردروموندولوف سفيرانگلستان در تهران، به توطئه چيني برخاست و سرانجام سيد مجبور شد در حضرت عبدالعظيم اقامت گزيند و اين بار از بدخواهي رجال ايران و سستي و زبوني شاه سخن بگويد كه نتيجه آن را ميدانيم:

حمله دژخيمان به حضرت عبدالعظيم، شكستن حرمت آن مكان مقدس، دستگيري و تبعيد ناجوانمردانه سيد، آن هم با آن وضع اسفبار كه خود سيد در نامهاي به حاج امينالضرب، آن را شرح داده و من متن نامه سيد را در مجموعه نامههاي تاريخي ـ سياسي سيد آوردهام.

بههرحال هدف سيد از نزديك شدن به دربار ناصرالدين شاه، اجراي اصلاحات در كشور به دست سردمداران رژيم بود، واين هرگز به مفهوم مشروعيت بخشيدن به رژيم شاه قجر نيست، چون، سيد ميخواست حق را اجرا كند، و ديدار با كسي درراستاي زمينه سازي براي اهداف، به معني مشروع بودن كسي نيست و از همين جا وقتي سيد از نزديك با روشهاي ضدانساني درباريها آشنا شد، از اين رژيم دور شد و به افشاي آن پرداخت و سرانجام هم يكي از هواداران سيد كه خود ظلم وستم و شكنجه و زندان رژيم قجري را چشيده بود، ناصرالدينشاه را كه ريشه اصلي فساد بود در حضرت عبدالعظيم ـ كه سيد را به وضع فجيعي در آن دستگير كرده بودند ـ ترور كرد كه داستانش را همه ميدانيم!

برخي معتقدند طرح و تبليغ شخصيت فكري ـ فرهنگي و تاريخي سيد جمالالدين با توجه به تأثيرپذيري وي از بعضي جريانهاي فرهنگي غربي مانند اعتماد به قانون، آشنايي به زبان فرانسه آشنايي با ديدگاه فلاسفه و انديشمندانغربي، از وي چهرهاي روشنفكرانه در جريان روحانيت ساخته و عمده كردن وي از جانب تاريخ نگاران معطوف به دوهدف زير است:

1 ـ كم بها دادن به شخصيتهاي روحاني هم عهد و همزمان سيد كه بيشتر متمايل به حفظ كيان اسلامي، عدم تغييرات سريع و موافق شرايط تثبيت بودند.

2 ـ عمده كردن سيد و حتي طرح نامههايي وي كه به ميرزاي شيرازي ميگويد و ما ادرايك مالبانك، به نوعي خواب آلوده نشان دادن مرجعيت شيعه و القاي برتري روحانيت از سنخ سيد، نسبت به پيروان مرجعيت ميرزاي بزرگ و شخص وي ميباشد، درباره اين دو ديدگاه چه نظري داريد؟

سئوال به اين شكلي كه مطرح ميشود به نظر من كامل نيست! جريانهاي فرهنگ غربي هرگز تأثير منفي در سيد نداشت و اصولاً آشنائي با انديشههاي فلاسفه غربي، زبانهاي خارجي و اين قبيل امور، نه تنها عيب نيست كه اگر به غرب زدگي منتهي نشود، خود يك امتياز و فضيلتي هم هست.

شهيد مطهري ميگويد: آشنائي سيد با فرهنگ اسلامي و تأثير شديد و عميق او از اين فرهنگ سبب شد پس از آشنائي با فرهنگ جديد اروپائي، خود باخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد. مرحوم مطهري سپس آشنائي او با زبانهاي متعدد بيگانه و ديدارهاي او با شخصيتهاي علمي ـ سياسي جهان آن روز را امتياز مهم سيد ميداند كه به او ديد وسيعي بخشيده بود!

پس ديد وسيع داشتن، آشنائي با فرهنگ، زبان و علوم فلسفه غربي را لازم دارد و اين خود امتيازي است اكتسابي كه اغلب روحانيون همعهد و زمان سيد، آن را نداشتهاند. و بيترديد در مسئله تمايل به حفظ كيان اسلام سيد همگام علماي آن دوران بود، و به همين دليل هم خواستار تغييرات اساسي در جوامع اسلامي مطابق شرايط زمان بود. زيرا كه ما اگر در مقابل دشمن با سلاح خود او مجهز نشويم، شكست ميخوريم و اين دقيقاً مسئلهايست كه متأسفانه بسياري از روحانيون در گذشته به آن توجه نداشتند و فقط با مبارزه منفي ـ مثلاً تحريم هر چيز جديد، حتي مدرسه! ـ به ميدان ميآمدند كه ما حداقل در عصر خود ميبينيم دارندگان اين نوع انديشهها، تا چه حدي در اشتباه بودهاند؟.

از سوي ديگر بايد ديد كه چه كساني سيد را عمده كردهاند؟ اگر حقايقنگاران تاريخ ميخواهند نقش سيد را آن طور كههست نشان دهند، اين به مفهوم عمده كردن سيد در قبال روحانيت مترقي و روشن و آگاه، آن دوران و يا پس از آن نيست، بلكه روشن كردن زواياي تاريك تاريخ يكي دو قرن اخير است كه متأسفانه، جنبههاي منفي را در آن، بسيار زياد ميبينيم!.

نامههاي سيد به علما و مراجع بزرگ، از جمله ميرزاي شيرازي و جملة معروف ما ادراك مالبانك! باز به مفهوم خواب آلودنشان دادن مرجعيت شيعه نيست، بلكه استفاده از نوعي استعارهاي است كه مقتبس از تعبيرات قرآني است و در لسان علماهم اين قبيل استعارات! بسيار به كار ميرود، و خوب اگر افشاگريهاي سيد در آن زمان نبود، شايد روحانيت و حتي مرجعيت از عمق خطر آگاه نميشد.

ما در عصر خود يك شاهد روشن داريم كه حقيقت جريان دوران سيد جمالالدين را هم ميتواند نشان دهد.

آيا مراجع عصر ما با خطر رژيم شاه و بعد مسئله كاپيتولاسيون همان قدر آگاه بودند كه امام خميني آگاه بود؟ اگر احساس خطر امام و سپس اخطارها، سخنرانيها و اعلاميههاي ايشان نبود، معلوم نبود كه سرنوشت ميهن ما و ديگر بلاد اسلامي، امروزه چگونه بود؟. پس اين هشدارهاي امام بود كه ديگران را آگاه و وادار به قيام ساخت. با اين تفاوت كه خود سيد جنبه مرجعيت نداشت و لذا تأثير او در بين تودهها، در حد تأثير و نقش يك مرجع نبود.

اتفاقاً امام خميني قدس سره، در يك مصاحبهاي در پاريس، به اين نكته در مورد سيد اشاره كرده و گفتهاند كه سيد در واقع به علت در اختيار نداشتن پايگاه مرجعيت، تودههاي مردم را نتوانست جذب كند و راز ناكامي كوتاه مدت وي هم در همين نكته نهفته است.

بنظر ميرسد پيام سيد جمالالدين در ايران، در آن زمان چنانكه بايد و شايد فراگير نشد، نحوه ورد وي به ايران و همنشيني سيد با يكي از عمده ترين تجار آن زمان ـ حاج امينالضرب ـ و رفت و آمدهاي وي با درباريان و شاه از يك ديدگاه ميتوانست داراي عواقب و اثرات منفي براي شخصيت سيد جمالالدين، پيام وي و اهدافي باشد كه وي در سخنرانيهاي خود از آن دفاع ميكرد اينها تا چه ميزان ميتواند نحوه منفي ارتباطات سيد با دولتمردان و پايين بودن درجه تأثيرپذيري پيام سيد بر مخاطبين وي كه عمدتاً از عموم مردم تنگدست و به ستوه آمده را تشكيل ميدادند قابل تحليل باشد؟

ورود سيد به ايران، به دعوت اعتمادالسلطنه بود. سكونت او در خانه امينالضرب عليرغم درخواست كتبي او بود ـ ما در مجموعه نامههاي سيد متن آن را آوردهايم ـ سيد در آن نامه خواستار كرايه يك منزل در تهران بوده. ولي او را به خانه امينالضرب ميبرند كه نتواند با علما و توده مردم بيشتر تماس بگيرد. البته تماس وي با رجال آن دوران، تماس وي با علما و مردم عادي را ميتوانست كمرنگ سازد، اما ميبينيم كه سيد يكي دو بار بيشتر با شاه و رجال رسمي ملاقات نكرد، زيرا كهآنها گوش شنوائي كه سيد ميخواست، نداشتند!

اين بود كه سيد تماس خود را با علما و تجار و مردم ديگر بيشتر كرد و از همين جا بود كه شاه احساس خطر نمود و ازامين الضرب خواست كه سيد را روانه اروپا سازد!.

البته نبايد فراموش كرد كه رشد و آگاهي توده مردم در آن دوران به آن مرحله از تكامل نرسيده بود كه با حضور سيد در ايران، يك قيام فراگير آغاز شود و به انقلاب ضد قجري منجر گردد! همان طور كه ميبينيم وقتي در سفر بعدي سيد را از حضرت عبدالعظيم با آن وضع شرمآور دستگير و تبعيد ميكنند، واكنش توده مردم و حتي علماي عظام! اگر هيچ نبوده، حداقل درشأن سيد نبوده است.

شايد بتوانيم از دوران خودمان براي تقريب ذهن باز نمونهاي ذكر كنيم كه خود شاهد عيني آن بوديم: در مسئله 15 خرداد،پس از سخنراني امام خميني عليه رژيم و شخص شاه، و دستگيري ايشان، قيامي آغاز شد اما چون رشد و آگاهي تودههاي مردم به مرحله كمال نرسيده بود، رژيم توانست با توسل به اسلحه، آن را سركوب سازد. اما پس از گذشت كمتر از 20 سال، ديديم كه رشد سياسي مردم در مرحلهاي بود كه سركوب مستمر و درازمدت رژيم و قتلعام مردم هم نتوانست كارساز باشد و سرانجام، كار خود رژيم با اين خشونتها، ساخته شد!

بههرحال: تلگراف يا نامه نوشتن امام خميني به شاه يا حتي ملاقات با شاه كه به گفته مرحوم حاج احمد آقا در مصاحبه با مجله حضور يكي دوبار در زمانهاي پيشين رخ داده بود، به مفهوم مشروع دانستن رژيم نبود، بلكه به خاطر شناخت طرف ويا اتمام حجت بود. ديدار سيد جمالالدين از شاه و رجال سياسي آن زمان هم بي ترديد براي ايجاد زمينههاي آزادي و قانون خواهي در كشور بود كه ديديم با احساس خطر رژيم، با واكنش منفي روبرو و در واقع سركوب گرديد. تا بعدها آثار آن، در پيدايش مشروطيت ظاهر گرديد.

گفته شده سندهايي كه با زندگي سيد جمالالدين مربوط است هنوز فراهم نشده چرا كه برخي از آنها در تركيه است وبرخي در روسيه و قسمتي هم در انگلستان. آيا بدون دسترسي به اين اسناد ميشود سيد را آنطور كه هست شناخت ومعرفي كرد؟

متأسفانه هنوز همة اسناد مربوط به فعاليتهاي سيد در كشورهاي اسلامي و يا در بلاد مشرق زمين به دست نيامده است،ولي كوششهائي در اين زمينه به عمل آمده و هماكنون بيشتر اسناد سيد در كشورهاي: ايران، تركيه و انگلستان و فرانسه بهدست آمده و مورد استفاده و استناد ميتواند باشد.

اغلب اسناد شخصي سيد در ايران، هم اكنون در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي نگهداري ميشود. اسناد وزارت خارجهايران را، اينجانب جمعآوري كردهام، با يادآوري اين نكته كه متأسفانه اصل پوشه سيد در مركز اسناد محرمانه، خالي است! و بعضي از پژوهشگران! عصر پهلوي، آنها را به سرقت برده و ضمن استفاده گزينشي بقيه را متأسفانه از دسترس خارج نمودهاند!

اسناد سيد در وزارت خارجه انگليس را هم اينجانب به طور كامل كپي برداري كردهام كه با ترجمه گزيدهاي از آنها، انشاالله به زودي در 400 صفحه منتشر خواهد شد. اسناد تركيه را هم باز اينجانب جمع آوري كردهام، با يادآوري اين نكته كه در تركيه نيز، همة اسناد در اختيار نيست و متأسفانه مسئولين اسناد در آن ديار، به علت عدم آشنائي با حروف و الفباي عربي، از بازشناسي و جمعآوري علمي اسناد عاجز ماندهاند و لذا، اغلب اسناد دوران عثماني پراكنده است.

اسناد سيد در پاريس هم توسط دكتر هما ناطق جمع آوري و به زبان فرانسه، در متن كتاب ايشان چاپ شده است. ولي اسناد سيد در مصر، روسيه و افغانستان، مطلقاً در دسترس نيست.

درهرحال اين عدم دسترسي به همه اسناد، نميتواند مانع از بررسي و تحليل زندگي و فعاليتهاي سيد بشود و بايد در حفظ آن كوشيد و در شناخت سيد اقدام نمود.

آيا امكان دستيابي به اين اسناد هست؟

فعلاً امكان دسترسي به همه اسناد سيد در همة بلاد نيست ولي اگر همتي در كار باشد و دوستان علاقهمند پيگيري كنند،ميتوان با سفر به اين كشورها اسناد را بدست آورد، بويژه كه در همه كشورها به مرور زمان، اسناد را در اختيار محققين قرار ميدهند.

سئوال ميشود كه چرا سيد به دنبال حكام طاغوتي بوده است و يا چرا سيد دفع فساد را از كساني ميخواست كه خود پديد آورنده فساد بودهاند؟

سيد نخست به دنبال اصلاح حكام و كساني بود كه در رأس امور قرار داشتند. البته به موازات آن با علماء و تودههاي مردم نيز تماس داشت. و چنانكه از نامههاي باقيمانده از سيد ميخوانيم، او از حكام و سلاطين ميخواست به آزادي و قانون گردن نهند، فكر ميكرد كه به علت عدم آمادگي ذهني تودهها، از اين راه زودتر به نتيجه مطلوب برسد.

ولي در آخرين پيام سيد كه از زندان مينويسد، ميخوانيم خود سيد از زحماتي كه در اين راه كشيده ناراضي است و به اين باور رسيده بوده كه ميبايست به جاي حكام، بيشتر با تودههاي مردم تماس برقرار ميكرد و به بيدار سازي آنها ميپرداخت.اين پيام يا نامه را اينجانب در مجموعه نامهها و اسناد تاريخي سيد نقل كردهام.

بهترين و مهمترين كتابي كه تا به حال درباره سيد نوشته شده كدام است؟

بهترين كتاب درباره سيد اگر بگويم نيست، حرف اغراق آميزي نگفتهام! اما به طور نسبي اگر بخواهيم اظهار نظر كنيم، نخست كتاب استاد سيد محمد محيط طباطبائي تحت عنوان: سيد جمالالدين اسدآبادي و بيداري مشرق زمين و سپس كتاب جناب آقاي صدر واثقي در شرح زندگي سيد و همچنين كتاب مرحوم ميرزا لطفالله جمالي ـ خواهرزاده سيد ـ درباره تاريخ حيات او است. در زبان عربي هم آثار استاد محمد عماره، بويژه دو جلد الاعمال الكامله للسيد جمالالدين الافغاني او است كه در قاهره چاپ شده است.

و اخيراً نيز مجله حوزه دو جلد ويژهنامه منتشر ساخته بود كه به نظر من زحمت زيادي در گردآوري مطالب آن كشيده بودند و مفيد بود و اي كاش به شكل كتاب مستقلي هم منتشر ميگرديد!

پانزده جلد كتابي كه درباره سيد در شرف چاپ است در چه موضوعاتي است، لطفاً توضيح دهيد؟

پانزده جلد كتابي كه من اشاره كردهام در واقع ده جلد آن، مجموعه آثار و مقالات و رسالهها و نامههاي تاريخي خود سيدبه زبان عربي يا فارسي است كه بعضي از آنها اصولاً تاكنون ناشناخته بوده و چاپ نشدهاند. و بعضي هم تجديد چاپ آثاري است كه در بلاد ديگر منتشر شده و باز در ايران چاپ نشدهاند. پنج جلد ديگر درباره سيد جمالالدين است كه مثلاً مجموعه يكصد مقاله درباره سيد، كتابشناسي توصيفي سيد و معرفي يك هزار كتاب و مقاله درباره سيد، مجموعه اسناد وزارت خارجه انگليس، مجموعه پنجاه مقاله به عربي درباره سيد (كه با مقالات فارسي فرق دارد) و سه كتاب: لطفالله جمالي، صفاتالله جمالي و سيد حسن تقي زاده درباره سيد است.

اما متأسفانه بايد بگويم كه بوروكراسي حاكم بر نهادهاي فرهنگي ما اجازه نداد كه همه كتابها چاپ و به هنگام برگزاري كنگره، منتشر گردد!

به اميد آنكه خود، كمافيالسابق به وظيفه خود بهطور مستقل عمل كنيم و به نشر اين آثار كه همه آنها حروفچيني شده و آماده است، بپردازيم. البته اين امر، در اين صورت كمي با تأخير انجام خواهد گرفت.

/ 7