سیدجمال الدین اسدآبادی در گفتگویی با استاد سیدهادی خسروشاهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیدجمال الدین اسدآبادی در گفتگویی با استاد سیدهادی خسروشاهی - نسخه متنی

مصاحبه شونده: سیدهادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيدجمالالدين اسدآبادي در گفتگوئي با استاد سيدهادي خسروشاهي

عليرغم تحقيقات فراوان، هنوز هويت سيد جمال در پردههايي از ابهام باقي مانده است و اقوال زيادي در خصوص مليت ايشان وجود دارد. علّت اين ابهامات و اقوال مختلف چيست و چگونه ميتوان درمقابل آن راهگشايي كرد؟

به نظرم براي اهل تحقيق، امروزه ديگر جاي هيچگونه ابهامي درباره هويت ملي و زادگاه سيد باقي نمانده است. البته بايد گفت كه ابهام پيشين در اين رابطه، ناشي از نوع برخورد خود مرحوم سيد جمالالدين اسدآبادي با اين مسئله بوده است... وقتي خود سيد در بلاد عربي و سنيمذهب، خود را افغاني و حنفي معرفي ميكند ـ تا بتواند به هدف اصلي خود ياري برساند و مدت 8 سال در الازهر تدريس كند و در بابعالي، مشاور عالي فرهنگي بشود ـ خوب طبيعي است كه شيخ محمدعبده و ديگران، او را افغاني بدانند و معرفي كنند.

از سوي ديگر، سيد در امضاهاي باقيمانده كه در ذيل نامهها يا در حاشيه رسالهها، مقالات و كتابها، خود را: افغاني، اسدآبادي، سعدآبادي، استانبولي، كابلي، حسيني و... معرفي كرده است، اين نكته را نشان ميدهد كه سيد خود را جهاني ميدانسته و برايش مهم نبوده كه در كجا متولد شده است! پس از ديدگاه ما هم نبايد اين امر مهم باشد كه سيد متولد شده ايران بوده يا افغان؟ بلكه مهم بايد انديشههاي و باشد كه داراي ارزش والايي است. درعين حال با توجه به اسناد بدستآمده از وزارت امور خارجه انگليس، وزارت امور خارجه ايران، خانه امينالضرب ـ كه هماكنون در كتابخانه مجلس شوراي اسلامي نگهداري ميشود ـ همچنين نامههاي باقيمانده از سيد در ايران و استانبول، امروزه ديگر نميتوان درايرانيالاصل بودن سيد، ترديدي روا داشت!... باضافه اينكه هنوز در محله سيدان اسدآباد همدان، مقبره اجداد و خاندانسيد موجود است و يا مكاتبات خانواده سيد با وي و پاسخهاي سيد، همه اينها نشاندهنده هويت ملي و محل تولد سيدتواند بود... و درمقابل، ما حتي براي نمونه، يك نامه هم از سيد به خانواده سعدآبادي خود! يا علما و شخصيتهاي افغاني، پيدا نميكنيم و اين هم بخوبي روشن ميسازد كه اصولاً خانواده سيد در ايران بوده است و ميرزا لطفالله اسدآبادي،خواهرزاده سيد، در دو سفر وي به ايران، در كنار او بوده و عكس و اسناد آن دوران، حتي مجموعه خطي مقالات فارسي سيدكه توسط فرزند وي ميرزا صفاتالله اسدآبادي استنساخ شده، دراختيار اينجانب قرار دارد.

خبري هم در آذرماه 74 از سوي واحد مركزي خبر از همدان مخابره گرديد كه مربوط به كشف سنگ مزار يكي از اجداد پدري سيد در اسدآباد بود... البته قبلاً بايد به اين نكته اشاره كنم كه مرحوم ميرزا صفاتالله اسدآبادي، فرزند ميرزا لطفالله ـ خواهرزاده سيد ـ كه از دوستان قديمي اينجانب بود و دهها نامه از ايشان در آرشيو من موجود است، در كتابي كه به سال1375 هجري قمري ـ چهل سال پيش ـ درباره سيد منتشر ساخته به سلسله انساب سيد كه در شجره نامه موجود در خانوادهسيد سيفالله اسدآبادي نگهداري ميشود، اشاره كرده و نام پدر بعضي از اجداد سيد را چنين ذكر ميكند: سيدجمالالدين بن سيد صفدر بن سيدعلي بن مير رضيالدين محمد الحسيني ( شيخالاسلام) بن مير اصيلالدين محمدالحسيني قاضيبن ميرزينالدين الحسيني بن مير ظهيرالدين بن مير اصيلالدين، بن مير ظهيرالدين بن سيدعبدالله كه معاصر با امامزاده احمد بوده ودر سعدآباد محله سيدان بسر ميبرده و در 862 هجري وفات يافته است...

مرحوم ميرزا صفاتالله، بهنام پدر سيد عبدالله اشارهاي ندارد، و اكنون و بههنگام مرمت امامزاده، در مقابل در ورودي مسجد امام رضا، در اسدآباد، سنگ مزار مربوط به سيد عبدالله پيدا شده كه در آن نام پدر وي سيدمرتضي حك شدهاست: سيد عبدالله بن سيدمرتضي اسدآبادي، متوفي بسال 862هجري ـ قمري و نكته جالب اينكه در اين سنگ، قيد شده كه ايشان به شهادت رسيده و با اجل طبيعي وفات نكرده است...

خوب، چه اسنادي معتبرتر از اينها براي ايرانيالمولد بودن سيد؟ خود من در ديداري كه 25 سال قبل از اسدآباد داشتم،همراه مرحوم ميرزا صفاتالله از مزار سيد مسيحالله برادر سيد جمالالدين هم كه در تاريخ 1296 هجري قمري وفات يافته است و همينطور مزار پدران سيد صفدر و ديگر بستگان درجه اول و دوم سيد، كه همگي در جوار امامزاده احمد يا امامزادهسيدان مدفون هستند، ديدار كردهام و با اينكه اين اماكن گويا اكنون به پارك تبديل شده، ولي بسياري از آن سنگ مزارها محفوظ است.

به اين نكته هم بايد اشاره كرد كه در افغانستان، حتي در همان محله سعدآباد هم از افراد خاندان سيد و يا مزار اجداد ويهيچ اثري نيست و همه آنهاييكه مدعي افغاني بودن سيد هستند، استنادشان فقط به اشتهار سيد با لقب الافغاني است كهالبته اين دليل معتبري نميتواند باشد... چون هركسي ميتواند چند نام يا اسم مستعار براي خود انتخاب كند؟!

و بهرحال ما درباره استخوانهاي سيد با برادران افغاني خود اختلاف نداريم. بگذاريد مزار سيد در كابل باشد... البته سيد مزار ديگري هم در شيخ لرمزارلقلي استانبول دارد كه هم اكنون با سنگ مرمر جديدي، تجديد بناشده و موجوداست... پس مهم نيست كه او متولد كجا بوده و يا مزارش كجاست؟ مهم انديشههاي والاي سيد است كه بايد مورد بهره گيري قرار گيرد.

يكي از اتهامات مهمي كه به سي دجمال وارد شده است عضويت ايشان در سازمان فراماسونري است. اولاً اين امر بر اساس اسناد و مدارك موجود چقدر مقرون به واقع است و ثانياً چه توجيهي براي آن وجود داشته است؟

درباره عضويت سيد در سازمان فراماسونري و چگونگي آن بايد گفت كه: اولاً امضاي دستخط موجودي كه در آن گويا تقاضاي عضويت در لژ اخوان قاهره بعمل آمده، بهيچ وجه با هيچ يك از دهها امضاي باقيمانده از سيد تطابق ندارد... يعني در واقع ميتوان گفت كه كسي خواسته از روي امضاهاي سيد، نقاشي كند!، ولي نتوانسته كه مثل او امضا بنمايد.

ثانياً: اگر سيد، طبق اين دستخط تقاضاي عضويت در محفل ماسوني نموده، چرا به جاي پذيرش وي به عضويت! تقريباً پس از چهار سال انتخاب وي به رياست لژ! اعلام شده است؟... طبيعي است كه يك متقاضي عضويت در هيچ حزب يا سازماني، در قبال تقاضاي عضويت، به مقام رياست آن حزب، سازمان يا لژ، انتخاب نميشود و اين خيلي عجيب است كه تاكنون هيچكس به آن توجه نكرده است... بويژه كه ميدانيم شرايط عضويت در همه لژهاي فراماسونري، بسيار سخت وشديد است و بدون امتحان و آزمايش درازمدت، كسي را به عضويت نميپذيرند، تا چه رسد به انتخاب او به رياست!...

ثالثاً: معلوم نيست كه چرا درخواست عضويت در لژ مصر، در بين اسناد سيد و در خانه حاج امينالضرب پيدا شده است؟اين مسئله، ـ در صورت صحت و اصالت ـ بايد درميان اسناد لژهاي مصري پيدا شود نه دربين نامههاي خانه حاجامينالضرب... و جاي تعجب است دوستاني كه اصالت و صحت نامه آيةالله كاشاني به آقاي دكتر مصدق، در 27 مرداد،درباره توطئه كودتا را به اين دليل زير سؤال! ميبرند كه چرا نامه دربين اسناد دكتر مصدق يافت نشده و نسخهاي از آن نزدآقاي دكتر حسن سالمي ـ نوه آيةالله كاشاني ـ باقي مانده است؟ همين دوستان، به اصطلاح سند! درخواست عضويت سيد راكه گويا در خانه امينالضرب يافت شده، ـ نه در قاهره ـ مورد سؤال قرار نميدهند؟

البته با اين تفاوت كه اصولاً در دوران سيد، فتوكپي و زيراكس و غيره نبود و سيد هم در فكر جمع آوري و نگهداري نسخهاي از نامهها و مكاتبات خود نبود، اما در دوران آيةالله كاشاني كه همه وسايل تكثير و نگهداري نامه يا سند، مرسوم شده بود، وجود نسخهاي از نامه ايشان، در نزد اعضاء خانوادهشان، موجب شك و ترديد آقايان! قرار ميگيرد!

و عجيب تر آنكه دوستان گردآورنده اسناد سيد ـ آقاي دكتر مهدوي و آقاي ايرج افشار ـ نامههاي سيد را مثلاً در پاسخنامههاي امينالسلطان و حاج امينالضرب، در مجموعه اسناد و مدارك چاپ دانشگاه آوردهاند، ولي از اصل نامههايامينالسلطان و حاج امينالضرب بهسيد كه قاعدتاً بايد آنها دربين اوراق سيد باشد، هيچ خبري نيست و اين، نشاندهنده برخورد گزينشي يا نوعي اعمال غرض، در اين زمينه است كه اميدواريم آقايان مهدوي و افشار، پاسخ آن را بدهند و يانامههاي پنهانشده! را در اختيار اهل تاريخ قرار دهند.

رابعاً: اصولاً بايد به اين نكته توجه نمود كه عضويت در يك سازمان و يا گروهي، به قصد خدمت بهمردم ـ و در راه اخوت، مساوات و حريت! كه شعار لژهاي اخوان! ماسون بوده است ـ عجيب نيست و اگر كسي وارد سازماني شد و از ماهيت واقعيآن آگاه نبود. اين امر اشكالي نميتواند داشته باشد، ولي البته اگر پس از آگاهي از اهداف پشتپرده، باز به عضويت خود ادامه داد، اين امر جاي اشكال و سؤال خواهد بود... و ما ميبينيم كه خود مدعيان عضويت سيد در لژ ماسون، در مصر، همگياعتراف دارند كه سيد بلافاصله پس از آنكه نتوانست در آن لژ، عليه استعمار انگليس سخنراني كند، استعفا داد و اعلام داشت كه من فكر ميكردم سازماني كه شعار آن: آزادي، برادري و برابري است، بايد مركز مبارزه با استعمار هم باشد و اكنون كه چنين نيست، ماندن من در اين تشكيلات معني ندارد.

خامساً: ما ميبينيم و ميدانيم كه اعضاء فراماسونري، در سراسر دنيا با پشتياني قدرتهاي مافيايي، همگي در رأسقدرت و صاحب مقام و وزارت و ثروت و غيره بودهاند. اما سيد جمالالدين كه عضو فرماسوني نشده، به مقام رياست لژانتخاب شده است!!، حتي از همان مصر، ـ با صرف نظر از ايران، هند، تركيه، پاريس و لندن ـ اخراج و تبعيد شده است... اين چه نوع عضويت در يك سازمان جهاني است كه صاحب آن همواره در حال تبعيد و شكنجه و آزار و تهمت و دربدري وآوارگي بوده است؟

بهرحال من شخصاً اعتقاد ندارم كه سيد عضو رسمي فراماسونري بوده است... و اگر هم اثبات شود كه واقعاً چند صباحي در راستاي اهداف خود عضو شده و بعد از آگاهي از حقيقت، آن را ترك گفته است، اين امر هيچ عيب و اشكالي ندارد...

/ 7