نور امام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نور امام - نسخه متنی

نور امام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



نور امام



يكي از مهم‌ترين دلايل بعثت انبيا و فرو فرستادن كتاب همراه آنان، بيرون آوردن انسان‌ها از ظلمات به سوي نور است. خداوند متعال در اين باره فرموده است:

الر كتابٌ أنزلناه إليك لتخرج النّاس من الظّلمات إلي‌النّور بإذن ربّهم إلي صراط العزيز الحميد.1

الف، لام، را، كتابي است كه آن را به سوي تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكي‌ها به سوي روشنايي بيرون آوري؛ به سوي راه آن شكست ناپذير ستوده.

و لقد أرسلنا موسي بآياتنا أن أخرج قومك من الظّلمات إلي النّور و ذكّرهم بأيّيم اللّه ‌إنّ في ذلك لآياتٍ لكلّ صبّارٍ شكورٍ.2

و در حقيقت، موسي را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه قوم خود را از تاريكي‌ها به سوي روشنايي بيرون آور، و روزهاي خدا را به آنان يادآوري كن، كه قطعاً در اين ‍[يادآوري]، براي هر شكيباي سپاس‌گزاري عبرت‌هاست.

پس اگر هدف فرستادگان و كتاب‌هاي آسماني، رساندن بشر به نور است، جاي دارد كه بپرسيم: آن نور چيست؟ چگونه مي‌توان به آن رسيد، و آثار و فوايد آن، چه مي‌باشد؟

معناي نور

از آن جا كه اولاً نور، جزء آن دسته از حقايق غيبي پوشيده از ما نيست، و ثانياً تمام آن‌چه دربارة تعريف آن ذكر شده، از باب شرح لغوي و پرده برداشتن از بعضي فوايد آن است، ما از بيان اقوال مختلف در اين باره صرف نظر كرده، تنها به تعريف مشهور اكتفا مي‌كنيم كه « الظاهر في نفسه و المظهر لغيره؛ نور چيزي است كه خودش [بي‌واسطه] نمايان و پيدا بوده و نمايان كنندة غير خود نيز مي‌باشد.» به عنوان مثال، خورشيد نور است، زيرا به خودي خود نمايان بوده و به واسطة پرتوها و اشعه‌هايش نمايان كنندة اشياي ديگر نيز هست. انسان نيازمند نور خورشيد است تا اطراف خود را ببيند در غير اين صورت، حتي اگر اجسامي حجيم و بزرگ نيز در كنار او قرار داشته باشد، آن‌ها را به دليل فقدان نور نخواهد ديد. نكتة ديگر قابل توجه در اين مجال آن كه حقيقت نور، واحد است و هيچ تكثري در آن وجود ندارد.3

مقابل نور، ظلمت است كه به تعداد منشأهاي آن، متكثر و متعدد است، همچون: ظلمت كفر، جهل، گمراهي و معصيت.

گونه‌هاي نور

نور به دو گونه تقسيم مي‌شود:

گونه اول، نور حسي: آن نوري است كه با چشم سر ديده مي‌شود، مانند نور خورشيد و ماه. خداوند متعال فرموده است:

هوالّذي جعل الشّمس ضياءً و القمر نوراً.4

اوست كسي كه خورشيد را روشنايي بخشيد و ماه را تابان كرد.

از ويژگي‌هاي نور، آن كه زيباترين، لطيف‌ترين، و وسيع‌ترين چيزهاست. به وسيلة آن مي‌توان هفت بار دور زمين را در يك چشم‌ بر هم زدن (كمتر از ثانيه) پيمود، و به همين دليل است كه مسافت بين ستاره‌ها و سياره‌ها با سرعت نور سنجيده مي‌شود. همچنين نور، اساس زنده بودن موجودات زنده و منشأ بسياري از انواع توانايي‌ها و حركت‌ها است.5

گونه دوم، نور معنوي: آن نوري است كه با چشم بصيرت ادراك مي‌شود، و به اين دليل دربارة آن، لفظ نور به كار رفته است كه در تأثير و فايده، با نور مادي، مشترك است. همان‌طور كه نور مادي روشنايي مي‌بخشد، نور معنوي نيز راه كمال، سعادت و راه مستقيم را روشن مي‌نمايد. اين نور خود داراي دو گونه است:

1. نور معنوي در دنيا؛ مانند نور علم و ايمان. خداوند متعال فرموده است:

يا أيّها الّذين ءآمنوا اتّقوا الله و ءآمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نوراً تمشون به و يغفر لكم و الله غفورٌ رحيمٌ.6

اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براي شما نوري قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد، و خدا آمرزندة مهربان است.

از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمودند: «[‍‍‌دارا شدن] علم، [‍‍‌منوط] به آموختن نيست همانا آن ـ صرفاً ـ نوري است كه در قلب هر كه خداي تبارك و تعالي بخواهد او را هدايت فرمايد، قرار مي‌گيرد.»7

2. نور معنوي در آخرت؛ خداوند متعال فرموده است:

نورهم يسعي بين أيديهم و بأيمانهم يقولون ربّنا أتمم لنا نورنا و اغفرلنا إنّك علي كلّ شيءٍ قديرٌ.8

نورشان از پيشاپيش آنان و سمت راست‌شان روان است. مي‌گويند: «پروردگارا، نور ما را براي ما كامل گردان و بر ما ببخشاي، كه تو بر هر چيز توانايي».

و مي فرمايد:

و أشرقت الأرض بنور ربّها و وضع الكتاب و جيء بالنبيّين و الشّهداء و قضي بينم بالحقّ و هم لا يظلمون.9

و زمين به نور پروردگارش روشن گردد، و كارنامة [‍‍‌اعمال در ميان] نهاده شود، و پيامبران و شاهدان را بياورند، و ميانشان به حق داوري گردد، و مورد ستم قرار نگيرند.

به عبارت ديگر زمين در آن روز ـ حساب ـ به واسطة وجود انبيا، اوليا و مؤمنان، روشن مي‌شود. 10

درجات نور

درجات نور بر حسب عواملي، مانند تفاوت در وسعت انتشار يا محدوديت، تفاوت در اسباب و آثار، و شدت يا ضعف آن با يكديگر متفاوت است. چنانچه نور خالي از ظلمت باشد، ميزان انتشار و تأثير آن بسيار شدت مي‌يابد. و در آن حالت نورانيت مطلق مي‌شود. به عنوان مثال، روشنايي لامپ هزار وات با لامپ صدوات تفاوت مي‌كند. اولي داراي نوري كامل و قوي است در حالي كه دومي نوري ضعيف و آميخته با تاريكي دارد. پس نور شديد، خالي از ظلمت است.

به همين ترتيب، درجات مشاهده و شناخت نزد انسان‌ها، به نسبت اختلاف درجات نور نزد آن‌ها متفاوت است. انساني كه به درجات عالي علم راه نيافته، و جهلش بيش از علمش مي‌باشد، با انسان عالمي كه هيچ جهلي در او نيست، متفاوت است. شخص اول نيازمند دومي است اما شخص دوم به هيچ‌كس نيازي ندارد. خداوند متعال فرموده است:

أو من كان ميتاً فأحييناه و جعلنا له نوراً يمشي به في النّاس كمن مثله في الظّلمات ليس بخارجٍ منها كذلك زيّن للكافرين ما كانوا يعملون.11

آيا كسي كه مرده [دل] بود و زنده‌اش گردانيديم و براي او نوري پديد آورديم تا در پرتو آن، در ميان مردم راه برود، چون كسي است كه گويي گرفتار در تاريكي‌هاست و از آن بيرون آمدني نيست؟ اين گونه براي كافران آنچه انجام مي‌دادند زينت داده شده است.

به عنوان مثال، براي اين موضوع مي‌توان اتاقي را در نظر گرفت كه درون آن سه لامپ، يكي به توان يك وات، دومي صد وات و سومي هزار وات، روشن است. نور لامپ اول مخلوط با ظلمت است و به همين دليل، براي روشن نمودن همة اتاق به تنهايي كافي نيست، در حالي كه لامپ سوم تماماً نور است و ظلمت ندارد و براي روشن نمودن اتاق با وجود آن احتياجي به لامپ ديگر نيست.12

بنابر آنچه گفته شد، اكنون مي‌توانيم مصاديق نور و درجات متفاوت آن را درك كنيم.

انوار هستي

1. خداوند متعال:

خداوند متعال، خود را در كتاب خويش به عنوان نور معرفي نموده و فرموده است:

الله نور السّمواات و الأرض مثل نوره كمشكواةٍ فيها مصباحٌ المصباح في زجاجةٍ الزّجاجة كأنّها كوكبٌ درّيٌّّ يوقد من شجرةٍ مباركةٍ زيتونةٍ لا شرقيـةٍ و لا غربيّةٍ يكاد زيتها يضيء و لو لم تمسسه نارٌ نورٌ علي نورٍ يهدي الله لنوره من يشاء و يضرب الله الأمثال للنّاس و الله بكلّ شيءٍ عليمٌ.13

خدا، نور آسمان‌ها و زمين است. مثل نور او چون چراغداني است كه در آن چراغي، و آن چراغ در شيشه‌اي است. آن شيشه، گويي اختري درخشان است كه از درخت خجستة زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي، افروخته مي‌شود. نزديك است كه روغنش ـ هر چندان بدان آتشي نرسيده باشد ـ روشني بخشد. روشني بر روي روشني است. خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مي‌كند، و اين مثل‌ها را خدا براي مردم مي‌زند، و خدا به هر چيزي داناست.

چنين لفظ نور در موارد ديگري از كلمات معصومين(ع)، به عنوان نامي از نام‌هاي نيكوي خداوند ذكر شده است، از جلمه توسط حضرت امام علي(ع) در «دعاي كميل» اين عبارت آمده است: «يا نور يا قدّوس؛ اي روشنايي و اي بسيار تقديس شده»، در «دعاي نور» از حضرت فاطمه زهرا(س): «بسم الله النور؛ به نام خداوندي كه نور است». و در «دعاي جوشن كبير»: «يا نور النّور يا منوّر النّور يا خالق النور...؛ اي روشنايي نور، اي روشنايي بخش نور، اي آفرينندة نور...» پوشيده نيست كه اطلاق عنوان نور بر خداي متعال، به معناي نور حسي نيست، زيرا او:

ليس كمثله شيءٌ و هو السميع البصير.14

چيزي مانند او نيست و اوست شنواي بينا.

نور حسي از مقولة اجسام، اعراض و مخلوقات است همان‌طور كه خداوند تعالي مي‌فرمايد:

و جعل الظّلمات و النّور. 15

و تاريكي‌ها و روشنايي را پديد آورد.

در حالي كه خداوند از اين اوصاف منزه است. مقصود از نور دربارة خداوند آن است كه او به خودي خود نمايان، و نمايان كنندة غيرخود است. امام حسين(ع) در «دعاي عرفه» مي‌فرمايد: «آيا موجودي غير از تو ظهور و پيدايي دارد كه تو نداشته باشي، تا آن كه او نمايان‌گر تو باشد. تو چه وقت پنهان بوده‌اي كه نيازمند دليلي براي نماياندنت باشي؟ [يعني هيچ‌گاه چنين نبوده است].»

از نگاه استاد شهيد مطهري، «وقتي كه لفظ نور را به معني حقيقت آشكار و آشكاركننده بشناسيم، و براي آشكار بودن آن حدّي قائل نشويم ـ اين كه آشكار بودن آن مربوط به چشم، قلب، و يا عقل مي‌باشد ـ همچنين كيفيت آشكاري آن را مشخص نكنيم، صحيح خواهد بود كه خداوند را مصداق اين معني قرار دهيم، يعني حقيقت آشكاري كه خود بر ذاتش دلالت دارد.»16

2. رسول خدا، حضرت محمد(ص):

خداوند متعال از رسول خود، با وصف «چراغ درخشان» در قرآن ياد نموده است:

و داعياً إلي الله بإذنه و سراجاً منيراً.

دعوت كنندة به سوي خدا، به فرمان او، و چراغي تابناك. 17

پس آن حضرت(ص) چراغ تابناك و خود، گواه بر خويش است، كه به وسيلة گفتار، تعاليم، راهنمايي‌ها و رفتارش تاريكي‌ها را محو و نور و روشنايي را در ميان انسان‌ها منتشر مي‌سازد.

همچنان كه نور خورشيد لازمة محو تاريكي و تداوم حيات در كائنات مي‌باشد، رسول خدا(ص) نيز فروغ زندگاني بشريت است، چه آن‌كه اگر آن حضرت(ع) نمي‌بود، خداوند هستي را نمي‌آفريد و روشنايي ماه و خورشيد وجود نداشت. پس بايد گفت، وجود آن حضرت، به اذن خداي متعال، نور مادي و معنوي وجود است.

در روايات شريف آمده است كه نخستين مخلوقي كه خداوند، آفريد پيامبر اكرم، حضرت محمّد(ص) بود، و آن حضرت(ص) خود فرموده است: «نخستين چيزي كه خدا آفريد، نور من بود.»18

جابرابن عبدالله مي‌گويد: به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: اولين چيزي كه خداوند آفريد، چه بود؟ حضرت(ص) فرمودند: «نور پيامبر تو. خداوند [ابتدا] آن را، و سپس همة خيرات را از آن آفريد.»19و آن حضرت، آورندة كتاب و دين نوراني است كه بعداً دربارة آن سخن خواهيم گفت.

3. قرآن كريم:

خداوند متعال فرموده است:

فأمنوا بالله و رسوله و النّور الذّي أنزلنا.20

پس به خدا و پيامبر او و آن نوري كه ما فرو فرستاديم، ايمان آورديد.

و فرموده است:

يا أيّها النّاس قد جاءكم برهانٌ من ربّكم و أنزلنا إليكم نوراً مبيناً.21

اي مردم، در حقيقت براي شما از جانب پروردگارتان برهاني آمده است، و ما به سوي شما نوري تابناك فرو فرستاده‌ايم.

و آن كتابي روشن و روشن‌كننده، نور و هدايت، و آشكار و آشكار كننده است.

رسول خدا(ص) فرمودند: «همانا اين قرآن، ريسمان خدا و نور مبين است».22

پس هر قدر انسان قلب خود را به روي قرآن بگشايد، آن را قرائت نمايد و مورد تدبير قرار دهد، آن نور به قلب او نيز تابيده مي‌‌شود. از امام علي(ع) روايت شده كه فرمود: «قرآن را بياموزيد كه نيكوترين گفتارهاست، و در آن تفقه نماييد كه بهار قلب‌هاست، و از آن شفا بجوييد كه شفاي سينه‌هاست، و آن را به نيكويي تلاوت كنيد كه نيكوترين قصه‌هاست.»23

روايت شده است كه گروهي از اصحاب رسول‌خدا(ص) در شب به تلاوت قرآن مشغول بودند، در حالي كه نوري از آنان ساطع بود. امام علي(ع) فرمودند:

«آيا شما را خبر ندهم دربارة آنچه از رسول خدا شنيدم؟ هما نا رسول خدا(ص) روزي سپاهي را به مصاف قومي از سرسخت‌ترين كفار روانه ساختند، اما خبرشان به تأخير افتاد و قلب آن حضرت نگران بود، پس فرمود: اي كاش، كسي بيايد كه خبري از ايشان داشته باشد و ما را از اوضاعشان آگاه نمايد. در همان حال خبر رسان آمد و خبر آورد كه آنان بر دشمنانشان پيروز شده، [خطر] شان را دفع نموده، ايشان را كشته، زخمي و اسير ساخته، اموال‌شان را به غنيمت گرفته، و زنان و فرزندانشان را به اسارت درآورده‌اند.

وقتي كه آن قوم نزديك مدينه رسيدند، رسول خدا همراه با اصحاب به استقبال‌شان رفتند. رهبر آنان «زيدبن حارثه» بود كه پيامبر خدا(ص) وي را به فرماندهي آنان منصوب فرموده بود. هنگامي كه زيد رسول خدا را ديد، از شتر پياده شد و به سوي آن حضرت آمد و پايشان را بوسيد، سپس دست و پايشان را بوسيد، پس رسول خدا او را در آغوش گرفتند و سرش را بوسيدند. آن گاه «عبدالله بن رواخه» به سوي پيامبر(ص) آمد و دست و پاي حضرت را بوسيد و رسول خدا وي را به سينه چسبانيدند. بعد از او «قيس بن عاصم منقري» آمد و دست و پاي حضرت را بوسيد و رسول خدا(ص) نيز وي را در آغوش گرفتند. سپس ديگر افراد سپاه فرود آمدند و به درود و صلوات بر آن حضرت(ص) پرداختند، و رسول خد(ص) براي آنان طلب خير نمود، آن گاه به ايشان فرمود: مرا از حال و وضعيت‌تان در برابر دشمن مطلع نماييد؛ در حالي كه همراه آنان تعدادي از اسراي آن قوم، فرزندان، همسران مقدار زيادي از اموالشان ـ از طلا و نقره ـ بودند. پس گفتند: اگر ماجراي ما را بدانيد، سخت شگفت‌زده بسيار خواهيد شد.

رسول خدا(ص) فرمودند: من آن را نمي‌دانستم تا اين كه اكنون جبرئيل مرا از آن مطلع نمود، و من چيزي از كتاب خدا و دينش را نمي‌دانم تا آن‌كه پروردگارم مرا از آن آگاه نمايد، همان‌طور كه فرمود:

و كذلك أوحينا إليك روحاً من أمرنا ما كنت تدري ما الكتاب و لا الإيمان و لكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا و إنّك لتهدي إلي صراطٍ مستقيمٍ.24

و همين گونه، روحي از امر خودمان به سوي تو وحي كرديم. تو نمي‌دانستي كتاب چيست و نه ايمان [كدام است؟] ولي آن را نوري گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيلة آن راه مي‌نماييم، و به راستي كه تو به خوبي به راه راست هدايت مي‌كني.

ولي اين برادرانتان آن را بازگو نمودند تا شما را تصديق كنم و جبرئيل مرا از راستي‌تان خبر داد.

پس آنان گفتند: اي رسول خدا! هنگامي كه ما نزديك شديم، خبرچيني را فرستاديم تا براي ما از تعداد و وضعيت دشمن خبر بياورد. پس بازگشت و خبر داد كه آنان هزار مرداند و ما دو هزار مرد بوديم؛ در حالي كه آن قوم از شهرشان با هزار مرد خارج شده و سه هزار تن را در آن باقي گذارده بودند تا ما گمان كنيم كه آنان ـ جملگي ـ

همان هزار مرداند. همچنين فرستادة ما خبر آورد كه آنان در بين خودشان مي‌گفتند: ما هزار نفريم و آنان [يعني ما] دو هزار نفر، و هماوردشان نيستيم، پس چاره‌اي نداريم جز آن كه در شهر بمانيم تا آن كه سينه‌شان از مقابله با ما تنگ شود و دست از ما بردارند و بروند.

پس ما جرئت يافتيم و به سويشان حمله برديم. آن‌ها به درون شهر رفتند و درب آن را به روي ما بستند. ما در اردوگاهشان سكنا گزيديم. همين كه شب فرا رسيد و نيمي از آن سپري شد، در شهر را گشودند، در حالي كه ما در خواب بوديم و جز چهار نفر در ميان ما كسي بيدار نبود: « زيد بن حارثه»، «عبدالله بن رواحه»، « قتادة بن نعمان» و «قيس بن عاصم»؛ كه هر يك در زوايه‌اي از اطراف لشكر به اقامة نماز و تلاوت قرآن مشغول بودند.

پس دشمن در شب تاريك خارج شد و توسط تيرهايشان ما را هدف قرار داد. آن‌جا شهر آنان بود و به راه‌ها و گريزگاه‌هايش آشنا بودند ولي ما ناآگاه بوديم. پس با خود گفتيم: بر ما چيره شدند و ما را گرفتند، در اين شب تاريك، تير و كماني نمي‌توانيم بيابيم چون آن را نمي‌بينيم.

در همان حال، نوري را ديديم همچون آتش برافروخته كه از دهان قيس بن عاصم خارج مي‌شد، و نوري همچون زهره و مشتري كه از دهان قتاده بن نعمان خارج مي‌شد، و نوري همچون پرتو ماه در شب ظلماني، و نوري تابناك‌تر از خورشيد درخشان كه از دهان زيدبن حارثه ساطع بود. ناگاه آن انوار رزمگاه ما را روشن نمود، چنان كه از ميانة روز هم روشن‌تر شد در حالي كه دشمنانمان در ظلمت و تاريكي سختي بودند. پس ما آن‌ها را مي‌ديديم‌، ولي آن‌ها ما را نمي‌ديدند، پس فرمانده‌مان ـ زيد بن حارثه ـ ما را مشرف بر آنان ساخت در حالي كه آنان مانند كورها ما را نمي‌ديدند، پس به رويشان شمشير كشيديم و آن‌ها را كشته، زخمي و اسير ساختيم. اي رسول خدا، ما چيزي شگفت‌آورتر از نورهايي كه از دهان اين گروه [خارج شد] و ظلمت را بر دشمنانمان غالب نمود تا برايشان چيره شديم. نديده‌ايم!25

علامه سيد محمدحسين طهراني(ره) بيان مي‌كند كه گروهي از مؤمنان به وسيلة نور معنوي قرآن، آن را مي‌خواندند، با آن كه بيشتر اين افراد اساساً درس نخوانده بودند و قرائت قرآن، فقط از طريق بركات اهل بيت(ع)، و در اثر انجام اعمال صالح به آنان افاضه شده بود26

عارف بالله، آيت الله العظمي بهجت ـ حفظه‌الله تعالي ـ

مي‌گويد: «در ايام نوجواني ما مرد نابينايي بود كه فقط قرآن را باز مي‌كرد و هر آيه‌اي را مي‌خواست، انگشتش را بر روي آن مي‌گذاشت.»27

4. اسلام و ايمان:

خداوند متعال فرموده است:

يريدون أن يطفؤوا نورالله بأفواههم و يأبي الله أن يتمّ نوره و لو كره الكافرون.28

مي‌خواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش كنند، ولي خداوند نمي‌گذارد تا نور خود را كامل كند، هر چند كافران را خوش نيايد.

[كه در اين آية شريفه، از دين اسلام و ايمان به خدا با عنوان نور ياد شده است.]

5. اهل بيت(ع):

اهل بيت پيامبر(ص)، پس از رسول گرامي(ص) انواري هستند كه خداوند اولاً آن حضرات را در عالم انوار آفريد، سپس ايشان را به عالم دنيا تنزل داد، و ايشان را به وسيلة نور خود برگزيد تا جايگاه‌هاي نور در زمين او و نور بندگانش باشند. پس كلماتشان نور است، زمين به واسطة نور آنان روشن شود، و مؤمنان به واسطة ايشان كسب روشنايي مي‌كنند.29

براي درك اين حقيقت، بايد نصوص معصومين(ع) را دربارة نورانيت ايشان مشاهده نمود.

آفرينش اهل‌بيت(ع) در عالم نو ر

«انس بن مالك» از «معاذبن جبل» روايت مي‌كند كه رسول خدا(ص) فرمودند: «همانا خداوند، من، علي، فاطمه، حسن و حسين را هفت هزار سال قبل از خلقت دنيا آفريد.»

عرض كردم: پس شما كجا بوديد؟ فرمودند: «مقابل عرش. خداوند را تسبيح و تحميد، و تقديس و تمجيد مي‌نموديم.»

عرض كردم: در چه تمثيلي؟ فرمودند: [به صورت] اشباح نور. تا آن‌كه خداوند عزوجل اراده فرمود كه صورت‌هاي ما را بيافريند، و ما را عمودي از نور گردانيد و سپس ما را در صلب آدم قرار داد. آن گاه ما را از صلب‌هاي پدران، و رحم‌هاي مادران خارج نمود، به گونه‌اي كه هيچ نجاست شرك يا كفر ما را نيالود. قومي را به واسطة ما اهل سعادت و قومي را اهل شقاوت مي‌گرداند تا هنگامي كه ما را به صلب «عبدالمطلب» رسانيد، آن نور را به دو نيم تقسيم نمود؛ نيمي از آن را در عبدالله و نيم ديگر را در ابوطالب قرار داد. آن گاه نيمي را كه از آن من بود، به «آمنه» و نيم ديگر را به «فاطمه بنت اسد» منتقل كرد. آمنه مرا و فاطمه علي را به دنيا آورد. سپس خداوند عز و جل آن عمود را به من بازگرداند و فاطمه از [صلب] من متولد شد. بعد از آن عمود را به علي بازگرداند و حسن و حسين متولد شدند ـ يعني جمعاً از دو نيمه ـ آنچه از نور علي بود، به فرزندان حسن، و آن چه از نور من بود به فرزندان حسين، منتقل شد. و آن نور به امامان از فرزندان او تا روز قيامت [يكي پس از ديگري] انتقال مي‌يابد.»30

همچنين انس از آن حضرت(ص) نقل كرده است كه فرمودند:

«همانا خداوند مرا آفريد و علي، فاطمه، حسن و حسين را آفريد، قبل از آن كه آدم(ع) را بيافريند، آن هنگام كه نه آسماني برافراشته و نه زميني گسترش يافته، نه تاريكي و نه نوري، نه خورشيد و نه ماه، و نه بهشت و نه آتشي، (هيچ يك) وجود نداشت.»

عباس عرضه داشت: خداوند چگونه خلقت شما را آغاز نمود، اي رسول خدا؟

فرمودند: «اي عمو، هنگامي كه خداوند اراده نمود كه ما را بيافريند، به كلمه‌اي تكلم فرمود و از آن نوري را آفريد، بعد از آن به كلمة ديگري تكلم نمود و از آن روحي را آفريد. سپس آن نور را با روح در هم آميخت، پس مرا آفريد و علي، فاطمه، حسن و حسين را آفريد. ما او تسبيح مي‌كرديم، هنگاميكه تسبيحي نبود، و تقديس مي‌كرديم، هنگامي كه تقديسي نبود. وقتي خداوند متعال اراده فرمود كه مخلوقات خود را بيافريند، از نور من برگرفت و از آن عرش را آفريد، و عرش از نور من است و نور من از نور خدا، و نور من برتر از عرش است. سپس از نور برادرم ـ علي ـ برگرفت و ملائكه را از آن آفريد، و ملائكه از نور علي هستند، و نور علي از نور خداست و علي برتر از ملائكه است. سپس از نور دخترم ـ فاطمه ـ برگرفت و آسمان‌ها و زمين را از آن آفريد، و آسمان‌ها و زمين از نور دخترم ـ فاطمه ـ، و نور دخترم ـ فاطمه ـ از نور خداست، و دخترم ـ فاطمه ـ از آسمان‌ها و زمين برتر است. سپس از نور فرزندم ـ حسن ـ برگرفت و خورشيد و ماه را از آن آفريد، و خورشيد و ماه از نور فرزندم ـ حسن ـ، و نور فرزندم ـ حسن ـ
از نور خداست و حسن برتر از خورشيد و ماه است. سپس از نور فرزندم ـ حسين ـ برگرفت و از آن بهشت و حورالعين را آفريد، و بهشت و حورالعين از نور فرزندم ـ حسين ـ، و نور فرزندم
ـ حسين ـ از نور خداست، و فرزندم ـ حسين ـ برتر از بهشت و حورالعين است.»3
امام صادق(ع) فرمود: «همانا خداوند متعال چهارده نور را آفريد، چهارده هزار سال قبل از آن كه مخلوقات را بيافريند، و آن (انوار) روح‌هاي ما (اهل بيت) است.»

از آن حضرت(ع) سؤال شد: يابن رسول‌الله، آن چهارده نور چيست؟

فرمودند: «محمد، علي، فاطمه، حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين؛ آخرين ايشان قائم ماست كه بعد از غيبت قيام مي‌نمايد، دجّال را مي‌كشد و زمين را از هر گونه جور و ظلم پاك مي‌گرداند.»32

1. سورة ابراهيم (14)، آية 1.

2. همان، آية 5.

3. زيرا نور از واحد، در واحد، و براي هدف واحد بوده در حالي كه تكثر، موضوعي فرضي و اعتباري ـ غير حقيقي ـ است و حول استكمال دائمي مطلق دور مي‌زند. البته خود اين حقيقت نور ـ داراي مراتب فراواني از شدت و ضعف، جوهري و عرضي، و كمال و نقضي مي‌باشد. مواهب الرحمان، ج 4، ص 294.

4. سورة يونس (10)، آية 5.

5. الأمثال، ج 11، ص 90؛ احمد موعود الانجيل، ص 106.

6. سورة حديد (57)، آية 28.

7. ميزان الحكمة، ماده «النور».

8. سورة تحريم (66)، آية 8.

9. سورة زمر (39) ، آية 69.

10. مواهب الرحمان، ج 11، ص 136.

11. سورة انعام(6)، آية 122.

12. طهراني، سيد محمد حسين، ولاية الفقيه، ج 2، ص 157.

13. سورة نور (24)، آية 35.

14. سورة شوري (42)، آية 11.

15. مطهري، تفسير سورة نور، ص 76.

16. سورة احزاب (33)، آية 46.

17. سورة انعام(6)، آية 1.

18. مواهب الرحمان، ج 11، ص 138.

19. علوي، الانوار القدسيه، ص 36.

20. سورة تغابن (64)، آية 8.

21. سورة نساء (4)، آية 174.

22. ميزان الحكمة، ماده «النور»

23. نهج‌البلاغه، خطبه 110.

24. سورة شوري (42)، آية 52.

25. طهراني، سيد محمد حسين، همان، ج 1، ص 176.

26. همان، ص 174.

27. همان، ص 169.

28. سورة توبه (9)، آية 32.

29. برگرفته از «زيارت جامعه كبيره».

30. الانوار اقدسيه، ص 31.

31. همان، ص 26.
ا

/ 1