نژاد برتر و ملت مقدس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نژاد برتر و ملت مقدس - نسخه متنی

مرتضی شیرودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



نژاد برتر و ملت مقدس

تفسير و نگرش خاص صهيونيست‏ها از ايده قوم برگزيده، به شكل‏هاى زير در پديد آمدن‏ صهيونيسم دخالت داشته است:

1. بر اساس متون دينى يهودى، يهود قوم برگزيده خداوند است؛ زيرا خدا به بنى‏اسرائيل وعده حكومت از نيل تا فرات را داده است. اين آموزه، تفسير كلام خداوند به حضرت ابراهيم عليه‏السلام است كه فرمود: «به اخلاف تو، اين سرزمين، از رود مصر تا شط بزرگ [يعنى‏] شط فرات را اعطا مى‏كنم». در واقع، كتاب مقدس يهوديان، آنان را «قومى كه خداوند كيفرشان داده و در همان حال برگزيده است» معرفى مى‏كند. به ديگر سخن، بر اساس متون دينى يهوديان، آنان عطيّه الهى‏اند و خداوند آنان را دوست مى‏دارد و از اين رو، آنان را از ميان مردم زمين براى اداره حكومت جهانى برگزيده است.1

انديشه مذكور در شرايط عادى و در وضعيت طبيعى به پديد آمدن صهيونيسم منجر نشده است؛ بلكه بزرگ‏نمايى و سياسى كردن آن، زاينده صهيونيسم است؛ زيرا: هرتصل، بنيان‏گذار صهيونيسم، فردى غير مذهبى بود. وى اعتراف كرد كه آرا و عقايدش متأثر از مذهب يهودى نيست؛ بلكه او انسان بى‏دينى است. در تأييد اين اعتراف، يورى اونرى ( Uri Avnery ) عضوسابق مجلس اسرائيل، بر اين نكته پاى فشرد كه اكثريت جمعيت اسرائيل، بى‏مذهب و حتى ضد مذهب مى‏باشند.2

در تفسير برگزيده شدن قوم بنى‏اسرائيل و اعطاى حكومت نيل تا فرات به آنان از سوى خداوند، دو نظريه مطرح است؛

الف) وعده فوق كه به بنى‏اسرائيل داده شده، مربوط به زمان‏هاى گذشته است كه خانه به دوش بوده‏اند و پس از مدتى اين وعده (تشكيل دولت يهود) تحقق يافته است.

ب) اين وعده مربوط به آينده است؛ بدين‏گونه كه يك منجى ظهور مى‏كند و يهوديان را به ارض موعود مى‏برد و البته هنوز آن منجى ظهور نكرده است.3

2. يكى ديگر از دلايل يهوديان براى اثبات برگزيده بودن خويش، ويژگى‏هايى است كه به گمان آنان، تنها در يهوديان وجود دارد. يهوديان گمان مى‏كنند كه شباهتى به ملل ديگر ندارند و نژادشان پاك‏ترين و خالص‏ترين نژادهاست و به اين دليل، در سراسر تاريخ از پذيرش حاكميت و سلطه هر كسى جز پروردگار عالم سر باز زده‏اند. همچنين، يهوديان برآنند كه قوم يهود، ملّتى است بى‏مانند و آنان، نخستين مورّخان دنيا و تنها دارندگان فرهنگ مستقل در خاورميانه و جهان، گل سرسبد آفرينش، مردمى كوشا و توانا، اولين كاشفان حكومت جهانى خدا، نژاد برتر و ملت مقدس هستند و به دليل برخوردارى از اين ويژگى‏ها، بر ديگران مى‏بالند و خود را شايسته حكومت مستقل و يا مسلط بر جهانيان مى‏دانند.4

اگر بر فرض، اين گمان و اعتقاد آنان درست باشد، به هيچ روى موجب پديد آمدن حقى براى تشكيل دولت يهود و سلطه بر جهان نمى‏شود. افزون بر اين، تحقيقات نوين، برخوردارى يهوديان از ويژگى‏هاى مذكور را رد مى‏كند و اگر فرض شود كه اين ويژگى‏ها در يهود هست، اثبات وجود آنها در همه يهوديان ممكن نخواهد بود. ساكولو مى‏گويد: «خلوص و ناآلودگى مطلق [در يهود] وجود ندارد».5 چگونه مى‏توان پذيرفت كه آلودگى در يهود نيست؛ در حالى كه يكى از زمينه‏هاى پديد آمدن صهيونيسم، نجات يهود از آلودگى نژادى است؟ از اين رو، ساكولو به عنوان يك صهيونيست، يهوديانى را كه زنان غير يهودى مى‏گيرند، سرزنش و نفرين مى‏كند و مى‏كوشد آنان را از اين كارف گناه آلود باز دارد.6

يهوديان مدعى‏اند كه خداوند در كتاب‏هاى دينى، به آنان وعده داده است كه روزى فرزندان و بازماندگان قوم برگزيده و در همان حال پراكنده يهود را از سراسر جهان به دور كوه صهيونف اورشليم گرد مى‏آورد و آنان را براى هميشه از آوارگى نجات مى‏دهد و در فلسطين ساكن مى‏كند. خداوند اين وعده را توسط يك منجى الهى محقق مى‏سازد و بنابراين، نتيجه مى‏گيرند كه بازگشت يهوديان به ارض موعود، يك آرمان مذهبى و حاكى از علاقه آنان به فلسطين و نيز نمايان‏گر تلاش يهوديان در همسان‏سازى سرنوشت هم كيشان است.7

در اين زمينه، صهيونيست‏ها جايگاه مذهبى فلسطين يا سرزمين موعود را بسيار بالاتر از آن چه هست، نشان مى‏دهند و از آن بهره بردارى سياسى مى‏كنند؛ به گونه‏اى كه ژنرال موشه دايان مى‏گويد: «اگر كتاب مقدس به ما تعلق دارد و اگر خود را به عنوان امت دينى كتاب [مقدس‏] تلقى مى‏كنيم، بايستى تمامى سرزمين‏هاى كتاب مقدس را در تملك خويش داشته باشيم». و به عقيده روژه گارودى، ايگال امير به امر خداوند و گروه خود، يعنى جنگاوران اسرائيل، اسحاق رابين را ترور مى‏كند؛ زيرا رابين بر خلاف عقايد دينى، در پى آن بود كه بخشى از سرزمين موعود(كرانه غربى رود اردن) را به اعراب تسليم كند.8

در نقد اين عقيده مى‏توان گفت: اگر وعده بازگشت به سرزمين موعود، كلام وحى باشد، اين به معناى سرزمينى جغرافيايى نيست؛ بلكه اعاده صهيون به يهود، اشاره به انعقاد نوعى پيمان با خداوند است. از اين رو، به نظر مى‏رسد كه فلسطين هيچ‏گاه سرزمين موعود يهودى نبوده است. شايد از اين روست كه مجمع اصلاح يهوديت در 1264ش./ 1885م. اعلام نمود كه انتظار بازگشت به فلسطين را ندارد يا برخى از آنان گفته‏اند: آمريكا و آلمان، صهيون يهوديان است. حذف كلمه صهيون در ادعيه مذهبى نيز نشان از بى‏پايگى اين عقيده دارد كه صهيون در فلسطين است.9

بنابراين، ادعاى صهيونيسم مبنى بر اين كه صهيون در فلسطين است، درست نيست؛ زيرا صهيونيست‏ها در اواخر قرن سيزدهم شمسى / اوايل قرن بيستم ميلادى، فلسطين را پس از بررسى و رد مناطقى چون سورينام، كنيا، اوگاندا، قبرس، موزامبيك، آرژانتين، كنگو، آنگولا، طرابلس ( ليبى) و صحراى سينا10 به عنوان مكانى براى تأسيس حكومت يهود برگزيده‏اند. نتيجه اين كه آنان حتى به اندازه يهوديان ،در انديشه فلسطين نبوده‏اند و نيز اين كه صهيون براى صهيونيست‏ها مهم نبوده است و اين موضوع، با اعتراف لئو پنسكر ( Leo pinsker )، صهيونيست مشهور، به اين كه «ما فقط به قطعه زمينى نياز داريم كه... اعتقاد به خدا و كتاب مقدس... را به آن جا ببريم» و نيز بااين اعتراف هرتصل كه تلاش او براى تأسيس دولت يهودى، يك برنامه استعمارى است، روشن‏تر مى‏گردد.11 افزون بر آن چه گذشت، زمينه‏هاى ديگرى نيز در زايش صهيونيسم دخيل بوده‏اند كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى‏شود.

الف) ماجراى آلفرد دريفوس؛

وى (متوفاى 1314ش./ 1935م.) افسر يهودى ارتش فرانسه بود كه در 1273ش./ 1894م. متهم به تحويل مدارك نظامى محرمانه و مهمى به آلمان شد. او در همين سال دستگير، محاكمه و به حبس ابد محكوم گشت؛ ولى در 1278ش ./ 1899م. تبرئه گرديد و در 1285ش./ 1906م. به خدمت فرا خوانده شد. اين ماجرا از يك سو، موج تازه‏اى از يهودآزارى و از سوى ديگر، يهودگرايى را در اروپا شدت بخشيد. اگر چه ماجراى دريفوس، نزاعى ميان گروه‏هاى چپ و راست فرانسه تلقى مى‏شد، امّا صهيونيسم، آن را به عنوان يكى از مظاهر آزار و ستم بر يهوديان مطرح ساخت. همين ماجرا، اثرى عميق بر افكار هرتصل گذاشت، و وى را به يافتن يك راه حل اساسى براى رهانيدن و نجات يهوديان از ظلم و ستم كشاند. در پى آن، وى طرح تأسيس يك كشور يهودى را به عنوان راه حلى براى نجات يهوديان از يهودآزارى، در كتاب «يهود و دولت» خويش مطرح كرد.12

ب) جنبش‏ها و گروه‏هاى صهيونى؛

يكى ديگر از زمينه‏هاى ظهور صهيونيسم، تأسيس و تداوم فعاليت‏ها و جنبش‏هاى صهيونى است. از مهم‏ترين اين گروه‏ها و جنبش‏ها، گروه عشّاق صهيون و جنبش بيلو13 بودند كه در نخستين سال‏هاى دهه 1260ش./ 1890م. در روسيه پديد آمدند و به سرعت در كشورهاى ديگر گسترش يافتند. جنبش بيلو، متأثر از آرا و نظريه‏هاى پنسكر، رهبر عشاق صهيون بود؛ امّا رنگ صهيونيستى بيشترى نسبت به عشاق صهيون داشت؛ به گونه‏اى كه نخستين مهاجرت گروهى به فلسطين، از ابتكارات اين جنبش است. در مجموع، نتيجه تلاش‏هاى تقريباً پانزده ساله گروه عشاق صهيون و جنبش بيلو، ظهور هرتصل و نگارش كتاب «دولت يهود» است. هرتصل، براى نيل به هدف تأسيس كشور يهودى، جنبش‏ها و سازمان‏هاى پراكنده صهيونيستى را در كنفرانس بال، زير چتر سازمانى واحد (سازمان جهانى صهيونيسم) گرد آورد.14

ج) نگاه منفى اروپا به يهود؛

اروپاييان با نگاهى منفى به يهوديان مى‏نگريستند. از نظر آنان، يهوديان موجوداتى پست، ملتى فرومايه، استثمارگران اصلى اقتصاد اروپا، ناتوان در همسانى با ديگران، نژادى با زاد و ولد فراوان و عناصرى فقير و انگل بودند و به عقيده بالفور، آنان دشمنانى بودند كه حضورشان در تمدن غرب به فلاكت آن مى‏انجامد. بنابراين، اروپاييان، تاب تحمل آنان را نداشتند و بر آن شدند تا يهوديان را از اروپا اخراج و در يك سرزمين خارجى، مانند فلسطين، ساكن كنند. در اين صورت، يهوديان فقير و انگل، با حراست از كانال استراتژيك سوئز به ابزارى سودمند براى غرب مبدل مى‏شدند.15

د) ناتوانى يهود در همسانى اجتماعى؛

زندگى اجتماعى يهوديان در اروپا، همراه با مشكلات و موانعى بود. يكى از اين مشكلات و موانع اين بود كه يهوديان توانايى هماهنگى و همسانى با جامعه غرب را نداشته، براى پاس‏دارى از آداب، سنن و عقايد يهودى، علاقه‏اى از خود نشان نمى‏دادند ،و چون ناچار بودند، توان و نيروى خويش را در عمران و آبادانى تمدن غرب - تمدنى كه در آن عنصرى بيگانه بودند - به كار گيرند، هيچ‏گاه خشنود نبوده‏اند. از اين رو، به سوى نظريه تأسيس دولت مستقل يهودى كه مى‏توانست آنان را از شرّ غرب رهايى بخشد، گرايش يافتند.16

ه) ادعاى پاسدارى از دين؛

در دوره رنسانس‏17 و انقلاب صنعتى غرب، حصار زندگى گتويى يهوديان فروريخت. اين امر مواجهه و برخورد يهوديان با فرهنگ غير خودى و تضعيف عقايد دينى را در پى داشت و از قدرت پاسخ گويى يهوديت به نيازهاى نوين مردم يهودى كاست. در نتيجه، گروهى كه به ظاهر در پى حفظ هويت ملى و مذهبى يهود بودند، تحت تأثير عوامل گوناگون و به ويژه نفوذ استعمارگران، به سياسى كردن يهوديت، يعنى آفرينش صهيونيسم پرداختند. در دست‏يابى به اين هدف، حفظ انسجام نسبى يهوديان و ممانعت از تفرقه آنها ضرورى بود.18

و) حقوق و آزادى‏هاى مدنى؛

تحولات اجتماعى در غرب پس از عصر نوزايى، به گسترش حقوق مدنى و ترويج آزادى‏هاى سياسى و توسعه شعارهاى برابرى و برادرى همگانى انجاميد. اين موضوع به يهوديان امكان داد تا در پرتو فضاى ايجاد شده، به تقويت عناصر ناسيوناليستى يهوديت، همچون نژاد، خون، مذهب، وطن و زبان يهودى بپردازند. به عنوان مثال، بسط و رشد آزادى سياسى، موجب دست كشيدن يهوديان آلمانى از زبان محلى «يديش» و روى آوردن به زبان عبرى گرديد. خلاصه اين كه بهره‏گيرى از عناصر ناسيوناليستى براى خلق صهيونيسم، در پرتو گسترش حقوق مدنى غربى به وقوع پيوست.19

ز) شكست دادن عثمانى‏ها؛

تجزيه و نابودسازى امپراتورى عثمانى از اهداف استعمارگران بود؛ زيرا تجزيه يك امپراتورى مسلمان، افزون بر اين كه شكست دشمن و حريفى ديرينه به شمار مى‏رفت، بازار مصرف مواد اوليه و موقعيت اقتصادى نوينى را براى استعمارگران - به ويژه بريتانيا به عنوان بزرگ‏ترين دولت استعمارى - فراهم مى‏آورد. به اعتراف سرهنگ جورج گاولر ( George Gauler ) - حاكم انگليسى استرالياى جنوبى - فلسطين به عنوان محور، مركز عصب و قلب دنياست. بنابراين، تصرف و تصاحب آن توسط هر يك از كشورهاى رقيب، ضربه‏اى هول‏ناك بر پيكر بريتانيا وارد مى‏ساخت.20

ح) انديشه ملت واحد؛

ترويج انديشه ملت واحد، در بارورى صهيونيسم سهيم بوده است. در ترويج و تزريق اين انديشه، كسانى چون اسحاق نيوتن‏21 و روسو22 داراى سهمى بزرگ مى‏باشند. در نوشته‏هاى كانت‏23 و فيخته‏24 نيز يهوديان به عنوان يك ملت اندام‏وار (ارگانيك) يا واحد معرفى شده‏اند. كوشش‏هاى آنان منجر به نگارش كتاب سرزمين جلعاد(چاپ 1259ش./ 1890م.) و تولد سرود هاتيكوه‏25 به معناى اميد شد كه اولى بر لزوم اسكان يهوديان در يك سرزمين معين پاى مى‏فشرد26 و دومى بر حركت صهيونيسم به سوى فلسطين‏27 اصرار داشت.

بديهى است كه عوامل ديگرى همچون نقش مهاجرت‏هاى يهوديان به نقاط گوناگون جهان، تحريف متون دينى و سكوت روحانيان مذهبى و نيز خاموشى و بى‏تفاوتى مسلمانان و حكومت‏هاى اسلامى، در پديد آمدن صهيونيسم را نبايد به فراموشى سپرد.

تا زمان كنفرانس بال در 1277 ش./ 1898م. زمينه‏هاى ذهنى و فكرى انديشه يك دولت صهيونيستى فراهم آمد و پس از آن، حركت‏هاى عملى و عينى قابل توجهى از سوى صهيونيست‏ها براى تأسيس يك دولت يهودى آغاز و به انجام رسيد.

/ 1