تاريخچه برگزارى اجلاس بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى عجلاللهتعالىفرجه
مقدمه
السلام عليك يا نورالله الذى يهتدى به المهتدون و يفرج به عنالمؤمنين. در بيكران هستى همواره رساننده فيض ربالارباب وجود مبارك امام عصر، عليهالسلام، است كه بى او نه كتاب آفرينش را شيرازه مىماند و نه كشتى نجات و رحمتبر عالميان را سكاندارى، چنانكه فرمود: بيمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الارض و السماء. دخيره خداوند و مصلح كل در اين ايام خوشبوتر از همه گلها عطر بركات خويش را در رواق زندگى رعايايش مىپراكند; چرا كه او نرگسىترين عطرها را دارد و ربيعالانام است و طالبان جمال پرىطلعتش مترنم به نواى «اين بقيةالله»; تا چشمانشان به جمال محبوب منور گردد دستبه دعا برمىدارند تا آن هنگام كه خورشيد درخشان آل عصمت پديدار گردد و خزان دنيا را مبدل به بهار سازد. آرى او خواهد آمد تا وعده الهى تحقق يابد در جمعهاى موعود و در طلوعى نزديك. انشاءالله. سازمان تبليغات اسلامى مفتخر است در سالى كه به نام مبارك اميرالمؤمنين امام على بن ابيطالب، عليهالسلام، مزين گرديده استسومين اجلاس دوسالانه خود را برگزار نمايد و ضمن ارتقاى سطح فرهنگ انتظار و مهدويتبه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى، عليهالسلام، بپردازد. در آستانه برگزارى سومين اجلاس، مناسب ديديم كه نگاهى اجمالى داشته باشيم به دستاوردهاى اجلاسهاى پيشين و برنامههاى سومين اجلاس. اجلاس مقدماتى
در آبانماه 1374 پس از برگزارى نخستين اجلاس نماز در زاهدان به برگزارى نشستى در خصوص حضرت مهدى، عليهالسلام، توجه گرديد. با وجود آنكه حركت و تلاش پايهگذاران اين نشستبدون زمينهسازى قبلى صورت مىگرفت ليكن شور و شوقى كه در ميان بود بسرعت مقدمات برگزارى همايشى با عنوان «فلسفه انتظار حضرت مهدى، عليهالسلام» را فراهم آورد. و حاصل آن شد كه در ايام نيمه شعبان همان سال همايش مذكور در شهر زاهدان با اهتمام نماينده ولىفقيه در استان و امام جمعه زاهدان و ساير مسؤولان برگزار شود كه در اينجا به نكات ارزشمندى از آن اشاره مىگردد: 1. عنايتخاص مقام معظم رهبرى، دامظلهالوارف، و حضور نمايندگان ايشان; 2. حضور بيش از 150 تن از شخصيتهاى برجسته علمى و دينى و ارايه سخنرانى توسط برخى از آنها; تنى از جمله حضرات آيات: امامى كاشانى، علامه عسكرى، امينى، معرفت، خرازى، رسولى محلاتى، تسخيرى، كريمى جهرمى و حججالاسلام والمسلمين آقايان محمدى عراقى، باريك بين، نعيم آبادى و... همچنين حضور جمعى از طلاب خارجى مركز جهانى علوم اسلامى از كشور تايلند، هند، پاكستان، آمريكا، آلمان، نروژ و...; 3. ارايه 142 مقاله علمى از سوى انديشمندان و اقشار فرهنگى كشور; 4. حضور و شركت علماى اهل تسنن و ارايه مقالات در اجلاس; 5. ايجاد انگيزه تحقيق و زمينه پژوهش در بين آحاد جامعه حول وجود مقدس حضرت حجةبنالحسن، عجلاللهتعالىفرجه. اولين اجلاس
پس از برگزارى نشست ابتدايى به منظور انجام حركتى علمى، تحقيقاتى و ثمربخش، تصميم به تاسيس دبيرخانه دائمى گرفته شد تا در هر دو سال، اجلاسى با محورهاى مورد لزوم برگزار گردد. به دنبال اين اقدام نشست رسمى تحت عنوان «اولين اجلاس دو سالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى، عليهالسلام» در سال 1375 در شهر زاهدان برگزار گرديد. كه به نكات ارزندهاى از آن اشاره مىگردد: 1. مقالات واصله با توجه به محورهاى تعيين شده در فراخوان از غنا و محتواى مطلوبترى برخوردار بود و انديشمندان و فرهيختگان حوزه و دانشگاه تلاش وافرى در زمينه پژوهش و تحقيق به عمل آورده بودند; 2. انتخاب 75 مقاله كه حاوى ديدگاههاى مطرح شده در فراخوان بود; 3. انتشار دو جلد كتاب تحت عنوان «سيماى حضرت مهدى، عليهالسلام»، «مبانى تمدن غرب و جامعه ايدهآل اسلامى» كه متضمن عناوين فراخوان بود; 4. تشكيل كميته علمى اجلاس با حضور برخى از محققان و مهدى پژوهان حوزه و دانشگاه. محورهاى مقالات در اولين اجلاس
الف) اثرات وجود مقدس حضرت مهدى عجلاللهتعالىفرجه، در جوامع بشرى; 1. نقش سازنده انتظار منجى در جوامع بشرى; 2. بررسى تطبيقى ديدگاههاى اديان در مفهوم انتظار و اثرات منجى; 3. آثار اجتماعى، اخلاقى و اعتقاد به حضرت مهدى، عجلاللهتعالىفرجه; 4. تاثير انتظار ظهور در تكوين و پيدايش انقلاب اسلامى; ب) بررسى ابعاد وجود مقدس حضرت مهدى، عجلاللهتعالىفرجه، از تولد تا غيبت و ظهور 1. تواقيع حضرت و مساله رهبرى جامعه اسلامى; 2. بررسى و جوابگويى شبهات و اشكالات مطروحه پيرامون حضرت; 3. ديدگاه انبيا و ائمه، عليهمالسلام، در ارتباط با وجود مقدس حضرت مهدى، عجلاللهتعالىفرجه ج) بررسى مبحث نظم به اصطلاح نوين جهانى و سرانجام آن از ديدگاههاى گوناگون دومين اجلاس
در سال 1377، شهر زاهدان ميزبان دومين اجلاس بود كه بحمدالله بار ديگر نظر ژرفانديشان جامعه را به خود معطوف ساخت و توانستحركتى در جهت عرض ادب و ارادات به ساحت مقدس حضرت بقيةاللهالاعظم،عجلاللهتعالىفرجه، در تاريخ كشور به يادگار گذارد و فضايى قدسى و معنوى ايجاد نمايد. از آنجايى كه با تشكيل دبيرخانه دائمى كار قوت بيشترى يافته بود لذا مشاركت عمومى از طبقات مختلف موجب پربارتر شدن اين اجلاسيه گرديد و حضور پرشورانديشمندان و علاقهمندان به حضرت بيش از اجلاسهاى گذشته درخشندگى يافت. در اين سال مباحث مطروحه با داشتن بركات معنوى حول محورهاى ذيل برگزار گرديد: محورهاى مقالات در دومين اجلاس
بخش اول; مباحثشخصيتى شامل:
1. بررسى موضوع اصالت مهدويت و شخصيت وجودى حضرت; 2. امام مهدى، عجلاللهتعالىفرجه، از ديدگاه قرآن و روايات; 3. بررسى مساله انتظار، ادله، فوائد و نقش آن; 4. عوامل غيبت، موانع ظهور، علائم و رابطه آن با انقلاب اسلامى.بخش دوم; مباحثحكومتى شامل:
1. بررسى ابعاد ولايت تكوينى; 2. بررسى ولايت كبراى الهيه و ارتباط آن با ولايت فقيه; 3. فلسفه حكومت اسلامى در زمان غيبت; 4. تبيين سيماى زمامداران حكومت اسلامى در حكومت جهان.بخش سوم; مباحث اجتماعى شامل:
1. تبيين سيماى خواص و عوام در زمان غيبت; 2. تبيين سيماى جوانان صالح در عصر غيبت; 3. بررسى و كنكاش پيرامون زندگى اجتماعى در جامعه نبوى (مدينةالنبى) و حكومت جهانى امام مهدى، عجلاللهتعالىفرجه. سومين اجلاس
در حال حاضر دبيرخانه اجلاس در حال تدارك مقدمات اجلاس سوم است و در اين راستا اقداماتى به شرح زير صورت گرفته است: 1. تاكنون 130 اثر اعم از مقاله و آثار هنرى واصل گرديده و حدود 20 مقاله توسط انديشمندان و متفكران و صاحبان قلم تدوين گرديده است; 2. با هماهنگى سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى با بعضى انديشمندان خارج از كشور تماس حاصل شد كه مقالاتى از كشورهاى سوئد، هند، تايلند، سودان و پاكستان واصل گرديده است; 3. كميته علمى ديدارهاى متعددى با علما و انديشمندان داخل ايران جهت مشاوره و اخذ نظرات كارشناسى داشته است تا انشاءالله در اجلاس 79 موضوع و محور اصلى اجلاس 81 تعيين و مطرح گردد. 4. مسابقه بزرگ عكس مهدويت در ايام نيمه شعبان امسال در سراسر كشور برگزار خواهد گرديد. 5. جهت ارتباط با علما و انديشمندان خارج از كشور و نشر معارف مهدويت در اينترنتسايتى به نام شبكه اجلاس مهدى افتتاح شده كه آدرس آن Eglasmahdi.com مىباشد. 6. چند اثر راجع به حضرت كه به زبان عربى نوشته شد، جهت ترجمه به دبيرخانه ارايه گرديده كه، در دستبررسى و كارشناسى است. 7. چند طرح ادبيات داستانى براى تاليف در سطح نوجوانان و جوانان ارايه گرديده كه در دست كارشناسى و بررسى است. 8. طرحى به عنوان نكوداشت مهدى پژوهان در حال اجراست كه همزمان با برگزارى سومين اجلاس از كسانى كه در حوزههاى: تحقيق و پژوهش، ادبيات و هنر، فرهنگ و تبليغات تلاش كردهاند، تشكر و قدرانى گردد. 9. كتابخانه تخصصى امام مهدى، عجلاللهتعالىفرجه، در محل كميته علمى قم در حال تشكيل است. 10. طرحى با عنوان بانك اطلاعات مهدى پژوهان مراحل اوليه اجرا را مىگذارند كه هدف آن شناسايى محققان و مهدىپژوهان در ايران و خارج از كشور و تشكيل بانك اطلاعات نرمافزارى مىباشد. موعود خداپرستان
سخنرانى آيةالله امامى كاشانى گزيدهاى از سخنرانيهاى دومين اجلاس دو سالانه بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى(عليهالسلام) بسماللهالرحمنالرحيم «وعدالله الذين آمنوامنكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فىالارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بىشيئا و من كفر بعد فاولئك هم الفاسقون». (1) در صبح نيمه شعبان، سال 255 ق. در شهر سامرا، از پدرى كه امام حسن عسكرى، عليهالسلام، است، بر دامن مادرى به نام «نرجس»، عليهاالسلام، منجى عالم بشريت، حضرت مهدى صاحبالزمان، عجلاللهتعالىفرجه، طلوع فرمود. زمانى در ستاد نماز جمعه تهران پيشنهاد شد كه كنگرهاى درباره وجود شخصى حضرت و هويت ايشان برگزار گردد و اين امر، هماكنون در اين محفل برگزار شد و بايد گفت كه چنين نشستى براى تمام خداپرستان ضرورت دارد و اين را در سفرى كه به اروپا داشتم، دريافتم. خلاصه قصه چنين است كه در يك سفر به بلژيك، به دانشكدههاى مربوط به علوم و معارف دينى در «لاهه» سرى زديم (اين كار در چنين سفرهايى معمول است.) در يك دانشكده الهيات كه استادان آن مسيحى بودند و كرسى اسلامشناسى نيز داشتند، حضور يافتيم. در دفتر رئيس دانشكده گرد آمديم و با آنان، از جمله استاد اسلامشناسى، مشغول صحبتشديم. من بحث را متوجه آينده بشر كردم و از آنان خواستم كه كلمات حضرت مسيح، على نبينا و آله و عليهالسلام، را در اين مورد بيان كنند و به گذشتهها نپردازند; هميشه كه جهان با وضع كنونى نمىتواند باقى بماند. جهان بر عدل خداوند برپاست و خداوند حكيم و عادل است و بالاخره روزى دست عدالت او براى نجات بشر به سوى انسان دراز مىشود. اين سنت الهى است; از بدو خلقت، تاكنون; ولى سخن اينجاست كه اين دست كيست؟ پروفسور اسلامشناسى گفت: «بحثبسيار جدى شد. من سالهاست در تناقص شديد گرفتار شدهام» سپس قرآن را برداشت و ادامه داد: قرآن مىفرمايد: «و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد» (2) من مسيحى هستم; ولى به اين «احمد» عقيده دارم. مسيح و انجيل مىگويد: آينده، به دست مسيح است; ولى «احمد» مىگويد: آينده به دست مهدى است. شما اين مشكل را براى من حل كنيد.» چون بحثبه اينجا رسيد، بنده عرض كردم: «هيچ تناقضى وجود ندارد و هر دو مطلب صحيح است. «مهدى» مقتداست و «عيسى» اقتدا كننده به او». سپس به رواياتى كه از شيعه و سنى نقل شده، اشاره كردم كه مضمونش چنين است: حضرت مسيح، على نبينا و آله و عليهالسلام، به هنگام ظهور در مكه بر حضرت مهدى، عليهالسلام، وارد مىشود. امام مىفرمايند: «تعال! صل بنا» (3) جلو بايست تا به تو اقتدا كنيم، و حضرت مسيح مىفرمايد: كه شما جلو بايستيد، «كرامة لهذه الامة»; چرا كه خداوند خواسته تا شما را و اسلام را گرامى بدارد. اين روايت در كتب مختلف شيعه و سنى نقل شده است; از جمله كتاب «مرقاة المفاتيح فى شرح مشكاة المصابيح» كه نوشته محقق فاضل اهل سنت، «القارى» است. بنده انجيلها را بررسى كردم كه درباره هويتحضرت چه مىگويند. نسخههاى دست اول را جستوجو كردم. به نسخهاى كه اصل آن در «واتيكان» است و تصوير آن در «بروكسل»، دستيافتم. اين نسخه مربوط به قرن چهارم ميلاد مسيح، يعنى حدود دو قرن قبل از اسلام است و داراى خطى ناخواناست. در آن كتاب، در مورد اوضاع آخر الزمان، تعبير «پاراكليتوس» و «پركليتوس» آمده است. «پركليتوس» يعنى كسى كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد و اين با معناى پاراكليتوس متفاوت است و اين تفاوت را يكى از زبانشناسان متبحر تاييد كرده است. ما انجيلها را تا قرن پانزدهم ميلادى بررسى كرديم و متوجه شديم كه به مرور زمان اين دو واژه به يك معنا به كار رفته و «پركليتوس» معناى خود را از دست داده است. سال پيش، كنگرهاى در تهران به نام «اسلام و مسيحيت» برگزار شد. علماى مسيحى را دعوت كرديم و من همين مساله را مطرح كردم. دانشمندترين آنها گفت: من تزى در همين موضوع نوشتهام كه اين دو لغت، دو معنا دارند. از وزارت امورخارجه، (كسى كه به واتيكان هم مربوط بود) اين نوشته را براى ما آورد كه هنوز ترجمه نشده است. من دنبال اين بحث هستم و انشاءالله به عنايتخود حضرت، بخوبى تنظيم و تدوين مىشود. بسيارى از اهلسنت، درباره هويت ايشان مساله را حل كرده و هويتشخصى دانستهاند; اين جا را بسيار خوب بحث كرده و از گذشتهها صرفنظر كردهاند و اين كار بسيار خوبى است; البته اين نه به معناى مسكوت گذاشتن حق است. مرحوم آقاى بروجردى، رحمةاللهعليه، همين پيشنهاد را به شيخ بزرگ الازهر، «شيخ محمود شلتوت» كرد كه حق، حق است; اما اكنون وظيفه جهان اسلام در گرفتن «دين و احكام» از چه كسى است؟ تمام كتابهاى شيعه و سنى، انگشت اشاره به اهل بيت، عليهمالسلام، دارند. «فخر رازى» در مساله جهر در«بسماللهالرحمنالرحيم» مىگويد: «عدهاى اجماع بر اخفات كردهاند; ولى قرائت «على بن ابىطالب» جهر است و من اقتدى فى دينه بعلى فقد اهتدى.» (4) چه اندازه اين روايت ثقلين از صحابه نقل شده! و همچنين استساير روايات: آقاى بروجردى، رحمةاللهعليه، مىفرمود: بياييد از اهلبيت، عليهمالسلام، اين را اخذ كنيم. بنده عرض مىكنم: آن به جاى خود، اكنون بياييد در هويتحضرت مهدى، عليهالسلام، متفق شويم; مثل «عبدالرحمن جامى» از شخصيتهاى بزرگ اهل سنت، در كتابى به نام «شواهد النبوة» مىگويد: «و انه الذى يملا الارض عدلا و قسطا» (5) و روايت «حكيمه خاتون» را در ولادت حضرت مهدى،عجلاللهتعالىفرجه، نقل مىكند: «وقتى متولد شد، بر دو زانو نشست و سبابه را به سوى آسمان بلند كرد و عطسه نمود و گفت: «الحمدلله ربالعالمين.» (6) باز هم نقل مىكند: «شخصى بر امام حسن عسكرى، عليهالسلام، وارد شد و از جانشين و امام بعدى سؤال كرد. امام حسن عسكرى، عليهالسلام، فرمود: «لو لا كرامتك علىالله لا اريتك هذا الولد: (7) اگر نزد خداوند كرامت نداشتى، اين طفل را به تو نشان نمىداديم.» اسم او اسم رسول خدا و كنيهاش كنيه اوست.» پس در اين مساله هم با برادران اهل سنت اختلافى نداريم و كسانى كه شبههاى دارند، با مقدارى بررسى در كتابهاى خودشان برطرف مىشود; ولى بايد به ديده انصاف به بحث نگاه كنند. همه شما با «مثنوى» آشنا هستيد. «مولوى» عالم و شاعر اهل سنت است و اشعارى در مورد اهلبيت، عليهمالسلام، دارد. اين اشعار را «منتخب الاثر» از «ينابيع المودة» نوشته «قندوزى» نقل كرده است. سراغ مثنوى رفتم، ولى به نظر نمىرسيد كه در مثنوى يافتشود; زيرا وزن آن متفاوت بود. كليات را نيز بررسى كردم و فقط قسمتهاى ابتدايى و انتهايى اشعار را يافتم، ولى بقيه حذف شده بود. صاحب «اينابيعالمودة»، از علما و مورخان اهل سنت است و از حنفىهاست كه در اوايل قرن سيزده مىزيسته و اين اشعار را نقل كرده است. در كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى، يك نسخه خطى از كليات را پيدا كرده، اشعار را در آن به طور كامل يافتيم. با دوستى اين قضيه را مطرح كردم و ايشان نيز وجود چنين اشعارى را در چاپ بمبئى از كليات، تاييد كردند و بعدها بعضى از ناشران از ما خواستند كه نسخه را در اختيار آنان بگذاريم تا چاپ شود.
مهدى عليهالسلام موعود شيعه و اهل سنت
سخنرانى علامه سيدمرتضى عسكرى قالالله سبحانه و تعالى: «وعدالله الذين امنوا و عملوا الصالحات، ليستخلفنهم فىالارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم منبعد خوفهم امنا يعبدوننى لا يشركون بىشيئا...» (8) تا جايى كه تاريخ نشان مىدهد، بشر به دو دسته تقسيم شده: عدهاى مىپندارند كه جهان هستى با تمام نظام و حكمتى كه دارد، تصادفى به وجود آمده است; اينان هيچ علمى از آغاز و پايان هستى ندارند و تابع «ظن» هستند. دسته ديگر مؤمنان هستند و علم دارند كه جهان را خالق حكيم و مدبرى آفريده، آغاز آن را از فرموده خالق مىدانند و به پايانش آگاهى دارند و همچنين قيامت و معاد را پذيرفتهاند. اينان اصحاب اديان آسمانى هستند كه خود دو دستهاند: دستهاى كه كتابهاى آسمانى آنها مورد دستبرد و تحريف واقع شده و به همين دليل از نهايت كار جهان بىاطلاع هستند; اما همه ايمان دارند كه در پايان، خداوند براى عالم بشريتيك منجى مىفرستد و اين امرى است اجماعى در بين اديان. در ميان اديان، مسلمانها كه كتاب آسمانى آنها بدون تحريف و در دسترس است، از بقيه نسبتبه مساله، بيناتر و داناترند. پيامبرى كه جز وحى نمىگويد، آنان را به اين مساله از راه وحى آگاه كرده كه مهدى موعود، عليهالسلام، در پايان جهان، حكومت عادلهاى بر پا مىكند كه براى هيچ يك از انبيايى كه حكومت داشتهاند، ميسر نبوده است و اينكه عيسى بن مريم على نبينا و آله و عليهالسلام، هم به او اقتدا مىكند، شايد اشاره به اين باشد كه عيسويان نيز پيرو او خواهند گرديد. باز مسلمانها در اينجا دو دستهاند: يك دسته جزئيات قضيه را مىدانند. علامتهاى ظهور، صفات آن حضرت، محل قيام، كيفيتحكمرانى ياران آن حضرت - كه 313 نفر هستند و در حكومتبر دنيا فرمانداران حضرت خواهند بود - اينها بزرگان ياران حضرت هستند، ولى اولين لشكركه از مكه خارج مىشود ده هزار نفر است; به عدد لشكرى كه پيامبر در فتح مكه داشت. دليل اينكه اين مطالب براى اين دسته از مسلمانان روشن و واضح است، اين است كه اينان تابع مكتب اهلبيت، عليهمالسلام، بودند و به روايات اهتمام مىورزيدند; به خلاف پيروان مكتب خلفا كه بر اثر اجتهاد بعضى از آنان، نوشتن حديث پيامبر، صلىاللهعليهوآله، ممنوع شد. اجتهادشان اين بود كه مبادا قرآن با كلمات پيامبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، آميخته شود. «تاريخالاسلام» ذهبى، اين رويه را ثبت كرده است و نيز «تاريخالخلفاء» سيوطى در ترجمه حال «ابىجعفر» مىنويسد: «تا اين زمان، كتاب حديث و علمى در دست عالمان نبوده و همه علوم را استادان قرآن و حديث، از حفظ بيان مىكردند.» طبيعى است كه احاديث كمى در اين ميان براى آنان باقى بماند. اما بنده در كتاب «معالم المدرستين» اثبات كردهام كه تابعين مذهب اهلبيت، عيلهمالسلام، از زمان ائمه، عليهمالسلام، تا امروز، احاديث پيامبر را مىنوشتند; لذا احاديث غير احكام در مكتب اهلبيت اينگونه روشن است. سند ديگر، اينكه غالبا به نام مهدويت در برابر خلفا قيام مىكردند; «محمدبن عبدالله بن الحسن»، نواده امام حسن، عليهالسلام، كه در مقابل «ابى جعفر منصور» با نام «مهدى» قيام نموده، گرچه امام صادق، عليهالسلام، از آنچه نزد او از كتب ارث برده، از پيامبر خبر مىدهد كه اين «محمد»، مهدى موعود نيست و كشته خواهد شد. روايتى وجود دارد كه: «هر رايتى قبل از ظهور حضرت حجت، عليهالسلام، بلند شود، رايت ضلال است.» معناى اين روايت اين است كه هر كس ادعاى مهدويت كند، بر ضلال است; نه هر رايتى كه به اسم اسلام بلند شود; مانند رايتى كه امام خمينى، رحمةاللهعليه، بلند نمودند. حال چند روايت از كتب صحاح و غيره نقل مىكنيم تا اجماعى بودن آن روشن شود. روايات را به طور مختصر از كتاب «معالم المدرستين» نقل مىكنم. در «سنن ترمذى» در باب «ماجاءفىالمهدى» آمده كه پيامبر فرمود: دنيا به آخر نمىرسد تا اينكه كسى بر عرب حكومت كند، از خاندان من كه اسم او مانند اسم من است. و نظير اين حديث در «مستدرك صحيحين» و «مسند احمد» از روات ديگر وجود دارد. از پيامبر روايت مىكند: لو لم يبق منالدنيا الا يوم لطوله الله عزوجل حتى يملك رجل من اهل بيتى... (9) در حديث ديگر مىفرمايد: المهدى منا اهل البيت (10) مهدى از ما اهلبيت است و خداوند در يك شب كار او را آماده مىكند. حديث ديگر در «مستدرك صحيحين» است كه سيماى او را توضيح مىدهد و مىفرمايد: ... يملا الارض قسطا و عدلا... (11) در حديث ديگرى است كه حضرت فرمود: لو لم يبق منالدنيا الا يوم واحد لطول ذلك اليوم حتى يبعث الله رجلا من ولدى اسمه كاسمى. (12) سلمان مىپرسد: «از كدامين فرزند تو؟» حضرت مىفرمايد: «من ولدى هذا و ضرب بيده على الحسين، عليهالسلام» يعنى از فرزندان امام حسين، عليهالسلام، است. البته عبارات مختلفى وجود دارد، «من اهل بيتى»، «من قريش» و رواياتى هم اسم و صفات حضرت مهدى، عليهالسلام، را بيان مىكند. در صحاح و سنن و مسانيد بر عدد ائمه - كه گاهى به خلفا تعبير شده - تصريح شده كه دوازده نفر هستند. در صحيح مسلم آمده: لا يزال هذا الدين قائما حتى تقوم الساعة... (13) اسلام تا قيام قيامتبه پاست. و در شمار دوازده خليفه مىآيد كه همه از قريش هستند و در يك جا مىفرمايد: «من ولد الحسين» يا تعبير دوازده امير كه در «صحيح بخارى» آمده است. در روايتى مىخوانيم: لا تزال هذه الامة مستقيما امرها ظاهرة على عدوها حتى يمضى منهم اثنى عشر خليفه ثم يكون المرج (او الهرج). (14) وقتى دوازدهمين آنان حكومت كند، بعد از آن نهايت عالم است و اين ممكن نيست، جزاينكه يكى از اينان طول عمر زيادى داشته باشد; زيرا تا نهايت عالم، دوازده نفر خواهند بود. از «انس بن مالك» هم روايتى نقل شده است كه: لم يزل هذا الدين قائما الى اثنى عشر فاذا هلكوا... زمين مردمش را نابود مىكند. پس بعد از حكومت اينان نهايت عالم است و بايد با اين دوازده نفر واقع گردد; پس حتما طول عمرى در اين ميان لازم خواهد بود. از «ابن مسعود» كه اهل عراق بود، پرسيدند: آيا از پيامبر، صلىاللهعليهوآله، نپرسيدى بعد از آن حضرت چند نفر مىآيند؟ گفت: پرسيدم و ايشان فرمود: «اثنى عشر عدة نقباء بنى اسرائيل» (15) در روايتى هم آمده: «عدة اصحاب موسى، عليهالسلام». ابن كثير در تاريخ خود مىگويد: قد روى مثل هذا عن عبدالله بن عمر، حذيفه و ابن عباس. پس اين روايات دلالت مىكند كه طول عمرى در كار است. ممكن است كسى بگويد: اين خلاف عادت بشرى است كه كسى اين مقدار عمر كند. در قرآن آمده است كه حضرت نوح نهصد و پنجاه سال در بين قوم خود زندگى كرد. (و اين قبل از طوفان است) حال چه اندازه بعد از اين قضيه زندگى كردهاند، بايد به اين مقدار اضافه كرد. ثانيا: نوع اهل اديان، بخصوص مسلمانان معتقدند كه خاصيت هر شىء را خداوند به او عطا نموده و اگر بخواهد سوزندگى را از آتش مىگيرد و براى حضرت ابراهيم، على نبينا و آله و عليهالسلام، برد و سلام مىكند يا حضرت عيسى بن مريم، على نبينا و آله و عليهالسلام، بدون بودن پدرى، در كنار مادر، مىآفريند. خداوند اگر چيزى را اراده كند، واقع مىشود. گذشته از اين مطالب، عدد دوازده در كتب گذشته، مثل تورات آمده است. ابن كثير مىگويد: در توراتى كه دست اهل كتاب است، اين معنا وجود دارد كه خداوند به حضرت ابراهيم بشارت اسماعيل را داد و اينكه از ذريه او دوازده نفر مىآيند كه داراى فلان خصوصيات هستند. ابن تيميه مىگويد: «اينها غلط و اشتباه بزرگى است. اين مطالب از يهوديانى است كه به مذهب اهلبيت، عليهمالسلام، گراييدند; به ظن اين كه اين دوازده نفر آنان هستند.» از اين حرف او معلوم مىشود كه يهوديان آن زمان با تورات آن زمان مىفهميدند كه اين دوازده نفر، اوصياى پيامبر، صلىاللهعليهوآله، هستند. بنده لفظ عبرى آن را از كتابهاى گذشتگان يافتهام كه در سفر تكوين است.
سؤال و جواب
در مورد علامات ظهور توضيح دهيد؟ اين مبحثبسيار مفصل است. علايم دو قسم است:1- علامات ظهور مربوط به قبل از قيام
2- علامات متصل به قيام آن حضرت. اينجا نكتهاى بايد بگويم و آن اينكه وعده داده شده به حضرت موسى، عليهالسلام، در قرآن بعد از 30 روز است; حال 40 استيا 50 يا بيشتر، همه اينها بعد از 30 روز است. اين حكمتى است، براى امتحان مردم. پس بخشى از علايم براى امتحان مردم است; مثلا در روايات آمده است كه اين قضايا بعد از ظهور «رايات سود» (سياه) از خراسان خواهد بود; يعنى قيام «بنى العباس»; ولى چند سال و چند مدت بعد از اين اتفاق؟! معلوم نيست. اما آنچه قريب است، يكى خروج «سفيانى» است، در وادى يابس (كه در «معجم البلدان» در مورد آن توضيحى داده است) و سفيانى از بنىاميه است. و نزديكتر دو «نداء» است كه از علامات حتمى ظهور است:
1- ندايى در صبح، از طرف مكه، از سوى حضرت حجت، عليهالسلام، است كه اعلانى براى قيام ايشان است. و ندايى در عصر، از ناحيه شيطان كه خلاف نداى اول است. در مورد اسم پدر حضرت مهدى، عليهالسلام، در بعضى روايات توضيح دهيد. گاهى در بعضى از احاديث، يك لفظ اضافه شده كه: «اسمه اسمى و اسم ابيه اسم ابى»; اين را درست كردهاند تا با «محمدبن عبدالله»، صاحب «نفس زكيه» تطبيق نمايد. ما در رواياتى كه از صحاح آورديم، «اسم ابيه اسم ابى» ندارد. وظيفه جوانان در روزگار غيبت چيست؟ عواملى كه مىتواند ما را در شمار ياران ايشان قرار دهد چيست؟ وظيفه همه مسلمانان، كسب آمادگى براى قيام آن حضرت است. ما بايد اسلام را اول در خود پياده كنيم و سپس در صدد گسترش آن باشيم. زمانى كه 313 نفر به درجه كمال ايمان رسيدند، حضرت ظهور خواهند كرد. آيا با 313 نفر مىتوان جامعه آن زمان را اداره نمود؟ با 313 فرماندار و حكمران چرا نشود چنين كار كرد؟! الان در جامعهاى يك ميلياردى، يك حاكم، حكم مىراند. اين استبعاد صرف است. آيا در زمان حكومتحضرت مهدى، عليهالسلام، مسؤولان به عدالت رفتار مىكنند؟ در ميان مردم، فسق و فجور هست و طبع مردم عوض نمىشود; ولى ولات، عادل هستند و به عدالت رفتار خواهند كرد. آيا ايشان داراى همسر و فرزند هستند؟ من در روايات نديدهام; ولى قاعدتا بايد داشته باشد; ولى اين سؤال ربطى به معرفت دينى ما ندارد. بعد از حكومتحضرت، سرانجام جهان چيست؟ بنده معتقد به صحت روايت «نهايت عالم بعد از حكومتحضرت» هستم. در پايان از خداوند مىخواهم كه به همه ما توفيق قدردانى از نعمتبزرگ الهى جمهورى اسلامى را عطا فرمايد. دليل بر ثبتبودن اين حكومت، سرمايهگذارى و فعاليتشديد دشمنان اسلام است. قبل از انقلاب در ايران 4000 مستشار آمريكايى وجود داشت. اسرائيل در تهران سفارت داشت; اما اكنون قانون اسلام بر اين كشور حكمفرماست و اين منافاتى با وجود خلاف در دواير دولتى ندارد. در حكومت انبيا هم گاهى خلاف اتفاق مىافتاده و انتظارى غير از اين نيست; زيرا بشر، عارى از خطا نمىتواند باشد. اما اصل نظام مبتنى بر قانون اساسى اسلام است. مجلس نمىتواند قانون خلاف اسلام وضع كند و فقها بر اين امر نظارت دارند. در راس اين حكومت، فقيهى عالم و عادل است و اين را با اطلاع از رفتار و كردار ايشان مىگويم. فقط همين دولت است كه اسرائيل را غده سرطانى مىداند; حزبالله لبنان را حمايت مىكند; انتفاضه فلسطين را يارى مىكند. پس نبايد تن به وسوسههاى شيطان بسپاريم. بايد دشمنان را بشناسيم و بدانيم كه با اصل اسلام و اصل توحيد مخالف هستند. الان در كشورهايى مثل تركيه، آرزوى چنين حكومتى را دارند. پس ياور اين جمهورى اسلامى باشيم تا استكبار جهانى را به خاك مذلتبنشانيم. «والصلاة على محمد و آله و اصحابه و زوجاته والسلام عليكم ايها المؤمنون و رحمةالله و بركاته.»
برترين عبادت
سخنرانى آيةالله خرازىالحمدلله رب العالمين والصلوة و السلام على اشرف الانبياء والمرسلين; حبيب اله العالمين; ابى القاسم محمد، صلىاللهعليهوآله الطيبين الطاهرين المعصومين، و اللعن على اعدائهم اجمعين، الى قيام يومالدين. ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون (16) بحث درباره امام عصر، عجلاللهتعالىفرجه، ابعاد مختلفى دارد و هر بعد، بحث مفصلى را مىطلبد و به همين دليل، بايد در يك موضوع بحث كرد و بقيه را به عنوان اصل موضوعى در نظر گرفت. حتميت ظهور ايشان، مطلب قابل ترديدى نيست و اجمالا در كتب آسمانى به آن نويد داده شده است. درباره اين كه حكومت گسترده و همه جانبهاش عدالت مطلقه را كه مخصوص بندگان صالح خداست، پياده خواهد كرد، آيات متعدد و روايات مفصلى وجود دارد. پيش از ولادت آن حضرت، شاعرانى چون «كميت» و «سيد حميرى» مساله ظهور ايشان را به نظم كشيدهاند. مؤلفان بزرگ در مورد شخصيت ايشان و غيبت و... كتابها تاليف كردهاند. يك قرن قبل از تولد آن بزرگوار، در موردش كتاب مىنويسند. «بخارى» عالم بزرگ اهل تسنن كه معاصر امام نهم و دهم و يازدهم، عليهمالسلام، بوده، بخشى از روايات اين طلوع الهى را ذكر كرده است. بعضى از محققان، رواياتى را كه در مورد ايشان وارد شده، حدود 6000 عدد دانستهاند. ولى موضوع بحثبنده «انتظار» است. بايد برداشت صحيح و كامل از اين مساله داشته باشيم. انتظار در روايات بسيارى مورد ترغيب قرار گرفته و بسيار بر آن تاكيد شده است و با دقت معلوم مىشود كه تاكيدهاى بخصوص و شديدى است; مثلا از علماى عامه نقل شده كه
رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، فرمود: افضل العبادة انتظار الفرج. (17) آيا ترغيب از اين بالاتر دارد؟! اين چه حقيقتى است كه چنين ارزشى دارد؟ باز در روايت منقول از علماى شيعه مىفرمايند: افضل اعمال امتى انتظار فرج من الله عزوجل. (18) برترين اعمال امت من انتظار فرج است كه از ناحيه خداوند خواهد رسيد. از اميرالمؤمنين، عليهالسلام، نقل شده: انتظروا الفرج و لا تياسوا من روحالله; فان احب الاعمال الىالله عزوجل انتظار الفرج. (19) منتظر فرج باشيد و از رحمت الهى مايوس نباشيد و بدانيد كه محبوترين اعمال نزد خداوند عزوجل نتظار فرج است. باز در جاى ديگر مىفرمايند: كسى كه منتظر امر ما باشد، مانند كسى است كه در راه خدا در خون خود بغلتد. پس مساله انتظار، يك امر معمولى نيست. با توجه به اين محمولها و به مناسبت آن، موضوع بايد معناى بلندى داشته باشد. انتظار، تمنا و آرزو نيست; آرزويى كه روشى براى رسيدن به آن وجود نداشته باشد و در حد يك آرزو باقى بماند; مثلا يك كشاورز، بدون تلاش و كشت و كار، آرزو مىكند كه محصول فراوانى به دستبياورد; اين را انتظار نمىگويند. جوامع بشرى علاقهمند به يك مصلح هستند; يعنى طبق نهاد باطنى و درك فطرى به سوى يك مصلح جلب مىشوند تا نابسامانيها را اصلاح كند; اما روش انسانها در بسيارى موارد، روش نادرستى است. با اعراض از كتاب خدا و سنت انبيا به چنين چيزى نمىتوان رسيد. اين تنها اميد و آرزوست. همچنين در جايى كه اميد بعيدى باشد، يعنى راه انتخاب شده كه بسيار دور و طولانى است، ممكن است انتظار به خواسته منتظر منتهى شود، ولى باز هم در اينجا انتظار به كار نمىرود. انتظار آرزويى نيست كه داراى اسباب نباشد. گاهى هم انتظار اسبابى دارد و اسبابش امورى ممكن است; ولى قريب نيست. در اينجا هم «رجاء» به كار مىرود. بلكه انتظار، اميد قريب و نزديك را مىگويند; يعنى شخصى روشى انتخاب كند و عقايدى داشته باشد كه تحقق آن امر را نزديك بداند. مسافرى را كه چند سال ديگر برمىگردد، اينجا در مورد او انتظار به كار مىرود. كسى كه منتظر اوست، خودش را آماده مىكند، شرايط پذيرايى را فراهم مىكند و... در روايات آمده است كه احتمال بدهيد همين امشب زمان ظهور استيا فردا. احتمال ظهور را بعيد در نظر نگيريد و آن را نزديك بدانيد. اگر كسى خود را عاشق وجود بقيةالله، ارواحنافداه، بداند و ظهور را نزديك شمارد، حالت دگرگونى و سازندگى مىيابد. اگر ادعاى دروغين نباشد، رفتار و گفتار ما بايد طورى باشد كه حضرت، رويگردان نشوند. اگر چنين انتظارى از هر عبادتى بالاتر است و مايه هر عبادتى است، طبيعتا بايد اهل عبادت باشد; كار خلاف را كنار بگذارد. كسى كه احتمال مىدهد همين فردا قيام حضرت تحقق يابد، نمىتواند در پى كار ديگرى باشد و افكار ديگرى در سر بپروراند. اين چنين انتظارى، ريشه اصلاحات فردى و اجتماعى است. به همين دليل، مساله انتظار از مستحبات مؤكده است و در بعضى روايات به صورت امر، آمده است. اگر چنين فرهنگى در جامعه ما پياده شود، وضعيت ديگرى بوجود مىآيد. مسلمانها در اين مورد اتفاق دارند و اگر كسى انصاف را كنار بگذارد، خود متضرر مىشود و از راه پيامبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، دور مىشود. اگر چنين فرهنگى حاكم شد، زمينه اصلاحات فردى و اجتماعى فراهم مىگردد و توهمات مربوط به مساله انتظار هم خود به خود دفع و رفع مىشود. بىمسؤوليتى و سلب مسؤوليت از خود و همه مسؤوليتها را به عهده امام، عليهالسلام، گذاشتن، افكار غلطى است. از روز اول كه پيامبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، از مجاهدات و تلاشهاى خود دريغ نكردند. در زمان غيبت، علماى اسلام نيز چنين روشى داشتند و از خود سلب مسؤوليت نكردند و اين گونه فكر نكردند كه بايد تلاش نكنيم تا فساد بيشتر و بيشتر گردد و ظهور حضرت زودتر انجام پذيرد. اصولا انتظار، مسؤوليتآور است. نسبتبه خود، به خانواده و نزديكان، نسبتبه جامعه، بايد احساس مسؤوليت داشت. اين مسؤوليت، به تفاوت زمانها و شرايط، يكنواخت نيست; گاهى بسيار دشوار است و زندان و تبعيد، حبس و محروميت و گرسنگى در پى دارد. اين مقاومت در برابر سختيهاست كه او را مانند كسى مىكند كه در راه خدا در خون خود مىغلتد. منتظر در هر زمان به تهذيب خود و اصلاح ديگران مشغول است و وظايف خود را انجام مىدهد. انجام دادن وظايف و مسؤوليتها كار آسانى نيست. اين دشوارى، عبادت است و از هر عبادتى بالاتر. پس اگر مردم متوجه عمق مساله شوند. منشا اصلاحات بسيارى خواهد بود. هر كارى كه در شان ماست و برعهده ماست و از دست ما بر مىآيد، تكليف ماست و آنچه از عهده ما بيرون است و از شؤون آن حضرت است، به عهده ايشان است و كسى آن را از ما طلب نخواهد كرد. اين مطلب در روايات نيز مورد توجه قرار گرفته است. در كتاب «الغيبة» شيخ طوسى، رحمةاللهعليه، از امام صادق، عليهالسلام، نقل شده: طوبى لمن ادرك قائم اهلبيتى و هو مقتد به قبل قيامه، يتولى وليه و يتبرؤ من عدوه و يتولى الائمة الهادية من قبله رفقائى و ذوا ودى و اكرم امتى على... (20) خوشا به حال كسى كه قائم اهلبيت مرا درك كند، در حالى كه قبل از قيام او، به او اقتدا مىكرده، و دوستش را دوست و از دشمنش تبرى مىجسته است و امامان هدايتگر قبل از او را به ولايتبرگزيده است است. اينان رفقاى من و دارندگان دوستى من و گراميترين امتبراى من هستند. باز امام صادق، عليهالسلام، در روايتى مىفرمايند: ان لنا دولة يجىءالله بها اذا شاء، ثم قال: من سر ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و يعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر. (21) ما دولتى داريم كه خداوند هر گاه بخواهد آن را مىآورد. سپس فرمود: هر كس دوست دارد كه از اصحاب قائم باشد، بايد كه منتظر باشد و ورع را پيشه سازد و به محاسن اخلاق عمل كند، در حالى كه منتظر است. اين ورع، افزون بر اين، اجتناب از شبهات را نيز در بر دارد. بايد كه تخلق به اخلاق الهى پيدا كند. انتظار صحيح، داراى چنين محافل و جلسههايى است. برادران اهل تسنن ما هم، اغلب منصف، مقيد و متعبد هستند و وقتى زمينه پيدا شود، اهل تجديد نظر هستند و مىبينند كه اين مطالب از مشتركات است. اللهم انصر الاسلام و اهله; اللهم عجل لوليك الفرج; و اجعلنا من اعوانه و انصاره. والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته
1. سوره نور، آيه 55. 2. سوره صف، آيه 6. 3. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج6، ص301. 4. مائة منقبة، محمدبن احمدالقمى، ص61. 5. سوره حمد، آيه 2. 6. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج26، ص262. 7. اعلامالورى، شيخ طبرسى، ص439. 8. سوره نور، آيه 55. 9. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج51، ص86. 10. همان، ج36، ص369. 11. همان، ج27، ص119. 12. همان، ج51، ص86. 13. همان، ج36، ص239. 14. همان، ص235. 15. همان، ص263. 16. سوره انبياء، آيه 105. 17. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج52، ص125. 18. همان، ص128. 19. همان، ج10، ص94. 20. همان، ج52، ص139. 21. همان، ص140.