چشم به راه حجت‏ در آرزوی منجی‏ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشم به راه حجت‏ در آرزوی منجی‏ - نسخه متنی

ابراهیم شفیعی سروستانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



چشم به راه «حجت‏» در آرزوى «منجى‏»

اعتقاد به نجات‏بخش موعود «منجى‏»، به عنوان انسان برترى كه در آخرالزمان زمين را از عدالت پر مى‏سازد و انسانهاى در بند را رهايى مى‏بخشد، در همه اديان و مذاهب وجود دارد. اما آنچه كه در اين ميان شيعه را متمايز ساخته، اين است كه در اين مذهب «منجى موعود» تنها به عنوان يك آرمان مطرح نيست‏بلكه او به عنوان تداوم‏بخش رسالت انبيا، وارث اولياى الهى و در يك كلام «حجت‏خدا» بر روى زمين نيز مطرح است; حجتى كه زنده، شاهد و ناظر بر اعمال آدميان است. و بنابراين نقش او در زندگى فردى و اجتماعى انسانها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمى‏شود و وجود او در لحظه لحظه زندگى ساكنان زمين نقش دارد.

براى درك مفهوم «حجت‏» و روشن شدن تفاوت ميان اين دو اعتقاد; يعنى اعتقاد به موعود، تنها به عنوان «منجى‏» و يا اعتقاد به او به عنوان «حجت‏» و «منجى‏» لازم است كه جايگاه اين واژه را در قرآن و روايات مورد بررسى قرار دهيم; اما پيش از آن نگاهى اجمالى خواهيم داشت‏به معناى لغوى حجت.

حجت در لغت

«حجت‏» در لغت‏به معنى دليل، برهان و راهنما است. به عبارت ديگر «آنچه به آن دعوى يا مطلبى را ثابت كنند» حجت گويند. (1)

مرحوم راغب اصفهانى نيز حجت را اينگونه معنا كرده است:

الدلالة‏المبينة للمحجة اى‏المقصدالمستقيم والذى يقتضى صحة احدالنقيضين.

راهنمايى آشكار به راه مستقيم و آنچه كه به وسيله آن مى‏توان به درستى يكى از دو مخالف پى برد. (2)

حجت در قرآن

در آيات متعددى از قرآن كريم كلمه «حجت‏» به كار رفته كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على‏الله حجة بعدالرسل و كان‏الله عزيزا حكيما. (3)

پيامبرانى مژده‏دهنده و بيم‏دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد و خدا پيروزمند و حكيم است.

در اين آيه خداوند هدف از فرستادن پيامبران را اتمام حجت‏به مردم و سد كردن راه استدلال و بهانه‏جويى بر آنها، دانسته است، بنابراين مى‏توان گفت كه انبيا «حجت‏» خدا بر مردم‏اند و با آمدن آنها ديگر كسى نمى‏تواند در درگاه خدا مدعى شود كه چرا راه مستقيم را به ما نشان ندادى.

در آيه ديگرى مى‏خوانيم:

قل فلله‏الحجة‏البالغة فلو شاء لهديكم اجمعين. (4)

بگو: خاص خداست دليل محكم و رسا، اگر مى‏خواست همه شما را هدايت مى‏كرد.

حجت در روايات

در روايات شيعه نيز «حجت‏» جايگاه خاصى دارد; تا آنجا كه مرحوم كلينى در مجموعه گرانقدر «الكافى‏» بخشى دارد با عنوان «كتاب الحجة‏» كه در آن با بيان دهها روايت ابعاد مختلف اين موضوع روشن گرديده است. در اينجا به برخى از رواياتى كه در اين زمينه وارد شده‏اند، اشاره مى‏كنيم:

امام على، عليه‏السلام، در بيان ضرورت وجود حجتهاى الهى مى‏فرمايد:

اللهم بلى، لا تخلواالارض من قائم لله بحجة; اما ظاهرا مشهورا، و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته... (5)

بلى، زمين تهى نماند از كسى كه حجت‏بر پاى خداست، پايدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديده‏هاست. تا جت‏خدا باطل نشود و نشانه‏هايش از ميان نرود...

امام باقر، عليه‏السلام، در روايتى مى‏فرمايد:

و الله ما ترك‏الله ارضا منذ قبض آدم، عليه‏السلام، الا و فيها امام يهتدى به الى‏الله و هو حجته على عباده، و لا تبقى‏الارض بغير امام حجته لله على عباده. (6)

به خدا سوگند كه خداوند از روزى كه آدم، عليه‏السلام، قبض [روح] شد، هيچ سرزمينى را از پيشوايى كه [مردم] به وسيله او به سوى خدا هدايت مى‏شوند، خالى نگذاشته است. اين پيشوا حجت‏خدا بر بندگانش است و هرگز زمين بدون امامى كه حجت‏خدا بر بندگانش باشد، باقى نمى‏ماند.

امام صادق، عليه‏السلام، نيز در اين باره مى‏فرمايد:

ان‏الحجة لا تقوم لله عز و جل على خلقه الا بامام حتى [حى] (7) يعرف. (8)

حجت‏خدا بر آفريدگانش تنها با امام [زنده‏اى]كه شناخته‏شود، اقامه مى‏شود.

همچنين آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه: «آيا زمين بدون امام باقى مى‏ماند؟» مى‏فرمايد:

لو بقيت‏الارض بغير امام لساخت. (9)

اگر زمين بدون امام بماند، [اهلش را] در خود فرو مى‏برد.

امام هادى، عليه‏السلام، نيز مى‏فرمايد:

ان‏الارض لا تخلو من حجة و انا والله ذلك‏الحجة. (10)

زمين هرگز از حجت‏خالى نمى‏ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم.

حجت در ادعيه و زيارات

در دعاهايى كه از ائمه، عليهم‏السلام، وارد شده نيز به دفعات به واژه حجت‏برمى‏خوريم; از جمله در قسمتى از دعاى معروفى كه خواندن آن در زمان غيبت‏سفارش شده، آمده است:

... اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم‏تعرفنى‏حجتك‏ضللت‏عن‏دينى. (11)

بار خدايا، مرا با حجت‏خود آشنا ساز; كه اگر مرا با حجتت آشنا نكنى از دينم گمراه مى‏شوم.

در قسمتى از زيارت «آل ياسين‏» كه از امام عصر، عليه‏السلام، نقل شده، پس از آنكه تك تك امامان را به عنوان حجت‏خدا مى‏خوانيم و بر اين موضوع گواهى مى‏دهيم، خطاب به آنها مى‏گوييم:

فالحق ما رضيتموه والباطل ما اسخطموه والمعروف ما امرتم به والمنكر ما نهيتم عنه.

حق آن است كه شما از آن خشنود شويد و باطل آن است كه شما از آن به خشم آييد. معروف آن است كه شما بدان امر كنيد، و منكر آن‏است كه شما از آن نهى كنيد.

حال كه به اجمال با معناى حجت و جايگاه آن در معارف شيعى آشنا شديم، به موضوع اصلى اين مقاله مى‏پردازيم تا روشن شود اينكه ما حضرت مهدى، عليه‏السلام، را «حجت‏حى خداوند» بدانيم يا تنها «نجات‏بخش موعود»، در عمل چه تاثيرى در زندگى فردى و اجتماعى ما مى‏تواند داشته باشد؟

بر اساس آنچه كه درباره مفهوم حجت در لغت، قرآن و روايات گفته شد، حجت‏خداوند بر روى زمين از طرفى دليل و راهنماى آشكار مردم به سوى صراط مستقيم و از طرف ديگر ملاك و معيارى است كه انسانها مى‏توانند با رجوع به او ميزان انطباق خود را با دين خدا بسنجند.

با توجه به اين مفهوم «آنكه معتقد به ظهور حجت است‏خود را مكلف مى‏كند كه تا همه مناسبات فردى و جمعى‏اش انعكاس انتظارش باشد كه در غير اينصورت انتظار مفهوم خود را از دست مى‏دهد و به لقلقه زبان تبديل مى‏شود. منتظر نمى‏داند حجتش كدامين روز مى‏آيد؟ اما مى‏داند چنان بايستى آماده باشد، كه هر زمانى كه ظهور كرد اعمالش مطلوب و مقبول حجت واقع شود».

به بيان ديگر تنها كسانى در زمان «ظهور» سربلندند كه در زمان «غيبت‏» در جهت تامين رضايت مولايشان تلاش كرده باشند.

اين معنا را بصراحت مى‏توان از قرآن و روايات استفاده كرد.

در يكى از آيات‏قرآن‏كريم آمده است:

يوم ياتى بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا قل انتظروا انا منتظرون (12) .

روزى كه برخى نشانه‏هاى خدا آشكار شود، ايمان كسى كه پيش از آن ايمان نياورده يا به هنگام ايمان كار نيكى انجام نداده است، براى او سودى نخواهد داشت. بگو چشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم.

در ذيل آيه ياد شده، روايات متعددى به طريق شيعه و اهل سنت نقل شده كه در آنها «روزى كه برخى نشانه‏هاى خدا آشكار شود» به زمان ظهور حضرت مهدى، عليه‏السلام، تفسير شده است. (13)

از جمله در روايتى كه از امام صادق، عليه‏السلام، در تفسير آيه مزبور وارد شده، چنين آمده است:

الآيات هم‏الائمة، والآية المنتظرة هوالقائم، عليه‏السلام، فيومئذ لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل قيامه بالسيف و ان آمنت‏بمن تقدمه من آبائه، عليهم‏السلام. (14)

مراد از نشانه‏ها امامان هستند و آن نشانه‏اى كه انتظارش كشيده مى‏شود، قائم، عليه‏السلام، است. در آن زمان ايمان كسى كه پيش از قيام آن حضرت با شمشير، ايمان نياورده براى او سودى نخواهدداشت، اگرچه به پدران آن حضرت كه پيش از او بودند، ايمان آورده باشد.

امام صادق، عليه‏السلام، در روايت ديگرى آيه ياد شده را چنين تفسير مى‏كنند:

يعنى خروج‏القائم‏المنتظر منا، ثم قال، عليه‏السلام، يا ابا بصير طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته و المطيعين له فى ظهوره، اولئك اولياءالله‏الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. (15)

[مراد از آن روز] زمان خروج قائم ماست كه انتظارش كشيده مى‏شود، آنگاه فرمود: اى ابابصير! خوشا به حال شيعه قائم ما كه در زمان غيبت او چشم به راه ظهور اويند و در زمان ظهورش او را پيروى مى‏كنند. آنها دوستان خدا هستند كه نه بيمناك مى‏شوند و نه اندوهگين مى‏گردند.

نكته‏اى كه از روايت‏بالا استفاده مى‏شود اين است كه هر كس بايد تا پيش از آشكار شدن حجت‏خداوندى چنان زندگى كند و خود و جامعه‏اش را چنان بسازد كه بتواند به هنگام ظهور در پيشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا كه در آن روز ديگر توبه و پشيمانى سودى ندارد.

حضرت‏صاحب‏الامر،عليه‏السلام، خود درباره وظايف شيعيان در زمان غيبت مى‏فرمايد:

فليعمل كل امرى‏ء منكم بما يقرب به من محبتنا، و يتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حين لا تنفعه توبة و لا ينجيه من عقابنا ندم على حوبة. (16)

پس هر يك از شما بايد آنچه را كه موجب دوستى ما مى‏شود، پيشه خود سازد و از هر آنچه كه موجب خشم و ناخشنودى ما مى‏گردد، دورى گزيند. زيرا فرمان ما به يكباره و ناگهانى فرا مى‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت‏براى او سودى ندارد و پشيمانى گناه نمى‏تواند او را از كيفر ما نجات بخشد.

روشن است كه بدون شناخت‏حجت‏خدا و امام زمان نمى‏توان رضايت او را دريافت و ناخشنودى او را باز شناخت. اينجاست كه رمز اين همه تاكيد و سفارش بر شناخت امام زمان روشن مى‏شود و در مى‏يابيم كه چرا كسى كه امام زمانش را نشناسد به «مرگ جاهليت‏» از دنيا مى‏رود؟

مگر نه اين است كه امام، حجت‏خدا و ميزان حق و باطل است؟ و مگر نه اين است كه معروف و منكر با امر و نهى امام تفسير مى‏شود؟ آيا كسى مى‏تواند بدون شناخت ميزان حق و باطل به حق دست‏يابد و زندگى خود را بر مدار حق قرار دهد؟ و يا بدون شناخت امر و نهى امام، معروف را به پا دارد و منكر را ترك كند؟ مسلما خير! بنابراين مى‏توان گفت هر كس كه امام و حجت زمان خويش را بشناسد و زندگى خود را بر مدار خواسته او شكل دهد، ديگر براى او تفاوتى نخواهد داشت كه ظهور چه زمانى محقق خواهد شد. زيرا هر زمان كه حجت‏حق آشكار شود او با سربلندى مى‏تواند در پيشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانكه در روايتى كه از امام باقر، عليه‏السلام، نقل شده، مى‏خوانيم:

من مات و ليس له امام فميتته ميتة جاهلية، و من مات و هو عارف لامامه لم يضره تقدم هذاالامر او تاخره و من مات عارفا لامامه كان كمن هو مع‏القائم فى فسطاطه (17) .

هر كس بميرد و امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهليت است. و هر آنكه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن و يا تاخير اين امر (دولت آل محمد، عليهم‏السلام) او را زيان نرساند. و هر كس بميرد در حالى كه امامش را شناخته همچون كسى است كه در خيمه قائم با آن حضرت باشد.

با توجه به آنچه گفته شد درمى‏يابيم كه انتظار «حجت‏» انتظارى است زنده و پويا كه مى‏تواند در لحظه لحظه حيات آدمى جارى شود و زندگى فردى و اجتماعى او را متحول سازد. به بيان ديگر انتظار «حجت‏» تنها به زمان «آينده‏» مربوط نمى‏شود بلكه زمان «حال‏» را هم در برمى‏گيرد. به خلاف انتظار «منجى‏» كه هيچ نقشى در وضعيت‏حال منتظر ندارد و نمى‏تواند چنانكه بايد منشا تحولى اساسى در زندگى او باشد.

1. ر.ك: الفيومى، احمد بن محمد، المصباح‏المنير، ص‏121; ابن منظور، لسان‏العرب، ج‏3، ص‏53; الشرتونى‏اللبنانى، سعيدالخورى، اقرب‏الموارد فى فصح‏العربية و الشوارد، ج‏1، ص‏164; جر، خليل، فرهنگ لاروس، ترجمه سيد حميد طبيبيان، ج‏1، ص‏808; عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج‏1، ص‏779.

2. الراغب‏الاصفهانى، ابوالقاسم‏الحسين بن محمد، مفردات‏الفاظ‏القرآن فى غريب‏القرآن، ص‏107.

3. سوره نساء (4)، آيه 165.

4. سوره انعام (6)، آيه‏149.

5. نهج‏البلاغه، كلمات قصار147، ترجمه سيد جعفر شهيدى، ص‏388.

6. الكلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، ج‏1، كتاب‏الحجة، ص‏179 - 178، ح‏8.

7. در برخى از نسخه‏هاى «الكافى‏» به جاى «حتى‏» كلمه «حى‏» آمده است. امام رضا، عليه‏السلام، نيز به نقل از امام باقر، عليه‏السلام، چنين روايت مى‏كنند: « ان‏الحجة لا تقوم لله عزوجل على خلقه الا بامام حى يعرفونه‏». (الحميرى، ابوالحسن عبدالله بن جعفر، قرب‏الاسناد، ص‏351.)

8. الكلينى، محمد بن يعقوب، همان، ص‏177، ح‏2.

9. همان، ص‏179، ح‏10.

10. همان، ح‏9.

11. الشيخ‏الصدوق، ابو جعفر محمد بن على، كمال‏الدين و تمام‏النعمة، ج‏2، ص‏512.

12. سوره انعام (6)، آيه 158.

13. ر.ك: البحرانى، السيد هاشم، البرهان فى تفسيرالقرآن، ج‏3، ص‏121 -123; مؤسسة المعارف‏الاسلامية، معجم احاديث الامام‏المهدى، عليه‏السلام، ج‏5، ص‏109 - 100.

14. الشيخ‏الصدوق، همان، ص‏18.

15. همان، ص‏357، ح‏54.

16. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏52، ص‏176.

17. الكلينى، محمد بن يعقوب، همان، ص‏372-371، ح‏5.

/ 1