يك ريال بده ، دو ريال بگير - امامزادگان و زیارتگاه های شهر ری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امامزادگان و زیارتگاه های شهر ری - نسخه متنی

محمد قنبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همان جوان اضافه مى كند: «نگران نباش آن نامه هيچ وقت پيدا نخواهد شد» .سخنان آن جوان بلند بالا ، كه اين گونه از ضمير و مكنونات او مطلع است ، خادم را بهوحشت مى اندازد ، به طورى كه با عجله از صحن بيرون مى آيد در كوچه قدمهايشرا تندتر بر مى دارد ، اما چند لحظه بعد پيش خود مى انديشد اين جوان كه داخل حرمنبود ، و قبل از اين هم ايشان را نديده بودم ، پس از كجا راز مرا مى دانست؟

اين سؤالات او را دوباره به داخل صحن مى كشاند اما از جوان خوش رو و بلندقامت هيچ اثرى نبود .

خادم در حالى كه باران اشك صورتش را مى شست چشمان درخشانش را بر گنبدفيروزه اى حضرت حمزة بن موسى عليه السلام دوخت كه: السلام عليك يابن رسول اللّه صلي الله عليه و آله ...

يك ريال بده ، دو ريال بگير

يكى از خادمين سادات نقل مى كرد:

يك روز صبح عيالم رو به من كرد كه:

امشب مهمان داريم ، برو چيزى تهيه كن .

از منزل بيرون آمدم در حالى كه حتى يك شاهى هم نداشتم آن روز نوبت كشيكمن نبود .در آن وضعيت كسى را نيافتم تا از او درخواست كمكى كنم اگر هممى يافتم ، از چنين درخواستى شرم مى كردم .

بنابراين بى اختيار به سمت حرم رفتم حرم خلوت بود و معدود زوار مشغولزيارت بودند رو به ضريح به حضرت عبدالعظيم عليه السلام عرض كردم:

يابن رسول اللّه تفضلى فرما ، شرمنده عيال و مهمان نشوم .

1 همان ، ص 39 ـ 42 .

2 سابق بر اين خادمين در شش كشيك در خدمت آستان بودند .

/ 285