چشم انداز تمدن جهانی اسلام (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشم انداز تمدن جهانی اسلام (1) - نسخه متنی

ابوالقاسم یعقوبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



چشم‏انداز تمدن جهانى اسلام×

1 . جهان آينده و ديدگاه‏ها

اشاره:

جهان آينده و آينده جهان، از دل‏نگرانى‏هاى جامعه‏هاى بشرى بوده و هست . اين دل مشغولى و نگرانى، ريشه در فطرت جست‏وجوگران دارد كه هماره و همه‏گاه، مى‏خواهد پرده‏ها و حجاب‏ها را بردارد و ابهام‏ها را بزدايد و بازدارنده‏ها را از پيش راه كنار بزند و روشن، در جام‏جم، فردا و فرداهاى خويش را بنگرد، تا براساس آن نگرش، زندگى فردى و اجتماعى خويش را سامان و سازمان دهد . در اين نوشتار، نگاهى افكنده خواهد شد به ديدگاه‏ها، ويژه غربيان، كه امروزه در اين باب سخن‏ها دارند و نظريه‏ها ارايه داده‏اند .

در بخش بعدى درنگى در آموزه‏هاى اديان الهى و از جمله اسلام در باب آينده جهان خواهيم كرد و باور شيعه را كه همان اسلام زلال و بى‏آميغ است، در كانون توجه خواهيم داشت كه باورى بس ژرف، همه سويه، اميدآفرين، روشن، تاريكى‏زدا، درباره آينده جهان و جهان آينده دارد .

ديدگاه‏هايى كه از سوى صاحب نظران غربى، مجال طرح يافته‏اند و ما به آنها دسترسى پيدا كرده‏ايم، گاه خوش‏بينانه‏اند و گاه بدبينانه كه از باب نمونه، به چند مورد اشاره مى‏كنيم:

1 . آينده جهان در نگاه غربيان

1 - 1 . ديدگاه موج سومى

آلوين تافلر و همسرش هايدى تافلر، در آثار خود: شوك آينده (1) ، جابه‏جايى قدرت (2) ، به سوى تمدن جديد (3) ، بر اين باورند كه:

انسان امروز، تاكنون دو موج بزرگ را پشت‏سر نهاده و در آستانه موج سوم است:

موج نخست :

دوران كشاورزى بود كه هزاران سال به درازا كشيد و انسان‏ها در آن دوران، رهاى از هر شكل و ماهيتى مى‏زيستند و زندگى خويش را با همان ابزار آغازين و طبيعى، به پيش مى‏بردند و زندگى طبيعى را در دامن پر مهر طبيعت‏سپرى مى‏كردند و از بسيارى از دشوارى‏ها و تشويش خاطرهاى انسان امروز، به دور بودند .

موج دوم :

دوران طلوع تمدن صنعتى بود كه زندگى مردمان را دستخوش دگرگونى‏هاى ژرف ساخت و با رويكرد صنعتى و اقتصادى، انديشه‏هاى فلسفى، سياسى و علوم اجتماعى شكل گرفت، قراردادهاى اجتماعى، جايگزين تقديرگرايى و مشيت الهى شد و پديده ليبراليسم و سپس سكولاريسم، رو به گسترش نهاد و همه چيز با اين تراز سنجيده شد .

اين موج بيش از سيصد سال پاييد، تا اين كه زمينه‏هاى مرحله سوم فراهم گرديد .

موج سوم :

موج سوم، با سرعت و شتاب، عرصه‏دار شد و خود را در زواياى گوناگون زندگى انسان امروز، نماياند . در موج سوم، همه چيز بر محور دانايى، به پيش مى‏رود و توانايى در گرو علم و دانايى است . بزرگراه‏هاى اطلاعاتى و آگاهى، زير ساخت اصلى اقتصاد موج سوم خواهد بود . و ايده «بزرگتر بهتر است‏» ، به كنار مى‏رود و «از نو مهندسى كردن‏» به جاى آن مى‏نشيند و اين، به باور تافلر، تنها راه نجات تمدن غرب است:

موج سومى كه توصيف كرديم مى‏تواند آمريكا را به سوى آينده‏اى بهتر و متمدن‏تر و معقولانه‏تر و دموكراتيك‏تر پيش ببرد . (4)

به نظر تافلر، تمدن صنعتى، در حال جان كندن است و درد زايمان تمدنى جديد و نوين را از سر مى‏گذراند . (5) توت گينگريچ، در مقدمه خود بر كتاب تافلرها، مى‏نويسد:

آلوين و هايدى، كليدى را در اختيار ما گذاشتند، تا به واسطه آن به هم ريختگى فعلى را در چارچوب مثبت و آينده‏اى پويا و پرهيجان، ببينيم . (6)

در نظريه تافلرها، دانايى، اصل اصيل و زيربنايى است . اين اصل بلند، در زمينه‏هاى گوناگون سياسى و اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى حرف اول را مى‏زند و جهان آينده نيز در پرتو آن شكل مى‏گيرد و تمدن مى‏آفريند . آن دست از كشورهايى كه به اين واقعيت تاريخى تن دهند، سوار بر موج خواهند شد و آينده خود و فرزندان خويش را خواهند ساخت و آنانى كه اين واقعيت را در نيابند، در كام تنوره طوفان تاريخ فرو خواهند غلتيد . (7)

اروپا محورى و امريكا مركزى و چيرگى بر فرهنگ‏هاى پيرامونى و فراهم كردن روند جهانى شدن، دورنمايه اين ديدگاه است . البته، اين ديدگاه و داورى نسبت‏به آينده جهان، نه مبناى فلسفى دارد و نه مبناى جامعه‏شناختى; بلكه از يك نقطه شروع مى‏كند و با ارايه مثال و نمونه به نقطه ديگر مى‏رود و بر اين اساس، مى‏كوشد، تا آينده بشر را با نظريه موج سوم و محور بودن «دانايى‏» آينده‏اى روشن جلوه دهد .

1 - 2 . رويارويى تمدن‏ها

ساموئل هانتينگتون، در ترسيم و تصوير جهان آينده و آينده جهان و تمدن‏هاى بشرى، نگاه و داورى ديگرى دارد كه بازتاب‏هاى گسترده و گوناگونى را درپى داشته است . در باور وى، رشته‏هاى گسل ميان تمدن‏ها به عنوان نقطه‏هاى بروز بحران و خونريزى جانشين مرزهاى سياسى و ايدئولوژيك دوران جنگ سرد خواهد شد (8) و هيچ تمدن فراگير و جهانشمول، در دنيا پا نخواهد گرفت .

او، تمدن‏هاى زنده را هفت تمدن مى‏داند: غربى، كنفسيوسى، ژاپنى، اسلامى، هندو، ارتدكس، آمريكاى لاتين و به احتمال آفريقا و در فرجام به اين نتيجه مى‏رسد كه تمدن اسلامى و كنفسيوسى، در كنار هم، روياروى با تمدن غربى و مسيحى خواهند بود و دومى، بر اولى پيروز خواهد گرديد: (9)

مشكل رهبرى جهان، از نظر سياسى در قرن آينده در دست آمريكا و اروپا خواهد بود و احتمالا مركز قدرت، از آمريكا به فدراسيون اروپا منتقل خواهد شد . پس از آنها، ژاپن و چين و روسيه سرمايه‏گذارى خواهند داشت . پس اگر قرن آينده، قرن آمريكا نباشد، به احتمال زياد، قرن اروپا خواهد بود . (10)

وى، وجوه ناسازگارى ميان تمدن‏ها را نه تنها واقعى كه اساسى و بنيادى مى‏داند و با شش مقدمه، نظريه رويارويى و برخورد تمدن‏ها را ارايه مى‏دهد و ثابت مى‏كند . (11)

بر اين نظريه، نقد كنندگان و خرده‏گيران، از زواياى گوناگون سياسى، فرهنگى و اجتماعى و . . . نقد وارد ساخته‏اند كه ما در اين نوشته در صدد بررسى آنها نيستيم و تنها چند نكته را يادآور مى‏شويم:

1 - اين نظريه، نظريه‏اى زيركانه و قيم‏مآبانه است و با مساله نظم نوين جهانى پيوند تنگاتنگ دارد . هدف نهايى آن اين است كه ساختارى هرمى از جهان ارائه دهد كه در راس آن هرم، آمريكا قرار داشته باشد . اين نظريه‏پرداز، از دريچه فرهنگ آمريكايى به دنيا مى‏نگرد; از اين روى نگاه وى به ديگر فرهنگ‏هاى پيرامونى نگاهى كينه‏ورزانه و دشمنانه است;

2 - در اين ديدگاه، تنها خطرى كه براى آمريكا انگاشته شده، خطر ايدئولوژيكى است و از طرح مسئله رقابت اقتصادى، پرهيز شده وحال آنكه امروز ژاپن درون آمريكا را فتح كرده و رقيبى جدى و رقيبى اثرگذار بر سياست و اقتصاد آمريكاست;

3 - در اين نگاه، تمدن غرب يكپارچه انگاشته شده و حال آنكه واگرايى و شكاف در كشورهاى غربى امرى غير قابل انكار است;

4 - تقسيم‏بندى كه در اين ديدگاه از تمدن، بامفهوم نژادى و دينى، در نظر گرفته شده، با فرهنگ‏هاى ديگر، به ويژه با تمدن اسلامى كه مبتنى بر فرهنگ و ارزش‏هاى دينى است، فاصله فراوانى دارد . (12)

1 - 3 . پايان تاريخ و ليبرال دموكراسى

فرجام تاريخ و واپسين انسان (13) نام نوشته‏اى است كه فرانسيس فوكوياما، نظريه‏پرداز ژاپنى‏الاصل مقيم آمريكا، نگاشته و نظريه خود را در آن مطرح كرده است . به عقيده وى، در جهان آينده نه فاشيسم و نه كمونيسم، هيچيك جايى نخواهد داشت و تنها ليبرال دموكراسى است كه بر هماوردان ايدئولوژيك خود، چيرگى مى‏يابد و ممكن است نقطه پايان تاريخ و آخرين شكل كومت‏بشرى نيز باشد:

آيا در پايان قرن بيستم، سخن گفتن دوباره از نوعى تاريخ منسجم و جهت‏دار بشرى كه در نهايت‏بخش اعظم بشريت را به دموكراسى ليبرال رهنمون خواهد ساخت، معنايى دارد يا نه؟

پاسخى كه من به آن رسيده‏ام به دو دليل جداگانه پاسخى است مثبت:

يكى از دلايل با اقتصاد ارتباط دارد و ديگرى با آنچه پيكار براى شناسايى ناميده‏ام . (14)

به اعتقاد فوكوياما، دموكراسى ليبرال، آرزوى يكپارچه‏اى است كه الهام‏بخش سرزمين‏ها و فرهنگ‏هاى گوناگون جهان است . در اين مدل از حكومت و تمدن، كشورها با يكديگر همانندى مى‏يابند و ناگزير از ديد و نگرش ملى، در قالب يك دولت متمركز به يكپارچگى دست مى‏يابند .

در جامعه‏اى كه وى ترسيم مى‏كند، شور و شوق و نبردهاى‏ايدئولوژيكى، جاى‏خودرابه‏حسابگرى‏اقتصادى و برآوردن چشمداشت‏هاى مصرفى، خواهد داد .

شمال و جنوب، بيدارى جهان اسلام، رشد ملى‏گرايى و . . . ناسازگارى بنيادين با ليبراليسم ندارند . (15) در واقع ليبراليسم، از آن رو بر جهان چيره مى‏شود كه در برابرش ايدئولوژى بسيج كننده‏اى براى رويارويى وجود ندارد .

او در پاسخ از رخداد انفجار يازده سپتامبر در آمريكا و نظريه خويش مى‏گويد:

من معتقدم كه در نهايت‏بحث من صحيح است . مدرنيته، لوكوموتيو بسيار نيرومندى است كه با اتفاقاتى از اين دست، از خط خارج نخواهد شد . . . (16)

بر اين نظريه نيز، نقدهاى فراوانى وارد كرده‏اند كه پايه‏هاى آن را سست‏ساخته است . (17)

از جمله «مايكل اريچ لسناف‏» در نقد اين ديدگاه مى‏نويسد:

اين ادعا . . . گستاخانه است . نظريه فوكوياما هم، مثل نظريه هگل، مبتنى بر نظرى فوق‏العاده اروپا محور، نسبت‏به تاريخ است . مثلا تمدن چينى . . . هرگز بر اصول آزادى و برابرى يا دموكراسى ليبرال نبوده است . . . همچنين دست كم، يك ايدئولوژى غير غربى هست كه هنوز به نظر، پر از نيروى زندگى مى‏آيد و آن اسلام است . اسلام، در هر شكل آن، اعم از اسلام در روندكلى، اسلام راديكال، يا اسلام بنيادگرا . براى من روشن نيست كه آيا اسلام، يا شاخه‏اى از آن، مدعى تجسم اصول آزادى يا برابرى است، يا نه؟ اما به نظر من، كاملا قابل تصور است كه آنها هم مى‏توانند مدعى چنين اصولى باشند . (18)

فوكوياما، به باور مايكل ايچ لسنا، از نيروهاى متراكم و انرژى‏هاى انبوه مسلمانان در سرتاسر جهان به آسانى، گذشته و نظريه خود را با اين انگاره كه مسلمانان، بازدارنده‏اى بر سر راه به حقيقت پيوستن نظريه او نيستند، مطرح كرده و نيز رشد ملى‏گرايى را
امرى ساده و غير قابل توجه شمرده است و حال آن كه چنين نيست، بلكه بايد به اين نكته توجه داشت كه مردم آزاد شده از بند كمونيسم، به سادگى به اردوگاه امپرياليسم نخواهند پيوست و نقطه اشتراك كمونيسم و امپرياليسم پندارى بيش نيست .

ملت‏ها، رشد و بالندگى و درك بالايى يافته‏اند و به آسانى در برابر قدرت غرب و امپرياليسم زانو نخواهند زد . در اين بين رام كردن مسلمانان و به بند كشيدن آنان كه گذشته بسيار درخشان و تمدن انسانى و ارزشى داشته و خود نقش‏آفرين بوده‏اند، و تمدن‏ساز، كار آسانى نيست . اين نشان مى‏دهد كه ويژگى‏هاى محلى و بومى، روحى و ايدئولوژيكى و فرهنگى گوناگون را نمى‏توان و نبايد ناديده گرفت و اين كه فوكوياما، ليبراليسم را نظريه پايان تاريخ و آخرالزمان شمرده و آن را بهترين و آخرين مدل و شيوه تمدن و حكومت دانسته وهم و خيالى بيش نيست و با واقعيت چندان سازگارى و همخوانى ندارد .

«اژى دبره‏» مى‏نويسد:

سرمايه‏دارى دموكراتيك، صاحب بلا منازع ميدان شده، ولى در اشتباه است، اگر فكر كند كه مى‏تواند آن را كنترل نمايد و نيز با پيروزيش تاريخ متوقف خواهد شد، پيروزى انكارناپذير سرمايه‏دارى در حال حاضر در بطن خويش و درازمدت كست‏سرمايه‏دارى را پرورش خواهد داد . شكست‏سرمايه‏دارى روزى فرا خواهد رسيد كه وهم و پندار برخاسته از دامن آن محو شود وهم و پندارى كه ماركسيسم نيز، مبلغ و منادى آن بود . . . آن روز چندان دور نخواهد بود كه در جهان فرا صنعتى تقدم‏ها وارونه شود، به طورى كه فرهنگ برترين جايگاه را از آن خود سازد و پس از آن به ترتيب، سياست و اقتصاد . (19)

بدين‏سان، مى‏توان نتيجه گرفت كه: اين سه انديشه و سه فلسفه كه درباره تمدن‏ها ارايه شده; يعنى نظريه تافلر، هانتينگتون و فوكوياما هر سه خصلتى واگرايانه و يكسان انگارانه دارند و بخش‏هاى زيادى از فرهنگ‏ها و سنت‏ها و مذهب‏هاى پيرامون خود را ناديده مى‏گيرند و به همين دليل، واقع‏بينانه نيستند .

البته ديدگاه‏هاى ديگرى نيز وجود دارد كه پاره‏اى خوش‏بينانه و اميدآفرين و پاره‏اى ياس‏آفرين و بدبينانه‏اند . صاحبان ديدگاه بدبينانه، به پيامبران فنا و محكوميت معروف شده‏اند .

«ژان پل سارتر» فرانسوى، «اشپنگلر» آلمانى، «توين‏بى‏» انگليسى و «ساركلين‏» آمريكايى، از اين دسته‏اند . گرچه اين فيلسوفان درباره تمدن كنونى غرب و آينده آن اتفاق نظر ندارند، لكن بسيارى از آنان تمدن غربى را محكوم به فنا مى‏دانند و بر اين باورند كه ممكن است‏بشر راه خود را در سپيده‏دم تمدن جديدى بيابد . اشپنگلر، بر اين باور است كه تمدن غربى، خود به خود، در اواخر قرن بيستم به پايان خود نزديك خواهد شد .

البته در قرن‏هاى پسين، بدبينى، بيشتر به صورت اعتقاد به بدى زمانه و فساد تمدن موجود و زايش تمدنى جديد و نوين درآمده است . (20)

2 . آينده جهان در نگاه اديان الهى

در بستر تاريخ، همواره انسان‏هايى آمده‏اند و آرزوى فردايى بهتر و روشن‏تر را نويد داده‏اند . سرآمد اين انسان‏ها، پيامبران الهى بوده‏اند كه آينده جهان را به گونه‏اى دلپذير و سامان‏يافته و آرامش‏بخش ترسيم كرده‏اند، همه اديان الهى، در اين ويژگى، همخوانى دارند و با اندك اختلافى در مصداق، در اصل آينده درخشان و آمدن مصلحى نجات‏بخش، هم عقيده‏اند .

در اين نگاه خوش‏بينانه، آينده تاريخ نه ابتر و ناتمام است و نه ناكام، بلكه انسان‏ها با فطرت كمال‏جويى و آرمان‏خواهى كه دارند، به سمت و سوى تكامل فكرى و اخلاقى و معنوى پيش مى‏روند (21) و پيروزى‏ازآن‏صلاح‏و پارسايى و فلاح و رستگارى است .

و صلح و عدالت و آزادى و صداقت را بر زور و مكر و استكبار و استعباد قطعى مى‏شمارند . و بر اين باورند كه بشر هر چه جلوتر برود، بر بلوغ عقلى و پختگى‏اش افزوده مى‏شود و نياز به مصلح و منجى را بيشتر و بهتر حس خواهد كرد . (22)

در كتاب جوك، از كتاب‏هاى هندويان آمده است:
سرانجام، دنيا به كسى برگردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد . (23)

به عقيده برهماييان و بر اساس كتاب ددانك، از كتاب‏هاى مقدس آنها:
دست‏حق درآيد و جانشين آخر «ممتاطا» ظهور كند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد و همه جا خلايق را هدايت كند . (24)

در مزامير داوود آمده است:

شريران منقطع خواهند گشت و اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد . (25)

و در تورات به روشنى به اين حقيقت اشاره شده است:

و نهالى از تنه يسى بيرون آمده شاخه‏اى از ريشه‏هايش خواهد شكفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت . مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به مظلومان زمين به راستى حكم خواهند نمود . . . جهان از معرفت‏خداوند پرمى‏گردد . . . (26)

و در انجيل مى‏خوانيم :

كمرهاى خود را بسته و چراغ‏هاى خود را افروخته بداريد، بايد مانند كسى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى‏كشد . . . تا هر وقت آيد و در را بكوبد و بى‏درنگ براى او باز كنند . خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد . (27)

و از پيشوايى مستضعفان (30) خبر داده و بر آنچه در كتاب‏هاى مقدس پيشين آمده، مهر تاييد زده است:

و لقد كتبنا فى‏الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون . (31)

در كتاب زبور [كتاب آسمانى داوود] بعد از يادها كه در آن كرديم، نوشتيم: بندگان صالح من، وارث زمين خواهند بود و آنان در اين جهان از جهانيان ميراث برند .

اسلام، آينده را روشن مى‏بيند و در چشم‏انداز آن تيرگى، مه‏آلودگى و غبارى نمى‏بيند; از اين روى، به گوناگون بيان‏ها از آينده زيبا كه محرومان زمين بيرق عدالت را خواهند برافراشت و بر اريكه قدرت خواهند نشست نويد مى‏دهد .

نويد مى‏دهد از روزى كه عدالت دامن مى‏گسترد، نابرابرى‏ها رخت‏برمى‏بندند، انسان‏ها از ستم رهايى مى‏يابند . برادرى، صلح و صفا، فضاى جامعه‏هاى انسانى را عطرآگين مى‏كند، زمين بركت و گنجينه‏هاى خودرابيرون مى‏ريزد و آسمان، باران رحمت الهى را بر دشت و دمن مى‏باراند . همه و همه چيز شادابى مى‏يابند .

آرى، در انديشه ناب اسلامى، حق بر باطل پيروز مى‏گردد، ارزش‏هاى اسلامى، همه جا را در عطر و بوى خوش خود فرو مى‏برند و مدينه فاضله شكل مى‏گيرد و آن كه انسان‏هاى پاك باز را رهبرى مى‏كند، تا به اين اوج برسند «مهدى‏» است .

اين حماسه جاودانه و بزرگ انسانى رخ خواهد داد اگر از عمر دنيا يك روزباقى نمانده باشد:

لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج رجل من ولدى . (32)

اگر از دنيا يك روز بيشتر نمانده باشد، خدا آن روز را مى‏گستراند و بر درازاى آن مى‏افزايد، تا مردى از فرزندان من ظهور كند .

از منظر مسلمانان، به ويژه شيعيان، يك ساحل نجات و يك تكيه‏گاه استوارى در آينده تاريخ وجود دارد كه دور يا نزديك، براى انسان‏ها پيش خواهد آمد و آنان را از امواج نابسامانى‏ها، بحران‏ها و چالش‏ها به آرامش و آسايش رهنمون خواهد شد . از اين حقيقت، در فرهنگ دينى با عنوان‏هايى چون: فرج بعد از شدت (33) و انتظار فرج، ياد شده و انتظار فرج، از برترين عبادت‏ها به شمار آمده است . (34)

از آنچه بدان اشارت كرديم روشن شد: ديدگاه دين باوران و مسلمانان نسبت‏به فرجام تمدن‏ها و تاريخ بشرى، ديدگاهى ويژه و جامع است . در عين آن كه تز جهان وطنى را مطرح مى‏كند، به فرهنگ‏هاى پيرامونى خود تا زمانى كه در راستاى همكارى و زندگى مسالمت‏آميز با مسلمانان قرار داشته باشند، هيچ‏گونه برخوردى ندارد . و آنان كه نه خود تسليم حق مى‏شوند و نه به ديگران اجازه ورود به حوزه حقيقت را مى‏دهند، اتمام حجت مى‏كند و اگر حق را نپذيرفتند و با منطق تسليم نشدند، برخورد شديد مى‏كند . (35)

ادامه دارد

× برگرفته از مجله حوزه، مرداد - آبان 1380 .

1 . شوك آينده، الوين تافلر، ترجمه حشمت‏الله كامرانى، نشر سيمرغ، تهران .

2 . جابجايى قدرت، تافلر، ترجمه شهيندخت‏خوارزمى، نشر سيمرغ .

3 . تمدن جديد، الوين تافلر و هايدى تافلر، ترجمه محمدرضا جعفرى .

4 . همان، ص 108 .

5 . به سوى تمدن جديد، ص 109 .

6 . همان، ص 26 .

7 . همان، ص 23 .

8 . موج سوم و دموكراسى، سامويل هانتينكتون، ترجمه دكتر احمد شهسا، پيشگفتار، ص 39، علمى و فرهنگى، تهران .

9 . همان .

10 . گفت و گوى تمدن‏ها و برخورد تمدن‏ها، سيد صادق حقيقت، ص 26، مؤسسه فرهنگى طه، قم .

11 . همان .

12 . روزنامه ايران 21/7/76، دكتر مجتهدزاده; گفت وگوى تمدن‏ها و برخورد تمدن‏ها، سيد صادق حقيقت، ص 33

13 . مجله سياست‏خارجى، شماره 2 و 3، سال هفتم، مقاله «فرجام تاريخ و واپسين انسان‏» ، نوشته فرانسيس فوكوياما، ترجمه عليرضا طيب 367، دفتر مطالعات سياسى و بين‏المللى .

14 . همان، ص 369 .

15 . مجله پگاه حوزه، شماره 19، ص 19 .

16 . همان، شماره 24، ص 5 .

17 . مجله موعود، شماره 10 و 11، ص 77 .

18 . فيلسوفان سياسى قرن بيستم، مايكل ايچ لسناف، ترجمه خشايار، ديهيمى، ص 475، نشر كوچك، تهران .

19 . مجله سياست‏خارجى، شماره 2 و 3، سال هفتم، ص 387 .

20 . تاريخ تمدن غرب و مبانى آن در شرق، كرين بريتون، جان كريستوفر، ترجمه پرويز داريوش، ص 553، سازمان چاپ و پخش كتاب، تهران .

21 . قيام و انقلاب مهدى، شهيد مطهرى، ص 59، صدرا .

22 . ديباچه‏اى بر رهبرى، صاحب‏الزمانى، ص 91، مؤسسه مطبوعاتى عطايى، تهران .

23 . مهدى، انقلابى بزرگ، مكارم شيرازى، ص 54، چاپ امير، قم .

24 . همان .

25 . همان، ص 55، به نقل از كتاب مقدس، ص 857 .

26 . همان، ص 566 .

27 . همان، ص 57 .

28 . سوره توبه (9)، آيه 3; سوره صف (61)، آيه 9; سوره فتح (47)، آيه 28 .

29 . سوره انبيا (21)، آيه 105 .

30 . سوره قصص (28)، آيه 5 .

31 . سوره انبيا (21)، آيه 105 .

32 . بحارالانوار، علامه مجلسى، ، ص 83، 51، مؤسسه الوفاء، بيروت .

33 . مجموعه آثار، شهيد مطهرى، ج 18، ص‏161، صدرا، تهران .

34 . بحارالانوار، ج 51، ص‏57 .

35 . نهج‏الفصاحه، مجموعه سخنان رسول اكرم، ترجمه ابوالقاسم پاينده حديث‏شماره 409، جاويدان، تهران; منتخب الاثر، لطف‏الله صافى گلپايگانى، ص 493، داورى، قم .

/ 1