ذكر [1]
منابع مقاله:
اخلاق در قرآن جلد اول، مکارم شيرازي ؛ صفحه: 1 ياد خدا و پرورش روح
نويسنده: آيت الله مكارم شيرازى ياد خدا و پرورش روح علماى اخلاق به پيروى از قرآن مجيد و روايات اسلامى اهميت فوقالعادهاى براى ذكر به عنوان يكى از شاخههاى مهم عبادت در پاكسازى روح و جان و بيدارى و آگاهى و تهذيب نفس قائل هستند؛ و براى هر مرحله از مراحل سير و سلوك، اذكارى ذكر كردهاند؛ مثلا، در مرحله توبه، توجه به ذكر «يا غفار» و در مرحله محاسبه نفس «يا حسيب» و در مرحله جلب رحمتهاى اليه «يا رحمان) و «يا رحيم» امثال آن. اين اذكار به تناسب حالاتى است كه انسان دارد و مسيرهائى كه مىپيمايد؛ ولى به عنوان ذكر مطلق كه در هر حالى خوب است، نه به عنوان قصد ورود. آرى! ذكر خدا از بزرگترين عبادات و بهترين حسنات است و در برابر تهاجم وسوسههاى نفس و نفوذ شيطان به انسان مصونيت مىبخشد. پردههاى خودخواهى و غرور راكه بزرگترين دشمن سعادت انساناست مىدرد، او را از خواب غفلت بيدار مىكند و از خطراتى كه سعادت وى را تهديد مىكند آگاه مىسازد. ذكر خدا مانند دانههاى حياتبخش باران است كه بر سرزمين روح و قلب انسان مىبارد و انواع بذرهاى فضيلت و تقوا را شكوفا و بارور مىسازد، و هر اندازه درباره اهميت اين عبادت سخن گفته شود باز كم است. با اين اشاره به قرآن مجيد باز مىگرديم و اهميت ذكر الله را در آن جستجو مىكنيم: 1- الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله الا بذكر الله تطمئن القلوب (سوره رعد، آيه 28) 2- اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عنالفحشاء و المنكر و الذكر الله اكبر (سوره عنكبوت، آيه 45) 3- اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى (سوره طه، آيه 14) 4- اذهب انت و اخوك بآياتى ولا تنيا فى ذكرى (سوره طه، آيه 42) 5- و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا (سوره طه، آيه 124) 6- و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشى يريدون وجهه و لاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه وكان امره فرطا (سوره كهف، آيه 28) 7- فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا (سوره نجم، آيه 29) 8- يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا - هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤمنين رحيما (سوره احزاب، آيات 41 تا43) 9- انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة (سوره مائده، آيه 91) 10- رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله (سوره نور، آيه 37) ترجمه: 1- (هدايت يافتگان) كسانى هستند كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام )است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد! 2- نماز را بر پا دار كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مىدارد و ياد خدا مهمتر است! 3- (اى موسى!) من «الله» هستم، معبودى جز من نيست! مرا بپرست و نماز را براى ياد من بپادار. 4- (اكنون) تو و برادرت با آيات من برويد و در ياد من كوتاهى نكنيد! 5- و هركس از ياد من روى گردان شود زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت! 6- با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند و تنها رضاى او را مىطلبند و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا چشمان خود را از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن، همانها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است! 7- از كسى كه از ياد ما روى مىگرداند و جز زندگى مادى دنيا را نمىطلبد اعراض كن! 8- اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد - و صبح و شام او را تسبيح گوييد! - او كسى است كه بر شما درود و رحمت مىفرستد، و فرشتگان او (نيز براى شما تقاضاى رحمت مىكنند)، تا شما را از ظلمات (جهل و شرك و گناه) به سوى نور (ايمان و علم تقوا) رهنمون گردد، او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است. 9- شيطان مىخواهد به وسيله شراب و قمار در ميان شما عداوت و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز باز دارد! 10- مردانى (آنها كسانى هستند) كه هيچ تجارت و معاملهاى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى كند! تفسير و جمع بندى در نخستين آيه، سخن از تاثير ياد خدا در آرامش دلها است؛ آرامشى كه مىتواند انسان را از لغزشها برهاند و به فضائل اخلاقى بيارايد؛ مىفرمايد: آنها (هدايت يافتگان) كسانى هستند كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن و آرام است.» (الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله) سپس همين معنى را به صورت يك قاعده كلى بيان كرده، مىافزايد: «آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد!» (الا بذكر الله تطمئن القلوب) اين آرامشفوقالعاده به خاطر آن است كه نگرانيها گاه به خاطر آينده تاريك و مبهمى است كه در پيش دارد؛ مثلا، از احتمال زوال نعمتها يا گرفتارى در چنگال بيمارى و درماندگى و ناتوانى و مانند آن ناشى مىشود، و گاه گذشته تاريك زندگى، فكر او را به خود مشغول مىدارد، و نيز دنياپرستى و دلباختگى نسبتبه دنيا، سوءظنها و توهمها و ترس و وحشت از مرگ، هر يك از اينها مىتواند عاملى براى نگرانى و سلب آرامش انسان شود. بخل و حسد و حرص و طمع و مانند آنها نيز از عوامل نگرانى انسان است. يادخدا، همان خداوندى كه جواد و كريم و رحمان و رحيم و خالق و رازق و بخشنده و بنده نواز است - خداوندى كه حل هر مشكلى در بربر قدرتش آسان، و هر امر پيچيدهاى در برابرارادهاش ساده است. آرى! ياد چنين پروردگار مايه آرامش دلها و سبب پرورش فضائل اخلاقى است. اين نكته قابل توجه است كه نفس مطمئنه همان نفسى است كه مخاطب به خطاب «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى؛ اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلك بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو!» [2] در دومين آيه، بعد از بيان اين نكته كه نماز انسان را از زشتيها و منكرات باز مىدارد (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر ) مىفرمايد: « ذكر خدا از نماز هم بالاتر است!» (و لذكر الله اكبر) آرى! ياد خدا روح نماز است، و روح شريفترين بخش وجود مىباشد؛ اگر نماز سبب ترك فحشاء و منكر مىشود نيز به خاطر همين ذكر الله است؛ زيرا ياد خدا انسان را به ياد نعتمهاى او مىاندازد كه تمام وجود انسان در آن غرق است، و يادآورى اين نعمتها انسان را از نافرمانى بخشنده نعمت، باز مىدارد و از گناه شرمنده مىكند. از سوى ديگر، او را به ياد روز قيامت و دادگاه عدل الهى مىاندازد؛ خود را در برابر دادگاه بزرگ حق مىبيند و پرونده اعمال خويش را در آنجا حاضر، و ماموران مجازات را آماده مجازات بدكاران، و فرشتگان رحمت را آماده پذيرائى از بندگان خوب خدا در بهشتبرين مشاهده مىكند؛ و اين عامل ديگرى براى ترك عصيان و ترك كارهاى ضد اخلاق است. بعضى از مفسران گفتهاند: جمله «و لذكر الله اكبر» اشاره به اين است كه ذكر خدا برترين اعمال و عبادات بندگان است. اين احتمال نيز داده شده است كه منظور از «ذكر الله» در اينجا يادى است كه خدا از بندهاش مىكند (در برابر يادى كه بنده از خدا دارد.) [3] و اين ياد خدا او را به درجات عاليه عبوديت و بندگى سوق مىدهد و از هر چيز برتر و والاتر است؛ ولى احتمال اول با معنى آيه تناسب بيشترى دارد. در سومين آيه، سخن از نخستين وحى الهى به موسى بن عمران است كه در سرزمين طور و وادى ايمن، از كنار درختى اين پيام الهى را شنيد: من خدا هستم! معبودى جز من نيست، مرا پرستش كن، نماز را برپا دار تا به ياد من باشى!» (اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلوة لذكرى) در اينجا، در حقيقت، فلسفه اصلى نماز ذكر خدا شمرده شده است، و در نخستين وحى الهى بهموسى عليه السلام توجه بهذكر الله گوشزد شده و اين بهخاطر اهميت فوقالعاده ذكر است، بخصوص اين كه مساله نماز و ذكر الله بلافاصله بعد از بحث توحيد ذكر شدهاست. در چهارمين آيه، مخاطب موسى و برادرش هارون هستند، در آن زمان كه فرمان نبوت موسى عليه السلام صادر شده، و مامور مىشوند براى مبارزه با فرعون آماده گردند، مىفرمايد: تو و برادرت با آيات من (كتاب آسمانى و معجزات) به سوى فرعون برويد، و در ذكر من كوتاهى و سستى نكنيد! (اذهب انت واخوك بآياتى و لا تنيا فى ذكرى) دستور به ذكر خدا آن هم بدون سستى به هنگام مبارزه باطغيانگرى همچون فرعون، بسيار پرمعنى است؛ اين امر نشان مىدهد كه ذكر خداوند تا چه اندازه در قدرت و قوت و شجاعت و شهامت انسان اثر دارد، و به او نيرو و توان براى مبارزه مىبخشد كه در اين هنگام به آن دستور داده شده است. در تفسير «فى ظلال» مىخوانيم كه در توضيح اين آيه مىگويد: «خداوند به موسى و هارون گفت كه ذكر و ياد من، وسيله كار شما، و اسلحه برنده، و تكيه گاهى است كه مىتوانيد به آن متكى شويد!» [4] بعضى از مفسران «ذكر» را در اين آيه به معنى ابلاغ دعوت نبوت و بعضى به معنى مطلق امر و فرمان، و بعضى به معنى ياد خدا گرفتهاند، در حالى كه هيچ منافاتى بين اين امور نيست، و ممكن است همه در مفهوم جامع آيه جمع باشد. بديهى است هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ياد خدا باشد و از ياد او نيرو و توان بگيرد، در ابلاغ رسالت و اطاعت فرمان او نيز قوىتر و كوشاتر خواهد بود. در پنجمين آيه، بعضى از آثار ترك ذكر خدا بيان شده است؛ مىفرمايد: «و هركس از ياد من روى گردان شود، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم!» (و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اعمى) عذاب دنيوى آنها، تنگى معيشت، و عذاب اخروى آنها، نابينا بودن در محشر است! گاه تنگى معيشتبه خاطر اين است كه انسان در آمد كمى دارد، و گاه به خاطر آن است كه با داشتن درآمد هنگفت، به خاطر بخل و حرص و آز و طمع، صحنه زندگى بر او تنگ مىشود؛ مايل نيست در خانهاش باز باشد و ديگران از زندگانى او استفاده كنند، و حاضر نيست محرومان را در زندگى خود شريك سازد؛ و به فرموده على عليه السلام: «ثروتمندان بخيل همچون فقيران زندگى مىكنند و همانند اغنيا و ثروتمندان حساب پس مىدهند» (يعيش فىالدنيا عيش الفقراء و يحاسب فى الآخرة حساب الاغنياء) [5] غالب ثروتمندان از خدابىخبر حريصند و اين حرص و آز هميشه آنها را در التهاب و نگرانى و ناراحتى نگه مىدارد، به گونهاى كه از اموال سرشار خود، بهره كافى توام با آرامش نمىبرند. اما چرا در قيامت نابينا محشور مىشود؟ ممكن استبه اين دليل باشد كه حوادث آن جهان هماهنگى كاملى با حوادث اين جهان دارد؛ غافلان از ذكر خدا چشمهاى خود را بر حقايق اين جهان بسته، و آيات حق را كه از در و ديوار اين جهان نمايان است ناديده گرفتهاند؛ به همين، دليل در قيامت نابينا وارد عرصه محشر مىشوند. ذكر خدا چگونه است؟ در بسيارى از روايات اسلامى ذكر خدا، به معنى «حج» و در بعضى به معنى ولايت اميرمؤمنان على عليه السلام تفسير شده است؛ بديهى است هر كدام از اينها مصداق مهمى از مصاديق مفهوم وسيع ذكر خداست؛ حج، مجموعهاى است از ياد خدا، و ولايت اميرمؤمنان، بنده خاص خدا نيز انسان را به ياد خدا مىاندازد. ششمين آيه، خطاب به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كرده و او را از پيروى كسانى كه قلبشان از ذكرخدا غافل است، بر حذر مىدارد، و به همراهى كسانىكه صبح و شام به ياد خدا هستند، دعوت مىكند؛ مىفرمايد: «با كسانى باش كه پروردگارخود را هر صبح و شام مىخوانند و تنها ذات او را مىطلبند؛ هرگز چشمان خود را به خاطر زينتهاى دنيا از آنها برمگير! و از كسانى كه قلبشان را از ياد ما غافل ساختهايم، اطاعت مكن! همانها كه پيروى از هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است! (و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشى يريدون وجهه و لاتعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه وكان امره فرطا) بديهى استخداوند بىدليل كسى را به مجازات غفلت از ياد حق، گرفتار نمىكند؛ اين مجازات از آن كسانى است كه به دشمنى با حق برخاستهاند؛ و از سر لجاج و كبر و غرور، يا تعصب كوركورانه، با حق دشمنى دارند. بنابراين، منظور از اغفال قلب، مسلط ساختن غفلت از ياد خدا بر آن به خاطر كيفر اعمالشان است؛ و به همين دليل، به هيچ وجه مستلزم جبر نيست. اين گروه از غافلان، پيرو هواى نفسند؛ و اعمالشان آلوده به افراط و تفريط است؛ به همين دليل، در پايان آيه مىفرمايد: (واتبع هواه وكان امره فرطا) از اين آيه بخوبى مىتوان نتيجه گرفت كه غافل شدن از ياد خدا در اخلاق انسان اثر مىگذارد، و او را به وادى هواپرستى و افراط مىكشاند. آرى! روح انسان را يا «خدا» پر مىكند و يا «هوى» كه جمع ميان اين دو ممكن نيست. هوا پرستى سرچشمه غفلت از خدا و خلق خداست؛ هوا پرستى عامل بيگانگى از همه اصول اخلاقى است؛ و سرانجام، هوا پرستى انسان را در خويشتن فرو مىبرد، و از همه چيز غافل مىكند. يك انسان هوا پرست جز به اشباع شهوات خويش نمىانديشد؛ رحم و مروت و ايثار و فداكارى براى او مفهوم ندارد. در هفتمين آيه، باز روى سخن به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله است؛ و او را از آنها كه از ياد خدا بيگانهاند، برحذر مىدارد؛ مىفرمايد: « از كسانى كه از ياد ما روى برگرداندهاند و جز زندگى دنيا را نمىخواهند و نمىجويند، روى بگردان! (فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا) در تفسير «ذكر خدا» در اين آيه، بعضى گفتهاند منظور قرآن است، و بعضى آن را اشاره به دلائل عقلى و منطقى مىدانند، و بعضى اشاره به ايمان، ولى ظاهر اين است كه ذكر خدا مفهوم گستردهاى دارد كه همه اين امور، و مانند آن را شامل مىشود. بعضى چنين پنداشتهاند كه اين آيه دعوت به ترك جهاد مىكند، و لذا گفتهاند به وسيله آيات جهاد، نسخ شده است، در حالى كه نسخى در كار نيست، بلكه منظور بىاعتنايى و ترك همنشينى نسبتبه غافلان از ذكر خداست؛ و اين كار هيچ گونه منافاتى با مساله جهاد در شرايط خاصش ندارد. در اين آيه، رابطه «دنيا پرستى» و «ترك ذكر خداوند» بخوبى روشن است؛ و به اين ترتيب آثار ذكر خدا را در پرورش فضائل اخلاقى، و آثار ترك آن را در پيدايش رذائل روشن مىسازد. در هشتمين آيه، روى سخن به تمام مؤمنان است، و همه آنان را به سوى ذكر خدا دعوت مىكند، و آن را با خروج از ظلمات و پيوستن به نور مرتبط مىسازد؛ مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را بسيار ياد كنيد، و صبح و شام او را تسبيح گوييد! - او كسى است كه بر شما درود و رحمت مىفرستد و فرشتگان او (نيز براى شما) تقاضاى رحمت مىكنند، تا شما را از ظلمات جهل و شرك و گناه به سوى نور (ايمان و توحيد و تقوا) رهنمون گردد؛ و او نسبتبه مؤمنان مهربان است!» (يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا و سبحوه بكرة و اصيلا - هو الذى يصلى عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤمنين رحيما) قابل توجه اين كه، بعد از امر به مؤمنان در مورد ذكر الله آن هم به صورت وسيع و گسترده، و همچنين دستور به تسبيح ذات پاك او، هر صبح و شام، خبر از درود و رحمت خداوند و دعاى فرشتگان مىدهد، و نتيجه آن را خروج از ظلمتها به سوى روشنائى ذكر مىكند؛ آيا اين همان چيزى نيست كه ما به دنبال آن هستيم كه ذكر خدا اثر عميقى در زدودن تاريكيهاى رذائل اخلاق از درون جان انسان دارد و او را تدريجا به فضائل اخلاقى آراسته مىكند؟ در تفسير الميزان آمده است كه آيهاخير در واقع به منزله بيان علت دستور «ذكركثير» است كه در آيات قبل آمده است؛ و اين سخنگواه بر مطلبى است كه در بالا ذكر كرديم. [6] در اين كه منظور از ذكر كثير چيست؟ تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است: بعضى گفتهاند: منظور اين است كه خدا را هرگز فراموش نكند. بعضى گفتهاند: منظور ذكر اسماء و صفات حسنى است. و بعضى طبق روايتى آن را به معنى تسبيحات اربعه را سى بار تكرار كردن، و يا تسبيح حضرت فاطمه عليها السلام گفتهاند. ابن عباس مىگويد: هر دستورى كه خدا مقرر فرموده، حد و حدودى دارد، و به هنگام عذر، ساقط مىشود، جز ذكر خدا كه نه محدود است، نه عذرى براى ترك آن وجود دارد! به هر حال، ذكر كثير مفهوم وسيعى دارد كه همه آنچه در بالا آمد در آن جمع است. و در اين كه منظور از «ظلمات» و «نور»، در ذيل اين آيات چيست؟ نيز تفسيرهاى متعددى كردهاند؛ گاه به خروج از تاريكى كفر به سوى ايمان، و گاه به خروج از ظلمات جهان ماده به نور روحانيت و معنويت، و گاه به خروج از ظلمات معصيتبه نور اطاعت، تفسير شده است. ولى معلوم است كه اينها منافاتى با هم ندارند. اضافه بر اين، خروج از ظلمات رذائل اخلاق به سوى فضائل اخلاق را نيز شامل مىشود كه از مهمترين آثار ذكر خداست. در نهمين آيه، سخن از عواقب آلودگى به شراب و قمار به ميان آمده است؛ مىفرمايد: «شيطان مىخواهد به وسيله شراب و قمار در ميان شما عداوت ايجاد كند، و شما را از ذكر خدا و نماز باز دارد (با اين همه زيان و فساد) آيا خوددارى خواهيد كرد!» (انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون) در اين آيه سه مفسده مهم براى شراب و قمار ذكر شده: پيدايش عداوت و دشمنى؛ و باز داشتن از ذكر خدا؛ و از نماز؛ از اين تعبير بخوبى روشن مىشود كه ذكر خدا همچون نماز و همانند دوستى و محبت در ميان مردم سرمايه مهمى است كه از دست دادن آن ضايعه بزرگى محسوب مىشود. اضافه بر اين، مىتوان از لحن آيه چنين استفاده كرد كه ميان «ترك ذكر خدا و نماز» و «پيدايش عداوت و بغض و مفاسد اخلاقى ديگر» رابطهاى وجود دارد؛ و اين همان است كه ما در جستجوى آن هستيم. در دهمين و آخرين آيه كه بعد از آيهمعروف نور (آيه 35 سوره نور) آمده است، سخن از مردان بزرگى است كه در بيوت رفيعى كه مركز انوار الهى است جاى دارند؛ درباره ويژگيهاى آنها چنين مىفرمايد: «اين (نور الهى) در خانههايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند (تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد). خانههايى كه نام خدا در آن برده مىشود و صبح و شام در آن تسبيح مىگويند؛ كسانى كه هيچ تجارت و معاملهاى آنان را از ياد خدا، و بر پا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمىكند» (فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال - رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة) به اين ترتيب، نخستين ويژگى مردانى كه پاسداران نور الهى هستند اين است كه سرگرميهاى زندگى دنيا و امور مادى آنها را از ياد خدا غافل نمىكند؛ آرى! ياد خداست كه آنها را به اين افتخار بزرگ مفتخر كرده است؛ سپس به ويژگيهاى ديگر آنها، مانند بر پا داشتن نماز و اداء زكات اشاره مىكند. نتيجه: از آنچه در آيات بالا آمد، و آيات ديگر قرآن كه از ذكر همه آنها به خاطر اختصار صرف نظر كرديم، بخوبى استفاده مىشود كه ذكر خدا مايه آرامش دل؛ نهى از فحشاء و منكر؛ و قدرت و قوت در مقابل دشمن؛ ترك بخل و حرص و دنيا پرستى و رذائل ديگر اخلاقى مىشود. رهروان راه حق، سالكان الى الله، و تمام كسانى كه به خود سازى و تهذيب نفس مشغولند، بايد ازاين كيمياى سعادت و اكسير خوشبختى غافلنشوند؛ و بدانند آنچه به آنها در اين مسير پر فراز و نشيب و مملو از خطرات و پرتگاهها، هوشيارى و قدرت و قوت مىدهد، همان ياد خداست كه به صورت مستمر در آيد، و جزء برنامه حيات انسان شود. رابطه ياد خدا با تهذيب نفوس در احاديث اسلامى اهميت ذكر الله در احاديث اسلامى بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد؛ آنچه ما به دنبال آن هستيم اين است كه ياد خدا را به عنوان يكى از عوامل تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى، و سازندگى روح انسان، مورد بررسى قرار دهيم؛ در اين زمينه نيز روايات زيادى در منابع معروف اسلامى از معصومين(ع) نقل شده است، كه گلچينى از آن را در ذيل ملاحظه مىكنيد: 1- در حديثى از امام اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: «من عمر قلبه بدوام الذكر حسنت افعاله فى السر و الجهر؛ هر كس قلب خود را با ياد پيوسته الهى آبادان كند، اعمال او در پنهان و آشكار نيكو مىشود.» [7] اين حديث شريف با صراحت تمام اين رابطه را روشن مىسازد. 2- در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام مىخوانيم: «مداومة الذكر قوت الارواح و مفتاح الصلاح؛ تداوم ياد خدا غذاى روح و كليد رستگارى است.» [8] 3- در حديث ديگرى از همان امام عليه السلام آمده است: «اصل صلاح القلب اشتغاله بذكرالله؛ ريشه اصلاح قلب (و تهذيب نفس) اشتغال به ياد خداست!» [9] 4- باز در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام مىخوانيم: «ذكر الله دواء اعلال النفوس؛ ياد خدا داروى بيماريهاى جانها است!» [10] 5- و نيز از همان بزرگوار عليه السلام مىخوانيم: «ذكر الله راس مال كل مؤمن، و ربحه السلامة من الشيطان؛ ياد خدا سرمايه كل فرد با ايمان است و سود آن حفظ از وسوسههاى شيطان (و خلقوخوهاى شيطانى) است!» [11] 6- باز از همان امام بزرگ عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «الذكر جلاء البصائر و نور السرائر؛ ذكر خدا مايه روشنى چشم دل و نور درون است!» [12] 7- و نيز از همان پيشواى متقيان عليه السلام مىخوانيم: «من ذكر الله سبحانه احيى الله قلبه و نور عقله و لبه؛ هركس ياد خداوند سبحان كند، دلش را زنده مىكند، و عقل و خرد او را نورانى مىسازد!» [13] 8- و نيز از همان امام بزرگوار آمده است كه فرمود: «استديموا الذكر فانه ينير القلب، و هو افضل العبادة؛ پيوسته به ياد خدا باشيد كه قلب را نورانى، و دل را صفا مىبخشد و برترين عبادات است!» [14] 9- در «ميزانالحكمه» از امام اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «اذكروا الله ذكرا خالصا تحيوا به افضل الحياة و تسلكوا به طرق النجاة؛ خدا را خالصانه ياد كنيد تا برترين حيات براى شما حاصل گردد، و نيز به وسيله آن، راه نجات را بپيماييد!» [15] 10- در نهجالبلاغه از همان حضرت عليه السلام نقل شده است كه در وصيت معروفش به فرزند گرامىاش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «اوصيك بتقوى الله يا بنى! و لزوم امره و عمارة قلبك بذكره؛ فرزندم! تو را به تقواى الهى و التزام به او امر او، و آباد ساختن قلبتبا ذكر خدا، توصيه و سفارش مىكنم!» [16] 11- در «غررالحكم» از مولىالموحدين اميرمؤمنان على عليه السلام چنين نقل شده است كه فرمود: «ذكر الله مطردة للشيطان؛ ياد خدا شيطان را از شما طرد مىكند.» 12- به عنوان حسن ختام، اين بحث را با حديثى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پايان مىدهيم، هر چند روايات در اين زمينه بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد؛ فرمود: «ذكرالله شفاء القلوب؛ ذكر خدا موجب شفاى الها است!» [17] از مجموع آنچه در احاديث دوازده گانه بالا آمد، بخوبى مىتوان استفاده كرد كه رابطه بسيار نزديكى ميان «ياد خدا» (ذكر الله) و «تهذيب نفوس» است؛ قلب را نورانى مىكند؛ بيماريهايى همچون كبر و غرور و غفلت و بخل و حسد را از دل دور مىسازد؛ شيطان را طرد مىكند؛ و دل را صيقل مىدهد. به گفته بعضى از علماى بزرگ اخلاق، دل و جان انسان جايگاهى است كه هرگز نمىتواند خالى بماند؛ اگر ذكر خدا آن را پر كند، وسوسههاى شيطانى از آن دور مىشود،و اگر خالى از يادخدا باشد جولانگاه لشكر شيطان و وسوسههاى او خواهدشد. از سوى ديگر، مىدانيم كه ذات پاك خداوند منبع كل كمالات است، ياد او سبب مىشود، كه انسان هر روز به منبع كمال مطلق نزديك و نزديكتر گردد، و از رذائل اخلاقى كه پايه همه آنها را كاستيها و فقدان كمال تشكيل مىدهد، دور مىسازد. بنابراين، راهيان اين راه بايد ذكر خدا را به عنوان برندهترين سلاح، راهوارترين مركب، و پرفروغترين چراغ، با خود داشته باشند، تا اين راه صعبالعبور را بسرعت پشت سر بگذارند و جاده خود را به سوى كمالات انسانى و ملكات فاضله اخلاقى، نورانى و هموار سازند. در پايان اين بحث ذكر سه نكته لازم به نظر مىرسد: 1- حقيقت ذكر چيست؟ به گفته «راغب» در «مفردات» ذكر دو معنى دارد؛ گاه به معنى حضور چيزى در ذهن (يادآورى) و گاه به معنى حفظ و نگاهدارى معارف و اعتقادات حق در درون جان است. بزرگان اخلاق گفتهاند: «ذكر خدا» تنها اين نيست كه نام خدا را بر زبان بياوريم و مكرر تسبيح و تهليل و تكبير گويى؛ بلكه منظور آن است كه با تمام قلب، متوجه او و عظمتش باشيم، و او را همه جا حاضر و ناظر بدانيم. بىشك چنين ذكرى سرچشمه حركتبه سوى نيكيها و خوبيها است، و مىتواند ميان انسان و گناه و رذائل اخلاقى سد محكمى ايجاد كند. به همين دليل، در حديثى مىخوانيم كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: سه چيز است كه اين امت طاقت آن را ندارند (و از هركسى ساخته نيست): مواسات با برادران دينى، در مال؛ و دادن حق مردم؛ و ذكر خدا در هر حال؛ سپس افزود: «و ليس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر ولكن اذا ورد على ما يحرم عليه خاف الله عزوجل عنده و تركه؛ ذكر تنها گفتن سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست، بلكه هنگامى كه زمينههاى حرام فراهم گردد، از خدا بترسد و آن را ترك گويد.» [18] شبيه همين معنى با مختصر تفاوتى از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده است. [19] در حديث ديگرى از حضرت على عليه السلام مىخوانيم: «الذكر ذكران: ذكر عند المصيبة حسن جميل و افضل من ذلك ذكر الله عند ماحرم الله عليك فيكون ذالك حاجزا؛ ذكر بر دوگونه است: ياد خدا كردن به هنگام مصيبت (و شكيبايى نمودن) زيبا و جالب است، و از آن برتر، آن است كه خدا را در برابر گناهان ياد كنى، و ميان تو و حرام سدى ايجاد نمايد!» [20] از آنچه در بالا آمد بخوبى مىتوان نتيجه گرفت كه ذكر الله واقعى ذكرى است كه در اعماق وجود انسان اثر بگذارد، و در جهت گيريهاى فكرى و عملى او تاثير كند، و روح و جان انسان را پرورش دهد و به راه خدا دعوت كند. آن كس كه ذكر خدا مىگويد و راه شيطان را مىپويد، در واقع ذاكر صادق و خالص نيست؛ به همين دليل، در حديثى از امام علىبنموسىالرضا عليهما السلام مىخوانيم كه فرمود: «من ذكرالله و لم يستبق الىلقائه فقد استهزء بنفسه؛ كسى كه ذكرخدا بگويد و به سوى لقاىاو سبقت نجويد (و اعمال نيكى براى رستاخيز فراهمنسازد) خود را به سخريه گرفته است!» [21] 2- مراتب ذكر بزرگان اخلاق براى ذكر، مراتب و مراحلى ذكر كردهاند: نخستين مرحله: ذكر لفظى است كه انسان نام خدا واوصاف جلال و جمال او و اسماء حسنايش را بر زبان جارى كند، بى آن كه توجهى به مفاهيم و محتواى آن داشته باشد؛ مانند بسيارى از نمازگزاران كه بىتوجه به معانى نماز، الفاظى را بر زبان جارى مىسازند. درست است كه اين گونه ذكر، بىاثر نيست، چرا كه. اولا: مقدمهاى است براى رسيدن به مراحل بالاتر و ثانيا هميشه با يك مفهوم و توجه اجمالى آميخته است، زيرا شخص نمازگزار اجمالا مىداند رو به خدا ايستاده و براى خدا نماز مىخواند، هر چند مفاهيم آن را به تفصيل نداند؛ ولى به يقين اين ذكر كمارزش است، و تاثير چندانى در تربيت نفوس و تهذيب اخلاق ندارد. ثانيا: ذكر معنوى است، و آن اين است كه انسان در حالى كه مشغول ذكر لفظى است به معانى آن نيز توجه كند؛ بديهى است كه توجه به معانى و مفاهيم اذكار بويژه اگر متوجه تفاوت اين مفاهيم و خصوصيت هر يك از آنها باشد، عمق بيشترى به ذكر مىبخشد و آثار فزونترى در تربيت انسان دارد؛ و انسان با تداوم چنين ذكرى آثار آن را در خود احساس مىكند. ثالثا: ذكر قلبى است، و در تفسير آن گفتهاند: ذكر قلبى آن است كه توجه به پروردگار، نخست از دل بجوشد، و سپس بر زبان جارى گردد؛ مثلا، هنگام دقت و مطالعه در آثار خداوند در جهان آفرينش و مشاهده نظم عجيب كائنات و ظرافت فوقالعاده آنان به ياد عظمتخدا افتد و بگويد: «العظمة لله الواحد القهار؛ عظمت از آن خداوند يكتا و قاهر است! » اين ذكرى است كه از درون دل جوشيده و بيانگر حالتى در درون جان انسان است. گاه انسان يك نوع حضور معنوى در جان خود مشاهده مىكند، و بى آن كه واسطهاى در ميان باشد، به ذكر يا سبوح و يا قدوس و يا اذكارى همچون سبحانك اللهم لا اله الا انت مترنم مىشود. اين اذكار قلبيه، تاثير فوقالعادهاى در تهذيب نفس و پرورش فضايل اخلاقى دارد، و همانند ذكر فرشتگان است كه وقتى اعجوبه عالم آفرينش يعنى «آدم» را با علم وسيع و گستردهاش درباره اسماء الهى مشاهده كردند، عرضه داشتند: «سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم؛ بار الها! منزهى تو، چيزى جز آنچه به ما تعليم دادهاى نمىدانيم و تو دانا و حكيمى!» [22] در قرآن مجيد اشاره به مراحلى از ذكر شده است؛ آنجا كه مىفرمايد: «و اذكر اسم ربك و تبتل اليه تبتيلا؛ نام پروردگارت را ذكر كن و تنها به او دل ببند!» [23] و در جاى ديگر مىفرمايد: «و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الآصال و لا تكن من الغافلين؛ پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد كن و از غافلان مباش!» [24] در آيهاول، توجه به ذكر لفظى عميق شده، و سرانجام به تبتل و انقطاع الىالله؛ يعنى، از همه بريدن و به خدا پيوستن، منتهى گرديده است. در آيه دوم، توجه به ذكر قلبى شده كه آميخته با تضرع و خوف خدا باشد و منتهى به ذكر خفى زبانى شود، كه آهسته از درون بجوشد و برزبان جارى گردد. 3- موانع ذكر ذكر لفظى موانع مهمى بر سر راه ندارد، چرا كه هر وقت انسان بخواهد مىتواند اذكار مقدسى را مشتمل بر اسماى حسناى خداوند و صفات جمال و كمال او بر زبان جارى سازد مگر اينكه آن قدر غرق دنيا شود كه حتى مجال براى ذكرلفظى باقى نماند. ولى ذكر قلبى و معنوى موانع زيادى بر سر راه دارد، كه مهمترين آنها از سوى خود انسان است؛ با اينكه خداوند همه جا حاضر و ناظر است، و از ما به ما نزديكتر مىباشد (و نحن اقرب اليه من حبل الوريد) [25] و قبل از هر چيز و بعد از هر چيز او مىباشد، و همراه همه چيز است، و طبق حديث مشهور علوى «ما رايت شيئا الا و رايت الله قبله و بعده و معه؛ چيزى را نديدم مگر اين كه خدا را قبل از آن؛ و بعد از آن؛ و همراه آن ديدم! (قبل از آن به دليل اين كه خالق آن اوست، و بعد از آن به دليل اين كه همه چيز فانى مىشود و او باقى است، و همراه آن به دليل اين كه حافظ و نگهدار همه چيز است!)»؛ ولى با اين حال، بسيار مىشود كه اعمال انسان و صفات شيطانى او، حجابى ضخيم در برابر چشمانش مىشود به گونهاى كه هرگز حضور خود را در پيشگاه خدا احساس نمىكند؛ همانگونه كه در دعاى معروف امام سجاد عليه السلام (دعاى ابوحمزه ثمالى) مىخوانيم: «وانك لا تحتجب عن خلقك الا ان تحجبهم الاعمال دونك؛ تو هرگز از مخلوقات خود پنهان نيستى مگر اين كه اعمال آنها حجابى در برابر تو گردد!» و مهمترين اين حجابها، «خودپرستى» است كه انسان را از «خداپرستى» و ذكر الله باز مىدارد. انسان خود بين، خدا بين نمىشود، و خود خواهى و خود بينى نوعى شرك است كه با حقيقت توحيد و حق بينى سازگار نيست! در حديثى از امام اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: «كلما الهى من ذكر الله فهو من ابليس؛ هر چيز انسان را از ياد خدا غافل سازد، از سوى شيطان است!» [26] و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: «كل ما الهى عن ذكر الله فهو من الميسر؛ هر چيزى كه انسان را از ياد خدا غافل كند، نوعى قمار است!» [27] (و مىدانيم قمار در قرآن مجيد در رديف بت پرستى ذكر شده است.)[28] اين سخن را با حديث ناب و جالبى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پايان مىدهيم: در تفسير آيه شريفه «يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال و فرزندانتان شما را از ذكر خدا غافل نسازد!» [29] فرمود: «هم عباد من امتى الصالحون منهم، لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و عن الصلوة المفروضة الخمس؛ اين مؤمنان، بندگان صالحى از امت من هستند كه هيچ تجارت و معاملهاى، آنها را از ياد خدا و نمازهاى فريضه پنجگانه، غافل نمىكند!» [30] آرى! آنها هر جا باشند و هرچه بگويند و هر چه بشنوند باز نظرى به سوى خدا دارند. سررشته دولت اى برادر به كف آر وين عمر گرامى به خسارت مگذار! دائم همه جا، با همه كس، در همه كار مىدار نهفته چشم دل جانب يار! [1]. اخلاق در قرآن جلد اول صفحه 347. [2]. سوره فجر، آيات27 تا 30. [3]. المحجةالبيضا، جلد 2، صفحه 266. [4]. «فى ظلال القرآن»، جلد 5، صفحه 474. [5]. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 119. [6]. تفسير الميزان، جلد16، صفحه 329 ذيل آيهمورد بحث. [7]. تصنيف درر الحكم، صفحه 189، شماره 3658. [8]. همان مدرك، شماره 3661. [9]. همان مدرك، صفحه 188، شماره 3608. [10]. همان مدرك، صفحه 188، شماره3619. [11]. همان مدرك، شماره 3621. [12]. همان مدرك، صفحه189، حديث 3631. [13]. همان مدرك، شماره 3645. [14]. همان مدرك، حديث 3654. [15]. ميزان الحكمه، جلد 2، چاپ جديد، صفحه 969. [16]. نهجالبلاغه، نامه 31. [17]. كنزالعمال، حديث 1751. [18]. بحارالانوار، جلد 90، صفحه 151، حديث 4. [19]. همان مدرك، حديث 5 و6. [20]. بحار، جلد 75، صفحه 55. [21]. بحار،جلد 75، صفحه 356، حديث 11. [22]. سوره بقره، آيه 32. [23]. سوره مزمل، آيه 8. [24]. سوره اعراف، آيه 205. [25]. سوره ق، آيه 16. [26]. ميزانالحكمه، جلد 2، صفحه 975، چاپ جديد، بحث ذكر. [27]. همان مدرك [28]. سوره مائده، آيه90. [29]. سوره منافقون، آيه9. [30]. ميزان الحكمه، ج 2، صفحه 975 ، چاپ جديد.