اخلاق و جنگ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و جنگ - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخلاق و جنگ

داود الهامى

اسلام و صلح

«صلح‏» كلمه بسيار مقدسى است، محور آرزوها و اميدهاست، همه مى‏دانند كه آزادى كامل تنها در سايه «صلح‏» به وجود مى‏آيد، همه از اهريمن مهيب جنگ گريزانند، همه فرشته و هماى زيباى صلح را تقديس مى‏كنند. شرق و غرب، دنياى سرمايه‏دارى و كمونيسم همه و همه خواستار صلح‏اند، خاطره بسيار تلخ و ناگوار جنگهاى گذشته به ويژه جنگ جهانى دوم هنوز از دلها محو نشده و خرابيهاى ناشى از آن هنوز مرمت نگرديده است. بزرگترين مساله‏اى كه در دنياى امروز مطرح است و هم‏اكنون در مجامع بين‏المللى گفتگو درباره آن زياد است، مساله «خلع سلاح‏» عمومى مى‏باشد زيرا: رقابتها و مسابقات تسليحاتى جهان بشريت را بر سر دوراهى‏قرار داده است: محو و نابودى يا همزيستى مسالمت‏آميز.

آرى لزوم «صلح و سازش‏» در دنياى امروز بيش از هر وقت ديگر به جهت اختراع سلاحهاى ويرانگر، احساس مى‏شود و بشر فهميده است كه بايد هرچه زودتر به اين جنگها و كشمكشها خاتمه داده شود.

گرچه ممكن است، به نظر بعضيها عنوان «صلح و همزيستى مسالمت‏آميز» يك موضوع ابتكارى و يك كشف جديد محسوب شود، ولى اتفاقا هيچ مطلب تازه و كشف جديدى نيست، بلكه يكى از مسايلى است كه با تاريخ بشر برابرى دارد، عينا همان چيزى است كه از مفهوم انسانيت استفاده مى‏شود به اين معنى همزيستى مسالمت‏آميز اساس انسانيت است. اين كه مى‏گوئيم افراد بشر مى‏توانند زندگى مسالمت‏آميز داشته باشند، درست مثل اين است كه بگوئيم انسان مى‏تواند انسان بوده باشد.

اين كه بشر به خود آمده و تازه فهميده است كه بشر مى‏تواند با كمال صلح و صفا و برادرى و صميميت‏باهم زندگى كند، هيچ جاى تعجب نيست زيرا تازه معنى انسانيت را فهميده است و تازه به فطرت و طبيعت‏خدادادى خود پى برده است، انسان در درك اين مطلب بسيار دير كرده است و مى‏بايست هزاران سال پيش، اين مطلب را درك مى‏كرد البته بيگانه بودن بشر از فطرت و بيعت‏خود او را از مسير اصلى زندگى باز داشته است و به قول يكى از روانشناسان غرب (ژاك شواليه) :

«اگر ما يك دهم تلاش خود را كه براى درك طبيعت‏به كار برده‏ايم، در راه درك و شناختن خويش صرف مى‏كرديم، به چه ترقيات شگرفى در زمينه وظيفه و رفتار كه تابع آن است، نايل مى‏گشتيم‏» (1) .

دكتر «الكسيس كارل‏» زيست‏شناس معروف مى‏نويسد:

«بناى منظم و خيره‏كننده تمدن جديد به وضع اسفناكى درآمده چون بدون توجه به سرنوشت طبيعت و احتياجات حقيقى انسان بالا رفته است و چون مولود اكتشافات، اتفاق علمى و تصورات و تئوريها و تمايلات آدمى است‏با آن كه به دست ما ساخته شده معهذا در خور ما نيست... اگر گاليله و نيوتن و لاوازيه نيروى فكرى خود را صرف مطالعه روى بدن و روان آدمى كرده بودند، شايد نماى دنياى ما با امروز فرقهاى زيادى داشت، مردان علم و رهروان طريق دانش، از پيش نمى‏دانند به كجا كشانده مى‏شوند و چه نتيجه به دست مى‏آورند» (2) .

هرگاه دنياى امروز تازه فهميده است كه افراد بشر مى‏توانند با كمال صلح و صفا باهم زندگى كنند، قرآن مجيد چهارده قرن قبل دنياى نوينى بر اساس صلح و صفا و برادرى و صميميت پى‏ريزى كرده است.

آرى موضوع «صلح‏» و زندگى مسالمت‏آميز از مسائل عميق و ريشه‏دار اسلام است و تمام نظامها و قوانين و دستورات و مقررات اسلامى روى آن پى‏ريزى شده است، بدون اغراق مى‏توان گفت: صلح و صفا روح اسم اسلام است زيرا كلمه «اسلام‏» از ماده «سلم‏» گرفته شده و بدين جهت متضمن معناى سلامتى و آرامش است.

اسلام پيروان خود را به يك زندگى مسالمت‏آميز دعوت مى‏كند و از تبعيت گمراهان و گمراه‏كنندگان برحذر مى‏دارد «يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فى السلم كافة و لا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين‏» (3) .

با توجه به اين كه (سلم) خيلى عاليتر و با دوام‏تر از صلح است، به معناى سلامتى و امنيت است و صورت يك صلح موقت ظاهرى را ندارد. قرآن مجيد در طى يك جمله كوتاه و رسا «الصلح خير» گمشده بشر را بيان فرموده و صلح را خير معرفى كرده است (4) .

و در موارد متعددى مسلمانان را به ايجاد صلح موظف نموده، اساس ظلم را بر ايمان و اخوت استوار ساخته است آنجا كه فرموده: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم..» . (5)

. «مؤمنان برادر يكديگرند، پس ميان برادران خود صلح دهيد» .

قرآن مجيد صلح و سازش را تنها مخصوص مسلمانان نمى‏داند، بلكه در مورد غير مؤمنان كه ظلم و تعدى به مسلمين نكرده و عهد و پيمانها را محترم شمرده‏اند، جايز مى‏داند كه مسلمانان با آنان دوستى و همزيستى نمايند: «لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين. انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم..» . (6)

«خداوند شما را منع نمى‏كند كه با كسانى كه با شما در كار دين نجگنيده و از خانه و شهرتان بيرون نكرده‏اند، دوستى نمائيد و با عدالت و انصاف با آنان رفتار كنيد، به يقين خداوند مردم عادل را دوست مى‏دارد، فقط خداوند شما را از دوستى و اتحاد با آنهائى كه در كار دين با شما جنگ كرده‏اند، و از شهرتان بيرون نموده‏اند و با يكديگر بر ضد شما همكارى كرده‏اند، نهى مى‏كند و كسانى كه آنها را براى خود دوست انتخاب كنند همانا ظالمند» .

قرآن مجيد علاوه بر اين كه ادامه جنگ را تا آنجا كه به مرحله «يكون الدين لله‏» نهائى برسد مجاز و واجب مى‏داند و مى‏گويد: همين كه طرف از جنگ دست كشيد، به جنگ خاتمه دهيد، از اين مرحله نيز جلوتر رفته، به پيامبر دستور مى‏دهد به محض پيشنهاد صلح بدون نگرانى، صلح دوستى را برقرار سازيد.

«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه هو السميع العليم. و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله هو الذى ايدك بنصره و بالمؤمنين‏» (7) .

«و اگر تمايل به صلح نشان دهند تو نيز از در صلح درآى و بر خداوند توكل كن، كه او شنوا و داناست و اگر از فريب آنها بيم دارى پس (بدان) خدا تو را كفايت مى‏كند، او همان كسى است كه تو را، با يارى خود و مؤمنان تقويت كرد و ميان دلهاى آنان الفت انداخته است...» .

امير مؤمنان على عليه السلام در نامه خود به مالك اشتر اين جمله را خاطرنشان مى‏سازد كه : «و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك لله فيه رضى، فان فى الصلح دعة لجنودك و راحة من همومك و امنا لبلادك..» . (8)

و از صلح و آشتى كه رضا و خوشنودى خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپيچى مكن، زيرا در آشتى راحت لشگريان و آسايش اندوهها و آسودگى براى اهل شهرهاست‏» .

اين همان روحى است كه به اسلام اجازه مى‏دهد كه صلح عمومى را در روى زمين برقرار سازد و تمام ملتها و اديان را باهم بپيوندد و هر قسمت از تاريخ اسلام اين روح بزرگوارى را مجسم مى‏سازد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هنگام فتح مكه، دستور داد كه سپاه او به چهار ستون تقسيم شوند و از چهار دروازه به مكه وارد گردند به همه آنها فرمان داد كه جز به هنگام اضطرار به كسى تعرض نكنند، خون كسى را نريزند و به احدى تجاوز ننمايند. قشون از چهار دروازه مكه بدون خونريزى وارد شهر شد، سپاهيان از چهارسو، در ميعادگاه به هم رسيدند و پيرامون مسجدالحرام حلقه زدند. سيل جمعيت‏سراپا باالتهاب و هيجان، كعبه را در ميان گرفته بود ده هزار سپاهى و هزاران تن از زن و مرد مكه، پايان كار را بى‏تابانه انتظار مى‏كشيدند. در همين موقع بود كه سردار قشون بر بالاى يك بلندى رفته، فرياد برآورد: «اليوم يوم الملحمة‏» ! امروز روز عذاب و انتقام است! اين نعره‏هاى پى‏درپى، ترس و وحشت عجيبى در دل مردم مكه و سران آنها - كه رفتارهاى وحشيانه و ظالمانه نسبت‏به مسلمانها و شخص پيامبر كرده بودند - به وجود آورده بود. قريش مرگ و حيات خود را با چشم مى‏ديدند كه در ميان دو لب پيامبر است، لحظه‏هاى حساسى مى‏گذرد.

حضرت محمد صلى الله عليه وآله رسالت‏بزرگ خويش را كه بيست‏سال در آن راه كوشيده است، پايان داده و اينك او در پيروزى بزرگ و در اوج آرزوى ديرين خويش، با ده هزار شمشير زن كه همه در زير فرمان او هستند، سرنوشت‏شهرى را كه سيزده سال او را رنج داده و مرگ و حيات قومى را كه بيست‏سال او را در زير ضربات تهمت و دشنام و شمشير گرفته‏اند، به دست دارد. او مى‏خواهد سخن بگويد، دلها مى‏تپد، دهها هزار تن سپاهى و غير سپاهى زن و مرد، كوچك و بزرگ، دشمن و دوست، چشم به لبان وى دوخته‏اند.

هنگامى كه نعره «اليوم يوم الملحمة‏» سردار قشون به گوش پيامبر رسيد، حضرت بسيار آشفته گرديد و فورا على عليه السلام را فرستاد تا پرچم را از او بگيرد و اعلام دارد: «اليوم يوم‏المرحمة‏» ! امروز روز مرحمت و محبت است! در آن موقع حساس كه دلها مى‏تپيد، سخن آغاز كرد و قسمتى از تعاليم عاليه اسلام را بيان نمود، سپس خطاب به قريش فرمود: «اى گروه قريش، فكر مى‏كنيد كه چه رفتارى با شما خواهم كرد؟ گفتند: اى رسول خدا از تو جز نيكى و خوش‏رفتارى انتظارى نداريم تو برادر كريم و فرزند برادرى كريم هستى.

پيامبر صلى الله عليه وآله با خوشروئى گفت: برويد، شما آزاد هستيد و كسى مزاحم شما نخواهد شد. اين جمله را فرمود و عفو عمومى را درباره قريش و مردم مكه كه آنهمه سوابق دشمنى و مخالفت‏با وى داشتند، صادر كرد.

شهرى كه بيست‏سال مردم‏آزارى كرده است، اكنون در اوج پيروزى او آزاد گرديد محمد صلى الله عليه وآله انتقام نگرفت دشمنان كينه‏توز خود را شكست داد ولى از آن اسير نگرفت و كسى را به قتل نرساند و اموال آنها را غارت نكرد، با كمال مهر و محبت و صفا و صميميت‏شهر را فتح كرد. رفتار پيغمبر دلهاى سخت‏ترين دشمنان خويش را به هيجان آورد، كينه‏هاى كهنه را شست و جاى آن را محبت وى پر كرد.

آرى او، هرگاه كه به اوج قدرت و پيروزى مى‏رسيد، متواضع‏تر و مهربانتر مى‏شد و اين يكى از برجسته‏ترين خصال او بود. پس از اعلام عفو عمومى غالب كسانى را كه به علت‏خيانتهاى نابخشودنى استثنا كرده بود، بالاخره آنها را عفو كرد و كوچكترين بهانه كافى بود كه او از خون خطرناكترين دشمنش درگذرد.

مردم مكه در برابر روحى بدين بلندى و دلى بدين پاكى مجذوب شدند و براى پذيرش يك فكر انقلابى كه همه پيوندهاى آنان را با گذشته قطع مى‏كرد، در زير ضربه‏هاى اخلاقى و عاطفى شديد نرم گشتند و به آرامى در برابر پيامبر تسليم شدند.

داستان فتح مكه بهترين نمونه عفو و گذشت پيامبر اسلام است. چقدر قيافه فاتح بزرگ اسلام، با قيافه‏هاى فاتحين ديگر تفاوت دارد. و اين قيافه حقيقى اسلام است كه در زمان رسول اكرم صلى الله عليه وآله جلوه‏گر شد و با لشگركشيهاى ديگران اختلاف روش دارد و با تمام جنگهاى ملى و مسلكى قرون جديد نيز تفاوت اساسى دارد.

در اينجا تذكر اين نكته لازم است و آن اين كه: نظام صلح اسلامى، اساسى و ريشه‏دار است و از اعماق دلها سرچشمه مى‏گيرد و حقوق همه در نظر گرفته شده و حق هيچ فردى پايمال نگشته است و با حفظ امتيازات ملتها، اسلام اعلان صلح مى‏دهد. البته معلوم است صلحى كه بر اين پايه محكم و استوار باشد، مسلما اساسى و شكست‏ناپذير خواهد بود ولى «صلح‏» در دنياى امروز نمى‏تواند پايدار و ريشه‏دار باشد زيرا سران بزرگ دنيا تصور مى‏كنند تنها با مذاكرات و كنفرانسها و يك سلسله مشاجرات لفظى مى‏توان فرشته فرارى «صلح‏» را باز گردانيد و به اين آرزوى بزرگ انسانى تحقق بخشيد، غافل از اين كه تنها با حرف نمى‏توان دنياى كنونى را از لب پرتگاه جنگ رهانيد. بايد علل و عواملى كه باعث‏بروز جنگهاى سرد و گرم و تشديد اختلافات و وخامت اوضاع جهان مى‏شود، با فعاليتهاى پى‏گير و حسن نيت تمام آنها را سوزانيد زيرا بديهى است كه حوادث اجتماعى مانند حوادث جهان طبيعت معلول يك سلسله علل واقعى است كه تا آنها وجود دارد، چنين حوادثى را خواه ناخواه به دنبال خود مى‏كشاند. و مى‏توان گفت: علت وخامت دنياى فعلى اين است كه همه يا غالب دولتها به حقوق خود قانع نيستند و به نام (حفظ منافع خود) همواره سعى دارند حقوق ديگران را پايمال كرده و تا آنجا كه امكان دارد، ديگران را استثمار و استعمار كنند.

از اينجاست كه مى‏گويند: سازمان ملل متحد قدرت حل اين بحرانها و داورى عادلانه درباره اختلافات كشورها را ندارد زيرا اساس اين سازمان بعد از جنگ جهانى دوم به وسيله قدرتهاى بزرگ و صاحبان بزرگترين نيروى توليدى و صنعتى و تجارتى جهان به وجود آمد. آرى قدرتهاى بزرگ، مناطق نفوذ و حريم امنيت‏خود را در قلمرو مرزهاى جغرافيائى جهان در كنفرانس بر سر ميز مذاكره مطرح كردند و به نوعى توافق ضمنى و غير مدون براى به رسميت‏شناختن حقوق ناشى از قدرت دول فاتح جنگ دوم در سرزمينهاى ملل كوچك رسيدند و به همين جهت‏سازمان ملل براساس اين حقوق شناخته شده سياسى تحت‏الشعاع نفوذ قدرتهاى بزرگ جهان قرار گرفت.

دولتهاى بزرگ درحالى دم از صلح مى‏زنند كه كاملا دستهاى خود را از اموال ملتهاى ضعيف پر كرده و ثروتهاى كلان و بيرون از حد اندوخته‏اند و ملتهاى ضعيف و كم‏رشد را به فقر و فلاكت انداخته‏اند و برنامه‏هاى اقتصادى خود را طورى تنظيم كرده‏اند كه براى ملل ضعيف و عقب‏مانده يك دنيا بدبختى به وجود مى‏آورد. آيا در چنين شرايطى صلح! و زندگى مسالمت‏آميز چه معنى مى‏تواند داشته باشد؟ !

قدرتهاى بزرگ كه سرنوشت كشورها و ملتهاى عقب‏مانده را در دست دارند، هر روز سخنرانى مى‏كنند، شعار مى‏دهند، كبوتر صلح هوا مى‏كنند و به نام «صلح‏» منابع زرخيز كشورها را بين خود تقسيم مى‏كنند و با شكل جديد استعمار «نئكلنياليسم‏» به استعمار و استثمار ملتها ادامه مى‏دهند. اگر ثمره «صلح‏» در دنياى امروز اين باشد كه 23 جمعيت دنيا از گرسنگى رنج‏برند و لوازم اوليه زندگى رانداشته باشند مسلما مرگ و نيستى براى گرسنگان از زندگى مسالمت‏آميز عصر ماشين بهتر است.

براى اين كه قيافه زشت و كريه دنياى امروز رامجسم كنيم، خوب است نظرى به قسمت دوم مقاله «رانول فومرو» دانشمند معروف بيفكنيم او مى‏نويسد:

«در هندوستان حد وسط سن 30 سال است در صورتى كه اهالى كشورهاى اروپائى به‏طور متوسط بين 60 تا 70 سال عمر مى‏كنند، علت اختلاف چيست؟ يك نفر انگليسى ساليانه براى تامين بهداشت‏خود معادل 7500 فرانك سابق فرانسه، خرج مى‏كند در صورتى كه يك نفر از اهالى اندونزى ساليانه فقط معادل 150 فرانك در اين راه به مصرف مى‏رساند و تازه اگر بخواهد بيش از اين از خدمات درمانى استفاده كند، با كمبود پزشك مواجه خواهد شد» .

در اروپا براى هر هزار نفر جمعيت‏يك پزشك وجود دارد در صورتى كه در آسيا براى هر بيست هزار نفر يك پزشك يافت مى‏شود. يكى از محققان امريكائى مى‏نويسد:

«اگر مقدار غذائى كه يك نفر بنگالى مصرف مى‏كند به يك موش داده شود، آن موش از گرسنگى خواهد مرد» . ممكن است اين سخن مبالغه باشد ولى حكايت از نهايت كمبود غذا در ميان اين جمعيت مى‏كند.

چندى پيش يكى از خبرنگاران مى‏گفت كه: چندين كودك را ديدم كه گرد لاشه سگى جمع شده و براى ربودن قطعه گوشتى جهت‏سد جوع با يكديگر نزاع مى‏كردند.

درست است كه همواره فقر و جنگ در جهان وجود داشته است، ولى هيچ وقت تعداد فقرا به اندازه امروز نبوده است در سال 1935 گرسنگان 38درصد كل جمعيت جهان را تشكيل مى‏دادند امروز دوسوم جمعيت دنيا از گرسنگى رنج مى‏برند تا ده سال ديگر سه چهارم جمعيت جهان را گرسنگان تشكيل خواهند داد. اگر در آتيه بسيار نزديكى عاطفه بشردوستى، انقلابى در روحيه انسانها به وجود نياورد، گرسنگى نسل بشر را از بين خواهد برد ولى بايد ديد علت اين همه بى‏عدالتى و بى‏توجهى و قساوت چيست؟ چرا قرن اتمى فورا به قرن بمب‏اتمى تبديل گرديد؟ علت آن است كه محبت و بشردوستى از جهان رخت‏بربسته است. زيرا واژه «محبت‏» براى بسيارى از افراد كلمه بى‏معنى پوچ و يادگارى از دوران گذشته به نظر مى‏رسد و حتى نشانه حماقت‏به شمار مى‏رود. لذا موقعى كه دو ميليارد نفر از جمعيت جهان فرياد گرسنگى برمى‏آورند (و در همين كشور مرفه فرانسه هر سال 85000 نفر سالخورده بدون سر و صدا در نتيجه فلاكت جان مى‏سپارند) . مجلات مبتذل خبر مى‏دهند كه در آمريكا ساليانه معادل 2000 ميليارد فرانك سابق فرانسه براى خريد محصولات زيبائى و آرايش به مصرف مى‏رسد.

در بعضى از سالنهاى آرايشى محله «مانهاتان‏» نيويورك گاهى بعضى از زنان براى بازيافتن جوانى از دست رفته خود، روزى 600000 فرانك خرج مى‏كنند در اين مورد هم آمريكا مانند ساير موارد حد نصاب را شكسته است‏» (9) .

با چنين طرز فكر مادى كه بر دنياى امروز حكومت مى‏كند، نبايد انتظار پيروزى صلح و پيشرفت ايده‏هاى صلح‏طلبانه انسانها را داشت.

در صورتى كه اسلام طرفدار و خواهان صلحى است كه به‏طور تجزيه‏ناپذير، بين همه ملتهاى جهان اعم از كوچك و بزرگ، ضعيف و قوى بايد عملى شود و اساس آن بر پايه تساوى حقوق ملتها استوار باشد.

- مقررات مربوط به اسيران جنگى

از جمله ثمرات بسيار تلخ و ناگوار جنگ، موضوع اسيران جنگى است و گرفتن اسيران جنگى به عنوان غنيمت از دوران قديم ميان ملتها معمول بوده است و تاريخچه آن به اعصار بسيار كهن منتهى مى‏گردد.

قبل از اسلام در جنگها هيچ اصول اخلاقى و انسانى مراعات نمى‏شد و با اسيران جنگى، خيلى ظالمانه رفتار مى‏كردند و هرقدر مى‏توانستند از شكنجه و آزار مضايقه نمى‏گرديد و بعد از دادن هر نوع شكنجه و آزار، به وضع بسيار دلخراشى مى‏كشتند.

چنان كه «توماس واكر» دانشمند غربى در كتاب خود مى‏نويسد: «در دوران ساسانيان يا پيش از آن نسبت‏به اسيرانى كه مى‏گرفتند، خيلى ظالمانه رفتار مى‏كردند و آنها را كور مى‏نمودند و شكنجه مى‏دادند و بالاخره آنها را مى‏كشتند يا دار مى‏زدند» (10) .

شدت عملى را كه قانون عبرى قائل بود كمتر از عمل خشونت‏آميز ايرانيان نبود (11) .

انتظار مى‏رفت دين يهود به داد اسيران جنگى برسد و نسبت‏به آنان حس ترحم و شفقت مردم را تحريك كند، نه تنها به داد آنها نرسيد، بلكه خشونت و شدت عمل بيشترى درباره آنان مقرر داشته است.

در فصل بيستم از تورات آمده است:

«وقتى كه براى جنگ به نزديك شهرى مى‏رسى ... هر يك از افراد ذكور ساكن آن شهر را با شمشير بكش ولى زنها و كودكان و مواشى و آنچه در شهر است، حتى آنچه غنيمت در آنجاست مانند يك شكارى! براى خود، بگير» (12) .

قانون اسلام درباره اسيران جنگى كاملا منطقى و انسانى است، مسلمانان بعد از پايان جنگ، تمام اسيران را تحت‏الحفظ به نزد رهبر مسلمانان مى‏آوردند، او نيز طبق وظيفه مذهبى، يكى از سه موضوع را با در نظر گرفتن مصالح درباره آنان اجرا مى‏نمايد يا دستور مى‏دهد آنان را بدون قيد و شرط آزاد كنند و يا اگر صلاح دانست در مقابل پرداخت غرامتى به عنوان فديه دستور آزادى آنها را صادر مى‏كند و يا اگر مصلحت اقتضا كند حكم به بردگى آنان مى‏نمايد و در صورت لزوم امام مى‏تواند اسيرانى را كه دستگير شده‏اند، با اسيران مسلمان مبادله كنند. اين قانون كلى اسلام درباره اسيران جنگى است.

در قانون اسلام كشتن اسير به هيچ وجه جايز نيست و به اين حكم قرآن صراحت دارد آنجا كه مى‏فرمايد: (بعد از آن كه جنگ تمام شد) يا اسيران را آزاد كنيد يا غرامت و فديه بگيريد» (13) .

آيه صراحت دارد در اين كه بعد از غلبه بر دشمن و اسير گرفتن، كشتن اسير جايز نيست زيرا كه «من و فداء» يعنى آزاد كنيد يا فديه بگيريد را ذكر نموده اما قتل را ذكر نكرده است، اگر كشتن اسير جايز بود، مى‏بايست فرموده باشد.

چنانكه «فاضل مقداد» در «كنزالعرفان‏» مى‏نويسد:

«ولى اگر پس از خاتمه جنگ اسير شد، امام مختار است كه او را آزاد كند و يا اين كه فديه بگيرد به هر حال كشتن اسير بعد از جنگ جايز نيست و در هر صورت چه در حال جنگ اسير شود و چه بعد از جنگ، اگر مسلمان شود، او را نمى‏توان كشت‏» (14) .

سيره و عمل پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز به همين طرز بود و در بعضى از جنگها مصلحت مسلمين اقتضا مى‏كرد كه اسرا فديه بدهند و آزاد گردند چنانكه در جنگ بدر فديه گرفتن را ترجيح دادن. آنان كه ثروت و مال داشتند، با پرداخت فديه آزاد گرديدند و چند تن از اسيران كه خواندن و نوشتن مى‏دانستند، به دستور پيامبر به آموزش كودكان مسلمان پرداختند، قرار بر آن بود كه هر يك از آنان پس از آن كه ده تن از كودكان مسلمان را خواندن و نوشتن آموختند، بدون پرداخت فديه آزاد گردند و اين براى نخستين بار و آخرين بار در تاريخ بشر بود كه به فرمان پيامبر، آموزش و دانش به جاى غنيمت جنگى پذيرفته گشت نه پيش از آن و نه بعد از آن، كسى نديده و نشنيده بود يك فرمانده كه در جنگ پيروز شده است آموزش كودكان را به جاى فديه و نيمت‏بپذيرد. و در بعضى از جنگها هم اسيران جنگى را بدون قيد و شرط آزاد مى‏ساخت چنانكه با اسيران قبيله (طى) اينچنين رفتار كرد.

ارباب سيره نوشته‏اند: على بن ابيطالب عليه السلام را با سريه‏اى به سرزمين قبيله طى فرستاد تا بتهايشان را بشكند. على عليه السلام بر آنان تاخت و آنان را شكست داد و با اسيرانى كه خواهر عدى بن خاتم، بزرگ قوم، در آن ميان بود، به مدينه باز گشت.

پس از آن كه مسلمانان اسراى طى را به مدينه آوردند و در جنب مسجد در خانه‏اى نگاه داشتند، پيغمبر بر آنها گذشت و دختر حاتم كه زنى بلند بالا بود، برخاست و گفت: اى رسول خدا پدرم مرده است و سرپرستم غايب، بر من منت نه كه خدا بر تو منت نهد. پيامبر فرمود: سرپرست تو كيست؟ گفت: عدى بن حاتم. فرمود: آن كه از خدا و رسولش فرارى است؟ ! دختر حاتم مى‏گويد: فردا پيغمبر بر من گذشت و سخنم را تكرار كردم و او نيز پاسخ ديروزش را تكرار فرمود. فردا طبق معمول كه هر روز پيغمبر هت‏سركشى اسرا مى‏آمد بر من گذشت و من چون نوميد بودم برنخاستم، مردى از پى او مرا اشاره كرد كه: برخيز با او گفتگو كن.

دختر حاتم باز گفته خود را تكرار كرد پيغمبر فرمود: انجام مى‏دهم اما در رفتن عجله مكن تا از خويشانت كسى را كه بر او اعتماد كنى، بيابى كه تو را به ديارت برساند. وى مى‏گويد: از كسى كه پشت‏سر پيغمبر بود، جويا شدم گفتند: او على بن ابيطالب عليه السلام است. كاروانى از طايفه طى يا قضاعه رسيدند، پيش پيغمبر رفتم و گفتم: اى رسول خدا عده‏اى از قوم من آمده‏اند كه در آن ميان كسى كه مورد اعتماد من باشد، هست. پيامبر لباسهاى نوى به من داد و بر مركبى نشاند و مخارج سفرم را داد و به شام روانه كرد» (15) .

آرى اسلام درباره اسيران جنگى، جنبه‏هاى اخلاقى و انسانى را ناديده نگرفته است، اسيرى كه تا چندى پيش دشمن سرسخت اسلام و مسلمين بوده و به روى آنان شمشير كشيده بود، اكنون بى‏چاره و بى‏پناه شده و تمام هستى خود را از دست داده است، بازهم هر چه باشد انسان است و بعد از آنهمه رنج و مصيبت كه ديده، قابل ترحم مى‏باشد. اسلام در همه حال طرفدار بى‏پناهان و بيچارگان است توصيه مى‏كند و به مسلمانان دستور مى‏دهد كه تا مى‏توانند با اسيران جنگى مدارا كنند.

يكى از ياران پيغمبر نقل مى‏كند كه هر موقع پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مى‏خواست اسرا را بين مسلمانان تقسيم كند (چون در آن زمان زندانى كه قابل نگهدارى آنان باشد، وجود نداشت) درباره آن خطاب به مسلمانان كرده و مى‏فرمود: «استوصوا بالاسارى خيرا» توصيه كنيد كه با اسيران خوشرفتارى كنند (16) .

مسلمانان طبق توصيه پيامبر با اسيران خوشرفتارى مى‏كردند.

برادر مصعب در جنگ بدر به دست‏يكى از مسلمانان اسير شده بود. او مى‏گويد: روزى برادرم مصعب بر من گذشت و به آن كسى كه مرا اسير كرده بود، توصيه نمود كه از او محافظت كن، مادرش زن پولدارى است ممكن است فديه او را بياورد و به تو تقديم كند. او گفت: من همراه يك دسته از انصار بودم وقتى كه مرا از بدر آوردند، همين كه غذاى شام و ناهارشان آماده مى‏شد، نان را به من اختصاص مى‏دادند و خودشان خرما مى‏خوردند و اين خوشرفتارى بر اثر توصيه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بود كه درباره ما به آنها امر كرده بود. حتى اگر يك لقمه نانى به دستشان مى‏افتاد، آن را به من مى‏دادند و هم او مى‏گفت: من حيا مى‏كردم آن را رد كنم يا به يكى از آنان بدهم زيرا به محض اين كه غذائى به دستشان مى‏افتاد، فورى به من مى‏دادند (17) .

على عليه السلام مى‏فرمود: غذا دادن و نيكى نمودن به اسير در اسلام واجب است و كشتن او ناجوانمردى محسوب مى‏شود و بعد به آيه شريفه «و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا» استشهاد مى‏نمود يعنى از جمله اوصاف مؤمنان اين است كه به فقير و يتيم و اسير اطعام مى‏كنند (18) .

آرى «اسير» در اسلام به اندازه يتيم و فقير قابل ترحم و شفقت است نيكوئى و احسان به اسيران به قدرى مورد توجه اسلام است كه قرآن كريم غذا دادن به آنان را در شمار صفات برجسته ابرار و مقربين ذكر كرده است.

در قانون اسلام، نفقه اسير به عهده آن كسى است كه او را اسير كرده است و او شرعا موظف است تمام وسائل آسايش و راحتى اسير خود را فراهم كند.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: مؤنه (هزينه زندگى) اسير به عهده آن كسى است كه او را دستگير كرده است‏بدين ترتيب سرباز اسلامى موظف است عداوت و احساسات را كنار بگذارد و با آن كسى كه چندى پيش قصد قتل او را داشت، احسان و نيكى كند، لازم است او را طعام دهد و سيراب سازد و در محل راحت و زير سايه جاى دهد، اسير كافر هم باشد بايد با او مدارا كرد (19) .

اين بود مختصرى از اصول و تعاليم اخلاقى اسلام كه در ميدان جهاد به ارتش و سربازان اسلام تعليم مى‏دهد و همين مقدار براى نماياندن چهره اسلام در ميدان جنگ و رافت و مداراى فوق‏العاده كافى است.

خلاصه، مقررات اخلاقى و انسانى از نظر اسلام به قدرى مهم است كه حتى اگر منافع آنان را هم تهديد كند، باز مقدس و محترم است و رعايت اصول اخلاقى حتى تا آنجا كه خسارتهاى فراوان براى مسلمين پديد آورد، لازم است.

به‏طور كلى، اسلام مبادى و اصول عالى اخلاقى و انسانى را در روى زمين محكم و پابرجا ساخته است و بدين وسيله به اخلاق و انسانيت عظمت‏خاصى بخشيده است و آن مقدار از خسارات و مشكلات مادى كه فرضا به جامعه بشريت وارد كرده، به وسيله نيروى «اخلاق‏» جبران نموده است.



1) خلاصه فلسفه: ص 102.

2) انسان موجود ناشناخته، ص 35.

3) سوره بقره: آيه 208.

4) سوره نساء: آيه 127.

5) سوره حجرات: آيه 10.

6) سوره ممتحنه: آيات 7- 8.

7) سوره انفال: آيه 61- 62.

8) نهج‏البلاغه، فيض الاسلام، ج‏2، ص 1018.

9) مجله خواندنيها به نقل از چهره جهاد در اسلام، ص 170.

10) تاريخ قانون عمل، ج‏1، ص 61.

11) جنگ و صلح در اسلام: ص 193.

12) تورات، فصل بيستم، جمله 1017.

13) سوره محمد صلى الله عليه وآله آيه 4.

14) كنزالعرفان: ص 188.

15) سيره حلبى: ج‏3، ص 231- 232، چاپ قاهره.

16) سيره ابن هشام: ج‏2، ص 299- تفسير صافى: ذيل آيه «فاما منا بعد و اما فداء» .

17) سيره ابن هشام: ج‏3، ص 300.

18) وسائل الشيعه: ج‏11، ص 69.

19) فروع كافى: ج‏1، ص 337.

/ 1