زمینه و منابع تصوف و عرفان اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زمینه و منابع تصوف و عرفان اسلامی - نسخه متنی

یحیی یثربی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زمينه و منابع تصوف و عرفان اسلامي

يثربي يحيي

زمينه و منابع تصوف و عرفان اسلامي

ما چنانکه ضمن مباحث آينده روشن خواهيم کرد بر اين عقيده ايم که زمينه و سرچشمه ي عمده و اصلي پيدايش تصوف و عرفان اسلام، تعاليم مکتب اسلام است.

اگر چه تأثير تعاليم اديان و مکاتب ديگر را نيز، مخصوصا در تکوين عرفان نظري، ناديده نمي گيريم، اما اين تأثير و تأثر، نه در آن حد است که عرفان اسلامي را مورد و محصول آن اديان و مکاتب بدانيم.

براي آنکه ديدگاه کساني که بر خلاف ما، منشأ عرفان اسلامي را مکاتب و اديان ديگر مي دانند م، بهتر ارزيابي شود مکاتب عمده اي را که به عنوان منشأ و سرچشمه ي عرفان اسلامي کم و بيش مطرح شده اند، جداگانه مورد بررسي قرار مي دهيم.

در اين بررسي نخست موارد تشابه، سپس زمينه هاي اقتباس را شناسايي کرده آنگاه با بيان اختلافات و تفاوتها به نقد و ارزيابي مي پردازيم.

اينک بررسي مکتبها:

مسيحيت

الف-مسأله ي اقتباس و تقليد

اگر فرضا تصوف اسلامي را اقتباس و تقليدي از يک مکتب بيگانه بدانيم، بدون شک مسيحيت و مکاتب و اديان هندي و تعاليم افلوطين هر يک از جهتي نزديکترين مکتب بيگانه نسبت به تصوف اسلامي خواهد بود. مسيحيت بيشتر از لحاظ تکوين قسمت عملي و ظاهري عرفان و مکاتب هند و تعاليم افلوطين از جهت تکوين عرفان نظري و جهان بيني عرفاني.

تأثير احتمالي مسيحيت را در دو جنبه مي توان مطرح کرد: يکي در پيدايش عناصر اصلي تصوف و ديگري در پيدايش يک عده مسائل فرعي و جنبي.

از عتاصر اصلي عرفان اسلامي که احتمالا از مسيحيت اقتباس شده باشد مي توان دو عنصر را نام برد:

الف_ مجاهده يعني سخت گيري و افراط در زهد و تحقير دنيا.

ب_ عشق و محبت.

و از مسائل جنبي و فرعي مي توان به موارد زير اشاره کرد:

پشم پوشي و پوشش ظاهري

عزلت

سياحت

سکوت

تجرد

ذکر

توکل

ملاحتي گري

تأسيس دير و خانقاه


اين عناصر در مسيحيت، مقارن با تکوين تصوف اسلامي وجود داشته است.

آيا همه ي اين عناصر يا قسمتي از آنها در تعاليم اوليه و اصلي مسيحيت وجود داشته، يا آنکه به آئين مسيحيت هم از منابع و مکاتب ديگر وارد شده، بحث ديگري است.

آنچه مسلم است موضوع عشق و رياضت در مسيحيت مطرح است.«پولس» رسول در ارزش محبت مي گويد:

«اگر به زبانهاي مردم و فرشتگان سخن گويم و محبت نداشته باشم مثل نحاس صدا دهنده و سنج فغان کننده شده ام و اگر نبوت داشته باشم و جميع اسرار و همه ي علم را بدانم و ايمان کامل داشته باشم به حدي که کوهها را نقل کنم و محبت نداشته باشم، هيچ هستم و اگر جميع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و محبت نداشته باشم، هيچ سودي نمي برم.»

مرگوليوث مستشرق انگليسي، ميان اظهارات حارث محاسبي يکي از نخستين مؤلفان در تصوف اسلامي او ميان مطالب انجيل، تشابه زيادي را مطرح مي کند. اظهارات محاسبي را بر اساس نقل تذکرة الاولياء عطار با مطالب باب پنجم از انجيل متي مقايسه مي کند. اين مسايل در زمينه ي اخلاق و رفتار اجتماعي است.

يکي از آداب رايج در بين زاهدان مسلمان قرن دوم خود داري از خوردن غذاهاي حيواني است که از عادات راهبان و نساک مسيحي بود.

حديث ظاهرا مجعولي هم بر ضد اين عادت ساخته شده است که هر چه چهل چهل روز غذاهاي حيواني نخورد به سوء اخلاق و به کمي عقل دچار خواهد شد و به اين مناسبت است که مالک دينار گفته است:

«ندانم که «آن چه معني است آن سخن را که هرکه چهل روز گوشت نخورد عقل از نقصان گيرد و من بيست سال است که نخورده ام و عقل من هر روز زيادت است.»

در مورد ذکر و توکل و بي اعتنايي به عقيده ي خلق در مورد خويشتن هم، در تعاليم انجيل ها مطالبي وجود دارد. در باب ششم از انجيل متي در رابطه با بي اعتنايي به خوراک و پوشاک و نيازها ي زندگي مادي چنين مي خوانيم:

«بنا بر اين به شما مي گويم از بهر خان خود انديشه مکنيد که چه خوريد يا چه آشاميد و نه براي بدن خود که چه بپوشد آيا جان از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نيست؟ مرغان هوا را نظر کنيد که نه مي کارند و نه مي دروند و نه در انبارها ذخيره مي کنند و پدر آسماني شما آنها را ميپروراند آيا شما به مراتب از آنها بهتر نيستيد؟ در سوسن هاي چمن تأمل کنيد چگونه نمو مي کنند. نه محنت مي کشند و نه مي ريسند. پس انديشه مکنيد و مگوييد چه بخوريم يا چه بنوشيم، اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبيد که اين همه براي شما مزيد خواهد شد پس در انديشه ي فردا مباشيد زيرا فردا انديشه ي خود را خواهد کرد، بدي امروز براي امروز کافي است.»

نيکلسن هم ميل به زهد و تفکر صوفيان اسلام را اقتباسي از اعمال راهبان مسيحي مي داندو نيز پوشيدن لباس پشم را تقليد و اقتباسي از راهبان مسيحي مي داند. دکتر قاسم غني در اين باره مي نويسد:

«پشمينه پوشي يا تصوف، به طوري که قبلا گفته شد کلمه ي«صوفي» ناشي از آن است، از عادات راهبين مسيحي است که بعد در صوفيه هم شعار زهد محسوب شده است. دلق که اين همه در اشعار و کتب صوفيه وارد شده همه جا به معني لباس صوفيه است، يعني خرقه اي که روي همه ي لباسها مي پوشيده اند و ظاهرا پشمي بوده است. دلق يا ساده بوده و يا وصله داشته که در آن صورت«دلق مرقع» مي گفته اند و اگر رنگ به رنگ بوده«دلق ملمع» مي گفته اند. در بين صوفيه ي اسلام رنگ دلق هميشه کبود و سياه بوده و«دلق ازرق» گفته مي شده است.خرقه ي راهبان که ظاهرا در قرون اول سفيد رنگ بوده در سالهاي بعد سياه رنگ بوده است.«سوکواران» که فردوسي در شاهنامه از آنها صحبت مي کند، مقصود اساقفه ي نسطوريان مسيحي است که در قرن سوم به ايران پنانهنده شده اند و انها هستند که لباس پشمينه ي خشن را در روي بدن مي پوشيده اند تا يک نوع رياضتي باشد. اصطلاح صوفي و صوفيه(به صيغه ي تأنيث) که فارسي آن پشمينه پوش است به مردان و زنان اين مسيحيان اطلاق مي شده است.»

زندگي در صومعه و خانقاه ها را هم تقليدي از طرز زندگي راهبان مسيحي مي دانند. حتي بنا به روايتي نخستين خانقاه صوفيان در رمله ي شام، به دست يکي از امراي مسيحي بنا شده است.

بي ترديد، سياحت( جهان گردي بدون داشتن مقصودو حاجتي) به نشانه ي پاي بند نبودن به خانه و زندگي، روزها به دور گيتي و شب ها به خشتي سر نهادن، پيش از ظهور تصوف اسلامي راه و رسم معروف راهبان مسيحي بوده است. در کتب تاريخ و تراجم ، داستان هاي از راهيان سياح مسيحي ذکر شده است و حتي لباس مخصوص اين راهبان سياح، به عنوان نشانه اعراض از دنيا شناخته شده است.

اميري در «حيوة الحيوان» در ذيل کلمه عقرب،داستاني از تنبه و توبه جواني را نقل کرده و مي گويد که توبه کرده، لباس لهو و خوشگذراني را کنده، لباس سياحان به تن کرد، اين اعمال حتي پيش از ظهور اسلام معروف بوده است، به طوري که حتي در مواردي برخي از ياران پيامبر اسلام صلوات اله عليه و آله هم تحت تأثير قداست اين اعمال در آن محيط ، به چنين اعمالي تمايل نشان مي دادند که به وسيله آن حضرت از اقدام ايشان جلوگيري مي شد.

فکر مجرد ماندن و ترک زن و فرزند هم فکر رايج و شناخته شده راهبان مسيحي بود.

گويا برخي از مسيحيان براي اينکه از لحاظ زن و فرزند خاطرشان جمع باشد، دست به عمل «اختصا» زده، خود را از مردي مي انداختند.

در ميان مسلمانان صدر اسلام نيز مواردي از اين گونه تمايلات ديده مي شد. چنانکه جمعي با عثمان بن مظعون قصد «اختصا» داشتند که رسول اکرم (ص) آنان را از اين عمل نهي فرمود.حتي در اين گونه موارد، رهبانيت مطرح مي شد و حضرت مي فرمودند رهبانيت در اسلام مشروع نيست و رهبانيت امت من، جهاد در راه خداست و حتي با اين بيان که «اگر از راهبان مسيحي هستي به آنان ملحق شو.»

مواردي ديکر از قبيل کلمات پنهاني (راز) و مکاشفات روحي و سقوط تکليف و درجات هفتگانه سلوک تا وصول به مقام اتحاد و غيره نيز در تعاليم مسيحيت پيش از اسلام ديده مي شود.

ب_زمينه هاي اقتباس

در اين رابطه مي توان سه عامل زير را مورد توجه قرار داد:

مجاورت ومشاورت

توارث


نظر مساعد اسلام به مسيحيت

در مورد مجاورت و معاشرت مسلمين با مسيحيان و آشنايي آنان با عقايد و آداب و رسوم مورد قبول مسيحيان، مخصوصا برخورد و آشنايي آنان با راهبان مسيحي از پيش از ظهور اسلام، اسناد و مدارک زيادي وجود دارد.

جماعتي از مسيحيان به نام مرتاض و توابين و تارکين دنيا در همه جا مي گشته اند و در اشعار و تواريخ دوره ي جاهليت نام يک عده زاهد از قبيل: امية بن ابي الصلت و صوفه برده شده و نيز تفاصيلي از عادات و اخلاق مرتاضين مسيحي باقي مانده است.

در حکاياتي که از صدر اسلام براي ما باقي مانده نيز به تماس مسلمانها با راهبان مسيحي پي مي بريم.

انتشار اسلام د رسوريه و عراق ومصر، تماس مسلمانان را با راهبان مسيحي بيشتر کرد و بهتر از گذشته به عادات و اعمال و افکار و گفته هاي مسيحيان وقوف يافتند و بسياري از آنها را پذيرفتند. به طوري که بعضي از دشمنان مسلمان صوفيه د رمقام سرزنش آنها را متشبه به راهبين مسيحي شمرده اند.

حاصل آنکه مسيحيت از راه مرتاضان و فرقه هاي سيار راهبان مخصوصا فرقه هاي اهل سوريه که در اطراف در گردش بودند وغالبا از فرقه ي نسطوريه از فرق نصاري بوده اند بسيار چيز ها به صوفيه ي اسلام آموخته اند، در حاليکه تأثير کنيسه ي مسيحيت در مسلمين بسيار محدود بوده است.

و اما در مورد توارث بايد گفت، در مواردي که کساني پس از تولد و پرورش در محيط خانوادگي و اجتماعي با اعتقادات مذهبي خاص، به مذهب ديگري مي گروند، امکان دارد که بدور از هر گونه تعمد و غرض ورزي جلوه هايي از فرهنگ پيشين خويشين را در آيينه ي جديد وارد سازند.

ما در مراحل اوليه ي تکوين تصوف اسلامي به مواردي از وابستگي موروثي صوفيان نخستين به مسيحيت بر مي خوريم. از قبيل اينکه جنيد بغدادي که از پيشگامان درجه ي اول و از شخصيت هاي بسيار مؤثر در تکوين تصوف اسلامي است، خود از پدر و مادر مسيحي است که بعدها اسلام آورده اند و تربيت اوليه ي جنيد با پدر و مادر مسيحي بوده است. به هرحال قسمت عمده ي مسلمانان، مخصوصا پس از فتح شام و مصر و عراق، کساني بودند که از دين مسيحيت برگشته و به اسلام گرويده بودند.

اما نظر مساعد اسلام نسبت به مسيحيت را مي توان در موارد زير مطرح کرد:

قبول حضرت مسيح به عنوان يکي از انبياي اولوالعزم و تأکيد بر تولد وي از مادري باکره و پاک و بي گناه با نفخه (دميدن) الهي و نيز تأکيد بر عدم قتل و صلب او که به اشتباه ديگري را به جاي وي دار زدند و او را خداوند به آسمان برداشت.

نيز تجليل از نصاري در قرآن، به اين بيان که آنان به دليل وجود قسّيسان و راهبان، نسبت به مودّت مؤمنان، از همه نزديک ترند و مستکبر نيستند:

«و لتجدنّ اقربهم مودّت للّذين آمنواالّذين قالو انّا نصاري، ذلک بأنّ منهم قسّيسين و رهبانا و انّهم لا يستکبرون».

چون در عرف و استعمال عرب کلمه «راهب» متضمن معني تعليم و ارشاد معنوي بوده و«قس» بر خشوع و ورع دلالت داشته است. اين آيه بر ثنا و ستايش خاصي از مسيحيان دلالت دارد.

بالاخره نقل احاديث قدسي از حضرت عيسي(ع) در زمينه زهد و اخلاقيات.

ج _ نقد و نظر

1_ در مورد زهد و تحقير دنيا و مجاهده مي توان گفت که: تعبد و انصراف از خلق به حق و زهد و پرهيز، جيزي است که در اسلام نيز همانند همه اديان ديگر، مورد تأييد و تأکيد است. بنا براين دليلي ندارد که تصوف اسلامي را از لحاظ زهد و ترک دنيا تحت تأثير تعاليم مسيحيّت بدانيم.

مسلمانان صوفي مسلک در عين اينکه شباهت هايي با راهبان مسيحي دارند، نقاط اختلاف و تمايز مهمي هم ميان آن دو وجود دارد. از قبيل اينکه صوفيان و عرفاي اسلام برخلاف راهبان مسيحي اکثرا ازدواج کرده و صاحب زن و فرزند بوده اند او نيز عمل ظاهري را چندان ارج ننهاده و احيانا تظاهر به گناه و معصيت داشته اند و بر اساس همين تظاهر به گناه، فرقه ملامتيّه پديد آمده است. همچنين عرفاي اسلام بر خلاف راهبان مسيحي در برابر رفتار ناپسند ديگران بردبار بوده، پيروان مذاهب و اديان مختلف به آساني تحمل مي کردند، و«حال» را بر قال و «درون» را بر «برون» ترجيح داده اند.

بايد توجه داشت که ما مي گوييم تصوف اسلامي از مسيحيت برنخاسته و موجد و موجب آن آيين مسيحيت نيست،ولي هرگز منکر شباهت يا شباهت هايي ميان آن دو نبوده و مدعي آن نيستيم که کوچکترين توجهي از عرفا و صوفيه اسلام به مسيحيت نبوده است. ما بر اين باوريم که تأثيرپذيري بعضي از پيروان تصوف از مسيحيت،به معني تکوين تصوف ازعناصر مسيحي نيست. همچنين ب کار رفتن برخي از اصطلاحات مسيحيت در عرفان اسلامي از قبيل «لاهوت» و «ناسوت» و توجه به حضرت عيسي و اعتقاد به بازگشت او در آخرالزمان با منصب ولايت و نبوت، نمي تواند دليل تکوين تصوف اسلامي از تعاليم مسيحيت بوده باشد.

منبع :کتاب عرفان نظري ص -25-69

/ 1