سیر و سلوک در عرفان اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیر و سلوک در عرفان اسلامی - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سير و سلوك در عرفان اسلامى

استاد مصباح يزدى

اشاره

محور بحث، سير و سلوك در اسلام است. حقيقت‏سير و سلوك الى الله، چيزى جز بندگى كردن ينست و مراحل مختلفى كه براى سير و سلوك تصور مى‏شود و يا بزرگان گفته‏اند، چيزى بيش از معرفى مقاطعى ازدرجات بندگى نيست، بندگى از اين‏جا شروع مى‏شود كه انسان تصميم مى‏گيرد از خداى متعال اطاعت كند و اراده خود را در اراده خداوند فانى نمايد و استقلال اراده را از خويش بگيرد. اينك آخرين قسمت از اين مجموعه از سخنرانى‏ها را پى مى‏گيريم.

سير و سلوك

اولين مرحله بندگى، در مقام عمل اين است كه اسنان تقوا را به دست آورد. به اين طريق كه همه واجباتى را كه متوجه او هست انجام دهد و همه محرمات را ترك كند. در مقام سير و سلوك، مراحلى وجود دارد كه همه سالكان در آن ا شريك‏اند، يعنى امورى در موفقيت انسان براى گذراندن اين مراحل وجود دارد كه اگر به آن‏ها توجه داشته باشد و از آن‏ها استفاده كند، در تحقق بخشيدن به شرايط بندگى، موفق‏تر است. اين امور عبارتند از «مشارطه‏» ، «مراقبه‏» و «محاسبه‏» .

انسان صبح كه از خواب برمى‏خيزد، بايد اندكى تامل كند كه دخاوند متعال، امرز حيات جديدى به من عطا فرموده و سرمايه جديدى در اختيارم گذاشته است. ممكن بود كه به هنگام خواب، از دنيا بروم «الله يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها» (زمر: 42) هنگام خواب، خداوند همه روح‏ها را قبض مى‏كند، اما كسانى كه هنوز اجلشان فرا نرسيده است، روحشان را دوباره برمى‏گرداند. بايد توجه داشت‏به اين‏كه بيدار شدن از خواب، نعمتى است از سوى خدا و سرمايه جديدى است كه در اختيار او گذاشته است كه با اين سرمايه مى‏تواند سعادت دنيا و آخرت را براى خودكسب كند و يا خسارت و شقاوت دنيا و آخرت را به دست آورد. پس از آن‏كه در اين باره تامل كرد، بايد با نفس خود شرط كند كه اصطلاحا به آن «مشارطه‏» مى‏گويند.

به اعتبار همين شرط كردن و قرارداد بستن است كه در طول آن روز از همه گناهان پرهيز مى‏كند و تمام واجبات را به جا مى‏آورد. گويى نفس انسان، مانند شريكى است كه در قمابل او قرار گرفته است. سرمايه‏اى را به او مى‏سپارد كه با آن تجارت كند و با او شرط مى‏كند كه بايد با اين سرمايه، سود به دست اورى و خسارت به بار نياورى! اين قرارداد با نفس تاثيرى روانى به دنبال دارد كه انسان بتواند در طول روز، توجه بيش‏ترى به انجام وظايف خود داشته باشد و دچار غفلت نشود.

پس از «مشارطه‏» ، نوبت‏به «مراقبه‏» مى‏رسد. مراقبه نيز اصطلاحى است كه از روايات و ادعيه به دست مى‏آيد. در مناجات شعبانيه آمده است: «فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا و منك خائفا مراقبا» . وقتى كه با خود شرط كرد و تصميم گرفت كه از گناه اجتناب كند و كارهاى واجب را انجام دهد و در طول روز، همواره مراقب نفس خود باشد، مانند صاحب كارى است كه مواظب كارگرش هست تا كارها را درست انجام دهد. همه ما بايد در طول روز، بر نفس خود، نظارت داشته باشيم تا مبادا لغزشى پيش آيد و از جاده اطاعت و عبادت خدا انحراف پيدا كند.

پس از مراقبه، «محاسبه‏» است. انسان به هنگام شب كه مى‏خواهد بخوابد، بايد لحظه‏اى درباره رفتار روزانه‏اش فكر كند و يك يك كارهايى را كه از صبح تا آن زمان انجام داده است، به ياد آورد و از نفس خود، حساب بكشد; مانند صاحب سرمايه‏اى كه از عامل مضاربه يا شريكش حساب مى‏كشد. بايد به كار همه اعضا و جوارحش رسيدگى كند كه آيا وظايفشان را به خوبى انجام داده‏اند يا از آن تخلف كرده‏اند؟ اگر همه در خط بندگى بوده‏اند، خدا را شكر كند كه چنين توفيقى به او داده است كه يك روز را به اطاعت او بگذراند و اگر تخلف كرده و لغزشى داشته‏اند، استغفار كند و تا دير نشده است، آن را جبران نمايد. در روايات آمده است كه وقتى از مؤمن خطايى سر مى‏زند، ملائكه‏اى كه مامور نوشتن اعمال او هستند، مدتى صبر مى‏كنند، اگر توبه كرد، چيزى نمى‏نويسند و اگر توبه نكرد، آن‏گاه خطايش را ثبت مى‏كنند. به هر حال، اگر لغزشى از او سرزده است، بايد همان شب استغفار كند. اگر واجبى را ترك كرده است، قضايش را به جا آورد. اگر حق كسى را تضييع كرده است، آن را جبران كند و حسابش را تصفيه نمايد.

اين سه امر، يعنى تصميم در آغاز روز، نظارت در طول روز و محاسبه آخر شب، در تمام مراحل سير و سلوك وجود دارد، اما مراتب و شدت و ضعفشان فرق مى‏كند كه به آن اشاره خواهيم كرد.

پس اولين مرحله، مواظبت‏بر انجام واجبات و ترك محرمات است. در اين مرحله، لزومى ندارد كه خيلى به مستحبات بپردازد. بايد اهتمامش بر اين باشد كه واجبات را خوب انجام دهد و گناه و لغزشى از او سر نزند، البته اين بدان معنا نيست كه همه مستحبات را ترك كند، بلكه مى‏تواند مستحباتى كه به آن‏ها عادت كرده و يا انجام‏شان راحت است، به جا آورد. مهمترين مساله در مرحله مراقبه، اين است كه انجام واجبات و ترك محرمات را درست رعايت كند تا ملكه تقوا برايش حاصل شده و ديگر انجام تكاليف واجب و همچنين ترك گناهان برايش عادت شود. اين‏طور نباشد كه براى ترك هر گناهى نياز به تامل و تصميم‏گيرى باشد. روى اين مرحله كه البته همه مؤمنان مى‏بايست آن را پشت‏سر بگذارد و مقدمه‏اى است‏براى سير عرفانى، تا: يد فراوان شده است، هم در روايات و هم در كلمات بزرگان علم اخلاق و عرفان. تا زمانى كه انسان به گناه مبتلاست، هر سعى و كوششى در راه عبادت خداوند، چندان تاثير براى او نخواهد داشت و درست مانند جيب سوراخى است كه هر چه پول درون آن مى‏ريزند، از آن سوراخ بيرون مى‏ريزد. گناهان اعمال را از بين مى‏برند. اخلاق بد و رذيله، مثل حسد، كينه و سوء ظن، ايمان را ذوب مى‏كنند. «ان الحسد ياكل الايمان كما تاكل النار الحطب‏» .

در روايات داريم كسانى كه به گناه غيبت‏يا بعضى گناهان ديگر مبتلا هستند، اگر گناهى از آن‏ها سربزند، تا چهل روز عبادت آن‏ها قبول نمى‏شود، البته اسقاط تكليف مى‏شود و نبايد آن را قضا كند، اما به مرحله قبول نمى‏رسد و تاثيرى كه بايد در روح داشته باشد، نخواهد داشت. رعايت تقوا و انجام واجبات و ترك محرمات، شرط موفقيت در مراحل بعدى سير و سلوك نيز هست.

پس از اين‏كه ملكه تقوا در اين حد حاصل شد، نوبت‏به مرتبه‏اى بالاتر از مراتب مراقبه مى‏رسد. تاكنون سعى او بر اين بود كه واجبات را انجام دهد، اما در اين مرتبه، سعى مى‏كند كه مشتبهات را ترك كند. مشتبهات كارهايى هستند كه اسنان يقين به گناه بودن آن‏ها ندارد، ولى مشتبه به گناه هستند، يعنى در معرض آلوده‏شدن به گناه است. ممكن است در آغاز، چون يقين ندارد، تكليفى هم براى اجتناب از آن نداشته باشد، اما پس از انجام عمل متوجه مى‏شود كه كارهاى حرام انجام داده است. بنابراين، مرحله بعد، اجتناب از مشتبهات است و مرحله بعد، اين‏كه مقدارى از مستحبات را هم انجام دهد و نيز بعضى از مكروهات را ترك كند.

البته باب مستحبات بسيار وسيع است و اگر انسان تمام شبانه‏روز را به انجام تسحبات مشغول باشد، باز از عهده انجام همه آن‏ها برنمى‏آيد. علاوه بر اين، امروز كه كشور اسلامى ما نياز به سازندگى دارد، آن قدر تكليف واجب بر عهده ما هست كه نوبت‏به مستحبات نمى‏سرد، اما مستحباتى هم هستند كه مزاحمتى با كارهاى واجب ندارند; مثلا، خواندن نماز در اول وقت، مستحبى است كه بسيار بر آن تاكيد شده است. خواندن نماز در اول وقت، زماين بيش از زمان خواندن نماز در آخر وقت نياز ندارد. اين از بزرگ‏ترين مستحبات است. يكى از بزرگان و اساتيد علم اخلاق فرموده بود كه اگر كسى تعهد كند كه نمازهاى واجبش را در اول وقت‏بخواند، من ضمانت مى‏كنم كه به مقامات بسيار عالى در عرفان نيال شود. يكى ديگر از اين مستحبات، رعايت‏حضور قلب در نماز است. اين مستحبى است كه وقت اضافى نمى‏خواهد، اما كيفيت عبادت را صد چندان مى‏كند.

يكى ديگر از اين مستحبات ر، رعايت ادب در حضور پدر و مادر است. در ميان بزرگان كسانى بوده‏اند كه تا پدر و مادرشان اجازه نمى‏دادند، در حضور آنان نمى‏نشسته‏اند. اين‏ها مستحباتى هستند كه نياز به وقت اضافى ندارند. مستحباتى نيز هستند كه وقت مى‏برند. چقدر خوب است كه انسان با استاد و مربى اخلاق خود درباره انتخاب اين مستحبات مشورت كند و از ميان مستحبات فراوانى كه وارد شده است، از قبيل تلاوت قرآن، نوافل يوميه به خصوص نافله شب، بعضى از اذكار مخصوصا تسبيحات اربعه و ذكر شريف «لااله الاالله‏» ، دعاهاى ايام، دعاهاى اوقات صبح و شام، دعاهاى هفتگى و امثال اين‏ها، بعضى را انتخاب كند; البته همه اين‏ها خوب است، ولى ممكن است‏به تناسب حال اشخاص، بعضى از آن‏ها رجحان و اولويت داشته باشند.

آنچه كه هم است و در روايات شريفه نيز بر آن تاكيد شده، اين است كه اگر يك برنامه عبادى براى خود قرار داديم، بر انجام آن مداومت داشته باشيم كه در غير اين صورت، آن اثرى را كه مى‏بايست داشته باشد، نخواهد داشت. در اصول كافى روايات متعددى نقل شده كه بر مداومت‏بر عمل عبادى گرچه كم باشد، تاكيد مى‏كنند. رواياتى به اين مضمون: «المداومتة على العمل القليل خير من العمل الكثير» . خلاصه اين‏كه آنچه در سير وس لوك، بر آن تا: يد شده، اين است كه در ابتدا بايد برنامه‏هايى انتخاب شود كه آسان و مداومت‏باشد. اين‏گونه نباشد كه عملى را دو روز انجام دهد و روز بعد نتواند آن را ادامه دهد. بايد آن عمل را به قدرى ادامه دهد كه به صورت ملكه درآيد. نشانه ملكه شدن هم اين است كه اگر اتفاقا آن عمل ترك شد، ناراحت‏شود، از رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرموده‏اند: «عمل خير براى مؤمن عادتى خاص مى‏آورد، به‏گونه‏اى كه اگر يك روز آن عمل را انجام ندهد، ناراحت مى‏شود و گويا چيزى را گم كرده و يا مرتكب گناه شده است‏» .

تا اين‏جا سخن درباره عمل بود كه چه كارهايى را انجام و چه كارهايى را ترك كنيم. پس از اين، نوبت‏به مرحله‏اى بالاتر مى‏رسد كه البته اين مرحله نيز با مشارطه، مراقبه و محاسبه توام است. در اين مرحله، بيش‏تر توجه انسان بايد به قلب و نيات قلبى باشد. زمانى كه روح و جسم انسان، در راه انجام واجبات و ترك محرمات تقويت‏شدند، به گونه‏اى كه هيچ گاه از هيچ عضوى انحراف و لغزشى سر نزد و تقوا به صورت ملكه درآمد، در حقيقت، تازه سير عرفانى از اين‏جا شروع مى‏شود; زيرا آنچه كه مربوط به عمل است، از انسان‏هايى هم كه در معرفت، بسيار ضعيف‏اند، صادر مى‏شود. آنچه كه بيش‏تر جنبه عرفانى دارد، اعمال قلبى انسان است. شروع اين مرحله به اين است كه انسان اعمال خود را به نيت‏خالص، مزين كند. اين را بايد از واجبات شروع كند و تلاش كند كه در هيچ يك از واجباتى كه انجام مى‏دهد، شائبه ريا نباشد; نخواسته باشد به گوش ديگران برسد كه او چنين عمل خوبى را انجام داده است. ريا به معناى خودنمايى است و سمعه آن است كه گرچه عمل را دور از چشم ديگران انجام يم دهد، اما از اين‏كه به گوش آنان برسد، خشنود شود و خوشش بيايد. بايد از اين آلودگى‏ها پرهيز كند. بايد تلاش كند واجبات را براى خدا انجام دهد و گناهان را نيز به خاطر خدا ترك كند نه به خاطر ترس از مردم.

خلاصه بايد نيت‏خود را در اعمال و ترك محرمات، خالص گرداند; البته اين كارى است دشوار، اما شدنى. هر يك از مراحل سير و سلوك، دشوارتر از مرحله قبل است، اما با الطافى كه خداوند متعال نسبت‏به بنده‏اش دارد، آسان و گوارا خواهد شد. اگر انسان در مراحل اوليه، استقامت كند و از امتحان‏ها سربلند بيرون بيايد، خداوند چنان سرور و لذتى به او عطا مى‏كند كه اگر يك روز، كار پسنديده‏اى از او ترك شود، بسيار ناراحت و دلگير خواهد شد.

براى اين‏كه انسان بتواند نيت‏خود را خالص كند، بايد مقدماتى را فراهم كند و توجهاتى داشته باشد; زيرا نيت‏خالص، چيزى نيست كه هرگاه اسنان بخواهد، بتواند فورا آن را به دست آورد. كسى كه دوست دارد پيش مردم، محبوب باشد و همه به او احترام بگذارند، خواه ناخواه در نيتش شائبه‏اى راه پيدا مى‏كند. شخصى مى‏تواند در كارها نيت‏خالص داشته باشد كه حب جاه نداشته باشد و براى اين‏كه از ريا و سمعه در امان بماند، بايد تا آن‏حا كه ممكن است، وظايفش را در خفا انجام دهد; البته در اين‏جا لغزشگاه‏هايى نيز هست. بعضى وقتى كه مى‏خواهند عبادتشان را در خفا انجام دهند، ديگر در نماز جماعت‏حاضر نمى‏شوند. دليلشان هم اين است كه مى‏خواهيم نمازمان را در خلوت بخوانيم تا ريا نشود. اين‏ها دام‏هاى شيطان است‏بايد توجه داشت كه دستورات شرع، دقيقا مراعات شود. بايد در نماز جماعت و نماز جمعه شركت كرد. با اين عذر كه مى‏ترسم ريا شود، نبايد فريب شيطان را بخوريم و دستورات خداوند را زير پا بگذاريم. بله، عبادت‏هايى مانند صدقه دادن را يم توان از راه‏هاى مختلفى كه ديگران متوجه نشوند، انجام داد و به مستمندان كمك كرد، اما عبادت‏هايى را كه جنبه اجتماعى دارند و تاكيد شده است كه به صورت جمعى انجام شوند، نبايد به بهانه جلوگيرى از ريا ترك كرد و در خلوت به جا آورد.

يكى از دستورالعمل‏هايى كه در اين مرحله، بسيار مفيد و كارساز است، اين است كه سعى شود دل انسان، با خدا انس بگيرد. اگر ما كارى را براى ارضاى تمايلات نفسانى‏مان انجام مى‏دهيم، به اين دليل است كه به آن كار لذت‏بخش مادى، علاقه و تمايل داريم يا وقتى كه كارى را به خاطر دوستمان انجام مى‏دهيم، به اين دليل است كه به او انس و علاقه داريم. وقتى انسان مى‏تواند كارى را براى اين‏كه خدا آن كار را دوست دارد، انجام دهد، كه به جاى اين محبت‏ها، محبت‏خدا را در دلش قرار دهد در مناجات شعبانيه مى‏خوانيم كه: «الهى لم يكن لى حول فانتقل عن معصيتك الا فى وقت ايقظتنى لمحبتك‏» خدايا! من توانايى اين‏كه دست از گناه بردارم را نداشتم، مگر وقتى كه تو دل مرا با محبت‏خودت بيدار كردى. آن وقت كه پرتويى از محبت تو در دل من افتاد، اجتناب از گناه برايم آسان شد. اگر انسان بتواند عشق به خدا را در دلش زياد كند، همه مشكلات و دشوارى‏ها برايش آسان مى‏شوند.

اگر انسان به خدا عشق پيدا كند، سحرخيزى نه تنها برايش دشوار نخواهد بود. بلكه به عنوان ديدار محبوب، لذت‏بخش خواهد بود. براى انسانى كه به كسى عشق مى‏ورزد، چه چيزى لذتبخش‏تر از اين است كه در خلوت با او بنشيند و با او سخن بگويد؟ اگر ذره‏اى از محبت الهى در دل انسان بيفتد، ديگر هيچ چيز براى او لذت‏بخش‏تر از اين نيست كه در سحرگاهان كه همه چشم‏ها در خواب است، همه درها بسته و همه‏جا خاموش است، راهى به سوى محبوب باز كند. براى اين‏كه محبت‏خداوند در دل انسان پديد آيد، بايد نعمت‏هايى را كه خدا به انسان عطا كرده است، بشناسد و درباره آن‏ها به تفكر بنشيند. ميليون‏ها نعمتى كه اگر يكى از آن‏ها را انسانى به او عطا مى‏كرد، تا پايان عمر سپاسگزار او بود.

خلاصه، شرط به وجود آمدن محبت پايدار، معرفت‏خدا و انس با او است. محبت‏هايى كه ميان دو انسان، پايدار مى‏ماند، با يك برخورد و يك نگاه، حاصل نمى‏شوند; بلكه زمانى اين محبت، پايدار خواهد شد كه ميان آن‏ها انس به وجود آيد.

محبت‏خداوند هم كم و بيش در دل همه هست. چگونه مى‏شود خدا را دوست نداشت؟ مگر او چيزى كه دوست داشتنى نباشد هم دارد؟ هر چه كه مى‏تواند ملاك دوست داشتن باشد، در او به طور بى‏نهايت وجود دارد. پس براى اين‏كه جوانه‏هاى محبت در دل هر مسلمان رشد كند و پايدار بماند، بايد با خدا انس بگيرد.

چگونگى انس با خدا

اما چگونه مى‏توان با خدا انس گرفت؟ بايد سعى كرد كه در تمام شبانه‏روز، گوشه‏اى از دل به او متوجه باشد.

اگر انسان به مصيبتى دچار شود كه او را غمگين و ناراحت كند، تا مدت‏ها اين حادثه، ذهن او را به خود مشغول مى‏كند و حتى گاهى در خواب هم از خاطرش بيرون نمى‏رود و پس از مدت‏ها كه از آن واقعه مى‏گذرد، هنوز گوشه دلش متوجه آن مصيبت‏خواهد بود. به هر كارى كه مشغول مى‏شود، آن حادثه جلوى چشمش حاضر مى‏شود. چنين توجهى را مى‏توان به طور اكتسابى و به وسيله تمرين نيز در خود ايجاد كرد. كسى كه جذبه خداوند، اراده او را تسخير مى‏كند و بارقه‏اى از محبت‏خدا در دلش مى‏تابد، خود به خود، همواره متوجه او است; البته كسانى هم كه چنين جذبه‏اى برايشان ايجاد نشده است، مى‏توانند تدريجا و به وسيله تمرين، آن حالت را در خود به وجود آورند. تمرين آن نيز اين‏گونه است كه همواره توجه داشته باشد كه در حضور خداست و خدا ناظر بر اعمالش است. از صبح كه از خواب برمى‏خيزد، بايد به خودش تلقين كند كه خداوند همواره او را مى‏بيند، گرچه او خدا را نمى‏بيند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله به ابوذر فرمودند: «اعبد الله كانك تراه و ان لم تكن تراه فانه يراك‏» ; به‏گونه‏اى خدا را عبادت كن كه گويا او را مى‏بينى و اگر تو خدا را نمى‏بينى، او تو را مى‏بيند. توجه به اين‏كه خداوند ناظر بر اوست، نياز به برنامه‏ريزى و نشستن در گوشه‏اى و از همه كارها دست كشيدن ندارد. اين توجه، مرتبه‏اى از مرحله «ذكر» و «توجه قلب‏» است كه وقتى به حد ملكه رسيد، كم كم انسان احساس مى‏كند كه دلش با خدا انس گرفته است و وقتى كه انس گرفت، محبت‏خداوند در دل بيش‏تر مى‏شود. وقتى كه محبت‏خدا بيش‏تر شد، علاقه به عبادت و بندگى، خصوصا خواندن نماز و دعا و مناجات هم زياد مى‏شود. به تلاوت قرآن مجيد بيش‏تر علاقه‏مند مى‏شود. آيا انسان ميل ندارد كه نامه محبوبش را بخواند؟ محبوبى كه انسان از او دور است، برايش نامه‏اى نوشته است، چند بار آن را مى‏خواند و هر وقت كه فرصتى به دست آيد، دوباره آن را برمى‏دارد و نگاه مى‏كند و مى‏خواند. قرآن هم كلام خداست، اثر او است. وقتى كه محبت‏خدا در دل پديد آيد، انسان بارها آن را با شوق مى‏خواند به هر حال، اين مرحله از «مراقبه‏» به اين صورت است كه به وسيله تمرين، توجه قلبى به خداوند را در خود ايجاد كند و آن را به حد ملكه برساند. اگر اين ملكه را در خود به وجود آورد، كم كم حالتى برايش ايجاد مى‏شود كه گويا خدا را مى‏بيند. نه تنها او را بر اعمال خود ناظر مى‏داند، بلكه كم كم دريچه‏اى به سوى قلبش باز مى‏شود و از طريق دل با خدا سخن م يگويد. شايد براى همه ما اين حالت پيش آمده باشد كه وقتى انسان مشغول خواندن دعا يا نمازى هست، اگر حالت توجه و انسى به او دست دهد، براى يك لاحظه احساس مى‏كند كه دخا را در مقابل خود مى‏بيند و مستقيما و بدون پرده دارد با او سخن مى‏گويد با ممارست و تمرين مى‏توان اين حالت را در خود ايجاد كرد كه گويى خدا را مى‏بيند و با او مستقيما سخن مى‏گويد. اگر اين حالت در انسان به وجود آمد و تقويت‏شد، از اين مرتبه از مراقبه مى‏گذرد و به مرتبه‏اى بالاتر مى‏رسد.

با ايجاد حالت انس و پس از آن، شدت‏يافتن محبت و اشتياق، كم كم حجاب‏هاى ميان انسان و خداوند يك به يك از بين مى‏رودن. ديگر اسنان با شوق و لذت به خدا توجه پيدا مى‏كند و از اين‏كه حضور او را احساس مى‏كند، مسرور مى‏شود و اگر لحظه‏اى غافل شود، مانند اين است كه از معشوقش جدا شده است. اين جدايى برايش بسيار سنگين و غيرقابل تحمل مى‏شود. چنين انسانى غفلت را گناه مى‏داند و به خاطر آن استغفار مى‏كند. استغفار از انجام مكروهات هم نيست، بلكه همان‏طور كه در ادعيه و مناجات‏ها وارد شده است، استغفار آنان به اين دليل است كه احساس مى‏كنند با اين‏كه در حضور خدا هستند، از او غافل شده‏اند. اين غفلت را بزرگ‏ترين گناه مى‏دانند. آنان از اين‏كه در محضر خدا كارى انجام مى‏دهند كه لازمه بعد مادى اسنان و شرط زندگى مادى است و به همين دليل مجبورند كه گوشه‏اى از توجه خود را به اين امور معطوف دارند، احساس گناه و شرمندگى مى‏كنند.

البته اولياى الهى، هيچ‏گاه توجهشان به طور كامل به غير خدا معطوف نمى‏شود، اما همين توجه جزئى را نيز براى خود، گناه تلقى مى‏كنند و ناراحت‏اند از اين‏كه چرا نبايد تمام توجهشان متمركز در مقام ربوبيت‏باشد. به همين دليل، گريه و استغفار مى‏كنند. به هر حال، كسى كه در اين مرحله از سير باشد كه مراقبه‏اش، توجه به حضور خدا باشد، استغفارش نيز از اين خواهد بود كه چرا لحظه‏اى از اين توجه غافل شده است. اگر اين مرحله به كمال برسد و توجهات قلبى، در ساحت قدس الهى متمركز شوند، اين‏جاست كه از انوار الهى در دل انسان مى‏تابد و او را از مراتب پست دنيوى به سوى مقامات عالى انسانى كه همان قرب ربوبى است، مى‏كشاند. آن‏گاه انسان، ديگر عبادت را با رنج و مشقت انجام نمى‏دهد، بلكه آن را به عنوان عرض ادب به پيشگاه محبوب خويش مى‏داند و از آن لذت مى‏برد و چنان غرق در اين لذت مى‏شود كه همه‏غ لذت‏هاى دنيا را فراموش مى‏كند. چنين انسانى اگر بخواهد به حسب وظيفه، به بعضى از امور و لذت‏هاى دنيوى بپردازد، برايش بسيار گران است. از اين‏رو، فقط به خاطر امتثال امر خداوند به اين امور مى‏پردازد نه به خاطر ميل به آن‏ها. تصور اين حالت، براى ما مشكل است; مثلا شخصى كه در تابستان گرم و در بيابانى سوزان، ساعت‏ها تشنگى را تحمل كرده است، اگر شربت گوارايى را در اختيارش بگذارند، چگونه ممكن است آن را به خاطر لذتش نخورد، بلكه به خاطر خدا بخورد؟

يا مثلا گاهى حالاتى براى انسان جوان پيش مى‏آيد كه اجتناب و خوددارى از گناه، برايش كارى بسيار مشكل خواهد بود; مانند حالتى كه براى حضرت يوسف در كاخ عزيز مصر پيش آمد. جوانى در بالاترين حد رشد، برومند، قوى، زيبا، در محلى خلوت، خود را نگه مى‏دارد. اين كار بسيار مشكلى است، اما كسى كه دلش با محبوب بالاترى انس دارد و معشوق بسيار زيباترى سراغ دارد و دلش متوجه اوست، برايش خوددارى، امرى بسيار آسان است. وقتى كه به آن معشوق توجه مى‏كند، ساير جاذبه‏ها برايش هيچ است. براى او مسخره خواهد بود كه كسى غذا را براى لذتش بخودر يا ساير كارهاى دنيوى را براى لذت بردن انجام دهد. اين كارها براى او مانند بازى‏هاى بچگانه است. چرا بزرگ‏ترها از بازى با اسباب بازى بچه‏ها لذت نمى‏برد؟ براى اين كه لذت‏هاى بالاترى درك كرده‏اند.

اولياى الهى وقتى كه دلشان با خدا انس گرفت و تجليات جمال او برايشان هويدا شد، از هيچ چيز غير از جمال او لذت نمى‏برند.

باز هم براى تقريب به ذهن، چاره‏اى نيست كه از مسائل مادى مثالى بياورم. اگر انسان در مجلسى نزديك محبوب خود نشسته باشد، اما آن محبوب، در حجاب باشد و گاهى حجاب را از چهره خود بردارد و به دور از نگاه ديگران اشاره‏اى و اظهار محبتى به اين شخص بكند، و به او بفهماند كه من هم تو را دوست دارم، چه حالتى براى اين عاشق به وجود مى‏آيد؟ مى‏خواهد بال در بياورد و پرواز كند. او ديگر لذت خوراك يا ساير لذت‏ها را احساس نمى‏كند و سراپا غرق در لذت همان اشاره محبوب مى‏شود. خداوند متعال هم با دوستانش از اين اشاره‏ها بسيار دارد، اشاره‏هايى كه ديگران، آن را نمى‏بينند و درك نمى‏كنند. آن‏ها نمى‏دانند كه خداوند با دل دوستانش چه مى‏كند. دوستان خدا هم اين اسرار را فاش نمى‏كنند. ما به قيافه آن‏ها نگاه مى‏كنيم و گمان مى‏كنيم كه مشغول مطالعه كتاب يا تماشاى باغ و كوه و دريا هستند، اما تنها خودشان مى‏دانند كه چه مى‏بينند. چنان از تماشاى جلوه‏هاى محبوبشان سرمست مى‏شوند كه همه چيز را فراموش مى‏كنند.

از خداوند متعال مى‏خواهيم كه شمه‏اى از اين حقايق را در دل‏هاى ما بتاباند و دل‏هاى ما را از حبت‏خويش مالامال بفرمايد و جايى براى محبت دنيا و بيگانگان در آن باقى نگذارد.

والسلام

معرفت-شماره12

/ 1