مؤمنان و منافقان
آية الله جوادى آملى «والذين جاؤا من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذين سبقونا بالايمان ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم .» (1) «(هم چنين) كسانى كه بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مىگويند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينهاى نسبتبه مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمى!» . قرآن كريم در سوره نساء مىفرمايد: «والله اعلم بايمانكم بعضكم من بعض» (2) شما ابعاض يك واقعيت هستيد، اگر ابعاض يك واقعيتشديد، هرچه كه براى خود مىطلبيد براى ديگرى هم بطلبيد . مطلب ديگر اين است كه: تعبير «اخوان» به منزله تعليق حكم بر وصف است . چرا مؤمنين لاحق براى مؤمنين سابق طلب مغفرت مىكنند؟ به دو دليل: دليل اول اين كه آنها سبق در ايمان آوردند و مايه تشويق متاخران شدند . دليل دوم اين است كه آنان ابعاض يك واقعيتاند، برادر يكديگرند، بيگانه نيستند، مثل اين كه انسان با يك دست مشكل دست ديگر را حل كند . پس اين دو تعبير به منزله دو نكته استبراى طلب مغفرت كردن . دشمنى با مؤمنان، باعث كفر و فسق است
اين قسمت از آيه كه: «ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا» دو نكته دارد: يكى آن كه يك وقت كسى دشمن مؤمن است چون او مؤمن است و اين با ايمان سازگار نيست; يعنى اگر كسى دشمن مؤمن بود از اين نظر كه او مؤمن است كينه نسبتبه مؤمن به خاطر ايمانش ، كفر است . لذا در سوره مباركه نساء كه وارد شده «و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها» (3) گفتهاند سرش اين است كه گرچه كشتن يك انسان معصيت كبيره است و مايه خلود نيست ولى اگر كسى مؤمنى را بكشد مخلد در نار است و چون تعليق حكم بر وصف، مشعر بر عليت است; يعنى مؤمنى را لايمانه بكشد اگر كسى مؤمنى را لايمانه بكشد كافر است و مخلد در نار . پس كينه مؤمن، لايمانه، كفر است و اگر لايمانه نباشد بلكه به انگيزههاى ديگر باشد مثل اختلافات شخصى، همسايگى و خانوادگى و امثال آن، فسق است . پس كينه مؤمن يا كفر استيا فسق است . لذا اينها عرض مىكنند: «ولاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا» . درباره كلمه «بعد» در آيه شريفه «والذين جاؤا من بعدهم» كلمه «بعد» ممكن است فقط بعد زمانى باشد نه بعد رتبى، لذا از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - رسيده است كه: «نحن الآخرون السابقون» ما دير آمديم و زودتر از همه هم هستيم، جلوتر از همه هستيم يعنى زمانا دير آمديم و رتبتا از همه جلو هستيم . برادرى، منطق مؤمنان
خداوند از مؤمنين طورى ياد مىكند كه آنها را خردمند و فرزانه و اولوا الالباب بشناسيم، چون مىكوشند تا داعيه اختلاف در بين آنها پيدا نشود، زيرا داعيه اختلاف از همان اراده سوء است، اگر غل و كينهاى در بين افراد يك جامعه نباشد يقينا با هم متحد خواهند بود . از اين كه عرض كردهاند: «ربنا لاتجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا» يعنى نه تنها ما با جامعه خودمان متحد باشيم، با گذشتگان هم متحد شديم، كارى نكنيم كه آيندگان هم از ما برنجند و آن توفيق را بده كه يك سيرهاى داشته باشيم كه آينده هم از ما خوشش بيايد، ما هم از گذشتگانمان خوشحال باشيم . ما با ساير مؤمنين نگرانى نداشته باشيم . از نظر قرآن كريم اين طرز تفكر نشانه فرزانگى است، چون در همين سوره مباركه حشر آيه چهاردهم كه در پيش داريم مىفرمايد: «تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لايعقلون» (4) شما اينها را خيال مىكنيد با هم هستند و متحدند و كنار هم هستند در حالى كه دلهايشان از هم جداست و سر اين كه بدنهاى آنان نزديك هم است و دلهايشان جداى از هم است اين است كه اينها عاقل نيستند . پس معلوم مىشود ممكن نيست دو تا مؤمن با هم اختلاف داشته باشند و هر دو عاقل باشند . از اين كه خدا مىفرمايد مؤمنين عرض مىكنند: «لاتجعل فى قلوبنا غلا» يعنى اينها اولوا الالبابند يعنى اهل عقل هستند، يعنى سيره اينها اين است، نه اين كه فقط در دعا بگويند . اين كه كفار به رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - عرض كردند: حرفت را عوض كن نه اين كه يعنى اين كلمه را عوض كن بلكه مىگفتند منطقت را عوض كن . ما هم در تعبيرات ادبى و عرفى به يكديگر مىگوييم حرفت چيست؟ يعنى منطقت چيست؟ اين جا هم كه مىفرمايد: مؤمنان مىگويند ولاتجعل . . . يعنى منطق آنها اين است نه اين كه فقط دعا بكنند و كارشان نحوه ديگرى باشد . قولا و فعلا سنت اينها چه در قول و چه فعل اين است كه يك مؤمن كارى نمىكند كه مؤمن ديگر را برنجاند و مايه اختلاف فراهم كند . اگر كارى كرد معلوم مىشود عاقل نيست، چون برهانى كه در آيه چهاردهم همين سوره حشر است اين است كه فرمود: «تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لايعقلون» پس اگر كسى داعيه اتحاد داشت عاقل است، چرا؟ براى اين كه فرمود اگر كسى داعيه اختلاف داشت عاقل نيست . كه مؤمنين بايد به اين نكته حساس التفات بيشترى داشته باشند . منطق منافقان
به دنبال اين آيه، جريان منافقين جامعه را هم بازگو مىكند و مىفرمايد: «الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا» (5) كه معمولا در طرح مسائل اجتماعى است، براى اين كه كسى خيال نكند جامعه صدر اسلام همان سه گروه بودند كه پيرامون آنها بحثشد، همان گونه كه در آيات سوره توبه همه اين اقوام به پنج گروه مشخص شدهاند، در آيات سوره حشر هم همه اين اقوام مشخص هستند، يعنى مهاجرين، انصار، تابعين و منافقينى كه در جمع اينها حضور داشتند . در سوره توبه بعد از اين كه جريان مهاجر و انصار و تابع را ذكر كرد فرمود: «و من اهل المدينة مردوا على النفاق» (6) متمردين و منافقينى كه در درون مردم مدينه به سر مىبردند آنها را هم يادآور شد . الآن هم خطر اجتماعى اين گروه ناشناخته را ذكر مىكند و مىفرمايد: «الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب» . اين كلمه «نافقوا» بحثش در اول سوره بقره گذشت و گفتيم: به آن نقبها و كانالهاى زيرزمينى كه موشها احداث مىكنند كه از يك سوراخى وارد و از سوراخ ديگر خارج شوند «نافقات» مىگويند . منافق، كانال كش است از يك طرف مثل موش وارد مىشود و از يك سوراخ ديگرى هم خارج مىشود . اين شخص هرگز سوراخ زيرزمينى نمىكند كه خود را دفن كند، اين سوراخش كانالى است طورى است كه از راه ديگر خارج مىشود لذا از طرف ديگر چون خارج مىشود مىگويند «فسق» يعنى «خرج» ، اينها را مىگويند منافق، آنها وارد مىشوند كه خارج بشوند نه اين كه وارد شوند تا بمانند . فرمود: اين منافقين به برادرانشان اين چنين مىگويند: «الم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب» . اين جا «يقولون» يعنى سيره آنها اين است نه اين كه فقط حرف بزنند بلكه منطق حرفى، عملى و تقريرى آنها همين است . آرى، منافقان هم برادر يكديگرند، چون «الكفر ملة واحدة» همان طورى كه «انما المؤمنون اخوة» ، «انما الكافرون هم اخوة» . لذا گاهى مىفرمايد: «ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين» (7) گاهى مىفرمايد اينها به شياطينشان برمىگردند «يقولون لاخوانهم الذين كفروا» ، منافقين يك اخوان داخلى دارند كه بعضى از آنها برادر بعض ديگرند، يك اخوان خارجى دارند كه منافق با كافر برادرند . سرش اين است كه منافق مادامى كه حادثهاى پيش نيامده كفر درونىاش ظاهر نمىشود اما وقتى حادثهاى پيش آمد همين منافق «هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان» (8) چون حالا بايد يك طرف را انتخاب بكند يا درون يا بيرون، چون درون اصل است گرايش به درون پيدا مىكند . در حال عادى و عدم خطر درونش كافر، بيرونش ايمان، كسى او را نمىشناسد . در روز خطر بايد يك راه را انتخاب كند لذا مىفرمايد: «هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان» كفر اينها آن روز ظهور مىكند . همين منافقين به برادرانشان كه كافرند و اهل كتاب هستند يعنى يهود بنىنضير، يهود بنىقينقاع، يهود بنىقريظه و با آنها كه پيمان داشتند مثلا با يهود بنىنضير اين چنين مىگفتند: «لئن اخرجتم لنخرجن معكم» (9) اين «لام» توطئه قسم استيعنى والله، قسم ياد كردند كه اگر دولت اسلام بخواهد شما را تبعيد كند، ما هم با شما از جزيرة العرب بيرون مىآييم، كه بيرون آمدن دسته جمعى يك اعتراض شديد به اسلام باشد و معلوم شود كه اينها كسانى نيستند كه بتوان با آنها زندگى كرد . دولت اسلام مىخواهد شما را تبعيد كند ولى وقتى با شما باشيم اين تبعيد رنگ هجرت مىگيرد: «و لانطيع فيكم احدا ابدا» ما درباره شما حرف هيچ كسى را گوش نمىدهيم . هرچه هم به ما پيشنهاد بدهند كه بمانيم، نمىمانيم . «و ان قوتلتم» ، اگر شما طرف قتال قرار گرفتيد و مسلمين به مقاتله شما برخاستند، «لننصرنكم» ما هم به سود شما عليه دولت اسلام مىجنگيم . پس اگر خواستند شما را تبعيد كنند ما با حيله اين تبعيد را به صورت هجرت درمىآوريم، اگر خواستند با شما بجنگند ما شما را تاييد مىكنيم و شما را پيروز مىگردانيم . اين خلاصه حرف منافقين بود . خبر غيبى قرآن درباره منافقان
خداى سبحان مىفرمايد: «والله يشهد انهم لكاذبون» خدا شهادت مىدهد كه اينها دروغ مىگويند; يعنى در اين قصه دروغ مىگويند . ممكن است منافق در قصه و جريان ديگرى كافر را يارى كرده باشد، اما در اين جريان يهوديان بنىنضير و مانند آن خدا فرمود اينها دروغ مىگويند . اين يكى از معجزات قرآن كريم است كه از غيب خبر داده است و قاطعانه فرمود اينها دروغگويند يعنى در همه اين دعواها كاذبند . آن گاه اين اجمال را تفصيلا بيان كرد كه آيه بعدى به منزله شرح اين آيه است و بيان مىكند كه منافقين چرا كاذباند؟ تفصيلش اين است: خداوند در اين سه جمله سه بار سوگند ياد مىكند: 1) «لئن اخرجوا لايخرجون معهم» اگر مثلا ما يهود بنىنضير را از اين جا اخراج و تبعيد نماييم منافقين هرگز حاضر نيستند از جزيرةالعرب يا از مدينه بيرون بروند و بخواهند كار سياسى انجام دهند و اين تبعيد را به صورت هجرت دربياورند . 2) «و لئن قوتلوا» اگر كار به تبعيد تمام نشد و دولت اسلام با آنها به جنگ پرداخت و مورد حمله قرار گرفتند «لاينصرونهم» منافقين به اين يهوديانى كه مورد حمله واقع شدهاند كمك نمىكنند . 3) «و لئن نصروهم» اگر هم اينها را يارى كنند، خواه در مسئله تبعيد كه بخواهند بازى سياسى دربياورند و خواه در مسئله جنگ كه بخواهند كار نظامى انجام بدهند «ليولن الادبار» از ميدان جنگ رو بر مىگردانند . بر فرض كه در تمام مراحل ياد شده بخواهند يهوديان را يارى كنند، مطمئن باشند كه «ثم لاينصرون» اين لاينصرون هم به كفار برمىگردد هم به منافق . بر فرض هم منافقين بخواهند كمك سياسى يا نظامى كنند هرگز موفق به نصرت نخواهند شد و منصور نخواهند بود نه كفار و نه منافق . وقتى قهر الهى فرا برسد همه اينها را ريشهكن مىكند . در اين جا خداى سبحان چند مطلب را يكى پس از ديگرى ذكر كرد: اولا اخبار غيب كرد كه خودش يك معجزه است، بعدا با سوگند آن اخبار غيب اجمالى را مفصلا بيان كرد كه منافقين با آنها همراهى نخواهند كرد . در قرآن كريم اين چنين آمده است كه خداوند نه تنها به موجودات عالم استبلكه به معدومها هم عالم است . از ذات مقدس امام هشتم - سلام الله عليه - سؤال كردند: آيا خداوند به معدومات عالم است؟ فرمود: نه تنها به معدومات، عالم استبلكه به ممتنعات هم عالم است و نه تنها به ممتنعات عالم استبلكه به ممتنعات - بر فرض وجود آنها - هم عالم است كه چه خواهد شد; يعنى فلان شىء ممتنع كه وجود ندارد اگر وجود مىداشت چه مىشد خدا به اين هم عالم است . اين بيان امام هشتم - سلام الله عليه - با آيه قرآن كريم استدلال شده يعنى خود حضرت استدلال كرده به سوره مباركه انعام كه «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه» (10) فرمود اينها كه الآن در جهنم در زحمت قرار گرفتهاند و مىگويند خدايا ما را برگردان، اين چنين نيست كه اگر ما اينها را برگردانيم سودى به حالشان داشته باشد . حضرت به اين آيه استدلال كرده كه برگشت اينها از جهنم به دنيا محال است چون در آن حال بساط دنيا برچيده شده و دنيايى نيست تا برگردند وقتى قيامتبرپا مىشود كه كل آسمانها و زمين وضعش برچيده بشود، وقتى اين نظام برچيده شد: «يوم تبدل الارض غير الارض والسموات و برزوا لله الواحد القهار» (11) كل آسمان و زمين برچيده مىشود، اگر خورشيد است كه «اذا الشمس كورت» (12) شد، اگر نجوم است كه «و اذا النجوم انكدرت» اگر زمين است كه تبديل شد، اگر سماوات است كه تغيير پيدا كرد . كل بساط دنيا عوض شد . دنيايى نيست تا اهل جهنم بخواهند برگردند، برگشت اهل جهنم از جهنم به دنيا محال است ولى بر فرض محال اگر اين محال واقع بشود و جهنمىهايى كه كفر براى آنها ملكه شد از جهنم به دنيا برگردند باز هم همان كار سابق را ادامه مىدهند . و لذاست كه امام هشتم - سلام الله عليه - به اين جمله استدلال كرده و فرمود: «لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه» . هدايت عمومى و خصوصى
نمونه اين آيه، آيه 23 سوره انفال است كه فرمود: «ولو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون» خداى سبحان توفيق خاص را از بعضىها گرفته است، آن توفيق عمومى به نام «هدايت عام» را نصيب همه كرده استبه عنوان «هدى للناس» اما بعضىها را از توفيق خاص محروم كرده براى اين كه اگر خدا توفيق خاص بدهد و ايمان در دل اينها راه پيدا بكند با فشار و اصرار اين ايمان را از دل خود بيرون مىآورند: نظير: «واتل عليهم نبا الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها» ، (13) نظير «بصرت بما لميبصروا به» (14) اين دو عالم اسرائيلى كه انسان كوچك معمولى كه نبودند، نه آن بلعم آدم كوچكى بود و نه سامرى . سامرى را گفتهاند از آن بزرگان اهل معرفتبود، گفت چيزى را كه من ديدم ديگران نديدند، يك انسان عادى اين چنين نيست، بالاخره از او كارى ساخته بود كه از ديگران ساخته نبود . پس خدا اين توفيق و لطف را داد، آنها با تمام فشار اين توفيق را از دل بيرون كردند . اين كه سامرى گفت: «بصرت بما لميبصروا» يعنى چيز مخفى بود من فقط ديدم و ديگران نديدند، يعنى با همين چشم ظاهرى، اين كه هنر و مقامى نيست و از آن خاكى كه انسان با همين چشم ببيند كارى ساخته نيست كه گوساله را به حرف دربياورد، اين يك آدم غير عادى بود، چيزى مىدانست كه ديگران نمىدانستند و چيزى مىديد كه ديگران نمىديدند و چيزى مىفهميد كه ديگران نمىفهميدند منتهى چون ظرفيت نداشت در راه باطل صرف كرد اين: «انى بصرت بما لميبصروا» از يك جايى حكايت مىكند . در اين آيه سوره مباركه انفال هم مىفرمايد بعضىها اينطور هستند ما توفيق را هم در خانهشان ببريم اينها با فشار او را خارج مىكنند: «لو علم الله فيهم خيرا لا سمعهم» يعنى به گوش جان اينها مىشنواند نه به گوش ظاهر چون به گوش ظاهر قبلا رسانده و فرموده بود: «هدى للناس» و قرآن به گوش ظاهرى به همه رسيده و آنها را به طور عام دعوت كرده است و ديگر نيازى به شرط و جزا ندارد، اما درباره آن گوش جان است كه مىفرمايد اگر ما ايمان را وارد گوش جانشان بكنيم و با گوش دل هم بشنوند با دست دل او را بيرون مىكنند، چون: «فى قلوبهم مرض» . «ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون» اول اعتراض مىكنند بعد اعراض . اين اعتراضها زمنيه آن اعراض استيك وقتيك كسى سؤال مىكند به عنوان اين كه سؤال مفتاح علم است اين بسيار خوب است، اما گاهى اعتراض مىكند كه معاذالله زمينه اعراض باشد . «لتولوا» ، اول اعتراض مىكند «و هم معرضون» بعد رو برمىگردانند . ناتوانى منافقين
بنابراين همه حالات اهل نفاق با اين بيان مشخص شد، پس كارى از منافقين چه در بعد سياسى و چه در بعد نظامى ساخته نيست اگر هم اهل كتاب را يارى كنند از ميدان جنگ برمىگردند: «ثم لاينصرون» . منافقين در داخله اسلامى به همين نحوه عمل مىكردند . اينها با ما تعهد بستند كه وارد جبهه بشوند چند قدم آمدند ديدند جنگ جدى استبرگشتند . در سوره مباركه احزاب وضع منافق را پردهبردارى كرد و فرمود: اينها وقتى سخن از غنائم بود حضور داشتند اما وقتى سخن از غرامت استبرمىگردند . در اين سوره دو آيه است اين دو آيه مقابل يكديگر استيكى از اين دو آيه خيلى معروف است و مىفرمايد: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا» (15) مؤمنان به عهدشان وفا كردند . در مقابل اينها، گروه ديگرى هستند كه در همين سوره مباركه احزاب مشخص شدهاند مىفرمايد: «و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لايولون الادبار و كان عهد الله مسئولا» (16) فرمود اينها قبلا به ما تعهد سپردند، با ما بيعت كردند كه در جنگ برنگردند، همين كه جنگ شد از بين راه برگشتند . در جريان جنگ احد سيصد و اندى كه يك سوم رزمندگان آن روز را تشكيل مىدادند از بين راه برگشتند . اين آيه، آيه نفاق است و در مقابل آن آيه است كه آيه ايمان است . اين مىگويد: «من المؤمنين رجال» مال شهداست در مقابلش آن آيه است كه مىگويد: «و لقد كانوا عاهدوا الله» اما برگشتند كه مال منافقين است . بين مدينه تا معركه احد فاصلهاى نبود، منافقين همين چند قدم را هم برگشتند . از هر دو گروه پرده برداشته شد . هم آنهايى كه طالب شهادت بودند و رفتند و به تعهد خود عمل كردند و هم كسانى كه برگشتند و به عهد خود با خدا عمل نكردند به اينها گفتيم: «قل لن ينفعكم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لاتمتعون الا قليلا» هر كجا برويد مرگ به سراغ مىآيد ولى آنها خيانت كردند . پس اينها افرادى بودند كه از اين طرف به مسلمين تعهد سپردند كه ما با شماييم و بين راه برگشتند، هم از آن طرف به كفار تعهد سپردند كه ما با شماييم و برمىگشتند و تازه اگر برنگردند و واقعا هم بخواهند اهل كتاب را يارى كنند كارى از اينها ساخته نيست . نتيجه اين كه «ثم لاينصرون» اين اخبار قطعى است و منافقان منصور نخواهند بود . ادامه دارد 1) حشر (59) آيه . 2) نساء (4) آيه25 . 3) همان آيه 93 . 4) حشر (59) آيه 14 . 5) همان، آيه11 . 6) توبه (9) آيه101 . 7) اسراء (17) آيه27 . 8) آل عمران (3) آيه167 . 9) حشر (59) آيه 11 . 10) انعام (6) آيه 26 . 11) ابراهيم (14) آيه 48 . 12) كورت (81) آيه1 . 13) اعراف (7) آيه175 . 14) طه (20) آيه96 . 15) احزاب (33) آيه23 . 16) همان آيه15 .