يقين [1]
نويسنده: آيت الله جوادى آملى يقين
عرفان و معرفت تا به مرحله يقين نرسد، از منازل ابتدايى سالكان كوى حق است؛ اما وقتى به مرحله يقين رسيد منازل و مراحل آن يكى پس از ديگرى پيموده مىشود؛ زيرا خود يقين داراى سه مرحله «علم اليقين» ، «عين اليقين» و «حق اليقين» است. گرچه براى معرفت درجاتى ذكر شده است، ولى بخشى از درجات معرفت، جزو محدوده يقين به شمار مىآيد. «يقين» همان جزم مطابق با واقع است؛ يعنى معرفت به گونهاى است كه چون مطابق با واقع است جهل در آن راه ندارد و چون ترديد پذير نيست، جزمى است. البته يقين بسيار كم است و كمترين رزقى كه بين بندگان تقسيم شده، يقين است، چنانكه امام رضا (عليه السلام) مىفرمايد: «لم يقسم بين العباد شيء أقل من اليقين». [2] و هر كسى به مقام يقين نمىرسد. ممكن است انسان گاهى ظن متراكم را يقين بپندارد؛ زيرا بعضى از گمانها خيلى قوى است و دير از بين مىرود و دوام دارد؛ اگر چه، شبهه در آن نفوذ مىكند و ضرورت ندارد. بنابراين، معرفتهاى ظنى يقين نيست. يقين آن است كه شبهه پذير و نيز زوال پذير نباشد. به اين مرحله از معرفت، «يقين» گفته مىشود. علم اليقين و حق اليقين قرآن كريم، علم اليقين را پلى براى عين اليقين قرار داده، مىفرمايد: «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم». [3] اگر به مرحله علم اليقين برسيد، ره توشهاى داريد كه شما را به عين اليقين آشنا مىكند . معناى آيه اين نيست كه شما بعد از مرگ به عين اليقين مىرسيد؛ چون بعد از مرگ، همه افراد، اعم از عارف، عامى، ملحد و موحد به عين اليقين مىرسند؛ زيرا وقتى ملحد را به جهنم مىبرند و آتش را به او نشان مىدهند، مىگويند: «أفسحر هذا أم أنتم لا تبصرون». [4] در دنيا مىگفتيد پيامبر ساحر است ولى اكنون كه جهنم را مىبينيد آيا باز هم مدعى سحريد؟ در آن روز ملحدان هم مىگويند: «ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا إنا موقنون». [5] پس اين كه خدا در قرآن مىفرمايد: «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم»، ناظر به قبل از مرگ و دنياست؛ يعنى، شما مادامى كه در دنيا هستيد اگر به علم اليقين برسيد، مىتوانيد جهنم را ببينيد. ذكر جهنم در اين آيه شريفه به عنوان مثال است و انتخاب اين مثال براى آن است كه قرآن بر «انذار» تأكيد بيشترى دارد تا «تبشير» ، از اين رو اگر كسى علم اليقين داشته باشد، بهشت، صراط، حساب، ميزان و خود صحنه «ساهره» قيامت را هم مىتواند ببيند. بنابراين، در حقيقت، معناى آيه كريمه مذكور اين مىشود كه: «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجنة و الصراط و الكوثر و الميزان و تطاير الكتب و انطاق الجوارح و الساهرة و...». بالاتر از علماليقين مقام «حق اليقين» است. حق اليقين آن است كه انسان نه تنها شاهد حق باشد بلكه عين شهود حق قرار گيرد، «فانى» از غير و «باقى بالله» شود، از خود چيزى نداشته باشد و در معرفت الهى غرق شود. حق اليقين يعنى يقين حقى كه بالاتر از آن در بخش معرفت نمىتوان فرض كرد: «و إنه لحق اليقين». [6] سرمايه يقين همان گونه كه در اجرام طبيعى و امور حسى، بعضى پاك و برخى ناپاك است، در خاطرات نفسانى نيز چنين است. آنچه به توحيد الهى و رضاى به قضاى حق، تفويض و تسليم و توكل منتهى مىشود، جزو خاطرات پاك است و روحى كه متصف به آنهاست، پاك خواهد بود و آنچه انحراف از توحيد را به همراه دارد، از خاطرات ناپاك بوده روح مبتلاى به آن هم ناپاك خواهد بود. يكى از برجستهترين خاطرات پاك روح، يقين است. كسى كه به مبدأ و معاد و اسما و صفات الهى يقين داشته باشد، از گزند خاطرات آلوده مىرهد و به فيض خاطرات پاك نايل مىشود. رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «كفى باليقين غنى و بالعبادة شغلا». [7] براى روح، بهترين توانگرى يقين و بهترين كار عبادت است، انسان متيقن، تواناست و چيزى او را از پا در نمىآورد و با داشتن سرمايه يقين مىتواند بسيارى از امور علمى و عملى را كسب كند. غنا و توانگرى در سايه مال نيست، بلكه در سايه يقين به قضا و قدر است. ممكن است كسى توانگر مالى باشد، ولى چون داراى يقين نيست، در فقر شك و ترديد و دلهره بسوزد و ممكن است كسى توانگر مالى نباشد، ولى بر اثر يقين، داراى روحى آرام و نفسى مطمئن باشد و چيزى او را نلرزاند. در دعاى شريف كميل آمده است كه «طاعته غنى». [8] اين طاعت از يقين نشئت مىگيرد. پس كسى كه يقين دارد، قهرا اطاعت هم مىكند و در نتيجه توانمند هم خواهد بود. ذيل اين آيه كه ذات اقدس اله از زبان ابراهيم خليل ( عليه السلام) مىفرمايد: «رب أرنى كيف تحيى الموتى قال أ و لم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبي». [9] در روايتى آمده كه از حضرت امام رضا ( عليه السلام) پرسيدند: آيا حضرت ابراهيم ترديد داشت؟ امام رضا ( عليه السلام) فرمودند: نه، حضرت ابراهيم يقين داشت، ليكن يقين بيشتر طلب كرد: «أكان في قلبه شك؟ قال: لا، كان على يقين ولكنه أراد من الله الزيادة في يقينه». [10] چون يقين هم درجاتى دارد و از اين رو توانگرى درجاتى دارد. «أغنى الاغنياء» خداوند متعال است و يقين خدا از هر يقينى بالاتر است. گرچه يقين او شهودى و حضورى است و حصولى نيست، چنانكه عنوان يقين، به خداوند اسناد داده نشد، ولى چون علم او از همه علوم بالاتر است، يقين او هم از همه يقينها بالاتر است. درباره سيره امام سجاد (سلام الله عليه) گفته شده است: «كان علي بن الحسين ( عليهما السلام) يطيل القعود بعد المغرب، يسئل الله اليقين». [11] تعقيب را بعد از نماز مغرب طولانى مىكرد و زياد مىنشست و از خدا درخواست يقين مىكرد . اين كه مىبينيم مصيبتهاى سنگين براى اين خاندان پيش مىآيد و آنان تحمل مىكنند، براى آن است كه توانمند و توانگرند و توانگريشان در سايه يقين آنهاست؛ چون مىدانند چيزى از آنان كم نمىشود و مىدانند كه عاقبت از آن اهل تقوا و يقين است. اميرالمؤمنين ( عليه السلام) معيار سود و زيان را آخرت مىداند و مىفرمايد: «إعلموا أنه لا يصغر ما ضر يوم القيامة لا يصغر ما ينفع يوم القيامة فكونوا فيما أخبركم الله كمن عاين». [12] چيزى كه در قيامت ضرر دارد، يا نافع است، كوچك نيست. بنابراين، بررسى بزرگ و سودمند بودن چيزى يا كوچك و زيانبار بودن آن، بايد با ترازوى قسط و عدل معاد صورت گيرد، نه با ترازوى دنيا. نيز آن حضرت مىفرمايد: مطالبى را كه دين به شما آموخته و خدا و معصومان به شما مىگويند، به منزله يقين و مشهود بدانيد. ضرب المثل معروف «شنيدن كى بود مانند ديدن» از بيان نورانى اميرالمؤمنين ( عليه السلام) اقتباس شده كه فرمود: «ليس العيان كالخبر». [13] ديدن و شنيدن يكسان نيست؛ ولى اگر معصوم ( عليه السلام) به انسان خبر دهد و راه يقين را هم به او بياموزد، انسان مىتواند بكوشد خبر سمعى را مانند ديدن عينى قرار دهد و اگر به مرحله «مثل ديدن» برسد، كمكم به مرحله بالاتر، كه خود «ديدن» است، مىرسد. آثار يقين براى اين كه انسان به مقام رفيع يقين بار يابد، بايد تسليم محض خداوند باشد؛ زيرا كسى كه به اين مقام، بار مىيابد در قلب او جز خواسته خدا چيزى نيست و اگر در قلب كسى جز خواسته خدا نباشد، كمكم مفهوم و معقولش، مشهود و خبر و گزارشش، معاينه مىشود. گروهى به حضور پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مشرف شدند؛ حضرت از آنان پرسيد : در چه حالى هستيد؟ عرض كردند: ما «مؤمن» هستيم. سپس آن حضرت پرسيد: حقيقت ايمان شما چيست؟ عرض كردند: اهل رضا به قضاى الهى، تفويض [14] و تسليم امر خداييم. حضرت فرمود: «علماء حكماء، كادوا أن يكونوا من الحكمة أنبياء، فان كنتم صادقين فلا تبنوا ما لا تسكنون و لا تجمعوا ما لا تأكلون و اتقوا الله الذي إليه ترجعون». [15] عالمان الهى و حكيمان دينى هستيد، به گونهاى كه حكمت شما نزديك است به مرحله نبوت برسد و اگر راست مىگوييد كه اهل تفويض، تسليم و رضاييد، چيزى را كه در آن سكونت نمىكنيد، نسازيد و چيزى را كه نمىخوريد، ذخيره و پسانداز نكنيد، شما كه انباردار نسل آينده نيستيد! سر مذموم و زشت بودن ذخيره آن است كه انسان به پسانداز خود اطمينان پيدا مىكند و به آنچه كه در مخزن الهى است وثوق ندارد، در حالى كه خداوند، وعده رزق داده است و چنين نويدى حتما مؤثر است؛ زيرا هم مخزن الهى نفادناپذير است و هم خداوند از خلف عهد و تخلف وعد مصون است. [1]. كتاب: مراحل اخلاق در قرآن ص 351 [2]. بحار، ج 67، ص 139؛ اصول كافى، ج 2، ص .52 [3]. سوره تكاثر، آيات .6 5 [4]. سوره طور، آيه .15 [5]. سوره سجده، آيه .12 [6]. سوره حاقه، آيه .51 [7]. بحار، ج 67، ص 176؛ محاسن برقى، ج 1، ص .385 [8]. مفاتيح الجنان، دعاى كميل. [9]. سوره بقره، آيه .260 [10]. بحار، ج 67، ص 176؛ محاسن برقى، ج 1، ص .385 [11]. بحار، ج 67، ص 176؛ محاسن برقى، ج 1، ص .387 [12]. بحار، ج 67، ص 178؛ محاسن برقى، ج 1، ص .387 [13]. شرح غررالحكم، ج 5، ص .74 [14]. تفويض آن است كه انسان حدوثا كار را به خداوند واگذار كند و تسليم آن است كه بقائا در برابر هر تصميمى كه خدا در باره وى گرفته، منقاد باشد. [15]. بحار، ج 64، ص 286؛ محاسن برقى، ج 1، ص .354