اخلاق و عرفان اسلامى
استاد محمدتقى مصباحيزدى اشاره:
در ادامه سلسله بحثهاى اخلاقى استاد مصباح يزدى، در اين شماره نيز شرح بخش ديگرى از وصاياى امام جعفر صادقعليه السلام به عبدالله بن جندب را پى مىگيريم: «يا ابن جندب من حرم نفسه كسبه فانما يجمع لغيره و من اطاع هواه فقد اطاع عدوه و من يثق بالله يكفه ما اهمه من امر دنياه و آخرته و يحفظ له ما غاب عنه و قد عجز من لم يعد لكل بلاء صبرا و لكل نعمة شكرا و لكل عسرا يسرا. » (1) ضرورت هدفمند بودن كار و فعاليت انسان
اگر از ديد مادى و دنيايى به تلاش روزمره زندگى انسانى نظرى افكنيم، مىبينيم هر كسى كه تلاش مىكند، انتظار دارد كه نتيجه آن را ببيند و از آن بهرهمند شود. اما اگر كسى حاصل تلاش شبانهروزى خود را بدون دليل، تحويل ديگرى دهد، كارى انجام داده كه با هيچ منطقى - اعم از الهى و يا دنيوى و مادى - سازگار نيست. البته بحث ايثار، بحث ديگرى است; گاهى انسان تلاش مىكند و حاصل تلاش خود را به خاطر رضاى خدا و اجر اخروى يا دست كم براى ارضاى عاطفه انسانى خود، آن را در اختيار كسى كه نيازمندتر است قرار مىدهد. چنين كارى مذموم و ناروا نيست. ولى متاسفانه انسانهايى را شاهديم كه بدون هدف و يا دليلى موجه و قانعكننده، عملا دسترنجخود را در اختيار ديگران مىگذارند; يعنى با زحمت و مشقتسرمايه مىاندوزند، اما بدون اينكه خود از آن بهرهاى ببرند، آن را - مثلا - براى ورثه باقى مىگذارند. مصداق بارز چنين انسانهايى، افراد بخيلى هستند كه از شكم خود و زن و فرزندانشان كم مىگذارند و براى ديگران ذخيره مىكنند. اين كار نه تنها ثوابى به دنبال نخواهد داشت، بلكه چه بسا نتايجسويى نيز بر آن مترتب باشد; زيرا ممكن است اين ثروت به دست كسانى بيفتد كه از آن سوء استفاده نمايند. دسته ديگرى از انسانها، افرادى هستند كه فقط از روى هوا و هوس كار مىكنند; آنها فكر مىكنند كه به اختيار خودشان كار مىكنند و نفعى براى خودشان دارند، در صورتى كه چشم و گوش بسته، در خدمت دشمن خود هستند. هواى نفس، دشمن درونى انسان است و عاملى است كه انسان را از سعادت دنيا و آخرت محروم مىسازد. نفس انسانى بزرگترين دشمن انسان است كه در درون خود اوست. كسانى كه به دلخواه خودشان عمل مىكنند، در واقع اسير هواى نفس خود هستند. اين كار همانند اين است كه انسان امر و نهى دشمن خود را بدون چون و چرا اطاعت كند. به راستى چه كار احمقانهاى خواهد بود; كدام انسان عاقلى به دستورات دشمناش بدون اينكه هيچگونه دخل و تصرفى در آنها بدهد عمل مىكند؟ توجه به اين نكته موجب مىشود تا ما در مقابل هواى نفس خود بيشتر مقاومت كنيم و زندگى دنيوى و ابدى هر دو را به خطر نيندازيم و نيز زندگى جاودانه ابدى را به زندگى فانى و گذرا نفروشيم. رفع اضطرابها در پرتو اعتماد به خداوند
هر انسان عاقلى اگر اندكى بينديشد، حتى اگر متدين و ديندار هم نباشد، مىفهمد كه انباشت ثروت براى ديگران كار غيرعاقلانه است. اما مسائلى وجود دارد كه تا انسان ايمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمىتواند آنها را به درستى درك كند. انسان خداشناس در اثر توكل و تسليم و راضى بودن به تدبيرات و تقديرات الهى، به مقامات معنوى بسيار بلندى دست پيدا مىكند كه مىتواند از فهم و درك آن مسائل برآيد. ما در زندگى به طور طبيعى براى رفع نياز خود - صرف نظر از معرفتى كه به خداى متعال پيدا مىكنيم - به اسباب و وسايلى كه در اختيار داريم مانند نيروى بدنى و فكرى خود، دوستان، پدر و مادر و خويشان خود اعتماد مىكنيم. اما تربيت دينى اينگونه نيست. دين انسان را به گونهاى پرورش مىدهد كه هرگاه احساس نياز كرد، ابتدا براى رفع نياز خود متوجه خدا شود. هر چند اراده الهى بر اين تعلق گرفته كه در اين عالم كارها از روى اسباب انجام بگيرد، اما فرق است ميان اينكه انسان وسايل اين دنيا را ابزار بداند يا تعيينكننده. انسانهايى كه از تربيت دينى كاملى برخوردار نيستند، خود را صاحب تدبير و وسايل دنيا را داراى قدرت تعيينكننده مىدانند. اما دين به انسان مىآموزد كه همه چيز از آن خداست; يعنى وجود و بقا و تدبير و تقدير به دست اوست. اجازه تصرف ما تكوينا و تشريعا به دستخداست. ما بايد سعى كنيم اين روحيه را در خود تقويت كنيم كه اعتمادمان قبل از هر چيز به خدا باشد. البته اين سخن بدين معنا نيست كه هيچ كارى انجام ندهيم و از هيچ وسيلهاى استفاده نكنيم و به انزوا و خلوتى نشسته و انتظار داشته باشيم كه خدا همه چيز را درست كند. بلكه سخن در اين است كه بدانيم رشته كار و اختيار عالم به دستخداست. خداوند عالم، بدون اسباب مادى هم مىتواند نيازهاى ما را برطرف كند، اما حكمت او اقتضا كرده كه اين اسباب در كار باشد و ما در معرض هزاران آزمايش و امتحان الهى قرار بگيريم تا زمينه رشد و تكامل معنوى ما فراهم شود. اگر اين اسباب و آزمايشهاى الهى نبود، تكاملى هم در كار نبود; اگر ما كار نمىكرديم و روزى به دست نمىآورديم، حلال و حرام، واجب و مستحبى مطرح نمىشد و لذا رشد و تكاملى هم براى انسان در كار نبود. تكامل انسان در اثر عمل به تكاليف است، زمينه تكليف را همين كارهاى خوب و بد فراهم مىكند. بايد اين اسباب در كار باشند تا به تكامل برسيم، اما اين اسباب و ابزار به تنهايى كارساز نيستند، بلكه فوق اينها دست ديگرى است كه همه چيز در قبضه قدرت اوست. ما بايد در هر حالى ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برويم. معرفت ناب توحيدى و تربيت ناب دينى چنين نگرشى را اقتضا مىكند. چيزى كه انسان را به تفكر و تلاش و فعاليت وا مىدارد، يا مربوط به دنياستيا آخرت; سررشته و اختيار همه چيزهايى كه ما براى دنيا و آخرت خود مىخواهيم، در دستخداست. كسانى كه توجه قلبى و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند كار آنها را آسان و مشكلات دنيا و آخرتشان را با تدبير و تقدير خودش حل مىكند; يعنى به جاى اينكه آنها به نيرو و تدبير خودشان اتكا كنند و زحمتبسياربكشند، خداكمكشان مىكند تا مشكلشان حل شود. اين يك فضل مضاعف الهى است كه شاملاينگونه افراد مىشود. شايسته است همواره در موقع گرفتارى و مشكلات، آيه شريفه «اليس الله بكاف عبده. . » (زمر: 36) ; را به ياد بياوريم كه مىفرمايد: آيا خدا براى بنده خود كافى نيست؟ كسى كه خدا را دارد، به چه چيز ديگرى احتياج دارد؟ توجه به اين مطلب - كه بزرگترين سرمايه مؤمن است - موجب مىشود كه اعتقاد و اعتماد بيشترى به خدا پيدا كنيم. كسانى كه از اين نيروى معنوى برخوردار شوند، مشكلاتشان زودتر حل مىگردد. متاسفانه در بسيارى از موارد، براى بسيارى اتفاق مىافتد كه در گرفتارىها به جاى اعتماد و تكيه به نيروى لايزال الهى به چيزهاى ديگر اعتماد مىكنند. مثلا، پدرى كه به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بيمارش دور شده، مدام نگران حال فرزندش است. اين شخص در منزل هم كه بود اين مشكلات را داشت، اما اكنون كه در مسافرت است، مشكلش مضاعف شده است; چون از خانه و زندگى خود دور است. كسانى كه براى انجام وظيفه - مثل حج و عبادت و سفر زيارتى واجب يا مستحب يا تبليغ دين يا جهاد و مانند اينها - از خانه و كاشانه خود دور مىشوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما اين افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگرانى آنها كم مىشود، بلكه اصلا نگرانى پيدا نمىكنند; چون مىدانند كسى بالاى سرشان هست كه قدرت او، از خود او و از همه بيشتر است. خداوند، هرگز براى كمك، سفر يا حضر بودن ما را لحاظ نمىكند، اگر تقدير الهى بر كمك باشد، حضور و غياب ما بىوجه است و اگر هم تقدير الهى بر عدم كمك باشد، حضور ما فايدهاى ندارد. لزوم شكرگزارى و صبر در برابر نعمتها و بلايا
رويدادهايى كه در اين عالم پيش مىآيد، از دو حالتخارج نيست: يا دلخواه و مطابق ميل ما هستند و يا بر خلاف طبع و ميل ما. سلامتى، رفاه، راحتى، آسايش، هواى خوب و چيزهايى از اين قبيل كه بر وفق مراد ما هستند، نعمتاند. از سوى ديگر، مريضى، فقر، گرفتارى، قرض و مانند آنها كه موافق ميل ما نيستند، بلا هستند. عالم دنيايى سرشار از اين دو نوع حادثه است. كسى نيست كه در زندگى هيچ امر خوشايندى نداشته باشد; يعنى هيچ نعمتى نداشته باشد، همچنين كسى هم نيست كه هيچ مشكلى نداشته باشد: «لقد خلقنا الانسان فى كبد» (بلد: 4) زندگى انسان در اين عالم توام با رنج و سختى است. آموزهها و تربيت ناب دينى به ما مىآموزد كه در برابر نعمتها شكرگزار باشيم، تا نعمتهاى الهى افزون شود و در برابر بلاها صبر پيشه كنيم تا اجر ما افزون گردد. انسان براى اين كه بتواند مسير و راه صحيح را طى كند، بايد اين نكته را در نظر داشته باشد كه اگر مشكلى برايش پيش مىآيد، به دنبال آن راحتى و گشايشى است: «فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا» (الشرح: 5 و 6) . اگر انسان به اين مساله توجه نداشته باشد، نه راحتى دنيا را دارد نه سعادت آخرت را. كسى كه شكرگزار خدا نباشد، سعادت آخرت را نخواهد داشت، اگر بر بلاها نيز صبر نكند، زندگى را براى خودش سختتر مىكند; يعنى نه تنها مشكلات او حل نمىشود، بلكه اين مشكلات مضاعف مىگردد. بنابراين، اگر ما راحتى و سعادت دنيا و آخرت را مىخواهيم، بايد در مقابل سختىها و بلاها صبر كنيم. اگر اين كار را نكنيم، انسان ناتوانى هستيم. و لذاست كه حضرت به عبدالله ابن جندب و به همه مؤمنان سفارش اكيد كرده و مىفرمايد: «و قد عجز من لم يعد لكل بلاء صبرا و لكل نعمة شكرا و لكل عسر يسرا»; عاجز و ناتوان است كسى كه براى هر بلايى صبرى مهيا نكند و براى هر نعمتى شكرى و براى هر سختى آسانى را. ادامه دارد. 1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 24، ص 282