اخلاق و عرفان اسلامى
استاد محمد تقى مصباح
اشاره
در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح يزدى، در اين شماره نيز شرح بخش ديگرى از وصاياى امام جعفر صادقعليه السلام به عبدالله بن جندب را، كه اختصاص به مواعظ اخلاقى حضرت عيسىعليه السلام دارد، به محضر اهل معرفت تقديم مىداريم:
«طوبى لمن جعل بصره فى قلبه و لم يجعل بصره فى عينه. لاتنظروا فى عيوب الناس كالارباب و انظروا فى عيوبكم كهيئة العبيد. انما الناس رجلان مبتلى و معافى فارحموا المبتلى و احمدوا الله على العافيه. » (1)
لزوم اجتناب از قضاوتهاى عجولانه
برخى افراد، ظاهربين و سريع القضاوه هستند; يعنى به محض مشاهده ظاهر كسى يا چيزى، بلافاصله در مورد خوب يا بد بودن آن قضاوت مىكنند. اين حالتسطحىنگرى نه تنها در شان انسان مؤمن نيست، بلكه حتى در شان يك فرد عاقل نيز نمىباشد. قضاوت انسان عاقل بايد مبتنى بر تحقيق و دورانديشى باشد; صرف داشتن ظاهر فريبنده و يا يك رفتار خوب يا بد نبايد مبناى قضاوت انسان قرار گيرد. اما متاسفانه بسيارى از مردم اينگونه هستند; يعنى منشا قضاوت آنها را همين ادراكات سطحى و ابتدايى تشكيل مىدهد. از اين رو، در بسيارى از موارد با قضاوتهاى نادرست، در دامهاى شيطان مىافتند.
حضرت عيسىعليه السلام ضمن دادن هشدار نسبتبه اين آفت، مىفرمايد: خوشا به حال آن كسى كه بينش يا بينايىاش در دلش باشد نه در چشمش: «طوبى لمن جعل بصره فى قلبه و لم يجعل بصره فى عينه. » صرف ديدن با چشم، بينش نيست، يك رؤيتسطحى است كه حيوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه «قلب» در اين تعبير، عقل مىباشد كه جامع ادراكات درونى و عميق است. بنابراين، ما بايد سعى كنيم از قضاوتهاى منفعلانه و سطحى در مورد اشيا و اشخاص كه منشا آن، تنها ادراكات حسى ظاهرى است، اجتناب ورزيم. اگر انسان از روى تحقيق و دقت قضاوت كند و عقل خود را به كار گيرد، ديگر فريب زرق و برق دنيا را نمىخورد. در دنيا چيزهايى وجود دارد كه ممكن است انسان با مشاهده آنها به قضاوتهاى عجولانهاى دستبزند و بر اين اساس، فريب بخورد. اگر انسان درستبينديشد، متوجه مىشود كه بسيارى از چيزها كه ظاهرى فريبنده دارند، باطن خوبى ندارند. چه بسا به دنبال يك نگاه، سالها گرفتارى و بدبختى باشد. همچنين با ديدن ظاهر اشخاص نمىتوان در مورد شخصيتحقيقى آنها قضاوت كرد; ممكن است كسانى ظاهرى موجه و - به اصطلاح - حزباللهى داشته باشند، اما در باطن افرادى دو رو و منافق باشند و به عكس، كسانى ظاهر خوبى نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد. بنابراين، ما نبايد به ديدنىهاى ظاهرى اكتفا كنيم و بر آن اساس زود قضاوت نماييم، بلكه بايد به دنبال ادراكات حسى، عقل خود را نيز به كار بگيريم.
آفات عيبجويى از ديگران
بسيارى از مردم به جاى اينكه به دنبال رفع عيوب خود باشند، مدام در پى جستوجوى عيوب ديگران هستند. اينگونه افراد رفتار ديگران را زير ذرهبين قرار مىدهند تا به محض مشاهده كوچكترين لغزش و يا اشتباهى، شروع به عيبجويى نمايند. اين حالت از خودخواهى انسان سرچشمه مىگيرد; يعنى چون انسان حب ذات دارد، نمىخواهد باور كند كه آلوده است و داراى عيوب بسيارى است. با آنكه همه انسانها بر نقصها و ضعفهاى خود آگاهند (ان الانسان على نفسه بصير) ، اما برخى از آنان به دليل داشتن حس خودپرستى و خودخواهى، چنين وانمود مىكنند كه هيچگونه عيب و ايرادى ندارند. اين افراد براى سرپوش گذاشتن بر عيوب خود، خودشان را با افرادى كه داراى عيوب بدترى هستند مقايسه مىكنند تا از اين طريق هم خود را بهتر از ديگران جلوه دهند و هم دلشان را به اين خوش كنند كه آن قدرها هم آدم بدى نيستند!
ما اگر مىخواهيم اين انگيزه شيطانى را از خود دور كنيم، بايد به جاى عيبجويى از ديگران، درصدد يافتن عيوب خود و رفع آنها باشيم. اگر انسان واقعا براى رهايى از اين دام شيطان عزم خود را جزم نمايد، اصلا فرصت پرداختن به عيوب ديگران را پيدا نمىكند. كسانى كه مغرورانه و متكبرانه به دنبال مطرح كردن عيوب ديگران هستند، گويى ارباب و صاحب اختيار مردماند كه اينگونه از ديگران بدگويى مىكنند و رفتارشان را مورد سنجش و ارزيابى قرار مىدهند. حضرت مىفرمايد: نه تنها انسان نبايد اين روحيه را داشته باشد، بلكه بايد همچون برده، متواضع باشد و سعى كند براى در امان ماندن از مؤاخذه ارباب، كار خلافى انجام ندهد: «لاتنظروا فى عيوب الناس كالارباب و انظروا فى عيوبكم كهيئة العبيد. »
تربيت دينى اقتضا مىكند كه انسان ابتدا عيوب خودش را بشناسد و آنها را رفع كند، سپس به سراغ نقصها و ضعفهاى ديگران برود. تقويت روحيه انتقادپذيرى از ديگر راههاى برطرف كردن عيوب ظاهرى و باطنى است. ما نه تنها بايد از خودمان انتقاد كنيم، بلكه بايد اين اجازه را به ديگران بدهيم تا عيوبى را كه از چشممان مخفى استبه ما گوشزد كنند. بسيارى از بزرگان اخلاق اينگونه بودند; يعنى حتى نزد استادان خود مىرفتند والتماس مىكردند كه عيبشان را بگويند تا درصدد رفع آنها برآيند. اما متاسفانه بسيارى از مردم نه تنها اينگونه نيستند، بلكه حتى مىخواهند عيوبى را هم كه به آنها واقفاند، مخفى و انكار كنند. از اينرو، به دنبال عيوب ديگراان مىروند تا از آنها عيبجويى كنند.
يكى ديگر از آفات دقت و كنجكاوى در رفتار ديگران، اين است كه وقتى انسان نقصى را در ديگران مىبيند، احساس تكبر و عجب به او دست مىدهد، خصوصا اگر آن نقص، از عيوب ظاهرى باشد و وى نيز نمونه آن را در وجود خود نداشته باشد. اين افراد غافل، ممكن استبا مشاهده عيوب ديگران، آنان را مورد استهزا و تمسخر قرار دهند و يا اگر خيلى مؤدب باشند، در دلشان به آنان بخندند و با خود بگويند ما خيلى از ديگران بهتريم كه اين عيبها را نداريم!
مردم به طور كلى دو دستهاند: يا داراى نقص و عيبى مىباشند و يا در عافيت و سلامتبه سر مىبرند. اين عيوب، هم شامل نقصهاى جسمانى مىشود و هم عيوب غيرجسمانى. در هر حال، وقتى انسان با كسى كه داراى نقص است مواجه مىشود، بايد به جاى تحقير وى، خدا را شكر كند كه او را از اين عيب و نقص حفظ كرده است. حتى روايت داريم كه اگر شما به شخص كافرى برخورد كرديد (چون آن زمانها در شهرهايى كه مسلمانان زندگى مىكردند، افراد يهودى و نصرانى هم زياد بودند) ، بگوييد: «الحمدلله الذى لم يجعلنى يهوديا و لانصرانيا . . . وجعلنى حنيفا مسلما. » ; (2) حمد و سپاس خدا را كه ما را يهودى و نصرانى قرار نداد، بلكه به ما توفيق داد كه مسلمان مؤمنى باشيم. در امور ظاهرى هم همينطور است; اگر به كسى كه در اندامهايش نقصى هست، برخورد كرديم، بايد خدا را شكر كنيم كه سالم هستيم. در امور علمى، اخلاقى و دينى نيز اين نكته مصداق دارد; اگر با كسى كه از نظر قدرت فهم و استدلال ضعيف است و يا صفت اخلاقى ناپسندى دارد و يا به گناهى آلوده است و به طور كلى از نعمتهايى كه ما از آن برخورداريم بىبهره است، مواجه شديم، بايد اولا، خدا را شكر كنيم كه آنگونه نيستيم و ثانيا، براى او دعا كنيم كه خدا آن نعمت را به او نيز ارزانى دارد: «انما الناس رجلان مبتلى و معافى فارحموا المبتلى و احمدوا الله على العافية. »
ممكن است كسى كه از يك جنبه «مبتلا» و داراى عيب و نقص مىباشد و ديگرى در همين مورد به خصوص در سلامت و «عافيت» به سر مىبرد، از جنبه ديگر در سلامت و «عافيت» باشد و فرد دوم در همان مورد، «مبتلا» و داراى عيب و نقص. مثلا كسى كه از لكنت زبان رنج مىبرد و ديگرى مشكلى در اين خصوص ندارد، ممكن است از هوش و استعداد بالايى برخوردار باشد كه فرد دوم از آن بىبهره است.
نتيجه اينكه، يكى از عوامل توجه به نعمتهاى خدادادى، مواجهشدن با كسانى است كه از اين نعمتها محروماند.
ادامه دارد
1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 284، روايت 1، باب 24
2- همان، ج 10، ص 132، روايت 2، باب 9